Picture of the author
Comma
صحیفه
سخنرانى

اعوذباللّه‌ من الشيطان الرجيم بسم اللّه‌ الرحمن الرحيم من نمى‌دانم از كجا شروع كنم؛ مصيبتها را بگويم يا بشارتها را. الآن در ايران همه جا مصيبت است و همه بشارت. اين مطلبى را كه من سابقاً پيش‌بينى كرده‌ام كه اين ديكتاتورها و اين مستبدين و چماق‌به‌دستها در اواخر عمرشان، آن وقت كه سقوط خودشان را پيش‌بينى مى‌كنند و مى‌بينند به مرگ، يا به مرگِ مقام سياسى [نزديك شده‌اند]، ديوانه مى‌شوند، اعصابشان را بكلى از دست مى‌دهند و با حال ديوانگى و جنون با مردم معامله مى‌كنند. الآن همان مطلب را ايرانى‌ها بِالْعيان دارند مشاهده مى‌كنند؛ و شما آقايان دستى از دور بر آتش داريد. قم، در اشغال ارتش شاه الان قم ـ مركز روحانيت، مركز فقه اسلام ـ در قبضۀ لشكر جرّار مغول است. لشكر جرّارِ محمدرضا شاه بدتر از چنگيز است. و خانه‌هاى مردم را ـ آنطور كه به ما اطلاع دادند ـ همان طور دارند، يكى پس از ديگرى، دارند تفتيش مى‌كنند و معلوم نيست كه دنبال چه مى‌گردند. الآن جيش 1

در قم با توپ و تانك و مسلسل مقيم است، و تمام مدارس و خانه‌هاى آقايان هم به حَسَب قاعده در تحت مراقبت پليس و جيش است. و هجوم كرده‌اند به منزل مراجع و در داخل منزلشان آدم كشته‌اند و جنايت كرده‌اند 2

. الآن آقايان در مريضخانه هستند 3

، در بيمارستان؛ الآن ـ به حَسَب آنطورى كه اطلاع امروز بوده است ـ آقايان در بيمارستان هستند. دودمان پهلوى و سقوط پنجاه ساله اين جنونى است كه عارض شده است بر اين شخص، و نمى‌دانم به كجا خواهد منتهى شد. اين حال عصبى است كه چون خود را ساقط مى‌بيند ـ پيش ملت كه از اول ساقط بود، از آن روزى كه رضا شاه به امر انگلستان حمله كرد بر ايران و كودتا كرد. اولش اشخاص با اطلاع مى‌فهميدند و بعد هم كه شروع كرد به اراذلى و اوباشى، و پليسش با مردم آنطورها، با علما آنطورها رفتار كرد، با زنها آنطور رفتار كرد، با مدارس دينى آنطور رفتار كرد، با تبليغات دينى آنطور رفتار كرد، مردم فهميدند كه گرفتار چه اعجوبه‌اى و چه حيوانى هستند. اين كه از اول اين خاندان ساقط بود پيش ملت، سقوط از حالا نيست؛ از پنجاه سال پيش از اين اينها ساقط بودند پيش ملت. منتها حالا يك جنبشى در ملت ايران پيدا شده است و به حَسَب آنطورى كه گفته شده است بيش از سى شهر در ايران تظاهر بر ضد اين مرد كرده‌اند و «مرگ بر شاه» گفته‌اند. اهانت به ملت اين سى شهر و اين همۀ ايران ـ به منطق شاه ـ از خارج كشور با تذكرۀ 4

قاچاقى وارد ايران شده‌اند و يك عدۀ معدود آشوبگرند اينها! تمام مراجع اسلام، تمام علماى بلاد ـ از اول تا آخر ـ كه بر ضد اين شخص قيام كرده‌اند و آنطورى كه امروز اطلاع داده‌اند پنجاه و شش نفر از علماى تهران از رفتن به مسجد ـ اعتراضاً به اين كارها ـ خوددارى كردند و اعلان كردند كه نمى‌روند به مسجد براى خاطر اعتراض بر اينها، اينها همه با تذكرۀ قاچاقى از بيرون آمده‌اند و يك عده آشوبگرند! اخلالگرند! علماى تهران، علماى قم، علماى خراسان، علماى آذربايجان، علماى يزد، علماى كرمان، علماى همه جا، اينها مشتى آشوبگر هستند! آنكه آشوبگر نيست محمدرضا خان است! اين آشوبگر نيست! اين مصلح است! اين دارد ما را به «دروازۀ تمدن بزرگ» وارد مى‌كند! كتاب منسوب به شاه و جنايات پنجاه سال سلطنت پهلوى اين كتابى كه براى ايشان نوشته‌اند 5

