[بسم اللّه الرحمن الرحيم] خداوندا، زبان ما را از لغو نگهدار؛ دلهاى ما را به خودت متوجه بفرما؛ ما را از غير خودت منصرف بفرما؛ حب دنيا را از قلب ما بيرون كن؛ اخلاق نيك را در ما پابرجا كن؛ ما را در پناه اميرالمؤمنين ـ سلاماللّه عليه ـ از هر بدى نگهدار؛ ما را نسبت به اسلام و مسلمين خدمتگزار قرار بده؛ ما را نسبت به علماى اسلام قدردان قرار بده؛ علماى اسلام را در هر جا هستند حفظ بفرما؛ ديانت اسلام را، كلمهاش را، مقدم بر همۀ كلمات قرار بده[آمين حضار]؛ «اللهم أعلِ كلمةَ الإسلام». 1
رنجهاى پيامبر (ص) در دعوت به توحيد آقايان مىدانند كه پيغمبر اسلام ـ صلى اللّه عليه و آله و سلم ـ تنها قيام فرمود و در يك محيطى كه همه با او مخالف بودند، قيام فرمود و زحمتهاى زياد، مشقتهاى زياد، رنجهاى فراوان برد تا اينكه اسلام را به مردم ابلاغ فرمود. دعوت كرد مردم را به هدايت؛ دعوت كرد به توحيد. آنقدر مشقتْ ايشان تحمل فرمود كه گمان ندارم كسى طاقت آن را داشته باشد. بعد از رسول اكرم ـ صلى اللّه عليه و آله و سلم ـ مسلمين به وظايف خودشان تا يك حدودى عمل كردند؛ اسلام را تقويت كردند؛ توسعه دادند اسلام را، تا اينكه يك مملكت بزرگ اسلامى در دنيا تشكيل شد كه بر همۀ ممالك مقدم بود. خود رسول اكرم ـ به طورى كه مكتوبشان در صحيح بخارى مضبوط است ـ مكتوبى را كه به هرقل 2
نوشتند، و آنطورى كه تاريخ ضبط كرده است ايشان چهار تا مكتوب مرقوم فرمودهاند به چهار تا امپراتور: يكى ايران، يكى روم، يكى مصر، يكى حبشه. و عين مكتوب ايشان ـَ ـ آنطورى كه در ذهنم هست ـ مضبوط است. عين مكتوب ايشان را ـ به طورى كه در ذهن من است ـ در موزۀ تركيه زيارت كردهام. اين چهار مكتوبى كه مرقوم فرمودهاند به مضمون واحد است به چهار امپراتور و آنها را دعوت به اسلام كردهاند و دعوت به توحيد؛ اين مقدمه بوده است، شالوده بوده است از براى اينكه حقايق اسلام را به تمام دنيا، به تمام امپراتوريهاى دنيا ابلاغ بفرمايند و اسلام به آن نحوى كه هست معرفى بشود به مردم. مع الأسف آنها جواب مثبت، الاّ پادشاه حبشه، نداده؛ و لهذا متوقف شده است آن دعوتى كه رسول اكرم مىخواستند بفرمايند و مىخواستند اسلام را معرفى كنند. عَلى أىِّ حالٍ با رنجهاى فراوان، چه خود رسول اكرم و چه بعد از رسول اكرم كسانى كه متكفل بودهاند رياست اسلام را، با رنجهاى فراوان اسلام را تقويت كردند. و دست به دست، اين اسلام آمد تا الآن كه به ما محول شده است؛ به اين طبقهاى كه الآن موجودند محول شده است. اين طبقۀ موجودهاند كه الآن مسئول اسلام و مسئول احكام اسلام هستند و اين مسئوليت به حَسَب اختلاف مراتب اشخاص فرق مىكند، بعضيها مسئوليتشان خيلى زياد است، و بعضى هم مسئوليت دارند لكن به اندازۀ آنها نيست. برنامۀ زندگى و حكومت در اسلام كسانى كه مسئوليتشان خيلى زياد است دولتهاى اسلامى است؛ رؤساى جمهور اسلام، سلاطين اسلام، اينها مسئوليتشان خيلى زياد است و شايد بيشتر از همۀ طبقات باشد. اسلام الآن به دست اين طبقه، به حسب ارادۀ خداى تبارك و