بسم اللّه الرحمن الرحيم از قرارى كه بعضيها مىگفتند، مثل اينكه بعضى از آقايان آمده بودند اينجا و من نبودم و مثل اينكه قدرى توهّم اين را كردند كه كسى دخالت داشته در اين معنا؛ و اينطور نبوده است. مزاج من اولاً اقتضاى اينكه خيلى بنشينم و اينجاها باشم ندارد. از جهتى جايى بيرون گرفتهاند براى اينكه من استراحت كنم. امروز هم كه شنيدم آقايان اينجا تشريف مىآورند، از اين جهت آمدم كه خدمت آقايان برسم. من عادت به تشريفات ندارم كه مثلاً بين من و كسى واسطه باشد، حجاب باشد. اين خلاف ادب اسلام است. من در اختيار همۀ آقايان هستم به مقدارى كه قدرت داشته باشم. يكوقت هم، قدرت نيست از باب اينكه ماشاءاللّه شماها جوان هستيد و ان شاءاللّه وقتى كه به پيرى رسيديد، آن وقت مىدانيد كه آن اقتضائاتى كه در جوانها هست، در پير نيست. ما حالا ديگر نفسهاى آخر است كه مىكشيم، و اميدواريم كه بتوانيم همهمان خدمت كنيم به اسلام، خدمت كنيم به مسلمين، خدمت كنيم به وطن خودمان. «انقلاب ايران»، برنامهاى الهى الآن آشفته است ايران.آشفتگىاى كه شايد در طول تاريخ يك همچو آشفتگىاى در ايران نبوده است. شما اگر تاريخ را ملاحظه كنيد، بوده است انقلاباتى؛ بوده است چيزهايى؛لكن بهاين صورت كهازآن طرف جنودِابليسىبه جان مردمبيفتند،وازآن طرف ملتكشتهبدهد،جوانبدهدومقاومتكند[نبودهاست].الآن وضعايراناينطوراستكه هر جايشراكه ملاحظهبكنيدانقلاباست.بايدگفتكه انقلابايران.هرجاكهبرويد،در آنجا ـ آنطورىكهبراىمادارندنقلمىكنندـ ازبچههاىتازهبهزبانآمدهتابزرگهاوجوانهاو پيرها و اينها، از دختر بچهها و پسر بچهها تا زنها و خانمهاى بزرگ و مردهاى بزرگ و آدمهاى ديگر؛ اينها همه الآن كاَنَّهُ يك برنامۀ الهى دركاربودهاست.دستبشرهمچوقدرتى ندارد كه اينطور مردم را بيدار كند كه همۀ طبقات و همۀ بچهها و بزرگها، اينها با هم به يك راه بروند. اين يك مطلب غيرعادى است؛ كاَنَّهُ لطفى از جانب خداى تبارك و تعالى است به ملت ايران كه با اين نهضتى كه كردند و با اين وحدت كلمه ان شاءاللّه مقاومت كنند. رژيم شاهنشاهى، منشأ همۀ مفاسد و اين فسادى كه در ايران پيدا شده است كه همۀ فسادها زير سر رژيم شاهنشاهى بود در تاريخ، از اولى كه رژيم شاهنشاهى پيدا شده است تا حالا كه ما مشاهده مىكنيم، هر چه مَفْسَده بوده است، رژيم شاهنشاهى اين مفاسد را ايجاد كرده، منتها هر وقت به اقتضاى خودش؛ يكوقت اقتضايش يك نحو بوده است و در اين عصرى كه، در اين عصرى كه من درك كردم و گمان دارم هيچ كدام از آقايان درك نكردهايد، ابتلاى به رضا خان [است] كه انگليسها آن وقت رضا خان را آوردند و كودتا درست كردند و مسلط كردند رضا خان را بر ملت. مأمور اجراى مقاصد اجانب بود او. از آن طرف، اجراى مقاصد آنها را مىديد موقوف است به اينكه طبقۀ روشنفكر، طبقۀ علما، طبقۀ متدينين، اينها را بكوبد و از بين ببرد؛ از آن طرف هم چون آن منافع موقوف به اين بود، عمل كرد به اين كار [تا] منافع را به جيب آنها بريزد و خدا مىداند كه ما چه مصيبتها در زمان آن پدر كشيديم؛ و همهمان هم كه الآن مشتركيم در اينكه در زمان اين پسرى كه خلف آن پدر است. اين حقاً پسر رضا خان است، يعنى همۀ خاصيتهاى فسادى كه در پدر بود در اين هم هست به اضافۀ يك چيزهاى ديگر، به اضافۀ سالوسى. رضاخان يك آدم قلدرى بود و همهاش قلدرى مىكرد؛ ملت هم آن وقت در مقابلش هيچ ايستادگى نداشت؛ يعنى كم بود، البته بود اما كم بود. به اين ترتيبى كه الآن هست نبود آن وقت، لكن رضا خان ديگر خودش را نمىچسباند به اسلام و به قرآن و به احكام مبين اسلام؛ ديگر رياكارى نمىكرد. سرنيزه بود و مىزد و مىرفت. ايشان آن جهات را دارد؛ يعنى با سرنيزه مردم را مىكوبد. آنقدرى كه او قتل كرد، اين زيادتر از او كرد؛ براى اينكه او يك قتلعام در مسجد گوهرشاد كرد و بعد هم با يك اشرارى، توسط اشرارى. اما اين آقا قتل عامها كرده است و اگر خداى تبارك و تعالى، خداى نخواسته، مهلتش بدهد خواهد كرد. ادعاى اسلامخواهى شاه! از آن طرف جوانهاى ما را از بين برده است؛ از آن طرف هر روز كه صحبت مىشود، همين دو ـ سه روز پيش از اين، كه در مجلس صحبت كرده: بايد احكام اسلام را حفظ كرد؛ بايد چه. خوب مرد بىعقل! تو ديروز تاريخ اسلام كه تاريخ شرافت يك ملت بود، برداشتى و تاريخ ديگرى را جايش گذاشتى تا تودهنى خوردى و اين را كنار گذاشتى. آزادى! آقا هى دم از آزادى مىزند؛ تو راجع به حزب رستاخيز در نطقهايت مكرر گفتى كه بايد اينها وارد بشوند در اين حزب؛ هر كس وارد نشد در اين حزب، اگر سوء قصد دارد او را مىكوبيم، مىزنيم، چه مىكنيم؛ و اگر اين هم نيست تذكره به او مىدهيم كه برود بيرون، بيرونش مىكنيم. آزادى؟ در كجاى اين مملكت ما آزادى هست؟ آزادى قلم دارند مردم؟ آزادى بيان دارند مردم؟ كجا آزادى دارند كه ايشان دم از آزادى مىزند؟ آزادى از احكام اسلام! دين مبين اسلام! احكام اسلام! آخر تو از اسلام چه دارى؟ چه علامتى از اسلام تو دارى تا اينكه دم از دين مبين اسلام مىزنى؟ تو كه دارى اسلام را از بين مىبرى. ادامۀ جنايات شاه، نتيجه حمايت امريكا اين ابتلايى است كه ما همه الآن داريم. الآن جوانهاى ما در ايران مبتلا هستند به اين رژيم فاسد و دارند خون مىدهند، كشته مىدهند. همين چند روز پيش از اين در كرمانشاه عدۀ زيادى كشته شدهاند، در كردستان هم؛ در ساير [شهرهاى ]كردستان، همين مىگويند بوده است. چند روز پيش هم كه ديديد تهران را چه كردند، تبريز را چه كردند، مشهد را چه كردند. انسان نمىتواند بشمارد اين بلادى را كه اينها قتلعام كردند و هر چه خواستند كردند. حالا هم دارد حفظ اين قدرت خودش را با حكومت نظامى مىكند. اگر حكومت نظامى، اگر اين امريكاى خبيث، ده روز اين سرنيزهاش را از روى سر اين بردارد همان درباريها مىخورندش. محتاج نيست كه شماها؛ همان كسانى كه در خود دربار، همانهايى كه محافظش هستند در دربار، اگر بردارد اين نيزه را، سرنيزه را امريكا از سر اين آدم؛ همانها او را از بين خواهند برد. هيچ تأمين جانى [ندارد]. وضع مصيبتبار شاه اين را بدانيد كه الآن من و شما راحتتر از او هستيم؛ او الآن به مصيبت گرفتار است. مردم را به مصيبت انداخته است لكن خودش مصيبتها الآن دارد. الآن شب و روز ندارد. شايد خواب ندارد اين آدم. الآن وقتى كه صحبت مىكند، لرزه مىكند و صحبت مىكند. نمىتواند چهار تا كلمه را صاف صحبت كند. اين حالايش است و عاقبتش هم ان شاءاللّه بدتر از اين خواهد شد، و آن طرفش 1
