Picture of the author
Comma
صحیفه
سخنرانى

بسم اللّه‌ الرحمن الرحيم مقايسه مجلس شوراى اسلامى با مجالس سابق ان‌شاءاللّه‌ خداوند اين عيد سعيد را بر همۀ مسلمين و خصوص ملت مسلم ايران مبارك كند. اين چهرۀ مجلس اسلامى ماست و اگر از صدر مشروطه ـ الاّ شايد دورۀ اول ـ تا قبل از اين مجلس ملاحظه كنيد، اينجا جاى آن وكلا نبود؛ وكلايى كه از طبقۀ اشراف و از طبقۀ ثروتمند و مرفّه، و حاضر نبودند در يك مجلس چندتايشان با هم جمع بشوند و حاضر نبودند در يك مجلس اينطور مسجدى بنشينند و هر كدام در كاخهاى بلند ـ الاّ بعضيها كه آنها هم از سنخ شما بودند ـ زندگى مى‌كردند. امكان نداشت كه يك مواجهه‌اى بين منِ طلبه با آن تيپهاى اشرافى و اعيانى و داراى كذا و كذا اتفاق بيفتد؛ فرضاً اينكه گوش بدهند به اينكه يك طلبه با آنها چه مى‌گويد. اين از بركات نهضت است، بركات اسلام است كه همۀ نهادهايشان اسلامى و مردمى است. مجلس مردمى اين است. پيشتر اسمش را گذاشته بودند «مجلس ملّى». ملت راه داشت در آن مجلس؟ در آن مجلس از ملتها، از خود ملت كسى بود كه راه پيدا بكند به آنجا؟ خصوصاً در اين دهه‌هاى آخر، يك نفر از شما در آنجا راه نداشت و جاى شما در آنجا نبود اخلاقاً، كه عنداللّه‌ نبود، به واسطۀ علوّ شأن شما و به واسطۀ اينكه آنها طاغوتى بودند، شما راه نداشتيد بر آنجا. ما امروز مواجهيم با يك چهره‌هاى اسلامى كه به غير از اسلام و به غير از منافع مملكت خودشان فكر نمى‌كنند. و من اميدوارم كه اين مجلس، كه مركب از اين طبقۀ انسانى ملت است، چه آنهايى كه مسلم هستند و چه آنهايى كه باز برادرهاى ما هستند و از اقليتها هستند، اين چهره‌ها، چهره‌هايى است كه مال ملت است، و امروز ملت راه پيدا كرده است به مجلس و ديروز، در گذشته، ملت هيچ خبرى از مجلس نداشت و هيچ عملى نمى‌توانست انجام بدهد. اين موجب شكر است در درگاه خدا. همه تشكر كنيم از يك همچو نعمتى كه نصيب ما شده است. و اين تنها مجلس نيست كه تحول پيدا كرده است از طاغوت به اسلاميت و انسانيت، ساير نهادهاى دولتى هم، چه قواى مسلّحه و چه سايرين از قبيل وزرا و امثال اينها، آنها هم همين طور هستند. الآن ملت ما مى‌تواند ادعا كند كه ما در همۀ امور ناظريم. من خيلى از مجالس را ياد دارم و در بعضى از مجالس هم رفتم به عنوان تماشاچى. يك دانه از امثال شما در مجلس نبود، الاّ مثلاً، مثل زمانى كه مرحوم مدرّس آنجا بود يا در آن اول كه ما آنجا را ديگر نديديم؛ آن دوره‌هاى اول [را. در] دورۀ اول بودند از اشخاصى كه نظير شما بودند. آن چيزى كه مى‌خواهم عرض كنم اين است كه حيف است كه چهرۀ نورانى مجلس در آن، يك چيزهايى واقع بشود كه مخالف زىّ شما آقايان است. توصيه به نمايندگان در تفاهم و حل مسالمت‌آميز مشكلات من معذرت مى‌خواهم كه چند كلمه موعظه كنم شما را. شما محتاج به موعظه نيستيد، لكن تذكر، برادرها، خودش يك امرى است. يكى از عذابهايى كه در جهنم اهل جهنم به آن مبتلا هستند، خِصامُ اهل النّار 1

است. و يكى از نعمتهايى كه اهل بهشت متنعّمند؛ آن اخوانى كه اِخْواناً عَلى سُرُرٍ مُتَقابِلين، 2

