عنوان :
...
کتاب :
...
منبع :
...
تاریخ :
...
گوینده :
...
مکان :
...
بسم اللّه الرحمن الرحيم فطرت پاك كودكان و نونهالان از آقايان تشكر مىكنم كه در اين هواى سرد و در اين جاى كوچك زحمت كشيدند و تشريف آوردند. ان شاءاللّه خداوند همه را موفق كند به خدمت به اسلام و كشورشان. شما مىدانيد كه اين بچههاى كوچك كه در دبستان هستند و بعد از آن در جاهاى ديگرى، مثل دبيرستان، و بعد هم منتهى مىشوند به دانشگاهها، همينها سرمايۀ اين كشور هستند؛ يعنى سرمايۀ علمى و سازندگى علمى اين كشور هستند. و مىدانيد كه اين كودكان از اولى كه وارد مىشوند در محيط تعليم، يك نفوس سالم ساده و بىآلايش و قابل قبول هر تربيتى و هر چيزى كه به آنها القا مىشود هستند. و اينها از اول كه وارد در كودكستان مىشوند؛ اماناتى هستند الهى به دست آنهايى كه در كودكستان آنها را تعليم مىدهند. و همين امانات از آنجا منتقل مىشوند به جاهاى ديگر و به دست معلّمين ديگر، تا برسد به آنجايى كه رشد كردند و بزرگ شدند و وارد شدند در مراتب عاليه و دانشگاهها. چنانچه اين اطفال را از اول يك نحو تربيت بكنند كه در آن انحراف نباشد، تربيتهاى مناسب با انسان باشد، مناسب با فطرت پاك انسانها باشد، از آن اول، وقتى كه [با] آن معلمين دبستان و كودكستان، بعد بالاتر، تحت تربيت واقع مىشوند، با همان ترتيب وارد مىشوند به دبيرستان مثلاً. و اگر اينجا هم همان تربيت به صراط مستقيم باشد و آنها را به آن راهى كه فطرتشان اقتضا دارد هدايت كنند معلمين، از باب اينكه اينها جوان هستند و اول بچه بودند و حالا جوان ديگرى شدند، در آنجا اگر باز تعليم و تربيت، يك تربيت انسانى باشد، با همان حال كه پذيرش هر تربيتى در نوسالها و [ميانسالها] خيلى زود انجام مىگيرد، وارد مىشوند به مراتب بعد. آنجا هم چنانچه تربيت، يك تربيت انسانى باشد و موافق با فطرت انسان كه همان فطرت، وديعه گذاشتۀ از خداست فِطرَتَ اللّهِ الَّتى فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها 1
آن طور باشد، در دانشگاه هم همان جور تربيت باشد، اينها بعد كه تحويل به جامعه داده مىشوند و مقدرات جامعه قهراً به دست اينها سپرده مىشود بِالمَآل 2
كشور را كشور نورانى، كشور انسانى، كشور به فطرت اللّه، تربيت مىكنند، و كشور را به جلو مىبرند. خطر علمِ بدون تربيت اگر شما بخواهيد تعليم كنيد فقط اطفال را و كارى به اين نداشته باشيد كه در پهلوى تعليم و تربيت انسانى، تربيت اخلاقى باشد، اينها با همان علمِ بدون تربيت، مراحل را طى مىكنند. و علم بدون تربيت آنها را يا اكثر آنها را رو به فساد مىكشد. انسان از اول اين طور نيست كه فاسد به دنيا آمده باشد. از اول با فطرت خوب به دنيا آمده؛ با فطرت الهى به دنيا آمده: كُلُّ مَوْلُودٍ يُولَدُ عَلَى الْفِطْرَةِ 3
