عنوان :
...
کتاب :
...
منبع :
...
تاریخ :
...
گوینده :
...
مکان :
...
بسم اللّه الرحمن الرحيم غرب زدگى و خودباختگى مملكتى كه بايد گفت دو هزار و پانصد سال و لااقل پنجاه سال كه ما شاهدش بوديم و ديديم كه چه كردند با مردم و چه كردند با كشور و چه كردند با خزانههاى كشور و چه كردند با انسانها ـ كه اينها ـ خزائنِ اول «انسان» است. و در طول اين مدت نگذاشتند كه يك رشد صحيحى جوانهاى ما بكنند، آنها را عقب نگه داشتند. برنامههاى تحصيليشان برنامههايى است كه به ثمر نمىرسد، حتى آنهايى كه در خارج هم مىروند و تحصيل مىكنند، باز تحصيلى كه براى اين ممالك طرح مىشود غير از تحصيلى است كه براى خودشان هست و لهذا اجازه نمىدهند كه در آنجا فعاليتى بكنند، مىگويند بايد برويد در مملكت خودتان و معالأسف دارو هم داروهايى كه مىخواهند آزمايش كنند مىفرستند پيش ما. همانطورى كه اين جا اگر بخواهند آزمايش كنند، با خرگوش يا با موش آزمايش مىكنند، آنها ما را اين طور حساب كردند و ما را همچه تربيت كردند. در اين مدتهاى طولانى كه اعتقادمان اين شده است كه غير از غرب چيزى در كار نيست به نظر ما. ما متحول شديم به يك موجود غربزده، يك موجود غربى! يعنى مغزها يك مغزهاى غربى تقريباً شده است و لهذا حالا كه مملكت مامىخواهداستقلالى پيدا كند، مبدأ همۀ استقلالها اين است كه اول فكرش را مستقل كند يعنى آن وابستگى فكرى كه الآن هست كه خودشان را هيچ حساب مىكنند و آنهارا همه چيز، همچه كه يك جنسىاسمانگليسى رويش باشد هجوم مىكنند به خريدن، دوايى اگر از خارج بيايد مشابه آن را همين جا درست بكنند يا بهترش را، لكن از خارج كه بيايد توجه مىكنند به اينكه آن را بخرند. دواهايى كه خودشان درست مىكنند اسم فرنگى رويش مىگذارند، براى اينكه بازار اين جور شده؛ يعنى بازار غربزده است. اجناسى كه خودِ كارخانههاى ما درست مىكنند در حاشيهاش به زبان لاتين مىنويسند كه اين فاستونى انگليسى است! بازار ما هم يك بازار غربزده شده است يعنى توجه به اين شده است كه هر چه از غرب مىآيد خوب است، ما خودمان چيزى نداريم! فرهنگمان هم كه همينطور شده است و فرهنگى كه براى ما درست كردند يك فرهنگ غربى بوده است. و ما در فرهنگ هم غربزده هستيم. استقلال فرهنگى نخستين گام در استقلال كشور ما اگر بخواهيم مستقل باشيم بايد اول افكارمان را مستقل كنيم، يعنى از آزادى فكرى [آغاز كنيم] يك آزادى خارجى هست كه كسى به آن تعرضى نكند، حالا يك همچه آزاديى هست، اگر بگذارند. اما آزادى فكرى اين است كه انسان در فكرش آزاد و بدون اينكه متمايل به يك طرف باشد فكر كند، در مسائل علمى هم همينطور است. مسائل علمى را اگر چنانچه انسان آزاد فكر كند يك طور برداشت مىكند، اگر چنانچه ذهنش متوجه باشد، انگل باشد نسبت به اين قضيه، يك جور ديگر فكر مىكند، يك جور ديگر برداشت مىكند. برداشتهاى علمى ما هم الآن آزاد نيست، ما بايد افكارمان را آزاد كنيم تا برداشتهاى علميمان آزاد باشد. ما بايد بفهميم اين را كه ما خودمان فرهنگ داريم، يك فرهنگ غنى داريم، و فرهنگمان از خارج بهتر است و ما بايد كوشش كنيم به اينكه بناى بر اين الآن بگذاريم، همه بناى بر اين بگذاريم كه خودمان را از غير منفصل كنيم، مستقل كنيم. اگر اين بنا را الآن نگذاريم و باز در