عنوان :
...
کتاب :
...
منبع :
...
تاریخ :
...
گوینده :
...
مکان :
...
بسم اللّه الرحمن الرحيم تحريف اسلام من از آقايان علما و افاضل بايد تشكر كنم. پيروزى ملت مرهون اقدامات علما ـ اولاً ـ و ساير طبقات ـ ثانياً ـ بوده است. شما علما همان طورى كه وظيفۀ شرعىتان هست كه امام امت باشيد، پيشقدم باشيد در مسائل امت، دفع كنيد مفاسد را از ملتها، بحمداللّه قيام به امر فرموديد. و من از قِبَل ملت شريف ايران از شما تشكر مىكنم. خداوند انشاءاللّه روحانيت را كه ذخيرۀ ملت است، پشتوانۀ ملت است، حفظ كند و قوّت به او بدهد. دشمنهاى اسلام و شما، هم اسلام را بد معرفى كردهاند و هم شما را. دشمنهاى بشريت اديان را مطلقاً مىگويند كه براى اين است كه افيون باشد براى مردم، براى ملتها! اينها چون ديدهاند آن چيزى كه در مقابلشان مىايستد ديانت است، و آن جمعيتى كه در مقابلشان مىايستد جمعيت روحانى است، از اين جهت با اين دو نيرو به مخالفت برخاستند و از زمانهاى بسيار سابق اين دو نيرو را كوبيدهاند. نيروى اسلام را كه بزرگترين نيروست كوبيدند، از جهت اينكه كوشش كردند تا اسلام را بد معرفى كنند. كوشش كردند تا اينكه اسلام را بگويند اگر چيزى هم باشد، يك دعا و يك وِرْدى است! يك آدابى است بين بشر و خدا. آنطورى كه در مسيحيت هست. مسيحيت هم ـ اين مسيحيت منسوخ ـ اين جور است، مسيحيتى كه نسخ شده است. مسيحيت حضرت عيسى نمىتواند اينطور باشد. اينها با اسلام و با ساير اديان مخالفت كردند و اديان را افيون بشر حساب كردند. يعنى گفتهاند كه اديان يك چيزى است كه ثروتمندها و قلدرها درست كردهاند كه مردم را ساكت كنند، تودهها را ساكت كنند به وعده دادن. و اين تبليغات تا آنجا رسيده است كه بعد به صورت ديگر به ما هم تزريق كردهاند. تز استعمارى «جدايى دين از سياست» مسئلۀ جدا بودن دين از سياست، مسئلهاى كه با كمال تزوير و خدعه طرح كردند، حتى بر ما هم مشتبه كردند! حتى كلمۀ «آخوند سياسى» يك كلمۀ فحش است در محيط ما! فلان آخوندِ سياسى است! در صورتى كه آقايان خواندند در دعاهاى معتبر ساسَةُالْعِباد 1
مع ذلك از بس تزريق شده است، از بس اشتباهكارى شده است، ما خودمان هم باورمان آمده است كه دين از سياست جداست. آخوند در محراب برود، و شاه هم مشغول دزدىاش باشد! هركس اسلام را مطالعه كرده باشد، قرآن كريم را مطالعه كرده باشد، كافى است كه بفهمد اسلام و قرآن كريم تربيت مىكند يك جامعه را در همۀ [شئون]. تفاوت احكام اسلام با قوانين بشرى فرق مابين اسلام و ساير قوانينى كه در دنيا هست ـ قوانين الهى را نمىگويم، آنها الآن منسوخ است، آنها هم همان طور بوده كه اسلام بوده ـ فرق مابين اسلام و آن چيزهايى كه از جانب خدا براى تربيت بشر آمده است با آن چيزهايى كه به دست بشر درست شده است، يك فرق اساسى اين است كه آنچه بشر درست كرده است يك جنبۀ ضعيف را ملاحظه كرده است؛ مثلاً قوانينى وضع كردهاند از براى اينكه حفظ نظم بكنند، حفظ انتظامات بكنند. قوانينى