هم بدتر از اين طرف خواهد شد. وظيفۀ ما در خارج، كمك به نهضت اين وضع ايران در حال حاضر؛ و ما كه در اينجا هستيم و شما آقايان كه در خارجِ بلد 2
هستيد، در خارج ايران هستيد، وظايف داريد. ما چنين نيست كه از آنجا آمديم بيرون، ديگر تمام. ما همه وظيفه داريم؛ يعنى وظيفۀ عقلى، وظيفۀ وجدانى، وظيفۀ شرعى داريم. وظيفۀ ما اين است كه ما در هر جا باشيم، جمعاً و فرداً، يكى يكى و اجتماعى، كمك كنيم به اين نهضت مقدس ايران؛ كه آنها در ميدان مبارزه دارند خون مىدهند و ما خارج هستيم و نمىتوانيم برويم آنجا؛ بايد در خارجْ ما هم مبارزه داشته باشيم. ما هم به هر مقدارى كه مىتوانيم با حرفمان، با قلممان، با تظاهرمان، هر كس هر چقدر، هر مقدار كه مىتواند، بايد همۀ ما اين وظيفه را ادا بكنيم. الآن مملكت ايران به ما صاحبِ ديْن شده. ما ديْن داريم الآن به آنها؛ مديونشان هستيم. براى اينكه آنها راجع به مصالح اسلام و راجع به مصالح ملت دارند فداكارى مىكنند؛ ما هم جزء ملت هستيم، ما هم از ملت ايران هستيم. آنها پس براى خاطر ما فداكارى كردند، خون دادند، حبس بودند. الآن از علماى ما چقدر حبسند؛ از علما، از روشنفكرها، از دكترها، مهندسين، از محصلين، از بازاريها از همۀ طبقات الآن در حبسند. عدهاى كشته شدهاند؛ عدهاى محبوسند. اينها براى خاطر همين ملت بوده؛ براى خاطر اسلام بوده؛ و ما كه مُسْلم هستيم و ما كه ملى هستيم، مربوط به اين ملت هستيم، به اينها ديْن داريم، بايد ديْنمان را ادا كنيم. من كه يك طلبه هستم، ديْنم را ادا مىكنم به اينكه بنويسم، بگويم به شما عرض بكنم، شما كه آقايان هستيد، محصل هستيد، هر رشتهاى را كه داريد، بايد ديْنتان را به اين ملت ادا بكنيد. اينها را خرد كردند زير پاى خودشان، و خداوند ان شاءاللّه خردشان بكند و مىكند ان شاءاللّه. بنابراين ما همه موظفيم كه توجه داشته باشيم به آنها و هر مقدارى كه مىتوانيم، البته همه كار كه ما نمىتوانيم بكنيم؛ آن مقدارى كه در وُسْع ما هست، در قدرت ما هست، در خدمت به اين ملت و در خدمت به اين خلق، ما ديْن خودمان را ادا كنيم. حراج مخازن كشور توسط شاه علاوه بر اين، خوب خود ما هم اهل اين ملت هستيم؛ مىبينيم كه تمام مخازن ما دارد مىرود تو جيب امريكا و برادرهاى او. نفت ما اگر اينطور كه حاتم بخشى مىكند محمدرضا ... اگر اين نشود، نفت ما به اين زوديها تمام نمىشود، مخازن ما به اين زوديها تمام نمىشود، لكن درِ نفت را باز كردهاند و حراج كردهاند. دارند مىبرند همه را، مىخورند همه را. از آن طرف انگليسها مىبرند، از آن طرف كسان ديگر. امريكايىها كه از همه بدترند. از آن طرف هم شوروىها. همه ريختهاند به جان اين ملت، و همه هم، دست به هم دادهاند كه اين مردكه را نگهش دارند كه اين چيزها را ببرند. تأييد جنايات شاه توسط رهبر چين شما ديديد كه چند روز پيش از اين، آن رهبر چين آمد كه خير ـ اين رهبر چين، رهبر چند صد ميليون جمعيت، يك ميليارد جمعيت است؛ و خلق چين چطور و كمونيست چطور و ما چطور هستيم! ـ مردكه آمد ايران؛ يك كسى كه قتل عامها كرده است، وارد به او شد. از روى كشتههاى ما با هليكوپتر