عنوان :
...
کتاب :
...
منبع :
...
تاریخ :
...
گوینده :
...
مکان :
...
بسم اللّه الرحمن الرحيم «قيام للّه» شكست ندارد اميدوارم كه ما همه جزء هيأت قائميه باشيم و همه با آن وظايفى كه اسلام، قرآن، تحت لواى حضرت صاحب ـ سلاماللّه عليه ـ براى ما تعيين فرمودهاند عمل كنيم و صورتها را محتواى واقعى به آن بدهيم، و الفاظ را معانى حقيقى. شايد اين وصفى كه براى حضرت صاحب ـ سلاماللّه عليه ـ ذكر شده است دنبال همين آيۀ شريفه كه مىفرمايد: قُل إنَّمَا أعِظُكُم بِوَاحِدَةٍ أَ تَقُومُوا ِللّهِ مَثنَى و فُرَادَى 1
دنبال همين معنا باشد كه همه بايد قيام بكنيم، قيام واحد؛ كه بالاترين قيام همان قيام آن شخص واحد است و همۀ قيامها بايد دنبال آن قيام باشد؛ و قيامْ «للّه» باشد. خداى تبارك و تعالى مىفرمايد كه من فقط يك موعظه دارم به شما: قل إنمَا أعِظُكُمْ بِواحِدَة. به امت بگو كه فقط من يك موعظه دارم به شما، و آن موعظه اين است كه قيام كنيد، و قيامْ «للّه» باشد؛ «قيام للّه» كنيد. البته آن حضرتْ قيامِ للّه مىفرمايند؛ و آن لِلّهى كه و آن خلوصى كه براى ايشان هست، براى ديگران نيست لكن شيعههاى بزرگوار آن حضرت هم بايد پيروى از او بكنند در اينكه قيام كنند «للّه»، براى خدا؛ كه اگر قيام براى خدا باشد، اگر عمل براى خدا باشد اگر نهضت براى خدا باشد، شكست ندارد. براى اينكه آن چيزى كه براى خدا هست اگر در صورت هم خيال بشود كه شكست خورد، به حَسَب واقع شكست نخورده است. حضرت امير ـ سلاماللّه عليه ـ با معاويه جنگ كردند و شكست خوردند لكن شكست نبود. اين شكستِ صورى، شكست حقيقى نبود؛ چون قيامْ للّه بود، قيامِ للّه، اين شكست ندارد. تا امروز هم او غالب است، تا ابد هم او غالب است. فلسفۀ قيام عاشورا سيدالشهدا ـ سلاماللّه عليه ـ با چند نفر از اصحاب، چند نفر از ارحامشان ، از مخدَّراتشان قيام كردند. چون قيام للّه بود، اساس سلطنت آن خبيث را به هم شكستند. در صورتْ ايشان كشته شدند لكن اساس سلطنت را، اساس سلطنتى كه مىخواست اسلام را به صورت سلطنت طاغوتى درآورد. خطرى كه معاويه و يزيد براى اسلام داشتند اين نبود كه غصب خلافت كردند؛ اين يك خطر، كمتر از آن بود؛ خطرى كه اينها داشتند اين بود كه اسلام را به صورت سلطنت در مىخواستند بياورند، مىخواستند معنويت را به صورت طاغوت درآورند، به اسم اينكه «ما خليفۀ رسولاللّه هستيم» اسلام را منقلب كنند به يك رژيم طاغوتى. اين مهم بود. آنقدرى كه اين دو نفر ضرر به اسلام مىخواستند بزنند يا زدند جلوترىها آنطور نزدند. اينها اصل اساس اسلام را وارونه مىخواستند بكنند. سلطنت بود، شرب خمر بود، قمار بود در مجالسشان. «خليفۀ رسولاللّه» و در مجلسِ شرب خمر؟! و در مجلس قمار؟! و باز «خليفۀ رسولاللّه» نماز هم مىرود در جماعت مىخواند! اين خطر از براى اسلام خطر بزرگ بود. اين خطر را سيدالشهدا رفع كرد. قضيه قضيۀ غصب خلافت فقط نبود. قيام سيدالشهدا ـ سلاماللّه عليه ـ قيام بر ضد سلطنت طاغوتى بود. آن سلطنت