بسم اللّه الرحمن الرحيم اسرار ميلاد و بعثت پيامبر اكرم متقابلاً اين عيد بزرگ را، عيد مبارك ميلاد رسول اكرم و فرزند بزرگ [وى] امام صادق ـ سلام اللّه عليه ـ را به همۀ حضار و همۀ مسلمين جهان و مستضعفان سرتاسر عالم تبريك عرض مىكنم. من بايد عرض كنم كه اين ولادت كه دنبالش بركات پى در پى بود و منتهى شد به بعثت و نزول وحى از جانب خداى تبارك و تعالى بر قلب مبارك آن سرور، ابعادش براى بشر تاكنون معلوم نشده است. آنكه قرآن كريم دنبالش بوده است حتى براى متعمّقان آخر الزمان هم به آن طورى كه بايد كشف نشده است و همين مقدارى كه معلوم شده است و كشف شده است، وقتى كه ملاحظه كنيد باقبل از اسلام و معارف قبل از اسلام و فلسفه قبل از اسلام و عدالتهاى اجتماعى قبلالاسلام مىبينيد كه همين مقدار هم يك تحول عظيمى در دنيا پيش آورده است كه سابقه نداشته است و لاحقه هم ندارد. در سير عرفانى، شما ملاحظه بفرماييد كه قبل از اسلام چى بوده است و بعد از اسلام و با تعليمات اسلام مقدس و قرآن كريم چه شده است. اشخاصى كه قبل از اسلام بودند در عين حالى كه اشخاص بزرگى بودند مثل ارسطو 1
و امثال او، معذلك وقتى كتابهاى آنها را ما ملاحظه مىكنيم بويى از آن چيزى كه در قرآن كريم است در آنها نيست. همين آياتى كه در روايات ما وارد شده است كه براى متعمقين آخرالزمان وارد شده است، مثل سورۀ «توحيد» و شش آيه از سورۀ «حديد 2
»، گمان ندارم كه واقعيتش براى بشر تا الآن و تا بعدها بشود آن طورى كه بايد باشد، كشف بشود. البته مسائل در اين باب خيلى گفته شده است، تحقيقات، تحقيقات بسيار ارزنده هم بسيار شده است، لكن افق قرآن بالاتر از اين مسائل است. همين آيۀ شريفه هُوَالاَوّلُوَالاخِرُ والظاهر والباطِنُ 3
انسان خيال مىكند كهخوب، اول خلق،اللّه است و آخر هم همان است، و عرض مىكنم كه ظاهر هم به حسب آثارش است و باطن هم به حسب اسمائش. لكن اصلاً اين مسئله اين نيست كه ما مىفهميم و فهميدهاند، مسائل بيش از اين مسائل است. «هُوَالظاهر» اصل ظهور را به غير خودش مىخواهد نفى كند از غير خودش، ظهور مال اوست. واقع مطلب همين است، منتها فهم اين معنا كه ظهور، ظهور اوست و عالم و تمام هستى ظهور اوست، فهم اين مشكل است. و هُوَمَعَكُمْ 4
كه در همين آيات وارد شده است، «معكم» يعنى همراه ماست، او اينجاست و ما اينجا. اين معيت، مثلاً فلاسفه «معيت قيّوميّة» مىگويند، قيّوميّة ولى مسئله را حل مىكند؟ مثل معيت علت و معلول است؟ مثل معيت جلوه و ذى جلوه است؟ مسائل اين نيست. متعمّقين آخرالزمان هم بهاندازه عمق ادراكشان بهتر از ديگران فهميدهاند، والاّ حد قرآن آن است كه إنّما يَعْرِفُ القُرآنَ مَنْ خُوطِبَ بِهِ. 5
