عنوان :
...
کتاب :
...
منبع :
...
تاریخ :
...
گوینده :
...
مکان :
...
بسم اللّه الرحمن الرحيم ضرورت هماهنگى ميان نيروهاى انقلاب ما گرفتاريهايمان يكى دو تا الآن نيست، گرفتارى خيلى زياد است و تقريباً بايد گفت كه دستجات مختلف هماهنگ نشدهاند؛ در صورتى كه آنكه لازم است هماهنگى است. اين نه تنها در مثلاً دولت و ملت، بلكه خود گروههاى ملى هم باز هماهنگ نشدهاند يعنى آن هماهنگى كه بود كمكم دارد از دست مىرود و همينطور در خود قشر خودمانى و آقايان خودشان، در حال انقلاب يك حال خوبى پيدا شده بود، يعنى البته هر انقلابى اينطور است يك وحدت كلمهاى و توجه خاص به مقصد؛ همه مجتمعاند به يك مقصد كه آن مقصد اسلامى بود و دفع شرّ شاه سابق و امثال ذلك، هماهنگى خوبى بود. و با همان هماهنگى اين مسائل ابتدايى حل شد؛ يعنى يك مطلبى كه در دنيا كسى احتمالش را نمىداد و در اينجا هم اكثراً يا همه احتمال اينكه يك همچو قضيهاى واقع بشود و يك ملتى كه دست خالى دارد غلبه بكند به يك قدرتهايى كه نه فقط قدرت شيطانى خود دستگاه بلكه همۀ قدرتها و نه فقط قدرت امريكا و مثلاً امثال آن، بلكه قدرتهاى خود دولتهاى اسلام، همۀ اينها پشتيبانى مىكردند، منتها بعضى بصراحت و بعضى بهطور ديگر، در عين حال اين هماهنگى كه در بين ملت و بين قشرهاى روحانى همه پيدا شد بر اين مشكلات بسيار عظيم غلبه كرد و تا اينجا آمد، تا اينجا كه رفع شرّ آنها شد به حسب مهم اگر هم باشد، يك چيز با اهميتى ديگر نيست و اينها هم رفع مىشود. پرهيز از اقدامات خلاف موازين و آن چيزى كه مهم است در نظر من و وظيفۀ ماست و سنگينىاش بيشتر به عهدۀ خود روحانيون است و آن اين است كه جمهورى اسلامى است، همه هم رأى دادهاند كه جمهورى اسلامى، در جمهورى اسلامى اگر يك وقت خداى نخواسته برخلاف موازين عملى بشود، به طورى كه خداى نخواسته يك وقت جبهه و وجهۀ اين جمهورى، مُشوَّه 1
در خارج جلوه كند، خصوصاً كه دشمنهاى اسلام و دشمنهاى روحانيت زيادند و در صدد اين هستند كه يك مطلبى ببينند و اين مطلب را بزرگش كنند و بزرگتر كنند تا اينكه بلكه اين اسلاميت را هم به مردم خارج [القا] بكنند كه جمهورى اسلامى هم همين است مثل نظام شاهنشاهى مىماند چنانچه خوب، الآن ـ قلمهاى خارجيها الآن مدتهاست كه به كار افتاده است و همين مسائل را؛ ديكتاتورى عمّامه و عبا و قبا! و اين بدتر از آن ديكتاتورى است. بهانه به دست دشمنان انقلاب ندهيد البته ما نمىتوانيم كارى بكنيم كه آنها براى ما چيزى ننويسند و نگويند، مگر اينكه تسليم بشويم و همه چيزهايى كه داريم تسليمشان كنيم اما بعد از اينكه آنها را ما خلع كرديم همه چيزشان را و دستشان را از مخازن ملت كوتاه كرديم ديگر نبايد ما خيال اين معنا را بكنيم كه آنها ديگر صحبتى نكنند. آنها صحبت مىكنند، هر كارى هم ما بكنيم، آنها اشكالاتشان را مىكنند و حرفهايشان را مىزنند لكن مهم اين است كه ما بهانه دست آنها ندهيم. ما يك گرفتارى با خود ملت داريم؛ يك گرفتارى هم با خارجيها. در بين خود ملت هم اشخاص زيادى هستند كه از اينكه الآن روحانيون يك كارهاى جزئى دستشان آمده است، ناراحتاند. اينها بسياريشان مىگويند كه روحانيت برود مسجد، نمازش را بخواند و برود سراغ كارش، كارها دست ما باشد. من از حبس كه بنا بود بيرون بيايم، آمدند گفتند كه شما بياييد آن اتاق. يك اتاق بسيار بزرگى و مجلّلى بود؛ ما رفتيم آنجا ديديم كه رئيس سازمان آن وقت كه حالا هم كشتندش ـ حسن پاكروان ـ آنجاست آن و مولوى 2
