Picture of the author
Comma
صحیفه
سخنرانى

بسم اللّه‌ الرحمن الرحيم اهميت فوق‌العادۀ قضاوت من اول به طوركلى عرض كنم كه مسئلۀ قضاوت يك مسئلۀ بسيار خطيرى است. شماها كه قاضى هستيد، بسيار برايتان خطرناك است. اگر ملاحظۀ روايات كرده باشيد، مى‌بينيد كه مسئله چقدر مشكل است. شما با اَعراض 1

مردم، با جان مردم، با اموال مردم، سروكار داريد. چنانچه خداى نخواسته به طور دقيق؛ به طور شايسته عمل نشود، علاوه بر مسئوليت شرعيه نسبت به اصل قضيه، يك مسئوليت بزرگترى هم هست. و آن اين است كه شما قاضى در جمهورى اسلامى هستيد، و ممكن است كه جمهورى اسلامى در خطر بيفتد؛ يعنى وِجهه‌اش يك وِجهۀ ناشايسته‌اى بشود. شما مى‌دانيد كه الآن اشخاص مختلف با اغراض شيطانى در صدد اين هستند كه اين چهرۀ اسلامى جمهورى را مُشوَّه كنند. يكى از راههاى مشوَّه شدن، همين دادگاههاست كه اگر خداى نخواسته در دادگاهها يك امر خلافى واقع بشود، اين فقط به دادگاه صدمه نمى‌زند، به جمهورى فقط صدمه نمى‌زند، به اسلام ضربه مى‌زند؛ صدمه، صدمه به اسلام است. اگر صدمه به اشخاص بود، ولو آن هم صحيح نبود، اما باز مطلبى بود؛ اما شما مواجهيد با اينكه در كارهايتان يا وجهۀ اسلام را وجهۀ نورانى ـ آنطور كه هست ـ جلوه بدهيد؛ يا خداى نخواسته برخلاف آنطورى كه اسلام هست جلوه بدهيد. آن وقت دشمنها هم دامن بزنند به آن و بگويند كه خوب، يكوقتى ما گرفتار رژيم سابق بوديم؛ حالا هم گرفتار عبا و عمامه هستيم. البته شما هر چه هم كار خوب بكنيد آنها حرفشان را مى‌زنند؛ لكن بهانه به دست دادن مسئلۀ ديگرى است. ما از اينكه آنها صحبتى بكنند، چيزى بنويسند، از آنش باكى نداريم. آنها بايد البته به حسب مصالح خودشان، كه همان مصالح شيطانى است و از دستشان رفته است آن چيزهايى كه از آن استفاده مى‌كردند، البته بايد آنها صدايشان درآيد؛ چه آنهايى كه در داخل هستند، و چه آنهايى كه در خارج هستند. البته آنها خواهند اين صحبتها را كرد. لكن يكوقت صحبتى است بى‌پايه؛ [و] يكوقت يك بهانه‌اى دستشان ما مى‌دهيم. وقتى يك بهانه دست آنها آمد، ديگر به هر طورى كه دلشان بخواهد زيادش مى‌كنند؛ كيفيتش را زياد مى‌كنند. حالا كه شما يك دسته از مردم جانى را كه همۀ مردم مى‌دانستند اينهاجنايتكارند به سزايشان رسانديد، حالا آن‌اشخاصى‌كه درخارج هستند و آن طرفدارهاى آنها اين صحبتهايى را كه ديديد مى‌كنند. و ما توقع اين را هم نداريم كه كسانى كه همه چيزشان را از دست داده‌اند با ما به طور مصالحه عمل بكنند، هيچ همچو توقعى نيست. البته بايد از نصيرى 2

