عنوان :
...
کتاب :
...
منبع :
...
تاریخ :
...
گوینده :
...
مکان :
...
بسم اللّه الرحمن الرحيم آزادى زندانيان سياسى كافى نيست امروز اطلاع دادند كه زندانيهاى سياسى را يك مقدارى آزاد كردند و مقدارى هم بناست آزاد شود. آيا ببينيم كه اين آزاد كردن جبران مىكند اين مسائل را؟ يك نفر انسان را ده سال، پنج سال، كمتر، بيشتر، از همۀ جهات ساقط كنند، همۀ آزاديها را از او بگيرند، در حبس همۀ شكنجهها و زجرها را به او بدهند، بعدش بگويند كه شما آزاديد! خوب اين پنج سال تضييع عمر يك مسلمان، يك انسان، پنج سال، ده سال زجر دادن به يك انسان، به يك مُسْلم، اينها هيچ؟ حالا آزاد، تمام شد قضيه؟ با اينكه آزاد كردند يك عدهاى از علما را و ساير طبقات را، ما قانع هستيم؟ حالا ديگر آرام بايد بشود ملت؟ آشتى كردند آنها با ملت؟ يا اينكه جوّ، يك محيطى است كه برايشان ديگر امكان نمانده است كه ادامه بدهند؛ دست و پا مىزنند براى اينكه خودشان را از اين محيط ـ جوّى كه تمام نفوس بر ضد آنها توجه پيدا كردند ـ با اين دست و پا مىخواهند نجات بدهند خودشان را؛ لكن آيا مىشود؟ قابل نجاتند اينها؟! اين شاه كه حدود سى سال بر ما حكومت كرده، بر مسلمانها حكومت كرده؛ اين حكومت چنگيزى، اينهمه از مسلمانها را كشته، اينهمه از مسلمانها را از وطن آواره كرده، اينهمه از انسانها را از حقوق بشرى جدا كرده است، محروم كرده است، حالا مىگويد كه خوب، آزادشان كرديم، ديگر چى مىخواهيد از جان ما! ده سال عمر مىخواهند از جان شما! شما ده سال عمر يك انسان را در حبس، در يك اتاق دو ذرعى هدر داديد. زندگى يك انسان كه بايد به اين مردم خدمت كند، بايد با قلم و قدم در محيط آزاد به مردم خدمت كند، تو گرفتى از او؛ ده سال عمر يك ملت را ضايع كردى، حالا آزاد كردى، ديگر ما چه مىخواهيم؟ ما جبران اين ده سال را مىخواهيم. مردم جبران اينكه بچههايشان را، اولادشان را، ده سال در زندان زجر دادى، جبران اين را مىخواهند و اين جبران در اين دنيا امكان ندارد. از ادلۀ واضحه بر اينكه بايد خداى تبارك و تعالى يك جاى ديگرى باشد كه جزاى اين ظالمها را بدهد، اين است كه شما فرض كنيد كه جمع شديد و محمدرضاخان را تكهتكهاش كرديد، يك آدم را كشتيد؛ آن يك آدم است، يك آدم پست؛ خوب، يك آدم در مقابل يك آدم. ما فرض مىكنيم كه خير، ايشان هم يك آدم شريف؛ اما در مقابل يك آدم شريف! اين همه آدم شريف را ايشان از هستى ساقط كرده، اين همه جوانهاى ما را كشته است و از هستى ساقط كرده؛ حالا يك نفر آدم را كه يك كسى كشت، جزايش اين است كه خود او را عوض او بكشند؛ اگر فوج فوج مردم را به كشتن داد و كشت، مىشود اينجا ما جبرانش بكنيم؟ البته بايد اينجا جزا به او بدهيم به اشد جزا؛ اما مىشود كه جبران بشود اين؟ جبران اين يك عائله؟ يك عائله را كه او از هستى ساقط كرده؛ از هستى اگر او را ساقط بكنيم، جبران يك عائله است، عائلههاى ديگر چى؟ حالا ما دلمان را خوش كنيم كه آقا 1
عفو فرمودند؟ اينها مردانى بودند كه عفو تو را اعتنا ندارند. قضيۀ عفو نيست، قضيۀ الزام است و الآن ملزمى كه اينها را بيرون كنى. بسيارى از حبسيها بودند كه آن حبس غير قانونىشان تمام شده بوده وقتش، از اولْ حبس غير قانونى بوده، آن حبس غير قانونى هم وقتش تمام شده بوده و اينها را نگه داشتند، همين طور بيخود. اين عمال ساواكى كه اينقدر جرم مرتكب شدهاند، حالا آمدند در حبس را باز كردند آنها را از حبس بيرون كردند، تمام شد مطلب؟ اول مطلب هست حالا! اين و تمام عمال اين بايد محاكمه بشوند. و بعد هم كه همهشان فرض كنيد كه اعدام شدند، باز جبران نشده است؛ براى اينكه صد نفر در مقابل صدها نفر، در مقابل هزارها نفر. در يك كشتارشان در تهران چهار ـ پنج هزار نفر مىگويند كشته شده. همين كشتار آخرى همدان را مىگويند تا صد نفر بوده است؛ من نمىدانم ديروز، پريروز. الآن هم همدان باز متشنج است. همين ديروز و امروز هم در قم تشنجها بود و صداى تير مىآمده است. حالا آيا كشته است چقدر، نمىدانم. زنجان هم همين مسائل بوده است؛ كرمان هم شنيديد؛ همه بوده است؛ هر جا دست رويش بگذارى جنايت بوده است. حالا عفو فرمودند! غلط كردند عفو فرمودند! اگر فشار عمومى ملت نبود و اين توجه همه طرفۀ ملت نبود كه اينها عفو نمىكردند. عفو نيست، اين الزام است. جبران نمىشود جنايات اينها به اين مسائل. ماها نمىتوانيم جبران كنيم؛ براى اينكه چطور ما كشتن چهار ـ پنج هزار نفر را جبران كنيم و يك نفر هست، بيشتر از يك نفر كه نيست. آن هم يك نفر آدمِ اينطور كه مىبينيد. اين دليل بر اين است كه بايد يك عالَمى باشد كه در آن عالَم دائمـاً در عذاب باشد تا جبران بشود، دائماً در آن عذابهايى كه مهيا شده براى اين ستمكارها. سير نهضت، اميدوار كننده است ما نمىدانيم واقعاً چه بكنيم با اين وضع فعلى ايران؛ البته وضعْ اميدبخش است، وضعْ اميدبخش است؛ اينطور نيست كه حالا ما نگران باشيم كه وضع چرا اين جور است؛ اما خوب، مىبينيد چه مىكند؛ چه ديوانگى راه انداختند. لكن همۀ اين مسائل ارزش دارد كه يك ملتى را نجات دهد. نبايد ما نگران باشيم از اينكه فدايى مىدهيم؛ اين سيرۀ انبيا بوده است كه اين كارها را مىكردهاند. انبيا، اوليا، در مقابل ظَلَمه، در مقابل اشخاصى كه ظلم به مردم مىكردند، قيام مىكردند و كشته مىشدند و كشتار مىكردند و جوانهايشان را مىدادند و اصحابشان را مىدادند و مسئلهاى نيست كه ما حالا يك نگرانى داشته باشيم كه مبادا خونْ راه بيفتد! بايد خون راه بيفتد؛ بايد يك ملتى كه مىخواهد خودش را نجات بدهد از زيربار اين همه جنايات و اين همه خسارات كه بر او وارد شده است، همين طور مجانى نمىشود كه انسان به دست بياورد. يكى از اين مادرها ـ ظاهراً در بهشت زهرا ـ ايستاده و صحبت كرده كه درخت آزادى محتاج به آبيارى است و خون پسر من يكى از چيزهايى است كه آبيارى مىكند. ما يك همچو شيرزنان داريم. جلوهاى از مبارزۀ على (ع) با طاغوتها احتياج دارد اسلام به اينكه فدا بدهيم براى اين اسلام. از صدر اسلام تا حالا چه نفوس طيبهاى فدايى شدند. حضرت امير كه جنگ كرد و در صفين، هجده ماه با معاويه جنگ كرد و چه قدرها، بيشتر از ده هزار نفر كشته دادند و كشتند، خيلى بيشتر. معاويه يك مردى بود كه مىگفت كه من مسلمانم و من خليفۀ پيغمبر بايد باشم و نماز جماعت مىخواند و امام جمعه بود و همۀ اين كارها را او انجام مىداد، همۀ اين ظواهر را انجام مىداد؛ معاويه ظواهر را خوب حفظ مىكرد، مثل يزيد نبود كه ظواهرش هم ناجور بود، ظواهر را حفظ مىكرد و اظهار اسلام هم مىكرد. خوب چه شد كه حضرت امير به جنگ او پا شد؟ براى اينكه يك ظالم بود كه مردم را استثمار كرده بود؛ رفته بود شام را گرفته بود مقابل حكومت اسلام، و مردم را داشت به ظلم و به تعدى وادار مىكرد؛ چپاول مىكرد مال مردم را، بيتالمال را. حضرت امير تكليف داشت به اينكه با او جنگ بكند، چه شكست بخورد چه شكست بدهد. حضرت امير ديگر مبالات اين را نداشت كه حالا من كه مىروم، لَعَلَّ 2
