عنوان :
...
کتاب :
...
منبع :
...
تاریخ :
...
گوینده :
...
مکان :
...
بسم اللّه الرحمن الرحيم چرا تضعيف روحيهها؟ من قبل از ورود در اين سه مورد 1
بايد گلهاى از شما و آقايان بكنم. آن كنفرانسى كه شماها دو سه روز تشكيل داديد 2
، اين معالأسف ضرر داشت. براى اينكه روحيۀ مردم را شماها تضعيف كرديد. امروز روزى است كه بايد تقويت بشود روحيهها، نه تضعيف. شكايت ـ مجرد شكايت ـ رفع اشكال نمىكند، عمل بايد بشود. بايد امروز ما همهمان دست به دست هم بدهيم و به طور قاطع پيش برويم؛ و پيش هم مىرويم. يأس نبايد ايجاد كرد در ملت. و آقايان، آنطورى كه من در روزنامه ديدم از راديو شنيدم؛ تضعيف كردند روحيۀ ملت را. حتى شايد من هم يك قدرى ـ فرض كنيد ـ تضعيف شدم! و اين مضر بود از آن طرف. آقايان بعضىشان گله كردند و بعضىشان شكايت كردند. بعضى از آن طرف هم، آن آقا كه از طرف وزير كشور ... معاون او ديگر زيادتر! كارى كرد كه تضعيف شد. بايد ما با قاطعيت پيش برويم. انقلاب ايران و خطا در محاسبات جهانى آقا! ما ملت، يعنى نه ما، ما خيلى [نقشى] نداشتيم، ملت با آن قاطعيتى كه داشت يك همچو كار بزرگى را انجام داد؛ يعنى كارى كه هيچ احتمالش در مخيلۀ امثال ماها نمىآمد. احتمال اين معنا كه يك همچو سدى شكسته بشود، در ذهن كسى نمىآمد؛ و لهذا خارجيها هم كه مطالعه كردهاند، روى موازين چپگرايى، رو موازين ماديگرى، اين را يك امر محالى مىدانستند و گفتند كه حسابها خطا درآمد. حسابهاى همه خطا درآمد، براى اينكه اين حسابها همهاش روى ماديگرى بود. درست هم مىگفتند، آنها روى حسابهاى ماديگرايى يك ملتى كه هيچ ندارد بر يك قدرتهايى كه همه چيز دارند معنا ندارد كه اين پيروز بشود؛ لكن روى يك معانى ديگرى، كه معنويات باشد و ايمان مردم و آن چيزى كه در صدر اسلام براى مسلمين پيدا شد و كمتر از نيم قرن دنيا را تسخير كردند؛ آن ايمان و استقبال به شهادت، نترسيدن از اينكه من اگر بميرم چه مىشود، شهادت را براى خودشان نعمت مىدانستند؛ ـ الآن هم در بين اقشار هستند كه مىآيند و مىگويند دعا بكنيد ما شهيد بشويم، دعا بكنيد بچۀ من شهيد بشود ـ اين روحيه پيدا شد و اين وحدت كلمهاى كه در همۀ اقشار به وجود آمد. اين سد بزرگى كه همۀ حسابها را باطل از كار درآورد، [شكست]، به واسطۀ آن اين پيشرفت را كرديم. توان سازندگى ملت ملتى كه اين پيشرفت را كرده است نبايد به اينكه يك قدرى كشاورزىاش عقب است، يك قدرى مثلاً كارخانهها را نمىگذارند راه بيفتد اينها را هم ما البته مىدانيم كه الآن تتمۀ آن رژيم به شكل يك ريشههاى مفسد و فاسد هست در اين مملكت؛ از آن طرف هم از خارج به اينها يك كمكهايى مىشود اشخاص منحرف هم زياد هستند؛ مىدانيد كه اينها دارند كارشكنى مىكنند؛ و من جمله كارشكنىاى كه مىكنند، همينكه نمىگذارند كشاورزها بردارند. تا مىتوانستند نگذارند بكارند؛ حالا كه كاشتهاند، نمىگذارند بردارند. يكى از مشكلات اين است. لكن ما بايد با يك قوّۀ روحى، قوّۀ ايمانى پيش برويم. بايد مردم را تقويت بكنيم. اين مردمى كه با قوّت ايمان و با روح شجاعانه، زن و مردشان در خيابانها ريختند و اين اساس را به هم زدند، اينها قدرت اين را دارند كه بسازند مملكت را. مىتوانند. روحيۀ مردم را تضعيف نكنيد ماها بايد ـ شماها كه در استانها هستيد و ايشان كه در مركز هستند، من