نظر ما اين باشد كه هر چه از اروپا آمد او درست است، هر فكرى كه از اروپا آمد آن درست است [استقلال به دست نمىآيد] افكارى كه الآن در اروپاست شكست خورده، حالا كه آمده اينجا و صادرش كردند به اينجا، اينجا بهش توجه كردند. يك افكارى هست كه در اروپا شكست خورده است، از بين رفته است يك وقتى [رواج پيدا] كرد و بعد فهميدند بيخود است. آنهايى كه مدعى همان مسائل بودند، مدعى بودند به اينكه مثلاً بايد با مردم برادر بود، با مردم [مساوى] بود، خودشان برخلاف مىكردند، خودشان خلاف آن چيزى كه مىگفتند مىكردند و مكتبهايى كه عرضه داشتند به مردم، اين مكتبها در مكتبهاى فكرى و عقلى كه اصلاً از اول [ارزشى] نداشتند، در مكتبهاى اقتصادى هم معلوم شد كه درست نبوده است، الآن درست نبودنش با اينكه ثابت شده، حالا نوبت رسيده به جوانهاى ما و به شرق، از آنجا آمده به شرق، در شرق حالا اول اين است كه خيال كنند حالا مكتبى است، يك چيزى است [دايماً] دنبال اين مىروند. گرايش كوركورانه به مكتبهاى وارداتى اين يك وابستگى فكرى است كه انسان از مكتب خودش دست بردارد برود سراغ مكتب ديگران. از اقتصاد خودش دست بردارد برود سراغ اقتصاد ديگران، اقتصاد خودش را اصلاً نظر نكند، نفهمد كه چيست، مثلاً اقتصاد اسلامى چيست اينها اصلاً نمىدانند، ازشان بپرسيد كه اقتصاد در اسلام چيست اصلاً نمىدانند. در عين حالى كه اين را نمىدانند رفتند سراغ اقتصاد ماركسيست! در صورتى كه آن در خارج شكست خورده است. و هكذا ما الآن جمعيتى هستيم كه از حبس بيرون آمديم؛ از آن حبسهاى طول پنجاه سال. حالا ما بيرون آمديم. دَرِ حبس باز شده است و ما آمديم بيرون. لكن از اين حبس كه بيرون آمديم، باز يك گرفتاريهاى زياد ديگرى داريم كه در رأس همۀ گرفتاريها همين گرفتارى فكرى است. اين را بايد اساتيد دانشگاه، معلمين، آموزگارها بچههاى ما را از اين انگل بودن و از اين افكار بيرون بياورند، آنها كه خودشان مبتلا به آن افكار نيستند، آنها كه هستند كه نمىتوانند. همۀ بساطى كه الآن در ايران هست بساطى است كه [هنوز] اسلامى نيست. تلاش براى تحقق حاكميت اسلام البته جمهورى اسلامى تصويب شده است. قانون اين جمهورى هم تصويب شد. اين هر دوشان با آراى كمنظير اين [ملت] تصويب شده. اما مقصد كه اين نبوده است كه ما يك پرچم جمهورى پيدا بكنيم و يك تمبر جمهورى و يك [عنوان جمهورى اسلامى] مقصد كه اين نبوده. مقصد اين بوده است كه جمهورى اسلامى، يعنى سرتاسر مملكت اسلامى باشد. مردم رأى دادند به جمهورى اسلامى، سرتاسر بايد اسلام باشد و كارشناسهاى اسلامى بايد اسلام را معرفى كنند. ادارات بايد ادارات اسلامى بشود. هر جا كه هست من جمله همين بهدارى. بهدارى كه يكى از مؤسسات بزرگى است كه خدمت بايد بكند و زياد مىتواند خدمت بكند و خدمت بسيار شريفى است. خوب، اين خدمت بسيار شريف بايد با ترتيب اسلامى باشد و بايد هم اداراتش و هم بيمارستانهايش و هم همه مؤسساتش براساس اسلام باشد. يعنى نمىشود انسان بگويد كه ما مسلم هستيم وقتى كه برويم در مؤسساتشان ببينيم كه بويى از اسلام نيست. ما بگوييم ما به جمهورى اسلامى رأى داديم و مملكت ما جمهورى اسلامى است، لكن برويم تو بازارش، ببينيم [هنوز] ربا هست. و برويم توى اداراتش ببينيم [هنوز] رشوه است. برويم