بسم اللّه الرحمن الرحيم نابسامانيهاى بعد از انقلاب و لزوم كمك همگانى من تمام اين مشكلاتى كه شما گفتيد و آن مشكلات كه ايشان گفتند و زيادى از اينها، من مىدانم و مطلع به اين مشكلات هستم. من هم مىدانم كه ارتش تا سلسله مراتبش محفوظ نباشد و تا تحت يك ضابطه نباشد نمىشود به او ارتش گفت. ارتش كه آن پايينترى از بالاترى اطاعت نكند اين ارتش نمىتواند يك ارتشى باشد كه دفاع بكند از مملكت. اين شكى نيست. چنانچه مىدانم كه روحيۀ بعضى از قشرهاى اينها هم به واسطۀ همين مسائل كه معالأسف پيشتر بوده است، و بعد واقع شده است؛ اينها هم يك قدرى سست شدهاند در مسائل. اين را هم من مىدانم. چنانچه مىدانم كه كميتهها در همۀ ايران، در همه جا؛ يك نابسامانيهايى دارند؛ يك اختلافاتى هست. همۀ اينها را من اطلاع دارم. مشكلات معلوم است. حل مشكلات يك قدرى محتاج به زمان است. الآن مشكلات براى دولت زياد؛ براى ارتش زياد؛ براى ساير اقشار زياد؛ و معالأسف در اين وقت زيادتر شده است؛ و حالا هم باز رو به زيادى است. لكن رفع مشكلات يك امرى است كه آنى نمىشود؛ در چند روز و چند هفته و چند ماه نمىشود. اين بايد با تدريج رفع بشود. و مهم اين است كه ما همهمان و هر فردى خودش را مكلف بداند به اينكه بايد حالا خدمت بكند. يكوقت مثلاً بود كه ما مىگفتيم ما چه كار داريم به اينكه مرزها چه است. اين با ارتش است. خوب، حالا ارتش خودش است خوب، شما مىگفتيد ما چه كار داريم كه در داخل شهر، بين شهرها چه مىشود. ژاندارمرى اين كار را بكند. ژاندارمرى مىگفت من چه كار دارم كه داخل شهر چه مىشود؛ اين را بايد شهربانى بكند. هر كدام به عهدۀ ديگرى واگذار مىكردند. البته در مواقعى كه مواقع عادى است مسئله همين طور است؛هر رشته از اينها مأمور يك خدمت هستند؛ اما در مواقعى كه غير عادى است مطلب، عادى نيست، مثلاً فرض بفرماييد كه جلوگيرى از خرابكاريهايى كه [در] قشر زارع و قشر دهقان مىشود، اين [را] ژاندارمرى [بايد ]جلويش را بگيرد. اما وقتى كه شما ديديد كه كشورتان اگر زراعت نداشته باشد، اگر نتوانند اينها آن زراعتى را كه كردهاند جمع بكنند، كشور به خطر مىافتد، احتياج زياد مىشود، گرسنگى زياد مىشود، اينجا ديگر وقتى كه گفته مىشود كه ارتش هم به كمك ژاندارمرى برود، اينجا ديگر نبايد رؤسا بگويند كه اين به ما محول نيست؛ ما بايد سرحدات را نگه داريم. يا اگر ديديم سرحدات ما الآن طورىاست [كه] دارند از آن طرف اسلحه وارد مىكنند، دارند اشخاص فاسد وارد مىشوند، وارد مىشوند با اسلحه، اسلحه وارد شود ودست اشخاص فاسد بيفتد، كه اين اسباب اين مىشود كه يكوقت ما بفهميم يك دستۀ فاسدى مخالف با ملت، مخالفت با كشورى، مخالف با اسلام، اينها مسلح شدهاند، يكوقت ما بيدار بشويم كه نتوانيم ديگر جلو آنها را بگيريم، اينجا ديگر نبايد ژاندارمرى فكر اين را بكند كه من براى بين شهرها هستم. ژاندارمرى بايد كمك كند به ارتش، سپاه انقلاب هم كمك كند به اينها كه نگذارند اين بشود. يكوقت كه وقت آشفتگى است، مثلاً فرض كنيد زلزله بيايد و يك جايى را خراب بكند، شما ببينيد برادرانتان زير اين خرابيها ماندهاند و دارند جان