Picture of the author
Comma
صحیفه
سخنرانى

بسم‌اللّه‌ الرحمن الرحيم توطئه‌هاى استعمارى در سرزمينهاى اسلامى يكى از چيزهايى كه در اين نهضت عايد ما شد، و شايد عايد شما هم، اينكه تاكنون ما و شما در زير يك سقف با هم مجتمع نشده بوديم. قبل از اين نهضت، ماها از هم دور بوديم. و اين دور بودن به واسطۀ فعاليتهاى اجانب بود كه همۀ قشرها را از هم دور مى‌كردند. آنها از وحدت كلمه مى‌ترسند، چنانچه ديدند كه چه شد. كارشناسهاى آنها، چنانكه مى‌دانيد، از چند صد سال قبل مشغول مطالعه هستند. مطالعه از وجب به وجب زمينهاى ما، حتى آن بيابانهاى دورافتاده! اينها با شتر آن وقتها مى‌رفتند مى‌گرديدند و هر جايى كه به يك مخزنى اطلاع پيدا مى‌كردند، نقشه‌بردارى مى‌كردند. و ما خواب بوديم. مطالعات در روحيۀ اين ملت، در گرايشهايى كه اين ملت دارد، در چيزهايى كه اگر آن چيزها واقع بشود برخلاف مصالح آنهاست، اينها مطالعات دارند. و كارشناسهاى آنها گردش كرده همه جا را ديده و با همۀ طوايف بوده‌اند. مثلاً در «بختيارى» اينها رفتند و بوده‌اند در بين آنها مدتها، براى اينكه به دست بياورند روحيۀ اينها چه است. در «قشقايى» بودند، در كردستان بودند، همه جا اينها رفتند و مطالعه كردند؛ هم مطالعۀ زمينها را كرده‌اند و مخازن زيرزمينى را كشف كردند. من در همدان يك سالى بودم؛ شايد سى سال پيش از اين. يكى از دوستان من، كه از اهل علم هم بود و بعد مشغول كار ديگر بود، يك صفحۀ بزرگى آورد پيش من كه ديدم اين صفحه همين طور نقشه‌كشى شده، نقطه در آن زياد است. گفت كه اين يك نقشه‌اى است كه اين اروپاييها ـ نمى‌دانم حالا گفت كدام طايفه‌شان ـ آمده‌اند از همدان برداشتند. و اين نقطه‌ها كه مى‌بينيد نقطه‌هايى است كه در همدان مخازن هست. اينها كشف كردند و زيرزمين است؛ ما هم حالا اطلاع نداريم. همه جا اينطور بوده است. جَوسازى بر ضد اسلام اينها به آنجا رسيده‌اند كه اگر اين ملت تحت لواى اسلام مجتمع بشود، نمى‌توانند [بر] آنها غلبه بكنند. كوشش كردند كه اين ملت را اول از اسلام كنار بگذارند، و اسلام را بد نمايش بدهند [گفتند] «اسلام، اصل اديان، از اول يك مخدِراتى بوده است! اينها را سرمايه‌دارها ايجاد كرده‌اند براى اينكه مردم را خواب بكنند! اديان اينطور بوده است كه يا حكومتهاى وقت يا سلاطين وقت يا قلدرهاى وقت اينها را ايجاد كرده‌اند تا اينكه مردم را اغفال كنند، و آنهايى كه بايد بچاپند مردم را، بچاپند»! اين يك منطقشان بوده است كه جدا كرده‌اند مردم را از اسلام؛ مى‌خواستند جدا بكنند از اسلام. و خيليها هم شايد باور كردند. در صورتى كه اولْ مطالعه‌اى كه انسان از حال انبيا مى‌كند اينها اشخاصى بودند كه قيام كرده‌اند. پيامبران از اقشار محروم جامعه خوب آنهايى كه ما اطلاع داريم حضرت ابراهيم بوده است، حضرت موسى بوده است، حضرت پيغمبر ما ـ صلى‌اللّه‌ عليه و آله و سلم ـ بوده است. بايد ديد كه اينها خودشان چه كاره بوده‌اند، از چه قشرى بوده‌اند تا ببينيم اين منطقى كه اينها مى‌گويند كه اينها را سرمايه‌دارها درست كردند صحيح است يا نه. حضرت موسى يك شبانى بوده است كه مدتها شبانى مى‌كرده است. حضرت موسى با عصاى خودش از همين توده بلند شد و با فرعون معارضه كرد؛ نه فرعون موسى را ايجاد كرد! موسى از اين مردم بود. فرعون هم هرچه جديت كرد ـ لابد مثنوى را ملاحظه كرده‌ايد؛ آن طولانى است در اينجا بحث دارد ـ 1

