Picture of the author
Comma
صحیفه
سخنرانى

اعوذ باللّه‌ من الشيطان الرجيم بسم اللّه‌ الرحمن الرحيم شاه بايد برود مسائلى كه ملت ايران در اين مدت طرح كرده‌اند يك مسائلى است كه هيچ ابهامى در آن نيست. ما هم از اول همان مسائلى كه در نهاد ملت است طرح كرديم؛ هيچ ابهامى در مطالب ما نيست. مطلب ما اين نيست كه شاه برود بيرون مملكت، مطلب ما سقوط شاه است از سلطنت.و اينكه مى‌گوييم شاه برود يعنى سلطنت نداشته باشد؛ نه برود تفريح! 1

و مطلب دوم اين است كه رژيم شاهنشاهى يك رژيمى است كه مقبول ملت نيست و از اول هم يك مطلب غلطى بوده. و مطلب ثالث اين است كه ما مى‌خواهيم يك حكومت عدل بر قوانين اسلام در ايران حكمفرما باشد. اينها هيچ كدامش در آن هيچ ابهامى نيست كه كسى بخواهد تأويلش كند، كسى بخواهد بگويد مطلب ملت باز معلوم نيست چه مى‌گويد. ملت معلوم نيست... اينها! كسى مگر خودش را به كرى بزند! والاّ ملت حالا چندين وقت است، از يك سال بيشتر است كه در خيابانها دارد فرياد مى‌زند كه ما رژيم شاهنشاهى را نمى‌خواهيم، رژيم پهلوى را نمى‌خواهيم، و ما حكومت اسلامى مى‌خواهيم. اين هيچ ابهامى ندارد. خيال نشود كه حالا كه شاه رفته يا بنا دارد برود، يك مطلبى حاصل شده است. تا حالا هيچ مطلبى از آن مطالبى كه ما و ملت ايران مى‌خواهيم حاصل نشده است. بله ايشان ـ آنطورى كه از ايشان نقل شده است ـ گفته‌اند كه اگر من بروم، من يك سه ماهى مى‌خواهم بروم براى اينكه يك مثلاً ناراحتيهايى دارم، سه ماه مى‌خواهم بروم ديگر! و اگر من بروم، به غرب نفت نخواهد رسيد. اين براى اين است كه غرب را بر ضد نهضت تجهيز كند. و اگر من بروم، بيرق سرخ به بالاى پشت‌بامهاى ـ مثلاً ـ ايران، به بالاى ايران، به بالاى بلنديهاى ايران بيرق سرخ زده مى‌شود! يعنى همه ديگر، از اول تا آخر ايران ديگر كمونيست مى‌شوند و به شوروى گرايش پيدا مى‌كنند! بعد هم گفتند كه اينهايى كه مخالف من هستند يك عدۀ معدودى هستند! چيزى نيستند اينها! و اينها هم من را درك نكردند! اگر چنانچه من را درك كرده بودند، اينها هم مخالف نبودند! حالا ما اين سه تا مطلبى كه ايشان گفتند، خوب بايد ببينيم چى هست؛ صحيحْ ايشان مى‌فرمايند يا خير، باز هم دست برنداشتند از اين تبليغات شيطنت آميز. فروش نفت آرى، پايگاه امريكايى نه! اما اينكه مى‌گويند كه اگر چنانچه من بروم ديگر براى غرب نفت نيست، اگر مقصود اين است كه آنطورى كه شما نفت را مى‌داديد به خارج ما نمى‌دهيم، صحيح است اين. براى اينكه شما نفت ما را داديد به خارج و آنى كه از امريكا به خيال خودتان گرفتيد و براى تعميه 2

گرفتيد، يك اسلحه‌هاى بسيار پيشرفته [است] كه در ايران هيچ كارشناسى ندارد و هيچ كس نمى‌تواند استعمالش بكند و براى پايگاه درست كردن براى امريكا در ايران. يعنى هم نفت را برديد هم پايگاه درست كرديد! اگر مى‌خواست يك مملكتى در مملكت ديگرى پايگاه درست كند، محتاج به اين بود كه ميلياردها ـ مثلاً ـ دلار بدهد تا پايگاه اجازه بدهند درست كند. ايران اجازه داده كه پايگاه درست كن در ازاى نفتى كه ما به تو مى‌دهيم! نفت را داده‌اند، اگر در ازايش اسلحه براى ايران هم خريده بودند، خوب يك غلطى بود اما غلط كمى! اما اسلحه براى ايران نخريدند. اينها همان چيزى كه امريكايى‌ها مى‌خواستند و آمالشان بود كه در مقابل شوروى يك پايگاهى داشته باشند در ايران، با اين صورت درست كردند كه پايگاه را درست كردند به اسم اينكه ما پول نفت مى‌خواهيم بدهيم! خوب ديگر پول نفت دادن كه جرمى نيست، ما نفت خريديم و پولش را مى‌خواهيم بدهيم؛ منتها حالا مبلغ خيلى زياد است از باب اينكه ايران مى‌خواهد يك مملكت پيش‌افتاده‌اى باشد! اينكه هجده ميليارد دلار يا 22 ميليارد دلار پول اين اسلحه‌اى است كه شاه خريده است، نه اين است كه ما مى‌خواهيم پايگاه درست كنيم. نخير، اين مال خود ايران است! خوب، اينقدر زياد براى چه؟ ايران كه اينقدر لازم ندارد. اين براى اين است كه ايران هم يكى از ابرقدرتها مى‌خواهد باشد و مى‌خواهد در مقابل شوروى بايستد؟! در مقابل امريكا بايستد و در دروازۀ تمدن مى‌خواهد وارد بشود؟! از اين جهت است كه اينقدر زياد اسلحه خريده؟ لكن ما كه مطلب را مى‌دانيم اينطور مى‌گوييم كه خير، براى ايران نيست، براى امريكاست! امريكا، هم عوض را گرفته هم معوَّض را. هم نفت را گرفته و هم عوضش را خودش گرفته: پول نفت را به صورت اسلحه براى پايگاه درست كردن براى خودش. الآن در ايران جاهاى زيادى پايگاه امريكايى است. اگر مقصود اين است كه اينكه مى‌گويد ديگر غرب نفت ندارد، مقصود اين است كه اين ترتيبى نفت ندارد، اگر غرب از ما بخواهد كه نفت بدهيم به او و عوض آن هم پايگاه در ايران درست بكند يا يك چيزى كه به درد ما نمى‌خورد در ايران درست كند، يا مضر براى ايران است در ايران درست كند، ما نفت را اگر به بيابانها ريختيم، اگر آتش زديم، به آنها نمى‌دهيم. و اگر مقصود اين است كه نفت را نمى‌دهند، غرب به نفت نمى‌رسد يعنى اگر بخواهند يك معاملۀ صحيحى، عقلايى، روى انصافى، روى تبادل نظرى بين متعامليْن، 3

