عنوان :
...
کتاب :
...
منبع :
...
تاریخ :
...
گوینده :
...
مکان :
...
[بسم اللّه الرحمن الرحيم] خطر شكست و بدنامى مكتب ما تاريخ اسلام پيشمان هست و مىبينيم كه پيغمبراكرم در بعضى از جنگها شكست خورده. در مكه هم كه بوده است دائماً در انزوا، و بدون اينكه بتواند يك كارى انجام بدهد. گاهى حبس بوده است توى آن غار. خوب، حبس بود آنجا. مدينه هم كه تشريف آوردند، البته نهضت را پيش بردند، لكن [در] بعضى جنگها شكست خورد. حضرت امير ـ سلاماللّه عليه ـ هم در جنگ با معاويه شكست خورد. يعنى شكستى كه از لشكر خودش، از آن اشخاص نادان مقدسمآب شكست خورد. حضرت سيدالشهدا هم شكست خورد و كشته شد. اما پيروزى نهايى را داشتند آنها. مكتبشان شكست نخورد با كشته دادن. دشمنشان را عقب زدند. معاويه و بساط معاويه را كه مىخواست اسلام را به صورت يك امپراتورى درآورد [و ]برگرداند به زمان جاهليت، و آن اوضاع جاهليت، شكستش دادند. يزيد و اتباع يزيد دفن شدند تا ابد، و لعن مردم بر آنهاست تا ابد، لعن خدا هم بر آنهاست و آنها خودشان محفوظ بودند. ما هم اگر چنانچه اينطور شكست بخوريم، افتخارى است برايمان. و اشكالى هم برايمان نيست كه همان طورى كه مجاهدين صدر اسلام شكست مىخوردند، ما هم شكست بخوريم. اين نهضتمان پيش مىرود و آبروى اسلام محفوظ مىماند. تا آخر هم محفوظ مىماند. اما اگر حالا كه ما مدعى اين هستيم كه انقلاب اسلامى است و جمهورى اسلامى است و امثال ذلك، و ما در اين جمهورى اسلامى شكست بخوريم به [اين ]عنوان، [شكست ما] يعنى شكست مكتب، يعنى گفته بشود كه رژيم طاغوتى عوض شده يك رژيم طاغوتى ديگر آمده [اين خطرناك است] كه دشمنهاى ما هم همچو نيست كه اكتفا كنند به اينكه مثلاً، فلان كميته خلاف كرده است، فلان دادگاه خلاف كرده، اين را مىآورند روى اينكه آخوندها اينجورىاند، به اين هم اكتفا نمىكنند كه روحانيين اينجورىاند اينها با اسلام مخالفند. مىگويند اسلام هم همان بود. اسلام هم همان مثل رژيمهاى ديگر است. گناهى نابخشودنى و ننگى ابدى اينطور نيست كه اگر من شكست بخورم، شما شكست بخوريد، بياورند بگويند زيد شكست خورده. يا اگر من خلاف بكنم، بيايند، بگويند فلانى خلاف كرده، اين جور نيست. از فرد به نوع و از نوع به اصل مقصد مىكشانند. دشمن اصل اسلامند و قلمها هم براى اصل اسلام به كار مىرود. و ما را مىخواهند كه در داخل خودمان پوك كنند و منهدم كنند از داخل خودمان. اگر هم همين قدر بود كه ما از بين مىرفتيم لكن مكتبمان محفوظ مىماند، اشكال نداشت. لكن آنها مقصدشان اين است كه مكتب را بهش صدمه بزنند. و اين يك مسئوليت بزرگ، جانفرسايى براى ما آمده است. يك مسئوليتى است كه اگر خداى نخواسته ما تقصير بكنيم در اين قضايا، اگر چنانچه ما بخواهيم براى مثلاً فرض كنيد كه فلان امام جماعت بخواهد براى رواج بازار خودش يك كارى انجام بدهد، در كميته عمداً يك كسى كارى انجام بدهد، به طورى كه دست دشمنهاى ما، قلمهاى مسمومشان كه هست بهانه پيدا بكنند و حمله كنند به آن چيزى كه اساس است، و آن عبارت از اسلام است، ما يك گناهى مرتكب شديم كه