عنوان :
...
کتاب :
...
منبع :
...
تاریخ :
...
گوینده :
...
مکان :
...
بسم اللّه الرحمن الرحيم اهميت استقلال اقتصادى و فرهنگى من يك جمله با آقايان صحبت كنم: ما بايد زحمت بكشيم تا در همه جناحها خودكفا باشيم. امكان ندارد كه استقلال به دست بيايد، قبل از اينكه استقلال اقتصادى داشته باشيم. اگر ما بنا باشد كه در اقتصاد احتياج داشته باشيم، در چيزهاى ديگر هم وابسته خواهيم شد. و همين طور اگر در فرهنگ، ما وابستگى داشته باشيم، در اساس مسائل وابستگى پيدا مىكنيم. معالأسف تبليغاتى كه در طول تاريخ بايد بگوييم شده است، از آن وقتى كه اين خارجيها راه پيدا كردند به كشورهاى شرقى، تبليغاتى كه شده است اسباب اين شده است كه شرقيها اين گمان را پيدا كردند كه هر چه كمال هست در غرب است. و اين اسباب اين شده است كه خودشان را بكُلّى در مقابل غرب و در مقابل شرقى كه نظير اوست و در مقابل امريكا و اينها باختند. در هر جناحى كه مىرويد مىبينيد كه در آن جناح، صحبت هِى از غرب است؛ صحبت هِى از خارج است. اگر يك دوايى در اينجا، در خود ايران هم پيدا بشود، باز به اسم دواى خارج به خورد ايرانيها مىدهند. اگر يك پارچۀ خوبى هم ايران خودش تهيه كند و ببافد، باز بايد با اسم فاستونى انگليسى به مردم بفروشند! هر چيزى را كه شما مىرويد سراغش مىبينيد كه هى صحبت از اين است كه بايد ما از آنها [بگيريم] بايد از آنجا بيايد. از گويندگان سابق ـ كه حالا مرده است، و آن وقت يا بعضى وقتها رئيس مجلس بود يا در مجلس سنا بود ـ 1
گفته بود كه ما اصلش بايد همه چيزمان را انگليسى كنيم. آن از خدمتگزارهاى انگليس بود. اين معنا، كه با تبليغات دامنهدار وابستههاى به آنها و خود آنها در ايران منتشر شده است، اسباب اين شده است كه ما ديگر به خودمان هيچ اعتماد نكنيم؛ استنادمان به خارج باشد؛ استقلال فكرى و مغزى نداشته باشيم. اگر ما بخواهيم مستقل باشيم، بايد از همۀ جهات خودمان را مستغنى كنيم، و از حالا در صددش برآييم. از حالا بايد؛ حالايى كه مملكت شده است مال خودتان و دست اجانب كوتاه شده است، و اميد است تا آخر كوتاه باشد، و اين خيانتكارها هم رفتند و اين ريشههاى گنديدهشان مانده است. ما بايد به اين مملكت كه مال خودمان شده است حالا مثل خانۀ خودمان بايد خدمت كنيم. و از الآن درصدد اين برآييم كه خودمان را مستغنى كنيم از اين غرب و شرق. سياست استعمارى نسبت به جهان سوم شما اين را بدانيد كه غرب و شرق به ما، بلكه به غرب و شرقِ آن بالاها و به اين شرقى كه ما در آن زندگى مىكنيم، به ممالك اسلامى، اينها هيچ ابداً يك منفعت صحيحى نمىدهند. هر چه به ما بدهند چيزهايى است كه يا به درد خودشان ديگر نمىخورد و به ما مىدهند؛ و يا اينكه بصورتْ يك چيزى را مىدهند كه به درد ما نخورد. چنانچه به ما از علوم خودشان فرض كنيد يك چيزى بدهند، يك چيزى كه به درد ما درست نخورد مىدهند. اگر اين جوانهاى ما بروند در آنجا، در مدارس آنجا تحصيل بكنند، آن علمى را كه به جوانهاى ما ياد مىدهند، اين [در] آن مدارس استعمارى است. مدارس خودشان ـ آن مدارسى كه براى خودشان است ـ غير از اين مدارسى است كه براى دنياى سوم است. آنها دنياى سوم را يك چيز ديگر مىدانند. براى انسان دنياى سوم اصلش چيزى قائل نيستند. اصلش براى انسانهاى دنياى سوم هيچ حيثيتى قائل نيستند. بلكه شايد حيواناتى كه در آنجا زندگى مىكنند عنايت آنها به آنها، بيشتر از انسانى است كه در اينجا