كه همان فطرت انسانيّت، فطرت صراط مستقيم، فطرت اسلام، فطرت توحيد است. اين تربيتهاست كه يا همين فطرت را شكوفا مىكنند؛ و يا جلوى شكوفايى فطرت را مىگيرند. اين تربيتهاست كه يك كشور را ممكن است به كمال مطلوبى كه از هر جامعۀ انسانى است برسانند و يك كشور كشور انسانى باشد؛ كشور مطلوب اسلام باشد. و همين تربيتها يا تعليمهاى بدون تربيت ممكن است كه اينها در آن وقتى كه مُقدّرات يك كشورى دست آنهاست و همه چيز كشور به دست آنهاست كشور را به تباهى بكشند. شما آقايان معلمين و همۀ معلمهايى كه در سرتاسر كشور هستند و همۀ اساتيدى كه در دانشگاهها هستند مسئولند نسبت به اين امانتى كه خداى تبارك و تعالى و اولياى اطفال و اولياى اينها به شما سپردهاند. همه مسئول هستيد. گمان نكنيد كه شما ده نفر، پنجاه نفر، پيش شما هست، و شما آن پنج نفر يا ده نفر يا پنجاه نفر را تعليم مىدهيد، و ممكن است كه خيال كنيد كه اين عدّه چيزى نيستند، ديگران كارها را انجام بدهند. ممكن است در بين همين ده نفر، همين پنجاه نفر كه شما تعليم مىدهيد يك شخصى پيدا بشود كه بعدها يك مقام عالى داشته باشد، رئيس جمهور يك مملكت بشود، نخست وزير بشود، مراتب عاليۀ كشور دست او بيايد. چنانچه همين يك نفرى كه پيش شما بوده بعد هم رفته پيش كسان ديگر تا رسيده به آن آخر يك تربيت فاسدى بشود؛ يعنى يا تعليمى باشد و هيچ كارى به اين نداشته باشند كه اين بايد تربيت انسانى هم بشود، يا خداى نخواسته معلّم منحرفى باشد و اين كودك از اول و بعد هم در مراتب ديگر، تحت يك تربيت انحرافى واقع بشود، ممكن است همين يك نفر، يك كشور را به باد فنا بدهد. رضاخان هم يك نفر بود. وقتى هم كه آمد به تهران، يك نفر آدمى بود كه در يك فوجى، در يك چيزى، يك منصب كوتاهى داشت؛ لكن دريافته بودند آنهايى كه مىخواستند با قُلْدرى اين مملكت را چپاول كنند كه اين اهل اين كار است. از اين جهت او را فرستادند به طورى كه در راديوها، وقتى كه او را بردنش از خارج ايران، راديوهاى انگلستان بود آنوقت، آنجا اعلام كردند كه اين را ما آورديم. لكن بعداز اينكه براى ما خرابكارى كرد و خطا كردو خيانت، او را برديم. ممكن است كه از زير دست شما، اگر تربيت يك تربيت صحيح نشود، يك رضاخان بيرون بيايد، يك محمدرضا بيرون بيايد. شما كه نمىدانيد اين آدمى كه پيش شما[است ]ولو حالا فرض كنيد بچۀ كشاورزى است يا بچۀ كاسبى است آمده، شما كه اطلاع نداريد كه اين بچۀ كشاورز و كاسب بعدها چه خواهد شد. رضا خان هم يك آدمى بود كه بچۀ يك نفر آدم پايين بود. لكن چون تربيت تربيت انسانى نبوده است و اسلامى نبوده است، يك نفر آدم فاسد از كار درآيد، يك كشور را به سالهاى طولانى به فساد مىكشد. چنانچه شما ديديد كه اين پدر و پسر از باب اينكه تربيت انسانى و اسلامى نداشتند، با اينكه يك نفر بودند لكن يك مُهرهاى بود كه خارجيها او را تقويت مىكردند. پس شما گمان نكنيد كه يك بچۀ كاسبى پيش من هست و اين چيزى نيست؛ مىرود كاسب مىشود؛ يا يك بچۀ ـ فرض كنيد ـ كشاورزى پيش من هست، اين [را] گمان نكنيد. شما فكر اين را بكنيد كه اين بچه ممكن است يك وقتى رئيس يك كشور بشود؛ رئيس يك ارتش بشود. آن وقت كه اين رئيس كشور شد، رئيس ارتش شد، كشور را به تباهى مىكشد و ارتش را به تباهى مىكشد. هميشه اكثراً افراد نادر هستند كه وارد مىشوند و