تعالى ـ تكويناً ـ سپرده شده است و آنها مسئولند بر حفظ اسلام و حفظ وحدت كلمۀ اسلام و حفظ احكام اسلام و معرفى كردن اسلام را به دنياى متمدن كه گمان نشود اسلام مثل مسيحيت هست، فقط يك رابطۀ معنوى ما بين افراد و خداى تبارك و تعالى است و بس. اسلام برنامۀ زندگى دارد؛ اسلام برنامۀ حكومت دارد؛ اسلام قريب پانصد سال ـ تقريباً يا بيشتر ـ حكومت كرده است؛ سلطنت كرده است؛ با اينكه احكام اسلام در آن وقت باز آنطور اجرا نشده است كه بايد اجرا بشود لكن همان نيمۀ اجرا شدهاش ممالك بزرگى را، وسيعى را، اداره كرده است با عزت و شوكت از همۀ جهات، از همۀ كيفيات. اسلام مثل ساير اديانى كه حالا در دست است ـ شايد آنها هم در وقت خودش اينطور بودهاند لكن ساير اديانى كه حالا در دست است، خصوصاً مسيحيت كه هيچ ندارد جز چند كلمۀ اخلاقى و راجع به تدبير مُدُن و راجع به سياست مدن و راجع به كشورها و راجع به ادارۀ كشورها برنامه ندارد ـ گمان نشود كه اسلام هم مثل آنها برنامه ندارد. اسلام از قبل از تولد انسان شالودۀ حيات فردى را ريخته است تا آن وقت كه در عائله زندگى مىكند، شالودۀ اجتماع عائلهاى را ريخته است و تكليف معين فرموده است تا آن وقت كه در تعليم وارد مىشود، تا آن وقت كه در اجتماع وارد مىشود، تا آن وقت كه روابطش با ساير ممالك و ساير دوَل و ساير ملل هست. تمام اينها برنامه دارد، تمام اينها تكليف دارد در شرع مطهر. اينطور نيست كه فقط دعا و زيارت است؛ فقط نماز و دعا و زيارتْ احكام اسلام نيست؛ اين يك باب از احكام اسلام است. دعا و زيارت يك باب از ابواب اسلام است لكن سياست دارد اسلام؛ ادارۀ مملكتى دارد اسلام؛ ممالك بزرگ را اداره مىكند اسلام. بر رؤساى جمهور اسلام، بر سلاطين اسلام، بر دوَل اسلامى است كه اسلام را معرفى كنند به عالم. تفاوت كليسا و مسجد مسيحيون خيال نكنند كه اسلام هم، مسجد هم، مثل كليساست. مسجد وقتى نماز در آن بر پا مىشده است تكليف معين مىكردهاند؛ جنگها از آنجا شالودهاش ريخته مىشده است؛ تدبير ممالك از آنجا، از مسجد شالودهاش ريخته مىشده است. مسجد مثل كليسا نيست. كليسا يك رابطۀ فردى مابين افراد و خداى تبارك و تعالى ـ عَلى زَعْمِهم 3
ـ هست لكن مسجد مسلمين در زمان رسول خداـ صلىاللّه عليه وآله وسلم ـ و در زمان خلفايى كه بودند ـ هرجور بودند ـ مسجد مركز سياست اسلام بودهاست.در روز جمعه با خطبۀ جمعه مطالب سياسى است ـ مطالب مربوط به جنگها، مربوط به سياست مدن، اينها همه درمسجد درست مىشده است؛ شالودهاش در مسجد ريخته مىشده است در زمان رسول خداو در زمان ديگران و در زمان حضرت امير ـ سلاماللّه عليه. لزوم معرفى اسلام بايد اسلام را آنطور كه هست معرفى كنند؛ مكلفند اينها. كسانى كه خداى تبارك و تعالى به آنها رياست داده است مسئوليت دارند در مقابل رياستشان؛ بايد اسلام را آنطور كه هست معرفى كنند. بايد يك برنامۀ راديويى براى معرفى اسلام تهيه كنند؛ بايد به علماى اسلام رجوع كنند تا اينكه آنها حقايق اسلام را برايشان تشريح كنند و آنها در اذاعه 4