هر چند كه خواست نشود اين شد. و حضرت موسى از همين، از همين تودۀ مردم، از همين جمعيت بود و با يك عصا پا شد و اساس فرعون را به هم زد. نه فرعون موسى را درست كرد كه مردم را خواب كند! موسى مردم را بيدار كرد كه فرعون را از بين ببرد. تاريخ اسلام واضح است. همه مى‌دانيد. شماها، كسانى كه اهل مطالعه‌اند، مى‌دانيد كه پيغمبر اسلام هم از همين توده بود. از همين توده‌اى كه وقتى كه ظهور پيدا كرد و دعوت كرد، همين قريش با او مخالفت كردند؛ كه آن وقت گردن كلفتها همينها بودند، قلدرها همينها بودند، سرمايه‌دارها همينها بودند. و ايشان نمى‌توانست در آنجا[مكه] اظهارى بكند. در كوه، در آن غار حرا مدتها همان جا بود و نمى‌توانست بيرون برود؛ محبوس بود كَأَنّه. بعد هم از آنجا كه رفت به مدينه، در مدينه هم همين اشخاصى كه طبقۀ سوم بودند جمع شدند دور ايشان. ايشان وقتى مسجد را درست كرد ـ آن هم نه يك مسجد مجلل، يك مسجد خيلى محقر درست كرد ـ روى صُفۀ آن مسجد، كه يك صفه‌اى بود كه هيچى هم نداشت، آنجا بسيارى از اصحاب حضرت، از آنهايى كه ياران او بودند آنجا مى‌خوابيدند چون منزل نداشتند. در جنگهايى كه مى‌شد، يك خرما را از قرارى كه در تاريخ هست اين مى‌گذاشت دهانش درمى‌آورد مى‌گذاشت دهان او، او دهان او، او دهان او. 2

اينطور اينها فاقد بودند. مع ذلك اينها بودند كه رفتند و قريش را و ساير گردن كلفتهاى ظَلَمه را سر جاى خودشان نشاندند. نه آنها اين را ايجاد كردند كه توده را خواب كند! اينها توده را بيدار كردند كه آنها را از بين ببرند. اينها يك راه بود كه اينها جدا مى‌خواستند بكنند اسلام را از ملت. تبليغات عليه روحانيون و همين طور روحانيون را از ملت اينها مى‌خواهند جدا كنند: «اينها دربارى‌اند»! از حرفهايى كه آنها درست كردند، ايجاد كردند: «اينها دربارى‌اند! اينها مردم را خواب مى‌كنند»! شما ملاحظه كرديد كه در اين جنبشهايى كه ـ در اين طول زمانى كه ما بوديم در آن يا نزديك به ما بوده ـ در اين جنبشها كسى كه قيام كرده باز از اين طبقه بودند. طبقات ديگر هم همراهى كردند لكن اينها ابتدا شروع كردند. در قضيۀ تنباكو اينها بودند كه به هم زدند اوضاع را؛ در قضيۀ مشروطه اينها بودند كه جلو افتادند و مردم هم همراهى كردند با آنها؛ در اين قضاياى ديگر هم روحانيت با شما هم رفيق بوده است؛ بوده است با همه. اين هم يكى از چيزهايى بود كه اينها درست مى‌كردند كه اينها را جدا كنند از هم، و همه را با هم دشمن كنند. آنها [مردم] بجنگند با هم، آنها [نفتخواران ]نفتهاى ما را ببرند! آنها ذخاير ما را ببرند. ايجاد اختلاف ميان اقشار ملت در اين زمان پنجاه سالى كه شايد شما 3