آن برادرى و محبت كه بين اهل بهشت است، يكى از نعمتهاى بزرگ خداست و آن خصامى كه در جهنم است، يكى از عذابهايى است كه بر اهل جهنم است كه دائم توى سر هم مى‌زنند. اهل معرفت مى‌گويند كه هر چيزى كه در بهشت و در جهنم ظهور پيدا مى‌كند سابقه ندارد، از خود آدم است. در روايت هم هست اينكه زمين بهشت و جهنم قاع 3

است، هيچ چيز ندارد، صاف است. و در يك روايتى هم كه سابقاً من ديدم ـ حالا نمى‌دانم تمام معنايش درست چه جورى است ـ اين است كه گاهى در بهشت يك اشخاصى، ملائكة اللّه‌، مشغول يك بنا مى‌شدند و گاهى مى‌ايستادند. ظاهراً پيغمبراكرم شايد در شب معراج اين را ملاحظه فرمودند. سؤال كردند از جبرئيل كه چراگاهى مى‌ايستند، گاهى كار مى‌كنند. عرض كرد كه اينها اعمالى [است ]كه مردم مى‌كنند. مادامى كه اشتغال دارند به عمل خير، اينها مصالحشان محقق مى‌شود و مشغول بنا مى‌شوند. آن وقتى كه آنها مشغول اين كار نيستند آنها هم. در هر صورت، يك مسئله‌اى است اين در پيش اهل معرفت كه تمام چيزهايى كه در جهنم و بهشت هست اين از خود ماست. اينطور نيست كه خداى تبارك و تعالى يك آتشى تهيه كرده است كه ما را بسوزاند، ما خودمان تهيه مى‌كنيم. در قرآن هم هست كه اينها اعمال شماست كه به خودتان رد مى‌شود. ما مى‌توانيم خودمان را در اين عالم راجع به اين محكى كه از دو تا آيۀ شريفه استفاده مى‌شود، بشناسيم كه آيا اهل نار هستيم يا اهل بهشت. اگر كارهايمان روى خصام باشد ـ دشمنى ـ [اهل نار هستيم.] يك وقت اين است كه انسان در يك مسئله‌اى صحبت مى‌كند، مباحثه مى‌كند، خوب بين اهل علم و طلبه‌ها متعارف است كه گاهى وقتها به فرياد مى‌كشد مطلب، به داد و قال مى‌كشد مطلب، لكن وقتى كه مباحثه تمام شد، برادرند. بعد از مباحثه اينطور نيست كه اين مباحثه اسباب دشمنى باشد. دو تا دوستند، دو تا رفيقند، سر يك مطلبى، مطالبى، او آن طرف مطلب را مى‌گيرد و او آن طرف مطلب [را] و اتفاقاً اين يك ورزشى است كه در بين طلبه‌ها هست و يك ورزش علمى است كه قوى مى‌كند آنها را. در ساير طبقات شايد نيست اينطور ورزش. اينها تا حد جنگ و دعوا با هم مقابل مى‌شوند. مرحوم آقاى آسيد احمد زنجانى ـ رَحِمَهُ اللّه‌ ـ نقل مى‌كردند كه در روزنامۀ ملاّ نصرالدين 4