ـ خودش كه عقلش نمى‌رسد كه بنويسد، اينها برايش مى‌نويسند! من نمى‌دانم حالا مطالعه هم كرده است كه بفهمد چه جَفَنْگهايى توى اين كتاب هست يا مطالعه هم نكرده؛ اگر كسى اين كتاب را ببيند، واقعاً خجالت مى‌كشد كه يك قلمى اينطور، اينطور بى‌بندوبار [باشد]. اينهمه اختناق، اينهمه گرفتارى مردم، اينهمه كشتار، اينهمه زدوبند، اينهمه فروختن ملت به اجانب، اينهمه خيانت بر ملتِ مُسْلم ايران، اينها را همه «خدمتگزارى» [و] «آزادى» در ايران [وانموده كرده است] يك آزادى‌اى كه هيچ كس نمى‌داند! هر كس اين كتاب را بخواند و از كرۀ مشترى آمده باشد و اين كتاب را بخواند خيال مى‌كند كه اين يك مطلبى است كه همان طرز فكر افلاطون است! معلوم مى‌شود كه ايران يك عالَم ديگرى است! يك عالمى ماوراى اين عالَم است! اما وقتى كه بيايد در ايران وارد بشود و ببيند طرز حكومت ايران چه جور است و طرز حكومت شاه چه جور است، آن وقت مى‌فهمد كه همه‌اش لاف و گزاف [است]؛ بيخود گفتن، توى كتاب نوشتن. بخوانيد اين كتاب را. البته كسى كه نوشته آدم مطلعى هم بوده است. اين حالا نمى‌دانم خودش مطالعه كرده يا نكرده، اما آن آدم، آدم مطلعى بوده است كه نوشته لكن نشسته و از ماوراى طبيعت، از ماوراى اين عالَم [مطالبى] نوشته[است]. ايشان هم كه مى‌خواهند ما را به دروازۀ تمدن بزرگ برسانند! يعنى اين كار انجام شده، ما در دروازۀ تمدن هستيم! الآن ما وارد شهر ماوراى طبيعت هستيم! در تمدن بزرگ ما الآن وارد هستيم! اما چه داريم؟ شما يك چيزى كه ما داشته باشيم، خودمان داشته باشيم، جز دروغ گفتن و گزافه كه از خودمان است، ماوراى آن ما چه داريم؟ جز اين جنايتها چه داريم؟ جز آدمكشى، جز اختناق، جز دروغگويى. حتى مخبرين روزنامه‌ها با آن وضعى كه حالا چهل ـ پنجاه سال است داشته‌اند، حالا اعتراض كردند كه ما را اينقدر وادار به دروغگويى نكنيد. مخبرين روزنامه‌ها، اينها اعتراض كرده‌اند كه اينقدر ما را به دروغگويى وادار نكنيد. اساتيد دانشگاهها ـ از قرارى كه گفته مى‌شود ـ اعتراض كردند كه ما نمى‌رويم سر اين كلاسها و درسها، با اين وضعى كه شما پيش آورديد در دانشگاهها. اينها هم لابد يك دسته‌اى از اوباش هستند! مخالفين ديكتاتورى از ديد ديكتاتورها اين علماى تهران كه الآن بنا دارند ـ از قرارى كه امروز اطلاع رسيده است ـ كه اعتراضاً دست از جماعت بردارند و اين حوزۀ قم كه الآن در حال تعطيل و انعطال 6

