
عنوان :
...
کتاب :
...
منبع :
...
تاریخ :
...
گوینده :
...
مکان :
...

چکیده
این مقاله به تحلیل و بازخوانی مفهوم «استکبارستیزی» در پارادایم فکری و عملی امام خمینی (س) میپردازد. استدلال اصلی این نوشتار آن است که استکبارستیزی در اندیشه ایشان، پدیدهای صرفاً سیاسی یا واکنشی هیجانی به سلطهگری قدرتهای جهانی نیست، بلکه یک اصل بنیادین ریشهدار در جهانبینی توحیدی و قرآنی است که از یک سو، بر مبنای دیالکتیک «حق و باطل» و «اسلام ناب محمدی (ص) در برابر اسلام آمریکایی» تعریف میشود و از سوی دیگر، یک راهبرد مدیریتی و حکومتی پویا و منعطف است که با عنصر «مصلحت» و توجه به شرایط زمان و مکان، قابلیت انطباق و بازتعریف تاکتیکی دارد. این مقاله با استناد به آثار مدون حضرت امام (ره)، به ویژه دو مجموعه «استکبار جهانی و شیطان بزرگ» و «استضعاف و استکبار»، ضمن تبیین ابعاد نظری این مفهوم، به نقد شرایط کنونی جامعه ایران میپردازد و این فرضیه را مطرح میکند که بخشی از چالشهای امروز، ناشی از فاصله گرفتن از درک عمیق و راهبردی امام از استکبارستیزی و تقلیل آن به شعارهای سطحی و اقدامات تاکتیکی فاقد انعطاف است.
کلیدواژگان: استکبارستیزی، امام خمینی (س) ، اسلام ناب محمدی (ص)، شیطان بزرگ، مصلحت، سلطه فرهنگی، خودباختگی، جامعهشناسی دین.
۱. مقدمه
در سپهر سیاست معاصر ایران و جهان اسلام، کمتر مفهومی به اندازه «استکبارستیزی» با نام و اندیشه امام خمینی (س) گره خورده است. این مفهوم که اکنون سنگ بنای سیاست خارجی جمهوری اسلامی و گفتمان انقلاب اسلامی را تشکیل میدهد، پس از گذشت بیش از چهار دهه، همچنان موضوع بحث، تفسیر و گاه سوءبرداشتهای فراوان است. در یک نگاه، استکبارستیزی به مثابه تقابلی دائمی و آشتیناپذیر با قدرتهای جهانی، به ویژه ایالات متحده آمریکا، تلقی میشود. اما از منظر یک جامعهشناس دین که به دنبال کشف لایههای عمیقتر اندیشه امام است، این رویکرد، تقلیلگرایانه و ناکافی به نظر میرسد.
مسئله اصلی این مقاله آن است که چگونه میتوان استکبارستیزی را در اندیشه امام خمینی (س) به شکلی جامع فهمید که هم به مبانی الهی و تغییرناپذیر آن وفادار بماند و هم ظرفیتهای راهبردی و منعطف آن را برای امروز و فردای ایران و جهان اسلام آشکار سازد؟ این پژوهش با روش تحلیل محتوای کیفی و با تمرکز بر دو اثر گردآوری شده از بیانات ایشان، میکوشد نشان دهد که استکبارستیزی امام، یک دکترین چندوجهی است که در هسته خود، یک مبارزه معنوی و هویتی برای تحقق «اسلام ناب» و نفی «طاغوت» قرار دارد، اما در لایههای بیرونی و اجرایی، تابع اصول عقلانی حکمرانی، از جمله «مصلحت نظام» و «مصلحت مسلمین» است. غفلت از این دوگانگیِ درهمتنیده، یعنی مبنای الهی و روش راهبردی، ما را به کژفهمی و بنبستهای عملی کشانده است؛ وضعیتی که شاید اگر اندیشه اصیل امام به درستی دنبال میشد، امروز در آن قرار نداشتیم.