يك كشور را يا ترقى مىدهند، و يا تنزل مىدهند. شما بايد توجه به اين معنا داشته باشيد كه اگر تربيتتان تربيت خداى نخواسته خلاف انسانى و اسلامى باشد، هر كارى كه او بعدها بكند شما هم شريك جُرميد. و اگر تربيت، يك تربيت انسانى و روى فطرت انسان باشد، بعدها هم كه هر كار خوبى بكند شما شريكيد در آن كار خوب. معلم امانتدارى است غير همۀ امانت[دار] انسان امانت اوست. امانتهاى ديگر را اگر كسى خيانت به آن بكند خلاف كرده است؛ يك قالى را كه به آن امانت داده بودند از بين برده است، در جامعه يك چيزى درست نمىشود؛ يك شخصى ضررى كرده است، و اين هم بايد ضرر او را جبران كند. اما امانت اگر انسان شد، اگر يك طفلِ قابل تربيت شد، اگر خداى نخواسته اين امانت به آن خيانت شد، يك وقت مىبينيد خيانت به يك ملت است، خيانت به يك جامعه است، خيانت به اسلام است. بنابراين، اين شغل در عين حالى كه بسيار شريف است و بسيار ارزنده است، از باب اينكه همان شغل انبياست كه براى انسانسازى آمده بودند، مسئوليت بسيار بزرگ است، چنانچه مسئوليت انبيا هم بسيار بزرگ بود. اهميّت كار معلّمى بايد خيلى شما توجه كنيد به اينكه يك فرد عادى نيستيد. اگر فرض كنيد در يك ادارهاى يك نفر آدم يك خلاف كرد، در يك وزارتخانه يك نفر آدم يك خلاف كرد، آن خلافى كه در يك وزارتخانه مىشود يا يك اداره مىشود با اين خلافى كه در جاهايى كه تربيت و تعليم بايد واقع بشود و در آموزش و پرورش مىشود، بسيار فرق دارد. آن طور نيست كه در يك وزارتخانه اگر يك كسى خلاف كرد، خلافش همچو باشد كه يك كشور را به هم بزند؛ مگر نادراً يك همچو اتفاقى بيفتد. اما چنانچه در آموزش و پرورش يك بچهاى فاسد از كار درآمد، يك بچهاى با اخلاق شيطانى تربيت شد، با اخلاق استكبارى تربيت شد، اين بچه با اخلاق شيطانى، با اخلاق استكبارى، امكان اين را دارد كه يك كشور را تباه كند، و يك انسانهاى زياد را تباه كند. و [در] تمامش، شما كه مشغول اين شغل عظيم هستيد، در تمام آنها، هم در خوبيهايشان و هم در بديهايشان، شريك هستيد. گاهى شريك جُرميد؛ و گاهى شريك يك نورانيتى كه شما ايجاد كرديد. بايد خيلى توجه شما داشته باشيد كه شماها يك مردم عادى نيستيد. شماها معلّم نسلى هستيد كه در آتيه همۀ مُقدّرات كشور به آن نسل سپرده مىشود. شما امانتدار يك همچو نسلى هستيد. تربيت شما وتعليم شما بايد همراه هم باشد. فقط اين وظيفه نيست براى معلّم علوم دينى. اين وظيفه است براى تمام معلمين در هر رشته كه هستند و تمام اساتيد دانشگاه در هر رشتهاى هستند. همان طورى كه معلم علوم دينى فقط اگر بخواهد علوم دينى را ياد بدهد و توجه به اخلاق دينى نداشته باشد، توجه به سازندگى اين طفل يا اين جوان نداشته باشد، ممكن است غائله بار بياورد و كشور را به تباهى بكشد، معلّم غير علوم دينى هم همين طور است. در هر رشتهاى كه تعليم واقع مىشود، چنانچه در آن رشته خداى نخواسته انحراف ايجاد بشود، معلّمينى يا اساتيدى باشند كه انحراف ايجاد بكنند، هم خودشان شريكاند در اين جرمهايى كه از آنها صادر مىشود؛ و هم