عنوان :
...
کتاب :
...
منبع :
...
تاریخ :
...
گوینده :
...
مکان :
...
بسم اللّه الرحمن الرحيم هوشيارى در مقابل توطئههاى داخلى و خارجى من قبلاً از شما آقايان كه تشريف آورديد و از نزديك با من ملاقات مىكنيد، و مطالبى كه شما داريد و من دارم در ميان مىگذاريم مثل برادرها، تشكر مىكنم. و آنچه كه به نظرم مىرسد در يك همچو موقع حساس، براى همۀ پادگانها و خصوصاً پادگانهاى آذربايجان عرض مىكنم. موقعيت حساس را همه مىدانيد كه گرچه رژيم رفته است، برگشت هم ندارد. و اگر چه دست اجانب كوتاه شده است، و انشاءاللّه آن هم برنمىگردد، لكن الآن در همۀ قشرها يك اشخاصى كه استفاده مىبردند، استفادههاى نامشروع مىبردند، چه در ادارات، چه در ارتش، و چه در جاهاى ديگر، اينها الآن باز در فكر اين هستند كه يا اگر بتوانند همان جور رژيم را برگردانند ـ كه نمىتوانند ـ و اگر هم آن را نتوانند، اين نهضت اسلامى را تضعيف كنند. چون نهضت اسلامى استفادۀ غير مشروع به كسى نمىدهد، و استفادۀ مشروع مىدهد، و آنها استفادۀ غير مشروع مىخواهند بكنند، از اين جهت، الآن در همۀ اقشار از اين ريشههاى گنديده هست. بنابراين حالا كه ما تا اينجا رسيديم از اينجا به بعد بايد بسيار هوشيار باشيم، و توجه داشته باشيم به اينكه آن توطئههايى كه از داخل و خارج دارد مىشود، نگذاريد كه اينها رشد پيدا بكند؛ و اينها را همين حالا از بين ببريد و آنكه به جهت وحدت كلمه اولاً، و ايمان ثانياً. يعنى ايمان مقدم بر همه چيز؛ دنبال آن وحدت كلمه. همان طورى كه شما ملاحظه كرديد كه ايمان به خدا و وحدت كلمه اين معنا را پيش آورد كه ابرقدرتها را كنار زديد، بيرون كرديد. همۀ قشرها، چه دولتهاى اسلامى ـ الاّ كمى از آنها ـ و چه ابرقدرتها، كه همهشان پشتيبان محمدرضا بودند، همه بودند. به من پيغامها مىدادند؛ خصوصاً از امريكا؛ و مىخواستند كه او باشد؛ چنانچه خودش هم وسايطى ايجاد كرد كه باشد و هرچه قدرت است دست ماها باشد و ايشان سلطنت بكنند؛ و من مىدانستم دروغ مىگويد. معذلك اين قدرتها نتوانستند نگه دارند او را؛ براى اينكه در مردم يك ايمانى پيدا شده بود كه شهادت را براى خودشان فوز مىدانستند. يك ملتى كه شهادت را براى خودش فوز مىداند و مىرود دنبال شهادت، اين را نمىشود با توپ و تانك جوابش را داد؛ چنانكه نشد. در آرزوى اجراى اسلام نخستين الآن يك سستى مشاهده مىشود كه پيدا شده است، و اين سستى در اثر اين است كه خودشان را پيروز دانستهاند؛ و چون خودشان را پيروز دانستهاند، از اين جهت يك قدرى سست شدهاند، و توجه به جهات شخصى شروع شده؛ «خانه ندارم، حقوقم كم است، درجه مىخواهم» از اين حرفهايى كه آن وقت كه انقلاب رو به جلو رفتن بود اين حرفها هيچ نبود. حالا كه رسيده است به يك حدى كه يك شكستى به طرف داده است، قهراً در هر انقلابى اينطور است كه بعد از اينكه طرف را شكست دادند و به پيروزى رسيدند باز برمىگردند به حالات خودشان و به حالات اوليه و چيزهايى كه احتياج دارند مورد نظرشان مىشود؛ خانه ندارم و حقوق ندارم و من فرضاً مريض هستم؛ و اين حرفها پيش