عنوان :
...
کتاب :
...
منبع :
...
تاریخ :
...
گوینده :
...
مکان :
...
سياستهاى ضد دينى رژيم شاه حضّار: علما، فضلا، طلاب و اهالى قم [بسم اللّه الرحمن الرحيم] قيام اميرالمؤمنين (ع) در مقابل معاويه ... ضمناً تذكرات لازمى بود كه بايد دولتها متوجه باشند. از اول ظهور اسلام، مسلمين حافظ دين مبين اسلام بودهاند؛ حتى براى حفظ دين از حق خود مىگذشتند. حضرت اميرالمؤمنين ـ عليه السلام ـ با خلفا همكارى مىكردند، چون ظاهراً مطابق دستور دين عمل مىنمودند و تشنجى در كار نبود، تا موقعى كه معاويه روى كار آمد و از طريقه و روش خلفا منحرف گشته و خلافت را مبدل به سلطنت نمود. در اين موقع حضرت ناچار شد قيام كند؛ چون نمىتوانست قيام نكند؛ زيرا روى موازين شرع و عقل نمىتوانستند معاويه را يك روز بر مقام خلافت پايدار ببينند. ناصحينى كه حضرت را از روى غفلت نصيحت مىكردند و مىگفتند بگذاريد معاويه بماند تا پايۀ سلطنت و خلافت شما محكم شود، بعداً او را از مقامى كه دارد پايين بياوريد، نمىدانستند كه اگر حضرت صبر مىكرد بعداً مورد اعتراض مسلمين واقع مىشد، و پس از محكم شدن كار، ممكن نبود او را خلع كرد. حالا شايد اشخاص غافل اين نكته در ذهنشان باشد كه خوب بود حضرت وقتى جاى پاى خودش را محكم مىكرد، معاويه را خلع كند؛ ولكن اشتباه است. لهذاوقتى ملاحظه فرمودند يك حكومت جائر مىخواهد حكومت كند، قيامْ وظيفۀ الهى بود و عمل فرمودند. همين طور ائمه معصومين قيام كردند ولو با عدۀ كم، تا كشته شدند و اقامۀ فرائض نمودند؛ و هر كدام مىديدند قيام صلاح نيست، در خانه مىنشستند و ترويج [دين] مىكردند. اين شيوهاى بود كه از اول اسلام بوده است. اقدام ميرزاى بزرگ هميشه علما و زعماى اسلام ملت را نصيحت به حفظ آرامش مىكردند. خيلى از زمان «ميرزاى بزرگ»، مرحوم «حاج ميرزا محمد حسن شيرازى» 1
نگذشته است؛ ايشان با اينكه يك عقل بزرگ متفكر بود و در سامره اقامت داشت، در عين حالى كه نظرشان آرامش و اصلاح بود، لكن وقتى ملاحظه كردند براى كيان اسلام خطر پيش آمده است و شاه جائر آن روز مىخواهد [به] وسيلۀ كمپانى خارجى، اسلام را از بين ببرد، اين پيرمرد كه در يك شهر كوچك نشسته و سيصد نفر طلبه بيشتر دورش نبود، ناچار شد سلطان مستبد را نصيحت كند. مكتوبات او هم محفوظ است. آن سلطان گوش نمىداد و با تعبيرات سوء و بىادبى به مقام شامخ عالم بزرگ رو به رو شد تا آنجايى كه آن عالم بزرگ مجبور شد يك كلمه بگويد كه استقلال برگردد. استقلال عراق، مرهون فتواى ميرزاى مجاهد مرحوم «ميرزا محمدتقى شيرازى» 2
بعد از اينكه ديدند عراق در معرض خطر است ـ كه اگر ايشان نبود از بين رفته بود ـ يك كلمه فرمودند، عرب پشتيبانى كردند؛ مطلب را برگردانيد. تمام ممالك اسلامى مرهون اين طايفه هستند. اينهايند كه تا به حال استقلال ممالك اسلامى را حفظ كردهاند. اين ذخاير هستند كه هميشه با نصايح خود، مردم سركش را خاموش كردهاند. در عين حال روزى كه ببينند اسلام در معرض خطر است، تا حد امكان كوشش مىكنند؛ اگر با نشر مطالب شد، با