عنوان :
...
کتاب :
...
منبع :
...
تاریخ :
...
گوینده :
...
مکان :
...
بسماللّه الرحمن الرحيم وظيفۀ ملت در رويارويى با توطئهها من از خداى تبارك و تعالى سلامت و سعادت ملت شريف ايران و قواى انتظامى؛ نيروهايى كه براى خدمت به اسلام آماده هستند، طلب مىكنم و اميدوارم كه ما همه، همۀ ما پاسدار اسلام باشيم. شما برادرها بدانيد اين را كه در پناه اسلام، در پناه قرآن كريم اگر چنانچه ما باشيم، و زير پرچم توحيد به همۀ قواى شيطانى پيروزى خواهيم پيدا كرد. لكن مهم اين است كه ما چطور در زير پرچم اسلام باشيم. چه كار بكنيم تا زير پرچم اسلام باشيم. يعنى اسلام ما را قبول بكند در يك همچو موقعى كه اسلام گرفتارى دارد در ايران آنهايى كه از اينجا منافع را مىبردند، ذخاير شما را مىبردند، آنها طمع نبريدند از اينجا و باز درصددند كه اعاده كنند جرايم خودشان را. ما چه بكنيم كه اسلام ما را قبول كند، و ما خدمتگزار اسلام باشيم. آيا قواى انتظاميۀ ما، چه ژاندارمرى، چه ارتش، چه ساير قوا، پاسدارهاى اسلامى و چه شهربانى كه به منزلۀ ستون فقرات يك ملت است، در اين موقع گرفتارى بايد چه بكنند چه بكنند كه در مقابل اين قدرتهاى بزرگ شيطانى بتوانند مقاومت كنند. و ملت ما چه بكند كه در مقابل اين سيل توطئههاى خارجى ـ داخلى بتواند آسيبناپذير باشد. هر جمعيتى هرچه زياد باشند، هر مقدار جمعيتشان زياد باشد اگر چنانچه واحد، واحد باشند، دسته، دسته باشند، اينها آسيبپذيرند، از باطن خودشان هم آسيب مىبينند. اگر در يك مملكت مثلاً، 35 ميليونى كه حالا ما در آن زندگى مىكنيم، يك جمعيتهايى باشند متفرق، احزاب مختلفه، جمعيتهاى مختلفه باشند و انسجام باهم نداشته باشند كه يك نيروى واحد بشوند، آسيب پذيرند. شما فرض كنيد اگر يك نيروى نظامى باشد، چه ارتش، چه ژاندارمرى، چه شهربانى، چه پاسدارها و فرض كنيد، كه اين نيرو و قدرت نظامىاش زياد است، عدد آن هم زياد است، پنج ميليون فرض كنيد نظامى داريم، اگر اين پنج ميليون نظامى انسجام نداشته باشند، يا گروه گروه بشوند يا فرد، فرد، صد ميليون، يكى از او كارى نمىآيد. مثل اين قطرات منفصله از هم است كه فرض كنيد از باران باشد. صدها ميليون قطره از آن كارى نمىآيد. آن وقت از آن كار مىآيد كه اين قطرات با هم منسجم بشوند و يك رودخانه راه بيندازند. وقتى اينها با هم شدند، منسجم شدند و به يك وجهه هجوم بردند، اين شهرها را خراب مىتوانند بكنند، ديوارها را از بن بكنند. اما مادامى كه يكىيكى هستند كار از آنها نمىآيد. خطر از هم پاشيدگى از درون افراد انسان مثل قطرات باران مىماند كه اگر مادامى كه يكىيكى هستند، هر كه براى خودش يك فكرى مىكند. هر كسى براى خودش يك راهى دارد. هر چه زيادتر باشند، فسادش زيادتر مىشود. عوض اينكه وقتى عدد زياد شد، كار انجام بدهد، وقتى اينطور شد، كارها معطل مىماند. حالا بنا شد كه اين قطرهها به هم اتصال پيدا كند، اگر بنا شد كه قطراتى با هم متصل شدند لكن يك قطرات ديگرى هم على_' حده متصل شدند، يك قطرات ديگر هم على_' حده متصل شدند و اينها هر كدام يك راهى گرفتند، باز هم كارى از آنها نمىآيد. و اگر اينها مثلاً فرض كنيد كه اين قواى نظامى، انتظامى