عنوان :
...
کتاب :
...
منبع :
...
تاریخ :
...
گوینده :
...
مکان :
...
بسم اللّه الرحمن الرحيم پيروزى انقلاب به دست طبقات محروم اين فرصتهايى است كه به بركت اين نهضت براى ما و شما پيدا شده است: ... پاسداران محترم در كنار ما؛ و اعضاى دادگسترى باز در كنار ما؛ آن مطالبى كه بايد صحبت بشود [در] ميان بگذاريم، و راه حل هم انشاءاللّه پيدا بشود، بيان كنيم. من ابتدائاً راجع به پاسداران بعض كلمات را عرض مىكنم. ما بايد از اين پاسداران، اين جوانهاى برومند، اين جوانهاى زحمتكش، تشكر كنيم كه در يكوقتى جزء محرومين بودند و بعد همين محرومين به مملكت خدمت كردند و قيام كردند و با دست همين طبقه اين نهضت به اينجا رسيد. اين يك مطلبى است كه براى ما و بر هيچ كس پوشيده نيست كه آن طبقهاى كه اين نهضت را به ثمر رساندند، آن طبقۀ محروم، از زن و مرد بود. اينهايى كه در خيابانها ريختند و با صداى «اللّهاكبر» و با مشت فشرده و با ايمان، اعتنا به قدرتهاى شيطانى نكردند همين زنهاى محترم و مردهاى عزيز محترم بودند كه از طبقۀ محروم در آن رژيم بودند. اينها بودند كه توانستند اين قدرت شيطانى را بشكنند و اين سد را خرد كنند و اينها هستند كه از اين به بعد باز تكليف دارند؛ يعنى همه تكليف داريم. ريشههاى طاغوت در ايران ما الآن نرسيديم به آن نقطهاى كه مىخواهيم و ملت مىخواهد و آن نقطهاى كه اساس برقرارى حكومت عدل است. تا اينجا كه ما آمديم موانع را تا يك حدودى رفع كرديم؛ چپاولگرها را تا يك حدودى خارج كرديم؛ لكن باز ريشههايى از آنها هست كه اگر به آنها مهلت داده بشود، اين ريشهها كمكم ممكن است رشد بكند. حالا چيزى نيستند؛ لكن نبايد ما دشمن را حقير بشمريم. بايد توجه كنيم به اينكه الآن توطئه در كار است. در هر جاى كشور كه مىرويم توجه مىكنيم، مىبينيم كه توطئههايى در كار است براى اينكه نگذارند اين نهضت به ثمر حقيقىاش برسد؛ بلكه به طمع اينكه شكست بخورد نهضت و مسائل سابق باز برگردد. از اين جهت ما الآن در يك موضع حساس هستيم كه به نظر من حساسترين نقطۀ تاريخ است. و همۀ ما، دانهدانۀ ما، فردفرد ما، مسئول هستيم. من كه يك طلبه هستم مسئول؛ آقايان علما هم كه تشريف دارند مسئول؛ شما پاسدارها هم، پاسدارهاى محترم هم، يكىيكى مسئول؛ آقايان دادگسترى هم يكىيكى مسئول؛ و همۀ قشر ملت مسئولند. يعنى ما الآن در يك موضعى واقع شديم كه اگر مسامحه بكنيم، من بخواهم كنار بكشم بگويم خوب ديگران بكنند، شما بخواهيد كنار بكشيد بگوييد ديگران بكنند، اين اسباب اين مىشود كه نتوانيم اين نهضت را به آخر برسانيم. الآن همۀ ما، هر فرد ما، به اندازۀ خودش مىتواند يك كارى انجام بدهد. يك پاسدار به اندازۀ يك نفر مرد شجاع مىتواند كار بكند، يك اجتماعى به اندازۀ افرادى كه دارد كار انجام مىدهد و اجتماع از اين افراد پيدا مىشود. اگر فرد خودش را مسئول نداند، اجتماع كه از افراد بايد پيدا بشود قهراً خودش را مسئول نمىداند. تلاش براى رسيدن به مقصد نهايى ما الآن همهمان در اين وقتى كه هستيم، همان طور كه قبل از اينكه برسيم به اين قلۀ بلندى كه آن ديوار بزرگ را شكستيم، چطور بود كه هيچ توجه نداشتيم كه ما شب كه برويم منزل شام چه مىخوريم؛ روز كه بياييم منزل ناهار چه داريم؛ گرفتارىمان چه است؛ قرض داريم. هركس خودش ادراك اين معنا را مىكند كه آن روز كه فرياد «اللّهاكبر» مىكشيديد جز يك نقطه نظر كه پيشبرد اسلام باشد چيز ديگر نبود؛ در نظرتان چيز ديگرى نبود؛ گرفتاريهاى شخصى هيچ مورد نظر نبود. من مىدانم كه در آن حالى كه همه با هم داشتند مبارزه مىكردند، مقابل تانك مىرفتند، اينها جز اينكه يك پيشرفتى بكنند و اسلام را به پيش ببرند و كشور را نجات بدهند، به آن چيزهايى كه مربوط به خودشان بود، احتياجاتى كه داشتند، هيچ توجه نداشتند؛ براى اينكه در راه بودند. نظير يك قافلهاى كه حركت مىكند از يك محلى به محل ديگر؛ مادامى كه توى راه است خستگى را نمىفهمد، دارد مىرود؛ وقتى كه رسيد به آن محلى كه منزل است، آن وقت خستگى را ادراك مىكند؛ كمكم تنبل مىشود. اين نهضتى كه با وحدت كلمۀ همۀ اقشار ملت ما و توجه و ايمان به خداى تبارك و تعالى پيشرفت كرد و تا اينجا رسيد نبايد ما خيال بكنيم كه ما ديگر تمام شد كارمان؛ پيروز شديم. اين توهّم پيروزى براى ما سستى مىآورد. وقتى انسان اعتقاد [پيدا] كرد كه ديگر كار تمام شده است مثل قافلهاى است كه به منزل رسيده است؛ ديگر نمىتواند پا شود يك نيم فرسخ هم راه برود، ديگر مىافتد. ما بايد توجه داشته باشيم به اينكه ما الآن هم بين راه هستيم؛ مراحلى داريم كه طى كنيم. و مهمش اين ريشههاى گنديدهاى است كه در كشور ما الآن موجود است؛ آن توطئههايى كه در پس پرده الآن مىشود. مسئوليت سنگين آحاد ملت الآن اينطور نيست كه اينها بتوانند كارى بكنند؛ نمىتوانند؛ ملت همه با همند؛ لكن اگر از ما سستى و از آنها تجمع، ما رو به سستى برويم آنها رو به توطئه بروند، كمكم آنها عددشان زياد مىشود و عدد ما تحليل مىرود؛ و ممكن است يكوقت خداى نخواسته نهضت شكست بخورد. و من به شما برادرها عرض مىكنم كه اگر اين نهضت شكست بخورد، ايران تا آخر، تا آخر، ديگر تحت ذلت و تحت رنج است. يك همچو نهضتى در طول تاريخ يكدفعه اتفاق مىافتد. در تاريخ ايران نمىتوانيد پيدا بكنيد. يك همچو نهضتى تاريخ نشان نداده است. يك همچو نهضتى كه در ايران در ظرف اين يكى ـ دو سال واقع شده، اگر اين نهضت خداى نخواسته فرو بنشيند و به نتيجه نرسد و سستى پيدا بكند، اين معنايش اين است كه تا آخر ديگر ملت ايران، نسلهاى آتيۀ شما هم، تحت رنج و عذاب و اختناق و وابستگى به دولتهاى بزرگ بايد باشد. از اين جهت، الآن به دوش شما جوانهاى برومند بسيار عزيز و دوش ما پيرمردهاى از كار افتاده يك بار سنگين تكليف است. يك بار بزرگى است كه الآن به دوش ما واقع است. و بايد ما با همت مردانۀ شماها و دعاى خودمان اين بار را به منزل برسانيم و اين آشفتگيها را خاتمه بدهيم و اين ريشههاى فاسد گنديدهاى كه مىخواهد دوباره رو به رشد برود نگذاريم رشد كند، و نمىگذاريم انشاءاللّه. لزوم رشد قواى روحانى آن چيزى كه از شما پاسدارها و ساير رفقاى خودتان و همۀ پاسدارهاى ايران، من توقع دارم اين است كه آن جهات لطيف اسلامى را حفظ كنيد. انسان اگر آن جهت روحانيت اسلام را، آن جهت معنويت اسلام را حفظ بكند، يك آدم مىشود صد تا؛ يك آدم مىشود هزار تا. مالك اشتر 1
