بسم اللّه الرحمن الرحيم نقشۀ استعمارگران؛ انحراف يا سركوبى نيروها نقشه اين بود كه همۀ نيروها را يا متوقف كنند، و يا منحرف. نقشه اين بود كه هر جايى كه احتمال بدهند كه در مقابل اجانب يك نيرويى باشد يا سركوب كنند، يا منحرف. اين يك نقشهاى بود كه با اين نقشه رضا خان آمد روى كار، و ادامه داد به جنايات خود، و با اين نقشه محمدرضا آمد، براى تكميل كار و خدمت به خارجيها. رضا خان را آنوقت انگليسىها آوردند، چون آنوقت زور آنها بيشتر بود. آنها رضا خان را آوردند، چنانچه جنگ عمومى كه پيدا شد، در راديو دهلى انگليسىها اعلام كردند به اينكه ما رضا خان را آورديم و به سلطنت رسانديم و چون خيانت كرد او را برديم، و محمدرضا را متفقين روى كار آوردند، به اعتراف خودش كه در يك كتابى نوشت. ـ ولو بعد آن را محو كردند ـ نوشت كه متفقين كه آمدند صلاح ديدند كه من باشم؛ سلسلۀ ما باشد! و اين يك نقشهاى بود. كه اين يك نقشهاى بود كه خارجيها و آنهايى كه نقشهكش هستند براى چاپيدن اين ممالك اسلامى؛ ممالك شرق كشيدند. اينها نقشه داشتند كه در همه جا نيروهايى كه احتمال مقاومت در مقابل اجانب در آنها مىدادند اين نيروها را يا خفه كنند، و يا منحرف كنند از آن راهى كه دارند. و لهذا ديديم ـ و شماها اكثراً يادتان نيست، بعضىتان يادتان هست ـ كه زمان رضا خان نقشه را به اينطور پياده مىكردند كه روحانيت را سركوب مىكردند، سركوب كردند سخت، و مجالس وعظ و خطابه و مصيبت را قدغن كردند، به طورى كه شايد در تمام ايران يك مجلس علنى نبود، اگر بود سرّى. در قم من يك مجلس سراغ داشتم كه سرّى، قبل از آنكه صبح بشود، يا قبل از آفتاب، تمام بود، و آن هم مثل اينكه گرفته شد. براى اينكه اينها اينطور تشخيص داده بودند كه روحانيت يك قوهاى است و اين مجالس وعظ و مجالس خطابه و مجالس سيدالشهداء ـ سلاماللّه عليه ـ يك قدرتى است كه ممكن است يكوقتى از اين قدرت استفاده بشود و جلوى آن چپاولگريها را بگيرد. آنها با اطلاع كامل از وضع خزائن زيرزمينى كه اين دولتها، اين ملتها، اين كشورها ـ كشورهاى شرقى ـ دارد، و بالخصوص ايران زياد مورد نظرشان بود، و قدرتى را كه احتمال مىدادند آن وقت كه بتواند يك مقاومتى بكند، و ديده بودند كه در طول تاريخ همين قدرتها مقاومت كرده است، اين قدرت را سركوب كردند، با دست رضاخان و پليس آن روز و سازمانهاى آن روز. منتها بعد نقشه عوض شد، نقشه اين شد كه با تبليغات ـ علاوه بر فشارهايى كه مىآورند ـ تبليغات بر ضد آن قدرتهايى كه ممكن است يكوقتى برخلاف آنها يك خودنمايى بكند و نقشۀ آنها را [...] و در زمان رضا شاه هم تبليغات زياد بود، به طورى كه مردم را ـ آنهايى كه آگاه نبودند ـ از روحانيت تقريباً بسيارشان را برگرداندند. تبليغات شاه بر عليه روحانيت در زمان اين پسر، كه بدتر از آن پدر در يك جهاتى بود، در اين زمان تبليغات زياد شد، به طورى كه اين تبليغات در دانشگاه هم، جوانها هم ـ كه جوانهاى خوبى بودند ـ اين تبليغات در آنها هم اثر كرد؛ به حيث كه يكوقتى بود كه در دانشگاه اسم يك معمم را شايد