عنوان :
...
کتاب :
...
منبع :
...
تاریخ :
...
گوینده :
...
مکان :
...
بسم اللّه الرحمن الرحيم انسان، موضوع علم پيامبران اگر براى هر علمى موضوعى است ـ چنانكه شما آقايان مىفرماييد ـ علم همۀ انبيا هم موضوعش انسان است. و اگر براى هر دولتى برنامهاى است، برنامه رسول اكرم ـ صلىاللّه عليه و آله و سلم ـ را مىشود گفت همان سورهاى كه در اول وارد شده است، آن برنامۀ رسول خداست: بسماللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيم. اِقرَأ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِى خَلَقَ. خَلَقَ الإنسَانَ مِن عَلَقٍ. إِقرَأ و رَبُّكَ الأَكرَمُ. الَّذِى عَلَّمَ بِالقَلَمِ. عَلَّمَ الإنسَانَ مَالَمْ يَعْلَمْ. 1
تمام انبيا موضوع بحثشان، موضوع تربيتشان، موضوع علمشان انسان است. آمدهاند انسان را تربيت كنند. آمدهاند اين موجود طبيعى را از مرتبۀ طبيعت به مرتبۀ عالى مافوق الطبيعه، مافوق الجبروت برسانند. تمام بحث انبيا در انسان است. از اول، هر كس، هر يك از انبيا كه مبعوث شدند، مبعوث شدند براى انسان و براى تربيت انسان. برنامه را هم اين آيۀ شريفه ـ به حَسَب اعتبار و به حَسَب احتمال ـ تعيين مىفرمايد. به خود رسول اكرم خطاب است؛ لكن خطابات قرآن آن هم كه به خود رسول اكرم است غالباً عام است: إقرأ باسم ربك. از اول كه قرائت شروع مىشود تعيين مىفرمايد كه قرائت چه جور بايد باشد: به «اسم رب» بايد باشد. آغاز همۀ كارها به نام خدا تمام قرائتهايى كه تمام كلماتى كه از «اسم رب» جدا باشد شيطانى است. دو جنبه است: يك جنبۀ رحمانى و يك جنبۀ شيطانى. قرائت به «اسم رب»؛ قرائت كه شروع شد، با «اسم رب» شروع شد. علم با اسم رب، قرائت با اسم رب، ديدن با اسم رب، شنيدن با اسم رب، گفتن با اسم رب، درس خواندن با اسم رب، همه چيز به اسم رب. عالَم با اسم رب شروع شده است. خداى تبارك و تعالى عالَم را با اسم خودش شروع كرده است. بناى عالَم با اسم خداست. و انسان كه يك عالَمى است، عالَم صغير و به حسب واقع كبير، قرائت، اول تعليمى كه به او مىشود و اول برنامهاى كه براى رسول اكرم آمده است اين است كه إِقْرَأ بِاسْمِ رَبِّكَ. نه همين طور قرائت كن، نه همين طور درس بخوانيد، نه همين طور ترويج بكنيد، نه همين طور منبر برويد، نه همين طور تبليغ بكنيد؛ درس بخوانيد به اسم رب. برنامه است. تبليغ بكنيد به اسم رب. منبر برويد به اسم رب. گوش كنيد به اسم رب. صحبت كنيد به اسم رب. كه اگر اسم رب را از اشيا جدا كنند، به يك معنا هيچ هستند و هيچ مىشوند. همه چيز با اسم رب چيز است. همۀ آوازها از خداست. با اسم رب عالَم شروع شده است؛ و با اسم رب ختم مىشود. شما هم بايد با اسم رب شروع كنيد؛ و با اسم رب ختم كنيد. علامت خدا در همه چيز هست. و بايد ما استشعار كنيم اسم خدا [را]. همۀ عالَم اسم خداست. شماها همه اسم خدا هستيد. با اسم خدا همه چيز تحقق پيدا كرده است. و همه اسم خدا هستيد. انسان موجود ناشناخته ما بايد اين معنا را ادراك كنيم بفهميم كه همه از اوست؛ و همه به او رجوع مىكنند: إِنَّا للّهِِ و إِنَّا إِلَيهِ رَاجِعُونَ. از او هستيم، و به اوست همه چيز. ديگران نيستند، هيچند؛ هر چه هست اوست. ما بايد ادراك اين معنا را بكنيم. انبيا آمدند كه ما را هوشيار كنند؛ تربيت كنند. انبيا براى انسان آمدهاند و براى انسانسازى آمدهاند. كتب انبيا كتب انسانسازى است. قرآن كريم كتاب انسان است. موضوع علم انبيا انسان است. هر چه هست با انسان حرف است. انسان منشأ همۀ خيرات است. و اگر انسان نشود، منشأ همۀ ظلمات است. در سر دو راهى واقع است اين موجود: يك راه، راه انسان. و يك راه، راه منحرف از انسانيت. تا از چه حيوانى سر بيرون بياورد. تعليم تنها، تعلم تنها، فقه تنها، فلسفه تنها، علم توحيد تنها، فايده ندارد، تا مقرون با اسم رب نباشد: إِقْرَأ بِاسمِ رَبِّك، بِاسمِ رَبِّكَ الَّذِى خَلَقَ. همۀ خلق را به اسم رب نسبت مىدهد. اسم رب مبدأ همۀ خلقهاست. خلق است: خلق مطلق. إِقْرَأ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِى خَلَق درس هم بخوانيد باسم ربك الذى خلق. مباحثه هم بكنيد به اسم رب. نه همان اول بگوييد بسماللّه الرحمن الرحيم. بفهميد قضيه چه است، و بفهميم قضيه چه است. انبيا آمدند كه بفهمانند به ما كه قضايا چه هست. ما همه حيران، سرگردان. همۀ عالم سرگردانند نمىدانند قضايا چيست. اينهايى كه ادعاى انسانشناسى و اسلامشناسى مىكنند ادعاست! كى «انسان» را مىشناسد، و كى «اسلام» را؟ يك پردههايى، يك ورقهاى بسيار مختصرى، از انسان، يك ورقهاى بسيار مختصرى از اسلام، وقتى كه كسى بشناسد، خيال مىكند «انسان» را شناخته؛ «اسلام» را شناخته. انسان به معناى حقيقى انسان، به آن معنايى كه «انسان» است، جز ذات مقدس حق، و آنهايى كه ملهمند به الهام او، كسى نمىشناسد. انسان بر سر دو راهى ملائكه ايراد گرفتند كه اين «مفسد» را چرا خلق مىكنى، ـ انسان ـ فرمود: شما نمىدانيد. 2
بعد كه «تعليم اسما» كرد و هيچ كس نمىتواند حمل «اسما» بكند الاّ انسان، و حمل «امانت» بكند الاّ انسان 3
وقتى كه اسما را به او تعليم كرد، فرمود كه عرضه كن بر اين ملائكهاى كه اِشكال داشتند. همه عاجز ماندند؛ ملائكه هم عاجز ماندند. 4
ملائكۀ مقربين هم عاجزند، اما نه ما. انسان، ما، يك موجودى هستيم كه سر دو راهى واقع شدهايم. باز آنهايمان كه خوبند راه را معوج نرفتند، و الاّ توى راهند، تا ببينيم چه بشود. دنبالش مىفرمايد: إِقْرَأ وَ رَبُّكَ الأكْرَم با خدا قرائت كن. شايد معنايش اين باشد. آنجا إِقْرَأ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذى خَلَق. البته طولانى است صحبت. خَلَقَ الإنسَانَ مِن عَلَق. انسان از اين «علق»، از اين آب، يك همچو قدرت! يك همچو قدرت كه آن انسانى كه همۀ عالَم است مىگويند: وَالعَصرِ. إِنَّ الإنسانَ لَفِى خُسرٍ 5
«عصر» انسان كامل است؛ امام زمان ـ سلاماللّه عليه ـ است. يعنى «عصارۀ» همۀ موجودات. قسم به عصارۀ همه موجودات، يعنى قسم به انسان كامل. إِنَّ الإنسَانَ لَفِى خُسر اين «انسان» كه اينجا مىگويند همين انسان يك سر و دو گوشى است كه ماها انسانش مىگوييم. خطاب با ماست. سر دو راهى واقع شدهايم، يك راه، راه انسانيت است، كه اين «صراط مستقيم» است. صراط مستقيم يك سرش به طبيعت است؛ يك طرفش به الوهيت. راه مستقيم از «علق» شروع مىشود. منتها بعضى از آنها طبيعى است، و آنجايى كه مهم است آنجايى است كه ارادى است. يك سرش طبيعت است، يك طرفش مقام الوهيت. و انسان از طبيعت شروع مىكند، تا اينكه برسد به آنجايى كه در وهم من و تو نمىآيد: «آنچه در وهم تو نايد آن شوم». راه چپ و راست، راه جهنم اختيار با شماست كه اين دو راه را اختيار كنيد: يا صراط مستقيم انسانيت را؛ يا انحراف به چپ، يا انحراف به راست. از هر طرف انحراف باشد، از انسانيت دور مىشود. هر چه جلو برود دورتر مىشود. كسى كه از راه مستقيم منحرف شد هر چه پيش برود دورتر مىشود از راه اگر از راه مستقيم انسانيت [دور شد]. يعنى آن راهى كه انبيا آمدند معرفى كنند آن راه را؛ مأمورند براى اينكه آن راه را معرفى كنند. خداى تبارك و تعالى هم در سورۀ «حمد» مىفرمايد كه إِهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِيمَ. صِرَاطَ الَّذِينَ أَنعَمتَ عَلَيهِم 6
آنهايى كه تو به آنها نعمت دادى؛ آنها را منعم كردى؛ رحمت را بر آنها وارد كردى؛ هدايت را بر آنها وارد كردى. غَيرِ المَغضُوبِ عَلَيهِمْ و لاَ الضّالّينَ 7
«مغضوب عليهم» يك طايفهاند منحرف. «ضالين» هم يك طرفند منحرف؛ از هدايت دورند. و هر چه پيش بروند دورتر مىشوند. هر چه درس بخوانيد و به اسم «ربّك» نباشد، از صراط مستقيم دوريد. و هر چه زيادتر درس بخوانيد دورتر مىشويد. اگر اَعلَمِ مَن فى الأرض بشويد و به اسم ربّك نباشد، اَبعَدِ از خداى تبارك و تعالى هستيد! از صراط مستقيم بعيدتر مىشويد. يا صراط مستقيم است، كه يك سرش جسر جهنم، يك طرفش طبيعت است؛ يك طرفش بهشت است. آخر مرتبۀ بهشت «لقاءاللّه» است. آنجايى است كه غير انسان هيچ كس راه ندارد؛ فقط انسان راه دارد. و ما همه الآن در جسر جهنم واقع