در فلان جا ببينيم كمكارى و بيكارى و ـ عرض مىكنم ـ هرزهروى و اين طور چيزها. اين نمىشود. اين تناقض است مابين جمهورى اسلامى و عمل. ما بايد كوشش كنيم كه اين مملكت را مملكت اسلامى كنيم و اسلام است كه مىتواند ما را نجات بدهد از اين بساطى كه سر ما درآوردند و اسلام بود كه ما را نجات داد از اين سلسلۀ كثيف و از اين دستهاى پليدى كه دنبال آن بودند. اسلام، عامل تحرك و جانفشانى اگر بنا بود اسلام را ما برمىداشتيم يك چيز ديگر مىآورديم، يك حزب مىخواستيم درست كنيم نمىتوانستيم[پيروز شويم]. چقدر حزبها از سر اول مشروطه تا آخر آمدند، لكن چون اسلام دنبالش نبود [پىدرپى] شكست بعد از شكست [خوردند] اصلاً كاميابى از اول نبود، براى اينكه ملت مسلم است. البته معلوم است ملت مسلم است دنبال اين است كه كى صداى اسلام را بلند كند. هر كس صداى اسلام را بلند كند مردم با او موافقاند. اگر ما اين كلمۀ «جمهورى اسلامى» را برداشته بوديم و مىگفتيم «جمهورى» نمىتوانستيم مردم را در ميدان بياوريم. مردم براى «جمهورى» هيچ وقت جانشان را نمىدهند، مردم براى شكم جانشان را نمىدهند، مردم براى آزادى نمىخواهند خودشان بميرند كه من آزاد بشوم. اينها حرف است. آنى كه مىتواند مردم را بسيج كند آن اعتقاد به اين است كه غير از اين عالم يك جاى ديگر هست بهتر از اينجا. همانطورى كه از صدر اسلام اين عقيده مردم را يك جمعيت كمى را برد و تا امپراتورى آن روز كه از همه امپراتوريهاى عالم [بزرگتر بود] اين دو امپراتورى روم و ايران را يك عدۀ معدود عرب با نداشتن هيچ ساز و برگ جنگى هر چندتايشان يك شتر، يك شمشير، در بعضى جنگها نداشتند چيزى بخورند، روزه مىگرفتند، بعضى وقتها يك دانۀ خرما در يك شبانهروز، در بعضى جاها يك خرما را اين دهنش مىگذاشت و بعد درمىآورد دهن او مىگذاشت و بعد درمىآورد دهن او مىگذاشت. يك همچه جمعيتى بر دو امپراتورى به آن بزرگى غلبه كردند. اين غلبه براى چى بود؛ اين غلبۀ ايمان بود، و الاّ شمشير آنها در مقابل آن تجهيزاتى كه آنها داشتند كه چيزى نبود. آن وقت تجهيزات ايران و روم خيلى زياد بوده، هيچ ربطى به حالا نداشته، تجهيزات عجيب بوده آن وقت. لكن در مقابل آنها اين عده با ايمان رفتند جلو، يعنى اين عده مىگفتند ما اگر بكشيم آنها را بهشت مىرويم، اگر كشته هم بشويم بهشت مىرويم. اين منطق اينها را پيروز كرد. اين منطق در ايران پيدا شد. اين منطق در اين چند سالى كه [دايماً] صحبت شد و [روشنگرى] شد، و همۀ قشرها زحمت كشيدند متحول شدند مردم از آن. حالات نفسانى كه داشتند به يك حالت اسلامى فكر مىكردند مثل صدر اسلام. الآن هم [هنوز ]هر چند روز يك دفعه يكى دو نفر مىآيند به من مىگويند شما دعا كنيد ما شهيد بشويم. من دعا مىكنم كه خدا پيروزتان كند. اين روحيه وقتى پيدا شد در يك جمعيت آنوقت مىتواند با مشتش برود طرف تانك. براى اينكه از مردن ديگر نمىترسد. ترس نيست پيش آن. اين روحيه پيدا شد و هستش انشاءاللّه. الحمدللّه هستش به همان قوت، الآن هستش. جوسازى و كارشكنى عوامل امريكا آن چند وقت كه قضيۀ انتخابات شهردارى و شوراى شهرها آمد در كار، و آن شوراهاى شهر حالا چه شد نمىدانم. سستى كردند. آنهايى كه مخالف اسلام بودند، گفتند شكست خوردند، تمام شد مسائل. شروع كردند به