است ـ اينها همه ـ يك مشتى اوباش هستند كه از خارج مرز با تذكره‌هاى دروغى آمده‌اند در ايران! آذربايجانيها همه‌شان كه همچو قيامى كرده‌اند كه بى‌سابقه ـ تقريباً ـ بوده است، همچو تعطيلى كردند كه بى‌سابقه بوده است، اينها هم يك مشتى اراذل بودند! يزديها هم همين طور. همۀ ايران، تمام ايران يك مشتى اراذل ـ به اصطلاح اينها ـ هستند كه اينها نمى‌فهمند چه مى‌گويند! در اصطلاح اينها هر كس كه مخالف با ديكتاتورى است، مخالف با كسانى است كه به اسلام دارند خيانت مى‌كنند، كسانى كه به اين ملت خيانت كرده‌اند، هر كه مخالف اينهاست يك مشت اراذلى است كه از خارج آمده! الآن هم با اين همه بساطى كه در ايران در آمده است و اين همه مخالفتى كه از همۀ شهرها، سى و چند شهر، همۀ شهرهاى ايران بايد گفت، (سى و چند شهر، خوب دهاتش هم بوده است) [و] از دهات هم مى‌گويند هست اين مطالب، الآن هم با همۀ اين مسائل كه اينها روبرو هستند، باز وقتى كه صحبت مى‌كنند ابداً از آن حرفهاى اول دست برنمى‌دارند: تمام ايران با ما موافقند! تمام اصناف! همين ديشب اين مطلب بوده كه صد و بيست و چند رئيس صنف گفته‌اند تمام اصناف تهران به شما وفادارند! و به انقلاب شاه و ملت رأى مى‌دهند! و معترضند به اين آشوبگرها! به اين آشوبگرها اعتراض دارند و از دولت خواسته‌اند كه اينها را مجازات كند! اين صد و بيست و چند صنف، خارج از ايرانند؟ يا تهرانند و بازار تهرانند؟ اگر تهران است و بازار تهران است، بازار تهران كه حالا مى‌گويند چهار روز است بسته است. حالا امروزش را من اطلاع ندارم اما مى‌گويند چهار روز بسته بوده. اعتراض داشته‌اند. هياهو از بازار بلند مى‌شود؛ مبدأ هياهو دانشگاه است و بازار. دانشگاهيها از خارج آمده‌اند؟! بازار تهران هم از خارج آمده‌اند؟! آن اصناف و صد و بيست و چند صنفى كه همه اظهار وفادارى كرده‌اند، اينها زيرزمين ـ در زيرزمين اينها ـ هستند! ما در خارج نمى‌بينيم اينها را! حلالزاده اينها را نمى‌تواند ببيند! اينها همه ـ همه موافقند! همۀ سى و چند ميليون جمعيت ايران ـ همه موافقند؟ چند هزار، چند نفر معدود! اول كه مى‌گفتند به عدد انگشتهاى ـ مثلاً ـ انسان؛ كم كم يك قدر زيادش كردند، حالا رسيده به چند هزار. دو ـ سه هزار جمعيتند كه با اينها مخالفند! ديگر چندين ميليون جمعيت همه موافق هستند! اما اين جمعيت كجاست ما نمى‌دانيم! اين جمعيت در يزد است؟ در قم است؟ در تهران است؟ در مشهد است؟ آذربايجان است؟ كردستان است؟ اهواز است؟ اينها كجا هستند كه ماوراى اين جمعيتى كه الآن در ايران موجود است هستند؟! انفجار سراسرى، پيامد نيم قرن خودسرى جمعيتى كه در ايران الآن موجود است، همه مى‌دانند. همۀ خبرگزاريهايى كه بايد اطلاع بدهند اطلاع دادند و گفته مى‌شود كه بيست و چند ـ بعضيها 25 شهر، بعضيها 33 ـ شهر از شهرهاى ايران همه اعتصاب كرده‌اند، همه تظاهر كرده‌اند بر ضد شاه. در راديو هم هست بر ضد شاه. يك كلمه هم گفته شده است كه اينها، [يعنى]شاه يا دستگاه شاه [اين قيام را]از فلان طلبه (كه من باشم) مى‌بينند؛ ولى من مى‌گويم تمامش زير سر خود اوست. تمام اين سى و چند شهر كه قيام كرده‌اند، با تحريك خود ايشان قيام كرده‌اند. دزد اگر بخواهد بگويد كه دست من را حاكم بريده است، بايد به او گفت: نه، خودت بريدى؛ حاكم اجراى قانون مى‌كند؛ تو خودت دست خودت را بريدى، تو دزدى كردى؛ كسى كه دزدى بكند دستش به هدر مى‌رود. تو فكر كن اگر قوۀ تفكر براى تو ديگر باقى مانده باشد؛ سقوط خودت را به چشمت دارى مى‌بينى و قوۀ تفكر از دستت رفته؛ تو فكر كن كه در اين پنجاه سال بر اين ملت، تو و پدرت چه گذرانديد. اين ملت از دست پدرت، بعد از آن از دست تو به آنها چه گذشته است. اين همه داغها كه در دل اولياى اين مقتولين هست از آن زمان تا حالا، از زمانى كه در مسجد گوهرشاد آن جنايت را آن مرد جنايتكار كرد ـ لَعَنَهُ‌اللّه‌ تعالى ـ تا امروز كه با دست تو اين جنايات دارد اجرا مى‌شود، با اين ملت شما چه كرديد. مى‌خواهيد انفجار نشود؟ اين ديگر يك كسى بايد باشد كه رأس انفجار باشد و مردم را به انفجار وادار كند؟ ... ايران خود به خود منفجر است. مگر مى‌شود جلوى انفجار را با اين هرزگيها گرفت كه «گروه انتقام» يكوقت درست مى‌كنند و «كميتۀ پيكار» درست مى‌كنند، و اين حرفهاى نامربوط. چاپلوسان، بر كرسى مدرس قهرمان مجلسشان را وقتى كه مى‌روى گوش مى‌كنى به حرفهاى اين چهار نفر بيچاره‌اى كه آنجا براى خاطر اينكه سال ديگر هم اينها مجلس بروند ـ خودشان هم گفتند اين را كه سال ديگر اينها مجلس بروند ـ ببين چه حرفها مى‌زنند. حتى وكيل خود آذربايجان مى‌گويد اينها آذربايجانى نيستند، آذربايجانى كه با شاه مخالف نمى‌شود! پس اينها كجايى‌اند؟ تبريزيها كجايى‌اند آقاى وكيل؟! آن وضع مجلس ما و آن انحطاطى كه پيدا شده است در مجلس. يكوقت مدرس توى مجلس است، يكوقت هم اينها كه مى‌بينيد. يكوقت مدرس است كه مى‌ايستد و مقابل همه صحبت مى‌كند و مقابل رضا شاه مى‌ايستد، تا آخرْ نَفَس ايستاد، بعد هم او را كشتند البته؛ يكوقت هم اينها هستند كه براى خاطر اينكه يك روز ديگرى هم وكيل بشوند، حالا يك همچو حرفهايى مى‌زنند كه همه، هم خودشان مى‌دانند دروغ مى‌گويند هم ديگران مى‌دانند كه اينها دروغ مى‌گويند و هم خودشان مى‌دانند كه همه مى‌دانند كه اينها دروغ مى‌گويند مع‌ذلك مى‌گويند. براى جلب نفع خودشان، جلب رضايت رضا شاه، محمدرضا شاه، سَخَطِ خداى تبارك و تعالى را بر خودشان مى‌خرند. اين وضع مجلس ما، آن وضع قوانين ما، آن وضع احكام شرعى ما، آن وضع بازار ما، آن وضع نفت ما، آن وضع استقلال ما. فرمان اخراج شاه و امريكا خدا مى‌داند كه بعضى از اين صاحب منصبها گاهى همين جا ـ قاچاقى ـ پيش من مى‌آيند، چه خون دلى اينها دارند از اين مستشارهاى امريكايى كه هر چند وقت يك دفعه يك جبهه‌هاى تازه‌اى مى‌آيد اينجا و با ما چه مى‌كند و چه معاملاتى اين نانجيبها با اينها مى‌كنند. و من نمى‌دانم، واقعاً براى من معماست كه اين صاحب منصبهاى ما چرا اينقدر بى‌عرضه‌اند، چرا اينها اينقدر بى‌عرضه هستند؟ چرا نشسته‌اند توى خانه‌شان تا اينطور تحميلات بر آنها بشود؟ چرا مستشارهاى امريكايى را اينطور اجازه مى‌دهند كه با آنها اينطور رفتار كنند؟ چرا اين مردك را بيرونش نمى‌كنند؟ به ما مى‌گويند كه خوب، اگر اين برود، كى جاى اين بيايد كه چه بشود؟ من گفتم اگر اين برود، عُبَيْداللّه‌ 7