شديم. «طبيعت» متن جهنم است. در آن عالم ظهور كه مىكند، طبيعت جهنم است. الآن ما در متن جهنم داريم حركت مىكنيم. اگر اين راه را طى كرديم، آن روز كه جسر جهنم ظاهر مىشود، در اين چشمهاى مردم در آن عالم ظاهر مىشود، آنكه اين راه را طى كرده است از آن جسر عبور مىكند؛ آنكه اين راه را طى نكرده است در جهنم واقع مىشود؛ مىافتد از راه. كج است ديگر. يك راه مستقيم، كه اوصافش هم كه گفتند و شنيديد و دقيقتر از موست، راه باريك است و تاريك است، و نور «هدايت» مىخواهد: إهدنا الصراط المستقيم. خداوند هدايت كند ما را. نورانيت و ظلمانيت علم شما آقايان، كه در راه اسلام و علم قدم برمىداريد و متلبس به لباس اسلام و لباس انبيا شدهايد و متلبس به لباس روحانيت شدهايد، گمان نكنيد كه درس خواندن بدون اينكه قرائت به اسم رب باشد برايتان فايده دارد. گاهى ضرر دارد. گاهى علم غرور مىآورد. گاهى علم انسان را پرت مىكند از «صراط مستقيم». اينهايى كه دينساز بودند اكثراً اهل علم بودند. اينهايى كه دعوت برخلاف واقع كردند اكثراً از اهل علم هستند. چون علم قرائت به اسم رب نبوده است. انحراف داشته است از اول. اين راه انحرافى هر چه پيش رفت، بيشتر انحراف حاصل مىشود؛ دورتر مىشود از انسانيت. چه بسا يك نفر آدم فيلسوفِ اعظم است، به حسب نظر مردم، فقيه اكرم است به حسب نظر مردم، همه چيز مىداند، انبار معلومات است، لكن چون قرائت به اسم رب نبوده است، از صراط مستقيم دورتر شده است. و از همه دورتر. هر چه انبار زيادتر وِزرش زيادتر. هر چه انبار بزرگتر وزر و ظلماتش بيشتر. ظُلُمَاتٌ بَعضُهَا فَوقَ بَعضٍ 8
گاهى علم ظلمت است؛ نور نيست. آن علمى كه شروع بشود به اسم رب، آن نور هدايت دارد. آن علمى كه براى اين است كه ياد بگيرد، آن خوبش اين است كه مىخواهد ياد بگيرد. و الاّ مىخواهم مَسند بگيرم؛ مىخواهم امام جماعت بشوم؛ مىخواهم اهل منبر باشم؛ مىخواهم مقبول عامه باشم، مقبول مردم باشم. انحراف است. اينها انحرافات است. و همه دقيق! صراط مستقيم، به حسب وصفى كه شده است، باريكتر از موست. بسيار دقيق است. مسئلۀ اسلام شناسى و انسان شناسى چه بسا انسان يك عمر در ريا بوده و خودش نفهميده. يك عمر هر عملى كرده ريا بوده است، و نفهميده خودش رياسْت. اينقدر دقيق است كه خود آدم هم نمىفهمد! موازين دارد برايش. آنهايى كه اهل عمل هستند موازين تعيين نكردند كه ما بفهميم كه چه هستيم و خودمان را تشخيص بدهيم. در علم انبيا كه علم انسانسازى است، موازين دارد اينها. اسلام را به اين زودى نمىشود شناخت. اسلام را با دو تا جنگ نمىشود [شناخت]. اسلام جنگ نيست. جنگ به اسلام مربوط نيست. مكتب اسلام ـ اينكه حالا به آن گفته مىشود «مكتب» ـ اين يك چيزى است كه مقدمه براى آن مكتبى است كه اسلام دارد. آن مكتب را من و تو نمىشناسيم. چنانكه انسان را ما نمىشناسيم. آنكه مىشناسيم همين موجود طبيعى است. اين «انسان» نيست. از «عَلَق» مىآيد يك قدرى بالاتر، مىآيد يك قدرى بالاتر، تا مىشود حيوان. اين حيوانىاش خيلى طولانى است. اين مقام «حيوانيت» خيلى طولانى است. و انسان ممكن است تا آخر عمرش در همين حيوانيت متوقف شده باشد. تا قرائت به اسم «رب» نباشد فايده ندارد. همه چيز بايد به اسم رب باشد. تبليغ به اسم رب، يا به اسم نفْس شما حالا آقايان، از قرارى كه گفتند، بنا داريد كه تشريف ببريد در قُرا و قصبات و شهرها براى ترويج، براى هدايت. توجه داشته باشيد اگر قدمى برخلاف موازين، برخلاف رضاى خدا برداريد، يك جرمى است كه به اين زودى نمىتوانيد جبران بكنيد. شمايى كه به اسم «هدايت» بين مردم مىرويد غير عامۀ مردم است وضعتان. غير وضع عامۀ مردم است. شمايى كه براى هدايت مىرويد شما رسول از طرف اسلام هستيد؛ رسولِ رسول خدا هستيد. بايد بفهميد كه در اين رسالت چه بايد بكنيد. اين كارهايى كه بنا داريد بكنيد آيا به اسم رب است؟ آيا از اول كه شروع مىكنيد به اينكه هدايت كنيد مردم را، اسلام را معرفى كنيد به مردم، ولو همين قدر كه مىدانيد، آيا اين به اسم رب است؟ از اسم خدا شروع مىشود؛ يا خداى نخواسته نفسانيت آدم در آن دخالت دارد. أَعدى عَدُوِّك همين نفْسى است كه در انسان هست. 9