و من يادمان از اول باشد و بسيارى از آقايان يادشان نيست، از اول كه رضاشاه آمد اينجا، اين را انگليسها آوردند، آن وقت امريكا خيلى [قوى] نبود، انگليسها آوردند. در راديو دهلى ـ كه آن وقت تحت فعاليت انگليسها بود ـ من خودم شنيدم كه رضاخان را ما آورديم در ايران؛ آورديم و بعد به ما خيانت كرد برديم او را! آوردن و بردن را خود آنها گفتند كه ما كرديم اين كار را! و مسئله اينطور بود. اين آدم هم كه بعد از رضاخان بود، كه اين بدتر از او كرد به اين ملت، اين هم در كتاب خودش اقرار كرد كه متفقين كه آمدند اينجا صلاح ديدند كه ما باشيم! متفقين ايشان را گذاشتند اينجا، اين مصيبت را براى ما بار آوردند. و اين مصيبتهايى كه الآن ما مى‌كشيم و كشيديم براى اين بوده است كه ما از هم جدا بوديم. ما و شما در يك مجمعى با هم صحبت نكرديم كه ببينيم ما چه مى‌گوييم شما چه مى‌گوييد. ما با قضات دادگسترى از هم جدا بوديم. ما با دانشگاه از هم جدا بوديم. دانشگاهيها را آنها جورى كرده بودند كه ما به آنها بدبين بوديم؛ ما را جورى كرده بودند كه آنها به ما بدبين بشوند. ما از هم جدا بوديم. در زمان رضاخان آخوند را جورى كرده بودند كه مردم سوار اتومبيل نمى‌كردند! يكى از دوستان من گفت كه من در اراك مى‌خواستم سوار اتومبيل بشوم، شوفر گفت كه ما دو طايفه را بنا داريم كه سوار اتومبيل نكنيم: يكى فواحش را، يكى آخوندها را! اينها با ما اينطور كردند. براى اينكه رضاشاه مى‌ديد كه آخوند است، «مدرس» است كه جلو او ايستاده است. او مى‌ديد كه مدرس جلو او ايستاد و فرياد مى‌زد كه «زنده باد خودم، مرده باد رضاخان»! در آن وقتى كه قدرت داشت رضاخان. اينها اينطور كردند با ما و با شما. همه را از هم جدا كردند. همه به هم بدبين. يك ملت همه به هم بدبين نمى‌تواند كار بكند. وقتى كه نتوانست كار بكند، آنها كارهاى خودشان را به آسانى انجام دادند: ذخاير ما را بردند، كشاورزى ما را به هم زدند، اقتصاد ما را فلج كردند، فرهنگ ما را عقب نشانده كردند؛ همه چيز ما را از دست ما گرفتند. عنايات غيبى در انقلاب ايران شما ببينيد در اين بُرْهه از زمان كه تقريباً يكى دو سال بعدش نيست؛ البته اولش از خرداد بود، خرداد 42 بود و بعدش يك فترتى حاصل شد، و از يك سال و نيم ـ دو سال پيش از اين شروع شد، اين اجتماعى كه الآن ملت ما كرده ـ كه من اعتقادم اين است كه هيچ دستى نمى‌تواند اينطور وحدت كلمه درست كند الاّ دست خدا ـ خدا اين