كه اينجا هستم ـ همه بايد هميشه در صحبتهايمان توجه بكنيم به اينكه اين صحبت در يك اتاق دربسته نيست؛ اين صحبت در همۀ ايران پخش مىشود و همه مىشنوند. حالا كشاورزها همه راديو دارند و همه مىشنوند. نبايد ما يك چيزى بگوييم كه اين روحيهها تضعيف بشود. ما بايد تقويت كنيم اين روحيهها را؛ و مبادى اصلاح پيش ما هست. يعنى ما هم مخازن زياد داريم ـ كه مىبردند و حالا نمىتوانند ببرند ـ و هم نيروى انسانى داريم ـ كه پيشتر جلويش را مىگرفتند و حالا كسى نمىتواند جلويش را بگيرد. همه چيز داريم ما؛ يعنى يك مملكت غنى ما داريم؛ مملكت غنى است لكن بايد اهالى اين مملكت از اين غنا استفاده بكند. پيشتر نمىگذاشتند؛ حالا بايد بكنند. اينها را تقويت بكنيد هميشه. اين روحيۀ قوىاى كه الآن در مردم هست، و باز هم تتمهاش مانده ـ ولو يك قدرت ضعيف شده است ـ بايد تقويت كرد؛ تا اين نهضت به طور قوّت پيش برود و يك حكومت مستقرى ـ كه ما باز آرامش لازم داريم و اين نهضت را لازم داريم كه اين مراحل بعد هم درست بشود ـ يك حكومت مستقرى پيدا بشود. كارها را با قدرت و با همت همه انجام بدهيد. روز عمل است؛ نه صحبت در هر صورت، گلۀ من اين بود كه هم دولتيها، يعنى وزرا و نخستوزير، و هم ساير آقايان، اين صحبتها يك قدرى اسباب اين شد كه مردم نگران بشوند. البته شماها نگران اوضاع هستيد! لكن قاعدهاش اين بود كه يك جورى باشد كه پخش نشود كه همه بفهمند كه توى چنتۀ شما چيزى نيست! شما بايد به همه بفهمانيد ـ و واقعش هم هست ـ كه شما همه چيز داريد. شما ملت را داريد و ـ عرض مىكنم كه ـ موانع را رفع كرديد كه مهم بود آن موانع؛ رفتند. حالا يك قدرى ديرتر، يك قدرى زودتر، كارها را خودتان انجام بدهيد ديگر. وقتى مانع در كار نباشد، آنهايى كه كارشكنى مىكردند، آنهايى كه مىخواستند همه چيز ما عقب باشد، كشاورزى نشود، و اين مصيبتها را به بار آوردند، اينها رفتند. حالا كه رفتند ما ديگر از چه بترسيم؟ ما خودمان درست مىكنيم مسائل را. منتها البته وقت لازم دارد، كشاورزى وقت لازم دارد؛ موانع بايد رفع بشود. كارخانهها وقت لازم دارد تا راه بيفتد. بودجه كمكم درست بشود. بودجۀ مملكت ـ خوب ـ آن هم هر چى داشتيم خوردند و رفتند. حالا از سر، ما بايد فكر كنيم. و مهمش اين است كه نه خودمان روحمان را ببازيم، و نه ديگران روحشان را مأيوس كنيم. خودمان قوى باشيم. ما كار مهم را كرديم؛ كارهاى ديگر كارهاى مهم نيست. ما درست مىكنيم كار را؛ مىشود اين كارها. مردم هم بايد خودشان با هم دست به هم بدهند. مملكت مال خودشان است، بايد مملكت خودشان را، خودشان درست بكنند. به مردم بايد حالى كرد كه خوب، يك نهضتى شد و اين موانع مرتفع شد؛ به مجرد رفع موانع كه نمىشود كه فوراً همه چيز درست بشود. حالا وقت كار است، وقت عمل است؛ نه وقت صحبت. حرفها را بايد كنار گذاشت و عمل كرد. مسئوليت استانداران شما آقايان كه در محل هستيد با قاطعيت بايد عمل بكنيد و مردم را وادار كنيد كه به قاطعيت عمل بكنند. موعظه كنيد مردم را؛ نصيحت كنيد. اينهايى كه كمكارى مىكنند، ادارات را مىگويند كمكارى مىكنند؛ خوب، شما هر كدام در هر استانى كه هستيد ادارات را واداريد كه كار بكنند. ... حالا وقت پركارى است؛ نه وقت كمكارى. كشاورزها باز بهتر عمل كردهاند؛ براى اينكه از هر جا مىآيند، مىگويند