اين از همۀ دشمنها براى انسان دشمنتر است. همۀ دشمنهاى عالَم آنقدرى كه از آنها مىآيد اين است كه انسان را بكُشند، زجرش بدهند؛ اما آنكه بَيْنَ جَنْبَيكَ آن «نفس امارۀ» انسان، آن غير اين است كه انسان را بكشد؛ انسانيت را مىكشد! همۀ عالم جمع بشوند كه انسانيت شما را بكشند، تا آن چيزى كه در خود شما هست، آن نباشد و تغيير نكند، كسى نمىتواند. اعدى عدوك همين نفْسى است كه بَين جنبيك. ببينيد كه حالا كه تشريف مىبريد و مىخواهيد مردم را هدايت كنيد، به اسم رب هدايت مىكنيد، يا به اسم نفْس، كه همان به اسم شيطان است؟ ببينيد با آقايانى كه در محل هستند شما چه جور رفتار مىكنيد؟ وظيفۀ اسلامى در قبال منحرفين ما فرض مىكنيم كه شما در محل كه رفتيد، بعضى از اشخاص منحرف هستند ـ پيغمبر اكرم ـ صلىاللّه عليه و اله و سلم ـ براى همينها غصه مىخورد. براى همين مردم منحرف غصه مىخورد! لَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَفسَكَ 10
[از ]آنكه مؤمن نشدند همچو غصهاى كه مثل اينكه مىخواهى خودت را بكشى! ـ ما فرض مىكنيم كه شما وقتى كه رفتيد يك انحرافات ديديد، انحرافات را با انحراف خيال نكنيد [مىتوانيد] اصلاح بكنيد. انحراف نمىتواند انحراف را مستقيم كند. انحرافات را با نور هدايت خدا و باسم ربك مستقيم كنيد. با اسم خدا حركت كنيد. و با اسم خدا هدايت كنيد. و با اسم خدا ترويج كنيد. و با اسم خدا انحرافات را مستقيم كنيد. اگر ديديد آنجا مىخواهد نفْس اماره بگويد كه حالا اين آقا كه اينجا مدتى بوده است و عنوانى دارد، بخواهيد عنوانش را يكوقت خداى نخواسته از دستش بگيريد، بدانيد كه اين الهى نيست. اين شيطانى است. بخواهيد مقابل يك اهل علمى كه آنجا هست بايستيد و بشكنيد خداى نخواسته حيثيت او را، بدانيد كه اين انسانى نيست و الهى نيست. شيطانى است. با همه محبت كنيد. با محبت مىشود منحرفها را مستقيم كرد؛ بهتر از اينكه با شدت و حِدت. گاهى نمىشود، و الاّ غالباً مىشود. اسلام، دين خشونت نيست پيغمبر اكرم «نبى رحمت» است كه براى رحمت آمده است. آنجايى هم كه آن منحرفهاى غيرقابل اصلاح را امر به قتل مىكرد، مثل يك غدۀ سرطانى كه در يك بدن باشد، براى اصلاح بدن آن غده را بايد بيرون آورد. چاره نيست. اين غدههاى سرطانى گاهى يك جامعه را فاسد مىكنند. اين هم رحمت بر جامعه است. اينهايى كه اسلام را اصلاً نمىدانند چيست، نمىفهمند اصل اسلام چه است. خيال مىكنند اين غربيها [و] اينهايى كه دنبال غربند، كه احكام اسلام خشونت دارد، اينها اصلاً نمىدانند كه اين احكامْ چه چيز هست؛ براى چه هست. اين مثل اين است كه به يك طبيبى كه كارد را برداشته و شكم را پاره مىكند و غدۀ سرطانى را بيرون مىآورد بگويند اين خشونت دارد مىكند! اين رحمت است يا خشونت؟ آن طبيبى كه مىبُرد دست را، براى اينكه اين دست فاسد مىكند انسان را، كارد را درآورده مىبُرد دست را، اين طبيب با خشونت دارد رفتار مىكند؟ و بايد فرياد برآورد كه اين طبيب خشن است! يا اين طبيب طبيب رحمت است؛ با رحمت دارد رفتار مىكند؛ يك انسان را براى يك عضو نجات مىدهد. اين جامعه مثل يك انسان مىماند: گاهى وقتها براى اصلاح جامعه يك كسى را تأديب مىكنند. آن هم تأديبى كه گاهى وقتها منتهى به كشتن مىشود. يك نفر آدمى كه يك مملكت را مىخواهد فاسد بكند، يك كشور را، يك گروه را، فاسد مىخواهد بكند، و قابل اصلاح نيست، اين را بايد براى تهذيب جامعه، براى حفظ جامعه، اين غدۀ سرطانى را بايد از اين جامعه دور كرد. دور كردنش هم به اين است كه اعدامش كنند. اعدامهاى اسلامى اينطورى است؛ نه مثل اعدامهاى غربى مىماند. آنها مىريزند مىكشند مىبرند از بين؛ و همۀ آن براى اين است كه جا براى خودشان باز كنند. اعدامهايى كه در اسلام است اعدامهاى رحمت است. يك طبيبى است كه چاقو را برداشته و اين جامعه را ازيك موجودى كه اگر باشد فاسد مىكند جامعه را، از شرّ اين نجات مىدهد جامعه را. يك حد از حدود الهى وقتى كه واقع