بخشودنى نيست تا آخر. گناهى بخشودنى است، بخشودنى هست پيش خدا كه صدمهاش به خود آدم برسد، خود آدم آلوده بشود يا افرادى فرض كنيد اما آنى كه با اساس اسلام با اساس اسلام برخورد بكند و بازى با اساس اسلام باشد، اين يك مطلبى نيست كه به ما ببخشند، و اين ننگى براى ما، و براى جامعۀ روحانيت در خارج پيدا خواهد شد كه تا آخر جبران نمىتواند بشود. مقابلۀ اسلام با كفر و مسئوليت سنگين علما تكليف اهل علم در اين زمان از همۀ زمانهايى كه بر اهل علم گذشته بيشتر است. از صدر اسلام تا حالا براى اهل علم اينطور صحنه پيش نيامده. آن روزى كه حضرت امير ـ سلاماللّه عليه ـ در جنگ خندق بود كه پيغمبراكرم مىفرمايند كه اسلام تمامش با كفر تمام مقابله كرده، آن روز براى حضرت امير صحنهاى پيش آمده بود و مسئوليتى پيش آمده بود كه چنانچه خداى نخواسته ـ به فرض محال ـ سستى مىشد، تا ابد بخشودنى نبود، لكن او كه اهل سستى نبود، او پيش برد. او يك ضربتش افضل از عبادت ثقلين شد در آن روز. امروز هم ما مواجهيم، اينطورى كه در اين برهه از زمان كه هستيم، اسلام مقابل با تمام كفر است. نه من و شما مقابليم، من و شما مطرح نيستيم. نه ملت ايران، اين هم مطرح نيست. اسلام الآن مطرح است. يعنى مقابلۀ بين اسلام است و كفر. و در اين مقابله مابين اسلام و كفر همۀ ملت مسئولند، همه مسئولند. لكن روحانيت بيشتر مسئول است. براى اينكه پاسداران درجۀ اول روحانيينند. اينها بيشتر مسئولند از ديگران. مىشود گفت كه سنخ، صنف مثلاً كاسب، صنف كذا، اينها مثلاً اكثراً قاصرند، چطور، اما در اهل علم اين كم است، قصور كم است، مسئوليت هم زياد. بايد فكر بكنيد كه اين مسئوليتى كه الآن به عهدۀ همۀ ما هست، چطور ما از زير بار مسئوليت بيرون برويم. نه شما آقايان اروميه و نه آقايان آذربايجان و نه آقايان تهران و قم [بلكه ]همۀ علماى ايران، اين بار به دوش همه است، همۀ ملت است. سنگينىاش بيشتر به دوش علماست. لغزش علما، خطر اساسى براى اسلام بايد علما فكر بكنند. بايد محاسبه كنند خودشان را. يكى از چيزهايى كه در منازل سِير هست محاسبه است كه انسان آن وقتى كه خلوت است بين خودش و خدا، خودش را به حساب بكشد. محاسبه كند خودش را كه من در اين راهى كه دارم مىروم چه كردم امروز، من چه كردم؟ محاسبه كنيد خودتان را. هم محاسبه كنيم همۀ خودمان را و همۀ ملت، همۀ مسلمانها و در رأس علما. آنقدر مسئوليت كه به عهدۀ آقايان اهل علم است، به عهدۀ ديگران نيست آنقدر. آنها اگر چنانچه خداى نخواسته يك راهى بروند كه راه خدا نباشد، چهرۀ اسلام به دست آنها جور ديگر مىشود. كارى بكنيد كه به عهدۀ ما يك همچو مسئوليتى كه هست، بتوانيم به آخر برسانيم. از خدا بخواهيد كه ماها از لغزش دور باشيم. خودتان بخواهيد براى خودتان، و براى همۀ ملت. ملت بخواهد براى خودش، و براى علما دعا كنند كه اين طبقه لغزش پيدا نكنند كه به لغزش آنها اسلام در خطر است. همۀ ما مكلفيم. همه مسئوليم و كُلُّكُمْ راعٍ وَ كُلُّكُمْ مَسئول اين براى همه است. لكن به عهدۀ شما بيشتر است. شماها بايد بيشتر رعايت بكنيد. بيشتر در