يك نفر نبود، مالك اشتر يك آدمى بود كه يك لشكر بود و بيشتر. حضرت امير ـ سلاماللّه عليه ـ يك نفر نبود؛ همۀ عالم بود؛ همه چيز بود، روى آن جهات معنويت و واقعيتى كه داشت. انسان مادامى كه توجهش به همين ماديات دنيا و جهات پايين است يك نفر است؛ آن هم يك نفر حيوان! ما با حيوانات در اين معنا شركت داريم كه همه مىخوريم و مىخوابيم؛ اين كارهاى حيوانى را مىكنيم. آنى كه امتياز مىدهد شما را و همۀ ما را از حيوانات، آن معانى است كه در انسان موجود است، بالقوه موجود است؛ و بايد بالفعل بشود. آن حظّ الهى و روحانى است كه در انسان موجود است و بايد رشد بدهد. اگر چنانچه آن حظ معنوى را رشد داديد، يكىتان يك فوج مىشويد. يك نفر، ديگر نيستيد. «يكى» مىشود، يك موجود، مىشود موجودات. يك قطره مىشود دريا. رعايت نظم و قانون آنچه مىخواهم من عرض كنم به شما و به وسيلۀ شما به همۀ پاسدارها ـ كه من دعا به آنها مىكنم و من خدمتگزارشان هستم ـ اين است كه توجه كنيد به اينكه يكوقت برخلاف قواعد اسلام با برادرانتان و با اشخاصى كه خيال مىكنيد كه اينها مثلاً چه هستند رفتار نكنيد؛ نظم داشته باشد. هر اجتماعى با انتظامات مىتواند رشد بكند. مثلاً اگر بنا باشد كه نظاميها آن وضع نظامشان از دست برود، نمىتوانند كارى انجام بدهند. اگر پايين دستها از آن بالادستها اطاعت نكنند آشفته مىشود؛ انسجام پيدا نمىكند. اگر بنا باشد كه مثلاً پاسدارها براى خودشان يك سرپرستى كه اطاعت از آن بكنند نباشد ... يا از مركزى كه بايد اطاعت كنند اطاعت نكنند و همين طور خودشان هر كارى دلشان مىخواهد بكنند اين تفرقه حاصل مىشود، اين همان است كه پاسدارها را و هر قواى اجتماعى را به تفرقه مىكشد. مجتمع وقتى كه روى يك نظام حركت بكند كارها را از پيش مىبرد. وقتى متفرق بشود، يكى از اين طرف بكشد، يكى از آن طرف بكشد، اين تفرقه حاصل مىشود؛ تفرقه كه حاصل شد، 2
نمىتوانند كار انجام بدهند. شما براى خدا تا حالا كار را رسانديد به اينجا و براى خدا از اين به بعد هم با هم باشيد. بايد نظام باشد؛ يك اطاعت. مورد اطاعت اشخاصى كه مثلاً بزرگترند يا قرار داده شدهاند براى شما مثلاً [فرمانده]. اطاعت بايد باشد تا نظم پيدا بشود. و از چيزهايى كه مىخواهم به شما عرض بكنم اين است كه آنطور نباشد كه اگر فرض كنيم يك نفر آدم در شهربانى، يك نفرآدم در ژاندارمرى، يك نفر آدم در ارتش [را] گناهكار تشخيص داديد، خودتان برويد سراغش و بكِشيد ببريد. اين موجب اين مىشود كه شهربانى تضعيف بشود؛ ژاندارمرى تضعيف بشود؛ ارتش تضعيف بشود؛ روحيهشان را از دست بدهند. اين براى شما مضر است؛ براى كشور شما مضر است؛ براى اسلام شما مضر است. اگر چنانچه تشخيص داده شد به اينكه فلان آدم جنايتكار است، روى اين ترتيب [باشد] كه رجوع به صاحبمنصبهاى خود آنها [شود]، كه اين را مثلاً به فلان جا تحويل بدهيد. اما خودتان بخواهيد برويد و از پشت ميز يك نفرى را بكشيد ببريد، اين اسباب تضعيف مىشود؛ اين خلاف قواعد اسلام است. بايد ملاحظه بكنيد. بايد توجه بكنيد. بنابراين، اين مسائل بايد درست با يك نظامى پيش برود تا انشاءاللّه اين ريشهها كنده بشود و شما به مقصد خودتان برسيد. و اسلام و احكام اسلام آنطورى كه بايد تحقق پيدا كند. ضرورت تحول در دادگسترى و سازمانهاى ادارى ساير مسائل، كه حالا نظرم به حرفهاى اين آقاست كه [در] دادگسترى هستند، ما يك مسائل اصلى الآن داريم بالفعل و يك مسائل دنبال اين مسائل. آن مسئلۀ اصلى كه ما الآن داريم اين است كه همۀ قوا را روى هم بگذاريم كه اين مفسدههايى كه در شرف تكوين است از بين ببريم. اين توطئههايى كه توطئهگرهاى خارج و داخل با هم دارند اجتماع پيدا