طاغوتى كه اسلام را مىخواست به آن رنگ درآورد كه اگر توفيق پيدا مىكردند، اسلام يك چيز ديگرى مىشد. اسلام مىشد مثل رژيم 2500 سالۀ سلطنت. اسلامى كه آمده بود و مىخواست رژيم سلطنتى را و امثال اين رژيمها را به هم بزند و يك سلطنت الهى در دنيا ايجاد كند، مىخواست «طاغوت» را بشكند و «اللّه» را جاى او بنشاند، اينها مىخواستند كه «اللّه» را بردارند، «طاغوت» را جايش بنشانند. همان مسائل جاهليت و همان مسائل سابق. كشته شدن سيدالشهدا ـ سلاماللّه عليه ـ شكست نبود چون قيامْ للّه بود، قيامِ للّه شكست ندارد. خداى تبارك و تعالى مىفرمايد: فقط يك موعظه ـ همۀ موعظهها را حالا. يك موعظه ـ من دارم. پيغمبر اكرمْ واسطه، خدا واعظ، ملت مُتَّعِظ. من فقط يك موعظه ـ بيشتر از يك موعظه ندارم. إنّما أعِظُكُمْ بِواحِدَةٍ أنْ تَقُومُوا للّه اينكه براى خدا قيام كنيد؛ وقتى كه ديديد كه دين خدا در معرض خطر است، براى خدا قيام كنيد. اميرالمؤمنين مىديد كه دين خدا در خطر است، معاويه دارد وارونه مىكند دين خدا را، براى خدا قيام كرد. سيدالشهدا هم همين طور براى خدا قيام كرد. هر وقت ديديد ـ اين يك مطلبى است كه براى يك وقت نيست؛ موعظۀ خدا هميشگى است ـ هر وقت ديديد كه بر ضد اسلام، بر ضد رژيم انسانى ـ اسلامى ـ الهى خواستند كه قيام كنند، خواستند وارونه كنند مسائل اسلام را، به اسم اسلامْ اسلام را بكوبند، اينجا للّه بايد قيام كرد. و نترسيد از اينكه شايد نتوانيم، شايد شكست بخوريم؛ شكست تويش نيست. من در پاريس كه بودم بعضى خيرانديشها مىگفتند كه نمىشود ديگر! وقتى كه نمىشود بايد چه كرد؟ بايد يك قدرى [...] گفتم ما تكليف شرعى داريم عمل مىكنيم و مقيد به اين نيستيم كه پيش ببريم. براى اينكه آن را ما نمىدانيم، قدرتش را هم الآن نداريم اما تكليف داريم. ما تكليف شرعى خودمان را عمل مىكنيم. من اينطور تشخيص دادم كه بايد اين كار را بكنيم. اگر پيش برديم، هم به تكليف شرعى عمل كردهايم هم رسيدهايم به مقصد. اگر پيش نبرديم، به تكليف شرعىمان عمل كردهايم. نتوانستيم، حضرت امير هم نتوانست؛ تكليف را عمل كرد ولى در مقابلش ايستادند؛ اصحاب خودش ايستادند در مقابلش، نتوانست. اين چيزى نيست. خوب، ما به اندازۀ قدرتمان مىتوانيم كار بكنيم. وقتى كه ما ديديم كه ـ يا شما ديديد كه ـ يك رژيمى اسلام را دارد وارونه مىكند، به اسم عدالت اسلامى دارد ظلم را ترويج مىكند، مىخواهد اسلام را اينجورى معرفى كند؛ يكوقت مىايستد مىگويد من كارى به اسلام ندارم، اين سبكتر است تكليف براى انسان. يكوقت يك كسى قرآن طبع مىكند و زيارت سيدالشهدا، حضرت رضا ـ سلاماللّه عليه ـ مىرود و در ملأ عام نماز مىخواند و حرفهايش هم اين است كه «عدالت اسلامى را ما مىخواهيم جارى كنيم، ما مىخواهيم اسلام را» و آن وقت اسلام را كه فرياد مىزند «ما اسلام را مىخواهيم درست كنيم»، وارونه درست مىكنند؛ اينجاست كه تكليف مشكل است. اينجاست كه اسلام در خطر است؛ كه انعكاسش در خارج و گاهى هم در