اگر چنانچه يك ميليون جمعيت باشد، لكن دستجات مختلفى با روشهاى مختلفى كه هر كدام براى ديگرى كارشكنى كند، اين از باطن مىپوسد. به جاى اينكه يك قوهاى باشد كه در مقابل دشمن بايستد، يك قواى مختلفهاى است كه خودشان به هم مىريزند. اگر در باطن يك ارتشى، پوسيدگى پيدا شد خودش وا مىرود. ديگر محتاج به اين نيست كه يك قدرتى بيايد او را بخواهد از بين ببرد. اين خودش از بين مىرود. خودش از باطن مثل يك خربزۀ كرمزده، از باطن فاسد مىشود. ملت هم همين طور است. اگر چنانچه 35 ميليون جمعيت، 35 ميليون يك نفرى باشد، يا 35 ميليون جمعيت 35 دسته بشوند هر كدام فرض كنيد يك ميليون. اين 35 دستهاى كه هر كدام يك ميليونند، وقتى در داخل يك مملكتى با آراى مختلف، با نظرهاى مختلف، كارهاى مختلف باشند، اينها آسيب مىبينند. محتاج نيست كه از خارج به ما حمله كنند. خودمان در داخل خودمان را مىخوريم، تمام مىكنيم. ايجاد بىنظمى براى از ميان بردن اتحاد الآن آنهايى كه ديدند كه 35 ميليون با هم منسجم شده بودند و اين قدرت بزرگ را از بين بردند و قدرتهاى خارجى كه قدرت عالَم بود نتوانست آن آدم را نگه دارد، ملت پيش برد، آنها هم مطالعه دارند، مىبينند كه اين خيلى هم مطالعه نمىخواهد، مطلب واضحى است كه 35 ميليون جمعيت با هم شدند. وقتى 35 ميليون جمعيت يك ملت با هم شدند، اين آسيب نمىبيند. وقتى هم هجوم كند پيش مىبرد. اينها ديدند كه اين انسجام ما را پيش برد. به پيشبردى ما كمك كرد و ما را پيش برد و پيروز كرد. اين انسجام را مىخواهند به هم بزنند. در همه جا اينها اشخاصى دارند، كه دنبال همين معنا هستند. همه جا؛ در دانشگاه دارند، بازار هم دارند، خيابانها هم دارند، از آنجاها بيشتر در ارتش دارند، در ژاندارمرى، در شهربانى، در پاسداران، اينها، همهجا آدم دارند و همه هم مقصدشان اين است كه ما را از باطن بپوسانند. مقصد اين است كه بگذاريد، خودشان، خودشان را بخورند. محتاج نيست به اينكه يك حملهاى از خارج بشود. زحمتى به خودشان بدهند كه از خارج حمله بشود. بگذار خودشان، خودشان را بخورند. هر جا يك بساطى درست كردند كه انسجام را از دست بگيرند. جايى كه بايد نظم برقرار باشد تا منسجم بشود، تا نظم نباشد انسجام نيست، مىروند نظمش را از بين برمىدارند. وسوسه مىكنند. اختلافات و كشمكشهاى اسارتبار اين جوانها يك عقدههايى از سابق دارند. اين عقدههايى كه از سابق دارند اينها روى 1
آن عقدهها انگشت مىگذارند و وسوسه مىكنند. اين عقدهها را دَم به آن مىدهند. اين عقدهها را باد به آن مىزنند و از آن راه نظم را به هم مىزنند. نظم به هم خورد، انسجام به هم مىخورد. يك دسته مىآيند در ارتش، اين كار را مىكنند، وامىدارند كه نظم را به هم بزنند. نظم به هم زدن چيست؟ اين است كه پايين از بالا اطاعت نكنند. اين طبقۀ پايين و سرباز از درجهدار، درجهدار از افسر، افسر از بالاتر اطاعت نكند. اطاعت كه نكردند نظم از بين مىرود. نظم كه از بين رفت، انسجام نيست ديگر. انسجام وقتى نشد خودش پوسيده مىشود. ديگر احتياج نداريم كه از خارج يكى بيايد. پوسيده، خودش پوسيده است. يك صدا يك جايى در آيد، خود اين مىپوسد، تمام مىشود. در ژاندارمرى هم همين بساط را درست مىكنند. در شهربانى هم همين بساط را درست مىكنند. تو پاسدارها هم همين بساط را درست مىكنند. يكوقت چشم باز مىكنيد مىبينيد كه قواى انتظامى از آن حالى كه بايد همه هماهنگ باشند و منسجم باشند، از آن حال بيرون رفته است. خود ارتش خودش دارد خودش را مىخورد. ژاندارمرى هم همين طور و ساير قوا هم همين طور. اينها يك نقشه است آقا. اينها شما مىبينيد كه يكوقتى اين حرفها اصلاً نبود كه يك، فرض كنيد، درجهدارى از يك افسر اطاعت نكند يا سرباز از بالادستها. يكوقت اين حرفها نبود. حالا پيدا شد. حالايى كه شما زديد آن قواى چپاولگر را و از مملكتتان بيرون كرديد و مىخواهيد يك مملكتى باشد مال خودتان. نظمش را خودتان بدهيد. منافعش هم مال خود ملت باشد. حالا افتادند توى همۀ اين دستگاهها و دارند خودشان را توى خودشان منحل مىكنند. اگر يك قواى انتظامى كه هر دستهاى يك مطلبى بخواهند بگويند، هر دستهاى يك مطلبى مقابل دستۀ ديگر، مخالف دستۀ ديگر، اين ديگر محتاج به اين نيست كه يك كسى يك تفنگى طرف آنها بكشد، اين خودش، خودش را مىخورد. آنها نشستند سيگارشان را مىكشند و شما تو سر هم مىزنيد تا خودتان را از بين ببريد. وقتى بنا شد كه پايين از بالا اطاعت نكند معناى آن اين است كه نظمى تو كار نيست. وقتى بنا شد كه متفرقات باشيد، هر كسى يك رأيى براى خودش داشته باشد ـ زائد معناى آن اين است كه، نظم تو كار نيست. انسجام تو كار نيست. انسجام تو كار نباشد تمام مىشود. خودش تمام مىشود. اين سرايت مىكند به خارج و در بين ملت هم همين مسائل هست. احزاب و گروههاى نوظهور احزاب مختلفه بعد از اين انقلاب، از قرارى كه مىگويند، حدود دويست گروه پيدا شده. دويست گروه معنايش اين است كه يك جمعيتى كه بايد منسجم بشوند دويست گروه شدند كه از هم جدا بكنند همه را. در تهران اگر بنا باشد دويست تا حزب و گروه و امثال اينها باشد و [دائماً] اظهار وجود، هر روز تو روزنامۀ فلان گروه هم اظهار وجود كرد، اين معنايش اين است كه 35 ميليون جمعيت مىخواهد از هم منفصل بشود. جدا جدا بشود يعنى آن انسجامى كه باعث پيروزى شما شد، آن كارشناسهايى كه ملتها را شناختند و راه ملتها را مطالعه كردند، راه شكست آنها را مطالعه كردند و طرح دادند براى آن، بهتر از اين چه بكنند، بدون اينكه محتاج باشد كه يك قدرتى و قوايى بيايد، خودشان را به جان هم مىاندازند. احزاب را دستشان قلم بدهند. اين او را چيز بكند؛ تهمت به او بزند. او تهمت به او بزند او، او را تضعيف كند. من گمان مىكنم كه از اول كه احزاب پيدا شده است در امثال ايران، اين يك طرحى بوده است از خارج. آنها احزاب دارند، آن مملكتهاى ديگر، لكن احزابى كه آنها دارند فرمش يك جور ديگر است. اينطور نيست كه يك كارى بكنند كه براى كشورشان مضر باشد. لكن وقتى صادر شد به اين مملكتها براى اينكه توجه به عمق مسائل ندارند، احزابى درست مىشوند كه به حال كشورشان مضر است. آنها يك چيزى درست مىكنند كه اينها خيال مىكنند بايد ما احزاب داشته باشيم. عمق اين مطلب كه احزاب آنجا، وضعشان چه جور است و احزاب اينجا بايد چه جور باشد، اين را درست ادراك نكردند. احزاب درست كردند، لكن هر حزبى براى ديگرى كارشكنى مىكند، آن حزب هم براى آن. اتحاد و انسجام در پرتو برادرى يك مملكتى كه محتاج به اين بود كه همۀ احزاب آن مجتمع باشند براى پيشرفت مملكت، همۀ احزاب درست شد، و همه با هم مخالف. معالأسف در اين ممالك ما كه تعليماتش بايد تعليمات الهى باشد، بايد ببينند چه گفتند تا ما اطاعت بكنيم. خلاف تعليمات اسلامى مجتمعات مختلف درست مىكنند. قرآن مىفرمايد كه: اِنَّمَا الْمُؤمِنُونَ اِخْوَةٌ 2