ما كشاورزىمان خوب است حالا؛ امسال خوب شده. كشاورزها بهتر عمل كردهاند. ادارات كمتر عمل كردهاند. آنطورى كه ما دلخواهمان است در ادارات، آنطور نشده. كشاورزى از سايرين بهتر هستند. در كارخانهها هم شده و نشده اينطورىاند كه اخلال مىكنند. البته حالا وقتى است كه شما همه دست به هم بدهيد اين اخلالگرها را جلويشان را بگيريد؛ اين اخلالگرهايى كه هستند. هر جا شما هر كدام هستيد. اشخاصى كه هم كارآمد هستند و هم متعهد، ملى، اسلامى [...] نقش اسلام در پيروزى انقلاب آقا! كار هيچ كدامتان پيش نمىرود الاّ به اسلام. اين مسئله را، اين نهضت را اسلام پيش برد؛ يعنى همۀ مردم مىگفتند ما اسلام را مىخواهيم. اگر اين نبود، اين جبهههاى مختلف و اين حزبهاى مختلف هيچ كدام نمىتوانستند اين كار را بكنند. اين ملت از باب اينكه مسلمان بود، و از آن طرف رنجها ديده بود، همه با هم جمع شدند و گفتند ما اسلام را مىخواهيم؛ ما جمهورى اسلامى مىخواهيم. وقتى هم پاى رأى دادن شد، همه ديديد كه اگر ـ چنانچه ـ قضيۀ اسلام در كار نبود آنطور رفراندم را كسى مىتوانست درست بكند؟ امكان نداشت يك همچو رفراندمى ـ رفراندمى كه در تاريخ ايران كه هيچ، در تاريخ بشر بىسابقه است ـ يك رفراندمى كه همه با شور و شعف مىروند: پيرمرد هفتاد ساله با جوانها، مريض را توى چرخ مىنشانند و مىآيند مىگذارندش دم آنجا تا رأيش را بيندازد. يكى از مريضها آنجا رأيش را انداخته ـ براى من نقل كردهاند ـ رأيش را انداخته و فوت شده است. يك همچو چيز بىسابقهاى براى اين است كه ... زير پرچم اسلام بود كه اين كار انجام گرفت. اسلام منهاى آخوند يعنى طبّ به استثناى طبيب اين حرفهايى كه در اين قشرهاى بىاطلاع ـ نمىگويم كه فاسد، بىتوجه به واقعيات ـ اين حرفهايى كه زده مىشود، كه در حرفهايشان مىبينيم اصلاً كارى ديگر به اسلام ندارند. هيچى! مثل اينكه قضيه را همين خود جبههها درست كردند و حزبها درست كردند اين نعمت را دارند از دست مىدهند از آن طرف، شما در هر جا كه برويد، آنكه مردم را راه انداخت براى اين چيزها آخوندها بودند. حالا قيام نكنيد بر ضد آخوند بگوييد كه «اسلام منهاى آخوند»! معنايش اين است كه اسلام هيچ؛ «منهاى آخوند» يعنى هيچ؛ مثل «طب به استثناى طبيب»! طب به استثناى طبيب يعنى ما طب نمىخواهيم! و الاّ نمىشود طب باشد به استثناى طبيب. اسلام به استثناى آخوند و روحانى معنايش اين است كه اسلام را ما نمىخواهيم. اگر اين سد را بشكنيد، همهتان هم جمع بشويد، كار ازتان نمىآيد. اينهايند كه كار ازشان مىآيد. مطالعه كنيد، ببينيد؛ در همين نهضت مطالعه كنيد، ببينيد كى كار را پيش برد؟ كدام قشر از ديگران بيشتر پيش بردند. همه، همه كردند، اما آنكه مردم دنبالشان بود و عامۀ مردم، ميزان كشاورز است؛ ميزان بازارى است؛ ميزان اين خيابان است و اين مردم خيابانى هستند، كى اينها را تجهيز كرد براى اين كار؟ آخوندها بودند. البته ديگران هم بودند؛ لكن مهم اينها بودند. به فكر اين نيفتيد كه حالا توى روزنامه بنويسيد: «آخوند بازى»! و آن وقتى كه مردم اعراض مىكنند از يك همچو روزنامهاى، حالا نويسندگان ما بيايند بگويند كه دمكراسى ـ نمىدانم ـ آزادى! كى جلويش را گرفته بود! آزادى مطبوعات يا توطئه ؟! اينها مردم نمىخواهند بگذارند وقتى روزنامه را نخريدند مردم، كنار مىروند. يك روزنامۀ توطئهگر را نبايد به اسم آزادى ... حالا نويسندگان و سنديكاى نويسندگان ما و حقوقدانهاى ما بيايند ـ يك چيزى كه توطئه است ـ مىخواهند اين مسئله را به هم بزنند مى خواهند اين نهضت را به هم بزنند آقايان هم بيايند پشتش را بگيرند به اينكه ما ـ نمىدانم ـ «آزادى مطبوعات»! و آزادى! آزادى مطبوعات هست؛ اما توطئه هم آزاد است؟ آزادى مطبوعات هست، اما مطبوعات آزادند كه كمونيستها مىگويند بنويسند، كه مسلمانها مىگويند ننويسند؟ اين معنى «آزادى مطبوعات» است، يا توطئه در كار است؟ اگر اين توطئه پيش برود، همهتان را از بين مىبرند. اگر اين توطئه پيش برود و كمك نكنيد و شما خيال كنيد كه مىتوانيد يك كارى بكنيد به استثناى روحانيين، كلاهتان پس معركه است! نمىتوانيد هيچ كارى بكنيد. توطئه در جدا نمودن روحانيت از مردم اين معنا كه، هم تقويت بكنيد روحيۀ مردم را هم تقويت بكنيد ـ عرض مىكنم ـ روحانيت را، هم تحت لواى اسلام پيش برويد؛ اين مملكت شما پيش مىرود. اگر بخواهيد...بگوييد ما مثلاً جبهۀ كذا، ما نهضت كذا، ما ـ عرض مىكنم كه ـ حزب دمكرات كذا، اينها هر كدام چند نفر دنبالشان هستند كه براى دنيا آمدهاند؛ و ابداً وقتى كه يك ترقه بشود گوش به اين حرفها نمىدهند؛ مىروند سراغ كارشان. آنى كه كار از او مىآيد، آن كسى است كه براى اسلام و براى شهادت [آماده است] كار از او مىآيد. و او آنى است كه آخوند در كلّۀ اينها كرده؛ و به حق هم كرده و انبيا كردند و خدا كرده. اين را از دست مردم نگيريد شما آقايان. شماها در هر جا هستيد نفوذ داريد انشاءاللّه، و بيشتر نفوذ پيدا مىكنيد، اين مطلب را از دست مردم نگيريد. هم مردم را تقويت كنيد كه پيش مىتوانيم ببريم و مىتوانيد؛ و مىدانم كه مىتوانيد. انشاءاللّه پيش مىبريد و هم خودتان اين سنگرها را يكى بعد از ديگرى خراب نكنيد. اين سنگرهايى كه با وجودشان، شكست اين سنگرهاى بزرگ را، اين ديوار را شكست، اين را قدرش را بدانيد و به همش نزنيد. اين را نگوييد كه اينها كهنهپرستند! همينها با اينكه شما خيال مىكنيد، از شما متنورتر هستند. توى قشرهاى اينها نويسندۀ بهتر دارد؛ گويندۀ بهتر دارد، متفكر بهتر دارد. خيال نكنيد كه اينها چيزى نيستند. مجرد اينكه خير، پارك ندارند، و مجرد اينكه اتومبيل سيستم كذا ندارند، مجرد اينكه [چنان] هستند، پس متنور نيستند! متنور آن است كه يك پاركى داشته باشد و يك اتومبيلى داشته باشد و خودش را بزك بكند، بيايد بيرون! و اين مسائل ضرر دارد به مملكتمان. كميتهها، نگهبانان امنيت كشور حالا مىرويم سراغ اين مسائلى كه شما گفتيد. اين كميتهها لازم است وجودشان؛ لكن تصفيه. ما هر دو، قضيه را قبول داريم. من هم قبول دارم. من هم متأسفم از اينكه در ايران يك كميتههايى هست كه مفيد كه نيست، گاهى مضر است. اين را من قبول دارم. اما اين را نمىشود گفت كه كميته حالا ديگر ما نمىخواهيم! حالا ما كارهايمان [هنوز] تمام نشده. ما حالا كميته لازم داريم. ما حالا اين سربازهاى ملى، اين پاسداران ملى، الآن مملكت ما را اينها دارند حفظ مىكنند. ما اينها را لازم داريم. بنابر اين اصل مطلب كه مشكل اول بود و صحبت اول بود ـ كه كميتهها كارشكنى مىكنند ـ اين بايد اصلاح بشود. يعنى بايد همينكه ـ عرض مىكنم ـ ما، حوزۀ علميۀ اينجا، آقايان، شوراى انقلاب، اينها بنشينند طرح بريزند و اشخاصى را بفرستند و با كمك همۀ آقايان ـ اينها را ـ تصفيه بكنند. يعنى اگر يك عضو فاسدى كه ـ عرض مىكنم كه ـ تو اينها رخنه كرده است كنار بگذارند و مطالب را اصلاح بكنند. اما اينكه «نباشد» الآن صحيح نيست. الآن ما، بين راه هستيم؛ الآن اينها را ما لازم داريم. مشكل كشاورزى و ارتش قضيۀ دوم. راجع به چى بود؟ راجع به كشاورزى. البته مشكلات كشاورزى يكىاش هم همين مفسدينى هستند كه نمىخواهند [اصلاح] بشود. همين ديروز يك دستهاى آمده بودند ـ از سيستان ظاهراً بودند ـ گفتند كه ما امسال كشاورزىمان 400 هزار هكتار كشاورزى كردهايم، و بسيار خوب شده است؛ لكن يك پلى است كه ما بايد از آنجا عبور كنيم و برويم سراغ زمينهايمان، اينها تركمنها آمدهاند جلويش را گرفتهاند نمىگذارند برويم. اين [را] بايد دولت كارى، فكرى بكند. اين اشخاص با نصيحت فايده ندارد. حرف ما را يك قشر از ملت كه اعتقاد دارند به ما، مىشنوند؛ يك قشرى كه براى فساد آمدهاند، نمىخواهند درست بشود، آنها نمىشنوند اين حرفها را. اين، قدرت لازم دارد. قدرتش هم دست دولت است. ژاندارمرى ـ عرض مىكنم كه ـ ارتش، اينها بايد اين كارها را انجام بدهند، و اين ايشانند كه بايد اين كار را انجام بدهند. با اينكه يك اشكالات البته هست در ارتش؛ اشكالاتى هست، لكن بايد رفع بشود. و ارتش بايد تقويت بشود؛ در هر جا. ژاندارمرى تقويت بشود جلوى اين اشخاصى كه نمىگذارند اين كارها انجام بگيرد بگيرند و جلوى آن اشخاصى كه مىآيند كشاورزها حالا آنها بردارند، آنها هم جلويشان را بگيرند. مانعى ندارد كه ما هم نصيحت كنيم به مردم كه اينها كه تراكتور دارند و اينهايى كه [امكانات] دارند، اينها خوب اگر ازشان اجاره بكنند، خوب آنها اجاره مىدهند. اگر هم بنا باشد كه ما هم يك كنارى بگوييم كه مسامحه كنند يك قدرى، يك قدرى بتوانند كمك كنند؛ اينطور چيزها؛ آن هم از قِبَل من مانعى نيست، اينكه من بتوانم. [در اين هنگام يكى از حضار گزارشى ارائه داد. پس از آن حضرت امام فرمودند:] آرامش، آرامش به يك معنا هست، يك معنا نيست. خوب سرحدات باز به همان حال اول باقى است. من اين پريروز كه اين آقايان آمدند اينجا من آنقدر صحبت كردم، رفتند و توى ادارههاى خودشان نشستند و كارى هم نكردند! اگر بنا باشد يك مملكتى ارتشش پشت گوش بيندازد، آن رئيس ستاد، مطالب را پشت گوش بيندازد، درست عمل نكند، اين ارتش نمىتواند كارى بكند. و الآن وضع ارتش ما معالأسف اينطورى است كه اشكال در كار است. جريان مرزها و مرزبانيها من حالا نمىخواهم اشكالات را بگويم. اشكالات در كار است. اين اشكالات بايد رفع بشود. بايد تقويت بشود اين سرحدات. خوب، به ما پيشنهاد كردند كه ـ چنانچه ـ چند تا مثلاً يك عدهاى از ارتش، با يك مقدارى از پاسدارها، بيايند در اين سرحدات و چادر بزنند در سرحدات، اين ور و آن ور، و پاسدارها هم آنجا باشند، چند تا طياره هم بيايند از آنجا عبور بكنند و رد بشوند، اينها مىترسند، ديگر نمىآيند. اين كار را بايد كرد. الآن مملكت سرحداتش باز است، هر چه مىخواهد تفنگ بياورد، مىآورد. آنها هم نشستهاند آن طرف، تفنگ مىفرستند. بلكه تربيت مىكنند. خوب، اينها بايد جلويش را گرفت. مىتوانيد جلويش را بگيريد. اينها حالا يك چيز مختصرى هستند؛ لكن اگر جلويش را نگيريد مفصل مىشوند. اين مختصر را بايد از اول در