هم بيايد بهتر از اين است. براى اينكه هر كس بيايد حالا فكر مى‌كند به آنجا. اين حالا كهنه‌كار شده و اواخر عمرش است و عصبى شده و ديوانه شده است و به هر جا مى‌زند و مى‌كشد و نمى‌دانم به كجا مى‌رسد. اما اگر اين برود هر كه بيايد، هر كس را شما تصور كنيد بيايد، در اول امر تا يك مدتهايى مردم راحت هستند. اگر اين باشد يك ساعت راحتى نيست. اگر اين برود هر كس بيايد مردم باز يك مدتى راحت هستند. خيال نكنيد كه حالا اگر اين رفت، دنيا به هم مى‌خورد، هيچ چيز به هم نمى‌خورد. اين صاحب‌منصبها كجا هستند؟ هى ارتشبد كذا و نمى‌دانم سپهبد كذا و سرلشكر كذا! حرف است آنها، مثل وكلا مى‌مانند آنها. وكيلم! وكيل كجا... هر كدام از قول ملت حرف مى‌زنند. مردِكه خودش هست تنهايى، آن وقت مى‌گويد ما و همۀ ملت! انقلاب امريكا، يا «انقلاب شاه و ملت»! آخر اين ملتى كه همه الآن بر ضد اين مردِكه قيام كرده‌اند، اين ملتى كه مى‌بينند همه چيزشان را اين آدم از دست داده و از بين برده است، اين ملتى كه مى‌بينند جوانهاى آنها را به فساد كشيده، دخترهاى آنها را مى‌خواهد به فساد بكشد، اين ملت همه‌شان موافقند با اصل انقلاب؟! «انقلاب شاه و ملت»؟! باز هم خجالت نمى‌كشند مى‌گويند انقلاب شاه و ملت! بگويند انقلاب امريكا، راحت كنند خودشان را. بگويند دستور امريكا، انقلاب امريكا. چه بايد كرد؟ همان طور كه خودش در يكى از نوشته‌هايش گفت كه خوب صلاح ديدند كه ما باشيم، آن متفقين صلاح ديدند كه ما باشيم عجالتاً! خدا لعنتشان كند اينها را كه همچو صلاحى براى ما ديدند. در واپسين روزهاى سلطنت الآن قم حكومت نظامى است، از قرارى كه گفته مى‌شود؛ تبريز حكومت نظامى است؛ مشهد حكومت نظامى است يا بدتر از نظامى است. حكومت نظامى اينطور نيست كه! حكومت نظامى يك نظامى هست، يك نظامى مى‌آيد حاكم مى‌شود و بعضى رفت و آمدها و بعضِ اجتماعات را جلو مى‌گيرد. اما بريزند توى خانۀ مردم، حكومت نظامى است؟! بريزند تو خانۀ مردم تفتيش كنند؟ همۀ محله‌هاى قم را مى‌گويند همين طور احاطه كرده‌اند و مشغول تفتيش هستند؛ دنبال اسلحه مى‌گردند. اينها از سايۀ خودشان مى‌ترسند بيچاره‌ها! خيال نكنيد اين اُشْتُلُمْها را هيچ چيز؛ هيچ خيال نكنيد اينها چيزى است. اينها الآن از سايۀ خودشان مى‌ترسند. همچو خوفْ اينها را برداشته كه مثل گربه‌اى كه آن آخر، ديگر به همه چيز حمله مى‌كند و با دست و پنجه و چه حمله مى‌كند از خوفش، اينها هم به آن مرتبه رسيده‌اند كه حالا با دست و پنجه و لگد و همه چيز از مسلسل و تانك و توپ و اينها حمله مى‌كنند به مردم، به مردم بى‌دفاع. خانه‌هاى قم را مى‌گردند. گفتند در آذربايجان هم بنا دارند اين كار را بكنند. بايد همۀ ايران را اينها تفتيش بكنند، بايد همۀ ايران را اينها بگردند. ريشۀ انفجار و انقلاب تمام اينها با تحريك خود ايشان است، نه تحريك من. من يك طلبه‌اى هستم كه مثل ساير آقايان طلاب، مثل ساير آقايان شهرها، من هم يك ناله‌اى مى‌كنم از دست اين. آنكه اساس مطلب است، آنكه اساس اين انقلابات است، آنكه اساس اين انفجارهاست خود اين آقاست، خود اين آدم است. اساسْ خود اين است. آنكه خيانت مى‌كند، بايد اگر آمدند گفتند خيانت و داد و قال بلند شد [كه] خيانت