مىدهند، شما نمىتوانيد بگوييد كه اين مال شير و خورشيد سرخ است؛ به من چه ربطى دارد. هر انسانى خودش رامكلف مىداند، به هرعنوان، هرجورى كه باشد، برود اينها را نجات بدهد. لزوم بيدارى در مقابل توطئهها مملكت ما امروز يك آشفتگيهايى دارد. البته نه آشفتگى كه نشود اصلاحش كرد. اينها چيزى نيستند. اينهايى كه حالا دارند آشوب مىكنند الآن چيزى نيستند، لكن اگر ما غفلت كنيم ممكن است اين[ها] چيزى بشوند. من حالا الآن از اينها هيچ خوفى ندارم؛ براى اينكه يك ملتى همۀ اقشارش با هم بودند و همه يك مطلب را خواستند همان طور كه ديديد كه همۀ ملت كه با هم بودند، نتوانستند قدرتهاى خارجى اين ملت را از آن كارى كه دارد منحرف كنند، ما هيچ خوفى نداريم كه اين چند تا فاسدى كه مانده است اينها يك چيزى باشند. لكن دشمن هر چه باشد نبايد ما او را كم بشماريم. اين كم ممكن است كمكم زياد بشود؛ و زياد دارودسته پيدا بكند. ما بايد بيدار باشيم. با بيدارى، با توجه؛ يك نفر هم كه ديديم [كه] مخالف است برويم سراغش جلويش را بگيريم. نبايد ما فرض كنيم كه خوب، بياورند چهار تا تفنگ از خارج؛ ما الحمدللّه خودمان چه داريم. نخير، بايد ما با تمام قدرت و قوه هر چه مىتوانيم، اگر سرحدات را ديديم كه اسلحه وارد مىشود، همۀ قوا رو هم بروند جلويش را بگيرند نگذارند وارد بشود. اين اوقاتِ غير عادى كارها غير عادى نبايد واقع بشود. نبايد روى آن ترتيبى كه پيشتر بوده است واقع بشود. من آقايان كه اينجا بودند، آقايان رؤساى ژاندارمرى و رئيس ستاد، به آنها راجع به اين سرحدات سفارش كردم. ما مىخواهيم خيلى بهتر بشود. من آن وقتى كه مىبينيم كه در ارتش گاهى وقتها يك مسائلى واقع مىشود كه مورد اشكال است، مثلاً متن دستور انتقال زندانيهاى نظامى از زندان قصر ـ اين را مطلعيد ـ ما وقتى كه ببينيم كه زندانيان نظامى را مىخواهند اينها يكجا بگذارند، و تو ذهن ملت ما بيايد كه اين يك توطئهاى است ـ من نمىگويم هست؛...احتمال دادند كه اينها را مىخواهند فرار بدهند، اينها مىخواهند توطئه كنند؛ من مىدانم كه اينها نمىتوانند ديگر توطئه كنند، اين را مىدانم؛ لكن وقتى واقع شد يك همچو مسئلهاى، براى ما سوءظن پيدا مىشود براى ملت سوءظن پيدا مىشود؛ چرا بايد اينطور باشد؟ اينها بايد يك قدرى سر و صورت پيدا كنند. جرمهاى بخشودنى و نابخشودنى من هر وقت صحبت شده است ـ چون شما يكىاش را ديديد ـ من در هر اجتماعى كه بودم ـ اجتماعات زياد؛ نه حالا؛ خيلى مدت است، ... راجع به ارتش و ارتش بايد چه باشد و مردم بايد با ارتش چه باشند، اين را زياد صحبت كردهام، يك دفعه دو دفعه نه، و حالا هم باز وقتى كه يك اجتماعى باشد البته صحبت مىكنم. لكن بايد ارتش هم همان طورى كه ما مىخواهيم آنها مجهز باشند؛ مجهز بشوند. با يك لفظ نمىشود كار را درست كرد. ما مىگوييم، نه اينكه نمىگوييم. گفتهام من مكرر. و گناه صغيره در مقابل گناه كبيره نه. مسئله در اين وقت دروغ گفتن است كه شما آن روز مىگفتيد؛ نه، مسئله اين نيست. در يك همچو وضعيتى كه يك اشخاصى داريم كه جنايتكارند آن كبيره است، اينكه من مىگويم آن كبيره است، مقابل آن جنايتكارها صغيره