اين پستى كه هستيد، كه مسند اسلام است، بيشتر مراعات بكنيد. بيشتر مردم را مراعات كنيد. جامعه را بيشتر تربيت كنيد و همه مسئوليم و همه مسئوليد، و هر كس سعۀ نفوذش بيشتر است، مسئوليتش بيشتر است. مسئوليت سنگين در حساسترين مقطع تاريخى از خدا بخواهيد كه ما بتوانيم و خودتان بتوانيد و ملت بتواند از اين مسئوليت بزرگى كه به عهدهاش هست، لااقل پيش خدا آبرومند باشد. پيش خلق بايد آبرومند باشد لكن نتوانست، پيش خدا آبرومند باشد. ما رفتنى هستيم آقا! اين يك مسئلۀ واضحى است. همهمان خواهيم رفت. همهمان در رحيل 1
هستيم. توى راهيم همه. من نزديك است، شما جوانيد، يك قدرى عقبتر. آن هم معلوم نيست. مرگ هم معلوم نيست كه براى پير و جوان فرقى بگذارد. يك اَمَد 2
معينى است. همه رفتنى هستيم. كوشش كنيد كه آن وقت كه ملك موت مىآيد و مشاهده مىكنيد او را، او با شما به يك صورت رحمانيت عمل كند. شما را كه مىبرد به يك صورت خوب ببرد. كوشش كنيد كه آنجا كه باب رحمت است بسته نشود و باب غضب باز بشود. از خدا بخواهيد كه نشود اينطور. و اگر چنانچه ما در اين قدم كه حساسترين قدم است در اسلام و براى همه و براى روحانيت و براى همۀ متفكرها و براى همۀ ملت، در اين موقعى كه حساسترين مواقع است ايجاد اختلاف بينتان نكنيد، دستهبندى نكنيد، هر كسى براى خودش نكشد. خدا هست، خدا هست غفلت از او نكنيد. خدا حاضر است. همۀ ما تحت مراقبت هستيم وَاللّهُ مِنْ وَرائِهمْ مُحيطٌ 3
مراقب است. آن خطرات قلب شما در مراقبت حق تعالى است. آن لحظات چشم شما در مراقبت حق تعالى است. آن حركات زبان شما در محضر حق و در مراقبت اوست. توجه داشته باشيد كه اين دنيا رفتنى است، و حساب شما با كسى است كه همه چيزتان تحت مراقبت بوده است. قضيه، قضيۀ معصيت انسان و قضيۀ اينكه من بندۀ خدا هستم و بندۀ خدا معصيتكار مىشود و اينها و كذا [نيست] قضيه، قضيۀ محاسبه بين شما و خدا تنها نيست. قضيه، قضيۀ اين است كه امروز غير زمان طاغوت است. زمان طاغوت اگر يك شخصى، يك ملاّيى يك غيرملاّيى يك كار خلاف مىكرد، مىگفتند اين طاغوتى است، و اين مثلاً، آخرش مىگفتند ساواكى هست. نمىآمد سراغ اينكه بگويند اين حرفى كه آخوندها از اول داد مىكردند و مردم را هم وادار مىكردند به داد كردن، اين حرف دروغ از كار درآمد اين... . چهرۀ ديروز و چهرۀ امروز روحانيت آخوندها آن وقت مظلوم بودند. چهرۀ مظلوم چهرۀ محبوب است. شما در آن رژيم هر چه مظلومتر مىشديد محبوبتر مىشديد. هر كه مظلومتر بود محبوبتر بود. چهرۀ امروز، چهرۀ مظلوميت نيست تا محبوب بشويد. چهرۀ اين است كه وقتى كار دست اينها آمد، هم اينها هم همانند. شما را به صورت ديگر درمىآورند. آنها هم كه فرض كنيد كه در اين كارى كه من مىكنم يا شما مىكنيد، دخالت ندارند، آنها [را] هم پهلوى شما مىگذارند با يك چوب مىزنند. پس ما مسئوليت اسلام را داريم. مسئوليت مسلمانها را هم داريم. مسئوليت روحانيت هم داريم، همه چيز را. همه مسئول و هر كس سعۀ نفوذش بيشتر، مسئوليتش بيشتر. كارى بكنيد كه آن اسلام عزيز، كه امروز دست شماست، با يك صورت خوبى تحويل