بگويد نفت نمى‌دهند، دروغ مى‌گويد. نخير، ما و ايران هر حكومتى باشد احتياج دارد به پول براى اينكه ادارۀ مملكت بايد بكند، و عمده‌اش پول نفت است. نفت را هر مشترى‌اى كه پيدا بشود كه خوب بخرد، به او مى‌دهد پول مى‌گيرد. به امريكا مى‌دهد به جاى اينكه ايشان پايگاه درست كرده است، نه ما پايگاه نمى‌خواهيم درست كنيم براى امريكا. ما پول مى‌گيريم براى اينكه اين ملت ضعيف را، اين ملت بى‌چيز را نجات بدهيم از اين وضعى كه دارد: اين زراعتى كه از دست داده، اين كشاورزى كه از دستش رفته است، اين صنعت مونتاژى كه براى خاطر مصلحت ديگران درست كرده است. فروش نفت براى زدودن فقر اگر يك حكومت صحيح پيش بيايد، نفت را مى‌فروشد و پول مى‌گيرد خرج مى‌كند از براى منافع خود ملت؛ اين فقرا را نجات مى‌دهد، اين اشخاصى كه ضعفا هستند؛ اينهايى كه الآن به واسطۀ شكست كشاورزى هجوم آوردند در اين سرماهاى زمستان به شهرها و مسكن ندارند، زير چادرها ـ نه مثل اين چادر كه حالا اينجا درست كرديد شما، خير آن چادرهاى بيچارگى كه آنها درست كرده‌اند ـ در اين سرماى زمستان زير چادرها زندگى مى‌كنند. در يك اتاقهاى گلى كه آنهايى كه رفتند مى‌دانند چه خبر است، در آنجا دارند زندگى مى‌كنند. هيچ ندارند. آب ندارند، برق ندارند، اسفالت ندارند. در يك گودالهايى هستند كه از اين گودالها زنهاى بيچاره بايد كوزه را بردارند ـ از قرارى كه نوشته‌اند ـ پله‌هاى زيادى ـ حالا يادم نيست كه صدتا پله نوشته بودند يا يك خرده كمتر اما زياد بود ـ از اينها بايد بيايند بالا و بروند به آن شيرى كه وصل كرده‌اند كه آب هست توى خيابان، از آنجا كوزه‌شان را آب بكنند باز از اين پله‌ها برگردند بروند به آن محلى كه دارند؛ در اين سرماى زمستان و اين پله‌هاى لغزنده. شما ببينيد چه مصيبتى براى اين ملت هست. اين مصيبتها را مى‌خواهند رفع بكنند؛ مى‌خواهند مملكت يك مملكتى باشد كه هر جورى هست فقرا به حالشان رسيدگى بشود. پس اينكه مى‌گويد كه ديگر نفت در غرب نمى‌رود، روى يك فرضْ درست است، روى يك فرضْ دروغ است. ايستادگى ملت ايران در برابر امريكا و شوروى مطلب ديگرى كه ايشان گفته‌اند اين است كه اگر من بروم بيرق سرخ زده مى‌شود! اين مطلب هم صحيح نيست. اين را هم مكرر ما گفته‌ايم و گفته‌اند كه يك مطلب صحيحى نيست اين مطلب. اگر بنا بود كه يك ملتى بود كه اگر ايشان مى‌رفت ـ حالا ايشان جلويشان را گرفته است كه بيرق سرخ بالاى سرشان زده نشود ـ اگر ايشان برود بيرق سرخ بالاى سرشان مى‌زدند، اگر ملت ما يك همچو ملتى بود، چطور در تمام سرتاسر ايران با مشت گره كرده مقابل امريكا و شوروى ايستاده و امريكا را شكست داد؟ امريكا از آن اول گفت كه ما شاه را نگه مى‌داريم، نخير شاه بايد باشد. حالا هم مى‌گويد اما حالا يك قدرى يواشتر مى‌گويد! [خندۀ حضار] پيشتر با طمطراق مى‌گفت كه ما خير، اين را نگه مى‌داريم؛ نخير بايد باشد ايشان؛ ثبات منطقه به واسطۀ اوست، اگر اين نباشد ثبات ندارد منطقه! بعد فهميدند كه اصلاً ايشان كه هست ثبات ندارد! براى اينكه الآن شما ملاحظه مى‌كنيد كه در ايران اين همه اختلافات و اين همه هياهو براى اين است كه اين هست. اگر اين برود، يعنى برود به طورى كه سقوط بكند سلطنتش [ان شاءاللّه‌ حضار] آن وقت است كه خواهند ديد كه مملكت ثبات دارد. چرا مملكت ثبات ندارد؟ اگر مى‌گويند كه شوروى مثلاً مستقيماً دخالت مى‌كند در ايران و لشكر سرخ مى‌ريزد ايران را مى‌گيرد، اين دروغ است. براى اينكه همچو كارى نمى‌تواند بكند از باب اينكه آن طرفش هم يك قلدرى مثل خودش ايستاده است؛ اگر او اين كار را بخواهد بكند جنگ مى‌شود. و الآن همۀ ابرقدرتها مى‌دانند كه اگر يك جنگ عمومى بشود، تمام بشر از بين مى‌رود براى اينكه با اين اسلحه‌هايى كه الآن هست ديگر اينطور نيست كه جنگْ جنگ منطقه‌اى باشد، در يك قطرى جنگ بكنند در يك قطر ديگرى نباشد؛ همۀ منطقه‌هاى دنيا، همۀ بلاد دنيا از بين خواهد رفت. و هيچ عاقلى اقدام به همچو جنگى نخواهد كرد. ما اگر فرض هم بكنيم كه يك لشكر اجنبى وارد بشود به مملكتمان، اين هم باز همه تجربه كردند در تاريخ كه اجنبى اگر بيايد ممكن است وارد بشود و زورش غلبه كند بر يك ملتى لكن نمى‌تواند بماند در آنجا. وقتى كه آمد و وارد شد، هر فردى از آن را اين ملت از بين مى‌برد، تمامش مى‌كند؛ نمى‌تواند. و اجنبى هم نمى‌تواند مقابل هر فردى دوتا فرد بياورد آنجا