نمىشد ببرند! بلكه در دانشگاه بعض از آيات قرآن را در ديوار مىنوشتند و مسخره مىكردند. براى اينكه آنها، كه منحرف مىكردند اينها را از راه حق، نقشهشان اين بود كه نبادا يكوقت اسلام قدرت پيدا بكند در جامعه، و روحانيت كه خدمتگزار اسلام است آن هم قدرت پيدا بكند، و جامعه را بكِشد به طرف مخالفت با دستگاهها و مخالفت با اجانب. در همۀ قشرهايى كه يك احتمالى مىدادند كه شايد يك مقاومتى در اينها باشد به يك وضعى وارد مىشدند، و يا آنها را منحرف مىكردند، و يا سركوب مىكردند. قشر شما پهلوانها هم مستثنا نبود، قشر ورزشكارها هم مستثنا نبودند از اين، براى اينكه اينها هم يك جمعيت متدين بودند؛ علاقهمند به اسلام بودند و قدرتمند. اينها را هم به يك جورى سرگرم مىكردند، نمىتوانستند از اسلام منحرفشان كنند؛ گوش نمىدادند به حرفشان در آن باب؛ اما منحرف مىكردند از مسائل اصلى، يك بساطى درست مىكردند كه سرگرم بشوند به آن بساط، و از مسائل اساسى مملكت غفلت بكنند. در همۀ قشرها اين مسائل پيش مىآمد، مستقيماً يا سركوب مىكردند، اگر نمىتوانستند انحراف ايجاد كنند، سركوب مىكردند. و يا اگر سركوبى را صلاح نمىدانستند، يا ـ او را ـ انحراف را بهتر مىدانستند، به تبليغات منحرفشان مىكردند از آن راه، و اگر اين هم نبود، سرگرمشان مىكردند به يك كارهاى ديگر. قشر روحانى را سركوب كرد رضا شاه و با بهانههاى مختلف؛ كه شايد اكثراً يادتان نباشد كه چه بساطى بود. و بعد كه دانشگاه پيدا شد، و دانشگاه هم يك قدرتى به نظر آنها بود [كه] در مقابل ممكن است بايستند، شروع كردند تبليغات انحرافى در آنجا. به يك انحرافات كه اذهان جوان را با تبليغات كه زود مىشود بَرَش گردانيد. تبليغات دامنهدار از اصل مذهب شروع كردند تا اسلام، ـ اصل و اساس را ـ تبليغات به خلاف كردند. و بعد هم جدا كردند روحانيت را از دانشگاه، هر كدام را مفقود كردند. آنها را هم بسيارشان منحرف كردند، البته در آنها، آنهايى بودند كه بسيارى منحرف نبودند لكن نمىتوانستند، چون قدرت در دست آنها بود و بعضى از آنها هم منحرف كردند به طورى كه ايجاد دشمنى بين دانشگاه و روحانى كردند. مىديدند كه اگر اين دو با [يكديگر] مجتمع شوند، خطرناك است. راههاى گوناگون استعمار در سركوب و انحراف ملتها بنابراين چند جور اينها نقشه داشتند؛ يكى نقشه سركوبى كه آنى را كه نمىشود الاّ به سركوبى، سركوبش كنند، حبس ببرند، زجر بدهند، به بهانههاى مختلف بگيرند ـ زمان رضا شاه بدتر بود قضيه، گرفتار شديم، زمان اين 1
هم بود ـ و آنى كه مىشود منحرفش كرد منحرفش كنند. آنى كه نه، انحراف عقيدتى مىتوانند در او تأثير بكند، آنها را بيايند و سرگرمشان كنند به يك مسائلى، به دستجات زيادى. شماها را سرگرم كنند به همان محيط كه خودتان داريد. و جورى وضع را پيش بياورند كه شما به مسائل سياسى كم توجه كنيد، يا نكنيد. يك دستههاى زيادى هم از جوانهاى ما را، براى اينكه منحرفشان كنند از اساس، به مراكز فحشا كشيدند كه بيشتر جوانهاى ما از اين راه انحراف پيدا كردند. مراكز فحشا در همه جا، و خصوصاً در