است. اين صغيره و آن صغيره، اين صغيره و آن كبيره، غير از اين است و لهذا ما كه مىگوييم صغيره را ما بخشيديم معنايش اين است كه مادون آن جنايتكار و خيانتكار است. قضيۀ آمدن در پادگانها و تصرف در اين، البته خلاف است. نبايد اين. من گفتهام و باز هم تكرار خواهم كرد كه هم در ادارات و هم در بالاتر، در ارتش و در ژاندارمرى و در شهربانى، اين سه تا قوهاى كه بايد روحيهشان قوى باشد، اين نبايد از تحت اختيار فرماندهان خارج بشود. يك كسى بيخود برود آنجا در شهربانى برود، يكى بردارد برود، غلط است. اين يك مسئلهاى است بسيار غلط است و ما هم اين را سفارش كرديم كه نبايد بشود. باز هم انشاءاللّه سفارش مىكنيم. اين بِلا اشكال است. لكن توقع اين معنا كه يك جنايتكار بايد بخشيده بشود، يك كسى كه بيست سال خيانت كرده است بايد بخشيد... . در هر صورت اين مسئله كه حالا فرض كنيد كه در آن وقت رفته است توى خيابان و يك كارى هم كرده است، و نه آدم كشته است نه خيانت كرده نه چه، خوب آنها معلوم است، آنكه من گفتم ما صغاير را بخشيديم، صغيره مقصودمان مادون جنايت و مادون خيانت است و انشاءاللّه يك روزى هم من تفسيرش خواهم كرد اين را. انشاءاللّه. قطع دست استثمارگران من اميدوارم كه همه تان موفق باشيد؛ مؤيد باشيد. امروز روز خدمت است. امروز هيچ يك از شما نمىتوانيد از زير بار مسئوليت خارج بشويد. يك مسئوليت وجدانى است، دينى است، الهى است؛ ملى است. امروز شما نمىتوانيد بگوييد كه خوب من زحمت بكشم آن وقت فرض كنيد كه يك كس ديگرى منفعتش را ببرد. من هم بگويم كه خوب ما زحمت بكشيم يك كس ديگر چه كار بكند. امروز ديگر آن جور نيست. آنهايى كه منافع شما را از بين مىبرند و شما را استثمار مىكردند نيستند. الاّ شايد كمى، كه نمىتوانند كارى بكنند. الآن كسى شما را نمىتواند استثمار كند. الآن يك مملكتى است مال خود شما. يعنى شما نظرتان، هر يك ما نظرمان، به مملكت مثل نظرمان به عائلۀ خودمان باشد؛ يك قدر هم بيشتر، يعنى خيلى هم بيشتر، همه را ما عائلۀ خودمان بدانيم. مملكت مال خود شماهاست؛ مال همۀ ماهاست و اين آشفتگيها بايد به دست ماها درست بشود. احساس مسئوليت نمودن تمامى افراد هر فرد يك فرد است لكن يك فرد به اندازۀ يك فرد كار ازش مىآيد. اجتماع از افراد درست شده است. اگر از فرد كارى بر نمىآيد، از شما هم كارى بر نمىآيد. يك سنگ مثلاً صد خروارى را يك نفر نمىتواند بلند بكند؛ بايد هزار نفر جمع بشوند دورش؛ لكن هر يك اينها يك مقدار قوه ايجاد كردهاند. اينطور نيست كه من دخالت نداشته باشم. من به اندازۀ خودم فشار دارم، شما هم به اندازۀ خودتان، او هم به [اندازۀ خودش]. اين قوا وقتى كه رو به هم رفته جمع شد، آن وقت يك سنگ چند خروارى بلند مىشود. يك قطره باران يك قطره است؛ از يك قطره هم نمىشود يك سيل درست شود؛ لكن اين قطرهها وقتى كه با هم جمع شدند مىشود يك سيل. و اين سيلها وقتى با هم جمع شدند مىشود يك دريا. افراد حكمشان اين است: مثل قطرهها مىمانند. وقتى تنهايند كار ازش مىآيد، اما نه آن كار بزرگ. از او يك مقدار كار مىآيد، اگر اين قطره بنشيند كنار بگويد من كه قطرهام كار