مى‌كنند، نگويند محرك دارند. تو محركى؛ به خيانتت تحريك كردى مردم را، تو به اين مردم خيانت كردى. مردم هم در مقابلش ايستادند و حرف مى‌زنند؛ حرف است، الآن بيچاره‌ها چه بكنند. تو همۀ حيثيت اين مملكت اسلامى را از دست دادى و بردى، و الآن هم مشغول فعاليتى براى بيشتر از دست دادن و بردن. مردم ديگر به تنگ آمده‌اند؛ مردم از جان خودشان هم به تنگ آمده‌اند. جوانش را مى‌كشد، خودش باز مى‌آيد. قم آدم مى‌كشند، باز توى محلاتش بچه و بزرگ آنها حمله مى‌كنند. براى اينكه از جانشان هم سير شده‌اند مردم. ديگر با اين وضع، با اين اساسى كه تو بنيان گذاشتى در اينجا، براى كى راحتى هست؟ يك راحتى يكروزه هست؟ يك راحتى يكساعته هست تا اينكه يك زندگى داشته باشد؟ خوب، زندگىِ اينطور را مردم ترجيح مى‌دهند كه نباشند در اين دنيا. پس تقصير از خود توست و ديگر هم نمى‌توانى اصلاحش كنى. آشتى ناپذيرى ملت توبۀ تو پيش ملت پذيرفته نيست. ممكن است يك توبۀ حقيقى بكنى و مال مردم را دستشان بدهى و همۀ جنايات را جبران بكنى، خدا ممكن است ـ خدا بزرگ است ـ بپذيرد اما ملت نمى‌پذيرد. ما نمى‌توانيم توبۀ تو را بپذيريم؛ توبۀ تو مرگ است، توبۀ گرگ مرگ است. ديگر اين آخرى افتاده به اينكه دستور دادم كه ديگر خيلى مردم را[اذيت] نكنند. همين ديشب مى‌گفت كه دستور دادم به عمرو كه مردم را ديگر [مورد تعدى قرار ندهد]. اين هم توبۀ گرگ است كه مرگ است. تو حالا با يك راه ديگرى مى‌خواهى راه باز كنى براى جنايات و الاّ تو ممكن نيست كه دست بردارى از جناياتت. كسى كه اعصابش اينطور خرد شده و خراب شده و مى‌بيند همۀ ملت با او مخالف هستند، اربابها هم؛ مى‌ترسد كه اگر ملت مخالفتشان طول بكشد، آنها هم دستشان را از سرش بردارند؛ و خدا مى‌داند كه اگر يك روز دستش را اين امريكاى خبيث از سر اين [شاه] بردارد، هيچ برايش نمى‌گذارند بماند؛ همان اطرافيانش او را خواهند خورد. سلاح ايمان، نيرومندترين سلاحها ولى حالا ملت چه بكند؟ مستشارهاى خارجه ريخته‌اند به ايران و همه چيز دست آنها هست، قدرت دست آنها هست، ملت ضعيف است. اين اشخاصى كه [از] حقوق بشر [دائم] دم مى‌زنند، همينها ملت ما را به اينطور گرفتارى كشاندند. چه بكند يك ملت ضعيفى كه اسلحه ندارد، [قدرت] ندارد؟ ولى هيچ اسلحه‌اى با ايمان نمى‌تواند مقابله بكند، هيچ اسلحه‌اى با قيام ملت نمى‌تواند مقابله بكند. امروز همۀ اسلحه‌ها نمى‌توانند مقابله كنند با قيام مردم؛ هر چه بكشند باز نمى‌توانند. اين مصيبتها كه مى‌بينيد، كه همۀ شهرها الآن گرفتار هستند؛ هر روز يا گرفتار پليس هستند يا گرفتار جُنْديها و لشكريها هستند با تانك و توپ و مسلسل، يا گرفتار يك دسته‌اى هستند كه مى‌آيند تظاهر مى‌كنند و زنده‌باد و جاويد باد مى‌گويند. توى خانۀ بعض مراجع مردكه رفته و تفنگش را كشيده يا [تهديد] كرده كه من همۀ شما را مى‌كشم اگر نگوييد جاويد كذا؛ آنها هم نگفتند و به او [پرخاش] كردند، از قرارى كه شنيدم. اينها گرفتار اين هستند كه بايد جاويد كذا بگوييد. مگر با گفتن جاويد، جاويد مى‌شود؟ گذشت ديگر مطلب، برود سراغ كارش. اگر بتواند جانش را از دست اين ملت نجات بدهد، يواشكى فرار كند. بيخود برنامۀ حركتش را به خارج از كشور لغو كرد 8