اينها حمايت كنند و از هويدا 3

حمايت كنند و از محمدرضا حمايت كنند؛ از باب اينكه اينها اشخاصى بودند كه راه چپاولگرى را به اينها نشان داده بودند؛ و اينها كمك بودند براى آنها و آنها هم كمك بودند براى اينها، و چپاول مى‌كردند. ما توقع اين را نداشته باشيم كه اينها براى نصيرى نوحه سرايى نكنند يا براى هويدا يا براى امثال اينها. لكن ما يك وظيفۀ خطيرى داريم كه بايد يك بهانه‌اى دست آنها ندهيم؛ يك مطلب خلافى واقع نشود در اين دادگاهها با دست مثلاً قُضات ، يا خداى نخواسته آقايان، يا خداى نخواسته دادستانها ياپاسبانها يا امثال اينها. همۀ اينها الآن عضو جمهورى اسلامى هستند؛ عضو جمهورى اسلامى بايد همه چيزش اسلامى باشد. استقلال قاضى در امر قضاوت مسئلۀ قضا هم كه مى‌دانيد چقدر مسئلۀ مهمى است در شرع. سروكار شما با چه چيزهايى هست كه همۀ حيثيت اشخاص در دست شماست. بايد البته با كمال احتياط، و با كمال قدرت. هم احتياط بايد در كار باشد؛ هم قدرت بايد در كار باشد. كسى كه مجرم است بايد به جزاى خودش برسد و توصيه از احدى قبول نبايد بشود. من اين را كراراً گفته‌ام، اگر از من توصيه براى كسى آمد، از دفتر من براى كسى توصيه آمد، از كسانى كه به من مربوطند توصيه آمد، بزنيد به ديوار! قاضى نبايد تحت تأثير كسى باشد. قاضى آزاد است و بايد در محيط آزاد عمل بكند. توصيه‌ها را هيچ به آن اعتنا نكنيد. اگر يكوقت توصيۀ بحقى است كه خوب، آن وقت شما البته بايد توصيۀ بحق را رسيدگى بكنيد. بر فرض كه توصيه هم نشود، بايد رسيدگى بكنيد. اگر خداى نخواسته يك توصيه‌اى است كه ناحق است، هيچ نبايد به آن اعتنا كرد. در هر صورت قاضى مستقل است و خودش بايد نظر بدهد؛ لكن خدا را شاهد ببيند. اين قلمى كه دست مى‌گيرد قلمى است كه ممكن است كه آبروى يك مُسْلِمى را از بين ببرد؛ و ممكن است احقاق حقى بكند. و همين‌طور در همۀ اموربايد خداى تبارك و تعالى را ناظر و حاضر ببينيد. لزوم دقت و احتياط در اجراى حدود در قضيۀ جرمهايى كه مى‌شود، البته آنهايى كه مربوط به دادگاههاى انقلاب است آن امور انقلابى است كه تشخيصش را شماها خودتان مى‌دهيد. يك امور ديگرى هست، مثل كذبهايى كه مى‌شود، كه در شرع حد دارد اينها، ثبوتش بسيار مشكل است. مثلاً در باب «زنا» [بايد] چهار نفرآدم عادل شهادت بدهد كه كَالْمِيلِ فِى‌المِكْحَلَة 4

. خداى تبارك و تعالى خواسته است كه اين امور زود كشف نشود. هم حفظ حيثيت اشخاص بشود ـ ولو به حسب واقع هم گناهكار باشند ـ و هم حفظ جهات در جامعه بشود. يا اگر اقرار بكند، يك دفعه اقرارش را اعتنا نكنند؛ نصيحتش كنند، به او بگويند اگر اين ثابت بشود تو چه خواهى شد، تو رَجم 5