۲. مبانی الهی استکبار، فراتر از یک مفهوم سیاسی
اولین و مهمترین گام در فهم استکبارستیزی امام، خروج از چارچوب صرفاً سیاسی و ورود به حوزه الهیات و معرفتشناسی قرآنی است. در نگاه ایشان، «استکبار» یک خصلت شیطانی و رذیلتی اخلاقی-معنوی است که پیش از آنکه در عرصه سیاست خارجی متبلور شود، در نفس انسان و در برابر خداوند معنا مییابد. استکبار، طغیان و سرکشی در برابر «حق» است. همانطور که در آثار ایشان آمده:
«استکبار، نافرمانی و سرکشی حاصل از کبر است، و آن در مقابل استسلام است که انقیاد صوری از روی تسلیم باطنی است. (شرح حديث جنود عقل و جهل، ص ۴۱۶) انسانى قبول حق كند، استسلام براى او حاصل شود.و چون فطرت محتجب شود و خودبين و خودخواه شود و در تحت تأثير عوامل طبيعت واقع شود، از حق و حقيقت گريزان شود، و صلابت و قساوت در آن پيدا شود، و در نتيجه استكبار كند و از حق سركشى نمايد.» (شرح حديث جنود عقل و جهل، ص ۳۹۹)
این تعریف، ریشه استکبار را نه در قدرت نظامی یا اقتصادی، بلکه در یک «حجاب فطری» و «خودبینی» معرفی میکند که نمونه اعلای آن در تمرد شیطان از امر الهی است. بنابراین، مبارزه با استکبار، پیش از آنکه نبردی با یک دولت خارجی باشد، مبارزه با یک منش و تفکر شیطانی است که انسان و جامعه را از مسیر حق و عبودیت خارج میکند.
از این منظر، دولتهای مستکبر صرفاً مصادیق بیرونی این خصلت هستند. امام خمینی (س) دایره «مستکبرین» را بسیار وسیعتر از دولتها میدانند و آن را به هر قدرتی که انسانها را به ضعف بکشاند، تعمیم میدهند:
««مستكبرين» منحصر نيستند به سلاطين، منحصر نيستند به رؤساى جمهور، منحصر نيستند به دولتهاى ستمگر. مستكبرين يك معناى اعمى دارد؛ يك مصداقش همان اجانب هستند كه تمام ملتها را ضعيف مىشمرند»( صحيفه امام، ج۷، ص ۴۸۸)
این نگاه الهی، دو نتیجه مهم در پی دارد:
۱. جهانی بودن مبارزه: مبارزه با استکبار محدود به مرزهای جغرافیایی ایران نیست، بلکه یک رسالت جهانی برای دفاع از همه «مستضعفین» (آنان که به ضعف کشانده شدهاند) در برابر «مستکبرین» است.
۲. درونی بودن مبارزه: مبارزه با استکبار باید همزمان در درون جامعه و در نفس کارگزاران نظام نیز صورت گیرد. هرگونه خودبرتربینی، فساد، و فاصلهگرفتن از مردم، خود نوعی «استکبار داخلی» است که میتواند به همان اندازه استکبار خارجی ویرانگر باشد.
۳. ابعاد و شیوههای عملی استکبار؛ سلطه فرهنگی به مثابه خطرناکترین چهره
امام خمینی (س) با هوشمندی یک استراتژیست، صرفاً به تعریف نظری استکبار بسنده نمیکنند، بلکه ابعاد عملی و شیوههای سلطهگری آن را با دقت کالبدشکافی مینمایند. در میان ابعاد مختلف سلطه (سیاسی، نظامی، اقتصادی)، ایشان به طور مداوم بر «سلطه فرهنگی» به عنوان خطرناکترین و پایدارترین نوع سلطه تأکید میکنند. چرا که سلطه فرهنگی، فکر و هویت یک ملت را هدف قرار میدهد و آن را از درون تهی میسازد. ملتی که از نظر فرهنگی وابسته شد، حتی اگر از نظر نظامی و سیاسی مستقل باشد، در نهایت اراده خود را برای مقاومت از دست خواهد داد.
ایشان وابستگی فرهنگی را «سرمنشأ همه وابستگیها» و «غمانگیزترین مسأله» میدانند. مستکبران با ترویج «فرهنگ استعماری»، ملتها را به «خودباختگی» میکشانند. این خودباختگی، به ویژه در قشر تحصیلکرده و روشنفکر، باعث میشود که آنها تاریخ، فرهنگ و تواناییهای خود را حقیر بشمارند و راهحل پیشرفت را تنها در تقلید کورکورانه از غرب ببینند.