شهرهاى بزرگ، و بالاخص در تهران، مراكز زياد براى فحشا و براى آن كارهايى كه مىدانند درست كردند، دامن زدند، آسان كردند رسيدن به شهوات را. راديو و تلويزيونى كه بايد مربى جوانها باشد منحرف كننده شد. سينما و تئاتر كه بايد مربى جامعه باشد منحرف كننده شد. با تمام قوا كوشش كردند كه اين ملت را اولاً از هم جدا كنند، تكهتكهاش كنند؛ سنخ دانشگاهى على_' حده براى خودش يك مطلبى باشد؛ روحانى على_' حده باشد؛ ورزشكار على_' حده باشد؛ بازارى على_' حده؛ همه را تكه تكه كنند. و آنقدرى كه مىتوانند منحرف كنند، و نيروى جوانى را به باد بدهند. آثار غربزدگى و يك راه ديگر هم قضيۀ تبليغات دامنهدارى براى ترقياتى كه در غرب هست، كه جوانهاى ما را غربزده كنند؛ اعتماد به كشور خودشان را از آنها بگيرند؛ اينها ديگر اتكال به خودشان نداشته باشند؛ هر صحبتى كه مىشود، صحبت از غرب پيش بيايد، خيابانها را به اسم آنها اسمگذارى كنند، ميدانها را به اسم آنها اسمگذارى كنند، مراكز علم را با اسم آنها چه بكنند. جورى تربيت كنند اين ملت را كه خودش را ببازد و خودش را از دست بدهد؛ به جاى آن يك آدم غربى بنشيند. يك آدم اسلامى شرقى كه بايد متكى به خودش باشد، متكى به مكتب خودش باشد، اين را شستشو كنند، شستشوى مغزى به اصطلاح بكنند. و به جاى يك آدم شرقى، يك آدم غربزده درست بكنند كه هر چه صحبت بكند، از آنها باشد. گويندهشان بگويد ـ فوت شده است، خدا بيامرزدش ـ گويندهشان بگويد كه ما همه چيزمان را به انگليسى مىسازيم! ما اگر بخواهيم به تمدن برسيم، همه چيزمان بايد انگليسى باشد. گويندۀ معروفشان اينطور! الآن هم ملاحظه مىكنيد كه اين مسئله هست. تا يك كسى مريض مىشود، بايد برود اروپا. طبيب نداريم ما؟ داريم طبيب. اما جورى تربيت شدهاند اينها كه حتى خود طبيبها هم اتكاى به نفسشان از دست رفته. خود طبيب هم وقتى بروند، مىگويد ديگر گذشته بايد برود به جاى ديگر. مىرود آنجا هم اكثراً نتيجه معلوم نيست حاصل بشود. ما را از خودمان جدا كردند. آن شجاعت انسانى كه در انسان بايد باشد و همه چيز را طرد كند و بگويد من هستم در مقابل همه، از او گرفتهاند. مىگويد من هيچم، همۀ آنها! در صورتى كه اين اِشكال در كار نيست كه آنها ترقيات مادى زياد كردند. ما اين را درش اشكالى نداريم، لكن اشكال سر اين است كه ما آدابمان را هم از آنها مىخواهيم بگيريم؛ قوانينمان را هم مىخواهيم از آنها بگيريم. آن وقت هم كه قانون اساسى را نوشتند، از بلژيك و بعضى جاهاى ديگر گرفتند و نوشتند. همه چيزمان را خيال مىكنيم آنها مقدماند، در صورتى كه در تمدن مقدّم نيستند؛ بلكه بسيار عقب افتادهاند. آنى كه جلو هستند اين است كه آلاتى درست كردند آدمكش! دنيا را به آتش مىزنند اينها! اخيراً هم مىگويند يك چيزى درست كردهاند، يك بمبى درست كردهاند، كه پنج مقابل زيادتر از آنى است كه در آن [شهر] كردند دويست هزار نفر در يك بمب كشته شد. 2