وضع كردهاند كه مال همين معاشرت دنياست و كيفيت سياست دنيوى. ابعاد ديگرى كه بشر دارد هيچ مورد توجه قواعدى يا قوانينى كه بشر درست كرده است، هيچ متوجه او نيست. شما وقتى اسلام را ملاحظه مىكنيد، به حسب ابعاد انسانيت [مىبينيد] طرح دارد، قانون دارد. از قبل از اينكه انسان به اين دنيا بيايد، قبل از اينكه پدر و مادر انسان ازدواج كند، طرح دارد براى اينكه اين بذر را خوب تربيت كند. طرح دارد اسلام: زن را چه جور انتخاب كنيد، شوهر را چه جور انتخاب كنيد، در وقتى كه ازدواج مىكنيد چه وضع باشد، با چه آداب باشد، در وقت لِقاح چه آداب باشد، در وقت حمل چه آداب باشد. مثل زارعى كه يك تخم زراعت را مىكارد و مواظبت مىكند كه زمين خوب باشد، آبِ سالم باشد، به موقع برسد، ساير تربيتها تربيتهاى نباتى باشد كه درست تربيت بشود، اسلام [هم] براى تربيت انسان از قبلِ ازدواج پدر و مادر شروع كرده است. زمين را يك زمين سالم مُطَهَّر مىخواهد باشد؛ زوج را يك زوج سالم صحيحِ انسانْ صفت انتخاب بكند؛ بعد هم آداب ديگر تا وقتى كه متولد مىشود؛ و آداب رضاع 2
و آداب حمل و رضاع و تربيت در دامن مادر و تربيت در پيش پدر و تربيتهاى بعدى كه دنبال اين مىآيد. هيچ يك از قوانين بشر تكفل اين امر را ندارد؛ اين امر مختصبه قوانين انبياست. ابعاد ديگرى كه بشر دارد، و اصلاً قواعد ديگر دنبالش نبوده است، آن قواعدى است كه براى تهذيب نفس است براى اينكه انسان يك موجود انسانى ـ الهى بشود. قرآن كتاب انسانسازى است، مكتب اسلام مكتبِ انسانسازى است، انسان به همۀ ابعاد. نه فقط يك انسان مادى مىخواهد درست بكند، يك انسان الهى مىخواهد درست بكند؛ همۀ ابعاد انسان مورد نظرش هست. در اين امور اصلاً ساير قواعد و قوانين كه در دنياى ما هست آنطور مسائل طرح نيست. هركس هر جور مىخواهد تربيت بشود؛ توى بازار نرود عربده بكشد ـ اين را جلويش را مىگيرند ـ توى منزلش هر غلطى مىخواهد بكند! خلوت را كار ندارد كه در خلوت چه كرد. به شما چه! اسلام خلوت و جَلْوَت ندارد. خودت تنها باشى تحت مراقبت هستى، يك نفر همراهت باشد باز همين طور تا آخر. بُعد سياسى و اجتماعى اسلام يكى از ابعاد انسانْ بُعدى است كه در اين دنياى مادى مىخواهد معاشرت بكند، در اين دنياى مادى مىخواهد تأسيس دولت بكند، در اين دنياى مادى مىخواهد تأسيسِ مثلاً ساير چيزهايى كه مربوط به ماديتش هست بكند. اسلام اين را هم دارد. آنقدر آيه و روايت كه در سياست وارد شده است، در عبادات وارد نشده است. شما پنجاه و چند كتاب فقه را ملاحظه مىكنيد، هفت ـ هشت تا كتابى است كه مربوط به عبادات است، باقىاش مربوط به سياسات و اجتماعيات و معاشرات و اينطور چيزهاست. ما همۀ آنها را گذاشتيم كنار و يك بُعد را، يك بعد ضعيفش را گرفتيم. اسلام را همچو بد معرفى كردهاند به ما كه ما هم باورمان آمده است كه اسلام [را] به سياست چه! سياست مال قيصر و محراب مال آخوند! ـ محراب هم نمىگذارند براى ما باشد ـ اسلام دين سياست است؛ حكومت دارد. شما بخشنامۀ حضرت امير و كتاب حضرت امير به مالك اشتر 3