«وابستگی فرهنگی، سرمنشأ همۀ وابستگیها (ر.ک: صحيفه امام، ج۱۱، ص ۳۵۶-۳۵۷)… وابستگی فکری، مانع از استقلال(ر.ک: صحيفه امام، ج۱۱، ص ۲۲۹-۲۳۰)… خودباختگی، منشأ بدبختی ملتها(ر.ک: صحيفه امام، ج۱۲، ص ۴)…»
ایشان صراحتاً بیان میدارند که این وابستگی فکری، حتی از سلطه نظامی نیز بدتر است، زیرا مغزها را تسخیر میکند و ملتی را به موجودی مصرفی و بیاراده بدل میسازد. از این منظر، دانشگاهها و مراکز تعلیم و تربیت، به حساسترین نقاط در میدان نبرد با استکبار تبدیل میشوند. اگر دانشگاه نتواند انسانی مستقل، دارای هویت اسلامی-ایرانی و معتقد به تواناییهای خود تربیت کند، عملاً در حال خدمت به اهداف استکبار است.
نامگذاری آمریکا به «شیطان بزرگ» نیز دقیقاً در همین چارچوب فرهنگی-هویتی قابل فهم است. از دیدگاه امام، آمریکا نه فقط به دلیل سیاستهای امپریالیستی، بلکه به عنوان سردمدار و مروج اصلی یک جهانبینی مادی، مصرفگرا و ضد معنوی که در تقابل کامل با «اسلام ناب» قرار دارد، «شیطان بزرگ» است. این تقابل، مبارزه میان دو سبک زندگی، دو نظام ارزشی و دو تعریف از انسان است؛ مبارزه میان «اسلام ناب محمدی (ص)» و «اسلام آمریکایی». اسلام آمریکایی، اسلامی بیخطر، سکولار، محصور در عبادات فردی و بیتفاوت نسبت به ظلم و عدالت اجتماعی است که استکبار آن را ترویج میکند تا مانع از شکلگیری اسلام انقلابی و ضدسلطه شود.
۴. اصل انعطاف و عنصر «مصلحت» در استکبارستیزی
اینجاست که به بخش کلیدی و شاید مغفولمانده اندیشه امام میرسیم. اگر مبارزه با استکبار یک اصل الهی و تغییرناپذیر است، آیا روشهای این مبارزه نیز ثابت و غیرقابل انعطافاند؟ پاسخ امام خمینی (س) به این پرسش، منفی است. اندیشه ایشان یک دیالکتیک هوشمندانه میان «اصول ثابت» و «تاکتیکهای متغیر» را به نمایش میگذارد. اصل ثابت، نفی «سلطه» و حفظ «استقلال» و «عزت» اسلامی است. اما راه رسیدن به این هدف، میتواند و باید بر اساس «مصلحت» تغییر کند.
مصلحت در اندیشه فقهی-سیاسی امام، مفهومی کلیدی است که حکمرانی اسلامی را از تحجر و بنبست نجات میدهد. این مصلحت، که بر اساس منافع عالیه کشور اسلامی (مصلحت کشور) و امت اسلامی (مصلحت مسلمین) و با توجه به شرایط زمان و مکان تعریف میشود، به حاکم اسلامی اجازه میدهد تا در چارچوب اصول کلی، تصمیماتی راهبردی اتخاذ کند که ممکن است در ظاهر با برخی احکام اولیه متفاوت به نظر برسند.
این منطق در حوزه استکبارستیزی نیز جاری است. مبارزه با استکبار به معنای جنگطلبی بیپایان یا قطع مطلق روابط با همه دنیا نیست. بلکه به معنای «هوشیاری» و اتخاذ موضعی فعال و عزتمندانه است. همانطور که در توصیههای راهبردی ایشان آمده، «بیداری و هوشیاری»، «ایمان و اتکال به قدرت خداوند» و «وحدت کلمه»، ابزارهای اصلی این مبارزه هستند.( تبیان استکبار جهانی و شیطان بزرگ، بخش چهارم)
این رویکرد راهبردی، امکانهای زیر را فراهم میکند:
۱. تغییر تاکتیک بر اساس تغییر رفتار دشمن: اگر یک قدرت مستکبر، رفتار سلطهگرانه خود را تغییر دهد، دست از توطئه بردارد و حقوق ملت ایران را به رسمیت بشناسد، دلیلی برای ادامه یک تخاصم کور وجود ندارد. هدف، رفع سلطه است، نه خود تخاصم. انعطاف در روش، مادامی که به اصول لطمه نزند، عین عقلانیت است.