داخل، اگر اينها موفق مىشدند در داخل هم گاهى انعكاس اين بود كه «خوب، همين است ديگر، رژيم اسلامى همين است»! ما قياممان، شما قيامتان براى خدا بايد باشد. وقتى دين خدا را انسان در خطر ديد براى خدا بايد قيام كند. وقتى احكام اسلام را در خطر ديد براى خدا بايد قيام كند. توانست، عمل كرده به وظيفه و پيش هم برده؛ نتوانست، عمل به وظيفه كرده. گاهى وقتها تقيّه حرام است. آن وقتى كه انسان ديد كه دين خدا در خطر است نمىتواند تقيّه بكند. آن وقت بايد هرچه بشود برود. تقيّه در فروع است، در اصول نيست. تقيّه براى حفظ دين است. جايى كه دين در خطر بود جاى تقيّه نيست، جاى سكوت نيست. حالا ما ببينيم وظيفهمان چيست. تا حالا انجام داديد وظايف اسلامىتان را ـ و خداوند به همۀ شما اجر عنايت كند ـ تا حالا همه با هم دست به هم داديد، جناح روحانى، جناح دانشگاهى، جناح بازارى، جناح ادارى، جناح ارتشى ـ يك قشرشان البته ـ همه دست به هم دادند و اين ديوار بلندى كه واقع شده بود بين ملت و آن چيزى كه بايد به آن برسد ـ و اسلام ـ آن را شكستيد. خداوند به شما اجر عنايت كند. اما حالا تمام شده ديگر قضيه؟ ما حالا ديگر آسوده هستيم و هر كدام بايد برويم سراغ كارهايمان يا خير، آسوده نيستيم باز هم؟ باز هم بين راه هستيم؟ الآن ما باز محتواى اسلام را، واقعيت اسلام را در ايران پياده نكرديم. ما، همۀ ما رأى داديم به جمهورى اسلامى؛ صحيح. با رأى تنها اسلام نمىآيد. به حسب رسميت، رسميت مملكت ايران الآن جمهورى اسلامى است، به حسب رأى همۀ مردم؛ اما محتواى اسلام بايد در اين جمهورى اسلامى تحقق پيدا بكند. فقط ما بگوييم جمهورى اسلامى و همۀ جهاتش غير اسلامى باشد، اين اسلام نمىشود كه! آن هم سابق مىگفت اسلام! معاويه هم داد مىكرد اسلام! نماز جماعت هم مىرفت مىخواند، امام جماعت هم بود. خلفاى بنىالعباس هم بعضىشان از فضلا و علما بودند و بعضىشان ـ يا همهشان ـ هم نماز جماعت مىخواندند و آداب صورى را عمل مىكردند؛ لكن محتواى اسلام را اينها، محتواى قرآن را اينها مىخواستند تهى كنند. اينها با اعمالشان مىخواستند كه يك اسلامِ منهاى محتوا مثل حالا؛ اسلامِ منهاى روحانيت اسلام منهاى محتواست. محتواى اسلام را اينها دارند درست مىكنند. اينها مىخواستند كه يك اسلامى [...] «اسلام را قبول داريم»؛ بله، اسلام اما الفاظ فقط! ديگر از حد لفظ نرود به محتوا. تز استعمارى «اسلام منهاى سياست» محمدرضاخان هم اسلام را مىگفت قبول داريم. هيچ هم مضايقه نداشت از اينكه شما برويد توى مساجد نمازتان را بخوانيد؛ ولو اينكه اين مضايقۀ اين هم داشت از ترس يك چيز ديگر. انگليسها كه آمده بودند عراق را گرفته بودند، شنيدم كه آن سردارشان ديده بود كه يك كسى دارد بالاى مأذنه يك چيزى مىگويد ـ اذان مىگفتند. گفته بود اين چيست؟ گفته بودند اذان مىگويد. گفته بود كه به امپراتورى انگلستان هم ضرر دارد اين؟ گفته بودند نه. گفت بگويد، هرچه مىخواهد بگويد! نماز و روزۀ ما به امپراتورى انگلستان ضررى نداشت، هيچ هم كارى نداشتند؛ برويد هرچه مىخواهيد نماز بخوانيد، هرچه مىخواهيد روزه بگيريد! آنى كه به امپراتورى همه ضرر داشت آن اسلام و محتواى واقعى اسلام بود كه معالأسف بسيارىاش مَنْسى واقع شده است. سياسات اسلام همچو منسى شده است كه اصلاً سياست يك ننگى بود در اينجا! فلان آخوند «سياسى» است! و «ساسةالعباد»، كه در «زيارت جامعه» مىخوانيم، اگر به يك مقدسمآبى هم مىگفتند، تعبيرش لابد مىكردند. جرأت نمىكرد بگويد كه آن هم سياسى است. اين يك چيز ننگآورى بود كه يك كسى در حكومت دخالت بكند كه اين حكومت بايد صحيح باشد؛ جريان صحيح بايد باشد. اين از تبليغات همان شياطين بود كه مىخواستند قشر اسلام را ـ صورتش را نگه دارند و ماها مشغول به همين صورتها باشيم و محتوا نباشد در كار. كارهايشان را انجام بدهند، محتواى اسلام كه مهمش اسلام قيامِ للّه، نهضتِ للّه، جلوگيرى از ظلم ظالمين، از ستم ستمكاران، اجراى عدالت اسلامى، اينها را مَنْسى؛ برويم هرچه دلمان مىخواهد مسئله بگوييم! هرچه مىخواهيم نماز بخوانيم! مسئله گفته نشود كه بايد جلوگيرى از طاغوت كرد. اين را نگوييد مسئله؛ هرچه ديگر مىخواهيد بگوييد اما اين نبايد گفته بشود. سينه بزنيد لكن هيچ صحبت از سياست نكنيد؛ همان سينه بزنيد بىمحتوا! بايد سينهزدن هم محتوا داشته باشد. دورى گزينى از اعمال بىمحتوا و نمايشى امسال بايد چراغان بكنيد با محتوا؛ 2
نه صِرف چراغان. صرف چراغان خوب است اما آن فايدهاى كه براى اسلام بايد داشته باشد [ندارد]. خصوصاً چراغان براى كسى كه قيام مىكند، چراغان براى قيام للّه. يك پرتوى باشد اين چراغان از قيام للّه، از جلوگيرى از مفاسد، از ريشه كندن اين ريشههاى فاسدى كه الآن بين مردم منتشر هستند باز؛ اين ريشههايى كه مىخواهند نگذارند اين نهضت پيش برود با هر صورت. چراغان در كمال خوبى، در كمال عظمت ـ با محتوا. بايد امسال فرق كند با همۀ سالها. شما امسال بايد جبران كنيد آن جهات سابق [را]. يكوقت به وقوف است، يكوقت به حمله. 3
آن جهاد بود كه آن روز كرديد، اين هم جهاد است كه امروز مىكنيد؛ اما متوجه باشيد كه أنْ تقُومُوا لِلّهِ، إنما أعِظُكُمْ بِواحِدَةٍ أنْ تَقُومُوا لِلّهِ؛ اينكه نهضت، قيام، براى خدا باشد. هر كارى مىكنيد براى خدا باشد. نمايش نباشد، براى خدا باشد. پرنمايش اما نه براى نمايش، براى خدا. محتوايش را حفظ كنيد. گويندگانى بيايند در مجالس شما كه مسائل را درست بگويند برايتان. بازار سرمايهدارى و بازار اسلامى ما الآن به آخر نرسيديم. تا حالا [جمهورى اسلامى] جز يك الفاظى بيشتر نبوده. البته كارهايى كردهاند اما آنى كه ما مىخواهيم تا حالا نشده است. يك رأيى داديم به جمهورى اسلامى. آن رژيم رفت و يك رژيم ديگرى است لكن بايد همه چيز اسلامى بشود. آن روزى ما به آخر مقصد رسيديم كه همه چيزمان اسلامى باشد. بازار يك بازار اسلامى باشد. بازارى كه يك متاعى را يك تومان مىخرد و سىتومان به اين فقرا و ضعفا مىدهد اين بازار اسلامى نيست. بازارى