را بخوانيد ببينيد چيست. دستورهاى پيغمبر و دستورهاى امام ـ عليه السلام ـ در جنگها و در سياسات ببينيد چه دارد. اين ذخاير را ما داريم، عُرضۀ استفادهاش را نداريم. ذخيره موجود است، همه چيز داريم، عُرضۀ استفاده نداريم. مثل اينكه ايران همه چيز دارد اما مىدهند او را به غير. ما كتاب و سنتمان غنى است، همه چيز در آن هست لكن بد معرفى كردند به ما؛ يعنى كارشناسها. مطالعات استعمارگران در كشورهاى اسلامى از آن وقتى كه راه اروپا باز شد به آسيا و به شرق، كارشناسها دوْر افتادند و مطالعه كردند. آنها بيدار بودند و من و شما توى مدرسهها خواب بوديم! آنها مطالعه كردند؛ وجب به وجب زمينهاى ايران تحت مطالعه قرار گرفته. هر جا نفت بوده نقشه دارند از آن، هر جا مس بوده نقشه دارند از آن. در اين بيابانهاى بىآب و علف با شتر آمدند اين كارشناسها؛ رفتند گرديدند مخازن را، جاهايى را، هر چه دارد پيدا كردند و ثبت كردند. مطالعاتشان راجع به ماها هم همين بوده است كه ديدهاند آن چيزى كه بتواند جلوى اينها را بگيرد عبارت از اسلام است و خدمتگزار به اسلام. اسلام را از آن راه كوبيدند؛ جدا كردند اسلام را حتى از خود ملت اسلام، حتى از خود خدمتگزاران به قرآن. خودِ خدمتگزاران به قرآن هم اين مطلب را نمىشود حاليشان كرد ـ بعضى از آنها را ـ كه اسلام دين سياست است. اين را شايد عيب مىدانند براى اسلام! اسلام سلطنت دارد، نه سلطنت اينطورى؛ حكومت دارد؛ اسلام امامت دارد، خلافت دارد؛ پيغمبر اسلام حكومت تشكيل كرده بود، حضرت امير ـ سلاماللّه عليه ـ حكومت داشت، استاندار داشت، فرماندار داشت ـ همۀ اينها را داشت. اينها ارتش داشتند، قواعد ارتش داشتند؛ همه چيز داشتند. ما مطالعه كرديم آنها را لكن از بس به ما تزريق شده است از آن طرف كه آقا برو سراغ كارت، آقا برو تو نمازت را بخوان، چه كار دارى به اينكه اينها چه مىكنند، [دائماً گفتند] چه كار دارى، چه كار دارى، كار ما را به اينجا رساند كه حالا ما اينجا بايد مجتمع بشويم عزا بگيريم! نقشۀ استعمار عليه روحانيت از آن طرف كارشناسها... روحيات مردم را ملاحظه كردند، ديدند كه روحيات شرق، خصوصاً مسلمين و خصوصاً در مسلمين شيعه، خصوصياتشان اين است كه به روحانيتشان ارج قائل مىشوند، تَبَع روحانيت هستند. چه بكنند كه روحانيت را از مردم جدا كنند؟ نقشه كشيدند كه روحانيت را مبتذل كنند پيش ملت. شما در زمان رضاشاه نبوديد اكثرتان، من ادراك كردهام، كسانى كه به سن من بودند و پيرمرد هستند الآن ادراك كردهاند زمان او را. آقا اينها به واسطۀ نقشهاى كه خارج ريخته بود، آخوند را همچو كرده بودند كه آخوند نمىتوانست نفس بكشد. آخوند در نظر مردم همچو شده بود كه سوار اتومبيلش نمىكردند! جدا كردند از مردم روحانيت را؛ منتها نقشهشان نگرفت. خواستند بكنند هر چه كردند [اما] خداوند: وَاللّهُ خيرُالماكرين. 4