صحبتها كردن و شادمانيها كردن كه اسلام شكست خورد. وقتى قضيۀ امريكا آمد ديدند كه نه باز زنده است. باز مردم زندهاند. و در مقابل يك همچه قدرتى ايستادند و فرياد دارند مىزنند. بعد كه اين رفراندم آمد آنها عقيدهشان اين بود كه در رفراندم، اينجا ديگر چيزى نخواهد شد. براى اينكه سابقش هم آن مال شوراهاى شهر نشد. خيال كردند اين هم آن است. وقتى اين را ديدند كه تقريباً صد در صد، نود در صد پيروز شده حالا به دست و پا افتادند. حالا فهميدند آنهايى كه با امريكاييها موافقاند و سر و سرى دارند، حالا فهميدند كه اينكه پيروز شد، بايد چه بكنيم. حالا ديگر دنبال يك نقشههاى ديگرند، تا ببينيم چه بشود. و هر قدمى كه ما پيش مىرويم باز هستند. ما الآن منتظر اين هم هستيم كه باز بعدها در تعيين رئيس جمهور باز همين مسائل پيش بيايد، در تعيين وكلاى مردم باز همين مسائل پيش بيايد، باز مبتلاى به اين مسائل هستيم ما. به اميد حكومت جهانى اسلام لكن ما متكى به خدا هستيم و مىخواهيم براى خدا كار بكنيم مىخواهيم اسلام را در ايران متحققش كنيم. نه در ايران در همه جا، در هر جا انسان هست. بايد مسلم باشد. انشاءاللّه. آرزوى ما اين است. مثل اينكه آرزوى انبيا هم اين بوده كه همۀ بشر مسلمان باشند، يعنى توحيدى باشند، و به انبيايشان معتقد باشند. راه بهشت را پيدا بكنند. پيغمبر اكرم در نقل است كه ديدند كه در جنگى يك دسته را گرفتند و بستند دارند مىآورند، اسير كردند. فرمود كه من دارم با غل و زنجير مردم را به بهشت مىبرم. مىخواهم ببرمشان به بهشت، حاضر نيستند. مسئله اين است كه خيال نشود كه اسلام مىخواسته كشورگشايى بكند، مثل مثلاً آقاى كارتر كه مىخواهند كشورگشايى بكنند، اسلام هم اين است، خير اصلاً مطرح نيست پيش اسلام كشورگشايى. اسلام مىخواهد انسان درست كند. مىبيند كه انسانها هدر دارند مىروند ممالك ديگر دارند انسانها را هدر مىدهند. و اين مكتب است كه انسان درست مىكند. انسان را به صراط مستقيم مىبرد. هدف انبيا، آزادى انسانها نه [تنها] اسلام، هر نبىاى در عالم كه آمده براى اين آمده است كه انسانها را نجات بدهد از شرّ اين طاغوتها. حضرت موسى يك نفر شبان بود و ـ عرض مىكنم ـ از اين طبقۀ مستضعفين بود از همين طبقه بود و قيام كرد و همين طبقۀ مستضعفين را شوراند بر فرعون و فرعون را از بين بردش. پيغمبر هم از همين مستضعفين، [از] اشخاصى بود كه اينها را كوچك مىشمردند. از همين جمعيت بود. ايشان هم قيام كرد و همين مستضعفين را، همين درجۀ سه به اصطلاح، اينها را كه درجه اول هستند، اينها را دور خودش جمع كرد و به آنها تعليم كرد و فهماند كه قضيه چيست. همينها قيام كردند و اول جزيرةالعرب را از اين طاغيها پاك كردند و بعد هم آمدند سراغ رم و سراغ ايران و آنها را هم شكست دادند. نمىخواستند كه ايران بگيرند. مىخواستند افراد را نجات بدهند از شياطين انسى و از شياطين جنى. اصلاً بنابراين بود. پيغمبر غصه مىخورد براى اينكه مسلمان نمىشوند اينها. در قرآن هست كه تو مثل اينكه مثلاً جانت را مىخواهى ـ قريب به اين مضمون ـ از دست بدهى كه اينها مسلمان نمىشوند. غصه مىخورد براى مردم 1