اين «يعرف القرآن من خوطب به» اين نحو آيات است والاّ بعضى آياتى كه مربوط به احكام ظاهريه است و مربوط به نصايح است كه همه مىفهمند. آنى كه «لا يَعْرِفُهُ اِلاّ مَنْ خُوطِبَ بِه» يعنى خود رسول اكرم، يعنى واسطه هم نمىتواند بفهمد، جبرئيل هم نتوانسته است. جبرئيل امين هم يك واسطهاى بوده است كه خوانده است بر حضرت، اين آياتى كه از غيب بر او وارد شده است، و مأمور شده است كه برساند، اما آن هم «مَنْ خُوطِبَ بِه» نيست. «مَنْ خُوطِبَ بِه» فقط خود رسول اكرم است، و ديگران هم كه به واسطه آن نورى كه از حضرت رسولصلىاللّه عليه و آله ـ در قلب ـ آن تعليم نورانى كه از قلب او به قلب خواص او بوده است، به واسطه او فهميدهاند. و اما دست امثال ما و بشر عادى كوتاه است از اينكه واقعاً بداند كه «هومعكم» يعنى چه، چه معيتى است اين؟ ـ وَ هُوَ نورالسّمواتِ والارْضِ ـ اَللّهُ نُورُالسّمواتِ والارْضِ 6
اين چى است؟ «نورالسموات» چى است؟ چطور «نور سموات» است؟ ولهذا «منوّرالسموات» گفتهاند و هيچ ربطى به آيه ندارد. تحول معنوى و تحول عرفانى كه به واسطه قرآن پيدا شده است فوق همۀ مسائل است. و بشر، هر كس از يك بعد به قرآن نگاه كرده است، و بعضى بعد ظاهرش را، بعد مسائل اجتماعى را، بعد مسائل سياسى را، بعد مسائل فلسفى، بعد مسائل عرفانى. لكن آن بعد حقيقى كه بين عاشق و معشوق است، آن سرّى كه بين خدا و پيغمبر اكرم است، آن يك مطلبى نيست كه ماها بتوانيم بفهميم چى است قصّه. آنكه از حضرت باقر ـ سلام اللّه عليه ـ نقل شده است كه فرموده است كه من از «صمد»، تمام احكام و شرايع را، تمام حقايق را از «صمد» مىتوانم نشر كنم، 7
مسئله هست اين. البته ما هم از «صمد» مىتوانيم اصول معارف رابفهميم، لكن او زايد بر اين مسائل مىگويد. در هر صورت كمال تأسف است براى انسانها كه نمىخواهند بدانند، در راه دانستن نيفتادهاند، در راه معرفت كتاب خدا قدم برنداشتهاند، ارتباط با مبدأ وحى برقرار نكردند كه از مبدأ وحى تفسير بشود برايشان. آن ارتباط فقط بين رسول خدا و خدا بود و به تبع او هم بين خواصى كه بودهاند. مسائل فلسفى هم همين طور، مسائل فلسفى هم وقتى شما فلسفه ارسطو كه شايد بهترين فلسفهها قبل از اسلام باشد، ملاحظه كنيد مىبينيد كه فلسفه ارسطو با فلسفهاى كه بعد از اسلام پيدا شده است فاصله اش زمين تا آسمان است در عين حالى كه بسيار ارزشمند است در عين حالى كه شيخ الرئيس راجع به منطق ارسطو مىگويد كه تاكنون كسى نتوانسته در او خدشهاى بكند يا اضافهاى بكند، در عين حال فلسفه را وقتى كه ملاحظه مىكنيم فلسفه اسلامىبا آن فلسفه قبل از اسلام زمين تا آسمان فرق دارد. و راجع به امور اخلاقى، راجع به امور تربيتى، راجع به و بالاخره قرآن وارد شده است براى انسان به جميع شئونى كه انسان دارد، براى تربيت انسان به جميع ابعادى كه انسان دارد، و ابعاد انسان، ابعاد غيرمتناهى است. براى همه وارد شده است، براى همه چيز و يك سفرهاى است كه پهن شده است براى بشر كه هر كس مىتواند از آن سفره به مقدار استعداد خودش استفاده كند. و معالأسف استفاده كم شده است، و بايد عرض كنم كه انبيا از آدم تا خاتم به آن مقصدى كه داشتند نرسيدند، در عين حالى كه هر چه كمال در دنيا هست از آنهاست، معذلك به آن مقصدى كه آنها داشتند نرسيدند. مدعيان دروغين پيروى از حضرت موسى و عيسى (ع) و نكتهاى كه بايد عرض كنم اين است كه اين شرايع معروفى كه الآن بين بشر معروف است، حالا ما شريعت حضرت موسى، شريعت عيسى و شريعت اسلام، وقتى كه ملاحظه مىكنيم حال مشرع را، حضرت موسى ـ سلام اللّه عليه ـ را، وضع