لكن يك جايى نقشهشان گرفت و آن جدا كردن روحانيت از دانشگاهها [بود]. يك روحانى حق نداشت، پيش خودمان حق نداشت كه از دانشگاهى صحبتى بكند... سراغ نمىدانم [دانشگاهى برود]. دانشگاهى هم آخوند به نظرش مىآمد كه يك موجود مضرى است كه انگليسها آوردند گذاشتند اينجا! من خودم اين را شاهد بودم. با دو نفر از آقازادههاى محترم قم ما سوار اتوبوس بوديم، در چندين سال پيش از اين مىرفتيم. چند نفر ديگر هم سوار همان اتوبوس بودند. يكىشان به ديگرى گفت كه من حالا سالهاست كه از اين «هيكل»ها ديگر نديدم ـ اشاره به ماها ـ؛ بعد گفت اينها را انگليسها آوردهاند در نجف و آنجاها گذاشتند براى اينكه مردم را [گمراه] بكنند! در نظر دانشگاهى، آخوند يا دربارى است يا بسته به انگليس! در نظر شما هم اين آدم دانشگاهى نمىدانم . [فرنگى مآب است]! جدا كردند ملت را بعضىاش را از بعض؛ استفاده بردند از اين جدايى. اتحاد ملت، منشأ سقوط شاه شما ملاحظه فرموديد كه در اين مقدار كم از زمان كه طبقات مختلف با هم ائتلاف كردند ـ و خدا اين ائتلاف را درست كرد ـ شما ملاحظه كرديد كه اين ائتلاف و اين وحدت كلمۀ بين جناح معنوى و جناح مادى، بين علماى اسلام و آن طبقات ديگر ـ از هر طايفهاى باشند ـ اين وحدت كلمه باعث شد كه يك ملتى قيام كرد؛ و در اين وحدت كلمهاى كه اين ملت دنبال كرد و قيام كرد تمام ابرقدرتهاى عالَم را زمين زد، تمام توپ و تانكها را زمين زد. محمدرضا را همهتان مىشناسيد كه قبل از چند سال چه چيزها برايش مىگفتند و خودش چه مداحيها مىكرد و قدرت هم داشت؛ يك مرد قدرتمندى [كه ]روسيه با او موافق، امريكا با او موافق، انگلستان با او موافق، دوَل اسلامى همه با او موافق، چين با او موافق، همه موافق، ابرقدرتها و بعد از آنها هر چه قدرت بود موافق با او بود. اين قدرت به اين بزرگى را شما ملت، شما ملتِ سر و پا برهنهاى كه همه چيزتان را خوردند، قيام كرديد [و] چون وحدت كلمه در كار بود، با مشتتان تانكها را خُرد كرديد. خون بر شمشير غلبه كرد. از تخت فرو كشيديد. فرار كرد و رفت منتها مال را هم برد، هر چى داشتيم؛ سه بيليون دلار ظاهراً! سه بيليون و چند صد ميليون ـ آنكه حالا يك قلمهايى است كه نوشتند ـ خودش برد و عائلهاش برده! دزديهاى دودمان پهلوى ما نمىتوانيم بفهميم كه دزدى اينها در اين مملكت چى بوده است. در يكى از چيزهايى كه به من نوشته بودند راجع به يكى از خواهرهاى اين مرد، نوشته بودند كه يك ويلا در كجا دارد كه چقدر خريده شده است ـ آنش من يادم نيست اما آنى كه يادم مانده اين است ـ نوشته بود كه پنج ميليون دلار يعنى سى و پنج ميليون تومان خرج گلكارى آنجا شده! من و شما خوابش را هم نمىتوانيم ببينيم؛ باور نمىتوانيم بكنيم. شما نمىدانيد كه اينها با اين مملكت چه كردند. نمىدانيد معنويت اين مملكت را چطور عقب زدند. مىگويم نمىدانيد يعنى مىدانيد، حالا مىدانيد؛ درست الآن همهمان مىدانيم؛ الآن بدبختيها را همهمان مىدانيم كه هر چه ما بدبختى داشتيم از اين