كه قفقاز طبع مى‌شده، عكسى انداخته بوده از دو تا طلبه، دو تا اهل علم، يكى اين طرف، يكى آن طرف نشسته و دعوا كرده‌اند، دندان يكى بيرون افتاده، كفش يكى هم بالاى سر آن يكى است. و او براى انتقاد از اين طايفه اين را نوشته بود، اين را عكسبردارى كرده بود. او نمى‌دانست كه در عين حالى كه گاهى وقتها به اين مسائل هم مى‌رسند، لكن به مجرّد اينكه مباحثه تمام مى‌شود، با هم مى‌نشينند، رفيق و با هم دوست و برادر[ند.] ما اگر در مسائلى كه پيش مى‌آيد، در هر وضعى كه باشد، البته مسائل زياد الآن در مجلس طرح مى‌شود و شما بعدها هم مواجه هستيد با مسائل زيادى كه براى ملت است و هر كسى نظر دارد و هر كسى اجتهاد دارد، هر كسى بايد مسائل را طرح بكند و بگويد، اما همان طورى كه طلبه‌ها مسائل را مى‌گويند، كه منتهى به اين نشود كه حالا كه من مخالف با شما هستم در نظر و شما مخالف من هستيد در نظر اين منتهى به اين بشود كه نه، ما دو تا خصم و دو تا دشمن با هم هستيم. اگر اينطور باشد كه واقعاً ـ خداى نخواسته ـ روى خصام باشد، بايد ما خودمان را بشناسيم به اينكه ما اهل ناريم. براى اينكه خصام اينجا آن خصام را مى‌آورد. چنانچه ايمان در كار باشد، برادرى در كار باشد و با برادرى و حسن نيت [و] رفاقت مسائل طرح بشود، همه بايد نظر خودشان را بدهند و هيچ‌كدام هم برايشان حتى جايز نيست كه يك چيزى را بفهمند و نگويند. بايد وقتى مى‌فهمند، اظهار كنند. اين موافق هر كه باشد، باشد؛ مخالف هر كه هم باشد، باشد؛ براى اينكه شما وكيل مردم هستيد، امين مردم هستيد. امين و وكيل بايد مسائلى كه طرح مى‌شود آن مقدارى كه مى‌تواند و مى‌فهمد اظهار كند، لكن به طور خصومت، به طور تنازع و خصومت نباشد، هر چه بتوانند آرامتر، لكن حالا صدا هم بلند شد، باشد. اما آن صدايى كه از طلبه‌ها توى مدرسه بلند مى‌شود، دنبالش هيچ ابداً اثرى از خصومت نيست. دو تا رفيق، دو تا دوست هستند سر يك مسئلۀ علمى كار به آنجايى مى‌رسد كه اين فرياد سر او مى‌زند، او فرياد سر اين مى‌زند، لكن به مجرّد اينكه مباحثه تمام شد، همان دو تا برادرند كه بودند؛ همان دو تا دوستند كه بودند. هيچ ابداً ديگر دنباله ندارد كه آن مطالب را او گفته، اين مطلب را ما. با هم برادريم، مطالب با هم دعوا دارند. مسائل كه طرح مى‌شوند، آن مسائل با هم اختلاف دارند. آنهايى كه مسائل را طرح مى‌كنند، مسائلشان بايد با هم اختلاف داشته باشد، نه خودشان. خودشان دوست، رفيق و برادر، ولى مسائل را بايد طرح بكنند و اشكال دارند، بكنند و طرح بكنند مسائلى كه روى مصالح اسلام است، روى مصالح كشور است و آن مقدارى كه مى‌توانند بررسى بكنند و آن مقدارى كه قدرت دارند نظر بدهند، لكن بعد از اينكه مجلس تمام شد، همان طورى كه بعد [از] اينكه مباحثۀ طلبه‌ها تمام شد، مى‌نشينند با هم چاى مى‌خورند و رفيق و دوست هستند، آنها هم همين طور باشند. رعايت مصالح اسلام و كشور لازم نيست كه انسان وقتى كه در يك مطلبى مخالف يك كس ديگرى است، دشمن او هم باشد. همه مسلمان، همه مؤمن، همه اهل اين كشور و همه مصلحت اين كشور را مى‌خواهيد و ما و شما هم مصلحت اسلام را مى‌خواهيم و هم مصلحت اين اشخاصى كه در دارالاسلام زندگى مى‌كنند و تحت لواى اسلام هستند، از نمايندگانى كه ساير اقليتها هستند و مصالح آنها [را مى‌خواهيم]. اسلام اقتضاى اين را مى‌كند كه مصالح همه در نظر گرفته بشود و على‌السواء هم در نظر گرفته بشود. همه اهل اين مملكت هستند، حق دارند در اين مملكت و شما هم وكلاى اين مملكت هستيد و مى‌خواهيد خدمت بكنيد. هر يكى‌تان وكيل همه هستيد و هر يكى‌تان بايد مصالح همۀ مملكت را در نظر بگيريد. بنابراين، بهترين مباحثه‌ها همين مباحثۀ برادرهاست با هم كه [در] كارهايشان، اگر اختلافى هم دارند، [با] برادرى حل مى‌كنند، نه به طور خصمانه. البته من مى‌دانم كه بسيارى از اشخاص هستند كه اينها بسيار منزّه و مبرّا هستند، اكثريت شما هم همين طور است و من اميدوارم همه‌تان اينطور باشيد. من همه را نمى‌شناسم، لكن من چهره‌ها را مى‌بينم كه همه‌شان از همين ملت و از همين جمعيتى هستند كه در اين مملكت هستند. هيچ از آن بالاها نيامده‌اند اينجا تا بخواهند يك مقاصدى داشته باشند غير مقاصد ملّى و اسلامى. از اين جهت، من اميدوارم كه اين مجلس، خدمت بزرگ بكند و ان‌شاءاللّه‌، كارها را با آسانى به پيش