و در راديوها و در ساير مطبوعات نشر بدهند. هدف پيامبر اسلام پيغمبر اسلام مىخواست در تمام دنيا وحدت كلمه ايجاد كند؛ مىخواست تمام ممالك دنيا را در تحت يك كلمۀ توحيد، در تحت كلمۀ توحيد تمام ربع مسكون را قرار بدهد، منتها اغراض سلاطين آن وقت از يك طرف و اغراض علماى نصارا و يهود و امثال ذلك از طرف ديگر سد شد؛ مانع شد از اينكه ايشان بتوانند آن كار را انجام بدهند. الآن هم سد است؛ الآن هم آنها مانع هستند؛ الآن هم گرفتارى ما براى خاطر آنهاست؛ الآن هم يهود مانع هستند كه اسلام ترويج بشود؛ الآن هم نصارا مانع هستند كه اسلام را، آنطور كه هست، معرفى كنند. مانع هستند. تكليف سران كشورهاى اسلامى، حفظ وحدت كلمه الآن بر رؤساى اسلام، بر سلاطين اسلام، بر رؤساى جمهور اسلام، الآن تكليف است كه اين اختلافات جزئى موسمى را كه گاهى دارند، اين اختلافات را كنار بگذارند؛ عرب و عجم ندارد، ترك و فارس ندارد؛ اسلام ـ كلمۀ اسلام ـ پيغمبر اسلام، همان طورى كه خودشان طريقۀ مبارزهشان بوده است، بايد آنها هم تَبَع باشند، تبع اسلام باشند. اگر وحدت كلمۀ خودشان را حفظ كنند، اگر اين اختلافات جزئى موسمى را كنار بگذارند، اگر همه با هم همدست بشوند ـ هفتصد ميليون مىگويند كه جمعيت هست، اما هفتصد ميليون متفرق به قدر يك ميليون هم نيستند؛ هفتصد ميليون متفرق به درد نمىخورد؛ هزارها ميليون متفرق هم به درد نمىخورد؛ اما اگر اين هفتصد ميليون، دويست ميليونش، چهارصد ميليونش، با هم دست بدهند، دست برادرى بدهند، حدود و ثغورشان را حفظ كنند، حدود خودشان را حفظ كنند لكن در جامعۀ اسلامى كه مشترك مابين همه است، در كلمۀ توحيد كه مشترك بين همه است، در مصالح اسلامى كه مشترك بين همه است با هم توحيدِ كلمه كنند. اگر اينها توحيد كلمه كنند، ديگر يهود به فلسطين طمع نمىكند؛ ديگر هندو به كشمير طمع نمىكند. اين براى اين است كه نمىگذارند شما متحد بشويد. بدانند آنها ـ مىدانند هم ـ دستهايى كه مىخواهند منابع شما را از دستتان بگيرند، مىخواهند ثروت شما را به رايگان ببرند، مىخواهند ذخاير تحت الارضى و فوقالارضى شما را به يغما ببرند، آنها نمىگذارند كه عراق و ايران با هم متحد بشود؛ ايران و مصر با هم متحد بشود؛ تركيه و ايران با هم متحد بشود؛ همهشان با هم وحدت كلمه پيدا كنند. نخواهند گذاشت. ولى شما تكليفتان اين نيست؛ رؤسا تكليفشان اين است كه بنشينند با هم تفاهم كنند، حدود و ثغور خودشان را حفظ كنند، هر كدام حدود و ثغورشان محفوظ، لكن آن دشمن خارجى كه به شما اينقدر ضرر وارد مىكند در مقابل او توحيد كلمه كنيد. اگر توحيد كلمه بكنيد، يك مشت يهودى دزد در فلسطين است، بيش از يك ميليون از مسلمين را ده سال، بيشتر از ده سال است كه متفرق كردهاند و ممالك اسلامى نشستهاند با هم عزا گرفتهاند، اگر توحيد كلمه باشد چطور مىتوانند اينها، اين يك مشت يهود دزد، چطور مىتوانند فلسطين شما را از دستتان بگيرند و مسلمين را از فلسطين بيرون كنند و نتوانيد هيچ كار بكنيد؟ اگر توحيد كلمه كنيد، چطور هندوى بدبخت مىتواند كشمير عزيز را از ما بگيرد و از مسلمين بگيرد و هيچ كارى از آنها نيايد؟ اينها مطالبى است كه جزو واضحات است منتها تذكر لازم است. خود آنها هم مىدانند اين مطلب را لكن بايد فكر كنند، بايد بنشينند جلسه كنند، اجتماع كنند، فكر كنند، اين اختلافات جزئى [را] كنار بگذارند. الآن اسلام در دست شما است. الآن رؤساى اسلام بدانند، سلاطين اسلام بدانند، رؤساى جمهور بدانند، شيوخ بدانند، آنهايى كه رياست دارند در اسلام، بدانند كه خداى تبارك و تعالى اين رياست را به آنها داده است؛ مسئوليت دارد رئيس يك قوم شدن؛ رئيس يك ملت شدن، مسئوليت دارد نسبت به آن ملت، نسبت به آن قوم، نسبت به زندگى آن قوم؛ نسبت به حوادثى كه براى آن قوم پيش مىآيد. مسئولند اينها؛ ديگران محتاج به اينهايند. حفظ ثروت مسلمين اين از عجايب است.اين مطلب از عجايب است كه ثروت در دست شرق است، اين ثروت مهم نفت در دست شرق است، در دست مسلمين است ـ اينكه در ممالك اسلامى است ـ اين مخازن بسيار مهمى كه دنيا به واسطۀ آن [و] هر مملكتى پيشرفت كرده است به واسطۀ اين مخازن پيشرفت كرده است؛ هر جنگى مقدم شده است، هر مملكتى در جنگ مقدم شده است، به واسطۀ موجهاى نفت مقدم شده است؛ اينها در دست شماست، عراق بحمداللّه نفت دارد، ايران بحمداللّه نفت دارد، كويت نفت دارد، حجاز نفت دارد، نفت دست مسلمين است. آنها بايد بيايند به شما تملق بگويند، دست شما را ببوسند، پاى شما را ببوسند و اين ذخاير را به قيمت أعلَى القِيَم 5
بخرند؛ شما نبايد از آنها يك تملقى بگوييد ان شاءاللّه نمىگوييد آنها بايد تملق شما را بگويند؛ ثروت دست شماست. مع ذلك انسان مىبيند كه مطلب اينطور نيست. جورى مستعمِرينْ اين مطلب را درست كردهاند كه بعض ممالك را بازى دادند و خيال مىكنند كه نه، بايد از آنها هم يك تملقى بگويند، به آنها هم يك تعارفى بدهند، تا اينكه ثروت آنها را هم ببرند. اين تأسف دارد. سيادت در وحدت كلمه تا وحدت كلمه نباشد، تا رؤساى اسلام، وحدت كلمه در خودشان ايجاد نكنند، تا فكر نكنند بر بدبختيهاى ملتهاى اسلام، بدبختيهاى اسلام، بدبختيهاى احكام اسلام، غربت اسلام و قرآن كريم، سيادت نمىتوانند بكنند. بايد فكر كنند، عمل كنند، تا سيادت كنند. و اگر اين مطلب را انجام بدهند، سيد دنيا خواهند شد. اگر اسلام را آنطورى كه هست به دنيا معرفى كنند و آنطورى كه هست عمل بكنند، سيادت با شماست؛ بزرگى با شماست: للّهِِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسولِه وَ لِلْمؤمنين. 6
مسئوليت علماى اسلام اين راجع به آن دسته كه رؤساى سياسى ما هستند. دستۀ ديگر كه علماى اسلام هستند و مراجع عاليمقام هستند، آنها هم مسئوليتشان خيلى زياد است؛ خيلى زياد. شايد به يك معنا مسئوليت علماى اسلام از همه كس زيادتر باشد. بر آنهاست كه اسلام را آنطور كه مىدانند معرفى كنند بر دنيا. البته ما وسايل نداريم؛ اين هم از بىعرضگىِ ماست؛ ما وسايل نداريم، همۀ وسايل دست ديگران است. مسلمين بِما هُمْ مُسْلِمين، علما بِما هُمْ عُلَما، ندارند يك دستگاهى كه اسلام