از من نمىآيد، آن قطره هم بنشيند كنار بگويد: [از] من هم كار نمىآيد، هيچ كارى انجام نمىگيرد. هر قطره بايد بگويد به اندازهاى كار از من بيايد انجام مىدهم. وقتى اينطور شد، يك همچو حسى در يك ملتى پيدا شد كه همۀ افراد خودشان را موظف دانستند به اينكه هر كس در هر جا هست كار كند براى كشور خودش، 35 ميليون آدمى مىشود كه كار مىكنند براى ملت، محال است كه آن وقت كارشان درست نشود. اما اگر بنا شد كه شما رفتيد سراغ كارتان بگوييد به من چه، من كه زورم نمىرسد به اين كار، من هم بگويم خوب من يك طلبه هستم، من هم زورم نمىرسد، آن يكى همين طور، كارگر هم همين طور، همه چيز باقى مىماند سر جاى خودش. احترام به ارتش اسلام همۀ ما موظفيم به اينكه هر كدام به اندازهاى كه ازمان كار مىآيد به همان اندازه كار بكنيم. محول نكنيد شما به ما و ما به شما، ما همه به ژاندارمرى، ژاندارمرى به شما. هر كس در هر جايى كه دارد، هر كس در هر جايى كه دارد مشغول كارش بشود و تقويت كنند. شماها صحبت كنيد تقويت كنيد رفقايتان را. تحذيرشان كنيد از اينكه اينهايى كه دارند تحريك مىكنند شما را كه نه، نبايد شما مثلاً سلسله مراتب را حفظ كنيد، اينها خيانتكارند، اينها مىخواهند نگذارند يك ارتشى درست بشود. اينها مىخواهند نگذارند يك مملكت آباد بشود. اينها را بايد موعظه كنيد، بگوييد؛ اشخاص بيايند بگويند به اينها و آنها را بيدارشان كنند، انشاءاللّه من بعداً هم كه .... به صحبتهايى كه تا حالا كردم توجه كنيد. من شايد مكرر اين كلمه را گفتهام كه آنهايى كه خيانتكار بودهاند و جنايتكار يا فرار كردند يا گرفتار شدهاند و الآن اينهايى كه هستند اشخاصى هستند كه براى اسلام دارند كار مىكنند. الآن اين ارتش، ارتش اسلام است و ارتش اسلام احترام دارد و كسى حق ندارد اين احترام را از آنها سلب بكند و خوب عرض مىكنم گفتنْ يك مطلب است؛ وادار كردن به اينكه يك همچو كارى را اشخاصى كه مىكنند اشخاص ديگر جلويش را بگيرند مسئلۀ ديگر است كه اين بايد بشود و انشاءاللّه مىشود اين هم. در هر صورت شما مطمئن به [اين] معنا باشيد كه اينطور نيست كه گفته مىشود كه خير، همه را مىآيند مىگيرند مىبرند! مسئله اين حرفها نيست. شما حالا برادران ما هستيد، نشستيم با هم صحبت مىكنيم. اين ديگر قضيه اين نيست كه ما با شما دشمن باشيم يا شما با ما دشمن باشيد، ما همه با هم دوست و برادر هستيم و بايد انشاءاللّه اين بار را همه با هم به منزل برسانيم و من اين مسائل را كه مىگوييد مىدانم و براى من هم ... تأسف دارد از اينكه همچو خلاف قاعدههايى مىشود. انشاءاللّه اميدوارم كه تدريجاً جلويش گرفته بشود. و من اعلام مىكنم راجع به اين معنا كه به اين ترتيب نباشد. اگر خداى نخواسته معلوم شد كه يك نفرى هم فرض كنيد يك شخصى است كه كذا و كذا است، اين بايد روى موازين به آن كسى كه فرماندهش است اطلاع بدهند و روى موازين عمل شود. من انشاءاللّه اين را عمل خواهم كرد. خداوند انشاءاللّه شما را حفظ كند.
عنوان :
مشکلات در ارتش احساس مسئولیت و خدمت به ملت
مرجع :
صحیفه امام (۷) صفحه ۴۶۲
مکان :
قم
تاریخ :
۱۳۵۸-۰۳-۰۱
حضار :
فرماندهان ارتش