مىكنند و مىخواهند رشدش بدهند نگذاريم رشد پيدا كنند. همۀ قوا الآن بايد مجتمع بشوند: چه قواى پاسدارها، چه قواى ژاندارمرى و ارتش و شهربانى، و چه قواى ملت همه با هم بايد دست به هم بدهند و يك نقطهنظر داشته باشند؛ همان طورى كه قبل يك نقطه نظر داشتند، و آن اينكه اين سلسله نبايد باشد، و رفت از بين، حالا هم همه يك نظر داشته باشند؛ و آن اينكه اين علف هرزهها هم نبايد باشند؛ اينها را كه از بين برديم، بازسازى مملكت بايد بشود. خيال نكنيد كه فقط دادگسترى تحول بايد پيدا بكند؛ فرهنگ هم تحول بايد پيدا بكند؛ همه چيز به هم ريخته است، اينها تحول لازم دارند. دادگسترى ما امروز دادگسترى طاغوتى است؛ فرهنگمان هم همين طور است. همه چيز اينطورى است. اينها همه بايد در يكوقتى كه از اين مسئلۀ اصلى ما فارغ شديم برويم سراغ آن. اگر بنا باشد كه حالا ما مسئلۀ اصلى را فراموش كنيم و برويم سراغ اين فروع و سراغ احتياجاتى كه هر جايى و هر ادارهاى دارد، اين اسباب اين مىشود كه خداى نخواسته آن ريشهها يكوقت رشد بكنند، و ما را برگردانند به آن حال كه ديگر نتوانيم بنشينيم يك همچو جايى با هم صحبت بكنيم. الآن اين نعمت براى ما پيش آمده است كه من طلبه با شما كه هيچ وقت با هم نبوديم نشستيم صحبت مىكنيم. نظامى و پاسدار و پاسبان و ملاّ و همه مجتمع مىشوند در يك محيطى همه با هم مىنشينند صحبت مىكنند. مسئوليت اصلى، ريشهكن كردن عمال طاغوت اين آزادى براى ما الآن يك نعمتى است كه بايد قدرش را بدانيم. و همه با هم حفظ كنيم اين را. اين نعمتى كه خدا به ما داده است؛ شكر كنيم اين نعمت را و حفظ كنيم اين نعمت را و همه با هم به پيش برويم و اين نهضت را به آخر برسانيم. وقتى كه يك حكومت مستقل و يك مجلسى پيدا شد، همۀ اين مسائلى كه اين آقا 3
گفتند، و صحيح هم دارند مىگويند و همه مىگويند و صحيح هم همه مىگويند. خيال نكنيد كه فقط دادگسترى اينطور است؛ همه جا يك همچو مسائلى هست. لكن الآن مثل اين مىماند كه اگر زلزله مثلاً بيايد، من بخواهم بنشينم مطالعه كنم، آقا هم بخواهند بنشينند، بروند نماز بخوانند، شما هم بخواهيد بنشينيد كسب بكنيد، نمىشود اين. همه بايد بروند آنهايى را كه در زلزله گرفتار شدهاند نجات بدهند؛ نه من مىتوانم بروم سراغ كار ديگر، نه شما. هيچ كدام نمىتوانيم به احتياجات فعلى خودمان برسيم. بايد آنى كه الآن جامعه به آن احتياج دارد، آنى كه كشور به آن احتياج دارد، آنى كه اسلام به ما پيشنهاد مىكند، آن را الآن تعقيب بكنيم. بعد از اينكه اين مرحله تمام شد، آن وقت مىرسد به مرحلههاى ديگر. البته هم كشاورزى ما الآن ناقص است؛ هم ادارات ما الآن ناقص هستند؛ هم دادگستريمان اينطور است؛ هم فرهنگمان هست؛ اينها همۀ امورى است كه معلوم است كه احتياج به پاكسازى دارد؛ لكن وقت دارد؛ الآن زلزله است. ما بايد آن ريشهها را بكنيم دور بريزيم كه مبادا اينها با هم مجتمع بشوند و يكوقت [توطئهاى] بكنند. و من اميدوارم كه همان قدرت الهى كه پشتيبان شما بود و اين سد را شكست با همان قدرت اين ريشهها را بيرون بريزيم. والسلام عليكم و رحمةاللّه و بركاته
عنوان :
ضرورت مقابله با توطئههاى دشمن و لزوم پاکسازى دادگسترى و سازمانهاى ادارى
مرجع :
صحیفه امام (۷) صفحه ۵۰۳
مکان :
قم
تاریخ :
۱۳۵۸-۰۳-۰۳
حضار :
پرسنل سپاه پاسداران انقلاب اسلامى و اعضاى دادگسترى