خواهى شد، تو مقتول خواهى شد. بعد مهلت به او بدهند. ثانياً اگر آمد و اقرار كرد، باز ثانياً توصيه به او بكنند كه نكن؛ اين كار درست نيست. و اگر در بار چهارم آمد اقرار كرد، آن وقت اين است كه حد بزند. آن هم حاكم شرع، مجتهد عادل. آنطور نباشد كه از اطراف به ما هجوم بياورند كه به طور هرج و مرج واقع مى‌شود. يكى از علماى شيراز، علماى محترم شيراز، به من كاغذ نوشت ـ ديروز، پريروز بود ـ نوشته بود كه در اين دادگاهها و در اين چيزها راجع به اين مسائل، مثل مسائل فحشا، خيلى زود حد زده مى‌شود و ملاحظۀ حدود و جهات شرعى‌اش نمى‌شود، و شما يك فكرى بكنيد. خوب، حالا كه آقايان تشريف دارند اينجا، بهترين موقعيت حالاست كه ما بگوييم كه اينطور امور را سرسرى نگيريد. يا از باب اينكه اين امور مربوط به انقلاب نيست، گوش نكنيد به حرف و كنار برويد، هيچ كارى به آن نداشته باشيد. يا اگر مبتلا شُديد، روى موازين شرع، به آنطورى كه شارع مقدس فرموده است؛ نه اينكه حالا چون انقلاب است ما هركس را دلمان خواست بزنيم، هر كس را دلمان خواست شلاق بزنيم، هر كس را دلمان خواست حبس بكنيم، هر كس را دلمان خواست خداى نخواسته اعدام بكنيم. مسئله اينها نيست، مسئلۀ اَعراض مسلمين است [كه] بايد حفظ بشود اين اعراض، مجرد اينكه يكى آمده مى‌گويد كه فلان، فلان كار را كرد، خوب، اولاً اين «عادل»است كه اين را مى‌گويد؟ بيست نفر هم بگويند اعتنا نمى‌شود كرد. بايد «عادل» باشد، روى موازين شرع «عدالت» داشته باشد، تا اينكه از او شهادت قبول بشود. و الاّ فرض كنيد ده نفر آدمهاى غير ثابت‌العدالة [هم بيايند ]يكوقت اين است كه شهرت همچو هست. اما يك همچو شهرتى امكان ندارد راجع به اين امور مخفى. اين يك امر مخفى است. اين امور مخفى را يك همچو شهرتى [احتمال ]ندارد. راجع به دزدى كه رفته است سرِ گَردنه دزدى كرده آنجا ممكن است يكوقت شهرت پيدا بكند؛ اما راجع به اين فَحشايى كه بسيار در جاهاى مختلف اين كارها انجام مى‌گيرد همچو شهرتى حاصل نمى‌شود كه علم پيدا بشود. باقى مى‌ماند شهادت شهود، يا اقرار خودش. اقرار خودش هم در بسيار از اينها يك دفعه فايده ندارد، بايد مكرر بشود، بعد از اينكه نصيحت بشود كه بخواهيم برگردد، حد جارى نشود حتى‌الامكان. لزوم عمل مأمورين انتظامى بر طبق موازين همچو نباشد كه خداى نخواسته هر كه هركارى كرد، يا هر كه هر چه شنيد، فوراً پاسبان برود دم در خانه‌اش! پاسبانها نبايد بروند خانۀ مردم، مگر با دستورى كه از طرف دادستان، از طرف دادگاه صادر مى‌شود. روى موازين شرعيه، رفتن در حِرْز 6