براى نگهدارى. او مى‌خواهد نفع ببرد، براى نگهدارى‌اش نمى‌شود اينطورى كند. بنابراين از اين هيچ خوفى نيست كه شوروى بى‌عقلى كند و حمله كند؛ اينها حرف مفت است كه مى‌زنند. اين براى اين است كه امريكا را تحريك كند و حال آنكه امريكا مى‌داند اين حرفها را. او اگر مى‌توانست كارى بكند بدون تحريك مى‌كرد، براى اينكه تو به نفع او بودى. بنابراين، اين حرف ايشان هم كه اگر من بروم چه مى‌شود... معلوم مى‌شود كه شوروى از ترس ايشان است كه وارد ايران نمى‌شود! اگر ايشان نباشد ديگر چه خواهد شد! [خندۀ حضار] اين حرفها را همۀ ما مى‌دانيم كه صحيح نيست. ادعاى شاه در نداشتن مخالف و اما مطلب سومش را كه مى‌گويد كه اينها يك چند نفرى هستند، عدۀ معدودى هستند كه با من مخالف هستند. اين، دوتا كلام در اينجا گفته است: يكى اينكه مخالفين ايشان عدۀ معدودى است لكن ملت من را مى‌خواهد، ملت همه، من را مى‌خواهند لكن يك چند نفر، يك عدۀ كمى هستند! اين يك مطلب ايشان است. مطلب ديگر اين است كه اينها هم كه با من مخالفند من را درك نكرده‌اند و الاّ مخالف نمى‌شوند! حالا ما هر دو مطلب را ببينيم كه صحيح هست يا نه. اگر ملت عدۀ معدودى بودند چطور آمدى توبه كردى! خوب ملت كه با شما هستند، همه با شما هستند؛ يك عدۀ معدودى، چند نفرى، خوب اين چند نفر را از بين مى‌بردى، ديگر اين توبه نداشت! چطور گفتى من در مقابل ملت ايستاده‌ام و تعهد مى‌كنم! ملتى كه با تو موافق است، معنايش اين است كه شما كارهايت به قدرى خوب بوده است كه همۀ ملت با شما موافق است، اين ديگر تعهد نمى‌خواهد؛ شما تعهدات را عمل كردى، كار خوب كردى براى مردم! اينكه مى‌گويد كه من تعهد مى‌كنم، من اشتباهاتى كرده بودم و اين اشتباهات را ديگر نمى‌كنم؛ من اين اشتباهات را ديگر تكرار نمى‌كنم! اگر ملت همراه تو هست و يك عدۀ معدودى [مخالف] هستند، خوب بيا بگو كه اى ملت بياييد اين عدۀ معدود را كه آمده‌اند با من مخالفت دارند مى‌كنند خودتان از بين ببريد. اگر ملت با شما موافق بودند، خوب همين كافى بود كه شما پشت راديو بگوييد كه اى ملت ايران كه با من موافقيد، اى ملت ايران كه من به شما خدمت كردم و من به شما ـ عرض مى‌كنم كه ـ نفع رساندم، شما را مى‌خواهم برسانم به مرتبۀ تمدن و به «دروازۀ تمدن»! اين عدۀ معدودى كه آمدند اينها از اشرار هستند، شما بياييد اينها را از بين ببريد. اگر شما يك همچو چيزى بوديد، خوب ملت قيام مى‌كرد و اين عدۀ معدودى كه شما مى‌گوييد از بين مى‌بردند. سراسر ايران در اعتصاب خوب حالا ما سؤال مى‌كنيم كه اين بازارهايى كه در ايران بسته شده، براى چى بسته شده؟ از ايشان سؤال مى‌كنيم؛ براى اينكه مبادا شما از بين برويد بسته شده؟! براى اين است كه مخالفت كنند با مخالفين شما، از اين جهت بسته شده؟! اين تظاهراتى كه مردم مى‌كنند و مى‌گويند «مرگ بر شاه» مرادشان اين است كه مرگ بر ـ مثلاً ـ يك كس ديگرى، و مرادشان از «شاه» شما نيستيد؟! اين هياهويى كه در ايران راه افتاده، الآن اعتصابْ سرتاسر ايران است، اين سرتاسر ايران كه اعتصاب است، بسيارش هم از دستگاههاى خود دولت است و اعتصاب كرده‌اند، اينها با شما موافقند و چون موافقند اعتصاب كرده‌اند؟! چون با دولت شما موافقند اعتصاب كرده‌اند؟! صحيح است اين حرف شما كه عدۀ معدودى هستند؟! خوب سابقاً هم مى‌گفت كه يك عده‌اى هستند كه از آن طرف مرز آمده‌اند! با شناسنامه‌هاى جعلى از آن طرف مرز آمده‌اند در ايران و اينطور شلوغيها را مى‌كنند! اين معنايش اين است كه تمام اين بازار ايران ـ بازارهاى ايران اشخاصى هستند كه از آن طرف مرز آمده‌اند و عدۀ معدودى هم هستند! تمام ايران الآن قيام كرده است بر ضد تو، باز هم مى‌گويى كه عدۀ معدودى! حالا هم كه پايت را برداشته‌اى كه يك قدرى بروى جلوتر، مى‌گويى كه عدۀ معدودى هستند اينها؟! همان حرفهاى اول را مى‌زنى؟! اين حرف ايشان هم كه تمام ... . چهرۀ واقعى شاه اما اينكه مى‌گويد كه اين عده من را درك نكرده‌اند! اين از يك جهت صحيح است، و يك جهاتى هم نه. اما از آن جهت كه صحيح است اين است كه بشر تا در اين دنياست نمى‌تواند انسانْ مَلَـكاتش را درك كند براى اينكه ملكات ظاهر نيست الاّ بعضى از آن. ماها تا در اين دنيا هستيم همۀ صورتها صورت انسانى و كارها هم يك كارهايى است كه متعارف؛ لكن وقتى كه اين ورق برگشت و آن صفحۀ باطن انسان ظاهر شد، يَوْمَ تُبْلَى السَرائِر 4