بدهيد به اعقابتان. يك صورت مشوه درست نكنيد كه بگويند همين بود. اسلام نورانى است. با دست ماها مشوه مىشود. خطر بدنامى براى اسلام و امروز روزى است كه اگر خداى نخواسته ما در اين نهضت شكست بخوريم، شكست خورديم ديگر تا آخر. يكوقت بود كه ما [پيوسته] مىگفتيم كه طاغوت هست، انشاءاللّه حكومت اسلامى بشود، انشاءاللّه امور درست مىشود، همۀ حرفمان اين بود. ملت هم فرياد كردند كه ما اسلام را مىخواهيم. اگر خداى نخواسته، حالايى كه اينطور شده، به واسطۀ كجروى ماها، كجروى طوايف مختلف، كجروى احزاب، بعضى از احزاب، اگر خداى نخواسته از باطن ما را تهى كنند و ما را به جان هم بريزند و مهم نيست، كه به جان هم بريزند، مهم اين است كه با به جان هم ريختن، صورت اسلام را يك جور ديگر جلوه بدهند به دنيا. بگويند سر و كار آنها با دنياست. قلم آنها دستشان هست. همۀ چيزهاى گروهى، رسانههاى گروهى دست آنهاست. ماها يك ملت ضعيفى هستيم، و جز يك حربه كه ايمان بود، نداشتيم. همۀ تبليغات مال آنهاست. ما راه تبليغى نداريم. كارى ما نكنيم كه در همۀ تبليغاتشان و همه جاى دنيا بگويند كه اسلام اينطورى بود كه در ايران بود. شما ملاحظه مىكنيد در بعضى از اين ممالك كه اسم اسلام رويش هست، الآن هم در همه جا مىگويند اسلام اين است كه در اينجاست، خوب، اين يك چيز. مايى كه ادعا داريم و ادعا مىكنيم همهمان ـ و صحيح هم هست ادعامان ـ كه اسلام آن نيست كه آنها مىگويند، اسلام يك اسلامى است كه حكومتش يك حكومت خاص است، رژيمش يك رژيمى است غير همۀ رژيمهاى دنيا، عدل و انصاف هست در آن، حكومت خداست، مايى كه اين حرف را مىزنيم ـ و صحيح هم هست حرفمان ـ اگر گفتارمان با اعمالمان مخالف باشد [اسلام آسيب مىبيند]. مگر منافق چيست؟ يك دسته از منافقين در صدر اسلام بودند كه گفتارشان با واقعشان مخالف بود. راجع به اصل اسلام مىآمدند مىگفتند ما مسلمانيم و نبودند. اسلام، امانتى در دست علما ما ادعا مىكنيم كه ما روحانيون مسْلم هستيم. ما اول بايد از خودمان مايه بگذاريم. بيخود [دائماً] نگوييم ما خوب و ديگران بد. مايى كه دعوى اين را داريم كه ما هستيم كه اسلام را مىخواهيم ترويج كنيم، اسلام را مىخواهيم تقويت كنيم، علاقه به اسلام داريم، احكام اسلام پيش ماست، ما بايد احكام اسلام را پخش بكنيم. مايى كه اين مسائل را داريم مىگوييم و خودمان هم به صورت يك نفر آدمى كه به اسلام به همۀ معنا ايمان آورده است و قبول دارد همه چيزش را و يك آدم متقى صالح كذاست، اگر، خداى نخواسته در باطن برخلاف اين باشيم، منافق نيستيم؟ همان ابوسفيان منافق است؟ من و شما هم منافقيم. آن ايمانش را عرضه مىكرد و نداشت. شما هم كمال ايمانتان را عرضه مىداريد. بگوييد مسلمان هستيم اما منافقيد. اين مسلمان منافق در جهات ديگر. اينها هيچ كدام هم مهم نيست. مهم اين است كه اسلام دست ما آمده است. امانت خداست دست ما آمده است. اين امانت را بايد به آنطورى كه هست بدهيم به اعقاب خودمان. عرضه كنيم اين اسلام را به آنطورى كه واقع اسلام است به دنيا. و خودمان جورى نكنيم كه اين اسلام را يك طور ديگرى