و غير از برادرى پيش مؤمنين چيزى نيست. منحصر برادرند نه غير برادر. هيچى نيستند الاّ برادرى. اين هيچ نيست الاّ برادرى. براى اين است كه اگر ما هيچ جهتى را ملاحظه نكنيم الاّ برادرى خودمان را، انسجام پيدا مىكنيم. همۀ مؤمنين را قرآن مىخواهد كه با هم برادر باشند و غير از اين هم نباشد در كار. اگر همۀ مؤمنين در قطرهاى اسلامى، در تمام كشورهاى اسلامى همين يك دستور خدا را كه خدا عقد اخوت بينشان انداخته است، همين يك دستور را عمل بكنند، قابل آسيب ديگر نيست. اگر يك ميليارد جمعيت مسلمان، يك ميليارد جمعيت مسلمان كه معالأسف يك ميليارد جمعيتى هستند كه تحت سلطۀ غير هستند، يك ميليارد جمعيت تحت سلطۀ دويست و پنجاه ميليون، اگر اين يك ميليارد جمعيت به اين حكم خدا سر نهاده باشند، اطاعت كرده بودند همين يك حكم را كه اِنما المؤمنون اخوة برادرند اينها، اگر اين برادرى در همه جا بود، اگر، اين برادرى در تمام قشرهاى ملتها بود، اين گرفتاريها براى ما پيدا نمىشد. برادرى اين نيست كه من يك كارى بكنم بر خلاف دستور، بر خلاف نظام، شما هم يك كارى، اين خلاف برادرى است. حضرت امير هم برادر بود با همه. مسلمان بود، مؤمن بود، برادر بود، رأس مؤمنين بود و برادر بود. عقيل هم برادر حضرت امير بود. عقيل حق داشت بگويد كه من و تو برادريم [و] من از تو اطاعت نمىكنم؟ اين خلاف برادرى بود. براى اينكه برادرند در اينكه آن معنايى كه اسلام مىخواهد با هم پيش ببرند. اين برادرى است. برادرى را براى اين درست كردند كه منسجم بشوند به هم، و با هم يك ندا پيش بروند. برادرى بر پايۀ نظم و انضباط اگر در يك نظامى ـ فرض كنيد ـ در ژاندارمرى يك دسته بايستند بگويند كه ما به تو اطاعت نداريم، ما از تو اطاعت نمىكنيم، اين، اينطور نيست كه بتوانند يك همچو نظامى براى آن مقصدى كه خداى تبارك و تعالى فرموده است شماها برادر هستيد، بتوانند برادرى كنند. برادرى در اين مقصد اين است كه پشت به پشت هم بدهند و همه پشتيبان هم باشند براى پيشبرد مقصد. پشتيبان هم بودن اين است كه اين نظم را ملاحظه بكنند. اين درجاتى كه ارتش دارد و روى آن نظم پيدا كرده، درجاتى كه ژاندارمرى دارد و روى آن نظامى است و هكذا سايرين و هكذا همۀ مردم، بايد اينها برادر باشند. يعنى محبت برادرى به هم داشته باشند. و همه پشتيبان هم باشند براى آن مقصد. براى اينكه پيش ببرند، براى اينكه نجات بدهند ملت خودشان را. اين برادرى اقتضا مىكند كه چون روى اين مقصد است كه بايد پيش ببرند، اقتضا مىكند كه اين برادر كوچك از آن برادر بزرگ اطاعت كند در اين مقصد، آن برادر بزرگ هم به اين برادر كوچك محبت كند براى اين مقصد. آن رئيس بايد برادر اينها باشد در پيشبرد مقصد، و فرمان بدهد؛ فرمانى كه