به خيال اينكه خودش در دست بگيرد قدرت را، آدمكشى را خودش در دست بگيرد. مبادا جا را خالى كند يكى بيايد جايش. چه بروى چه نروى تو ديگر رفتنى هستى بيچاره. و خودت اين كار را كردى، ما اين كار را نكرديم، ملت اين كار را نكرده. تو اين كار [را كردى]، اساس را تو درست كردى. اگر يك حكومت صحيح بود، يك قدرت صحيح بود، و يك مُجرى قدرت صحيح بود و دلسوز ملت بود، اسلامى بود، ممكن بود اين مسائل پيش بيايد؟ ممكن بود تظاهرى بر خلافش بشود؟ امكان نداشت يك همچو چيزى. پس اينكه مى‌بينيد كه همه يكدل و يكجهت تظاهر بر ضد تو مى‌كنند، بدان كه زير سر خودت است اين مسائل، تو اين كارها را كردى. اينها مصيبتهاى ماست و بشارتها. در همۀ اينها بشارت است: بشارت پيروزى ملت، بشارت قطع ايادى اجانب ان شاءاللّه‌، بشارت قطع اين دودمان و رفتن اينها از اين مملكت يا از اين عالم. اينها همه بشارت است و مردم بايد قوى، دلخوش [و] بى‌هراس باشند. اسلام مكتب مبارزه و مقاومت هر انقلاب اسلامى توى آن يك مطلبى هست، توى آن يك كُشتنى هست، يك ناراحتى هست، همچو نيست كه خوب[بدون قربانى باشد]؛ اسلام را ما بايد ببينيم اولش چه جور به دست آمد. اين اسلام، اين پيغمبر اكرم ـ صلى‌اللّه‌ عليه و آله و سلم ـ آن وقتى كه اجتماعات را درست كرد و توانست قيام بكند بر ضد شرك و كفر و بى‌عدالتيها، با چه مصيبتهايى گرفتار بود، چه جنگهايى كرد و چه كشته 9