آن سرائر 5

آدم، آن ملكاتى كه انسان دارد، در يك محيطى كه جاى ظهور آن ملكات و سرائر است، و آن محيطْ محيط ملكوت است، محيطِ عالم غيب است، وقتى وارد شد به آنجا، آن وقت معلوم مى‌شود چى هست. ما الآن نمى‌توانيم ايشان را بشناسيم، آن ملكاتى كه در باطن اين هست. نه او را، هيچ كس را نمى‌توانيم بشناسيم؛ چه آنهايى كه در طرف خوبى ملكاتِ فاضله دارند و چه آنهايى كه در طرف بدى ملكاتِ غيرفاضله و خبيثه دارند؛ اينها را در اين عالم نمى‌شود. همه دارند توى اين محيط راه مى‌روند و همه دارند يَأكلُونَ و يَمْشُون. 6

همه در اين محيط دارند زندگى مى‌كنند؛ همه مثل هم دوتا گوش دارند و يك سر دارند و باقى چيزها. در اينجا هيچ كس نمى‌تواند تمام حقيقت يك آدم را بشناسد. و از اين جهت كه ايشان مى‌گويد من را درك نكرده‌اند، صحيح مى‌گويد. و ما نمى‌توانيم شما را و پدر شما را بشناسيم و درك كنيم، براى اينكه حالا سرائرْ ظاهر نشده است. عالم ملكوت و «يَوْمَ تُبْلَى السَّرائر» آنهايى كه اهل باطن هستند و مطالبِ زايد بر آن ادراكات صوريۀ ما را مى‌گويند و از محيط وحى هم مطالبى ادراك كرده‌اند، آنها اينطور مى‌گويند كه ملكاتى كه انسان دارد و در اينجا ظاهر نيست، در آن صفحۀ بعدى، كه صفحۀ ظهور سرائر است، به شكلهاى مناسب در مى‌آيد؛ يعنى يك آدمى كه حالا به صورت انسان هست، ممكن است كه باطن اين آدم، ملكات اين آدم يك ملكاتى باشد كه مثلاً ملكات بسيار بدى داشته باشد كه اين يك حيوان درنده است نه يك انسان ـ به حَسَب باطن ذات ـ به حَسَب باطن ذات يك حيوان درنده است؛ وقتى كه از اين عالم رفت آن صورت پيدا مى‌شود. حالا اين صورت هست، وقتى كه جا را عوض كرد و ظاهر رفت عقب و باطن پيدا شد، اين يك جانور درنده است يعنى صورتش هم جانور درنده مى‌شود. حالا تا ببينيم با اين جانورهاى درنده كدام شبيه‌تر است. آيا پلنگ است اين، به صورت پلنگ درمى‌آيد؛ آيا گرگ است اين، به صورت گرگ درمى‌آيد؛ آيا بدتر از اينهاست، به صورت آن بدتر درمى‌آيد. و ممكن است كه چون انسان با ساير حيوانات فرق دارد... حيوانات يك حدودى دارد درندگى‌شان، تا يك حدودى. گرگ هم اينطور است. گرگ حمله مى‌كند يك حيوانى را مى‌گيرد مى‌خورد بعد استراحت مى‌كند؛ ديگر همچو نيست كه ـ الاّ بعضى گرگها ـ همچو نيست كه يك همچو مَلَـكه‌اى داشته باشد كه هر جانورى را بدرد؛ محدود است. ساير حيوانات هم در جانب درندگى و سَبُعيت محدود هستند. انسان محدود نيست؛ يعنى انسان در طرف سعادت و در طرف فضيلت غير محدود است. مى‌رسد تا آنجايى كه تمام صفاتش الهى مى‌شود؛ يعنى نظر مى‌كند نظرِ الهى؛ دستش را دراز مى‌كند دست الهى وَ ما رَمَيْتَ اِذْ رَمَيْتَ وَلكنَ‌اللّه‌ رَمى 7