برادر بزرگ به برادر كوچك مىدهد كه همۀ آن رحمت است. اين پايين دست، ردۀ پايين به حسب نظام، اطاعت بايد بكند از آن، و الاّ برادرى نكرده است. توحيد در مقصد همه هم مقصد واحد است. همۀ مقصد واحد جامعه اگر بنا شد اينطور باشد اين جامعه توحيدى مىشود؛ يعنى، توحيد در مقصد. اگر ما يك جامعۀ توحيدى پيدا بكنيم، يعنى اينطور باشد كه هر كدام در محل خود، كار خودشان را انجام بدهند براى آن مقصد. شمايى كه در ژاندارمرى هستيد كار ژاندارمرى را به همان نظم كه در آنجا مقرر است انجام بدهيد براى مقصد واحد و آن حفظ كشورتان. آنها هم كه در ارتش هستند آنها هم نظم خودشان را حفظ بكنند براى همان مقصد. ماها هم كه طلبه هستيم نظم خودمان را حفظ كنيم براى آن مقصد. آنها هم كه ادارى هستند، و آنها هم كه در رأس كار هستند، و آنها هم در پايين هستند و بالا، همه حفظ بكنند همۀ جهات را براى يك مقصد. همه مقصدشان اين باشد. انسجام پيدا بكنند. يعنى روى مقصد والاّ. انسجام كه معناى آن اين نيست كه ما دو تا به هم بچسبيم. معناى آن اين است كه ما همه با هم يك مقصد داريم و روى آن مقصد راه برويم. اگر اينطور شد، جامعۀ توحيدى است و اگر، بنا شد كه نظم را از دست بدهيم، جامعه از توحيديت بيرون مىرود. اگر شما از بالا اطاعت نكنيد، بالا به شما تعدى بكند، من از بالاترم اطاعت نكنم، بالاتر به من تعدى بكند، اين انسجام از بين مىرود. اين جامعۀ توحيدى از بين مىرود. جامعۀ توحيدى اين است كه همه كار خودشان را انجام بدهند روى نظام و همه هم مقصدشان يكى باشد. اين جامعۀ توحيدى است. مغايرت بىنظمى و خودسرى، با جامعۀ توحيدى اينهايى كه مىآيند در داخل ارتش، در داخل ژاندارمرى، در داخل پاسبانها، در داخل شهربانى، توى جمعيتها، توى دانشگاهها، همهجا اين شياطين هستند، همهجا، اينهايى كه مىآيند با اسم اينكه جامعۀ توحيدى، مىخواهند توحيد را از بين ببرند. اينها نقشه دارند براى اينكه همه را بپوسانند. اين جامعه را بپوسانند. مقصد دارند اينها. ما بايد آگاه باشيم از اين معنا. جوانهاى ما را بايد آگاه بكنند. شماها بايد آگاه باشيد. جوانها را آگاه بكنيد كه مقصد اين است. آقايانى كه روابط دارند، با شما هستند، آنجا بايد آشنا كنند جوانها را به اينكه جامعۀ توحيدى معناى آن اين نيست كه هرج و مرج باشد. جامعۀ توحيدى معناى آن اين است كه همچو با هم پيوست باشند كه آسيب ديگر نبينند، كه يكى بشوند كأنّه يك موجود. نه اين است كه جامعۀ توحيدى معناى آن اين است كه بالا و پايين تو كار نباشد. مگر امكان دارد يك همچو چيزى. مگر انسجام حاصل مىشود اگر چنانچه پايين و بالايى نباشد و همه خودسر باشند. پايين و بالا نبودن معناى خودسرى است. نظم نبودن معناى خودسرى است. خودسرى منافى با جامعۀ توحيدى است. اطاعت نكردن مخالف با جامعۀ توحيدى است. آنهايى كه به خورد جوانها مىدهند، جوانهاى ما مىدهند كه جامعۀ توحيدى مىخواهيم، پس نه افسرى و نه درجهدارى و نه چيزى، همۀ ما سرباز باشيم، كى از كى اطاعت كند. چه وقت مىتوانيد وحدت پيدا كنيد. هر كدام اينها مثل آن، انسجام از كجا پيدا بشود. وقتى نظم نباشد، وقتى هر كسى براى خودش على_' حده باشد و سرخود باشد، انسجام پيدا نمىشود. شما صد ميليون قاطر چموش را مىتوانيد وادار كنيد به يك كار؟ صد ميليون كار؟ يك كار انجام مىتوانند بدهند؟ همه تو سر هم مىزنند صد ميليون جمعيت اگر چنانچه نظم در كارشان نباشد. لزوم نظم براى حفظ نظام حضرت امير در دستورى كه مىدهد مىگويد امورتان را نظم بدهيد. 3