هايى داد و خودش چه زحماتى كشيد و چه جراحاتى برداشت. اسلام از اول، وقتى زاييده شده است، آن روزى كه اعلام شد به اينكه حالا ديگر بايد قيام كرد در مقابل [طاغوت]، از آن روز برنامه‌اش اين بود كه بزند و بكشد و كشته بشود براى اصلاح حال جامعه. براى اينكه اين دزدها و اين خيانتكارها را قطع اياديشان را بكند، قطع حياتشان را بكند؛ اينها مضر به جامعه هستند. اين باغدارها و اين كارواندارهاى قريش مضرِّ به جامعه هستند، اينها بايد از بين بروند. اصلاً اول اسلام وضعش اين بوده. وقتى دست من و شما رسيده، اسلام به اين صورت در آمده كه جز مطالعۀ كتاب كارى ديگر نمى‌كنيم و كارى ديگر نمى‌گوييم بكنند. خدا مى‌داند كه من براى حوزه‌ها متأسفم. من براى حوزۀ نجف متأسفم. آقا، حيثيتش را دارد از دست مى‌دهد حوزۀ نجف؛ حيثيتش را پيش مسلمين دارد از دست مى‌دهد. من متأسفم براى اين. اشخاص [مهم] نيستند، من براى حوزه متأسف هستم. يك حوزۀ هزار ساله و هزار و چند صد ساله دارد حيثيتش را از دست مى‌دهد. شما ملاحظه كنيد، در تمام اين صحبتهايى كه در ايران هست، از اول تا آخر برويد مطالعه كنيد، تمام اعلاميه‌هايشان را مطالعه كنيد، اعلاميۀ چه جناح متدين، چه جناح روشنفكر، چه جناح اهل علم، برويد مطالعه كنيد، اسمى از نجف ديگر نيست؛ نجف مَنْسى است. به داد اين نجف برسيد شما آقايان. حوزۀ قم زنده است حوزۀ قم حوزۀ زنده است. كشته مى‌دهد، مى‌كشد، كشته مى‌دهد ـ عرض مى‌كنم كه ـ اگر بتواند مى‌كشد. الآن هم در تحت فشار هست و مع‌ذلك زنده [است]، مع‌ذلك ايستاده است. طلبۀ قم ايستاده است، قمى ايستاده است، ملت قم ايستاده است. كتك مى‌خورد و ايستاده است. طلبۀ قم كشته مى‌دهد و ايستاده است و لهذا زنده است. اصلاً در اذهان مردم، هر چى هست قم است؛ و من براى نجف متأسفم. من قمى هستم اما براى نجف متأسفم. ما علاقه داريم به همۀ اينها. ما علاقه داريم به يك همچو حوزۀ هزار و چند صد ساله. نگذاريد اين حوزه از بين برود. نگذاريد اين حوزه مَنْسى بشود. تأكيد بر سازماندهى نهضت بايد حالا كه ايران قيام كرده است ـ و خداوند توفيق بدهد به آنها ـ بايد نظام داشته باشد اين؛ بى‌نظام نبايد باشد. روابط بايد باشد بين حوزۀ قم، حوزۀ تهران و همۀ شهرستانها. روابط مى‌خواهد. سازمان بايد بدهيد به اين قيام؛ متفرقات نباشد. سازمان داشته باشد كه اگر يك روزى قم ايستاد، تمام ملت بايستد. متفرق نباشيد؛ جناحها همه با هم بشوند. اين اشتباه است كه بعضِ جناحها ـ از قرارى كه امروز به من كاغذ بعضى از آقايان رسيد ـ اينها ديگر از روحانيت صحبت نمى‌كنند. نمى‌فهمند اينها. اينها نمى‌دانند كه بى‌روحانيت يك شاهى اينها ارزش ندارند. اگر دست ناپاكى در كار نباشد و اينها را وادار نكند به اينكه در نوشته‌هايى كه مى‌نويسند روحانيت را ساقط كنند و اگر مقصود اين نباشد كه جناحها با هم مختلف بشود و متشتت بشوند و از راه بى‌فهمى باشد، بى‌ادراكى باشد، هواى نفس باشد، اصلاح كنند خودشان را. تمام جناحها با هم بشوند. سازمانِ واحد باشد. يك حزبِ الهى در مقابل «حزب رستاخيز» ـ حزبِ خدا، حزبِ‌اَللّه‌. همه با هم باشيد، همه با هم صحبت كنيد، همه با هم قيام كنيد، همه با هم قعود كنيد. هر دسته‌اى عَلى حده و آن براى خودش و آن براى خودش، غلط است امروز. روحانيين با آنها، آنها با روحانيين، دانشگاهى با شما، شما با دانشگاهى، بازارى با همه، كارگر با همه. همۀ شما يك مصيبت داريد، همه گرفتار يك مصيبت هستيد. مصيبتْ مصيبت مشترك است. همه مصيبت‌زده هستيم. يك امرى نيست كه اختصاص به روحانيت داشته باشد، اختصاص به احزاب داشته باشد، يا اختصاص به دانشگاهى داشته باشد. اين مطلبى نيست كه اختصاص داشته باشد. اگر نفت را مى‌برند، نفت همه را دارند مى‌برند؛ اگر يك مشت آهنپاره بيخود وارد مى‌كنند در مملكت، براى همه است اين مصيبت؛ اگر مستشارهاى امريكا را در اينجا مى‌آورند، اين مصيبت براى همه است؛ براى يكى و دو تا نيست. اگر پايگاه براى امريكا درست مى‌كنند، اين براى همه است؛ اگر خيانت به ما مى‌كنند، خيانت به ملت مى‌كنند؛ خيانت به همه است. همه دست به دست بدهيد. على حده هر كس براى خودش يك سازى بزند، اين غلط است؛ اين شكست است. بايد سازمان داده بشود به اين قيام، به اين نهضتى كه الآن بالفعل موجود است. بايد عقلاى قوم، سران قوم، سازمان بدهند به اين؛ يعنى روابط پيدا بشود بين همۀ جناحها. همۀ شهرستانها بايد با هم روابط داشته باشند. بايد مجالس در روز واحد [باشد]. يكى از اقسام روابط كه من سابق مى‌خواستم در قم ايجاد بكنم و نگذاشتند ايجاد بشود ـ خداوند اصلاحشان كند ان شاءاللّه‌. من بنا بر اين گذاشتم كه در تمام ايران، يك روز تعطيل، يك روزْ اجتماع باشد؛ اجتماع اهل علم. يعنى فرض كنيد روز شنبه يا شب شنبه تهران يك اجتماع اهل علمى باشد، خراسان اجتماع اهل علمى باشد، فلان ده هم اجتماع اهل علمى باشد، فلان جا هم [چنين] باشد. اين يك سازمانى بود، نگذاشتند؛ نفهميدند. حالا آقايان بيدار بشويد، ملتفت باشيد. دشمن شما حالا هم قوى است؛ حالا با چاقو آمده به ميدان، حالا با تانك آمده به ميدان، حالا با ـ عرض مى‌كنم كه ـ مسلسل آمده به ميدان. لكن نترسيد از اين مسلسلها، مسلسلها چيزى نيستند؛ شما حقيد، حق با شماست، خداوند تعالى با شماست. سازمان بدهيد به اين نهضتى كه الآن در ايران پيدا شده است. روابط بايد با هم باشد؛ آقايان علما با همۀ جناحها، همۀ جناحها با آقايان علما، همۀ ملت با هم سازمان داشته باشد. سران قوم در يك وقت معين اجتماع داشته باشند با هم، كه اگر يك روزى يك كلمه‌اى فرض كنيد از يك جايى صادر شد، تمام با هم يك كلمه باشند، يك حركت باشند اهالى ايران. نويد پيروزى مژده مى‌دهم به همۀ جناحهايى كه در ايران براى اسلام، براى احقاق حق قيام كردند كه إنَّ الصُّبْحَ لَقَريبٌ 10