رد شد. نتوانستند او را از توى خيابان ببرند، براى اينكه مردم هياهو مىكردند، دادوقال مىكردند. همۀ اينها را مردكه مىدانست، نه اينكه نمىدانست؛ چقدر جمعيت همراهش بود. از روى كشتههاى ما عبورش دادند و بردندش آنجا، و دست به دست هم دادند و با كمال خوشرويى با هم ـ عرض مىكنم ـ چه كردند. اين، اين آدم؛ اينها بازى مىدهند مردم را. از آن طرف ديديم كه در 15 خرداد آن همه جمعيت از ايران كشته شد، و شوروى روزنامههايش از آنها تأييد كردند و گفتند كه اينها يك دسته ارتجاعى بودند، يك دسته چه بودند كه مىخواستند چه بكنند؛ و حالا هم همان طور هست كه تأييد مىكنند از او؛ امريكا هم كه معلوم است. ادعاى شاه در مورد انرژى خورشيدى! اينها مىخواهند كه تمام مخازن ما را ببرند؛ و اين ملت بيچاره بعد از اينكه نفتش رفت و منابعش از بين رفت، بعد چه بايد بكند؟ خدا مىداند چه بايد بكند. اين آقا مىگويد كه بايد از خورشيد ما چيز [انرژى] بگيريم! تو چراغ نفتى را نمىتوانى روشن كنى؛ شما مىخواهيد از خورشيد قدرت بگيريد؟! اين حرفها چه است؟ اين حرفها براى اغفال مردم است. تمام اين صحنهسازيهايى كه دارند مىكنند براى اين است كه اين مردكه را نگهش دارند آنها با قدرتهاى خودشان. «شاه بماند» يعنى خيانت و در داخله هم هر كس بگويد كه اين بايد بماند يا خوب است بماند، اين خائن است كه مىگويد: خوب است بماند؛ براى اينكه در داخله همه ديدند كه اين شخص چه مىكند و با مردم چه كرده است و با مخازن ما چه كرده است، با مال ما چه كرده است. چقدرها اينها در خارج، عائلۀ [شاه]، چقدر از مال مردم گرفتهاند و در خارج الآن ويلا دارند و مِلْك دارند و چه دارند و چه دارند. همۀ اينها از مال ملت بوده. شايعۀ نفوذ كمونيسم خوب، ما رضاخان را ديده بوديم؛ يك سرباز لُختى آمد و حالا هر يك از آنها [صاحب] ميلياردها ميلياردها شدهاند. اين از مال همين ملت است. در همۀ شركتها اينها شركت دارند. هر شركتى كه در ايران تأسيس شده يك مقدارىاش هم مال اينها هست. از نفت هم كه همين طورى دارد مىدهد به آنها. يك مقدارى مىگيرند، مقدار كمى مىگيرند، كه اين مقدار هم به آنها آهن مىدهند؛ چيزهايى كه به درد ما نمىخورد. بله، به درد ايشان اين مسلسلها مىخورد؛ براى اينكه مردم را بزنند و بكشند. به درد ملت ما نمىخورد اين چيزها. يك مقدارىاش هم توى جيب خودشان و توى جيب عائلهشان مىرود و به تبليغات مىدهند در خارج، كه خدا مىداند اينها چقدر ... مىگويند صد ميليون دلار وجه تبليغات ايشان است كه به خارج مىدهند براى تبليغ كردن. تبليغ چه؟ تبليغ اينكه اين آقا براى ايران لازم است باشد. اگر اين برود، كمونيست مىشود ايران. چرا كمونيست مىشود ايران اگر اين برود؟ ملت ايران، يك ملت مسْلم هستند، ملت ايران شعارشان اسلام است، شعارشان ديانت است، چرا كمونيست مىشوند؟ بيخود همين طورى دارند منتشر مىكنند. حالا، اخيراً هم مىگويند كه بناست كه، درست كردهاند يك دستهاى را كه دانشگاه وقتى كه باز شد، در دانشگاه شعار كمونيستى بدهند براى اينكه به مردم بفهمانند كه ببينيد الآن كمونيستها هستند. نه، اينها سازمان امنيتند، اينها كمونيست نيستند؛ با هر حيله و با هر حقهاى هست اينها مىخواهند اين را نگهش دارند و نگهداشتنشان هم براى اين است كه ايشان بهتر از همه نوكرى دارد مىكند. ايران در دست ايرانى ما حرفمان از اول تا حالا اين بوده است كه ما يك مملكتى داريم براى خودمان مىخواهيم. ما نمىخواهيم امريكا سرپرست ما باشد. ما نمىخواهيم همۀ منافع اين ملت را امريكا ببرد، همۀ منافع اين مملكت را شوروى ببرد. گاز را شوروى ببرد و نفت را امريكا ببرد. مگر يك سفرۀ بازى است، هر كس هر چه مىخواهد بخورد؟ ما نمىخواهيم اينطور باشد. ما مىخواهيم خودمان، يك جمعيتى هستيم، هر چى هستيم به شما چه، ما هر چى هستيم، مىخواهيم خودمان از زمين خودمان و از آب خودمان و از نفت خودمان و از مخازن خودمان كه همه غنىاند اينها، ما مىخواهيم از همينها استفاده كنيم و دزدها را هم كنار بگذاريم كه هى مىخوردند و مىبردند. آنها را هم كنار بگذاريم و خودمان اداره كنيم مملكت خودمان را. ما سرپرست لازم نداريم. بد اداره كنيم خودمان كرديم، خوب هم اداره كنيم خودمان كرديم. ما حرفمان اين است. كى مىتواند بگويد كه نخير، بايد حتماً يك كسى ديگر بيايد و شما را اداره كند؟ به شما چه ربط دارد؟ ما يك مملكتى داريم مال خودمان، مخازنش هم مال خودمان؛ خودمان مىخواهيم اداره كنيم. مىگوييد نمىتوانيد، نتوانيم. به شما چه ربط دارد؟ ما نمىتوانيم اداره كنيم، نمىخواهيم اداره كنيم؛ حرف ما اين است كه شماها برويد بيرون؛ و حال آنكه اگر اينها بروند بيرون، اگر اين مفتخورها را ما كنار بزنيم ـ نفتخورها عبارت از همين ابرقدرتها [كه] هم مفتخور هستند، هم نفتخور؛ و مفتخورها هم همين عائلۀ پهلوى، و تمام آنهايى كه در اين پنجاه سال با اينها روابط داشتهاند ـ از هر طبقهاى كه مىخواهد باشد، اينها مفتخورهايى هستند كه روى نعش جوانهاى ما دارند استفاده از ماليّت همين مملكت مىكنند؛ ما مىگوييم كه اينها، اين نفتخورها و اين مفتخورها را اگر ما بيرونشان بكنيم، يك مملكت غنىاى داريم كه مىتوانيم ادارهاش كنيم تا آخر. اينطور نيست كه مملكت ما بودجهاش ناقص باشد؛ خورندهاش زياد است! بودجه ناقص نيست؛ آنكه مىخورد زياد است، خرج آن اشخاص خارجى تبليغاتى و نمىدانم، خرج اين اشخاصى كه در داخل هستند براى حفظ ايشان و امثال ذلك. اين مستشارهايى كه از خارج مىآيند، اينها زياد مىخورند؛ همۀ اينها ريختهاند در اين [كشور] براى مخازن ما و دارند آن را چپاول مىكنند و مىبرند. اگر ما دست اينها را كوتاه كنيم و ان شاءاللّه كوتاه مىكنيم و ملت ان شاءاللّه قيام كرده است وكوتاه خواهدكرد، اصلش بيرونشان خواهيمكرد انشاءاللّه، اگرما يكهمچو چيزى موفق بشويم، هم نفتمان بهاندازهكفايت است، همخودمان مىتوانيم اداره بكنيم مملكت خودمان را. كى گفت كه تو بيايى اداره كنى مملكت ما را، يا عمال تو بيايند اداره كنند؟ ادامۀ نهضت تا قطع دست ابرقدرتها از ايران ما اين همه مستشار مىخواهيم چه كنيم؟ اين مستشارها همه براى اين است كه حفظ كنند او را، و غارت كنند ما را. حفظِ اين، براى غارت. خودشان هم مىخواهند غارت بكنند و الاّ اگر مىدانستند يكى بهتر از اين مىتوانند بياورند، مىبردندش. همچو عشقى به چشم و ابروى ايشان ندارند! لكن الآن نمىتوانند اين را برش دارند. هر كس را بياورند، ما همين هستيم. اگر بنا شد كه كودتا كنند، يك نظامى روى كار بياورند، يا بايد بكُشد، يا بايد برود. همين طورى كه حالا هستش. يا بايد مسلسل را بكِشد و همۀ ملت را بكُشد و يا بايد كنار برود. تا امريكا نرود و تا دست اين ابرقدرتها از روى مملكت ما برداشته نشود، ما نهضتمان برقرار است و فريادمان هم برقرار است و كارها را ما انجام مىدهيم و ان شاءاللّه موفق خواهيم شد. افكار عمومى دنيا متوجه ايران آقايان نترسيد از اين ابرقدرتها. اگر يك ملتى قيام كرد براى مصالح خودش ... يكوقت مىخواهيم جنگ خارجى بكنيم، [در] جنگ خارجى ما هيچ هستيم و آنها همه چيز دارند؛ يكوقت يك ملتى يك حرفى دارد كه همۀ عالم مىپذيرند اين حرف را كه ما ملتى هستيم، نمىخواهيم اجانب توى ملت ما باشد، توى خانۀ ما باشد، از خانۀ ما بيرون برويد. اين را كسى نمىتواند با آن معارضه كند. اگر هم معارضه كند، يك اَمَد 3
خيلى كمى مىتواند معارضه كند و الاّ با افكار عمومى دنيا مواجه خواهد شد؛ و هيچ قدرتى با افكار عمومى دنيا نمىتواند مقابله بكند. ما الآن متوجه كرديم تمام افكار عمومى دنيا را به ايران. الآن ايران مورد توجه همه است، يعنى يك چيزى است كه همه دارند مطالعه مىكنند در ايران، ايران را دارند مطالعه مىكنند. آنها منتها مطالعه مىكنند براى چاپيدن؛ شايد يك اصحاب خيرى هم باشد كه مطالعه مىكنند كه ملت چرا اين جور است، چه شده، چرا بايد اينطور باشد اين؛ كمكم همه كه متوجه شدند به اينكه يك ملتى بپاخاسته و مىگويد كه من حق خودم را مىخواهم، نمىگويد كه من حق ديگران را مىخواهم، اين ناچار بايد تبعيت از آن بشود. و من به شما مژده مىدهم كه ان شاءاللّه اگر چنانچه دست به هم، همين طورى كه داديد، دستتان در دست هم باشد، مخالفتها را كنار بگذاريد و با هم دوست باشيد، همه با هم همقدم باشيد، نتيجه خواهيد برد و كلك اينها را ان شاءاللّه خواهيد كَند و مملكت مال خودتان خواهد شد. لزوم رفع اختلافهاى جزئى و آن يك كلمهاى هم كه به شما آقايان خارج از كشور عرض مىكنم، اين است كه گاهى من مىشنوم ـ ايران كه بودم گاهى مىشنيدم اينجا هم شايد شنيده باشم ـ كه آقايان بينشان يك مثلاً اختلافات جزئى، يك كدورتهاى جزئى هست. به نظر من اين صحيح نيست. شما همه برادر هم هستيد. چرا با هم، سر چه با هم اختلاف داريم؟ ما همه بايد دست به هم بدهيم، آنكه دشمن همه است، او را از بين ببريم. اگر ما بنا باشد كه خودمان با هم اختلاف بكنيم، او آسوده سرجاى خودش مىنشيند] و] قواى ما صرف خودمان مىشود. اين هم يك نيرنگى است كه آنها هميشه داشتهاند كه بين همين طبقات مردم اختلاف بيندازند. دو تا حزب درست كنند، آن حزب كذا، آن حزب كذا؛ بين اين دو تا حزب اختلاف بيندازند و مردم را فلج بكنند. يا مثلاً، يك نفر را بياورند جلو و يك چيزى از او درست بكنند، بعد هم مردم مشغول به او بشوند؛ مدتها سر اين دعوا بكنند و قوايشان تحليل برود و آنها استفاده بكنند. شما آقايان كه در خارج هستيد با هم برادر باشيد. حل كنيد اختلافات [را]. اگر يكوقت يك كدورتى از يك برادرى ديديد، برادر وار برويدپيشاو،بگوييد فلان كارشدهاست ومن به واسطۀ اين، كدورت دارم، حل بشود