دست، دست خداست. تو انداختى (رَمَيْتَ) لكن ما رميت ـ ان‌اللّه‌ رمى. آنهايى كه با تو بيعت كردند، اِنَّما يُبايِعوُنَ‌اللّه‌ 8

انسان در طرف كمال به آنجا مى‌رسد كه «يَدُاللّه‌» مى‌شود، «عَيْنُ‌اللّه‌» مى‌شود، «اُذُنُ‌اللّه‌» مى‌شود. در طرف كمال اينطورى است، غير محدود است. در طرف نقص هم، در طرف شقاوت هم غير محدود است: اللّه‌ُ وَلِىُّ الَّذينَ آمَنُوا يُخرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ اِلَى النورِ؛ وَالذينَ كفرُوا اَوْلِياءهُمُ الطاغُوتُ يُخرِجُونَهمْ مِنَ النّورِ اِلى الظُّلَماتِ 9

«الى الظلمات» ـ همۀ مراتب ظلمت نه «الى ظلمة»؛ همۀ مراتب ظلمات. در طرف آنجا كه «نور» مى‌گويد، براى اينكه نور وحدت دارد و كاملترين نورْ نور واحد است؛ در اين طرف اقسام مختلفه است از ظلمت. اينها از طرف نور طرف ظلمت مى‌روند؛ آنها تمام ظلمتها را پشت سر مى‌گذارند و طرف نور مى‌روند. تا اينجايش معلوم نيست. تا اينجا نه نورانيت آنها و مقام نورانيت آنها معلوم است، نه ظلمت اينها و مقام ظلمات اينها معلوم است. وقتى اين ورق برگشت و آن طرف صفحه پيدا شد، آن وقت معلوم مى‌شود. يك نفر آدم مى‌بينيد كه ده‌تا مَلَكه داشته باشد به ده صورت پيدا مى‌شود، يكى است اما هم جهت. حيوانيتِ شهوى او اينقدر غلبه دارد كه يك صورت حيوان شهوى مثل خنزير؛ 10

هم صورت سبعيت او خيلى غلبه دارد ـ آنطورى كه در حيوانات هست مثل پلنگ مثلاً ـ و هم صورت شيطنتش زياد است، خدعه و فريبش زياد است؛ اين در آنجا وقتى كه صفحه برگشت شيطانِ شيطان است. و در عين حال كه صورت شيطانى دارد، صورت سبعيت هم دارد، آخرْ مرتبۀ سبعيت؛ صورت حيوان شهوى هم دارد، آخر مرتبۀ شهوانيت؛ اين به اين صورتهاى مختلف درمى‌آيد. از اين جهت ماها نه، او را درك نكرديم؛ ما خودمان هيچ كدام خودمان را هم درك نكرديم؛ ديگران [را] هم درك نكرديم. به اين معنا[ست] كه درك نكرديم شما را. آن وقتى كه سرائر معلوم بشود و ورق برگردد، آن وقت، هم خودت، خودت را درك مى‌كنى و هم مردم تو را. و ما هم همان طور هستيم كه ما هم خودمان را باز درك نكرديم كه چه هستيم؛ تا ببينيم ملكاتمان چه باشد. و به خدا پناه مى‌بريم از ملكات فاسده‌اى كه در ماها هست. چهرۀ دنيايى شاه و پدرش و اما آنكه مى‌گويى كه درك نكرديد، يعنى به آن معنايى كه خودت مى‌فهمى ـ اينكه من گفتم، خوب اهل فهمش نيستى ـ ما يك مقدار از كارهاى شما را درك كرديم، يك مقدار هم از كارهاى پدر شما را درك كرديم. امروز روز 17 دى است. من يادم است، شايد اين آقا 11