زندگى مىكند! دوايى كه در آنجا استعمالش ممنوع است، در اينجا استعمالش مجاز است، مىفرستند در دنياى سوم. طبيبى كه در آنجا طبابتش ممنوع است مىفرستند او را اينجا، اينجا طبابتش مُجاز! اين طبيبهايى كه آنجا درس مىخوانند اينها بسياريشان را اجازه نمىدهند كه در آنجايى كه تصديق هم به او دادند و ديپلم هم به او دادند، همۀ تصديقها را دادند به او، اما مشروط به اين است كه تو بِرَوى در محل خودت طبابت بكنى؛ اينجا حق ندارى طبابت بكنى. براى اينكه براى ممالك به نظر آنها استعمارى، براى دنياى سوم، هيچ حيثيت قائل نيستند. همۀ چيزهايى كه آنها براى خودشان مىخواهند براى ما نمىخواهند. براى ما يك چيز ديگرش را مىدهند. اين را من سابق هم گفتم، كه ما در پاريس كه بوديم، از اين جوانهايى كه در آلمان مشغول تحصيل بودند آمدند پيش ما و گفتند كه ما در اينجا كه تحصيل مىكنيم نمىگذارند ما بالا برويم. در يك حد معيّنى ما را نگاه مىدارند، نمىگذارند كه ما مرتبۀ بالا را برويم. معالأسف در همين دانشگاههاى ما هم راه پيدا كرده بودند و نمىگذاشتند آن رشدى كه بايد جوانهاى ما بكنند، بكنند. و بعضى از اين اساتيد دانشگاه و اينها وابسته بودند و مأمور بودند به اينكه نگذارند اينها يك رشد صحيحى بكنند. اگر شما بخواهيد استقلال پيدا بكنيد و آزادى حقيقى پيدا بكنيد، بايد كارى بكنيد كه در همه چيز خودكفا باشيد؛ مستغنى باشيد. كشاورز بايد كارى بكند كه ديگر ما احتياج گندم به خارج نداشته باشيم. دانشگاهى بايد كارى بكند كه ما در طبابت، ديگر احتياج به خارج نداشته باشيم، در مهندسى احتياج به خارج نداشته باشيم. اين بىانصافها در اين رژيم سابق آن طور مىخواستند ما را عقب مانده نمايش بدهند و به خودمان هم حالى كنند كه اسفالت هم وقتى مىخواستند بكنند از خارج مىآوردند! اگر مىخواستند جادهسازى بكنند، يك اسفالت بكنند، يك بنايى درست كنند، يك راهى درست كنند، هر چه، مىگفتند متخصص بايد از خارج باشد. نه اينكه اينجا نبود؛ هست اينجا؛ لكن اينها مىخواستند جورى بكنند كه ما همه چيزمان را ببازيم و وابسته به غير باشيم. هر چيزى را اينها مىگفتند بايد ما از خارج وارد كنيم. هى با فلان شركت، با فلان شركت خارجى، با فلان شركت خارجى پيمان مىبستند و راهسازى را به آنها مىدادند. و راهسازهاى ما كنار بايد بنشينند، عَمَلهها [را] با، يك چيز جزئى به عملگى بكشند، و مهندسين آنها با حقوقهاى فلان و فلان و آقايى و فرمانفرمايى بر ما حكومت بكنند. ما را يك دسته، مملكت ما را يك دستۀ وابسته و عَمَله و پايين و اين طور نمايش مىدادند. يك مهندسى از خارج مىآوردند، كه مهندسين خود شما بهتر از آنها بود، او را مىآوردند با صد هزار تومان يا كمتر يا بيشتر مىآوردند به او مىدادند؛ و اينهايى كه از او هم بهتر بودند، زير دست او قرار مىدادند. ضرورت خودكفايى كشور وضع مملكت ما در اين مدت، و خصوصاً در اين پنجاه سال اخير، يك همچو وضعى شده بود. و ما بايد از اين خارج كنيم خودمان را. ما اگر بخواهيم كه يك مملكت مستقل باشيم، بايد همه چيز، در همه چيزمان، جدّيت كنيم كه خودكفا باشيم. مريض ما ديگر خارج نرود. چيزهايى كه ما خودمان مىتوانيم درست كنيم، خودمان درست كنيم، و هر چيز را مىتوانيد درصدد [باشيد] وقتى «انسان» باشد، مىتواند درست كند؛ مىتواند همچو كارى را بكند. لكن وضع را اين طورى به بار آورده بودند كه ما باورمان آمده بود كه چيزى نداريم؛ ما چيزى نمىدانيم؛ بايد ما از خارج بگيريم؛ بايد همه چيز از خارج بگيريم. و اگر واقعاً اين طور است، كه يك مصيبتى است. و اگر اين طور نيست، و ما را اين طور تربيت كردند كه باورمان بيايد، اين هم يك مصيبت ديگرى است. كوشش در تعليم و تربيت نيروها بايد دانشگاه جدّيت كند به اينكه افرادى را همچو بار بياورد، همچو تربيت و تعليم بكند، كه احتياج را از خارج سلب بكنند اينها. طبيبش طبيب خودمان باشد، و ما احتياج نداشته باشيم به طبيب خارج يا رفتن به خارج. وقتى مىخواهد يك لوزهاى را عمل كند ـ در رژيم سابق لوزۀ يكى از بچههايش، نمىدانم، يا از بستگانش را مىخواست عمل كنند ـ از اروپا مىآورند كه لوزهاش را عمل كنند. يك همچو وضعى را مىخواستند به ما و به دنيا اين طور نمايش بدهند كه ما يك طبيب لوزه نداريم. و حال آنكه خوب، اين را كه داريم. اين طور مىخواستند ما را در خارج نمايش بدهند. و مأمور بودند كه اين طور بكنند كه ما را يك مردمى كه اصلاً از هيچ چيز اطلاع نداريم، مملكت ما اسفالت هم نمىتواند درست كند، يك راهسازى هم نمىتواند بكند، مملكت ما يك بنا هم نمىتواند درست كند. بناهاى شرق، همين مدرسۀ فيضيه كه ملاحظه مىكنيد، در اين درى كه از مدرسۀ فيضيه وارد مىشوند به صحن، يك حاشيهاى آن بالا دارد با يك ـ آن وقتها كه من ديدم، حالا كه مدتهاست نديدهام ـ تا كاشيكارى، آن وقت كه ما قم بوديم در سى سال، چهل سال پيش از اين كه ما اينجا بوديم و نرفته بوديم بيرون و اين بساط نبود، براى من نقل كردند كه از متخصصين خارجى آمدند و اين را ديدند گفتند اين ديگر قابل اين نيست كه كسى بتواند مثل اين درست كند؛ براى اينكه اين رنگآميزى كه در اين شده، هر يك از اين رنگها يك مقدار حرارت خاص مىخواهد؛ كه زيادش از بين مىبرد؛ كَمَش نمىرساند او را. و اينها پهلوى هم اينها را كه گذاشتند اين طور هست، نمىتوانيم ما ديگر درست كنيم. اساتيد ما اين طور بودند. بنّاهاى ما، كاشيكارى ما، اين طور بوده كه آنها تصديق مىكردند كه ما نداريم مثل اين. طب ما را در اروپا تا حالا هم شايد طب ابوعلى را و رازى را، در اروپا حالا هم شايد تدريس بكنند. معالأسف ما آنها را كنار گذاشتيم، مفاخر خودمان را كنار گذاشتيم، چسبيديم به آنها! تا ما از اين وابستگى درنياييم، اميد اينكه ما يك استقلال صحيحى، يك مملكتى كه بتوانيم به آن بگوييم يك مملكت مستقل، نبايد داشته باشيم. توجه جوانان به مفاخر فرهنگى شما جوانها، شماهايى كه جوانها را تربيت مىكنيد، درصدد اين باشيد كه اولاً مغزهاى آنها را از اين چيزى كه پُر كردند از آنها، اين مغزهايى كه پُر شده است از اينكه مغز شرقى را برداشتند، جايش مغز غربى گذاشتند، شستشو كنيد. به آنها حالى كنيد كه شما خودتان مفاخر داشتيد، خودتان فرهنگ داريد، خودتان همه چيز داريد. و به آنها حالى كنيد كه بايد خودتان هر كارى را بكنيد. ما اگر خودمان يك امر ناقص هم داشته باشيم، بهتر از اين است كه [پيش] دشمنمان دست دراز كنيم و يك امر كامل از آنها بگيريم. من متأسفم از اينكه ما پيش دشمنهامان بايد برويم و اظهار احتياج بكنيم. اگر باز احتياج ما به يك ممالكى بود كه دوست بودند با ما، خوب، روابط دوستانه بود. اما ممالكى كه امروز ملاحظه مىكنيد، بختيار ـ دشمن ايران ـ را به فرانسه بردند و زير پرچم خودشان حفظش كردند. و در حمايت پليس آنجا حفظ مىشود؛ و بر ضد ايران مقاله مىنويسد و حرف مىزند و اجتماعات درست مىكنند. اگر جوانهاى ما بخواهند يك چيزى بگويند، پليس آنجا جلوشان را مىگيرد. آن دشمن شمارۀ يكِ 2