است، ايشان شروع كرد صحبت كردن كه سياست يك امرى است كه دروغ گفتن است، خُدعه كردن است، فريب دادن است؛ از اين چيزها، الفاظ جور كرد و آخرش هم گفت: «پدر سوختگى» است! و اين را شما بگذاريد براى ما. من به او گفتم كه اين خوب، مال شما هست! اين به اين معنا اگر سياست است خوب، مال شماست. اين همين را برداشتند در روزنامه نوشتند كه ما تفاهم كرديم با فلانى در اينكه در سياست دخالت نكند. من هم وقتى آمدم بالاى منبر گفتم كه مطلب اين بود. اينها الآن مىخواهند بگويند كه سياست يك همچو مسائلى است و علماى اعلام ـ كه نبايد خدعه بكنند، نبايد فريب بدهند، نبايد چه ـ اينها تشريف ببرند مسجد و عبايشان را سرشان بكشند بروند مسجد و نماز بخوانند و خوب دو تا مسئلۀ شرعى در همان حدود مسائل شرعى را براى مردم بگويند و برگردند منزلشان، خيلى هم محترم هستند و ما هم به آنها احترام قائل مىشويم. و مملكت را واگذار كنند به ما! آنها اهلش نيستند و ما هستيم كه مملكت را بايد اداره بكنيم. اين منطق اينهاست به حسب واقعش. تز استعمارى «دين افيون جامعه» و بسيارى از اينها از اسلام مىترسند و از شماها هم كه مىترسند به عنوان اينكه شما هم مُبيِّن 3
اسلام هستيد و مىخواهيد كه اسلام را در خارج محقَّق كنيد. اينها قبل از اينكه اين نهضت پيدا بشود به طور علمى مىترسيدند، خارج و داخل، همهشان از اسلام و از كسانى كه وابسته به اسلاماند كه در رأسش... هستيد. از اين جهت كوشش كردند در اينكه همۀ اديان را در نظر مردم كوچك كنند و برسند به اسلام و اسلام را همرديف كنند با آن. در نظر تودههاى مردم اسلام را مُشوَّه نمايش بدهند. اديان [را] به طور كلى مىگويند، مىگفتند: اديان افيون جامعه است. منظورشان هم اين بود كه اديان آمدهاند، اديان را اين قلدرها و سرمايهدارها و سلاطين و رؤسا درست كردهاند براى اينكه مردم را خوابشان كنند، مثل افيونى كه به مردم مىدهند تخدير مىشوند، مردم را تخدير كنند، تا اينكه آنها هم مال مردم را بخورند و اينها در خواب باشند. اديان را اينطور نمايش مىدادند آخوندها را هم: اينها دربارىاند؛ اينها انگليسى هستند. خود انگليسيها اينطور القا مىكردند كه بگوييد انگليسىاند! اينها دربارى هستند؛ اين آخوندها چه هستند. اين قصه را من مكرّر گفتهام: من و آقاى حائرى، آقاى آقا مرتضى حائرى و آقاى حائرى اخويشان ـ آقاى حاج آقا مهدى ـ در اتوبوس بوديم در نمىدانم چند سال پيش از اين، و از يك جايى مىآمديم طرف جنوب شهر و آنجاها در آن اتوبوس يك عدّهاى بودند يكيشان شروع كرد صحبت كردن گفت كه من مدتها بود كه اين هيكلها را نديده بودم ـ آن زمانى بود كه زمان قدرت رضاشاه، شايد آخرهاى رضاشاه، شايد حالا يادم نيست درست ـ گفت من مدتها بود كه اين هيكلها را نديده بودم. مقصودش ما سه نفر بود كه مُعمَّم بوديم. اينها را انگليسها درست كردهاند و در نجف و قم جمعشان كردهاند و اينها از عُمّال آنها هستند! يك شرح اينطورى. ما هم صحبتى نكرديم؛ سكوت كرديم. وضع اينطور بود و هست. حالا هم كه مىخواهند شما را [منزوى] بكنند كه يك جورى بكنند كه از زندگى روز و از احتياجات مسلمين منعزل 4