هم يادشان باشد؛ هركس سنش به سن ماهاست يادشان است كه 17 دى چه شرارتى كرد اين آدم؛ 12

چقدر به اين ملت فشار آورد، چه اختناقى ايجاد كرد، چه محترماتى را هَتْك كرد، چقدر سقط جنين شد در 17 دى و اين اطراف 17 دى، چقدر مأموران اين و دژخيمان اين به مردم تعدى كردند و به زنها تعدى كردند و زنها را از توى خانه‌ها بيرون كشيدند. اين مال پدر شما كه من نمى‌توانم شرحش را بدهم. آن كارهايى كه او كرده است نمى‌شود شرحش را داد. اين در آن عالم معلوم مى‌شود، [در ]اين عالم نمى‌توانيم ما بفهميم؛ نمى‌توانيم بفهميم چه جانورى بود. و اما شما كارهايى كه كرده‌ايد، بياييد حساب بكنيد ببينيد كه ما شما را درك نكرديم؟ شما چه كارهايى كرده‌ايد كه ملت نفهميده آن كارها را؟! جنايات پهلويها قابل شرح و بيان نيست البته خيلى كارهاى زيرپرده دارند اينها! اينقدر از پولهايى كه خارج شده است كه صورتهايش را الآن ـ الآن كه من آنجا بودم، قبلاً هم داده بودند، الآن هم باز فرستاده بودند ـ صورت شركتهايى كه با زورْ شركت درست كردند، صورت پولهايى كه در خارج فرستادند، اينها ـ اينهايى كه شما مى‌بينيد يك مقدارى است كه واضح است؛ آن پولهايى كه اينها در سِر بردند و ما اطلاع نداريم، آن خيانتهايى كه به ما كردند و ما مطلع نيستيم، بعدها اگر مطلع شده باشند اهل تاريخ، در تاريخ ثبت و ضبط مى‌شود. بعدها گفته خواهد شد مقدار خيانتى كه ايشان به ملت ما كرده است و جناياتى كه كرده است. آن مقدارى كه كرده است. ما نمى‌دانيم. شما نمى‌دانيد در باطن اين حبسها چه گذشته است بر مؤمنين. به جوانهاى ما در اين حبسها و كميته‌ها چه گذشته. نمى‌شود؛ اينها قابل شرح نيست، قابل بيان نيست. يكى دوتايش را مى‌توانند بگويند. پاى فلان را اره كردند يا توى روغن گذاشتند داغ كردند؛ يا يكى را گذاشتند روى يك بخارى برقى و سرخش كردند. اينها بعض از آنهاست كه به ماها رسيده است و به شماها رسيده، آنهايى كه به ماها نرسيده اينها را بايد از نصيريها استفسار كرد؛ بايد از خود ايشان استفسار كرد كه نه، ايشان مى‌فرمايند كه نه، ديگر در حبسها چيزى نيست! ايشان اينطور مى‌فرمايند:اصلاً آن حرفهايى كه گفته مى‌شود كه در حبسها زجر هست، اينها نيست ديگر! بله آن چيزهايى كه پيشتر بود كه دستش را يك قدرى اينطور مى‌كردند، نيست ديگر ـ ايشان اين جور مى‌گويد ـ حالا بله يك‌قدرى چيزهاى روانى‌هست،والاّ خير،ديگر زجر واينها نيست!اينها راازخودش بايد پرسيد. يعنى يك كسى سريرۀ اين را بتواند حالا بخواند، بخواند ببيند چى ثبت است در مغز اين. آنهايى كه مطلع شده است ـ اطلاع به او مى‌دهند، آنهايى كه مطلع شده ـ ثبت است الآن در مغز او؛ در روح او ثبت است؛ ملائكة‌اللّه‌ نوشته‌اند اينها را. اگر كسى سواد آن عالِم راداشته باشد، آن‌وقت مى‌خواندكه چه كارهايى اين‌كرده، چه دستورهايى داده. و آنهايى كه عمل كردند، بعدش اطلاع دادند كه ما چه كرديم. مى‌داند اينها را؛ بروز نمى‌دهد! آثار خيانت و جنايت شاه شما خيانتهايى كه به اين ملت كرديد، شما يك ملتى را كه در لفظ مى‌گوييد كه من مى‌خواهم به دروازۀ تمدن برسانم ـ دروازۀ بزرگ تمدن ـ يك ملتى را نيروى جوانى‌اش را هدر داديد، شما بياييد از اين جوانهاى ما كه در خارج هستند و فرستاديد در خارج براى ـ نمى‌دانم ـ نيروى اتمى و بساط، بياييد بپرسيد از اينكه اينها چه مى‌كنند اينجا. خودشان هستند. حالا مى‌آيند پيش من، كه اينها در اينجا چه مى‌كنند. شما جوانهاى ما را نمى‌گذاريد كه يك درجه بالا بروند. دانشگاه ما را نگه داشته‌ايد در سطح پايين، نمى‌گذاريد دانشگاه استقلال پيدا كند؛ نمى‌گذاريد اساتيد دانشگاه به كار خودشان ادامه بدهند. فرهنگ ما را شما عقب‌افتاده قرار داديد؛ فرهنگ استعمارى، يعنى فرهنگ دستورى. شما اين فرهنگ ما، كه الآن ما فاقد هستيم، الآن اگر چنانچه ايشان هم بروند و اين حكومت هم از بين برود، يك مملكت آشفتۀ به هم ريختۀ فاسد... اقتصادش از دست رفته، فرهنگش از بين رفته، نظامش فاسد است. يك همچو مملكتى را به ارث مى‌گذارند اينها. ما وارث يك مملكت آشفته هستيم. سالهاى طولانى لازم است تا به بركت جوانهاى ما، تحصيلكرده‌هاى ما، قشرهاى بيدار مملكت ما و ملت ما، كه در انزوا هستند يا در حبسها هستند، يك چندين سال ما لازم داريم تا اين ايران را برسانيم به آن حدى كه قبل از سى و چند سال پيش از اينكه ايشان سلطنت كرده. چقدر وقت لازم است تا اين كشاورزى را به حال اول برگردانند، چه [قدر] وقت لازم است كه اين فرهنگ ما يك فرهنگ بشود، اقتصاد ما يك اقتصاد بشود. شما را درك نكرديم! بله خوب ما اينطورى از شما درك كرديم؛ اگر شما جور ديگر هستيد بفرماييد. پس چرا مى‌گويى اشتباه كردم! اگر جور ديگر عمل كرديد چرا مى‌گوييد اشتباه كردم! بگوييد من كارم صحيح بوده است شما اشتباه كرديد؛ اين چند نفر اشتباه كردند! ملت هم كه با من هست، كارهاى من هم كه درست بوده، همه‌اش صحيح بوده، اين چند نفرى كه از آن طرف مرز آمدند اينجا اينها اشتباه كردند! خوب بود اين را بگوييد و برويد. چرا اينها را نمى‌گوييد؟ چرا مى‌گوييد كه اگر من بروم چه خواهد شد و چه خواهد شد و چه خواهد شد، و اينها مرا ادراك نكردند، چند نفرى هستند كه اگر اينها ادراك كرده بودند با من موافق بودند! اگر اينها شما را ادراك كرده بودند، آن وقت مى‌ديدى چطور مى‌شد! حالايى كه ادراك نكرده‌اند و نكرديم، اينطور با شما مخالفيم. اگر ما باطن ذات شما را ادراك بكنيم، هر انسانى اگر ادراك بكند باطن ذات تو را، با تو مخالفت خواهد كرد. حالا هم كه راه افتاده است بيرون، از قرارى كه گفته مى‌شود چند تا ـ به اصطلاح آن آقا كه مى‌گفت ـ «قصاب» را گذاشته براى اينكه مردم را بكشد. خودش مى‌خواهد فرار كند برود كنار و يك عده‌اى را گذاشته، گمارده به اينكه باز قتل‌عام كنند مردم را! باز اين گرفتارى را ما داريم. ما كراراً گفتيم اين حكومت تا سلطنت هست حكومتِ باطل است، براى اينكه مردم رأى دادند به اينكه سلطنتْ سلطنت غير قانونى است. مردم گفتند نمى‌خواهيم سلطنت را. همۀ مردم گفتند. اگر مى‌خواهند، اگر مى‌گويند همه نگفتند، يكى را پيدا كنند ـ غير آنهايى كه در دستگاه خودت هستند و پول مى‌گيرند ـ بروند بازار، دور بازار برگردند بگويند آقا شما كدام يكى‌تان اين رژيم را مى‌خواهد، اگر يكى را پيدا كردى؟! همۀ بازارهاى ايران به اختيار شما، همۀ دهقانها به اختيار شما. هر چه رفتيد به دهقانها گفتيد كه خير اين آخوندها اگر بيايند روى كار شما ديگر كارتان زار است، از شما گوش نكردند براى اينكه آخوندها كار اينها را زار نمى‌خواهند بكنند؛ آخوندها مى‌خواهند اينها را از اين نكبت بيرون بياورند، از اينكه گول خوردند بيچاره‌ها، از اين نكبت بيرون بياورند. و من كراراً گفته‌ام اين معنا را كه اگر چنانچه اختيار دست ما بيايد اينطور نيست كه ما اينهايى كه ده‌تا دِه، صدتا دِه داشته‌اند، دِه‌هايشان را برگردانيم. اينها حساب دارند، اينها سالهاى طولانى حساب بايد پس بدهند. اينها مى‌آيند به اين كشاورزها، دهقانها به اصطلاح خودشان مى‌روند تبليغات مى‌كنند كه اگر چنانچه چه بشود، چه بشود. آنها شما را شناخته‌اند! تا حالا چه كرديد براى آنها؟ تا حالا اينها را به بدبختى انداختيد. چرا آمدند اطراف تهران توى اين زاغه‌ها زندگى مى‌كنند؟ ما مى‌خواهيم اينها را دستشان را از اين زاغه‌ها بگيريم بيرون بياوريم؛ ما مى‌خواهيم اين انگلى كه ايران دارد، كه انگلِ غير است، بسته به غير است، از اين بستگى بيرونش بياوريم. ما حرفمان ابهامى ندارد. نياز به ارتش در حكومت اسلامى تبليغاتْ حالا هم مى‌كنند به اينكه اگر يك حكومت اسلامى پيش بيايد چه خواهد شد، اگر پيش بيايد چه خواهد شد. يا خير پيش نظاميها مى‌روند تبليغ مى‌كنند كه همۀ نظام را به هم مى‌زنند! ما نظامْ لازم داريم، چطور همۀ نظام را به هم بزنند؟! چطور ارتش را به هم مى‌زنند؟! ما چند تا دزدش را كنار مى‌گذاريم، باقى‌اش را قبول داريم. صاحب‌منصبها اين را بدانند، ما صاحب‌منصب پاك را قبول داريم، نجسها بروند؛ آنهايى كه مال ملت را خورده‌اند، آنهايى كه در بانكهاى خارجى مال ملت را انباشته‌اند، اينها بروند سراغ كارشان. بروند، نه اينكه يعنى گم شوند، نه اينكه بروند يعنى پا شوند بردارند و بروند؛ بايد ازشان گرفت اينها را. من اگر دستم مى‌رسيد نمى‌گذاشتم اين مردكه برود. بايد بايستد حساب پس بدهد. دارى كجا مى‌روى؟ پولها را برداشتيد رفتيد. ما ارتش لازم داريم، احترام به ارتش مى‌گذاريم. ما طبقۀ جوان ارتش را، صاحب‌منصبان جوان ارتش را برايشان احترام قائل هستيم. در طبقۀ بالاتر هم اگر چنانچه يك صاحب‌منصب يا چند صاحب‌منصب صحيح پيدا شد، آنها هم محترم هستند. ما آنهايى كه دزدى كردند با آنها مخالفيم. در قشرهاى دولتى، ما به همۀ قشرهاى دولتى احترام قائل هستيم؛ اگر در بين آنها يكى دو تا پيدا شد كه فاسدند، فاسدها بايد بروند، تصفيه بايد بشود؛ و الاّ مملكت نظام لازم دارد، مملكت اداره لازم دارد، وزارتخانه لازم دارد، همۀ اينها را لازم دارد، اما نه اينطورى كه حالا دارند درست مى‌كنند. غيرقانونى بودن مبانى رژيم شاه الآن ما با اين دولت 13