زندگى حضرت موسى و كيفيت تبليغ او و مبارزهاى كه او كرده است با طاغوت، او را وقتى كه ملاحظهمىكنيم، بعد مىرويم سراغ امت موسى، آنهايى كه مىگويند ما امت حضرت موسى هستيم و ما پيرو حضرت موسى هستيم. موسى معارضه مىكرد با طاغوت و اينها كه مىگويند ما پيرو حضرت موسى هستيم خودشان طاغوتند، در عين حال مىگويند ما پيرو حضرت موسى هستيم. راديو اسرائيل بسيار نصايح حضرت موسى را هم نقل مىكند اما اسرائيل چه جور است؟ وضع او چى است؟ آنهايى كه خودشان را انتساب مىدهند به حضرت موسى و موسى وضع زندگى اش آن بود كه يك شبان بود و يك عصا داشت و وضع شبانى اش هم آن وضع بود كه تاريخ مىگويد. آن وقت هم پاشد رفت سراغ بزرگترين قدرتى كه در آن وقت بود و با او معارضه كرد و توجه به دنيا به هيچ وجه نداشت. آن وقت مىبينيم كه اينهايى كه خودشان را از حضرت موسى مىدانند چقدر به دنيا چسبيدهاند. سرمايههاى بزرگ امريكا در دست آنهاست، قدرت مادى امريكا در دست آنهاست، و مىگويند ما هم به شريعت موسى معتقديم. از او بدتر پيروان حضرت عيسى است. حضرت عيسى را خوب، همه مىگويند كه يك شخص ـ همين طور هم بوده است - يك شخص روحانى الهى بوده است كه هيچ توجه به اين مسائل مادى نداشته است، و به حسب قول آنهايى كه پيروانش مىگويند هستيم، اين است كه ايشان به هيچ وجه توجه به اين طور مسائل مادى نداشته است، يك شخص روحانى به تمام معنا، روحاللّه به تمام معنا، آن وقت مىآييم سراغ پيروانش. پيروانش كى هستند الآن؟ تمام مفاسدى كه الآن، يعنى نصف كنيد، نصف مفاسدى كه الآن در دنيا هستش از پيروان حضرت عيسى ـ سلام اللّه عليه ـ هست؟ يعنى پيروان ادعايى. الآن دارند خودشان را مهيا مىكنند براى عيد ميلاد حضرت عيسى، چه اشخاصى؟ اشخاصى كه با عيسى مخالفت دارند، با خداى عيسى مخالفت دارند، اعتقاد به عيسى ندارند، لكن خودشان را مىچسبانند به او. آن نصف ديگر عالم مال آنهايى است كه ادعا مىكنند كه ما براى تودههاى مردم، براى ضعفا، براى چى داريم زى 8
مىكنيم، نمىخواهيم ديگر آن جهات قلدرى در عالم باشد، مىخواهيم همۀ مردم يك جور باشند. آنها هم آن طايفه اكثراً وقتى سراغ سرانشان مىرويم مىبينم كه كرملين از امريكا بدتر است. لنين بامردم آن كرد، استالين آن كرد، اينها هم دارند اين مىكنند. آن ادّعا و آن عمل. وقتى مىآييم سراغ خودمان، خودمان هم همين. مسلمين هم در عين حالى كه همه سران دول اسلامىادعاى اسلاميت مىكنند، ادعاى پيروى از پيغمبر اسلام مىكنند، درعين حال مىبينيد كه هيچ شباهتى ما بين سران آنها با اسلام، هيچ شباهتى نيست، هيچ ارتباطى نيست. ادعا زياد است، ادعاها هست ما پيرويم ولى پيرويم در مقام عمل. سيرۀ پيغمبر چى بوده است، سيرۀ شماها چى است؟ پيغمبر در بين بشر چه جور زندگى كرده است، شما در بين بشر چه جور زندگى مىكنيد؟ پيغمبر با مردم مظلوم چه جور بوده، شما با مردم مظلوم چه هستيد؟ پيغمبر با طاغوتها چه جور بوده و شما با علاوه بر اينكه خودتان طاغوتچه هستيد با طاغوتها چطور هستيد؟ پيغمبر با مستضعفين عالم چه وضع داشته و شما چه وضع داريد؟ پيغمبر وضع زندگى ظاهرىاش چى بوده و شما چه هستيد و چه داريد؟ مجرد اينكه من بگويم من تابعم كه درست نمىشود مطلب. سران دولتهاى اسلام همه اين طور هستند. پيغمبر مىگويد مسلمين، با هم مجتمع باشيد! شمامتفرق مىكنيد! قرآن مىگويد واعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعاً 9