اين نطفه خفهاش كرد. لزوم قاطعيت در برخورد با مشكلات اگر ما مسامحه بكنيم و بخواهيم كه با ترتيب ـ و مثلاً فرض كنيد ـ ادارى و جوّ پروندهسازى و به كاغذ بازى عمل بكنيم، كارها زمين مىماند. بايد ـ به طور قاطع ـ ارتش، ژاندارمرى، به طور قاطع عمل بكنند و سرحدات را جلويش را بگيرند كه اين تفنگها نيايد، اين مفسدين نيايند. اينها مهمتر از كشاورزى است. اينها ما را از بين خواهند برد؛ اگر مهلت بهشان بدهيد. الآن چيزى نيستند؛ الآن با يك «هو» از بين مىروند؛ اما اگر مهلت بهشان بدهيد، خوب، كمكم قواى مجتمع مىشوند و كمكم رشد مىكنند. اين را بايد جلويش را بگيريد. بنابراين، اين مشكل عمدهاش با ارتش و ژاندارمرى است كه اين اشخاصى كه مال مردم را مىخواهند يا اين زراعت را مىخواهند چه بكنند ـ و معلوم هم نيست كه حقى بگويند و درست بگويند ـ اينها را جلويشان را بگيرند. و بعد مراجعه بشود به جاهايى كه محاكم صالحه ... و ببينند اينها چى مىگويند و راست و دروغش معلوم بشود. اما الآن حق ندارند جلو زراعت مردم را بگيرند اينها بايد ارتش جلويش را بگيرد يا ژاندارمرى؟ [وزير كشور: ژاندارمرى] خوب، ژاندارمرى. ژاندارمرى بايد جلويش را بگيرد. [وزير كشور: برنامهاى كه دستور فرموديد مرتب در هر منطقهاى داريم پياده مىكنيم و ژاندارمرى يك عدهاى را مىفرستد.] فرصت ندادن به توطئهگران خوب، پس اينها بايد جلويش را ـ اينها ـ بگيرند. اين ديگر با صحبت درست نمىشود؛ براى اينكه آنهايى كه مفسد هستند به صحبت گوش نمىدهند. اينها قدرت لازم دارند؛ بىقدرت فايده ندارد. بله، مردم مؤمن بازارى را مىشود با صحبت هدايتش كرد به كار، كشاورز آرام را مىشود، اما آنكه آمده است به هم بزند اين اوضاع را، اصلش تزش اين است كه ايران به هم بخورد، ايران آرام نباشد؛ تا اينكه بگويند نتوانستند خودش را اداره بكنند؛ ديگران براى ما سرپرست بفرستند؛ اين نبايد باشد؛ بايد جلويش را گرفت. ما خودمان مىتوانيم؛ بهتر هم از ديگران مىتوانيم. چرا نمىتوانيم؟ [وزير كشور: در اراك رئيس ژاندارمرى را با دو نفر ديگر از مأمورين كشتند و نگذاشتند حكمى كه هيأت پنج نفره داده، اجرا شود؟] خوب، قوه قوى بايد بشود ژاندارمرى تا نتوانند بكشند. اينكه ديگر با موعظه درست نمىشود! آن آدمى كه مىخواهد آدم بكشد و رئيس ژاندارمرى را مىخواهد بكشد، اين را بايد تقويت كرد و جلو گرفت؛ گرفتشان. هر كس كه همچو كارى كرده [بايد] گرفتش و به مجازات خودش رساند تا ديگر نتوانند تكرار بكنند. بنابر اين، اين مسئله هم با دولت است كه بايد دولت اين كار را به اسرع وقت انجام بدهد. نگذاريد آقا اينها يواش يواش هر طور دلشان مىخواهد عمل كنند. من بعد به شما عرض مىكنم... متصديان سالم و متعهد [در پاسخ به اظهارات يكى از حاضران:] خوب اينها محتاج به تأملى است و آنكه من ثانياً بايد به آقايان عرض كنم اين است كه اشخاصى را كه تعيين مىكنيد، از استانها تعيين مىشود براى حكومت، فرماندار و فلان، اينها را دربارهشان مطالعه بكنيد. آنجا به ما گفتهاند كه در بعضى از استانها ـ تعمّد هست يا اشتباه ـ كه اشخاص ناسالم مىگذارند؛ بلكه گاهى اشخاص سالم را برمىدارند، به جاى اشخاص، ناسالم مىگذارند. آن كسى كه اين كار را مىكند اگر در اشتباه است، خوب، از اين به بعد اين اشتباه نكند؛ درست چشمهايش را باز كند. ببيند چه