بشود، يك جامعه اصلاح مىشود. اگر چهار تا دزد را دستش را ببرند در مجمع عمومى، دزدى تمام مىشود. اگر چهار تا آدمى كه به فحشا مبتلاست آن را شلاق بزنند، در جامعه فحشا از بين مىرود. اين غدۀ سرطانى است كه طبيب براى حفظ يك انسان ناچار است كه اين غده را بيرون بياورد. گاهى چاقو برمىدارد چشم آدم را بيرون مىآورد. رحمت است اين؛ حفظ است. بيخبران از ماهيت انسان و «حقوق بشر» انبيا آمدند اين جامعه را حفظ كنند از فسادها. اين حقوقدانها نمىفهمند اصلش! اصل اسلام را نمىشناسند چيست. اين غربيهايى كه دور هم جمع شدند براى منافع ابرقدرتها، اينها از انسانيت اصلاً اطلاعى ندارند. اينها فقط اين حيوان يك سر و دو گوش را مىبينند، و اين طبيعت و اين سطح طبيعت؛ نه عمق طبيعت. اين سطح طبيعت را مىبينند. اينها مىخواهند «حقوق بشر»! تو چه مىدانى بشر چه هست تا حق بشر چه باشد! تو انسان را مىشناسى تا حق انسان را بشناسى؟ تو جامعه را مىشناسى كه حق جامعه را بشناسى؟ همۀ آنها همين طورند. همۀ اين حرفها، كه مىشنويد در آن طرفها هست، و اين طرفها هم از آنها تقليد مىكنند، همه براى اين است كه بچاپند اين جامعه را! براى چاپيدن است؛ براى اصلاح نيست. جنگهايى كه الآن هم در دنيا ممالك زيادى پشت سر هم به جنگند و امريكا از آن طرف، شوروى از اين طرف و آن طرف و از آن ور كمك مىكنند به اينها، اينها همه جنگهاى انحرافى است؛ برخلاف انسانيت است. اينجاهايى كه اين جنگها مىشود و اين همه كشتار، اين همه كشتار، در اين ممالك مىشود، اين طرفدارهاى حقوق بشر نشستهاند و سيگار مىكشند و پاهايشان را روى هم مىاندازند و يك كلمه صحبت نمىكنند. اما آن روز كه يك عده اشخاصى كه غدهاند براى اين جامعه، غدۀ سرطانيند براى اين جامعه، اگر بمانند يك جامعه را به باد مىدهند، حكم اسلام را بر اينها جارى مىكنند، همينهايى كه آن روز فوجها از مردم، هزارها از انسانها را، اربابانشان مىكشند و [آنها] پاهايشان را روى هم مىاندازند و تكيه مىدهند و يك كلمه حرف نمىزنند، واويلا بلند مىكنند! خوب، چرا هويدا را كشتند، يا چرا نصيرى 11
را كشتند! يا چرا كسانى كه فوج فوج جوانهاى ما را از بين بردهاند اينها [را] مىكشند! كشتن اينها رحمت است بر امت. حدود الهى رحمت است بر امت. البته آن دستى كه بريده مىشود اگر زبان داشت گله مىكرد. اما براى انسان، براى يك انسان، يك عضو فدا مىشود. براى يك جامعه يك اشخاص بايد از بين بروند. هواداران حقوق بشر، يا حاميان منافع ابرقدرتها براى حفظ حقوق يك جامعه بايد يك غدههاى سرطانى از اين جامعه جدا بشود. اينها براى رفتن محمدرضا خان هم همين عزاها را داشتند! همين آدمى كه [آنهمه جنايت كرد] حالا هم از او تعريف مىكنند! حالا هم در مجلههاى خارجى يا در مطبوعاتشان از او تعريف مىكنند كه نه، اين اصلاح مىكرد! مىخواست درست كند مملكت را! آن كنار نشستهاند. نه مطلع نيستند؛ لكن آن كنار هستند. كنار معركه هستند نديدهاند اينجا چه شده است. مىدانند چه شده، اما به خودشان كه واقع نشده! هزاران آدم هم اينجا كشته بشود. اصلاً انسان مطرح نيست پيش آنها. حق و حقوق انسان اصلاً مطرح نيست در اين جوامعى كه طرفدار حقوق بشرند. ابداً حقوق بشر مطرح نيست. حقوق ابرقدرتها مطرح است! آنها براى ابرقدرتها حق قائلند. حقشان هم اين است كه همۀ ممالك را اينها بچاپند! اعتصام به حبلاللّه شما آقايان، كه انشاءاللّه تشريف مىبريد و موفق مىشويد و مردم را هدايت مىكنيد، اولاً دعوت كنيد همه را به وحدت كلمه. خداى تبارك و تعالى امر فرموده است: واعتَصِمُوا بِحَبلِاللّهِ اجتماع، لكن اجتماع با تشبث به حبلاللّه. هر اجتماعى مطلوب نيست، واعتصموا بحبلاللّه مطلوب است. همان است كه إقرأ باسم ربك. اسم رب همان ريسمانى است كه همه به آن بايد اعتصام كنند. مردم را دعوت كنيد به وحدت. دعوت كنيد به اينكه گروه گروه نشوند. الآن مشغولند شياطين به اينكه اين انسجامى كه پيدا شد براى ملت ما، و با اين انسجام پيش بردند و بحمداللّه پيروز شدند تا اينجا، اين را به همش بزنند. گروه گروه كنند: حزب