كه قاچاق وارد مىكند و به قيمتهاى گزاف مىدهد و اقتصاد اسلام را مىخواهد به هم بزند اين اسلامى نيست؛ اين بازارْ اسلامى نيست. اينها بايد اسلامى بشود؛ خودشان اسلامىاش كنند. بازارى كه به فكر ضعفا و فقرا نباشد، بازارى كه پهلويش ضعيف باشد و به فكر نباشد، اين بازارْ اسلامى نيست. ملتى كه اينجا قصرهاى روى هم روى هم درست كنند، و آنجا زاغهنشينها باشند ـ شما همه زاغهنشين را ديديد چه طورند؛ لابد شماها ديديد، من هم صورتش را ديدم. يك مملكتى كه زاغهنشينها آنطور باشند و مردم به فكر اينها نباشد، اين مملكتْ مملكت اسلامى نيست. اين صورت است، محتوا ندارد. پيروى از امام على (ع) در همه ابعاد حضرت امير مىفرمايد ـ به حَسَب نقل ـ كه شايد در سرحدات يك كسى گرسنه باشد؛ به خودش رنج مىدهد كه مبادا يكى كسى از او گرسنهتر باشد. آن امير ماست، او آقاى ماست، امام ماست. ما هى بگوييم امام و اقتدا نكنيم به او؟ در كارها هيچ اقتدا نباشد؟ «امام» معنايش اين است؟ «شيعه» معنايش اين است كه مشايعت كند؛ همان طورى كه تابوت را كه مىبرند، اگر همه از اين طرف دنبال تابوت رفتند، تشييع كردند او را، اگر تابوت را از اين طرف مىبرند يكى از اين طرف برود، اين را تشييع نكردند؛ شيعه بايد اينطورى باشد؛ مشايعت كند على را. البته قدرت نداريم ما مثل او. هيچ كس قدرت ندارد؛ اما به زهد، به تقوا، به رسيدگى به مظلومها، به رسيدگى به فقرا، مشايعت كنيم از او. نمىتوانيم مثل او زندگى بكنيم، نمىتوانيم كه مشى او را داشته باشيم، قادر بر اين نيستيم؛ او يك موجودى بوده معجزهاى؛ جمع مابين تضاد، جمع بين همۀ ضدها را كرده بود. يك آدم در قدرت آنطور كه ـ به حَسَب نقل ـ از اين طرف مىزد دو تا مىكرد، از اين طرف در جنگ مىزد مىكشت تمام كسانى كه بر ضد اسلام بودند؛ از آن طرفْ يك آدم زاهد، يك آدم عابد؛ تا صبح بنشيند نماز بخواند آدم زاهد و عابد اهل جنگ نيست. آدم جنگجو هم بيشترش اهل زهد و تقوا و امثال ذلك نيست. جمع مىكرده او بين همه. ماها نمىتوانيم اما مىتوانيم كه اقتدا كنيم به او تا حدودى؛ مىتوانيم رسيدگى كنيم به فقراى مملكتمان، به ضعفايمان. يك تحولى در ايران پيدا شد ـ تحول روحى؛ كه اين تحول روحى از اين غلبهاى كه كرديد بر طاغوت و او را عقب زديد، و همۀ دنيا به قول شما متحير بود، اين تحول از آن بالاتر بود. تحول روحى كه در ملت پيدا شد، ملتى كه از يك پاسبان مىترسيد ريخت در خيابانها؛ بچه و بزرگش گفت: «ما شاه را نمىخواهيم». از يك پاسبان مىترسيد ديروز؛ امروز اينطور شد. اين تحولْ تحول روحى بود كه خداداد. يك ملتى كه چِك و چِك مىكرد در معاملاتش براى زياد شدن و كم شدن ـ در يك برهه از زمان ـ همچو انسانى رفتار مىكرد با اهل ملت خودش و همچو تحول برايش حاصل شده بود كه يكى از آقايان مىگفت كه ديدم يك زنى ... در آن تظاهرات ـ آن وقت كه تظاهر مىكردند ـ يك زنى يك كاسهاى دستش است، پول در آن است. گفتم لابد مثلاً فقير است؛ تا رسيدم به او ... ديدم مىگويد كه امروز