مخالفيم براى اينكه اين دولتْ غيرقانونى است چون شاه معرفى كرده است و غير قانونى است؛ و مجلسين معرفى كرده‌اند يا مى‌كنند، و هر دوتايشان غيرقانونى هستند. مجلسْ مجلسِ ملت نيست؛ مجلسْ مجلس شاه است يا مجلس امريكاست. ما اين دولت را دولت خائن مى‌دانيم، براى اينكه خيانت، بالاترْ خيانت اين است كه مجلس را فاسد بداند و مع‌ذلك از او رأى اعتماد بگيرد! اين خيانت به ملت است. رأى اعتمادْ ايشان مى‌گيرد از كسى كه ملت هيچ اطلاع ندارد از وكالت اينها ـ اين را ديگر هيچ كس نمى‌تواند انكار كند ـ و امر به تشكيل كابينه را از كسى مى‌گيرد كه ملت يك سال است داد مى‌زند كه مرگ بر اين آدم و دارد با قلدرى با مردم رفتار مى‌كند. يك همچو دولتى دولت باطل است. و هركس و هر مقامْ ادنى موافقتى با اين دولت بكند، خائن است بر ملت ما و به حَسَب حكم الهى هم فاسق؛ و كارِ حرام كرده، هر كس مى‌خواهد باشد. و شما آقايانى كه در خارج هستيد اين مطلب را بايد برسانيد به همه جا كه ما ملت ايران همه اين را دارند مى‌گويند، من نمى‌گويم اين را؛ شما هم جزء ملت هستيد، شما هم همۀ اين معنا را قبول داريد كه ما يك همچو حكومت تحميلى كه شاه آورده، و اين هم مى‌خواهد شاه را نگه دارد و تصريح مى‌كند كه شاه بايد برگردد به ايران، يك همچو حكومت خائن به ملت ماست و بايد برود [حضار: صحيح است]. ان شاءاللّه‌ همه موفق باشيد ... .

  1. ـ اطلاعيۀ رسمى اعلام مى‌كرد كه شاه براى معالجه و استراحت به خارج از كشور مى‌رود.
  2. ـ پنهان كردن، پوشانيدن حقيقت امرى.
  3. ـ طرفين معامله.
  4. ـ سورۀ طارق، آيۀ 9: «روزى كه رازهاى درون آشكار شود».
  5. ـ جمع سريره؛ راز درون، نهانى.
  6. ـ سورۀ فرقان، آيه 20: «مى‌خورند و راه مى‌روند».
  7. ـ سورۀ انفال، آيۀ: 17.
  8. ـ سورۀ فتح، آيۀ 10: «در حقيقت با خدا بيعت كردند».
  9. ـ سورۀ بقره، آيۀ 257: «خداوند ولىّ كسانى است كه ايمان آوردند، آنان را از تاريكيها خارج و به سوى نور هدايت مى‌كند؛ و كسانى كه كفر ورزيدند اولياى آنها طاغوتها هستند كه آنان را از نور خارج و به سوى تاريكيها مى‌برند».
  10. ـ خوك.
  11. ـ اشاره به يكى از حضار.
  12. ـ رضاخان.
  13. ـ دولت بختيار.

عنوان :

تبلیغات فریبکارانه مطبوعات غرب بیان عالم ملکوت آثار خیانت شاه

مرجع :

صحیفه امام (۵) صفحه ۳۸۰

مکان :

پاریس، نوفل‏لوشاتو

تاریخ :

۱۳۵۷-۱۰-۱۷

حضار :

دانشجویان و ایرانیان مقیم خارج