كنند، شما برويد سراغ يك كارهاى ديگر، و «آن قاطر چموش لگدزن از آن ما» 5
مقصود آنها اين است و ممكن است كه ما يك وقتى خداى نخواسته به آنها فرصت بدهيم، به آنها بهانه بدهيم، اين بهانه اسباب اين بشود كه آنها با قلمهايشان شروع كنند بر ضد شماها نوشتن ـ گفتن. و مهم همان است كه اينها نمىخواهند كه اسلام در خارج تحقق پيدا بكند، از اسلام مىترسند؛ خصوصاً حالا كه به مشاهده ديدند. يك وقتى همان قضيه، قضيۀ علمى بود و آن مسائل را كه پيش مىآوردند و تبليغات سوئى كه مىكردند براى همان مسئله علميش بود كه مىگفتند اگر اسلام پيدا بشود چه مىشود؛ اگر روحانيون قدرت پيدا كنند چه خواهد شد. هدف دشمن؛ آلوده ساختن روحانيون در اين نهضت اينها بِالعَيان 6
ديدند كه مسئله همين است؛ اسلام همچو قدرتى دارد كه با دست خالى بر قدرتهاى بزرگ غلبه مىكند، و روحانيون هم همچو مردمى هستند كه اين ملت پشت سرشان ايستاده و هر كارى مىخواهند، هر امرى مىكنند، عمل مىكنند. حالا كه بالعيان اين مطلب را مشاهده كردند، حالا خوفشان صد چندان شده است؛ و دست و پا مىزنند به اينكه شماها را آلوده بكنند و پيش ملت باز شماها را يك طورى بكنند كه مردم از شما روگردان بشوند و شما را هم بگويند كه اينها تا حالا چيزى دستشان نبود، حالا كه دستشان آمده اينها هم همانها هستند. مطلب اينها اين است كه بگويند كه اين روحانيون تا حالا كارى دستشان نبود حالايى كه كار دستشان آمده است اينها هم همان مسائل هست و همان كارها را دارند انجام مىدهند. اگر يك قدم كج گذاشته بشود، اين يك قدم كج را صد مقابل اينها عرضه مىكنند و در كتابشان يا در مقالاتشان يا در روزنامههايشان مىنويسند و در خارج بيشتر و در داخل هم... گفتگو با خانم فالاچى خبرنگار مشهور ايتاليايى ديروز يكى از خبرنگارهايى كه مىخواست يك كتابى بنويسد، مدتى بود كه به من يك نفر از آقايان پيشنهاد مىكرد كه اين بيايد اينجا و شما را ببيند و صحبت بكنيد با او و مسائل را بگوييد. اين مىخواهد كتاب بنويسد ـ خارجى بود، زن هم بود ـ 7
و اين مسائلى از شما سؤال مىكند و جواب مىدهيد. از جمله حرفهايى كه زد اين بود كه من وقتى شما را دارم مىبينم، مىبينم كه يك آدم آرامى هستيد، به نظر نمىآيد كه شما يك آدم چهاى باشيد، لكن در خارج شما را يك طور ديگرى دارند معرفى مىكنند. البته من اين را مىدانستم كه خارج مىگويند هيتلر است! همين امروز هم براى من يك عكسى آوردهاند هيتلر ايستاده و دستهايش را كمرش زده، يك عدهاى هم سر اينطور عكس انداختهاند، من هم آن بالا شمشير را كشيدهام براى اينكه گردنها را بزنم! من به ايشان گفتم: خوب، من اينها را كه شنيدهام، شنيدهام كه گفتهاند كه فلانى امر كرده است كه پستانهاى زنها را ببرند! شما هم كه حالا اينجا هستيد، خوب، برويد توى مردم اين را بپرسيد از مردم كه چه هست قصه. بعد او گفت شما راجع به اينكه اينها اينجور مىنويسند متأسف نيستيد؟ گفتم: از جهتى من متأسفم و آن اينكه چرا بايد يك انسانى كه بايد انسانيت داشته باشد اينقدر انحراف داشته باشد كه يك چيزى كه هيچ نيست، اين براى منافعش، آنطور چيزها بنويسد، از اين جهت البته تأسف است. و اسلام آمده است براى اينكه همۀ مردم را ارشاد كند، ارشاد به راه راست بكند. و از اينكه مردم اينطور هستند من البته متأسفم، اما از يك طرف ديگر ما توقع بايد نداشته باشيم كه براى ما اينها را ننويسند، براى اينكه ما دست آنها را از منافعشان كوتاه كرديم، آنها چشمشان دوخته شده بود به منافع اينجا و ماها؛ آقايان ملت ايران، دستشان را كوتاه كردند؛ وقتى دستشان را كوتاه كردند ما ديگر توقّع نداشته باشيم كه آنها مدح ما را بكنند. آنها بايد بگويند هر چه مىخواهند بگويند؛ ما بايد راه خودمان را برويم. مسئوليت بزرگ روحانيون مقصود من از اين اطالۀ كلام اين است ـ كه عرض كنم كه ـ همانطورى كه مقام شما و پُست شما، يك پُست شرافتمند بزرگى است، مسئوليتتان هم يك مسئوليت بزرگى است. به همان اندازه كه مقام شما بالاست، مسئوليتتان هم زياد است. اگر يك وقتى مثلاً فرض بفرماييد يك كميتهاى تحت نظر بعضى از آقايان باشد و در آنجا يك شخص نابابى باشد و يك كارى انجام بدهد كه برخلاف باشد، آنهايى كه مىخواهند مناقشه كنند با ما، نمىگويند كه يك شخص نابابى در اين كميته بود، آقا خودش خوب است اما آن شخص ناباب اين كار را كرد؛ مىگويند آخوندها اين كار را كردند! آنها به آخوند نسبت مىدهند نمىگويند كه اين كميته اينطور است؛ مىگويند آخوند اينطور است. حيثيت روحانيت، الآن بسته است به اعمال ما. هميشه بوده اما حالا بيشتر است. هميشه در زمان طاغوت بود ما هم هيچكاره بوديم، شما هم هيچكاره بوديد و تحت فشار ظلم بوديد و مظلوم؛ محبوب است؛ مظلوميّت محبوبيّت مىآورد. حالايى كه جمهورى اسلام و اسلامى شده و رژيم طاغوتى از بين رفته و رژيم اسلامى ـ انسانى بناست باشد و شما هم متصدّى يك امورى هستيد براى اينكه كمك بكنيد به اين نهضت و ـ بحمداللّه ـ با كمك اين طبقه است كه اين كارها دارد انجام مىگيرد. الآن آنطور نيست كه اگر يك كارى آنوقت مىشد مردم از باب اينكه شما مظلوم باشيد، مظلوم بوديد و محبوب شده بوديد، مردم مناقشه نمىكردند. اما امروز آن وضع ديگر نيست؛ امروز مناقشه مىكنند. اگر يك كميتهاى كه بعضى از آقايان مثلاً در آن رياست دارند، يك نفرى در آنجا يك كار خلافى بكند، كميته را مطلقاً و چون با اهل علم مخالفاند، اهل علمى كه در آن كميته هست بالخصوص او را و سرايت مىدهند به همۀ اينها: اصلاً آخوند اينطورى است! آخوند جماعت اصلاً اينطور است، شلوغكار است! اينها الآن يك چيزى دستشان افتاد بنا كردند شلوغ كردن؛ اين جماعت اصلاً اينطورى هستند! مردم هم وقتى تبليغات زياد بشود؛ مردم هم خيليها باورشان مىآيد. من مشاهِد بودم در زمان رضاخان و شايد هيچيك از شماها يادتان نباشد، من يادم است آن مسائل ـ يعنى از اوّلى كه آن آمد و كودتا كرد تا حالا، همۀ مسائل را من شاهد