نظم همين است. نظام همين است. همۀ جامعه بايد نظم داشته باشند. انحصار به ژاندارمرى و انحصار به ارتش و اينها نيست. همۀ جامعه نظم لازم دارد. اگر نظم از كار برداشته بشود جامعه از بين مىرود. حفظ نظام، يكى از واجبات شرعيه و عقليه است كه نظام بايد محفوظ باشد. آنهايى كه مىگويند نظام به اين معنا نمىخواهيم و همهمان يكجور و همهمان بدون اينكه يك ضابطه اى در كار باشد عمل بكنيم، خلاف قرآن دارند عمل مىكنند. خلاف اسلام دارند عمل مىكنند. خلاف مصالح مملكتشان دارند عمل مىكنند. آنها در خارج نشستهاند و مىخندند به ما كه اينها را ما بازى داديم. خودشان را به جان هم انداختيم. آنها در خارج نشستهاند و به ما مىخندند كه ما احزاب را وادار كرديم كه به جان هم بيفتند. هر كس براى ديگرى حرف مىزند. سلب آزادى با شعار آزادى شما روزنامهها را كه مىخوانيد مىبينيد كه در روزنامهها زياد اين به چشمتان مىخورد كه اين به آن بد مىگويد، آن به اين. حالا كه قلم آزاد شد بايد اينطور باشد كه هركس به ديگرى هرچه دلش بخواهد بد بگويد و هر كس به ديگرى يا كارى بكنند كه اين مملكت از نظم بيرون برود، از نظام بيرون برود. اين معناى آزادى است؟ آن آزادى كه در ممالك كه ما را مىخواهند بخورند هست، اينطورى است؟ اگر اينطور بود، انسجام پيدا نمىكردند. اين ترقيات را پيدا نمىكردند. آنها با اسم آزادى كه در اين مغز اين جوانها مىاندازند، با اسم آزادى مىخواهند شما را تحت حمايت خودشان قرار بدهند و آزادى را از شما سلب بكنند. آنها مىفهمند دارند چه مىكنند. با اسم اينكه انقلاب كرديد و آزاديد ديگر، آزاديد ديگر، تو به او بد بگو، او به او بد بگويد، او قلم بردارد و به ضد تو بگويد، تو قلم بردار به ضد او بگو، آنها مىدانند دارند چه مىكنند. مىخواهند آزادى شما را با [شعار] آزادى سلب كنند. آزادى ناسالم در شما ايجاد كنند و آزادى حقيقى را از شما بگيرند و يك روزى همۀ ما باز گرفتار يك همچو مسائلى بشويم يا بدتر از آن. مژدۀ پيروزى بايد دانشمندها، متفكرين، روحانيين، خطبا، سران لشكر، سران ژاندارمرى مردم را آگاه كنند. جوانها را آگاه كنند كه داريد گول مىخوريد. داريد به يك راهى مىرويد كه راه دشمنتان است. گولتان زدند. و من اميدوارم كه خداوند ماها را بيدار كند و به وظايف اسلامى خودمان آشنامان كند. و انشاءاللّه من به شما مژدۀ پيروزى مىدهم براى اينكه ما براى خدا مىخواهيم كار بكنيم انشاءاللّه. و كسى كه براى خدا كار مىكند شكست تويش نيست ولو كشته بشويم شكست نداريم. حضرت سيد الشهدا هم كشته شد لكن شكست خورد؟ الآن بيرق او بلند است و يزيدى تو كار نيست. يزيدى [در ايران] تو كار نيست انشاءاللّه.
عنوان :
شرایط خدمت به اسلام در مقطع کنونى
مرجع :
صحیفه امام (۱۱) صفحه ۵۱۰
مکان :
قم
تاریخ :
۱۳۵۸-۱۰-۰۹
حضار :
پرسنل نیروى هوایى پایگاه «حر» پرسنل هواپیمایى ژاندارمرى