كار را كرد، اين وحدت كلمه‌اى كه بين همۀ اقشار پيدا شد. ماها همه كه از هم دور بوديم، بدبين بوديم بعضمان آن وقت؛ حالا در تمام جاهاى ايران شما هر جا برويد... من در پاريس كه بودم يكى از آشنايان من آمد آنجا گفت كه من رفتم در «قلعۀ حسن فلك» ـ قلعۀ حسن فلك را من مى‌دانم كجاست؛ اين نزديك «كمره» است و نزديك يك كوهى است. يك قلعه‌اى است شايد ده خانوار در آن باشد؛ اين طرف و آن طرفش هم آن وقتها كه من ديدم هيچى نبود ـ من رفتم آنجا. گفت در آنجا آن حرفهايى كه در مركز بود آنجا هم بود! در يك قلعۀ دورافتاده! و او مى‌گفت كه در دهات بختيارى و ـ عرض مى‌كنم ـ آنجاها، «كمره» و آن طرفها، در دهات آنجا هر روز صبح كه مى‌شود، آخوند ده جلو مى‌افتد، همۀ مردم دنبالش راهپيمايى مى‌كنند. اين معنا را نمى‌تواند يك نفر آدم درست كند. نمى‌تواند يك عده آدم درست كند. اين معنا را خدا درست كرد. و لهذا من از اول كه ديدم يك همچو وحدتى پيدا شده است، يك همچو چيزى كه دست كسى نمى‌تواند باشد، بايد يك غيب در كار باشد، من اميدوار شدم. و لهذا هيچ وقت من هيچ سستى در كارم نبود براى اينكه من اميد داشتم كه خدا اين كار را انجام مى‌دهد. از اول هم مى‌گفتم او بايد برود؛ چاره ندارد. رفت! اينطور هم شد به راحتى. بسيج عمومى براى سازندگى الآن كه ما هستيم، وارث يك مملكت از هم گسيخته هستيم. مى‌دانيد شما همه چيزش به هم خورده است. الآن ما نه يك ارتش قوى‌اى داريم ـ ارتش به هم ريخت، الآن بايد از سر بسازند، چه بكنند، دارند زحمت مى‌كشند ـ نه يك اقتصاد صحيح داريم؛ دارند باز زحمت مى‌كشند. همۀ اينها مشغولند لكن توقع اين نيست كه يك همچو خرابه‌اى كه در طول پنجاه سال، بلكه بايد گفت در طول 2500 سال، خرابى‌اى كه در طول 2500 سال بوده است، بشود با يك روز و ده روز و يك سال و دو سال درستش كرد. و بتواند يك قشر اين كار را بكند يعنى دولت بتواند كه تسلط پيدا كند بر همۀ اين امور؛ اين امكان ندارد. يا شما بتوانيد؛ اين هم امكان ندارد. يا قشر ديگر بتواند. نه، همه بايد بكنند. همان طورى كه براى برانداختن اين نسل [دودمان پهلوى] از اين زمين همه شركت كرديد و اگر همه نبوديد نمى‌شد، براى ساختن ايران، كه الآن كار بسيار مشكلى است، همه بايد كمك بكنيد. همه بايد با هم دست به هم بدهيد و با هم كار بكنيد. و هيچ اينطور نيست كه من بگويم كه من مقدم، تو مقدم. اين حرفها نيست در كار. با هم صف واحد: بُنْيان مَرْصوُص. 4