۲. استفاده از دیپلماسی فعال: استکبارستیزی به معنای انزواگرایی نیست. میتوان با حفظ اصول، از ابزارهای دیپلماتیک برای تأمین منافع ملی و افشای چهره استکبار در سطح جهان استفاده کرد. فریاد «هَیهاتَ مِنّا الذِّلَّة» (استکبار جهانی و شیطان بزرگ، فریاد هیهات منا الذله)، فریاد نپذیرفتن ذلت است، نه فریاد بستن تمام درها.
۳. اولویتبندی تهدیدها: اصل مصلحت ایجاب میکند که در هر زمان، تهدید اصلی شناسایی شده و توان کشور بر روی آن متمرکز شود. ممکن است در یک مقطع، موضوع مقابله با استکبار فرهنگی در اولویت باشد و در مقطعی دیگر موضوع مقابله با استکبار اقتصادی. یک استراتژی هوشمند، توان خود را در جبهههای متعدد و بیاهمیت فرسوده نمیکند.
بنابراین، استکبارستیزی امام یک استراتژی پویاست که ضمن حفظ صلابت در اصول، از نرمش و انعطاف در روشها برخوردار است. این همان «نرمش قهرمانانه»ای است که سالها بعد در کلام جانشین ایشان نیز تبلور یافت و ریشه در همین نگاه عمیق و راهبردی دارد.
۵. نقد و بازاندیشی در وضعیت کنونی؛ فاصله از اندیشه راهبردی امام
با این مبانی، اکنون میتوانیم نگاهی نقادانه به وضعیت امروز جامعه خود بیندازیم. به عنوان مثال از منظر یک استاد دانشگاه که خود را طرفدار اندیشه امام میداند، این نقد نه از سر تخریب، بلکه از سر دلسوزی و برای بازگشت به مسیر اصیل انقلاب است. به نظر میرسد ما در سالهای پس از امام، در مواردی از درک عمیق و چندبعدی ایشان از استکبارستیزی فاصله گرفتهایم:
الف) تقلیل استکبارستیزی به یک شعار سیاسی: متأسفانه، مفهوم عمیق و الهی «استکبارستیزی» گاه به یک شعار سیاسی صرف و ابزاری برای تسویه حسابهای داخلی تقلیل یافته است. این امر باعث شده است که عمق معنوی و فرهنگی آن برای نسل جوان نامفهوم و حتی دافعهبرانگیز شود. مبارزه با استکبار به جای آنکه یک جهاد برای «حق» و «عدالت» باشد، در برخی اذهان به لجبازی سیاسی تعبیر میشود و این بزرگترین آسیب به میراث امام است.
ب) غفلت از «استکبار داخلی»: در حالی که امام بر معنای «اعم» مستکبرین و لزوم مبارزه با هرگونه خودبرتربینی تأکید داشتند، ما تمام تمرکز خود را بر دشمن خارجی معطوف کردهایم و از مبارزه با مظاهر استکبار در داخل غافل شدهایم. فساد اقتصادی، رانتخواری، ایجاد فاصله طبقاتی شدید، تحقیر مردم توسط برخی مسئولین و ناکارآمدیهای اداری که منجر به «استضعاف» و تضعیف مردم میشود، همگی مصادیق خطرناک استکبار داخلی هستند. اگر ملتی از درون توسط کارگزاران خود تحقیر و تضعیف شود، توان و انگیزه مقابله با استکبار خارجی را از دست خواهد داد. اگر اندیشه امام به درستی دنبال میشد، مبارزه با فساد و بیعدالتی داخلی، همتراز با مبارزه با آمریکای جهانخوار در اولویت قرار میگرفت.