ببرد و هماهنگى كنند با دولت، با رئيس‌جمهور، با ساير ارگانهايى كه هستند. همه‌تان مى‌خواهيد يك مطلبى پيش برود. نه آقاى رئيس‌جمهور مى‌خواهند كه اين مملكت ـ خداى نخواسته ـ آشفته باشد ـ رئيس يك مملكتى نمى‌خواهد آن مملكت آشفته باشد ـ و نه وكلاى مجلس مى‌خواهند كه اين مجلس آشفته باشد؛ براى اينكه شما همۀ مملكت هستيد. مملكت از خود شماست. نمى‌شود كه يك كسى براى خودش طرح خلاف بزند و نه وزرايى كه هستند و بودند و بعدها هم ان‌شاءاللّه‌، خواهند بود. اينها هم همه‌شان نظرشان به اين است كه اسلام را تقويت كنند، احكام اسلام را پياده بكنند، براى اين مملكت خدمت بكنند. وقتى بنا شد همه با هم به حسب عقايد، يكى هستند، همه مى‌خواهند خدمت بكنند، همه مى‌خواهند كه اين مملكت را به پيش ببرند، همه مى‌خواهند كه اين جرثومه‌هاى فسادى كه در مملكت هست قطع بكنند، همه يك راه مى‌خواهند بروند. اين ديگر تخاصمى در كار نيست و نخواهد بود. اگر بله، فرض كنيد كه يك طايفه‌اى بودند، آمده بودند در مجلس و مى‌خواستند مقاصد شوم خودشان را يا مقاصدى كه به تَبَع آن، ابرقدرتها و خدمتگزارى به آنها بود، مى‌خواستند انجام بدهند، آن وقت دعوا مى‌شد. آن وقت بايد هم حقيقتاً بشود. آن وقت مخاصمه هم صحيح است؛ براى اينكه مخاصمه با آن اشخاصى كه توطئه‌گر هستند، اشخاصى كه مى‌خواهند مجلس را به هم زنند، مى‌خواهند مملكت را به هم بزنند، اين لازم است و بايد باشد، بعد از اينكه نمى‌شود اينها را با هدايت [به راه آورد] و مأيوس هستيد كه اينها را با هدايت بتوانيد به راه صحيح وادار كنيد. اما شماها كه همچو مقصدى در كار نداريد. من يقين دارم كه هيچ يك از شماها بنايتان نيست كه اين مملكت را به هم بزنيد. همه مى‌خواهيد مملكت آرامى باشد كه برادرهاى شما در اين مملكت زندگى آرام داشته باشند، زندگى مرفّه داشته باشند و همه مى‌خواهيد كه دست اجانب از اين مملكت كوتاه باشد و كوتاه خواهد بود، ان‌شاءاللّه‌ و همه مى‌خواهيد كه به اين مملكت خدمت بكنيد. خودتان هم از سنخ همان جمعيت هستيد، نه از آن طبقه‌هاى بالايى كه هيچ خبر از پايين ندارند و هيچ اطلاعى ندارند كه به اين پايين دست‌ها چه مى‌گذرد. شما خودتان از بين همين جمعيتها آمده‌ايد و مى‌دانيد كه چه مى‌گذرد به اين مردمى كه در اين كشور هستند، به اين زاغه‌نشينان چه مى‌گذرد. خودتان هم زندگيهايتان همين طورهاست، با يك قدر اختلاف مختصر. بنابراين، آن چيزى كه لازم است براى همۀ ماها و همۀ شماها و همۀ ملت و همۀ كسانى كه اين مملكت را مى‌خواهند اداره بكنند، اين است كه با هم تفاهم داشته باشند، اگر مسئله‌اى را برخلاف مى‌بينند، بنشينند [و] بخواهند [كه] حل كنند، صحبت كنند. در مجلس، اگر يك مطلبى را مى‌بينند كه دارد خلاف واقع مى‌شود، صحبت كنند، بنشينند مشورت كنند با رفقايشان و من اميدوارم كه ان‌شاءاللّه‌، با خوشى و خوبى و طليعۀ اين باشد كه پيروزى نهايى را ان‌شاءاللّه‌، پيدا كنيد. ضربه‌پذيرى قدرتها با اتحاد ملتها هيچ خوفى ما از ابرقدرتها نداريم. در عين حالى كه دستمان از همۀ آن سلاحهاى آدمكش كذا كوتاه است، لكن ايمانمان ما را وادار مى‌كند كه نترسيم، خوف نداشته باشيم. و يك ملتى وقتى يك مطلبى را همه با هم خواستند، نمى‌شود تحميلشان كرد. تحميل در وقتى است كه همه نخواهند، متفرق بشوند. اگر متفرق شدند، آن وقت جاى اين مى‌شود كه يك دسته‌اى به دستۀ ديگر يك مطلبى را تحميل كنند. اما چنانچه اينها با هم مجتمع باشند، نه ديگر در بين خودشان تحميلى هست ـ براى اينكه جاى تحميل ديگر نمى‌ماند ـ و نه ديگران مى‌توانند تحميل بكنند. قدرتها هر چه هم بزرگ باشند، وقتى مقابل با ملت مى‌شوند، نمى‌توانند كارى بكنند. من شايد يك دفعۀ ديگر هم اين را گفته باشم كه سفير شوروى آمد پيش من، گفت كه دولت افغانستان از ما خواسته است كه برويم آنجا و چه بكنيم. من متوجه نبودم كه اينها كار را كرده‌اند. حالا آمده‌اند دارند مى‌گويند. دولتى هم در كار نبوده ـ دولت هم بعد خودشان درست كرده‌اند ـ لكن به او گفتم كه اين اشتباه است از شما. ممكن است براى شما كه قدرتمند هستيد، يك كشورى را بگيريد. اين آسان است براى شما. قواى زياد داريد، مى‌گيريد. اما يك ملت را نمى‌توانيد مهار كنيد. شما وقتى وارد شديد در آنجا، نمى‌توانيد پيش ببريد و مزاحمت براى شما همچو ايجاد مى‌شود كه فَشَل 5