شما چسبيديد به حبل امريكا و شوروى. ادعاها زياد است. من نمىگويم كه ماها كه حالا در ايران هستيم ما هم تابع هستيم به آن معنا، ما ادعامان اين است كه ميل داريم تابع بشويم، در خط اين هستيم كه تبعيت بكنيم. شما كه مىگوييد تابع هستيم، كه، قرآن خدا مىگويد كه با اينها يك طور نباشيد والّذينَ كَفَرُوا اَولِيائُهُم الطاغُوت 10
خوب، شما اوليايتان كى هست الآن؟ با كى ارتباط داريد الآن؟ خوب، يك دسته با آن طرف ارتباط داريد، يك دسته با آن طرف. ايران هم كه مىخواهد با هيچ كس نباشد، شما به فشارش مىگذاريد، فشار به اينكه چرا آن طرف نيست يا چرا آن طرف نيستى. حمايت از متجاوز به بهانۀ صلح و حقوق بشر! آن روزى كه خداى نخواسته ايران هم بغلتد در يك طرفى، مسائل حل است، تمام است. ايران گناهش چى هست كه از آن ور صدام هجوم مىكند آن طورى و آن طور جنايات را بر او وارد مىكند و او تودهنى مىخورد، بعدها مىخواهد يك راه ديگرى پيدا بشود. تا آن وقتى كه هجوم مىكرد و مىگفت كه اين مجوسيها را ما مىخواهيم چه بكنيم، ما همه مجوسى بوديم، همۀ ايران جزو مجوس بودند، همۀ فارس زبانها يعنى مجوس. تا آن وقتى كه قدرت داشت اين طور بود. آن روزى كه برگشت و تودهنى خورد از مسلمين ايران، از آن روز شروع كرد به اينكه ما همه مسلمانيم، چرا با هم دعوا بكنيم؟ آخر شما آن صفحه صحبتهايشان را پهلوى هم بگذاريد، آن روز مىگويد اينها مجوس هستند، چه، ما مىخواهيم برويم چه بكنيم، بگيريم اينجاها را چه بكنيم اين عربستان، عربستان است بايد ما بياييم چه بكنيم، براى عربستان اسم مىگذارند و نمىدانم اهواز را با «حاى» «حُطّى» مىنويسند و اينها. آن روزى كههجوم مىكنند آن حرف را مىزنند. امروزى كه تودهنى خوردهاند براى اينكه فرصت پيدا بكنند دوباره هجوم كنند، ادعا مىكنند كه آقا ما صلح طلبيم، هى صلح، صلح، صلح. و اين مجامع عمومىنمى آيند بنشينند بگويند كه آقا تويى كه مىگويى كه صلح، چرا آن طور كردى؟ چرا حمله كردى كه حالا بگويى صلح بكنم؟ اينهائى كه ادعا مىكنند كه ما چه و چه هستيم، در يك محلى يك انفجارى واقع مىشود ـ همۀ مردم، مستضعفين دنيا با شما مخالفند ـ انفجار، همۀ دنيا هست. در يك محلى يك انفجار واقع مىشود، بعدش صدام ايلام را و اينها را بمباران مىكند! آن وقت در آنجا مىگويند خوب، تلافى درآورده، انتقام گرفته. همين طرفدارهاى حقوق بشر از اين حرفها مىزنند اين دنيا چه وضعى الآن پيدا كرده است؟ اين مسلمانها كه ادعا مىكنند كه ما تابع پيغمبر اكرم هستيم، ما تابع قرآن كريم هستيم، خوب، اين قرآن، بياييد ببينيد اين قرآن چه مىگويد و شما چه مىكنيد. آنها مىبينيد كه براى خاطر امريكا تمام اين گرفتاريها را براى ما دارند پيش مىآورند و مىگويند ما مسلمان هستيم. خوب، اين اسلام شد كه شما بگوييد كه مسلم هستيم، لكن چون امريكا چطور است شما بايد چه بكنيد؟ نفتشان را به امريكا مىدهند، تمام چيزهايى كه مال خود ملتشان است تقديم مىكنند. ملتشان به آن ضعيفى و به آن بيچارگى دارد زير ستم خود آنها پايمال مىشود و باز ادعا مىكنند كه ما مسلمان هستيم. مگر با ادعا انسان مسلمان مىشود؟ مىگويند ما مسلمان هستيم و مىخواهيم كه اتحاد باشد. ايران «هفته وحدت» درست مىكند، آنها مىگويند ايران دارد تفرقه مىاندازد. در بعضى راديوهايشان بود كه ايران دارد تفرقه مىاندازد. ايران هفته وحدت درست كرده، او مىگويد تفرقه مىاندازد. ايران مىگويد كه آقا، اى يك ميليارد مسلم، جمع بشويد با هم! اين قدرتهاى بزرگ را نگذاريد اين طور ـ چى بكنند ـ تعدى بكنند به دنيا. اينها هر گوشه مىگويند ايران چه، ايران چه، كه نگذارند اصلاً اين حرف از حلقوم ايران بيرون بيايد. بالاخره نه آنهايى كه ادعا مىكنند ما تابع حضرت موسى هستيم ادعايشان صحيح است. نه آنهايى كه ادعا مىكنند ما تابع حضرت عيسى هستيم ادعايشان صحيح است، نه اينهايى كه ادعا مىكنند ما تابع پيغمبر اسلام هستيم. ادعاست، همه اش ادعاست. اعمال را بايد ديد چى هست. آن كه طرفدار حضرت موسى است ببينيم ـ چطورى ـ حضرت موسى عملش آن بود؟ تاريخ ثبت شده است، قرآن هست، تاريخ هست، تورات هست، همه هست، ثبت شده است. اعمال شما هم حالا بياييد ببينيد چى هست، اعمال هم مشاهد. آن هم كه تابع حضرت عيسى است، تاريخ حضرت عيسى مضبوط است و خود آنها هم مىدانند ـ البته با يك انحرافاتى ـ اعمالشان را كه همه مردم دارند مىبينند. آن هم كه ادعا مىكند، من طرف آن كه الحاد است، در طرف الحاد واقع شده و هيچ چيز را درست نمىداند، آن هم كه ادعا مىكند كه ما طرفدار ملت هستيم و تودهها هستيم و چه، آن هم هر جا دستش برسد مىكوبد و مىزند و مىكشد و از بين مىبرد، و افغانستان را اين طور كرده الآن. اينها هم كه مسلمانند، خوب، همين طور. تاريخ اسلام را مىبينند، دستشان است، قرآن كريم دستشان هست، سيره پيغمبر دستشان هست، همه را دارند مىبينند معذلك عملشان بر ضد است. نه اينكه مثل ساير متعارف مردم باشد. عمل سران ـ دولت ـ دولتهاى اسلامىبه ضد اسلام است و فرق دارد با عملهاى اشخاصى كه يك قدرى فرض كنيد كه خلاف مىكنند. آنها در رأس واقع شدند و آنها اعمالشان بر خلاف حكومت اسلامىاست، بر خلاف سيرۀ پيغمبر اسلام است، بر خلاف عملهاى اهل بيت اسلام است، بر خلاف اينهاست الآن. و ما دنيايمان يك همچه دنيايى است. مدعيها خيلى زياد وليكن واقعيت همين است كه همه مىبينيم و مىبينيد، و تا چه وقت بشود كهيك همچه مطلبى منعكس بشود ومنقلب بشود. البته انقلاب كلىاش با ظهور امام زمان ـ سلام اللّه عليه ـ است ولى خوب، ما تكليف داريم. اين درست است، اما ما تكليف داريم تكليف اين است كه ما جدّيت كنيم در اينكه هر چه مىتوانيم قوّههايمان را سر هم بگذاريم كه جلو بگيريم از اين مسائل. نصيحت به دولتهاى اسلامى و ما نصيحتمان هميشه، ملت ايران و گويندگان ايران نصيحتشان هميشه بر دولتهاى اسلامىاين بوده است كه آقا، بياييد با هم مجتمع بشويم! بياييد با هم باشيم! ما نمى خواهيم بياييم ممالك شما را بگيريم، ما مملكت گير نيستيم، لكن مدافع از حق خودمان هستيم. خوب، ما