افتخارشان به اين است! كه دنيا را متبدل كردهاند و مىخواهند بكنند. يك جمعيت آدمكش و آدمخوار، اگر تمدن اين است، همه عالم بايد از تمدن بيزار باشند. مجرد اينكه طياره درست كنند، ما قبول داريم خوب جهت مادىاش صحيح است، اما جهت انسانىاش، آن چيزى كه بشر را به آرامش مىكشد، آن چيزى كه انسان را متمدن مىكند، در غرب از آن خبرى نيست، اگر باشد، در شرق است. مكتبهاى توحيدى ـ انسانى، ضامن تمدّن آنكه ضامن اين است كه يك كشورى درست بكند كه متمدن باشد، آزاديخواه به معناى حقيقىاش باشد، استقلال داشته باشد به معناى حقيقىاش، آن مكتب انسانيت است، غير از او هيچ نيست، آنكه مىتواند آزادى به مردم بدهد. آن آزادى كه در غرب است يك قدرى فحشاست كه هر جورى دلشان مىخواهد عمل كند در شهوات، هيچ قيد و بندى نباشد، آزادند هر طورى دلشان مىخواهد در فحشا غوطهور شوند. يك مقدارىاش هم كلاه سر ما گذاشتن است كه ما آزادى مىدهيم! در زمان رژيم سابق مىگفتند كه آزادى زياد دادند. كارتر مىگفت كه زياد آزادى دادند به اين ملت! اين فريادى كه از مردم بلند مىشود، براى اينكه آزادى زياد است! اين حبس و اين زجر و اين بساطى كه در ايران بود، يك حبسى بود مملكت ما كه 35 ميليون جمعيت توى حبس بودند! نه يك مطبوعات ما آزاد بود ـ يك كلمه نمىتوانستند بنويسند ـ نه راديو آزاد بود ـ يك كلمه نمىتوانستند خلاف بگويند، همهاش ديكته بود! از طرف سازمان امنيت درست مىكردند و دست اينها و از طرف بالاترها هم درست مىكردند و دست آنها هم مىدادند. يك وكيل را ملت تعيين نكرده، اينكه حالا فلان جمعيت مىگويند كه نخير ما آزادى داشتيم و وكيل خودمان است، براى اينكه مىخواهند اين را از آن چيزى كه دادگاهها دارند مطالبه مىكنند مىخواهند نجات بدهند، نه اين است كه وكيل را خودشان تعيين كردند، خودى در كار نبود كه تعيين كند. آزادى به اين معنا كه مردم در انتخابشان آزاد باشند، در اقوالشان آزاد باشند، مطالبى كه دارند بتوانند بگويند، هيچ اصلاً نبود. آنى كه آزادى به مردم مىدهد، آزادى در حدودى كه فحشا نباشد، آنى كه مخالف با شخصيت انسانى است نباشد، آن را مكتبهاى توحيدى مىدهند ـ كه در رأس آنها اسلام است. گرايش بايد پيدا كرد به اين مكتب، اگر بخواهيد سعادتمند بشويد، جديت كنيد كه اين مكتب تحقق پيدا كند در خارج. ثمرات جمهورى اسلامى در مدتى كوتاه حالا يك اسمى هست، در عين حالى كه اسمى هست، از همۀ آن رسميها بهتر است. همين حالايش هم از همۀ آنها بهتر است. دليلش اين است كه ما اشخاص مختلف كه آن روز نمىتوانستيم در يك مجمعى، در يك مجلسى، با هم مجتمع بشويم، اگر شما مىآمديد اينجا وقتى بيرون مىرفتيد بايد برويد حبس، الآن آزاد نشستهايد، قلمها هم آزاد است. حتى آنهايى كه برخلاف نهضت هم هستند، به آنها حرفى نمىزنند، دارند مىنويسند و مىگويند، و مزخرفات خودشان را مىگويند. الآن هم كه باز ما يك اسمى از جمهورى اسلامى داريم. باز محتوايش به آنطورى كه دلخواه است تحقق پيدا نكرده است. باز نه قانون اساسى جمهورى اسلامى درست شده است؛ و نه رئيس جمهورى ما داريم؛ و نه مجلس شوراى ملى داريم؛ و يك دولت انتقالى است. معذلك خدمت همين دولت انتقالى در همين پنج ماه از خدمتهايى كه آنها كردهاند بگويم كه خدمتى نكرده بودند ـ خدمتهايى كه اينها كردهاند ارزشمند است. منتها قلمهاى مسموم است كه هى مىگويند چه شد، چه شد. چى مىخواهيد بشود آقا؟ يك قدرت بزرگى كه همه چيز شما را به باد داده بود اين نهضت برد از بين. اگر هيچى نشده الاّ اين، بس است ديگر، باقىاش را خودتان درست كنيد. اگر ما هيچ نداشتيم الاّ اينكه دست مفتخوارها را از نفت قطع كرديم، نفت مال خودتان است الآن. دست جنايتكارها از خزينۀ دولت قطع شد. اينها همۀ نفت را، آنقدرش را، كه به آنها مىدادند؛ عوضش هم به خودشان مىدادند؛ پايگاه درست مىكردند برايشان! آنقدرى هم كه توى جيب ملت بايد بيايد خود اينها مىخوردند. به صورت حسابهايشان برسيد، هر فردشان از اين نفت مىبردند، برسيد به حسابهايشان، و مىرسند به حسابهايشان. همين چهار ـ پنج ماهى كه اين دولت انتقالى هست، باز يك دولت مستقر ما نداريم، همين چهار ـ پنج ماهى كه يك بويى از جمهوريت اسلامى هست، و باز آنقدرى كه بايد بشود، نشده است و طولانى است باز راهمان، همين قدرش هم نمىشود مقايسه كرد حتى با مملكتهاى ديگر، اين چيزى كه الآن هست، اين كارهايى كه الآن شده، مقايسه با آنها نمىشود كرد. ممالك ديگر الآن تحت سيطرۀ همين ابرقدرتها هستند؛ و اينجا سيطرۀ آنها را شكست درهم اين نهضت و از بين برد. [آنها] باز گرفتار آنهايى هستند كه مىكُشند و مىبَرند و مىزنند. همين امروز يك آقايى كه آمده بود گفت كه من و بچههايم و بچههاى شيرخوارم و زنم و همه را در حبس بردهاند ـ از يك مملكت ديگر آمده بودند ـ اين حرفها نيست الآن، الآن آنكه مىترسد جنايتكارانند كه مىترسند. مردم عادى ديگر چه ترسى دارند؟ براى اينكه بناى بر ظلم نيست. بناى بر اين نيست كه مردم را غارت كنند. در اين پنج ماه اگر يكى پيدا شد كه بگويد دولت اينجا به ما ظلم كرد، ما را غارت كرد، پيدا نمىشود همچو چيزى. بله، صاحب قلمهايى كه مىخواهند انتقاد بكنند، انتقاد مىكنند، منتها انتقاداتشان راههاى ديگر است، آنها هم نمىگويند دزدى كردند، آنها چيزهاى ديگر مىگويند. همين دست دزدى از خزائن يك مملكت كوتاه شدن، اسباب اين مىشود كه انشاءاللّه بعد از يك چندى اقتصاد ما اقتصاد صحيحى بشود؛ و انتساب به ساير ممالك را احتياج نداشته باشيم. يك مملكتى خودش خودكفا بشود؛ خودش بتواند ارزاق خودش را اداره بكند. اين خانه خرابها به اسم «اصلاحات ارضى» بكلى از بين بردند زراعتهاى ما را، و بكلى كشاورزى را از بين بردند، و يك بازار درست كردند براى خارجيها. لزوم توجه همگانى به اسلام و وحدت كلمه برادرها! به اسلام روى بياوريد همه، توجه به اسلام بكنيد، از تفرقه دست برداريد، توجه كنيد وحدت كلمه، اينى كه رمز پيروزى شما شد، اسلام و وحدت كلمه، اين دو تا مطلب را نگهش داريد، محكم. خداوند انشاءاللّه شما پهلوانها را پهلوانتر كند، و ما معممين را هم معممتر كند. والسلام عليكم و رحمةاللّه و بركاته
عنوان :
راههاى گوناگون استعمار در سرکوب و انحراف
مرجع :
صحیفه امام (۹) صفحه ۱۰۵
مکان :
قم
تاریخ :
۱۳۵۸-۰۴-۲۳
حضار :
اعضاى جامعه ورزشى اصفهان