گفتگو شد، با فرستادن اشخاص شد فَبِها؛ و اگر نشد، ناچار هستند قيام و اقدام كنند. اينها كسانى هستند كه در عين حال كه علاقه به اتحاد و وحدت تمام طوايف مسلمين دارند، لكن تا آن حدى مىتوانند تأمل كنند كه استقلال مملكت را در خطر نبينند به يك چيزهايى كه ممكن است خود دولتها هم وارد و متوجه نباشند. اينجا شرع تكليف معيّن فرمودهاست؛چيزى نيستكه علمابتوانند ازخودشان بگويند؛قيام، قيام قرآنى ودينى بود. منت خداوند بر دولت و شاه [به] بنده، در شبى كه بنا بود فرداى آن در مسجد سيد عزيزاللّه ، براى تنبّه دولتها دعا كنند، اطلاع دادند دولت بنا دارد مقاومت كند. ما ديديم علما در اينجا تكليف ديگرى دارند؛ من تصميم آخر را ضمن ابتهال 3
به خداوند متعال گرفتم و به هيچ كس هم نگفتم و لكن خداوند بر دولت و شاه و ملت منت گذاشت. اگر خداى نكرده جسارتى به علماى تهران شده بود، من يك تصميم خطرناكى گرفته بودم؛ اما دولت، بعد از نيمه شب متوجه شد نمىشود با قواى مردم مقاومت كرد؛ در همان نيمه شب، از علماى بزرگ تهران كاغذ گرفت كه اين غائله خاموش شود؛ تا اينكه صبح براى علماى قم هم تلگراف زد و ما در منزل آقاى شريعتمدارى بوديم. تلگرافْ خوب است و لكن خوفى بود كه براى حيله باشد؛ تا اينكه ديروز مذاكرات زياد بين اينجا و تهران شد، تا در جرايد نوشتند و لكن مقدمات حرفهاى ايشان تمام نيست. قانونى نبودن قوانين خلاف قرآن راجع به قانون شهردارى كه ايشان 4
مدعى است گذشته، نگذشته است و اعتراضى هم شده است. 5
قياس انجمنهاى ايالتى و ولايتى هم به قانون شهرداريها كه «مشابه است» مشابه نيست و قياس باطل است، در آنجا و اينجا به نص قانون، مرد و مُسْلم بودن قيد شده و گذشته است. از اين گذشته، ما از طريق «ألْزِموُهُمْ بِما ألْزَموُا عَلَيْهِ أنْفُسَهُمْ» 6
با ايشان بحث مىكنيم، نه اينكه قانون اساسى در نظر ما تمام باشد بلكه اگر علما از طريق قانون صحبت كنند، براى اين است كه اصل دوم متمم قانون اساسى، قانون خلاف قرآن را از قانونيت انداخته است. «و الاّ ما لَنا والْقانوُنَ» 7
ماييم و قانون اسلام؛ علماى اسلامند و قرآن كريم؛ علماى اسلامند و احاديث نبوى؛ علماى اسلامند و احاديث ائمۀ اسلام. هر چه موافق دين و قوانين اسلام باشد ما با كمال تواضع گردن مىنهيم و هر چه مخالف دين و قرآن باشد ـ ولو قانون اساسى باشد، ولو الزامات بينالمللى باشد ـ ما با آن مخالفيم. ختم مسالمتآميز غائله به همت علما لكن بحمداللّه مطلب گذشت و آقاى اسداللّه عَلم متنبه شدند كه مطلب را بايد خاتمه داد و بحمداللّه خاتمه دادند. ما هم خاتمۀ مطلب را تقدير مىكنيم كه بحمداللّه بدون يك جنگ و نزاع، بدون ريختن يك قطره خون، چنين مطلبى كه با قيام بزرگ ملتى توأم بود كه تمام عشاير حركت كنند، يك سيلى كسى نخورد. در يك قيام و جنگ موضعى و كوچك، با اينكه هزار نفر مجتمع مىشوند، گاهى چند نفر كشته مىشوند، پنجاه نفر زخمى مىدهند؛ معقول نيست در يك قيام بيست ميليونى، از دماغ كسى خون نچكد؛ دولت نمىداند اين را كى حفظ كرد، بيايند ببينند كاغذهايى كه آمده، اشخاصى كه آمدند با ما صحبت كردند، چه نوشتند و چه گفتند؛ اشخاصى با چشمهاى گريان، آمدند گفتند: «شما دستور بدهيد، همان حيات روحى را تأمين بدهيد تا ببينيد چه مىشود». گفتيم ما اهل حرفها نيستيم. اگر يك كلمه صادر شده بود، انفجار ظاهر مىشد و اين آتش را كى خاموش كرد؟ چرا نمىخواهند باور كنند؟ چرا اين پشتوانه را با هر نحوى مىخواهند بشكنند؟ چرا با تمام قوا اين قوّه بزرگ را، كه پشتيبان استقلال است، مىخواهند بشكنند؟ خدا مىداند من متأسفم. اين روحانيت است كه با اين وضع ساخته است و دارد خدمت به استقلال مملكت مىكند. چرا بايد متوجه نباشند كه فرهنگ ما را به اين روز كشاندهاند؟ چرا خود را مستند نمىكنند به اين روحانيت؟ چرا از مرگ يك عالِم، عالَم متشنج مىشود 8
؛ ولى از شكست دولت، مردم چراغان مىكنند؟! دولت بايد طورى باشد كه اگر شكست خورد، مردم عزا بگيرند و براى حفظش قيام كنند. روحانيت، پشتوانۀ مملكت اينها نمىتوانند جلب منفعت خودشان را بكنند. اگر مردم ديدند اينها نفع مسلمين را مىخواهند، با قرضههاى ملى و فروش خانههايشان براى مصالح مسلمين خرج مىكنند. چرا اين مطبوعات را آزاد مىگذارند؟ چرا نسبت ناجوانمردانه و ناروا مىدهند؟ اگر روحانيت برود، مملكت پشتوانه ندارد. چرا اين مطبوعات اينقدر آزاد است؟ چرا جشن «هفدۀ دى» 9
را آزاد مىگذارند؟ اينها وسيلۀ منفوريت است؛ منفور نكنيد سلطان مملكت را. ما نصيحت مىكنيم اين هفدۀ دى را به وجود نياوريد. ما مفاسد را مىدانيم؛ حفظ كنيد اين مملكت را. ترقيات مملكت به هفدۀ دى نيست. ترقى مملكت به دانشگاه است كه آن را به اين صورت در آوردهايد. صد سال دانشگاه؛ اما نيازمند به خارج صد سال است به يك معنى دانشگاه داريم اما هنوز يك لوزتيْن سلطان را مىخواهند عمل كنند بايد از خارج طبيب بيايد! سد كرج را بايد خارجيها درست كنند! يك خط و جاده را بايد خارجيها بيايند بكشند! اينها را التزامات بينالمللى اقتضا مىكند؟! اگر مهندس و طبيب داريد، فرهنگ داريد؟ اگر مىگوييد فرهنگ داريم، ذخاير داريم، محصل داريم، طبيب و مهندس داريم، پس چرا از خارج استخدام مىكنيد؟ چرا ماهى صد هزار تومان به يك خارجى مىدهيد؟! جواب بدهيد! اگر نداريد، وااسفا به اين مملكت، صد سال است فرهنگ و دانشگاه دارد؛ ولى دكتر ندارد، مهندس ندارد ... تحريف مقاصد روحانيت روحانى حرفش اين است. روحانى با اقتصاد مملكت مخالف نيست؛ تهمت مىزنند پانصد سال روحانيت تمام قطب ارض را حفظ و اداره كرد؛ رجوع كنيد به تاريخ. با اينكه خلفا خلفاى جور بودند، با همين برنامۀ اسلامى بر عالم حكومت كردند. آيا اسلام راه ترقى ندارد؟ علما با چه امر اقتصادى مخالفند؟ شما سد خواستيد بسازيد جلوتان را گرفتند؟ كارخانه خواستيد وارد كنيد نگذاشتند؟ ما مىگوييم ذوب آهن را خراب نكنيد؛ ذوب آهن كرج را خيال مىكنيد ما خبر نداريم چه كرديد؟ علما با استقلال مخالف نيستند؛ مذهب علما استقلال است. دين اقتضا مىكند بگوييم ما وسيله نداريم؛ مطبوعات دست ما نيست؛ علما را بد معرفى كردهاند. نتيجۀ آزادى ادعايى زنان شما ببينيد بيست و چند سال است از اين كشف حجاب مفتضح گذشته است؛ حساب كنيد چه كردهايد؟ زنها را وارد كرديد در ادارات؛ ببينيد در هر ادارهاى كه وارد شدند، آن اداره فلج شد. فعلاً محدود است؛ علما مىگويند توسعه ندهيد؛ به استانها نفرستيد. زن اگر وارد دستگاهى شد، اوضاع را به هم مىزند؛ مىخواهيد استقلالتان را زنها تأمين كنند؟! كسانى كه شما از آنها تقليد مىكنيد، دارند به آسمان مىپرند، شما به زنها ور مىرويد؟ بد معرفى نكنيد روحانيون خود را به دنيا؛ براى شما عيب است. اينها دردهايى است، اينها نصيحت است؛ ولى چه سود. آنها كه بايد بشنوند نيستند؛ اگر هم كسى باشد، آنچه را كه قلب ما از آن درد دارد، نخواهد رساند. وظيفۀ علما: حفظ حيثيت اسلام اما شما آقايان، 10
وظيفۀ شما اين است در هر مقام كه هستيد وزانت و حيثيت اسلام را حفظ كنيد. اگر يك نفر از افراد شما بر خلاف زىّ 11
خودش عمل كند، جامعۀ روحانيت را بد معرفى مىكند. راضى نشويد ديگران كه بد معرفى [مى] كنند، خودمان هم بد معرفى كنيم. بىاهميت بودن شكست ظاهرى ما در اين قضايا كه وارد بوديم مطالب بسيار شيرينى داشتيم و مطالب بسيار تلخ. مطلب شيرين اينها بود كه گفتيم، احساسات مردم «اللّهُمَّ أعْلِ كَلَماتهمْ» بعضى مطالب هم از اشخاصى احساس كرديم كه تلخ بود؛ و خدا آنها را بيامرزد. به خواست خدا استقلال و حيات مملكت دست شماست. هر چه پيش بيايد به نفع شماست يا به ضرر شما؛ اگر به ضررتان تمام شد، بايد شكست روحى نخوريد. شكست ظاهرى مهم نيست؛ آنچه مهم است، شكست روحى است. اگر انسان شكست روحى خورد، تا آخر بايد به گورستان برگردد. شما كه استناد داريد به ذات مقدس حق تعالى، شما كه روحانى هستيد، شما كه قلبتان با ماوراءالطبيعه است، اين عالم شكست ندارد؛ عالِم چيزى نيست؛ كسى كه رابطه با خدا دارد شكست ندارد؛ شكست مال كسى است كه آمالش دنيا باشد.اگر آمالْ دنيا باشد، شكست است؛ اگر آماْل غيب و ماوراى غيب باشد، شكست ندارد. شكستْ مال بيچارههاست؛ شكست مال كسانى است كه معتِمد به شيطانند و ذخاير دنيا قلبشان را فرا گرفته است. اگر يك جايى به ضرر شما تمام شد، قلبتان محكم باشد؛ تا آخرين فردتان بايستيد. گمان نكنيد اين آدم شكست خورد، تمام شد؛ تو هم يك موحدى، تو هم يك مسلمى، تو متصل به خداوندى؛ خدا شكست نمىخورد: وَلا تَهِنُوا وَلا تَحْزَنُوا وَ أنْتُمُالأعْلَوْنَ إنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ. 12
تحصيل بزرگترين عبادت اگر به نفع تمام شد، دست و پاى خود را گم نكنيد؛ محكم باشيد. نه در آن طرف فَزَع 13
داشته باشيد، و نه در اين طرف زيادهروى داشته باشيد. حق اينكه به دولت ناسزا گفته شود، نيست؛ شما بزرگتر از اين هستيد كه حرفى كه مناسب شما نيست، بزنيد. از امروز مشغول كار خودمان هستيم. در اين دو ماه كه اين پيشامد كرد، ما نتوانستيم درست كار كنيم؛ شبهايى شد كه من دو ساعت خواب كردم؛ از اين به بعد مشغول تحصيل باشيم كه از همۀ عبادات بزرگتر است، «إنْ كانَالْقلْبُ مُخلِصاً» 14