را ابلاغ كنند به دنيا و بگويند اسلام اين است. يك كالاى به اين خوبى، يك كالاى به اين خوبى دست شما هست و نمىتوانيد عرضه كنيد به عالَم كه ما اين را داريم. آنها انجيل خودشان را كه تويش آن مطالبى است كه ملاحظه فرموديد، هر كس ديده، آن انجيل دروغى را، آن انجيل اصلى كه نيست، آن انجيل دروغى را آنها به تمام دنيا عرضه داشتهاند و مبلغينشان در همۀ دنيا رفته، و از قرارى كه گفتند همين اخيراً كه اين ممالك اسلامى، اين ممالكى كه در تحت اسارت بودند، اينها يكى يكى از اسارت بيرون آمدند، اصلاً دنبال آن مبلغين پاپ رفتند، و آنها را به صورت مسيحيت در آورد[ند] ما در محيط خودمان هم نمىتوانيم، در محيط خودمان هم نمىتوانيم احكام اسلام را آنطورى كه هست عرضه بداريم. ما مباحثاتمان از حدود كتاب «طهارت» و كتابِ ـ عرض مىكنم كه ـ «خمس» و كتاب چه و چه، از اين حدود تجاوز نمىكند. سياست اسلام را بحثْ ديگر نمىكنيم از آن؛ حدود اسلامى ديگر بحث از آن نمىشود. اجرا نشدنْ غير آن است كه نبايد عرضه داشت به دنيا؛ بايد عرضه داشت آقا. اين يك مطلبى است كه بايد دنيا بفهمد كه اسلام برنامه دارد. اسلام براى همه چيز، براى همۀ زندگيها، برنامه دارد. اين را كى بايد معرفى كند جز علماى اسلام؟ علماى اسلام ـ كثّراللّه امثالهم ـ با همۀ زحمتهايى كه مىكشند، با همۀ رنجهايى كه مىبرند لكن مسئوليتشان زيادتر از اين معانى است. خداى تبارك و تعالى به آنها عزت داده است، به آنها عظمت داده است، ديگران را تَبَع آنها قرار داده است، ملت را تابع آنها قرار داده است؛ اينها همه مسئوليت مىآورد؛ همان طورى كه رسول اكرم ـ صلىاللّه عليه و آله و سلم ـ مسئوليت داشت و قيام كرد بر مسئوليت خودش؛ قيام كرد به مسئوليت خودش. بايد قيام كرد به مسئوليت؛ بايد اسلام را آنطورى كه هست، نه آنطورى كه حالا در دست مثلاً چهار تا فرض كنيد مقدس مآب فقط كتاب مفاتيح است، و عرض مىكنم كه بايد آنطورى كه هست احكام اسلام را معرفى كرد. گفت به دنيا كه ما يك همچو كالاى بزرگى داريم، يك همچو قوانين مترقى داريم؛ محتاج نيستيم به اينكه در قوانين به كسى ديگر مراجعه كنيم؛ در هر بابى از ابوابْ قانون داريم ما. اسلام تكليف معين كرده است، قانون معين كرده است؛ مسلمين محتاج نيستند به اينكه در قوانين تبعيت از غير بكنند. الآن جوانهاى ما، اين جوانهاى دانشگاهها، چه در اينجا، چه در ايران، چه در ساير ممالكى كه هستند، اينها نمىدانند كه اصل اسلام چه چيز است يا اصلاً مطلع نيستند كه اسلام يعنى چه. اسلام را غير از يك نمازى و غير از يك ـعرض مىكنم كه ـ طهارات و امثال ذلك، چيز ديگرى ادراك نكردند؛ و اعتقاداتشان اين است كه خوب، ما اگر چنانچه بخواهيم مسْلم بشويم و به اسلام عمل كنيم چيزى ندارد كه عمل كنيم. مىگويند اين را، براى اينكه اسلام معرفى نشده است. اين حرف، اين مطلب را مىگويند كه چه برنامهاى اسلام دارد كه ما عمل كنيم؟ خوب، فلان طايفه برنامه دارد، فلان طريقه برنامه دارد، برنامۀ زندگى دارد، ما زندگى مىخواهيم. اسلام يك مطلبى است فردى مابين انسان و خداى تبارك و تعالى؛ بيش از اين چيزى نيست، بنابراين برنامهاى ندارد تا اينكه ما عمل بكنيم. اين براى اين است كه مطلع نيستند از اسلام؛ اطلاعى از احكام اسلام ندارند؛ خيال مىكنند كه برنامه ندارد اسلام. بر علماى اسلام است كه اين مطلب را تصويب [كنند] البته خودشان با مسائلى كه دارند نمىتوانند، اما تصويب اين مطلب بر علماى اسلام است كه تصويب كنند اين مطلب را، كه اسلام را، همۀ شئون اسلام را، همۀ فنون اسلام را، همۀ احكام اسلام را بنويسند، بيان كنند، عرضه بدارند به دنيا. قوانين اسلام را در هر رشتهاى كه هست بنويسند، منتشر كنند؛ اگر موفق بشوند دستگاه فرستنده پيدا بكنند كه به دنيا ابلاغ بكنند؛ اسلام را آنطور كه هست معرفى كنند به دنيا؛ بفهمد دنيا كه ما چه داريم و با اينكه اين را داريم اينطور زندگى مىكنيم. اين مسئوليت بزرگى است كه به دوش علماى اعلام ـ أعلَى اللّه كلِمَتَهُم ـ به دوش آنهاست و شما آقايان، شما فضلاى اعلام و علماى جوان هم مسئوليت داريد؛ آتيۀ اسلام به دوش شماست مسئوليتش؛ الآن هم مسئوليت داريد و بسيار مسئوليت سنگينى است. تهذيب نفس بايد از همين حالا، همين جوان شانزده ساله، همين جوان بيست ساله كه [در] مدارس هست، در مدارس علمى هست، از حالا بايد آنطورى كه رضاى خداست، آنطورى كه دستورات الهى است، از حالا بايد خودش را عادت بدهد به اينكه آنطور باشد. يك قدم كه براى تحصيل علم برمىدارد، يك قدم هم براى تحصيل اخلاق خوب و تهذيب بردارد. اگر خداى نخواسته عالِمى مهذب نباشد، اگر خداى نخواسته عالمى آنطورى كه اسلام مىخواهد نباشد، اين ضررش از نفعش بيشتر است. تمام اديانى كه مخترَع است و تمام اديانى كه اختراع شده است و كذب است، اين اشخاص تحصيلكرده مؤسسش هستند، اشخاصى كه در حوزههاى علميه تحصيل كردهاند لكن مهذب نبودند. شما ملاحظه بفرماييد رؤساى مذاهب باطله را، مىبينيد كه رؤساى مذاهب باطله تمامشان از اشخاصى هستند كه درس خواندند، ملاّيند لكن مهذب نبودند. جلوهاى از سلوك على (ع) اينجا، در پناه حضرت امير ـ سلاماللّه عليه ـ است. بودن آقايان در ارض مقدس نجف، در پناه حضرت امير ـ سلاماللّه عليه ـ هم يك تكليف زياد براى انسان مىآورد. اصلِ خودِ بودن در نجف فرق دارد با اينكه كسى در ـ فرض كنيد كه ـ كويت باشد، يا كسى در تهران باشد، يا كسى در بغداد باشد. بودن در نجف خودش يك مسئلهاى است؛ يك مسئوليتى دارد. انسان ببيند كه حضرت امير ـ سلاماللّه عليه ـ در زندگىاش چه وضعى داشته است؛ چه سلوكى در زندگى داشته است ـ چه در زندگى انفرادى، چه در زندگى اجتماعى. انسان تفكر كند بر احوال حضرت امير ـ سلاماللّه عليه؛ ملاحظه كند كه چه زحماتى براى اسلام كشيده است؛ چقدر زخم خورده است؛ چقدر رنج برده است؛ چقدر جنگ كرده است؛ چقدر تشنگى خورده است ـ اينها را ملاحظه كند انسان. يك همچو اسلامى كه به دست ما سپرده شده است، به دست شما آقايان سپرده شده است، مسئوليت داريد اگر خداى نخواسته در خلال تحصيل علمْ همان فكر اين باشيد كه دقايق علمى را ادراك بكنيد لكن فكر تهذيب نباشيد. مهذب كنيد خودتان را؛ مهذب بشويد به آداب اللّه؛ به سُنَن اللّه؛ اگر چنانچه اين نباشد علم اثرى ندارد. تهذيب براى درك نور الهى آن نورى كه خداى تبارك و تعالى يَقذِفُهُ فى قَلْبِ مَنْ يَشاء، اگر مهذب نباشد قذف نخواهد شد. 7