تعطيل است و اينهايى كه دارند مىروند ممكن است بعضىشان بخواهند تلفن كنند؛ پول هم كه حالا نمىتوانند پيدا كنند، من اينها را گذاشتهام براى تلفن. اين يك امر كوچكى است ولى خيلى بزرگ است اين. يك تحولى است كه عظمتش خيلى زياد است. در يك برهه از زمان، آن وقتى كه انقلاب بود و فشار بود، وقتى كه ـ آنطور كه من مىشنيدم ـ وقتى كه اين آقايان كه در خيابان مىآمدند عبور مىكردند، از اطراف، از خانهها چيز به آنها مىدادند، آب مىآوردند، گلاب مىزدند، چه مىدادند، ساندويچ مىدادند. يك حس انسانى تعاون پيدا شده بود در آن حال انقلاب. اين انقلاب روحى از آن انقلابى كه در خارج واقع شد عظمتش زيادتراست. اگر اين انقلاب را ما حفظ بكنيم وآقايان حفظ بكنند، بدانند كه از همۀ پيروزيها بالاتر است. مغايرت گرانفروشى و قاچاق گرى با روحيۀ انقلابى اين انقلاب روحى را حفظش كنيد. حالا كه رسيديم ما به ـ مثلاً ـ يك قسم از پيروزى، و آن رفع موانع است، حالا مدتى اعتصاب شده است و مثلاً كم دخلى شده است، حالا اينطور نباشد كه تلافى بخواهيد درآوريد. تلافى آن اعتصابهايى كه كرديد حالا بخواهيد به جان مردم بيفتيد و تلافى كنيد. اگر اينطور باشد، آن روحيۀ اسلامى ـ الهى از دست رفته است؛ و اگر آن روحيه از دست رفت، پيروزى هم از دست ما مىرود. اين را بايد حفظش كنيد. اين تحول روحى را بايد حفظش كنيد. نگويند كه حالا گذشت و ديگر چطور؛ هر كه برود سراغ كار خودش، و هر كه سر كسب خودش! و آنطورى كه هر روز تقريباً ـ حالا با كم و زيادتش ـ به ما هى مىآيند شكايت مىكنند كه گرانفروشى چقدر شده، گرانفروشى چه شده، قاچاقگرى چقدر شده، هروئين فروشى چقدر شده، ترياك فروشى چقدر شده. اگر برگردد آن تحول روحى، كه يك برهه از زمان بود و شما را به پيش برد، اگر خداى نخواسته آن برگردد، خوف اين است كه جهات ديگر هم برگردد، عنايت خدا برگردد... . عنايت خدا به اين ملت، اين پيروزى را به ما داد. هيچ كس نكرد، خدا كرد. هيچ كس، نيست؛ آنكه هست خداست؛ عنايت كرد به ما. اين حس تعاون كه در مردم پيدا شد، رحمت خدا به اينها توجه پيدا كرد. خداى تبارك و تعالى عنايت دارد به بندگان خودش؛ به ضعفا عنايت دارد. اين حس تعاون كه پيدا شد، رحمت خدا دنبالش بود. اين رحمت خدا و عنايت خدا شما را به پيروزى رساند. كوشش كنيد اين را نگهش داريد. اگر نگه داشتيد پيروزى شما تا آخر است ـ تا آخرِ آخر، و اگر خداى نخواسته از دست ما برود نمىدانم چه مىشود. من اميدوارم كه امسال با شكوه هرچه تمامتر و با محتواى هرچه تمامتر اين جشن بزرگ انشاءاللّه تعالى انجام بگيرد 4
و آقايان هم با سلامت و سعادت و آقا انشاءاللّه به سلامت، و همهمان با هم اين نهضت را به پيش ببريم كه همه با هم يك جمهورى اسلامى، با محتواى اسلامى، در همۀ جهات [تشكيل بدهيم]. خداوند تأييدتان كند ان شاءاللّه.
عنوان :
قیام براى خدا، و تکلیف مسلمین در عصر حاضر
مرجع :
صحیفه امام (۸) صفحه ۳۶
مکان :
قم
تاریخ :
۱۳۵۸-۰۳-۰۸
حضار :
هیات قائمیه تهران