بودم ـ تبليغاتى كه اينها كردند در ملت تأثير كرده بود. با اينكه مىديدند كه اينها چه جنايتى مىكنند ولى تبليغاتشان قوى بود و در بعضى از قشرهاى ملت هم تأثير كرد. اين قصه را من كراراً گفتم و چون در قلب من يك امر ناراحت كنندهاى بود، حالا هم عرض مىكنم: مرحوم شيخ عباس تهرانى ـ رحمهاللّه تعالى ـ ايشان فرمودند كه من از اراك مىخواستم بيايم قم، رفتم كه اتومبيلى سوار بشوم كرايه كنم و بيايم، آن شوفرِ اتومبيل گفت كه ما عهد كردهايم كه دو طايفه را سوار اتومبيل نكنيم: يكى آخوندها را، يكى هم فواحش را! اين وضع ما بود در زمان آن پدر، زمان پسر را همه يادتان هست كه چه بود و چه شد. حيثيت روحانيت و اسلام در گرواعمال روحانيون خوب، حالا الحمدلِلّه پدرش كه رفت و خودش هم كه رفت، اينها هم ديگر برگشت ندارند لكن ما بايد توجه به اين معنا بكنيم كه حيثيت روحانيت و حيثيت اسلام الآن بسته به كارهاى ماست. اگر ما كارمان يك كار صحيح مطابق با قواعد اسلام باشد، هم حفظ روحانيت مىشود، هم حفظ اسلام و اگر خداى نخواسته از ما ببينند كه باز مخالفتها شروع شد و باز اين بكش آن طرف و آن بكش آن طرف و اين كميته چه بكن، آن كميته چه، يك همچو مسائلى اگر از ماها ديدند؟ روحانيت حيثيتش را از دست مىدهد، و با از دست دادن روحانيت حيثيت خود را، اسلام عقب نشينى مىكند. اين كه روحانيت را تا اينجا آورده همين طبقه بود، مردم هم تَبَع همينها هستند، الآن بسته به اعمال ماست، يعنى مسئوليتى كه الآن به عهدۀ ماست در اين زمان بيش از مسئوليتى است كه به روحانيت زمان طاغوت بود و بيش از مسئوليتى است كه به روحانيت در زمانهاى سابق بود، زمانهاى سابق اينطور مسائل اصلاً مطرح نبود، مردم بودند و روحانيت بود و احكام خدا. و اينها گاهى هم يك خان، يك جايى چه مىكرده يا يك سلطانى يك جايى، اما اين مسائلى كه حالا طرح است نبوده اصلاً، حالا دنيا شده مثل يك عايلۀ واحده، يك كلمه كه اينجا گفته مىشود فردا در همۀ ايران و آنجاها هم كه موجهاى راديو و تلويزيون برود همه جا منعكس مىشود؛ در همۀ دهات و قَصَبات، در همۀ خارج و داخل، منعكس مىشود. ما اگر چنانچه به وظيفۀ اسلامى خودمان، روحانى خودمان عمل بكنيم، حيثيت روحانيت در يك همچو مقطع زمانى محفوظ مىماند و بيمه مىشود. براى بعد هم اگر در اين انقلاب، ما پيروزى معنوى پيدا بكنيم اين پيروزى معنوى باقى مىماند و اگر خداى نخواسته در اين انقلاب ما پيروزى نداشته باشيم و حيثيت خودمان را از دست بدهيم، بايد ديگر كنار برويم و فاتحۀ روحانيت را بخوانيم و دنبال آن فاتحۀ اسلام براى مدت طولانى. از اين جهت ما آن قدرى كه وظيفه داريم و آقايان وظيفه دارند بايد كوشش كنند كه هم خودشان را و هم آن كميتههايى كه در تحت نظارت آقايان هست و هم آن پاسدارهايى كه در تحت نظارت آقايان هست كوشش كنند كه همۀ اينها را به فرم اسلام درآورند، هر كس بيايد كميته را ببيند، مثل اينكه در يك مسجد رفته و همه چيزش اسلامى است، هر كس پاسبان را ببيند، يك مرد مُسْلِم متعهد ببيند، اگر ما بتوانيم يك همچو كارى بكنيم كه اين كميتههايمان را و اين پاسدارهايمان را بتوانيم تهذيب