كشورشان به تباهى كشيده مىشود به حسب امكان. همچو نيست كه وظيفۀ شما آقايان كه معلم دينى هستيد اين باشد كه تعليم كنيد. شما بايد اين عدّهاى كه در دست شماست تعليم كنيد، و اهميت تربيت را از تعليم بيشتر بدانيد. وظايف معلّمين در تربيت شاگردان تربيت كنيد آنها را به اخلاق انسانى، اخلاق اسلامى؛ و آنها را توجه به خدا بدهيد؛ و آنها را از اين فسادهايى كه در جامعههاى منحط واقع مىشود بپرهيزانيد . و به آنها تذكر بدهيد كه چنانچه شماها يك تربيت اسلامى ـ انسانى داشته باشيد، هم براى خودتان سعادت است؛ هم براى كشورتان سعادت است. بايد شما اينها را از آن طبيعت منحطى كه انسان را به انحطاط مىكشد، آن حب جاه و حب مال و حب منصب، احتراز بدهيد. اينها را از آن چيزهايى كه خار راه انسان هستند، مانع ترقى انسان هستند، احتراز بدهيد. به آنها بفهمانيد كه انسان تا سرش توى اين آخور طبيعت است انسان نيست. اينهايى كه همۀ توجهشان به اين است كه چيزى به دست بياوريم و يك زندگى با رفاه درست كنيم توى آخورِ طبيعت سرشان هست. در آخر هم مثل يك حيوانى كه در آخور، سرش هست محسوب مىشود. شماها بايد به اينها بفهمانيد كه زندگى شرافتمندانه زندگى است. زندگى انسانى زندگى شرافتمندانه است. بايد شما آنها را از عبوديت غير خدا باز داريد، و به عبوديت خدا، به بندگى خدا آنها را تربيت كنيد. اگر از راه عبوديت خدا انسان وارد شد در جامعه يا نظر انداخت به امور، از اين راه و از اين كانال وقتى واقع شد، وارد شد، كارهايش همه الهى مىشود. انسان اگر عبوديت خدا را فقط، بندگى خدا را فقط بپذيرد و از عبوديت ساير چيزها يا ساير اشخاص احتراز كند، از كانال عبوديت خدا در دنيا وارد بشود، در طبيعت وارد بشود، از كانال عبوديت خدا مدرسه برود، در وزارتخانه وارد بشود، در جامعه وارد بشود؛ هر كارى كه انجام بدهد عبادت است، براى اينكه مبدأ، عبوديت خداست. شما ملاحظه كرديد كه در قرآن شريف، و همينطور در نماز وقتى كه مىخوانيد نماز را، نسبت به رسول اكرم عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ 4
«عبد» را بر «رسالت» مقدّم داشتند. و ممكن است كه اصل اين اشاره به اين باشد كه از كانال عبوديت به رسالت رسيده است. از همه چيز آزاد شده است، و عبد شده است. عبد خدا؛ نه عبد چيزهاى ديگر. دو راه بيشتر نيست؛ يا عبوديت خدا، يا عبوديت نفس اَمّاره، اين دو راه است. اگر انسان از عبوديت ديگران آزاد بشود و عبوديت خدا را بپذيرد ـ كه لايق اين است كه انسان عبد او باشد ـ كارهايى كه انجام مىدهد انحراف ندارد؛ يعنى انحراف عمدى نخواهد كرد. تمام اينهايى كه انحرافى هستند ـ چه عقايد انحرافى و چه اعمال انحرافى و چه قلمهاى انحرافى و چه نطقهاى انحرافى ـ اينها براى اين است كه از كانال عبوديت اللّه عبور نكردهاند، اينها بندۀ هواهاى نفسانى هستند. اين بچههاى كوچك كه در دست معلمين درجۀ پايين باصطلاح، درجهاى كه از حيث كلاس پايينتر است، اين بچهها لايق اين هستند كه يك انسان بشوند، لايق اين هستند كه يك انسان به تمام معنا بشوند؛ و لايق اين