كذا، حزب كذا، جمعيت كذا. چه اسم رويش بگذارند «جمعيت اسلامى» كذا؛ چه اسم بگذارند «جمعيت دمكراتيك» كذا. امروز روز اين نيست كه تكه تكه بشود اين ملت، گروه گروه بشود. امروز تمام گروهها بايد ادغام بشوند در يك گروه. و آن گروه اسلامى است. همان طورى كه تمام گروهها ادغام شد در يك گروه و تمام قولها و تمام فريادها ادغام شد در يك فرياد، و آن فرياد مرگ بر اين رژيم و ـ عرض بكنم كه ـ اسلام، جمهورى اسلامى مىخواهيم. آن ادغام گروهها در هم و توجه به اسلام بود كه اين سد بزرگ شيطانى را شكست، و همۀ حساب ماديين را باطل كرد. محاسبات ماديگرايانۀ قدرتها آنها حساب عالم طبيعت و ماده را مىكردند. حساب جنبۀ الهيتش [را ]نمىكردند. ايمانش را حساب نمىكردند كه ايمان چه قدرتى دارد. آن را نمىتوانند حساب كنند، و ايمان نمىدانند چه است. حساب اينكه، به حسب حساب ماديت محال بود كه يك عده معمم كه بايد درس بخوانند، و يك عده دانشگاهى كه بايد سر كلاس بروند، و يك عده بازارى كه بايد كسب بكنند، و يك عده دهقان كه بايد كشت بكنند ـ ولو كشتى برايشان نگذاشتند! ـ يك عده كارگر كه بايد كار بكنند، ـ نظامى هيچ كدام اينها نبودند ـ اينها قيام بكنند و نظام يك غولى را به هم بزنند. آن نظامى كه همۀ قدرتها دنبالش بودند. نه ابرقدرت تنها؛ همۀ قدرتها. البته روى حساب طبيعت، روى حساب ماديت، آنهايى كه اطلاع از ماوراى اين عالم ندارند، آنهايى كه اطلاع از ايمان ندارند، روى حساب آنها، يك امر محالى بود؛ يك امر محال واقع شد. آنها محال مىدانستند. اما روى حساب إقرأ باسم ربك الذى خلق وقتى اسم خدا شد، همين مقدار ـ ما به عمق مسائل نمىرسيم ـ همين مقدارى كه همه اسلام گفتند و اسلام اسم خداست، همين پيروز كرد همه را؛ همۀ قدرتها را به هم زد؛ نتوانستند نگهش دارند. همۀ قدرتها دنبالش بودند. من مطلعم، همۀ قدرتها دنبالش بودند كه نگهش دارند؛ همۀ چنگالها چسبيده بودند به اين تخت و تاج منحوس كه نگه دارند؛ و قدرت ايمان شما، قدرت اسلام، همۀ اين قدرت را عقب زد و اين را از اين مملكت بيرونش كرد. ريشههاى ديگر را هم بيرون مىكنيم. خطر ضربه به مكتب اما بايد توجه داشته باشيد كه امروز يك خطر بزرگى جلوى پاى ماست، كه من از اين خطر بيشتر مىترسم تا از خطر اينكه بيايند و بريزند و بكشند و ما را از بين ببرند. و آن خطر اين است كه نبادا ما پاهايمان را انحرافى برداريم؛ قدمهاى انحرافى برداريم و مكتبمان را بد منعكس كنيم، اسلام را بد معرفى كنيم. آنكه مهم است اين است كه مكتب به قدرت خودش باقى باشد، ولو ما همه از بين برويم. ما شيعۀ ائمۀ اطهار هستيم. ائمۀ اطهار اكثراً يا كشته شدند يا [مسموم] شدند؛ لكن مكتبشان محفوظ بود.كشته شد، مكتبش محفوظ بود. بلكه مكتب را زنده كرد. با اين كشته شدن مكتب را زنده كرد. سيدالشهدا ديدند كه مكتب دارد از بين مىرود. قضيۀ قيام سيدالشهدا و قيام اميرالمؤمنين در مقابل معاويه، قيام انبيا در مقابل قدرتمندان و كفار مسئله اين نيست كه بخواهند يك مملكت] را [بگيرند. همۀ عالم پيش آنها هيچ است. مكتب آنها اين نيست، مقصد آنها اين نيست، كه كشورگشايى بكنند. اينهايى كه از اسلام تعريف مىكنند كه كشورگشايى كرد، اينها اسلام را نمىشناسند چه است. خيال مىكنند اسلام هم مثل رژيم، اسلام مثل امريكا مىماند كه هر چه كشورش وسيعتر بهتر. كشورگشايى انبيا سنخش فرق دارد با كشورگشايى سلاطين. سلاطين براى دنيايشان فرياد مىزنند؛ براى دنيايشان كشورگشايى مىكنند؛ براى قدرت شيطانىشان كشورگشايى مىكنند؛ انبيا مىروند كه يك جمعيتى را آدم كنند؛ توى سرش مىزنند كه آدم بشو. آنها كشورگشايىشان براى اين است كه انسان درست كنند. حضرت سيدالشهدا ـ سلاماللّه عليه ـ ديدند كه معاويه و پسرش، خداوند لعنتشان كند، اينها دارند مكتب را از بين مىبرند؛ دارند اسلام را وارونه جلوه مىدهند. اسلامى كه آمده است براى اينكه انسان درست كند، نيامده است قدرت براى خودش درست كند، آمده انسان درست كند، اينها، اين پدر و پسر، ـ مثل اين پدر و پسر ـ اسلام را وارونه داشتند نشان مىدادند. شرب