مى‌شويد، لكن كارى كرده بودند و بنا هم داشتند بكنند. نه اين بود كه مى‌خواستند حالا استمزاج 6

كنند؛ از من اجازه بگيرد شوروى كه مملكت اسلامى را برويم بگيريم. مطلب اينطورى است كه يك ملتى وقتى كه همه با هم باشند، پشتيبان هم باشند، برادر با هم باشند، اين قدرتهاى بزرگ بر فرض اينكه بيايند و با توپ و تانكشان هر كارى مى‌خواهند بكنند، لكن وقتى وارد شدند، در ملت هضم مى‌شوند. ملت آنها را هضم مى‌كند. ما ابداً از اين توطئه‌ها نمى‌ترسيم. مضافاً به اينكه به نظر من اينكه حالا هى مى‌آيند صحبت مى‌كنند، بعضيها آمده‌اند هى گفته‌اند كه «يك توطئۀ خيلى بزرگتر در كار است، از كجا تا كجا چه شده، از كجا تا كجا چه شده»، به نظر من، درست نيست. توطئه به اين معنا نيست الآن، لكن بايد با كمال دقت، مراقبت بشود. بايد ارتش ما، ژاندارمرى ما، سپاه پاسداران ما با كمال دقت و همۀ ملت ما ـ همۀ ملت الآن سپاه اسلام هستند ـ بايد مراقبت كنند، بايد رفت وآمدهاى مشكوك را تحت نظر بگيرند و به مجرّد اينكه ملت ديد كه يك رفت وآمد مشكوكى است، اطلاع بدهند، در محلّه‌ها ديدند كه رفت وآمدى در يك خانه‌اى هست، كه غير عادى است، اطلاع بدهند فوراً. آنها هم فوراً كنترل كنند اين چيزها را. در عين حالى كه همۀ اينها بايد بشود، لكن مطمئن باشيد كه نمى‌توانند كارى بكنند و نمى‌توانند اين مملكت را به آن آسيب برسانند. ما بعد از اينكه همۀ مسائل را هم مفروض بگيريم، فرض بگيريم كه اينها آمدند و همه به قول خودشان، همۀ ملاّها را كشتند و همۀ مؤمنين را از بين بردند، ما از چه مى‌ترسيم؟ ما از يك جايى كه اين وضع را دارد، منتقل مى‌شويم به يك جايى كه بهتر از اينجاست. چرا ما بترسيم؟ من نمى‌گويم ما غلبه به آنها مى‌كنيم، لكن ما غلبۀ ايمانى داريم به آنها. ما همان منطقى را داريم كه در صدر اسلام بود كه اگر آنها را بكشيم ما به بهشت مى‌رويم.اگر آنها ما را بكشند باز هم ما به بهشت مى‌رويم. اين منطق اهل ايمان است. آنكه ايمان به خداى تبارك و تعالى دارد، آنكه قرآن را به آن ايمان دارد، منطقش اين است كه ما ضرر نمى‌كنيم. هيچ طرف قضيه ضرر نيست. چنانچه كشته بشويم، لباسمان را عوض كرده‌ايم، لباس بهترى پوشيده‌ايم و اگر بكُشيم يك غير انسانى را از دنيا بيرون كرده‌ايم. بنابراين، ترسى از چيزى نداريم. ولى مع‌ذلك، شما مطمئن باشيد كه نخواهد شد. ملت، اسلامى است و براى خدا داريد كار مى‌كنيد. ملت ما براى خداست كه دارند كار مى‌كنند. آنهمه جوانها را دادند، براى خدا بود، هيچ براى چيز ديگرى نبود. تعقّل ندارد كه يك كسى جوانش را بدهد براى اينكه يك خانه پيدا كند يا فرض كنيد كه شب يك غذاى خوبى [پيدا كند]، اين معقول نيست. اينها براى خدا آمدند به ميدان و همين مطلب در ذهنشان بود كه ما براى خدا داريم كار مى‌كنيم و اجرمان را هم از خدا مى‌خواهيم. هيچ طلبى هم هيچ كداممان از هم نداريم. همه براى خدا ان‌شاءاللّه‌، كار كرده باشيم و بكنيم و از خداى تبارك و تعالى اجرش را بخواهيم و خداى تبارك و تعالى خواهد داد، يا اينجا و آنجا، يا آنجا. خداوند ان‌شاءاللّه‌، همۀ شما را موفق كند. من بحق، خدمتگزار شما هستم و اين چند لحظه‌اى كه از عمر من باقى است، من در خدمت شما هستم. خداوند ان‌شاءاللّه‌، شما را به كمال معرفت برساند و دشمنهاى اين كشور و اين اسلام را ان‌شاءاللّه‌، يا هدايت كند و يا اينكه به جزايشان برساند. والسلام عليكم و رحمة‌اللّه‌ و بركاته