كسى را دارد براى كجا مىگذارد و اگر خداى نخواسته يك غرضى درش هست، اين بداند كه ديگر اين حرفها گذشته. تعيين يك فرماندارِ مثلاً منحرف يك جايى اسباب اين نمىشود كه دوباره مسائل برگردد؛ مسائل گذشته ديگر؛ آن مسائل برنمىگردد. پس بهتر اين است كه آقايان متوجه باشند كه براى ملت كه الآن هست، براى مملكتى كه الآن مال خودشان هست ـ مثل اينكه براى خانۀ خودشان خدمت مىكنند ـ صادقانه براى كشورى كه الآن مال خودشان هست. خوب، پيشتر خيليها عذر داشتند كه «خوب، من براى چه؟ ما كه منافعمان به جيب ديگران مىرود، چرا ما كار بكنيم، كه منفعتش به جيب ديگران برود؟» حالا كه اين حرف نيست. حالا اگر كار بكنيم، منفعتش به جيب ملت خودمان مىرود و به جيب خودمان مىرود. همان طورى كه براى خانوادههايشان بايد كار بكنند، و از روى صداقت كار مىكنند و از روى امانت و اشتياق، براى كشورشان هم همين طور عمل بكنند. اشخاصى كه در ذهنشان آمده است، يا خداى نخواسته كه مثلاً حالا يك كسى را آنجا بگذارند، يك كسى را اينجا بگذارند، يك منحرفى را آنجا بگذارند يك منحرف را آنجا بگذارند، اگر به ذهنشان آمده است كه با اين عمل مىشود يك كارى را كه انجام شده است برگرداند، اين را از ذهنشان بيرون كنند؛ نمىشود ديگر اين. جز اينكه خودشان ـ عرض مىكنم كه ـ خراب بشوند بين ملت، چه بشوند، نتيجهاى از آن حاصل نمىشود. در هر صورت، شما در سطح كشور همه جا هستيد؛ و بايد براى كشور خودتان خدمت بكنيد. ما هم كه اينجا هستيم، دعا مىكنيم به همۀ كشور و همۀ شماها، كه بتوانيد خدمتتان را انجام بدهيد. و اميدوارم كه بزودى همۀ مشكلات رفع بشود. از بين رفتن خوف از ساواك و امريكاييها مشكلات، ـ مشكلات اساسى ـ رفع شده است؛ آن مشكلى كه نمىگذاشت هيچكس هيچ كارى بكند آن رفع شده است؛ ديگر هم برگشت ندارد. اين مشكلات، ديگر مشكلاتى است كه يك خانهاى تو خانۀ خودش يك ـ فرض كنيد ـ يك جايش حالا خراب است، مىخواهد اصلاحش بكند، با طمأنينه و دلگرمى اصلاحش مىكند. الآن وضع اين است كه ما مىخواهيم خانۀ خودمان را اصلاح بكنيم. ديگر خوف اينكه اگر من فلان كار را بكنم سازمان امنيت مىآيد من را مىگيرد مىبرد توى سياهچال، اين خوف ديگر نيست. اگر فلان كار را بكنم امريكايىها را وادار مىكنند كه يك همچو كارى بشود، اينها ديگر در كار نيست. الآن ديگر خودتانيد و مملكت و كشور خودتان. و براى خودتان بايد كار كنيد. همهمان بايد براى خودمان كار بكنيم. اگر ـ چنانچه ـ اعتقاد به خدا داريم ـ كه داريم انشاءاللّه ـ براى خدا اين كار را بكنيم؛ يك كشور اسلامى است. و اگر خداى نخواسته خير، اينطور نيست، ملى هستيم، خوب ... براى كشورمان اين كار را بكنيم. و اميدوارم كه همه موفق باشيد و مؤيد. محروميتها و انتظارات [در پاسخ به اظهارات يكى از حاضران:] بله، اينها مكرراً آمدهاند پيش من. هر دستهاى كه مىآيند [مىگويند] در اطراف ما بيكارى زياد است، هيچ نداريم، آب و برق نداريم، دبستان نداريم ـ عرض مىكنم كه ـ بيمارستان نداريم؛ از اين حرفها. خوب، هر كس از هر جا هست مىآيد مىگويد. و غالباً هم مىگويند هيچ جا مثل ما محروم نبوده. ما به اينها مىگوييم كه خوب، اين تازه شده است، يا از قديم بوده است؟ اين انقلاب اين را آورده است يا خير، اين سابق بوده است و حالا ما وارد شدهايم به يك جايى كه همۀ اينها نبوده است؟ اگر بگوييد كه انقلاب اين فقر و فلاكت را آورده كه خودتان هم قبول داريد كه نيست اين جور، پس اين قبل از انقلاب بوده است. اين مطلب اين بيكارى بوده و اين فقر بوده و اين نداشتن آب و برق و آسفالت و ... بوده است قبلاً. حالا وارد شده دولت به يك مملكتى كه همه چيزش اين جورى بوده. بختيارى مىگويد كه ما از همه محرومتر بودهايم؛ سيستانى مىگويد ما از همه محرومتريم؛ بلوچستانى همين را مىگويد؛ كردستانى هم. همه و همه هم راست مىگويند كه محروم بودهاند؛ اما اين محروميتى كه بوده، سابق بوده، حالا پيدا نشده است كه شما حالا بياييد بچسبيد به دولت كه الآن بده! براى اينكه الآن كه نشده است؛ در دولت آقاى بازرگان اينها نشده است كه آقاى بازرگان ضامنش باشد. اين در دولتهاى سابق و در زمان رژيم سابق شده است. و حالا اينها وارد شدهاند. شما وارد شدهايد به يك مملكتى كه آشفته بوده و بايد درستش كنيد. پس ـ بنابراين ـ كارگر، كارمند، كشاورز ـ عرض مىكنم ـ بيكار، همۀ اينها چيزهايى بوده كه سابق همان جور بوده. بدتر بوده! حالا لااقل آزاد هستيد؛ آن وقت اين هم نبود. ... آنها هم بايد يك قدر صبر كنند، ببينند كه بايد چه بكنند. آنها خيال نكنند كه حالا كه ما بيكار هستيم پس يااللّه بدهيد! من كه اين كار را نكردهام كه بدهم. كار سابق، سابقى كرده؛ آنها شما را محروم كردهاند ما حالا آمديم اين محرومها را از محروميت بيرون كنيم. اما اينكه معجزه نيست كه فوراً عمل بشود! خوب، اين بايد بتدريج عمل بشود. اين را بايد به آنها گفت كه مسئله اينطور است كه شما در يك رژيمى بوديد كه همۀ محروميت را در آن رژيم داشتيد؛ خرابى همه آنجا بود. ما حالا وارد شدهايم به يك خرابهاى، مىخواهيم بسازيم. خوب، اين خرابهاى كه مىخواهيم بسازيم، مهلت لازم دارد؛ يك قدرى وقت لازم دارد. بايد وقت درست بشود. بايد دولت مستقرى پيدا بشود، بايد يك بودجهاى براى دولت پيدا بشود، تا كار درست بشود. همينطورى كه نمىشود درست بشود! لزوم تحمل آشفتگيهاى بعد از انقلاب در هر صورت، همه بايد در ... انقلاب است، انقلاب لازمهاش اينطور مسائل است. و چه انقلابى بهتر از اين انقلاب ايران تا حالا واقع شده. انقلاب سفيد اين است؛ نه آن «انقلاب سفيد» آقا آريامهر! انقلاب سفيد اين است كه يك انقلاب واقع شد، يك سدّ به اين بزرگى شكسته شد، در عين حال آن چيزى كه ضايعات بود، كم بود؛ آن چيزى كه برداشت بود، زياد بود. اما حالا [هنوز] حال انقلاب است. ما كه از انقلاب بيرون نرفتيم. الآن حالِ انقلاب است. حالِ انقلاب آشفتگى دارد. بعد از انقلاب آشفتگى دارد. اين آشفتگى را همه بايد تحمل بكنيم. شما در حد خودتان تحمل بكنيد؛ كارگر در حد خودش تحمل بكند ـ عرض مىكنم ـ جوان دانشگاهى در حد خودش تحمل بكند؛ براى اينكه ... وقت آسايش الآن نيست. وقت انقلاب و بعد از انقلاب اين مسائل، گرفتاريها براى همه هست. براى دولت هست، براى ملت هست، براى جوانها هست، براى ـ عرض مىكنم ـ كشاورزها؛ براى همه هست. لكن همه بايد با هم دست به هم بدهيم كار را انجام بدهيم. انشاءاللّه كه موفق باشيد.
عنوان :
ضرورت خوددارى از تضعیف روحیه مردم کوشش در راه محرومیتزدایى
مرجع :
صحیفه امام (۷) صفحه ۴۰۰
مکان :
قم
تاریخ :
۱۳۵۸-۰۲-۳۰
حضار :
صدر حاج سیدجوادى، احمد (وزیر کشور) و استانداران سراسر کشور