همه با هم باشيم تا بتوانيم كار را به انجام برسانيم. اگر اغراض شخصيه و ـ نمى‌دانم ـ من در پيش باشم شما نباشيد، شما در پيش باشيد من نباشم، اين حرفها در كار بيايد باز برمى‌گردد كم‌كم به آن مطالب اول. باز شياطين كه در كمين هستند و آنها باز اميدشان بريده نشده، در كمين هستند كه در اين انقلاباتى كه الآن هست و چه شده است، الآن يك دسته‌اى را انداختند تو براى تبليغات و براى اين چيزها؛ در كمين هستند اگر ما سستى بكنيم. و اگر چنانچه با هم تشريك مساعى نكنيم و اين وحدت كلمه را حفظ نكنيم و اين نهضت را حفظ نكنيم، دوباره ما را برمى‌گردانند به حال اول و بدتر از آن. چرا بدتر از آن؟ براى اينكه ديدند قدرت ملت ايران چه است، ديدند كه اينها با ايمان چه كردند؛ با يك همچو قدرت بزرگى كه همه هم پشتيبانش بودند، همه هم اعلام پشتيبانى كردند، منتها بعضيها زياد پشتيبانى كردند [و علناً] مثل امريكا، و بعضيها هم در خفا كردند. ديدند اينها كه همۀ قدرتها قدرتشان را روى هم گذاشتند، و ملت ايران با دست خالى جلو افتاد و همه چيز را از بين برد. سلطنت 2500 ساله را از بيخ كند و پوساندش، و رفت از بين. آنها هم نتوانستند كارى بكنند، و نكردند كارى. نمى‌شد هم بكنند؛ براى آنكه همۀ قدرتها در مقابل هم ايستاده‌اند، همه هم مواظبند. خدا اين را خواسته. بنابراين الآن ماها، من كه طلبه هستم اينجا، شما كه از وكلاى دادگسترى و از علما هستيد و قضات دادگسترى كه همين طور هستند، سايرين ـ همه ـ همه بايد دست به هم بدهيم و اين كشورى كه دست ما دادند و همه چيزش فرو ريخته است، اين را هركس در حيطۀ خودش آباد كند. تصويرى از دادگسترى دوران طاغوت البته وكلاى دادگسترى، حقوقدانها، بايد بنشينند راجع به طرز دادگسترى... دادگسترى ما يك دادگسترى بود كه فجيعه بود! دادگسترى نبود، فجيعه بود. اين را من كراراً گفته‌ام ـ شايد آن روز هم كه شما بوديد ـ كه يكى از وكلاى دادگسترى ـ در جوانى من شنيدم كه گفته است؛ من آن وكيل را مى‌شناختم ـ يكى از وكلاى دادگسترى گفته بود كه در اين محاكمه‌اى كه هست، من تا زنده هستم، بعد هم پسر من، اين را معطلش مى‌كند! نمى‌گذاريم درست بشود. گاهى [براى] در جريان انداختن يك محاكمه دو سال بايد معطلى بشود تا جريان بيفتد محاكمه! مثلاً دادگاه آيا داير است براى اين يا نه. اين مى‌شود دادگاه! همانها كه بلدند آنها! بعد هم، بعد از آنكه نيروى انسانى را از بين بردند، مردم مدتها در دادگسترى صبح بيايند تا غروب بايستند آنجا زندگى‌شان تباه بشود، آخر هم معلوم نبود كه به چه برسند؛ بعد هم معلوم نبود كه احقاق حق بشود. هر وكيلى كه بهتر بلد بود مواد قانونى را، يا هر قاضى كه بيشتر به او رشوه مى‌دادند، آن قاضى... بود. ما يك قاضى داشتيم در خمين كه او رشوه را مى‌گرفت، ولى حكم را بر ضد آن مى‌فرستاد! بله، آن بيچاره هرچه فرياد مى‌زد كه اين حكم برخلاف داد و رشوه گرفته، خوب مردم قبول نمى‌كردند حرفش را! اينطور مسائل در كار بود. در هر صورت، شماها الآن موظفيد، ملى، اسلامى، كه بنشينيد اين دادگسترى، دادگسترى نيست! اصل اين قضيه فرم غربى است منتها خوب عمل نمى‌توانند بكنند. ما عيب كارمان اين است كه از مسائل غربى وقتى مى‌آوريم اينجا، در اينجا يك نيمۀ غربى درست مى‌شود و ناقص، و بعد هم براى مملكت ما مناسب نيست شما بنشينيد، حقوقدانها، مطلعين، بنشينند با هم طرز دادگسترى را درست كنند. دادگسترى ما نمى‌تواند دادگسترى سابق باشد. دادگسترى ما بايد روى موازين شرع باشد، قضاوت روى موازين شرع بايد باشد. آنطور نمى‌شود. شنيدم كه يكى از اينهايى كه تازه آمده است، 5