مردم خلاف شرع است. اهانت كردن به يك آدمى، ولو اين آدم هم خودش يك آدم مخالفِ مثلاً چه باشد، باز حق اهانت نيست. اين حق است كه جزايش را به او بدهند، ديگر اهانت چرا به او بكنند؟ رفتن منزل، به خانواده‌اش تعرض كردن، به بچه‌هايش تعرض كردن، اينها امورى است كه نبايد بشود. ما مى‌خواهيم اسلام باشد، ما نبايد يك كارى بكنيم كه بگويند كه دادگاهها در زمان طاغوت هم اين كارها را نمى‌كردند! خوب، به ما مى‌گويند اين حرفها را، ما چه مى‌دانيم. بايد شما آقايان علاج بكنيد مسئله را. اگر مى‌توانيد علاج بكنيد، علاج بكنيد. والاّ الزامى نداريد كه قاضى باشيد. اگر مى‌توانيد روى موازين قضا، روى موازين اسلام، عمل بكنيد، بايد بكنيد. چنانچه نمى‌توانيد، واقعاً مى‌بينيد كه محذور دارد، نمى‌شود، عرض مى‌كنم كه قدرت نداريد برويد جلو بگيريد، خوب، ممكن است كنار برويد. در هر صورت، مسئله مسئلۀ مهم است. نه از باب اينكه خود قضا مهم [است]؛ خودش بسيار مهم است؛ اما قضا يكوقت در يك محيطى است كه نداريم اشخاصى كه بخواهند صدمه به اصل اسلام بزنند؛ آنجا بايد بگوييم قضا بسيار مهم است، و قاضى بايد چه باشد و اينها. يكوقت وضع وضعى است كه صدمه به اسلام مى‌خواهند بزنند. اين ديگر چند برابر مى‌شود اهميتش. بايد همه ـ چه قضات، چه دادستانها، چه پاسبانها، چه پاسدارها، و چه كميته‌ها ـ همۀ اينها بايد روى موازين شرع عمل بكنند. البته پاسدار، حق ندارد بدون اينكه قاضى يا فرض كنيد دادستان اجازه به او بدهد كارى بكند. وقتى هم به او امر كرد، بايد انجام بدهد؛ حق ندارد تخلف بكند. هرج و مرج نبايد باشد حالا. نفى هرج و مرج در انقلاب حالا كه ما انقلاب كرديم بايد هرج و مرجى باشيم؟! خوب، انقلاب كرديم؛ انقلاب كه نبايد هرج و مرج باشد. انقلاب روى موازين اسلام بايد باشد. نبايد ما يك كلمۀ «انقلاب» بگذاريم و هر كارى دلمان مى‌خواهد بكنيم بگوييم كه انقلابى است! انقلابى يعنى چه؟ مگر اسلام عوض مى‌شود در انقلاب؟! اسلام همان اسلام است. شما يك قدرت طاغوتى را كنار گذاشتيد؛ حالا اسلام را مى‌خواهيد پياده بكنيد، احكام اسلام را مى‌خواهيد پياده بكنيد؛ بايد با تمام احتياطات لازم، با تمام دقتهاى لازم، در اين امور بررسى بشود يكوقت يك بيگناهى خداى نخواسته، روى يك مقاصدى كه يك كسى ممكن است داشته باشد بيايد تهمت به او بزند، خداى نخواسته يك آدم بيگناهى چى بشود. و امروز هم همين‌طور كه ملاحظه مى‌كنيد روز تهمت است! من نمى‌دانم چه جور شده است كه هر كه به هركس دلش مى‌خواهد هر چى مى‌گويد! نمى‌داند كه تهمت زدن به مؤمن جزايش چه هست پيش خدا. نمى‌داند غيبت كردن از مؤمن چى هست. نمى‌داند كه هتك حرمت مؤمن، هتك حرمت‌اللّه‌ است، اينها را نمى‌دانند. هر كه هر چه دلش مى‌خواهد، حالا به هر كس، نه به يك نفر، نه به دو نفر، به اشخاص متقى تهمت مى‌زنند! خوب، البته يك دسته هم هستند كه مى‌خواهند تهمت بزنند. اينها از يك اشخاصى ترس دارند، خوف دارند. تلاش دشمن در جهت حذف افراد لايق ما اولى كه آمديم در اينجا، و اينها خيال كردند كه ما اين اشخاص را، بعض اين اشخاص را، نمى‌شناسيم، شروع كردند راجع به چند نفرى كه بيست سال من با آنها آشنا [هستم]، مثل آقاى دكتر يزدى 7

، آقاى بنى‌صدر 8

آقاى قطب‌زاده 9

، اينهايى كه من بيست سال با آنها آشنا بودم و اينها بيست سال در خارج خدمت كردند به ضد اينها، به ضد رژيم، عمل كردند، به مجردى كه اينها آمدند، فوراً هى كاغذ مى‌آمد كه اينها امريكايى هستند! اينها اصلاً مگر فارسى هم بلدند! نسبت به آقاى يزدى مى‌گويند مگر فارسى بلد است اين؟! اينكه امريكايى است. آخر چرا بايد انسان اينطور باشد. حالا از اينها يك قدرى سست شدند، حالا افتادند به جان يك قشر ديگر. يك نفر آدمى راكه من بيست و چند سال است از نزديك مى‌شناسم، او پيش من درس خوانده، با من معاشر بوده، من همه چيزش را مى‌دانم، حالا افتادند به جان مثل آقاى دكتر بهشتى 10