. باز اگر ديديم شيطانى از خارج متوجه مملكت ما شد، ما همين هستيم و دولت همان و ملت همان. روحانيون حامى مردم اين اجتماع كه براى ديگران خرج دارد، براى ما با يك كلمه تهيه مىشود. مردم فهميدهاند ما دوست آنها هستيم؛ مردم به دوستشان علاقه دارند. روحانيين پدر ملتند، به فرزندانشان علاقه دارند. يك پيرمردى نصف شب مىنويسد: جمع شويد دعا كنيم، تهران حركت مىكند! يك پيرمرد هم اينجا بنويسد ما مىخواهيم يك ختم «أمَّنْ يُجيب» بگيريم، ببينيد چه مىشود! چون ملت ادراك كرده است كه علما صلاح آنها را مىخواهند؛ علما مصلح هستند، مفسد نيستند. ما ميل داريم دولت اينطور باشد. ميل داريم اگر عزاى ملى اعلام كند، همه عزا بگيرند؛ برخلاف نباشند. مىخواهيم همان طور كه مردم قلبشان متوجه روحانيين است و با اشارۀ آنها جمعيت انبوه فراهم مىشود، با دولت هم اينطور باشند. نصيحت به شاه از رى نوشتند ما پنج هزار نفر با كفن آمادهايم؛ از جاپلق 15
نوشتند ما صد هزار نفريم، مهياى دستور شماييم؛ از لرستان نوشتند طايفههايى با كفن حاضريم. مردم بيدارند؛ يك مملكت بيدار، عقب افتاده است؟ شما خلع سلاح كنيد، بياييم در تهران؛ شما بگوييد ما يك اجتماع مىخواهيم در شرق، ما مىگوييم يك اجتماع مىخواهيم در غرب؛ بياييد قم، شما بگوييد ما يك اجتماع مىخواهيم در اينجا، ما مىگوييم يك اجتماع مىخواهيم در خاك فرج 16
، در دو فرسخى؛ شما نزديك، ما دور. برويد خوزستان، جاى ديگر، تا بفهمند [و] اين پشتوانه را از دست ندهند. من به شاه مملكت نصيحت مىكنم اين قوه را از دست ندهند.دو قضيه را همه ديديم؛ يك قضيه فوت آيتاللّه بروجردى، كه ديدند. از آنها هم فوت واقع مىشود، از ما هم فوت شد. مىگويند آخوند چيزى نيست چطور آخوند چيزى نيست؟ مىگويد: من با آخوند كار ندارم 17
. آخوند با تو كار دارد. نصيحت از واجبات است؛ تركش شايد از كباير باشد. از شاه گرفته تا اين آقايان، تا آخر مملكت، همه را بايد علما نصيحت كنند. راه جلب قلوب راه به دست آوردن قلوب ملت اين است؛ دل مردم مسلم، با اسلام به دست مىآيد. رگ خوابشان را ما فهميديم؛ قلوب مسلمين را بايد توسط اسلام جلب كرد ـ إلَىاللّه تَطْمَئِنُالْقُلُوبُ 18
؛ تمام قلوب دست خداست؛ «مُقَلِّبَالْقلُوب» خداست. به خدا متوجه شو تا دلهاى مردم به تو متوجه شود. اهل علم اينكاره است، شما هم اينطور باشيد. نمىگويم عمامه بگذار! مىگويم: آنچه را او درك كرده است، تو هم ادراك كن. ما مىگوييم دولتها بايد مردم را خوب اداره كنند كه مردم بفهمند دولت خيرخواه ملت است؛ ولى اگر ديدند اينطور نيست، مىگويند: كىْ باشد از بين برود؟ اى دولتها، اى بيچارهها! فتح مملكت كه چيزى نيست ـ آن را هم كه الحمدللّه نداريد ـ فتحِ قلوبْ مهم است. اگر مىخواهيد بكنيد، اگر نخواستيد نكنيد؛ وَالأمْرُ إلَيْكُم. والسلام عليكم و رحمةاللّه و بركاته
عنوان :
شرایط اسفبار سیاسى اجتماعى، و بیان خدمات و مبارزات روحانیت شیعه؛
مرجع :
صحیفه امام (۱) صفحه ۱۷۳
مکان :
قم، مسجد اعظم
تاریخ :
۱۳۴۱-۰۹-۱۱