براى اينكه دلش مى‌خواهد يك چيزى بشود 6

گفته است كه نمى‌شود اسلام را درست كرد! آقا تو از اسلام چه اطلاعى دارى كه مى‌گويى نمى‌شود؟ چه مى‌دانى اسلام چه هست و نمى‌شود. همين حرف است كه من مى‌گويم كه اسلام را مخفى كردند نگذاشتند به مردم برسد. اسلام همين طور در بسته. خيال كردند همين است كه بروند صبح نماز بخوانند! خوب ما ببينيم كه رؤساى اسلام ما چه بودند. حضرت امير نمازش را مى‌خواند، شمشيرش را هم مى‌كشيد. شمشيرش دستش بود، نماز هم مى‌خواند؛ هر دو بود. قضاوت هم مى‌كرد. همۀ كارها را مى‌كرد. البته حالا توسعه پيدا كرده. توسعه پيدا كردن اين است كه بايد مسائلْ مسائلى بشود كه يك قدرى درست باشد. قضاوتْ قضاوتِ شرعى بايد باشد. اينطور قضاوتهايى كه محكوم مى‌كردند مردم را روى يك همچو روابطى كه درست مى‌كردند، يا هر چيزى كه بود، رشوه‌خوارى در كار بود، اينها بايد از بين برود. طرز دادگسترى را بايد شماها بنشينيد با هم، قضات و شماها و همه، تفكر كنيد و طرز دادگسترى را طورى كنيد كه اين مراتب نباشد: امروز حكم بكند فردا برود آنجا، بعد برود آنجا، بعد از سر برگردد اينجا، دوباره برود آنجا! اينها همه تضييع اوقات است و تضييع اموال است. اينها بايد اصلاح بشود. البته كار مشكل است و نمى‌شود يك روز و دو روز بشود؛ لكن نبايد مأيوس شد. همان طورى كه كار ما مشكل بود و نمى‌شد كه يك همچو بساطى را به هم بزنيم، هيچ [كس] احتمال اين معنى را نمى‌داد؛ ولى خدا همراه بود. خدا كه همراه بود، همۀ كارها آسان مى‌شود. ما اگر نيتمان صادق باشد و همه‌مان بخواهيم خدمت بكنيم به اين خلق، خدمت بكنيم به اسلام، بايد مطمئن باشيم كه خداى تبارك و تعالى با ما همراه است. و ان‌شاءاللّه‌ خداوند همۀ شما را توفيق بدهد و سالم نگه دارد.

  1. ـ اشاره به داستان موسى و فرعون در مثنوى معنوى ـ دفتر سوم.
  2. ـ تاريخ طبرى، ج 3، ص 33 ـ 32.
  3. ـ اشاره به يكى از حضار سالخورده.
  4. ـاقتباس از آيۀ 4، سورۀ صف: «سد و ساختمانى آهنين».
  5. ـ على شايگان، عضو جبهۀ ملى كه 21 سال در امريكا به سر برده بود.
  6. ـ جرايد مرتباً احتمال رياست جمهورى شايگان را عنوان مى‌كردند.

عنوان :

نقشه‌هاى استعمار براى جداسازى اقشار ملت از اسلام و روحانیت

مرجع :

صحیفه امام (۶) صفحه ۲۶۳

مکان :

تهران، مدرسه علوى

تاریخ :

۱۳۵۷-۱۲-۰۷

حضار :

اعضاى کانون وکلاى دادگسترى