شكست بخورم. وقتى ديد كه مىتواند حالا مقابل او بايستد، لشكر كشيد و جنگ شد و بالاخره هم حضرت امير ـ در اينجا بايد گفت ـ شكست خورد. سيدالشهداء ـ سلاماللّه عليه ـ وقتى مىبيند كه يك حاكم ظالمى، جائرى، در بين مردم دارد حكومت مىكند، تصريح مىكند حضرت كه اگر كسى ببيند كه يك حاكم جائرى در بين مردم حكومت مىكند، ظلم دارد به مردم مىكند، بايد مقابلش بايستد و جلوگيرى كند هر قدر كه مىتواند؛ با چند نفر، با چندين نفر، كه در مقابل آن لشكر و بساط، هيچ نبود. لكن تكليف اينطور مىدانست كه بايد قيام بكند و خونش را بدهد تا اينكه اين ملت را اصلاح كند، تا اينكه اين عَلَم يزيد را بخواباند و همين طور هم كرد و تمام شد. خونش را داد و خون پسرهايش را داد و اولادش را داد و همه چيزهاى خودش را داد در راه، براى اسلام. مگر خون ما رنگينتر از خون سيدالشهداست؟ ما چرا بترسيم از اينكه خون بدهيم يا از اينكه جان مىدهيم؟ آنها هم در ... سلطان جائرى كه مىگفت: مسلمانم، مسلمانى يزيد هم مثل مسلمانى شاه بود؛ اگر بهتر نبود بدتر نبود لكن چون با ملت آنطور مىكردومردىبودمتعدىوظالم،وملترامىخواستزيرباراطاعتخودشبىجهتببرد، سيدالشهداء لازم مىبيند كه سلطان جائر را سراغش برود ولو اينكه جان بدهد. همين است سيرۀ انبيا؛ همين بوده است كه اگر چنانچه يك سلطانى جائر بر مردم حكومت مىخواهد بكند بايستيد در مقابلش، و به هر چه، به هر جا مىخواهد منتهى بشود، بايد برويم سراغش و نهى از منكرش و امر به معروفش كنيم و بكِشيم او را پايين از اين تخت باطل. پس ما مبالاتى نداريم در اينكه كشته مىدهيم، كشته بدهيم؛ البته بايد هم بدهيم. آزادى و استقلال، فداكارى لازم دارد ما مىخواهيم يك ملت را آزاد كنيم، ما مىخواهيم يك امت را آزاد كنيم، ما مىخواهيم يك امت را مستقل كنيم، ما مىخواهيم از زير بار امريكا و انگلستان و روسيه بيرون برويم، البته فداكارى مىخواهد، جوان دادن مىخواهد، حبس مىخواهد، ده سال حبس مىخواهد. لازم است اين امور. همه چيز لازم دارد، و ما اصلاً در اين معنى ناراحت نيستيم كه داريم حبس مىرويم، جوانهاى ما دارند از بين مىروند؛ براى اينكه در مقابل [نا]حق است، براى خداست. وقتى يك امرى براى خدا شد و مقابل ظلم شد، ما چه غمى داريم. اصلاً اين غمى ندارد كه ما براى خدا داريم كار مىكنيم و جوانهاى ما براى خدا دارند فداكارى مىكنند؛ هيچ ابداً از اين هراسى به دلتان راه ندهيد. وسوسههاى شياطين كه خوب ما چه كنيم، چه مىشود، يا از اين حرفهايى كه شياطين القا مىكنند و بعضى شياطين هم مىگويند به ماها و به شما؛ هيچ ابداً. خودتان محكم بايستيد و هيچ هراس به دلتان راه ندهيد كه شما پيروزيد ان شاءاللّه. چه كشته بشويم و چه بكُشيم حق با ماست. ما اگر كشته هم بشويم در راه حق كشته شديم و پيروزى است، و اگر بكشيم هم در راه حق است و پيروزى است. بىاعتنايى مردم به حكومت نظامى هيچ باكى از اين مسائل نداريم. هر چه مىخواهند حمله كنند لكن خواهند به خاك غلتيد و خواهند اينها از بين رفت. هر چه هم مىخواهند، اين ممالك بزرگ اعلان پشتيبانى كنند از ايشان؛ هر كس مىخواهد اين كار را بكند لكن يك ملت ايستاده و «نه» دارد مىگويد. در مقابل «نه» يك ملت، هيچ توپ و تانكى اثر ندارد؛ و لهذا ديديم كه حكومت نظامى، الآن قم حكومت نظامى است، ديروز باز تظاهرات زياد بوده است و امروز هم گفتند بوده است، اعتنا نمىكنند مردم ديگر به اين. نمىشود ديگر، با سرنيزه نمىشود حق را ساقط كرد، قابل نيست. ان شاءاللّه خداوند همۀ شما را حفظ كند؛ و توفيق بدهد كه خدمت بكنيم همهمان به اين ملت و به اسلام و به تكليفمان كه به عهدۀ ما است عمل بكنيم ان شاءاللّه. [صلوات حضار].
عنوان :
قربانى دادن در راه خدا سیره انبیا است
مرجع :
صحیفه امام (۴) صفحه ۱۷۲
مکان :
پاریس، نوفللوشاتو
تاریخ :
۱۳۵۷-۰۸-۰۳
حضار :
دانشجویان و ایرانیان مقیم خارج