مىآيد. الآن ما در نصفۀ راه واقع هستيم. ما راه را به آخر نرساندهايم. رأى داديم به «جمهورى اسلامى»، الآن هم ايران رسماً جمهورى اسلامى است، ... [و] همۀ ممالك هم شناختهاند ايران را به جمهوريت اسلامى؛ لكن ما محتواى جمهورى اسلامى را مىخواهيم. زحمت ما، آنكه ملت ما داد، زحمتهايى، چيزهايى كه تحمل كرد، براى اين بود كه اسلام تحقق پيدا بكند. جمهورى اسلامى لفظى ما نمىخواهيم كه؛ يك جمهورى اسلامى كه فقط به آن رأى بدهيم و خودش را كار نداشته باشيم! ما بايد اسلام را به همان طورى كه در صدر اسلام بود، آرزوى ما اين است كه اسلام را آنطور كه در صدر اسلام بود، پياده كنيم. آنطورى كه در زمان خود رسولاللّه بود پياده بكنيم. و اين محتاج به جديت تام است در همۀ اقشار. الآن يك مسئوليت بزرگى به دوش همۀ ما هست. من كه يك طلبه هستم و در قم هستم، و شما آقايانى كه در مراكز حساس هستيد، مسئوليت داريد. يعنى به جايى رسيده است كه اگر چنانچه ما سستى بكنيم، ممكن است آن ريشهها تقويت بشوند، رشد پيدا بكنند، به هم متصل بشوند، و غائله بار بياورند. اگر نتوانند هم توفيق پيروزى پيدا بكنند، لكن غائله مىتوانند ايجاد كنند كه زحمت براى مملكت ما ايجاد كنند؛ و ما اگر چنانچه سستى بكنيم، ممكن است كه آنها روابطشان را با هم درست بكنند، و لااقل براى ما، براى شما، زحمت ايجاد بكنند. محبوبيت ارتش مردمى الآن ما بايد هر كدام وظايف خودمان را انجام بدهيم. من كه يك نفر طلبه هستم، وظيفۀ طلبگى خودم را، و شماها كه در ارتش هستيد وظيفۀ ارتشى خودتان را. من براى شما عرض بكنم، ارتشهاى صدر اسلام وضعش اين بود، رئيس ارتش امام جماعت بود. يعنى انتخاب كه مىشد اين رئيس ارتش كه برود كجا، امام جمعه هم همان انتخاب مىشد. مالك اشتر را وقتى مىفرستادندش كجا، همان مالك اشتر رئيس ارتش بوده، و استاندار فلان جا هم بوده و امام جماعت و امام جمعه هم بود. براى اينكه وضع ارتش در اسلام با وضع ارتش در ساير رژيمها فرق داشته است. شما ببينيد الآن كه ما اينجا با هم نشستيم و يك محيط محبت است، اين بهتر است يا يك محيط رعب كه وقتى يكى از شما وارد مىشود ما بترسيم؟ در روح خود شما اين محيطى كه محيط دوستى و محبت است در روح شما آرامش بيشتر ايجاد مىكند، يا اينكه وقتى وارد بشويد و مردم از شما فرار كنند؟ ارتش بايد وقتى ارتش اسلامى شد، رئيس ارتشش جورى باشد كه ديگران به او اقتدا بكنند؛ افراد ارتش طورى باشند كه مردم وقتى كه وارد شدند در يك جلسهاى، مردم از آنها استقبال بكنند؛ گل سرشان بريزند. چنانكه در اين اواخر. اين بهتر بود كه گل بريزند سر ارتش، يا از آنها فرار كنند؟ براى خودتان، براى خودمان، براى همه. پشتيبانى مردم و ارتش از همديگر اين طاغوتها كه محيط رعب ايجاد مىكنند براى اين است كه خائن هستند، مىترسند از مردم. چون مىترسند از مردم، يك محيط رعب ايجاد مىكنند كه مبادا مردم احقاق حق بخواهند بكنند. لكن ارتش اسلامى از باب اينكه خيانت نكرده به مردم، عدالت كرده است، خدمت كرده است، براى خدمت آمده است، چون براى خدمت آمده است، خيانت هم نكرده، هيچ خوفى از مردم ندارند. مردم هم از آنها خوف ندارند. در عين حالى كه مردم پشتيبان اينها هستند از آنها خوف ندارند. مثل پشتيبانى يك برادر از برادر است. اگر چنانچه ملت پشتيبان شما باشد بهتر است، يا اينكه ملت پشت بكند به شما، و شما تنها بمانيد و بخواهيد هى با تانك و توپ و سرنيزه و خونريزى كار انجام بدهيد؟ اگر اين آدم كه ... سى و چند سال حكومت كرد بر اينجا، اگر ... يك دستى به سوى ملت دراز كرده بود قبل از اينكه وقت گذشته باشد ـ اين آخر دستش را دراز كرد، لكن اين دست غلط بود ـ اگر اين نصيحت روحانيون را پذيرفته بود و توجه به ملت كرده بود و خدمت كرده بود به ملت، سقوط مىكرد؟ ملت پشتيبانش بود؛ سقوط نمىكرد. همين ملتى كه با فرياد «مرگ بر شاه» قيام كردند اگر آن وقت يك فرض كنيد كه جبههاى برخلاف او مىشد، همان وقت مردم با «زنده باد شاه» مىآمدند جلو. من اين معنا را به او تذكر دادم. 1
من يادم هست كه وقتى كه متفقين از اطراف ريختند به ايران و ايران را قبضه كردند، و مردم براى همه چيزشان مىترسيدند؛ لكن وقتى كه اطلاع رسيد كه رضاخان را فرستادند و فرار كرد، مردم شادى مىكردند. من به اين آدم پيغام دادم كارى نكن كه وقتى تو بروى مردم شادى بكنند نشنيد؛ و وقتى كه رفت ديديد كه مردم چه كردند؛ چقدر شادى كردند. سيرۀ پيامبر اسلام آقا كارى بايد بكنيد كه محبت مردم را جلب كنيد. اين، هم رضاى خدا در آن هست، هم راحتى خودتان در آن هست، و هم براى كشورتان مفيد است. اگر بنا باشد كه ارتش جورى باشد كه مردم از آن بترسند و پشت به آن بكنند، اين براى ارتش، خودش بد است. ارتش بايد خدمت به ملت بكند؛ بايد خدمت به كشور بكند؛ همان طورى كه در صدر اسلام بوده است كه ارتشِ اسلام مردم از آنها خوفى نداشتند. مردم با هم رفيق و برادر بودند. رئيس اول اسلام هم اينطور بود كه با مردم معاشرت مىكرد؛ مثل معاشرت يك نفر آدم با يك نفر ديگر. مثل دو نفر برادر كه اينجا نشسته بودند. پيغمبر اكرم كه رئيس اسلام بود در مسجد مىآمدند مىنشستند، و رفقايشان هم، اصحابشان هم دورشان مىنشستند با هم. جورى بود جلسه كه وقتى يك كسى مىآمد از خارج نمىشناخت كه اينها كدام يكى پيغمبرند كدام يكى غير پيغمبر. مىپرسيد كه كدام يكىتان [هستيد]؟ وضع اينطورى بود. اينطور با جامعه رفتار، اينطور با مردم رفتار مىكردند. اينطور نبود كه وقتى كه وارد مىشود، هزار تا پرده جلو باشد، و بعد هم بايد ديد كجا بنشيند و سان بدهند و چه. اين حرفها نبود در كار. ... از آن طرف قدرت اينطور بود كه ايران را، آن امپراتورى بزرگ ايران را، شكست دادند، آن امپراتورى بزرگ روم را هم شكست دادند. در عين حالى كه وضع يك وضع سادهاى بود، بين خودشان به دستور قرآن رحمت بود، و بر ديگران شدت. ارتش اسلامى در كنار تودهها و در مقابل دشمنها لشكر ما هم بايد اينطور باشد. بايد اينطور باشد بين خودشان، يعنى خودشان و ملت، ملت را عائلۀ خودشان حساب بكنند؛ همان طورى كه با فرزند خودشان رفتار، با برادر خودشان رفتار مىكنند، با مردم هم اين جور باشند؛ در مقابل وقتى كه اجنبى، غيرمسلمين، كه