هستند، قابل اين هستند كه يك شيطان بشوند، يك حيوان بشوند. تربيت است كه اين طفل را يا به راه انسانيت وا مىدارد، يا به راه حيوانيت. چنانچه مقامات دنيا را انسان به رخ اينها بكشد و هِى از مقامات و از درجات و از شغلها دل اين كودك را انباشته كند، اين همين طورى بار مىآيد. [همان] چيزى كه در آن مرتبه ياد گرفته است و در قلبش واقع شده است. چون قلب، قلب صاف نورانى است زود قبول كرده است. در مرتبه بعد هم كه برود، دنبال اين مىرود كه يك سندى دست بياورد، به طور مشروع فرض كنيد، حقوق بگير بشود، يا چپاولگر بشود. اگر در ذهن اين بچهها شما هِى انباشته كنيد شغلتان چه طور مىشود، مقامتان چه مىشود، مرتبهتان چه مىشود، مرتبهتان چه مىشود، به باغ مىرسيد، به دنيا مىرسيد، اينها همه توجهشان به همان مىشود، كأنَّهُ چيز ديگرى غير از اين نيست. و چنانچه به آنها اين معنا را تزريق كنيد كه ما با شرافت انسانيّت بايد در اين كشور زندگى كنيم، همان معنايى كه حاصل مىشود از براى آن چپاولگرى كه مالِ مردم را مىبرد يا آن منحرفى كه حقوق مىگيرد براى اين هم، اگر براى خدا كار كند، آن مطالب حاصل مىشود. لكن بين اين دو تا فرق است. او از كانال خيانت رسيده است به يك خانه. و اين از كانال عبوديت خدا رسيده است به آن خانه. اين اعتنا به آن خانه نداشته است، لكن احتياج طبيعى بوده است رسيده به آن. آن، همۀ توجهش رسيدن به آن است، ديگر كارى به چيز ديگرى ندارد. چنانچه انسان هدايت نشود به آن طريق مستقيمى كه خداى تبارك و تعالى جلوى پاى انسان گذاشته است، اگر اين راه را نرود، راهها همهاش ديگر اعوجاج و انحراف است. اگر منحرفين و مُعْوَجين در يك كشورى سرنوشت آن كشور را به دست بگيرند، آن كشور رو به انحطاط مىرود، رو به انحراف مىرود. و اگر افاضل و دانشمندانى كه با فضيلت هستند، با فضيلت انسانى هستند، اينها سر رشته دار يك كشور بشوند، فضيلت در آن كشور زياد مىشود، براى اينكه در آن مقامى كه هستند، مردم به حسب عادت توجه به آنها دارند و حرفهاى آنها در ذهنهاى عمومى مردم كارگر است و تأثير مىكند. و چه بسا حرف يك نفر آدمى كه در جامعه مورد توجه است يك جامعه را رو به فساد ببرد. و همين طور از آن طرف، يك حرف آدمى كه در جامعه توجه به او دارند، ممكن است يك جامعه را رو به صلاح ببرد. و شما آقايان مىخواهيد كه يك همچو افرادى را به جامعه تحويل بدهيد. خيال نكنيد كه يك فرد عادى است. اين فرد عادى محتمل است كه بعدها بشود يك رئيس مملكتى، بعدها يك مقامى پيدا بكند. وقتى آن مقام را پيدا كرد، آن وقت ميزان است. اگر منحرف است، در پيش شما به انحراف كشيده شده باشد، و از پيش شما هم وقتى رفته بالاتر، آنجا هم به انحراف كشيده شده باشد و هكذا، اين ممكن است يك فرد باشد و يك جامعه را فاسد كند. انبيا يك نفر بودند، يك نفر آدم بودند؛ لكن از باب اينكه يك آدمى بود كه از كانال عبوديت رسيده بود به مقام رسالت، همه چيزش انسانى بود، جامعههاى بزرگ را از زمان خودشان تا بعدها اصلاح كردند. يك نفر بودند، ولى يك نفرى كه جامعهها را اصلاح