ج) انفعال در برابر «سلطه فرهنگی»: امام خمینی (س) خطرناکترین جبهه را جبهه فرهنگی میدانستند. آیا ما در این جبهه موفق عمل کردهایم؟ واقعیت آن است که با وجود تمام تلاشها، ما در تولید یک فرهنگ جذاب، پویا و مبتنی بر هویت اسلامی-ایرانی که بتواند پاسخگوی نیازهای نسل جدید باشد، با چالشهای جدی روبرو هستیم. سیاستهای فرهنگی ما گاه چنان بسته و غیرخلاقانه بوده که جوانان را به سمت همان فرهنگ غربی که امام نسبت به آن هشدار میداد، سوق داده است. به جای ساختن یک «دانشگاه اسلامی» مستقل و تولیدکننده علم و اندیشه، گاه به مقابلههای سطحی و فیزیکی با مظاهر فرهنگ غربی بسنده کردهایم و از نبرد اصلی در عرصه اندیشه و سبک زندگی غافل ماندهایم. این خودباختگی فرهنگی که امام از آن میترسید، امروز در لایههایی از جامعه ما به وضوح قابل مشاهده است.
د) تصلّب در تاکتیک و غفلت از «مصلحت»: شاید مهمترین انحراف، نادیده گرفتن اصل «انعطاف و مصلحت» باشد. استکبارستیزی در برخی رویکردها به یک استراتژی خشک و غیرقابل تغییر تبدیل شده که هرگونه تلاش برای تنشزدایی هوشمندانه یا استفاده از فرصتهای دیپلماتیک را به «سازش» و «وادادگی» تعبیر میکند. این تصلب راهبردی، ضمن تحمیل هزینههای سنگین اقتصادی و سیاسی بر کشور، ما را از ظرفیتهای بالقوه برای پیشبرد اهداف انقلاب در سطح جهانی محروم کرده است. اگر به منطق امام وفادار بودیم، باید با «هوشیاری» کامل، میان «مقاومت عزتمندانه» و «تخاصم بیپایان» تمایز قائل میشدیم و با استفاده از عنصر مصلحت، منافع ملی و اسلامی را در هر مقطع زمانی به بهترین شکل تأمین میکردیم.
۶. نتیجهگیری
استکبارستیزی در اندیشه امام خمینی (س) یک گفتمان جامع، عمیق و راهبردی است که بر پایههای مبانی دینی و قرآنی استوار است. این مفهوم، مبارزه با «کفر» و «طاغوت» را در عرصههای فرهنگی، اقتصادی و سیاسی دنبال میکند و آمریکا را به عنوان «شیطان بزرگ» و نماد اصلی این جریان معرفی مینماید. با این حال، این مبارزه مقدس، در عرصه عمل، یک استراتژی خشک و انعطافناپذیر نیست. عنصر «مصلحت» به این دکترین، پویایی و کارآمدی میبخشد و به رهبران جامعه اسلامی اجازه میدهد تا با در نظر گرفتن شرایط زمان و مکان و تغییر رفتار دشمنان، بهترین تاکتیکها را برای حفظ عزت و استقلال و تأمین منافع امت اسلامی برگزینند.
آنچه امروز جامعه ما بیش از هر زمان دیگری به آن نیازمند است، بازگشتی اصیل به همین خوانش جامع از اندیشه امام است؛ خوانشی که استکبارستیزی را هم در مبارزه با سلطه خارجی و هم در جهاد با فساد و ناکارآمدی داخلی معنا میکند؛ خوانشی که ضمن تأکید بر استقلال فرهنگی، به جای سیاستهای دفعی، به دنبال تولید فرهنگی جذاب و مبتنی بر هویت خودی است؛ و در نهایت، خوانشی که شجاعت در مقاومت را با حکمت در تدبیر و انعطاف در تاکتیک در هم میآمیزد. اگر امروز در برخی عرصهها با چالش مواجهیم، شاید دلیل آن نه در خودِ اندیشه امام، بلکه در فاصله گرفتن ما از عمق راهبردی و جامعیت آن نهفته باشد. راه نجات، بازگشت به آن نگاهی است که استکبارستیزی را نه یک شعار، بلکه یک «راه» و یک «مسلک» برای رسیدن به جامعهای مستقل، عادل، پیشرفته و الهی میداند.
عنوان :
بازخوانی اندیشه استکبارستیزی امام خمینی (س)؛ از مبانی الهی تا اقتضائات راهبردی
تاریخ :
۰۸:۲۱ __ ۱۴۰۴/۰۸/۱۲