؛ نزديك است ان شاءاللّه‌. و شما پيروزيد ان شاءاللّه‌؛ اما به شرط اينكه عوامل مختلف در كار نباشد؛ به شرط اينكه هواهاى نفسانى [كه] اين براى خودش بكشَد و آن براى خودش بكشَد، اين نباشد در كار. همه با هم برادريم. من يك طلبه هستم، تو هم يك آقا هستى، آن هم يك كاسب هست، آن هم يك دانشگاهى هست، آن هم يك دكتر هست، آن هم يك مهندس هست، آن هم يك روشنفكر هست؛ همه‌مان با هم مصيبت واحده داريم؛ همه با هم بايد بنشينيم و شيون كنيم. خداوند ـ ان شاءاللّه‌ ـ به همۀ جناحها توفيق بدهد؛ به همه سلامت بدهد. خداوند ان شاءاللّه‌ قطع ايادى اجانب را از مملكت اسلامى بكند و از همۀ ممالك اسلامى بكند. والسلام عليكم و رحمة‌اللّه‌ و بركاته

  1. ـ ارتش؛ لشكر و سپاه.
  2. ـ اشاره به شهادت طلبه‌اى جوان در منزل آقاى شريعتمدارى.
  3. ـ منظور، آقاى گلپايگانىاز مراجع بزرگ تقليد است.
  4. ـ گذرنامه.
  5. ـ «به سوى تمدن بزرگ».
  6. ـ خود به خود تعطيل شدن.
  7. ـ عبيداللّه‌ بن‌زياد، حاكم كوفه در زمان يزيد.
  8. ـ اشاره به لغو سفر رسمى شاه به بلغارستان، به بهانۀ سرماخوردگى!
  9. ـ اصل: كشتار.
  10. ـ اقتباس از آيۀ 81 سورۀ هود: «اليس الصبح بقريب».

عنوان :

اوضاع ایران قیام مردمى و عمومى رهنمود به انقلابیون

مرجع :

صحیفه امام (۳) صفحه ۴۰۳

مکان :

نجف، مسجد شیخ انصارى

تاریخ :

۱۳۵۷-۰۲-۲۳

حضار :

روحانیون، طلاب و ایرانیان مقیم عراق