مىكردند. اگر انبيا از بشر مستثنا بودند؛ يعنى بشرى بود به استثناى انبيا، الآن حكايتهايى در دنيا بود و فضاحتهايى در دنيا بود كه نظيرش را كسى نمىتوانست بفهمد. حالا هم كه از انبيا زحمت كشيدند و افتخار دادند بشر را به تعليمات و تربيتشان [على رغم] اينكه منحرفين باز زياد بودند و آنها هم در مقابل انبيا ايستادندو اين مردم را دعوت به انحرافات كردند، حالا هم آنچه بركات هست در دنيا از انبياست. شما چنانچه اين پروندههايى كه در دادگسترى سراسر دنيا هست ملاحظه بكنيد، پروندۀ جنايت از آن اشخاصى كه به انبيا اعتقاد پيدا كردند، تحت تربيت انبيا واقع شدند، پروندۀ جنايت، كم مىبينيد يا نمىبينيد. همۀ پروندههاى جنايات و همۀ پروندههاى مالى و جانى و امثال اينها مال آنهاست كه از تربيت انبيا كنار بودند، ولو نماز مىخواندند، نمازى بوده است كه از كانال عبوديت نبوده. ولو اعمالى كه به جا مىآوردند اعمال صالحه هم فرض كنيد بوده، لكن از راه مستقيمِ عبوديت نبوده است. آن هم كه به جا مىآورده است همۀ توجهش باز به خودش بوده است. شما اگر بتوانيد اين بچهها را تربيت كنيد به طورى كه از اول بار بيايند به اينكه خداخواه باشند، توجه به خدا داشته باشند، شما اگر عبوديت اللّه را و پيوند با خدا را به اين بچهها تزريق كنيد، و بچهها زود قبول مىكنند امر را، اگر عبوديت خدا را به اينها و تربيت الهى را و آنكه هر چه هست از اوست به اينها القا كنيد، و آنها بپذيرند، خدمت كرديد به اين جامعه؛ بعدها دسترنجهاى شما ارزشمند خواهند شد. و اگر خداى نخواسته بر خلاف اين باشد به اين امانت، خداى نخواسته هر كس كرده باشد خيانت كرده است. و اين غير از همۀ خيانتهاست. خيانت به انسان است؛ خيانت به اسلام است؛ خيانت به عبوديت اللّه است. خيلى بايد چشمها را باز كنيد. شغلى كه انتخاب كرديد بسيار شغل عالى است؛ لكن به مسئوليتش هم بايد توجه بكنيد. تربيت كنيد، مهم تربيت است. علم تنها فايده ندارد، علم تنها مُضر است. گاهى اين باران كه رحمت الهى است وقتى كه به گُلها مىخورد بوى عطر بلند مىشود؛ وقتى كه به جاهاى كثيف مىخورد بوى كثافت بلند مىشود. علم هم همين طور است. اگر در يك قلب تربيت شده علم وارد بشود، عطرش عالَم را مىگيرد. و اگر در يك قلب تربيت نشده يا فاسد بريزد اين علم و وارد بشود، اين فاسد مىكند عالم را إذا فَسَدَ العَالِم فَسَدَ العالَم 5
اگر صالح بشود، صالح مىكند. يك شعاعهاى زيادى دارد كه به صلح و به اصلاح و به خوبى مىرساند مردم را. و شما متصدى يك همچو امرى هستيد. شماها متصدى هستيد كه اين عالم را به نور برسانيد از ظلمات. اين بچههايى كه نورانى هستند آن نورانيت آنها را شكوفا كنيد. شما متصدى يك امر بزرگ هستيد، آنها را تربيت اسلامى و صحيح بكنيد تا ـ ان شاءاللّه ـ كشور شما سعادت خودش را پيدا بكند. و السلام عليكم و رحمة اللّه و بركاته
عنوان :
اهمیت شغل معلم و وظایف معلمان در تربیت شاگردان
مرجع :
صحیفه امام (۱۴) صفحه ۵۲
مکان :
تهران، جماران
تاریخ :
۱۳۵۹-۱۱-۱۰
حضار :
معلمان تعلیمات دینى سراسر کشور