نمايشش بدهيم به غير. آنطورى كه هست نمايشش بدهيم. اين ديگر فرق نمىكند بين آن بچه طلبه و طلبۀ نارسى كه تازه تو مدرسه رفته است يا شما آقايان كه از علما هستيد و در مساجد هستيد يا سايرين، هيچ فرقى مابين آنها نيست. منتها شما آقايان كه بزرگتر و بالاتر هستيد، مسئوليتتان بيشتر از امثال من طلبه است. اما همه مسئولند. مسئوليت كم و زياد دارد. به حسب اختلاف نفوس، اختلاف سعۀ كلمه. كارى بكنيد كه اسلام از ما گلهمند نباشد. قرآن كريم از ما گلهمند نباشد، كه آقايان كه شما خودتان را مىگفتيد كه ما مروّج قرآن هستيم، مبين احكام قرآن هستيم، چرا خودتان يك كارى داريد مىكنيد يا كرديد كه اسلام يك جور ديگر جلوه كند پيش مردم. همگان در معرض نفاق خيلى مواظب باشيد. اين مسند خطرناك است. اين عمامه خطرناك است. اين محاسن خطرناك است. خودتان را از اين خطرها نجات بدهيد. حفظ كنيد خودتان را. ... همه همين طور، فرق ندارد. اسلام مال اهل علم نيست. اسلام مال همه است. اين امانتى است كه خدا به همه داده است. شما هم اگر چنانچه فرض كنيد پاسداريد در يك جايى به اسم پاسدارى اسلام، پاسدار شديد، شما حالا پاسدار طاغوت نيستيد، پاسدار اسلام هستيد. اگر چنانچه پاسدار اسلام هم يك كارى بكند كه بگويند اينها هم مثل سابق، در بين همين مردم ضعيفالايمان هست كه مىگويند كه اى كاش نشده بود براى اينكه ما حالا از دست بعضى از مأمورين بيشتر برايمان بد مىگذرد از سابق، ولو درست نمىگويند، لكن خوب، گفته مىشود. آنها هم كه شيطانند تزريق مىكنند به آنها يك همچو مسائلى پيش مىآيد. اين يك مسئلهاى نيست كه مربوط به من و آقا و آقا باشد. اين يك مسئلهاى است مربوط به ملت است. يك ملتى كه اسلام را رأى به او داده، گفته است، رأى داده ملت به جمهورى اسلامى، يعنى قبول كرده است كه بايد ما نظاممان نظام اسلام باشد آن وقت اينكه قبول كرده است كه نظامش بايد نظام اسلامى باشد، پاسدار است، برخلاف نظام اسلام عمل مىكند، كاسب است برخلاف نظام اسلام عمل مىكند. اين نظام مال همه است، نظم يك چيزى است كه همۀ ملت در تحت پوشش نظم بايد باشد. بازارى يك كارى مىكند كه برخلاف آن نظامى است كه اسلام قرار داده و هكذا. ادعا كرديد كه ما اسلام را قبول كرديم، رژيممان حالا رژيم اسلامى است، از طاغوت منتقل شديم به نور، به اللّه، از حكومت شيطان بيرون آمديم، تحت حكومت رحمان رفتيم، مايى كه اين ادعامان است همۀ ملت رأى به اين دادند، اگر كارهاى زمان طاغوت را اعاده كنند، اينها در اين ادعا منافق بودند. لزوم تحول درونى كارها را بايد عوض كرد. بايد تحول پيدا كرد. بايد همۀ ملت متحول بشود. فقط اين نباشد كه ما انقلاب چيز كرديم از طاغوت به اين. بايد انقلاب باطنى بكنيم. بايد نفوسمان هم منقلب بشود. اگر تا حالا در تحت سلطۀ شيطان و طاغوت بوده است، متحول بشويم و بيرون برويم از اين پوشش شيطانى به پوشش رحمانى. آن به اين است كه ما مطابق نظام اسلام عمل كنيم. رباخوارى مخالف با نظام اسلام است. جنگ با خداست، به حسب قرآن فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَاللّه 4