. آقاى دكتر بهشتى را از او مى‌ترسند اينها، براى اينكه يك فرد لايقى است؛ و اينها نمى‌خواهند اينطور افراد باشند؛ مى‌خواهند يكى‌يكى [هتك كنند] نوبت همه‌تان شايد برسد! يكى‌يكى، هر كس را يك جايى ببينند، يك كارى انجام مى‌دهد مى‌خواهند هتك حرمتش بكنند، يا ساقطش بكنند. امروز آمدند به من گفتند كه نسبت به ايشان خيلى [حرف زده] مى‌شود. من بيست و چند سال است، بيست و چند سال است كه من ايشان را از نزديك مى‌شناسم. اينها خيال كردند اينها از خارج آمدند و حالا من تازه اينها را ديدم و نمى‌دانم اينها كى هستند! من مى‌شناسم اينها را. مردم متقى هستند اينها. مردمى هستند كه براى اسلام كار از آنها مى‌آيد. خوب، اين مردمى كه براى اسلام كار از آنها مى‌آيد يكى‌يكى را كنار بگذارم، كنار بگذارند، و همه را خلع سلاح بكنند، آن وقت كى ديگر باقى مى‌ماند؟ الآن هر كس كه در دولت باشد، هركس كه در شورا باشد، هر كس كه در دادگاهها باشد، برايش مى‌گويند. رايج شده است يك همچو مطلبى كه بيخود براى اشخاص يك مطالبى مى‌گويند. بيجا براى اشخاص يك چيزهايى مى‌گويند، بايد احتراز بكنند. من نمى‌دانم اين مردم چه مردمى هستند. مع‌الأسف در بين جوانهاى ما هم اشخاصى هستند زودباور. به مجرد اينكه مى‌گويند فلانى بله، امريكايى است، مى‌بينيم كه يك عده از جوانها هم باورشان مى‌آيد كه امريكايى است! فلانى انگليسى است. برنامۀ خود امريكاييها و انگليسيها اين است كه اشخاص صحيح را به اسم انگليسى و به اسم امريكايى ضايعش كنند؛ چون مى‌دانند خودشان ضايع هستند! مى‌دانند ملت پيش آنها چه جور هست اسم انگليسى. تهمت وابستگى به روحانيت يك مطلبى بود كه از سى‌سال، چهل سال، پيش از اين من يادم است كه آخوندها را وقتى مى‌خواستند، روحانيون رامى‌خواستند طرد كنند، مى‌گفتند اينها انگليسى‌اند! خود آنها تزريق مى‌كردند كه بگويند انگليسى‌اند براى ضايع كردن. الآن هم امريكايى بيشتر هست در كار. الآن هم اشخاص صحيح را خود آنها تزريق مى‌كنند يا عمال آنها تزريق مى‌كنند كه بگوييد اين امريكايى است. مع‌الأسف بعض از اشخاص هم كه حسن نيت دارند، سوءنيت ندارند، باورشان مى‌آيد و آنها هم مى‌گويند اين مطلب را، بدون اينكه بررسى بكنند. يك كسى را كه من سى سال است مى‌شناسم، مثلاً همين آقاى دكتر يزدى و آقاى دكتر بهشتى را در يك جايى من ديدم نوشته‌اند كه اينها پيش فلانى رفتند و خواستند كه بختيار 11

را ايشان چه بكند. اما آقاى دكتر يزدى كه هميشه مخالف بختيار بود كه من در آنجا بودم. آقاى دكتر بهشتى [هر] دفعه آمده پيش من راجع به بختيار يك كلمه نگفته. خوب، چرا بايد مسلمان اينطور باشد؟ چرا بايد يك مسلمى را [هتك حرمت كنند ] من ميل نداشتم اسم اشخاص را ببرم؛ لكن وظيفه مى‌بينم كه يك كسى را كه مى‌خواهند هتكش كنند، يك كسى را كه مى‌خواهند ضايعش كنند، براى اينكه نتواند خدمت بكند به اسلام، من وظيفۀ شرعى مى‌دانم كه يكوقتى دفاع بكنم از يك مسلمانى كه به درد ما مى‌خورد، به درد اسلام مى‌خورد؛ و خدمت كرده است؛ بيست سال پيش هم خدمت كرده؛ حالا بخواهند او را، عرض مى‌كنم تضييعش كنند. فردا به شما هم مى‌گويند به آنها هم مى‌گويند، تا كى نوبت ما هم برسد! مسئله اينطورى است. مى‌خواهند اينها اصلاً خلع سلاح كنند ما را. يكى يكى كنار بروند، كنار بروند، كنار بروند، چه بماند؟ آنها بمانند كه مفسدند و فاسد هستند. هشدار به جوانان و ملت ايران اينها بايد ملاحظه بشود. ملت ايران بايد بدانند اينها را كه يك اشخاص مفسد آمدند. جوانهاى دانشگاهى بدانند اين معنا راكه اينهايى كه در دانشگاه مى‌آيند تبليغات سوء مى‌كنند واز اشخاص مثلاً محترم آبروريزى مى‌كنند نظر سوء دارند. اينها مى‌خواهند كه اين نهضت به آخر نرسد. اينها مى‌خواهند كه همان مسائل برگردد. بايد دانشگاهيها توجه به آن بكنند و ساير قشرهاى ملت بايد توجه به اين معانى بكنند. من اميدوارم كه نتوانند اين قشرهاى فاسد يك صدمۀ اساسى به نهضت ما بزنند. و با جديت آقايان همه ـ روحانيون، ساير طبقات، و اين دادگاهها و اين دادستانيها و اينها ـ اين مسائل حل بشود؛ و اسلام ان‌شاءاللّه‌ به آنطورى كه خداى تبارك و تعالى مى‌خواهد در خارج تحقق پيدا بكند. شأن دادگاه ويژۀ روحانيت و اين كلمه را من بگويم، خداى متعال مى‌داند كه من نسبت به آخوندهاى فاسد آنقدر شديد هستم كه نسبت به ساير مردم نيستم. ساواكى پيش من محترمتر است از آخوند فاسد! و خداى متعال مى‌داند اين را كه قضيۀ دادگاه ويژه 12