  1. - اشاره به آيۀ 64 سورۀ ص: «اِنَّ ذلِكَ لَحَقٌّ تَخاصُمُ اَهْلِ النّار»: اى اهل ايمان بدانيد كه اين منازعه و دشمنى اهل دوزخ حتمى است.
  2. - سورۀ حجر، آيۀ 47: «وَ نَزَعْنا ما فى صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ اِخْواناً عَلى سُرُرٍ مُتَقابِلينَ»؛ و ما آيينۀ دلهاى پاك آنها را از كدورت كينه و حسد و هر خلق ناپسند، بكلى پاك و پاكيزه سازيم تا همه با هم برادر و دوستدار هم شوند و روبه‌روى يكديگر بر تخت عزّت بنشينند.
  3. - زمين صاف و هموار.
  4. - هفته‌نامه‌اى فكاهى كه به زبان تركى در تبريز، نخجوان و... منتشر مى‌شد و داراى مشى انتقادى بود. كاريكاتورهاى اين روزنامه كه معمولاً در صفحۀ اول آن به چاپ مى‌رسيد، از شهرت خاصى برخوردار بود. ملا نصرالدين مسائل و مشكلات جامعه ايران را با زبان طنز و معمولاً با كاريكاتور تشريح مى‌كرد.
  5. - سست، ترسو.
  6. - حال كسى را بدست آوردن.

عنوان :

توصیه براى حل مشکلات با روحیه مسالمت‌آمیز و تفاهم

مرجع :

صحیفه امام (۱۳) صفحه ۱۱۹

مکان :

تهران، حسینیه جماران

تاریخ :

۱۳۵۹-۰۵-۲۱

حضار :

هاشمى رفسنجانى، اکبر (رئیس مجلس) و نمایندگان مجلس شوراى اسلامى