بياييد به جنگ خدا. اينها به جنگ خدا رفتند. اگر بازار مسلمانها باز همان بازار زمان طاغوت باشد، نمىتواند بگويد كه من رژيم اسلامى را قبول كردم. نخير، شما در تحت رژيم شيطان هستيد و طاغوت هستيد [هنوز] و هكذا همۀ قشرها. اختلافات داخلى، خطرناكتر از حملۀ نظامى خارجى يك مسئلهاى است مال همۀ قشرها، و ما اول براى خودمان قبول مىكنيم مسئله را و بعد هم براى همهتان. مسئول اول خود ما هستيم و بعد هم همۀ شما. فكر اسلام باشيد كه اين مسئله را نگذاريد صدمه بخورد، از دست ما صدمه بخورد. از دست دشمنها مىخورد، لكن اگر دوستها با هم باشند آسيب نمىتوانند بزنند، آسيب نمىتوانند بزنند. اما اگر چنانچه ماها با هم به جان هم بيفتيم، با هم مختلف باشيم، ماها بخواهيم هر كدامى فرض كنيد يك كارى را انجام بدهيم، از نظم اسلامى بيرون برويم، از تحت فرمان حكومت اسلام بيرون برويم، از فرمان خدا بيرون برويم، آسيب مىبينيم. از باطن ما را از هم منفصل مىكنند و آسيبپذير مىكنند. و الآن تمام افكار، افكار آنهايى كه مىخوردند مال اين ملت را، متوجه اين معناست. هيچ وقت از مداخلۀ نظامى نترسيد. هيچ وقت از اين حرفهايى كه مىزنند كه ما مداخلۀ نظامى مىكنيم، از اين هيچ وقت نترسيد. بلكه آن وقت هم كه مداخلۀ نظامى بكنند به نفع ماست. از حصر اقتصادى ... اگر ما را محاصرۀ اقتصادى بكنند ما فعالتر مىشويم. به نفع ما هست. بكنند ما را محاصره، از اين هم هيچ نترسيد. از اين دشمن؛ دشمنى كه آمده در داخل ما و ما را مىخواهد از داخل فاسد كند، اين ترس دارد كه ما به جان هم بيفتيم، من شما را لعن كنم، خداى نخواسته شما من را لعن كنيد، و ملت با صورتهاى مختلف، حزبهاى مختلف، جمعيتهاى مختلف [در برابر هم قرار بگيرند] در عرض چند ماه قريب دويست تا جمعيت مىگويند هست؛ جمعيت مختلف. اين جمعيتهاى مختلف اگر همه وجههشان يك طرف بود، همه براى خدا بود، خوب، هر كسى مىخواهد يك راهى، مثل يك كسى بقال است و توجه به خدا دارد، يك كسى فرض كنيد ملاّست و توجهى به خدا دارد، اما احزابى كه در ايران پيدا مىشود، و جمعيتهايى كه در اين طرفها پيدا مىشود، اينها «كلٌّ يَلْعِنُ صاحِبَهُ» 5
همه مخالفند با هم. آنها هم همين را مىخواهند كه از راه زياد شدن احزاب، زياد شدن اختلاف درست كنند. اين راه، راه احزاب كه از آن راه پيش مىآيد، در قضاياى ديگر هم همين حرفها را پيش مىآورند، اين زبانش چيست، آن زبانش چيست، اين بايد چه جور باشد، آن بايد چه جور باشد. تمام اينها نقشه است. اين غائلههايى كه يكى بعد از ديگرى پيش مىآورند، اين يك نقشههايى است كه طرحريزى شده است و به دست خود ماها انجام مىگيرد كه بين خود ماها را از هم جدا كنند، آنها نتيجهاش را ببرند. و خدا همۀ ما را حفظ كند از اينطور اختلافات، از اينطور چيزها. خداوند انشاءاللّه همهتان را تأييد كند، موفق باشيد، سلامت باشيد و متشكرم از آقايان كه اظهار لطف كردند و در اين منزل حقير واقع شدند.
عنوان :
مسئولیت علما در مبارزه بین اسلام و کفر
مرجع :
صحیفه امام (۱۱) صفحه ۵۲۰
مکان :
قم
تاریخ :
۱۳۵۸-۱۰-۱۰
حضار :
روحانیون ارومیه