خمر مىكردند، امام جماعت هم بودند! مجالسشان مجالس لهو و لعب بود، همه چيز تويش بود، دنبالش هم جماعت بود، امام جماعت هم مىشدند. امام جماعت قمارباز! امام جمعه هم بودند و منبر هم مىرفتند و اهل منبر هم بودند. منبر هم مىرفتند! به اسم خلافت رسولاللّه بر ضد رسولاللّه قيام كرده بودند. فريادشان «لا اله الا اللّه» بود، و بر ضد الوهيت قيام كرده بودند. اعمالشان، رفتارشان رفتار شيطانى، لكن فريادشان فرياد خليفۀ رسولاللّه! اين است كه مكتب را متزلزل مىكند؛ و يكوقت در دنيا منعكس مىشود كه اسلام هم همين است. من خوف اين را دارم امروز. اعتبار مكتب ما، بسته به اعمال ما و خدايا، به فرياد اسلام برس! امروز ]مبادا] كه مكتب ما منحرف جلوه داده بشود: يا از اعمال من و شما؛ يا از اعمال كميتهها؛ يا از اعمال دادگاهها؛ يا از اعمال ادارات و وزارتخانهها، و امثال ذلك . رژيم سابق براى ما خطر نداشت. رژيم سابق ادعا نمىكرد كه من [اسلامى هستم ]ادعايش را مىكرد، لكن كسى از آن قبول نمىكرد. رژيم سابق خطرى نداشت. اگر معممى در رژيم سابق يك كار خلاف مىكرد، مىگفتند اين ساواكى است؛ اين دربارى است؛ اين ساواكى است. امروز كه ساواكى در كار نيست و همه دفن شدهاند، اگر از شما آقايان يك چيزى صادر بشود، مىگويند جمهورى اسلامى اين است. مكتب ما متزلزل مىشود. مسئوليتتان زياد است آقايان! خيال نكنيد كه برويد يك حرفى بزنيد، و چيزى نشده. خير، هر يك از شما مسئوليت داريد، و مسئوليت بزرگ. خيلى بزرگ. امروز مكتب ما بسته به اعمال ماست. مكتب ما بسته به اعمال روحانيين است. اگر روحانيين سابق خداى نخواسته يك حرف خلاف، يك كار خلاف مىكردند، مردم خودِ او را يك طعن و لعنى مىكردند، ولو يك دستهشان هم مىگفتند روحانيون اين جورند. آخرش اين بود كه مىگفتند روحانيون اين جور [هستند]؛ اما رژيم رژيم اسلامى نبود. نمىگفتند رژيم اسلامى. نمىگفتند مكتب اسلام اينطورى است. امروز قلمهاى دشمنهاى ما در خارج، و گاهى در داخل، برداشته شده است، قلمفرسايى مىشود كه مكتب ما را بد جلوه بدهند. مصيبت اعظم براى اسلام آن مكتبى كه آمده است، اسلامى كه آمده است، و تهذيب مىخواهد بكند همۀ قشرها را؛ همۀ فسادها را از بين ببرد. با اعمال من و شما و با اعمال دادگاهها و با اعمال پاسدارها و با اعمال كميتهها و اينهايى كه همه الآن دم از اسلام مىزنند، همه دم از اسلام [مىزنند] حالا اين ديگر به اصطلاح شما «مُد» شده كه همه بگويند اسلام و جمهورى اسلام همه دم مىزنند از اسلام حالا، اينهايى كه الآن دم از اسلام مىزنند، و اينهايى كه دارودستۀ اسلام هستند، مثل شما كه اولى هستيد از همه، اگر خداى نخواسته در اينها يك خلاف واقع بشود، يك كارى واقع بشود كه صحيح نباشد، مكتب ما متزلزل مىشود؛ اسلام لكهدار مىشود. اين اهميت دارد؛ والاّ من و تو را بكشند چه اهميتى دارد. اسلام هستش. سيدالشهدا را كشتند اسلام ترقىاش بيشتر شد. ماها را اگر با مظلوميت بكشند، ترويج از اسلام است. خوب شما ديديد بعض افراد را كشتند و ترويج شد. اما اگر كار ما اسلام را از بين ببرد، كار ما اسلام را بكشد ـ عمل ما، حرف ما، قول ما ـ اين است كه مصيبت است. اين مصيبت مصيبت اعظم است. و بايد شما آقايان كه تشريف مىبريد مواظبت كنيد. امروز اسلام رهين كارهاى من و شماست. مثل ديروز نيست. خطر اسلام شناسان ادعايى برويد در اين قرا و قصبات. نخواهيد هم كه در آنجا خيلى زياد به شما اهميت بدهند. نخواهيد، خدا مىدهد. شما خودتان لازم نيست دست و پا كنيد. نمىتوانيد هم بكنيد. گاهى بدترش مىكنيد! شما إقرأ باسم ربك، كارها درست مىشود. برويد در اين قرا و قصبات مردم را هدايت كنيد. امروز بايد هدايت كرد. و هدايت بزرگ اين است كه مردم را آشنا كنيد به وظايف امروزشان كه وكلايى كه مىخواهند تعيين كنند، كه سرنوشت اسلام بايد تعيين بشود، وكلا چه اشخاصى باشند. اشخاص متدين، مطلع، دانشمند، اسلامشناس، به آن قدرى كه مىتوانند؛ نه اين اشخاصى كه مىنشينند مىنويسند و كارى به اسلام ندارند. از اينها احتراز كنيد. اينها را تعيين