اين كار. على اَىُّ حالٍ من توفيق شمارا، همۀ آقايان را از خداوند تبارك و تعالى مىخواهم؛ و اميدوارم كه تحصيلات شما در اينجا به آخر برسد با سربلندى، و بتوانيد به وطن خودتان برگرديد و زمام امور وطن را اشخاص مهذب، اشخاص صحيحالعمل به دست بگيرند؛ و همۀ شما خدمتگزار، همۀ ما خدمتگزار به اين مردم و به وطن خودمان و به اسلام باشيم. من ـ اين هم عرض كنم كه من ـ مزاجم اقتضاى اينكه هر روز بيايم اينجا، با اين وضعى كه الآن هست [ندارد]؛ من الآن خسته شده بودم؛ آمدم اينجا ديدم چاره ندارم [الاّ ]اينكه با آقايان صحبتى بكنم. من معذرت مىخواهم از آقايان كه بتوانم بيايم. اولاً، اين را عرض بكنم كه من از اولى كه داخل در اين باب شدم [اجازۀ] دخالت به كسى نمىدادم؛ به نزديكان خودم هم اجازۀ دخالت هيچ وقت نمىدادم. خودم مستقل بودم در كارهايم. خودم هر كارى را مىخواستم مىكردم و هر كارى را نمىخواستم نمىكردم؛ و به حَسَب تشخيص خودم و تفكر خودم كارها را انجام مىدادم. خيال نكنيد كه من حالا اينجا كه آمدم مثلاً ارتباط خاصى با كسى داشته باشم، يا كسى در كارهاى من دخالت بكند و من هم قبول بكنم از او؛ اين حرفها نيست در كار. كدورتى نداشته باشيد از اين جهت كه من مثلاً اگر رفتم بيرون براى استراحت، اين يك چيزى بوده است كه من مثلاً به آقايان رسيدگى نكنم، خدمت آقايان نرسم. من در خدمت همۀ آقايان هستم و آنجا هم، منزلم، درش باز است؛ هر كس از آقايان مىخواهد، بيايد آنجا، لكن از اينكه بيايم در اين محل و اينجا باشم، يا اينكه از آنجا هر روز پا شوم بيايم اينجا، از اين معذرت مىخواهم از باب اينكه مزاج من همچو اقتضايى ندارد؛ و من بايد برگردم آنجا و استراحت بكنم، و ان شاءاللّه خودم را حاضر كنم براى خدمت به همۀ آقايان. ميزان حجاب [يكى از خانمهاى حاضر در جلسه: اين مسئلۀ حجاب، اين خواهرها ]را كه] در اين محيط هستند يك مقدار ناراحت كرده؛ يعنى واقعاً مىخواهند ببينند كه اين حجاب به اين شكل درست هست يا نه؟] امام: به همين طور كه حالا شما هستيد؟] خانم: بله]. امام: اين مانع ندارد؛ اگر يك مَفْسَدهاى بر آن نباشد، مانعى ندارد. شما بايد خودتان تشخيص بدهيد كه آيا به اين ترتيب كه برويد مثلاً مفسدهاى دارد؛ مثلاً فرض كنيد كه خلاف احترامى به شما مىشود؛ از اين چيزها. اگر بشود، خوب او را ديگر خودتان هم نمىتوانيد بگوييد. اما اگر نمىشود، حجاب اسلام بيشتر از اين نيست؛ همين است. [خانم: در ايران هم ...؟] امام: ايران حالا با اينجا وضعش فرق دارد. آنجا ممكن است كه بيشتر مفاسد باشد؛ و الاّ نه اينكه حجاب ايران را اينجا دارد. حجاب ايران، حجاب اسلام، همين مقدارهاست. اسلام اينجا و آنجا ندارد. لكن يك جهات خارجى گاهى در كار هست. به طورى كه يك مفسدهاى باشد، يك اختلاف اخلاقى بشود، يك ـ عرض مىكنم ـ چيزهايى باشد، البته آن وقت بايد جلوگيرى بشود؛ اما اگر نباشد اينطور، و ساده باشد و مثل سايرين با سادگى باشد، نه؛ بىچادر مانع ندارد.
عنوان :
رژیم شاهنشاهى منشا همه مفاسد مژده پیروزى
مرجع :
صحیفه امام (۳) صفحه ۵۰۹
مکان :
پاریس، نوفللوشاتو
تاریخ :
۱۳۵۷-۰۷-۱۷
حضار :
دانشجویان و ایرانیان مقیم فرانسه و دیگر کشورها