. علاقه داشت به مردم. علاقه به بشر داشت. مىخواست بشر را نجات بدهد. نمىخواست كه بشر راهى برود كه فاسد بشود و فاسد كند همه را. انسان دوستى كارتر! ملت ما هم الآن كه ايستاده مىخواهد خودش را نجات بدهد. بعد هم قدم قدم ديگران را انشاءاللّه نجات بدهد. و باورشان نمىآيد اينها كه ممكن است جمعيتى هم اعتقاد به خدا داشته باشد و خيلى اهميت ندهند به اين مسائل مادى و به اين مكتبهاى مادى، باورشان اصلش نمىآيد. آقاى كارتر باورش نمىآيد كه يك كسى براى بشر دلش بسوزد. خودش مىگويد كه من محمدرضا را براى «بشردوستى» نگه داشتم آنجا، بشردوستى را ببينيد! يك آدم براى بشردوستى محمدرضاى جانى پنجاه ساله را نگه داشته و همين بشردوستى اقتضا كرده است ـ امروز خواندم در روزنامه، در ديروز بود، كى بود ـ كه محاصرۀ اقتصادى ايران، حصر اقتصادى در دست طرح است. ايشان مىخواهد كه مملكتى را، ملتى را از گرسنگى بكشد از باب انسان دوستىاش! از بس انسان دوست است! آن جانى كه اين قدر انسانها را كشته و آن قدر انسانها را از همه چيز ساقط كرده، برده نگه داشته. حالا يك مملكت را يك روز مىگويد ما محاصره اقتصادى مىكنيم. معناش اين است كه ما همچه محاصره مىكنيم كه شما از گرسنگى بميريد. از بشردوستىاش! يك روز هم مىگويد كه ما مىآييم دخالت نظامى مىكنيم كه بكشيم و بزنيم و [از بين ببريم] و از بس كه انساندوست است! ويتنام هم همين بود. انساندوستى ايشان بود، و ساير جاها هم همين مسائل است. اينها باورشان نمىآيد كه انسان را بايد دوست داشت. باورشان نمىآيد. هر چى مىخواهند براى خودشان. الآن اين آدم دارد دست و پا مىكند براى چند سال ديگر كه مىخواهد رئيس جمهور بشود. يك چند سالۀ ديگر دلش مىخواهد كه رئيس جمهور بشود، اين الآن تمام نظرش به آن است. فوج فوج آدم كشته بشود ابداً به فكرش نمىآيد كه اين يك [مسئله غير انسانى] هست. همۀ مملكت هم به باد فنا برود آن به رياست جمهورش برسد، هر چى مىخواهد بشود. قيام جهانى مستضعفان لكن ما به او 2
اعلام مىكنيم كه اصلاً دنيا يك جور ديگر شده. غير آن وقت است دنيا. تحولى پيدا كرده. مستضعفين قيام كردند. در مقابل سيل مستضعفين نمىشود كسى نمىتواند قيام بكند. مردم قيام كردند، نه ملت ما، ملتها، ملتهاى ديگر بيدار شدند. مشغولاند. كمكم شروع مىكنند. كمكم درست مىشود مسائل. نمىشود ديگر آنطورى كه سابق فكر مىكردند، حالا فكر بكنند. الآن ما مىبينيم كه از كى اين مسائل مطرح بود كه مردم مخالفت بكنند با رئيس جمهور امريكا. اين مسائل اصلاً طرح نبود در اينجا. الآن مىبينيد در اينجا مردم عادى فرياد مىزنند: «مرگ بر كارتر». و انشاءاللّه «مرگ بر كارتر». ما اميدواريم كه همه چيزمان متحول بشود. در زير سايۀ اسلام و پرچم اسلام همه چيز مىتوانيم پيدا بكنيم. همۀ آزاديها، همه نحوه استقلال، هر طورى بخواهيد بكنيد در اسلام هست. استقلال فكرى، استقلال فرهنگى، استقلال اقتصادى، همه چيزش در اسلام هست. و من اميدوارم كه بتوانند همه قشرها كه اين مسائل را هر كس در محل خودش پياده بكند. و همه بايد خدمت بكنيم. امروز يك وظيفه است براى همۀ ما كه به اين مملكت خدمت بكنيم. مملكتى كه دست ما نبود حالا رسيده دست ما. بايد طورى عمل بكنيم كه خيال نكنند ما نمىتوانيم مملكتمان را اداره بكنيم. الحمدللّه مىتوانيم اداره بكنيم. انقلابى بدون خونريزى و اين انقلابى كه ما كرديم از همه انقلابهايى كه در عالم شده