عائله بود. تا دولت صالح نباشد مملكت صلاحيت پيدا نمىكند. يك فرد غير صالح يك مملكت را خراب كرد. همه ديديم يك فرد غير صالح، كه اسمش محمدرضا پهلوى است، وزير وقتى مىخواهد تعيين كند، غير صالح است. بايد به جنس خودش باشد! ـ هركسى مايل به... دزدها با دزدها رفيقند! دزدها كه با مقدسين رفيق نيستند ـ وكيل مىخواهد معين كند، به جنس خودش درست كند. وكيل هم كه دست مردم نبود. مردم در اين پنجاه سال آزادى نداشتند. نه يك وكيل و نه يك مجلس و نه يك دولت، هيچى مربوط به ملت نبود؛ همه چيز متكى به خارج بود. يك آدم فاسد را وقتى آوردند گذاشتند سر مملكتى، تحميل كردند بر مملكتى، به آنجا رسيد كه همه چيز مملكت ما را از دست داد و [دائماً] ثناخوانى خودش كرد و وادار كرد كه راديوها هم بگويند و وادار كرد كه مطبوعات هم بگويند ـ همه را الزام كرد كه بايد بگوييد، همه ثناخوانى بايد بكنيد! نمونهاى از مفاسد و جنايات رژيم «اصلاحات ارضى»اش را شما ملاحظه كنيد. آقا آنكه اينقدر برايش گفتند و خواندند و نوحهخوانى كردند و ثناخوانى كردند، اصلاحات ارضى عبارت از اين شد كه تمام كشاورزهاى ما گدا شدند؛ كشاورزى از مملكت ما پريد. الآن اگر همۀ ملت دست به هم بدهد، بعد از چند سال ممكن است كشاورزى ما به حال اولش برگردد. بازار درست كردند براى امريكا. گندمهايش را او بايد يا بسوزاند يا به دريا بريزد؛ مىدهد و پول مىگيرد! مىدهد ارز مىگيرد. بازار درست كردند. شما الآن هيچ نداريد. تمام زراعت ايران را مىگويند براى سى روز يا سى و يك روز كافى است! ايرانى كه يك استانش مثل آذربايجان، مثل خراسان، مىتوانست تمام قُوت ايران را متكفل بشود، باقى آن مىبايست صادر بشود، حالا ما براى سى روز يا سى و سه روز! باقىاش از كجا؟ از اسرائيل، از امريكا، از جاهاى ديگر. اين خرابى كه به مملكت ما وارد شد به دست اين آدم ظالم [شد] كه نوشت من آمدهام خدمت به وطنم بكنم! كتاب مأموريت براى وطنم! من گفتم صحيح مىگويد! مأمور است كه خدمت به وطنش بكند، يعنى وطنش را از همه چيز ساقط كند! اين «مأموريت» داشت كه ساقط كند اين وطن را از همه چيز. نيروى معنوى را از بين برد. نيروى جوانهاى ما كه بالاترين [لطمه] و صدمهاى كه بر اين مملكت خورده، نيروى جوانهاست كه فاسد شد. يا طرف مشروبخانهها اينها را كشاندند، يا طرف سينماها اينها را كشاندند، يا تو اين بيابانها بردند و مراكز فساد برايشان درست كردند و ترويج كردند. يك جوان سالم براى ما نگذاشتند آقا. بالاترين ضررى كه به اين مملكت خورد اين بود كه نيروى انسانىاش رفت. حالا بايد از سر اين نيرو پيدا بشود. «خدمت» به وطن كرد! خدمت به وطن! زراعتش را بكلى از بين برد، فرهنگ را بكلى از بين برد و ساقط كرد. اگر ما فرهنگ داشتيم كه اين بازى سرمان در نمىآمد. اگر ما رجال فرهنگى داشتيم، رجال مستقل است؟... فرهنگْ مستقلبايد باشد؛ مگر مىگذارند اينها؟ مگر سازمان امنيت مىگذاشت كه اين كارها درست بشود؟ كنار زدن روحانيت از سياست و پيامدهاى آن اقتصادمان را از بين بردند. اگر مهلت بهش داده بود اين ملت، نفت شما را بعد از ده ـ پانزده سال تمامش كرده بود... رفت سراغ كارش! عوض نفت چى دادند؟ اسلحه دادند! چه اسلحهاى؟ اسلحههاى مدرنى كه كارشناسهاى ايرانى نمىتوانند بفهمند چه هست، چه جور بايد اينها را استعمال كنند! براى چه آوردند اينجا آنها را؟ براى اينكه پايگاه باشد براى امريكا كه اگر يكوقت با شوروى دعوايش شد اين پايگاه را داشته باشد. نفت را از ما گرفتند به جاى او پايگاه درست كردند؛ پايگاهى كه اگر بنا بود درست كنند حاضر بودند ميليونها ميليونها دلار بدهند به مملكتى تا بگذارد يك پايگاه برايشان درست بشود! آنها نفت ما را مىگيرند پايگاه درست مىكنند. اين مصيبتهاى ماست. آخوند دخالت در سياست نكند؟ اين حرف را نزند آخوند؟ اگر آخوند يك همچو حرفى زد، «آخوند سياسى» است. همه چيز ما را بردند. روحانيت ما را پيش مردم ساقط كردند، از بين بردند. جدا كردند قشر روحانى را از قشر روشنفكر متجدد و همه چيز آنها را هم بردند، هم شما را بردند. اگر اين نهضت غير از اين يك خاصيت نداشت كه بين طلاب علوم دينيه و قشر دانشگاهى يك رابطه پيدا شد، اگر غير از اين ما هيچى نداشتيم، اين بالاترين نتيجهاى بود كه حاصل شد از اين نهضت. اگر بگذارند بماند؛ اگر بگذارند كه باز اين نتيجه باقى بماند. جديت كنيد! آقا رمز تقدم شما امروز، رمز پيروزى شما، وحدت كلمه است. اگر وحدت كلمه را از دست شما گرفتند، باز همان اسارت است و باز همان غارتگريها اعاده مىشود. مثل سابق نيست. سابق عذر داشتيد [كه] نمىتوانم؛ فهميديد كه مىتوانيد. شما نيرو داريد، ملت با شماست. شما در هر شهر و در هر ده نيرو داريد. هر روزى كه مىخواهيد يك كارى را بكنيد، نيروهاى شما مردم را راه مىاندازند. با هم باشيد، مجتمع باشيد، مهذب باشيد، وحدت كلمهتان را حفظ كنيد. الآن در صددند كه شما همه را به جان هم بيندازند و استفادهاش را بكنند؛ بايد نگذاريد. اين خدعه را بايد نگذاريد كه عملى بشود. تا بود او ـ مردِكه ـ اين كارها را مىكرد و اين شيطنتها را مىكرد؛ حالا اين مردِكه 5
مىكند. رهبر ملت، خادم ملت من از خداى تبارك و تعالى توفيق همه را مىخواهم. من از بيرون آمدهام كه خدمت به شما بكنم. من خادم شما هستم، من خادم ملت شما هستم. من آمدهام كه بزرگوارى شما را حفظ كنم. من آمدهام كه دشمنهاى شما را زمين بزنم. من آمدهام كه ملت را يك ملت مستقلش كنم. دولت اگر پيدا بشود يك دولت مستقل باشد. من آمدهام كه دست اجانب را از اين مملكت كوتاه كنم. من آمدهام كه رسوا كنم اينهايى كه به اسم «مليت»، به اسم ـ نمىدانم ـ «قانون اساسى»، به اسم كذا مىخواهند مسائل سابق را عود بدهند. خداوند انشاءاللّه همۀ شما را توفيق بدهد و ما را آشنا كند به وظايف خودمان.
عنوان :
دشمنى زورمداران با اسلام لزوم ائتلاف علما با سایر اقشار
مرجع :
صحیفه امام (۶) صفحه ۶۸
مکان :
تهران، مدرسه علوى
تاریخ :
۱۳۵۷-۱۱-۱۴
حضار :
روحانیون