به اين حرفمان هميشه پايبند بودهايم. از اول حرف ما يك كلمه بوده تا حالا. نه آن وقت مىگفتيم كه عرب مقابل عجم، مجوساند اينها يا آنها چه هستند، نه آن وقت ما اين حرف را مىزديم، نه حالا، نه بعدها. حرف ما يكى است كه مسلمانها با هم مجتمع بشوند، و اين گرگهايى كه ريختهاند به جان مسلمين، اينها را از بين ببرند. كنارشان بزنند. دستشان را كوتاه كنند. مىگويند نمىشود، خوب، ما ديديم ايران كرد و شد. ايران با يك جمعيت كمى و با نداشتن هيچ نيروى صحيحى، خوب، ريختند در خيابانها كار خودشان را كردند و طاغوت را از بين بردند و دست امريكا و شوروى و همه را هم كوتاه كردند. چرا نمىشود؟ وقتى ملتها بخواهند چرا نمىشود؟ ما حرفمان اين است كه دولتها بيايند قبل از اينكه خود ملتها قيام بكنند خود دولتها بيايند خاضع بشوند با هم، دوست بشوند با هم. يك جلسهاى درست كنند، همه رئيس جمهورها بنشينند پيش هم و حل كنند مسائلشان را. هر كس سر جاى خودش باشد، لكن در مصالح كلى اسلامى، در آن چيزى كه همه هجوم آوردهاند به اسلام، در او با هم اجتماع كنند، جلويشان را بگيرند و آسان هم هست. يك چيزى نيست كه نشود. اگر همه با هم مجتمع بشويد آنها اصلاً كنار مىروند. كار ندارند ديگر. آنها از ضعف شما. از نفهمى شما، از جهالت شما استفاده مىكنند. زمان محمدرضا از ضعف اين بدبخت استفاده مىكردند. يك كلمه مىگفتند، اين خاضع بود. نمىخواستند بيايند بريزند چى بكنند اما همچو ترسانده بودندشان كه اگر ما يك كلمه راجع به امريكا بگوييم، كذا و كذا مىشود. ايران گفت و نشد. من نمىگويم به ما خسارت وارد نشد، اما ارزش ندارد كه انسان ارزش انسانى خودش را، ارزش اسلام را حفظ بكند ولو اينكه شهيد هم مىداد. البته پيغمبر هم شهيد داد، انبيا هم همين طور. سيره انبيا بر اين معنا بوده است، سيره بزرگان بر اين معنا بوده است كه معارضه مىكردند با طاغوت ولو اينكه زمين بخورند، ولو اينكه كشته بشوند و لو كشته بدهند. ارزش دارد كه انسان در مقابل ظلم بايستد، در مقابل ظالم بايستد و مشتش را گره كند و توى دهنش بزند، و نگذارد كه اينقدر ظلم زياد بشود، اين ارزش دارد. ما تكليف داريم آقا! اين طور نيست كه حالا كه ما منتظر ظهور امام زمان ـ سلام اللّه عليه ـ هستيم پس ديگر بنشينيم تو خانههايمان، تسبيح را دست بگيريم و بگوييم «عَجّلْ عَلى فَرَجِهِ». عجّل، با كار شما بايد تعجيل بشود، شما بايد زمينه را فراهم كنيد براى آمدن او. و فراهم كردن اينكه مسلمين را با هم مجتمع كنيد. همه با هم بشويد. انشاءاللّه ظهور مىكند ايشان. و من اميدوارم خداى تبارك و تعالى قلبهاى همۀ ما را متوجه به خودش بكند و از معارف قرآن به ما يك نسيمى عنايت بفرمايد. و مسلمين را به تكاليف خودشان آشنا كند. و سران مسلمين را انشاءاللّه به تكليف الهى خودشان آشنا كند. و آنهايى كه با اسلام و مسلمين مخالفند انشاءاللّه قلع و قمع كند. والسلام عليكم و رحمة اللّه
عنوان :
برکات میلاد و مبعث پیامبر
مرجع :
صحیفه امام (۱۸) صفحه ۲۸۰
مکان :
تهران، حسینیه جماران
تاریخ :
۱۳۶۲-۱۰-۰۱
حضار :
مسئولین جمهورى اسلامى و مقامات لشکرى و کشورى و اقشار مختلف مردم