اگر باشد، براى اين نيست كه دفاع باشد؛ براى اين است كه يك دسته اشخاص فاسد مى‌خواهند اشخاص آبرومند را از بين ببرند؛ و اينكه آقايان طرح كردند كه در محيط خود اينها باشد، براى اينكه خودشان هم مى‌شناسند اينها را. والاّ ما ابداً نظر نداريم به اينكه اينها فرق داشته باشند با سايرين. نخير، فرق دارند. فرق اين است كه شيطنت [و] ملعنتشان بيشتر از ديگران است. آنقدر صدمه‌اى كه اسلام از يك آخوند فاسد مى‌خورد از محمدرضا نمى‌خورد! در روايات هست كه آخوند فاسد و ملاّى فاسد در جهنم از بوى تعفنش اهل جهنم در عذاب هستند. در اين دنيا هم از بوى تعفن بعض از آخوندهاى فاسد دنيا در عذاب است. ما طرفدارى از عمامه نمى‌كنيم. ما طرفدارى از اسلام مى‌كنيم. اين اسلام پيش شما باشد معظم هستيد. پيش هر كس باشد معظم است. عمل نكردن به اسلام و خيانت كردن به اسلام [از] معمم باشد بدتر است از آن كسى كه غيرمعمم باشد؛ براى اينكه ضررش به اسلام بيشتر از ديگران است. اما قضيۀ اينكه يك مطلبى باشد نيست. مى‌خواهند هم همان دادگاههاى عمومى باشد. هيچ فرقى به حال ما ندارد.

  1. جمع عِرْض: آبرو.
  2. ـ نعمت‌اللّه‌ نصيرى، رئيس ساواك در رژيم شاه.
  3. ـ امير عباس هويدا، سيزده سال در رژيم شاه نخست وزير بود.
  4. ـ مثل ميل سُرمه در سُرمه‌دان.
  5. ـ سنگسار.
  6. ـ جاى محكم و استوار ، پناهگاه ، جايى كه چيزى را در آن حفظ كنند.
  7. ـ آقاى ابراهيم يزدى كه هنگام ايراد سخنرانى، وزير امور خارجۀ دولت موقت بود.
  8. ـ آقاى ابوالحسن بنى‌صدر كه نخستين رئيس‌جمهورى اسلامى ايران شد.
  9. ـ آقاى صادق قطب‌زاده كه هنگام ايراد سخنرانى، سرپرست راديو و تلويزيون بود.
  10. ـ آقاى سيد محمدحسينى بهشتى كه هنگام ايراد سخنرانى، رئيس ديوانعالى كشور بود.
  11. ـ شاپور بختيار، آخرين نخست‌وزير رژيم شاه.
  12. ـ دادگاه ويژۀ روحانيت.

عنوان :

اهمیت قضاوت در اسلام

مرجع :

صحیفه امام (۱۰) صفحه ۲۹۴

مکان :

قم

تاریخ :

۱۳۵۸-۰۷-۲۰

حضار :

شرکت‌کنندگان در سمینار دادگاههاى انقلاب و حکام شرع سراسر کشور