نكنيد. اينها خراب مىكنند. اينها نمىدانند اصلاً اسلام چيست تا اينكه بيايند قانون اسلام را درست كنند! قوانين اسلام و قانون اساسى اسلام بايد به دست اشخاصى كه يك مقدار لااقل اسلام را بدانند يعنى چه، علاقه داشته باشند به اسلام، دشمن نباشند با اسلام [تدوين بشود] به دست آن اشخاصى كه اسلام را اصلش مخالف با طريقههاى خودشان مىدانند، بلكه مخالف با «تمدن» ـ به اصطلاح آنها ـ مىدانند، البته آن تمدنى كه آنها مىگويند مثل تمدن شاه است ديگر. «دروازۀ تمدن» او! اين مقدرات را دست اينها ندهند. ملت ما مقدراتشان را دست اين اشخاصى كه به اصطلاح خودشان روشنفكر [نسپرند] نه هر روشنفكرى. روشنفكرها بسيارىشان خوبند. آنهايى كه علاقهاى به اسلام ندارند. اينها هم از گفتار و اعمال سابق و لاحقشان معلوم مىشود كه اينها چه هستند. فساد و بىبندوبارى با شعار تمدن و آزادى در تمام اين مدتى كه همۀ اين ملت فرياد مىكردند جمهورى اسلامى، اين بيچارهها براى «تقيه» هم يك دفعه نگفتند جمهورى اسلامى! اينها از اسم اسلام همچو مىترسند كه شيطان از بسماللّه! مىترسند ... و حق هم دارند بترسند؛ براى اينكه اسلام جلوى شهوات را مىگيرد؛ اسلام نمىگذارد كه لخت بروند توى اين درياها شنا كنند. پوستشان را مىكند! با زنها لخت بروند آنجا، و بعد زنها لخت بيايند توى شهرها! مثل كارهايى كه در زمان طاغوت مىشد. همچو كارى اگر بشود، پوستشان را مردم مىكنند. مسلمانند مردم. نمىگذارند زنها و مردها با هم داخل هم بشوند و توى دريا بريزند و به جان هم بيفتند. «تمدن» اينها اين است! اينها از تمدن اين را مىخواهند. اينها از آزادى اين را مىخواهند! آزادى غربى مىخواهند. و آن اين است زن و مرد با هم لخت بشوند و بروند توى دريا [يا] بروند توى ـ نمىدانم ـ جاهاى ديگر شنا كنند! اين تمدنى است كه آقايان مىخواهند! اين تمدنى است كه در رژيم سابق تحميل بر مملكت ما شد، كه بعد از اينكه مىرفتند زن و مرد در دريا، زنها همان طور لخت و همان طور لخت مىآمدند توى شهر! مردم هم جرأت نمىكردند حرف بزنند. امروز اگر يك همچو چيزى بشود، اينها را ما خواهيم تكليفشان را معين كرد. و دولت هم معين كرد. البته دولت [به] طورى كه وزير كشور گفتند، گفتند ما جلويش را گرفتيم. اگر نگيرند، مردم مىگيرند. مگر مازندرانيها مىگذارند يا رشتيها مىگذارند كه باز كنار درياشان مثل آن وقت باشد؟ مگر بندر پهلوىاىها 12
مردهاند كه زن و مرد با هم در يك دريا بروند و مشغول عيش و عشرت بشوند! مگر مىگذارند اينها را؟ تمدنهاى اينها اين است. آزادىاى كه آنها مىخواهند همين. اين جور آزادى! بروند قمار بكنند و با هم لخت بشوند و با هم [سرگرم عيش و نوش] بشوند ... . خطر رياكارى و سوء استفاده از آزادى آزادى در حدود قانون است. اسلام از فسادها جلو گرفته. و همۀ آزاديها را كه مادون فساد باشد داده. آنى كه جلو گرفته فسادهاست كه جلويش را گرفته است. و ما تا زنده هستيم نمىگذاريم اين آزاديهايى كه آنها مىخواهند، تا آن اندازهاى كه مىتوانيم، آن آزاديها تحقق پيدا كند. شما آقايان هم حالا آزاد هستيد؛ تشريف مىبريد در شهرها، در قرا، در قصبات، براى هدايت؛ ملتفت باشيد كه از اين آزادى حسن استفاده كنيد. خداى نخواسته سوءاستفاده نكنيد. مردم را همه دعوت كنيد به اينكه وكلاى خودشان را بشناسند. علما برايشان معرفى كنند. آنهايى كه آدمشناسند معرفى كنند كه اين سابقهاش چه بوده؛ ديروز در آن رژيم چه مىكرده. حالا آمده البته تسبيح هم دستش ممكن است بگيرد و خيلى هم فرياد اسلام بزند، من ببينم ديروز چه جور بوده؛ چه جنايتهايى را كرده، يا اجازه داده. بايد اينها را بشناسند. و علماى بلادشان به آنها معرفى كنند. اشخاصى كه براى اسلام دلشان مىتپد آنها را تعيين كنند. خداوند انشاءاللّه همۀ شما را موفق كند. و همه قرائت كنيد، قدم برداريد، منبر برويد. همه چيز باسم ربك الذى خلق. والسلام عليكم و رحمةاللّه و بركاته
عنوان :
راه الهى و راه شیطانى
مرجع :
صحیفه امام (۸) صفحه ۳۵۲
مکان :
قم
تاریخ :
۱۳۵۸-۰۴-۰۷
حضار :
طلاب مدرسه فیضیه و مبلغان