بهتر است. من ديروز مىخواندم يك ورقهاى آورده بودند. فلان جا قتلهايش يك ميليون و پانصد هزار، فلان جا يك ميليون و چند صد، فلان جا دو ميليون حبسىاش، چند ميليون، [...] يك ورقهاى چاپ كرده بودند، شايد ديده باشيد كه اين ممالكى كه اسم برده بود اينها را نوشته بود كه چقدر كشته شدند. چقدر در حبس رفتند. اينجا الحمدللّه بعد از [انقلاب ]يك نفر كشته نشد، به اين معنا كه اين ملت ما يك كسى را گرفته باشد كشته باشد بيخودى نيست. دنبال اين انقلاب همۀ دروازهها باز بود. همۀ اشخاص آزاد بودند. و يك دسته از اشخاصى كه خيانت كرده بودند به اين مملكت، كشته بودند مردم را، آزار كرده بودند، اينها را گرفتند و محاكمه كردند و بعد از محاكمه هم [اعدام] كردند. و انساندوستى آقاى كارتر يا ديگران اين بوده است كه براى «نصيرى» و براى «هويدا» هياهو كردند. لكن بيست و چند سال كه اينها مردم را آن قدر اذيت كردند، آنقدر كشتار كردند، يك كلمه در آنجا نبود. در اين حقوق بشر، و در اين سازمانهاى كذا، و سازمان ملل، در اين شوراى امنيت، و اينها يك كلمه راجع به اين كشتارى كه اينها كردند نبوده است. اگر بعضى نويسندههاى شرافتمند در خارج نوشتند خارج از اين جمعيت بودند. اين جمعيتها هيچ همچو چيزى نبوده. اما وقتى «هويدا» از بين رفته ببينيد چه مىكنند. حالايى كه شاه در آنجاست ببينيد چقدر طرفدارى مىكنند. طرح رسيدگى به خيانت رؤساى جمهور امريكا حالا كه چند تا جاسوس در اينجا هست [مىگويند] اين مخالف با قوانين بينالمللى است! قوانين بينالمللى قوانينى است كه مىگويد كسى كه مأمور، يعنى كه از بلاد ديگر مأمورين ديپلماتى باشند، و يك مركزى باشد، سفارت باشد، اينها مأمورند. اما يك مركزى كه اصلاً از [عرف ديپلماسى] خبرى نيست، اصلاً بساط اينجا آن طورى كه اينها رفتند و ديدند و عكسبردارى كردند، بساط اينجا بساط جاسوسى بوده، و بساط توطئه بوده. افرادش هم افراد توطئهگر بودند و جاسوس بودند، مجرم بودند در مملكت ما. بايد در همين مملكت اينها به مسائلشان رسيدگى بشود و ما رسيدگى مىكنيم انشاءاللّه به جرايم اينها. و به جرايم كارتر و به جرايم نيكسون، و به جرايم جانسون، و به جرايم روزولت 3
و امثال اينها ما رسيدگى مىكنيم. ما يك ملت ضعيفى هستيم، اما منطقمان قوى هست. ما با منطق قوى داريم صحبت مىكنيم. تفنگ مىخواهند بكشند، ما هم تا آخر جانمان مىزنيم. محاصرۀ اقتصادى مىكنند، ما هم مىتوانيم مقاومت كنيم. علاوه [ديگر كشورها] گوش به حرفشان نمىدهند. خود مملكت امريكا هم گوش به اين حرف نمىدهند. مىگويند اين صحيح نيست كه ما محاصرۀ اقتصادى بكنيم. ممالك ديگر هم كه نوكر آقاى كارتر نيستند. آقاى كارتر همچه باد به دماغش افكنده كه خيال مىكند به مجرد اينكه يك كلمه گفت ديگر در عالم همه تابع هستند. خير، اشتباه مىفرمايند. و ايشان در رياست جمهورشان راجع به اين قضيۀ ايران شكست خواهند خورد و بايد تجديدنظر بكنند. انشاءاللّه همه موفق باشيد. خداوند همهتان را حفظ كند. خداوند همۀ شما را حفظ بكند و موفق باشيد.
عنوان :
استقلال فکرى و فرهنگى نقش اسلام در حرکتهاى رهایى بخش
مرجع :
صحیفه امام (۱۱) صفحه ۲۰۳
مکان :
قم
تاریخ :
۱۳۵۸-۰۹-۱۶
حضار :
آقاى موسى زرگر (وزیر بهدارى و بهزیستى)، معاونان و مسئولان وزارتخانه