يك فنى است، يك فنى است آن علمى كه نورانيت مىآورد و نور است و خداى تبارك و تعالى آن را عنايت مىفرمايد. آن به هر قلبى عنايت نمىشود؛ هر قلبى لايق آن نيست. تا مهذب نباشد، تا خودش را خالى نكند از اخلاق زشت، خالى نكند از اعمال زشت، تا متوجه به خدا نباشد و تمام قلب را به او تسليم نكند، خداى تبارك و تعالى قذف نمىفرمايد. گزاف نيست اين مطلب؛ اينطور نيست كه: خير، من دقايق علوم را مىدانم. خير، خيليها دقايق علوم را [مىدانستند] «غزالى» هم خيلى خوب مىدانست، «ابوحنيفه» هم خوب مىدانست، خيليها مىدانستند، خيلى از اشخاص هستند كه دقايق علوم را از همه بهتر مىدانند و آن نورى كه خداى تبارك و تعالى به آنها عنايت بايد بكند نمىفرمايد. اين تهذيب مىخواهد؛ اين زحمت مىخواهد؛ اين رياضت مىخواهد. آقا شما كه آمديد وارد شديد در اين قوم، بايد رياضت بكشيد؛ بايد زحمت بكشيد؛ بايد مراعات كنيد؛ محاسبه كنيد نفس خودتان را؛ شب كه از مطالعه فارغ مىشويد، آخر شب، محاسبه كنيد امروز چند تا كار خلاف، نغوذباللّه ـ ان شاءاللّه كه نيست ـ امروز چند تا ـ نعوذباللّه ـ غيبت كردم، به چند تا عالم جسارت كردم. مىدانيد كه اگر يك كلمه، يك كلمه، به يكى از مراجع اسلام اهانت بشود، پيش خدا چه است؟ «فَقَدْ بارَزَاللّهَ بِالمُحارَبَة»! 8
اينها اولياى خدا هستند. بايد هر قدمى كه در راه تحصيل برداشته مىشود، اگر عرض نكنم دو قدم، لااقل يك قدم هم در باب تهذيب اخلاق، در باب تحكيم عقايد، در باب استقرار ايمان در قلب [برداشته شود]. اينها تفكر لازم دارد؛ محاسبه لازم دارد؛ مراقبه لازم دارد. آقايان بايد مراقبه كنند، بايد مراقبت كنند خودشان را. از صبح تا عصر بايد مراقب خودشان باشند. نفس انسان سركش است، يك آن از آن غافل بشويم، نعوذباللّه، انسان را به كفر مىكشد نه به فسق، اگر غافل بشود انسان. شيطان راضى نيست به فسق ما، او كفر ما را مىخواهد. او مىخواهد همه را منتهى كند به كفر؛ منتها از معاصى كوچك مىگيرد و كم كم وارد مىكند در بزرگتر، و كمكم در بزرگتر، و كم كم بالاتر تا برسد به آنجا كه خداى نخواسته انسان را منحرف كند اصلاً از اسلام. بايد مراقبت كنيد آقا از خودتان؛ بايد از اول صبح كه از خواب پا مىشويد، يا اول اذان يا ان شاءاللّه قبل از اذان كه پا مىشويد از خواب ... بايد مراقب خودتان باشيد. در اين مجتمع بايد مراقبت كرد؛ در اين اجتماعات، در اين اجتماعات دوتايى، چهارتايى، صدتايى، دهتايى بايد مراقبت كرد: احترام كرد از بزرگان، احترام كرد از رفقا، احترام كرد از مؤمنين. لسان سوء، نعوذباللّه، نداشت؛ اشكال [و] مناقشۀ بيجا انسان نكند. اگر فرض بفرماييد شما در نظرتان يك كسى يك كارى انجام مىدهد يا انجام نمىدهد و ناگوار است در نظر شما، محمول به