ما را بردند در امريكا، به اسم اينكه معالجه كنند ـ حالا يا معالجه مىخواهند بكنند يا به اسم معالجه ـ بردند براى اينكه توطئه كنند. ما باز دستمان را دراز كنيم پيش امريكا بگوييم گندم بِده، يا پيش انگلستان بگوييم چه بِده؟ من متأسفم واقعاً! و همه متأسفيم كه ما بايد احتياج داشته باشيم به دشمنهاى خودمان. خودكفايى و صادرات در كشاورزى ما بايد خودكفا بشويم، ما بايد كشاورزيمان را همچو درست بكنيم، همه دست به هم بدهند، كشاورزها، دولت، اشخاص ديگر كه اين كشاورزى به حدى برسد كه ما بتوانيم صادر بكنيم. مملكت ما صادر كننده بوده است؛ و حالا ما گرفتار اين معنا شديم. مملكت ما يك آذربايجانش چنانچه درست كشاورزى بشود، يك خراسانش اگر درست كشاورزى بشود، برايمان كافى است؛ مابَقيش را بايد صادر بكنيم. معالأسف با اسم «اصلاحات ارضى» ما را به اين روز نشاندند كه مىبينيد، و چيزهاى ديگرِ ما هم همين طور. همه چيزمان بايد مستقل بشود، استقلال با وابستگى جمع نمىشود. و ما فرهنگمان وابسته بشود استقلال نداريم. اقتصادمان وابسته بشود استقلال نداريم. اول بايد آن مطلب را درستش كرد. استقلال اقتصادى. اول بايد او را درستش كرد، تا ما بتوانيم اسم خودمان را يك مملكت بگذاريم؛ يك مملكت مستقل بگذاريم. اتكاء بر فرهنگ و اصالت خويش و من اميدوارم كه جوانهاى ما، اساتيد ما، اساتيد دانشگاه ما، همۀ نويسندگان ما، روشنفكرهاى ما همه بيدار بشوند، متوجه بشوند كه غفلتها شده است. تا حالا اغفالمان كردند، مغزهاى ما را عوض كردند. بايد همه دست به هم بدهيم، نويسنده كمك كند به اين نهضت، گوينده كمك كند به اين نهضت، روزنامهها كمك كنند به اين نهضت. نه اينكه روزنامهها را آدم ببيند ـ بعضى روزنامهها را گاهى من مىبينم، غير اين معروفها ـ بعضى از آنها را مىبينم سر تا ته آن چيزهايى است كه به حال اين ملت مُضّر است. در بين همين روزنامهها هم باز پيدا مىشود، البته يك دستهاى هستند نمىخواهند، [اما] يك دستهاى منافعشان را به اين ديدند كه غربيها در اينجا حكومت بكنند؛ يا امثال اين خائنها بيايند سر كار، آنها نمىخواهند. اما آنهايى كه اين طور نيستند، آن دسته از نويسندهها، از روشنفكرها، از اساتيد دانشگاه، از معلّمين، از سايرين كه اين طور نيستند، و جوانها ـ كه باز اين طور بلااِشكال نيستند، براى اينكه آنها در رژيم سابق كارى نداشتند تا آن طور بشوند ـ بايد فكر اين معنا باشند كه ما خودمان انسانيم؛ ما خودمان فرهنگ داريم؛ ما خودمان مىتوانيم تربيت و تعليم كنيم؛ و مىتوانيم كار انجام بدهيم و مشغول بشويم. حالا اول وقت است، اولى است كه دست اين جنايتكارها كوتاه شده است از مملكت ما. آنها هم كه ما را مىچاپيدند آنها هم حالا دستشان كوتاه شده. ما به فكر اين باشيم كه خودمان را درست بكنيم. اول مطلب اين است كه اين جوانهاى ما درست بشوند. اين جوانهايى كه در آتيه بايد اين مملكت را حفظ كنند، اين مملكت را اداره بكنند، اينها بايد درست تربيت بشوند و اصلاح بشوند. خداوند همۀ شما را انشاءاللّه توفيق بدهد؛ و همۀ ما را، خواهرها را، برادرها را، توفيق بدهد كه خدمتگزار اين مملكت باشيم. انشاءاللّه سلامت باشيد.
عنوان :
ضرورت استقلال فرهنگى اقتصادى کشور
مرجع :
صحیفه امام (۱۰) صفحه ۴۵۷
مکان :
قم
تاریخ :
۱۳۵۸-۰۸-۱۱
حضار :
دانشجویان دانشکده علوم و دانشکده عالى ادبیات و زبانهاى خارجى