حملهاى به شما كردند، اجنبى خواست حمله بكند، آنجا شديد، محكم. اينطور نباشد كه بين خودتان وقتى ضعفا را گير بياوريد اذيت كنيد، و وقتى كه يك صدا از يك جا بلند شود فرار كنيد. خوب، ما ديديم وقتى كه متفقين آمدند، آن مضمونى كه آن وقت مىگفتند، كه «آن يكى كه دو نشد»! اعلاميه لشكر زمان اينها بود كه اعلاميه كردند. اعلاميۀ شمارۀ يك، دوم نداشت. و سه ساعت ـ از قرارى كه گفتند ـ مقاومت كردند، و فرار كردند! من فراريهايشان را كه در خود تهران، آنجا صدا درآمده بود در تهران، سربازها داشتند فرار مىكردند. تمام صاحبمنصبها از تهران فرار كردند، طرف اصفهان رفتند. براى چه؟ براى اينكه اينها نه پايگاه ملى داشتند، بين مردم، پايگاه نداشتند؛ از آن طرف هم قدرت نظامى نداشتند؛ قدرت نظامى. به رضاخان گفته بودند كه ـ گفته بود چرا به اين زودى، آخر چرا؟ ـ گفته بودند كه اين هم ما تعارف داريم مىكنيم؛ و الاّ همان، همان حملۀ اول بود. سه ساعت طول نكشيد همان حملۀ اول آنها از آن طرف آمدند، ما از اين طرف فرار كرديم! براى اينكه قدرت نظامى نبود؛ حرف بود. ارتش اسلام، پايدارى تا مرز شهادت قدرت نظامى در مقابل غير مىايستد تا آن وقتى كه كشته بشود؛ شهادت. نظامىِ اسلامى شهادت را براى خودش زندگى مىداند. كسى كه شهادت را زندگى دانست براى خودش، زندگى ابدى دانست براى خودش، اين در مقابل غير مىايستد و آخر نفس را مىكشد و شهادت طلب مىكند. اما آن كسى كه نظرش به همين زرق و برق و ماديات است و اصلاً ايمانى در قلبش نيست، آن البته از آنجا صدا بلند مىشود، در تهران فرار مىكند. در سرحد بود؛ باز نيامده بودند؛ همان سرحد كه صدا بلند شد، ما شاهد قضيه بوديم در تهران؛ فرار كردند و از اينجا رفتند. شما بايد همان دستور قرآن را عمل كنيد كه بين خودتان، بين خودتان با ساير ملت روابط دوستى داشته باشيد كه وقتى شما مىآييد توى مردم، مردم شما را بپذيرند، شما را دوست داشته باشند؛ براى اينكه شما حامى آنها هستيد؛ آدم حامى خودش را دوست دارد. اما در مقابل غير، محكم بايستيد و شهادت را براى خودتان فوز بدانيد. اين سرباز اسلام است؛ و شما حالا سرباز اسلام هستيد. و من اميدوارم كه اسماى شما ثبت بشود در دفتر امام زمان ـ سلاماللّه عليه. خداوند همۀ شما را حفظ كند؛ موفق باشيد. و من اميدوارم كه اين حرفهايى كه در تبريز يا آذربايجان يك اشخاص مفسدى حرفهاى نامربوط آنجا مىزنند، اميدوارم نباشد اين مسائل. من خدمتگزار همه هستم، خدمتگزار شماها هستم، خدمتگزار روحانيين هستم. اين مسائل نيست. اين مسائل را مفسدهجوها، اشخاصى كه مىخواهند فساد بكنند، اينها طرح مىكنند؛ و الاّ دو تا مسلمان، دو تا انسان، كه نمىتوانند با هم مخالف باشند. ما نسبت به همۀ شما و نسبت به همۀ قشر ملت، خدمتگزار هستيم. و من اميدوارم به اين خدمت بتوانيم تا آخر برويم؛ و همۀ ما خدمتگزار اسلام باشيم.
عنوان :
به امید اجراى اسلام اولیه ارتش اسلامى در خدمت ملت
مرجع :
صحیفه امام (۸) صفحه ۱۵۱
مکان :
قم
تاریخ :
۱۳۵۸-۰۳-۲۳
حضار :
فرماندهان و درجهداران پادگانهاى تبریز