صحت است. نبايد انسان همين طور بدون اينكه توجه كند به مطلبى، يكوقت خداى نخواسته جسارت كند به يك مؤمنى، به يك مسْلمى، به يك طلبهاى، به يك اهل علمى، فضلاً از اينكه به يك عالِمى، فضلاً از اينكه به يك مرجعى. اينها [را] بايد مواظبت كرد؛ انسان بايد خودش را مواظبت كند؛ حفظ كند اين جهات را تا موفق بشود. تهذيب در جوانى شما بعدها يك مسئوليت بزرگى به عهدهتان است. عالِم يك شهر بشويد، مسئوليت آن شهر را داريد؛ ان شاءاللّه عالِم يك مملكت بشويد، مسئوليت آن مملكت را داريد؛ مرجع يك امت بشويد، مسئوليت آن امت را داريد. از حالا شالودۀ اين معنا را كه بتوانيد در آن وقت مسئوليت خودتان را و دين خودتان را ادا كنيد، از حالا بايد به فكر اين مطلب باشيد. بخواهيد كه خير، ما حالا درسمان را مىخوانيم و بعدها ان شاءاللّه، بعد از اينكه پيرشديم، ان شاءاللّه وارد مىشويم در تهذيب اخلاق؛ اين امكان ندارد؛ امكان ندارد اين امر. اگر در جوانى انسان مهذب شد، شد. اگر در جوانى خداى نخواسته مهذب نشد، بسيار مشكل است كه در زمان كهولت و پيرى كه اراده ضعيف است و دشمن قوى، ارادۀ انسان ضعيف مىشود و جنود ابليس در باطن انسان قوى، ممكن نيست ديگر آن وقت. اگر هم ممكن باشد بسيار مشكل است. از حالا به فكر باشيد؛ از جوانى به فكر باشيد. الآن هر قدمى كه شما برمىداريد رو به قبر است. هيچ، هيچ معطلى ندارد؛ هيچ اشكالى ندارد. هر دقيقهاى كه از عمر شريف شما مىگذرد، يك مقدارى به قبر و آنجايى كه از شما سؤالات خواهند كرد و همه مسئول خواهيد بود، داريد نزديك مىشويد. فكر اين مطلب را بكنيد كه قضيه نزديك شدن به مرگ است، و هيچ كس هم سند به شما نداده است كه صدوبيست سال عمر كنيد. صد و بيست ساله نداريم؛ ممكن است بيست و پنج ساله انسان بميرد، ممكن است پنجاه ساله بميرد، ممكن است شصت ساله بميرد؛ هيچ سندى ندارد. ممكن است كه همين حالا ـ خداى نخواسته ـ سندى نيست. بايد فكر كنيد؛ بايد در اين مطلب تأمل كنيد؛ مراقبه كنيد. اخلاق خودتان را مهذب كنيد؛ مهذبتر كنيد ان شاءاللّه؛ اعمال خودتان را منطبق با اسلام كنيد، با احكام اسلام كنيد، تا ان شاءاللّه موفق بشويد و در تحت قُبۀ مطهرۀ مولا ـ سلاماللّه عليه ـ انوار علم به شما، آن علمى كه رضاى خدا در آن است، آن علمى كه نور است، آن علمى كه شما را نزديك مىكند به خداى تبارك و تعالى به شما عنايت بشود. آن محتاج به رياضت است؛ شما هم كه داريد رياضت مىكشيد، اين رياضتها هم روى آن رياضتها. از خداوند تعالى توفيق همۀ آقايان را مسئلت مىكنم؛ از خداوند تعالى عزت و عظمت اسلام و مسلمين را مسئلت مىكنم؛ از خداوند تعالى عزت و عظمت مراجع اسلام را مسئلت مىكنم؛ از خداوند تعالى طول عمر مراجع اسلام را مسئلت مىكنم؛ از خداى تبارك و تعالى تهذيب اخلاق محصلين را مسئلت مىكنم [آمين حضار].
عنوان :
وظیفه سران ممالک اسلامى و مسئولیت علما در معرفى برنامههاى اسلام
مرجع :
صحیفه امام (۲) صفحه ۴۹
مکان :
نجف، مسجد شیخ انصارى
تاریخ :
۱۳۴۴-۰۸-۲۳
حضار :
علما، فضلا و طلاب حوزه علمیه نجف