كنيم، بتوانيم تربيت بكنيم، نصيحت بكنيم و مواظبت از روحيّات آنها بكنيم و اينها را خوب تربيت بكنيم، در اين نهضت پيروزيم و پيروزى انشاءاللّه دائمى است و اسلام هم رو سفيد ـ رو سفيد كه هست ـ روسفيد در مىآيد از آب. بنابر اين ما وظيفه داريم الآن؛ يعنى وظيفۀ الهى، شرعى، وجدانى و انصافى، بر اين داريم كه ما بايد از خودمان شروع بكنيم و از خودمان كه شروع كرديم به آن چيزهايى كه مربوط به ما هست، به آن دستگاههايى كه مربوط به ما هست، به آنها هم سرايت بدهيم و در نظرمان اين باشد كه تربيت كنيم جامعهاى كه 2500 سال در آن ظلم و ظلمات به سر برده، و پنجاه و چند سال به اين ظلمات وحشتناك. جدايى ميان جوانان و روحانيان و جوانهاى ما را همچو منقلب كرده بودند كه نسبت به شما يك نحو ديگر فكر مىكردند؛ چنانچه شما هم نسبت به آنها يك طور ديگر فكر مىكرديد و هر دو فكرها، فكرهاى وارداتى تبليغاتى بود. هم آنطورى كه دانشگاه دربارۀ شماها فكر مىكرد: «يك مشت آخوند كه همين حرفها.» و هم آنطورى كه شما نسبت به دانشگاه كه همچو به طور مطلق: «يك دسته فُكُلى نمىدانم كذا.» اين هر دوى آن تبليغات بود كه جدا كنند. طبقۀ جوانى كه بعدها بايد مقدّرات يك مملكت را در دست بگيرد از شما جدا كنند. اصلاً برنامه اين است كه شما را از طبقۀ فعّال جوان جدا بكنند؛ يعنى طبقهاى كه روشن هستند و مرجع امور خواهند شد و شما را هم از آنها و آنها را هم از شما و دو قوّهاى كه دو قوّۀ مفكّرۀ يك ملت هست، اينها را مقابل هم قرار بدهند تا كارهايشان همه خنثى بشود، نه دانشگاهى بتواند كار خودش را انجام بدهد كار صحيح، و نه شما بتوانيد كار صحيح. شما را در مقابل هم قرار بدهند و خودشان هر كارى مىخواهند بكنند؛ و ما راجع به قضاياى آنها بىتفاوت باشيم؛ خودمان تو سر هم بزنيم. اين يك برنامهاى بوده است كه اينها داشتهاند و علاوه بر هزار جور برنامهاى كه داشتند و ديگر من نمىتوانم حالا عرض بكنم، حالا آن مقدارى كه در اين مجلس مقتضى است و حالا هم خدمت آقايان رسيدم همين مقدار است كه ماها بايد حفظ كنيم اين حيثيت روحانيت و حيثيت اسلام را، و به همۀ رفقايتان بايد بگوييد كه مسئوليت زياد است، امروز غير سابق است، امروز خيلى وقت حساس خطرناكى است براى همۀ ما. حالا من اميدوارم كه انشاءاللّه [درست] بشود. مسائلى هم كه آقا گفتند صحيح است. لكن بايد تنبّه داد كه آن آقا غرض ندارد، اما اشتباه دارد. به او هم گفتند زياد هم به او گفتهاند كه اشتباه كردى. و تنبّه البته لازم دارد كه يك همچو اشتباهاتى نشود و من ممكن است كه امروز صحبت [كنم]ـ اگر عصر... ـ بگويم كه وضع، وضع روحانيت چه است و بايد چه كرد و آنهايى كه مىخواهند روحانيت را يك لطمهاى وارد كنند چه كارهاند آنها. اين ممكن است كه من انشاءاللّه امروز عصرى كه در مدرسۀ فيضيه اجتماع هست، يك صحبتهايى بر وِفْق صلاح اسلام و مسلمين عرض بكنم.انشاءاللّه خداوند همۀ شما را حفظ كند و موفَّق و مؤيَّد باشيد.
عنوان :
هماهنگى میان نیروهاى انقلاب وجوب حفظ شئون روحانیت
مرجع :
صحیفه امام (۹) صفحه ۵۳۱
مکان :
قم
تاریخ :
۱۳۵۸-۰۶-۲۲
حضار :
روحانیون تهران