Picture of the author
Comma
صحیفه
سخنرانى

بسم اللّه‌ الرحمن الرحيم خطر تشكُّل اهل باطل من بايد از آقايان تشكر كنم كه تشريف آورده‌اند و از نزديك با هم ملاقات مى‌كنيم، و مسائلى كه داريم طرح مى‌كنيم. شما فرموديد، و من هم بعض عرايض را عرض مى‌كنم. من مى‌دانم كه شما آقايان و ساير اهل علم هميشه از اول ـ از اول نهضت ـ تا حالا در اين نهضت شركت داشتيد؛ و مردم را شماها واداشتيد به عمل، و از اين به بعد هم اميد به شماست. و اميدوارم كه از اين به بعد هم موفق باشيد براى خدمت به اسلام. چيزى كه الآن هست، تشكلى كه اهل باطل دارند با هم پيدا مى‌كنند. كسانى كه سابق با هم متفرق بودند و در اين مدتها كنار بودند، دخالت نداشتند در اين نهضت، نشسته بودند كنار، منتظر فرصت بودند، و حالا فرصت به دستشان آمده است؛ قلمهايشان آزاد شده است و گفتارشان آزاد شده است؛ مجالسشان آزاد شده است. متفرقات اهل باطل با هم دارند مجتمع مى‌شوند؛ و مجتمعات اهل حق دارند خداى نخواسته از هم متفرق مى‌شوند. هراس دشمنان از اسلام ما بايد آن اشخاصى كه، گروههايى كه در مسير اسلام نيستند، در مسير نهضت اسلامى نيستند، در مسير ملت نيستند، آنها را از مقالاتشان، از گفتارشان، از كردارشان، بشناسيم. و شما كه بحمداللّه‌ زمام اُمت اسلامى در دستتان هست، روحانيون كه زمامدار امور اسلامى هستند، وفادار به نهضت هستند، متعهد هستند آنها را به مردم ... مردم را توجه بدهند به اين تشكلها؛ تشكلهايى كه مشغول‌اند شياطين در آنها و مجالس درست مى‌كنند و حرفها مى‌زنند. اينها از يك مطلب مى‌ترسند، و آن اسلام است. مخالفين ما از اسلام مى‌ترسند. هرچه وابسته به اسلام است، اينها اگر از آنها انتقاد مى‌كنند، آن نقطۀ اصلى كه آنها مى‌خواهند حمله كنند خود اسلام است. همان طورى كه در زمان اين پدر و پسر خبيث 1

، از اسلام چون خارجيها مى‌ترسيدند، اينها را وادار كردند كه با اسلام مخالفت كنند، لكن در پوشش اينكه با روحانيت مخالفت كنند؛ با منبر مخالفت كنند؛ با محراب مخالفت كنند؛ مجالس را قَدَغَن كنند. در اين پوششها، اسلام نقطه‌نظر بود. براى اينكه آنها از شما اگر بترسند، براى اينكه شما كارمند اسلام هستيد؛ شما طرفدار اسلام هستيد. از اين جهت، مخالفتشان با شما مخالفت با اسلام است. همانندى قلمهاى زهرآگين با سرنيزه‌هاى سابق تشكلات آنها الآن همان نحوى كه در سابق بوده است، و آنها با قُلدرى عمل مى‌كردند، حالا اينها با تشكُّل و با قلمهاى زهرآگين و صحبتهاى انحرافى مشغول شده‌اند. آنها سابق با سرنيزه اهل علم را، اهل تقوا را، مؤمنين را مى‌كوبيدند؛ با سرنيزه مجالسِ وعظ و خطابه را، مجالس عزادارى بر شهدا را، مى‌كوبيدند؛ اينها با قلم. قلم اينها همان سرنيزه سابق است، آن سرنيزه به صورت قلم درآمده. ساواك به منزله، به صورت يك گروههاى ديگر درآمده؛ و مقصد همان مقصد است، بايد بيدار بشود ملت ما. مخالفت با اسلام در قالب مخالفت با ولايت فقيه به صورتهاى مختلف با اسلام مخالفت مى‌كنند. در مجلس خبرگان به مجرد اينكه صحبت ولايت فقيه شد، شروع كردند به مخالفت. حتى در آخر اين اخيراً، در همين دو روز ـ سه روز پيش از اين، در يكى از مجالسشان اين منحرفين، اينهايى كه از اسلام هيچ اطلاع ندارند، اينهايى كه مخالف با اسلام هستند، در مجلسشان گفتند كه اين مجلس خبرگان بايد منحل بشود! و ديگران هم دست زدند براى آن يا تظاهر كردند. اينها از مجلس خبرگان مى‌ترسند، براى اينكه مجلس خبرگان مى‌خواهند ولايت فقيه را اثبات كنند. مجلس خبرگان مى‌خواهند تصويب كنند آن چيزى را كه خداى تبارك و تعالى فرموده است، و اينها از او مى‌ترسند. اينها خيال مى‌كنند كه اگر چنانچه ولايت فقيه پيش بيايد، قضيۀ قُلدرى پيش مى‌آيد و ديكتاتورى پيش مى‌آيد. در صورتى كه در اسلام اين حرفها نيست. خير، اينها حرف مى‌زنند. اينكه مى‌گويند كه ديكتاتورى پيش مى‌آيد، نه اين است كه ندانند اينطور نيست؛ لكن اينها از اسلام متنفرند. اينها بايد بفهمند اين را كه تا اين محراب و منبر هست و تا اين خطابه‌خوانها و اين اسلام و مسلمين و اين بازار اسلام و اين جوانان مسلمان هستند، نمى‌توانند كارى بكنند. اينها بايد بفهمند اين را كه در خدمت رژيم سابق يا در خدمت اربابهاى رژيم سابق دارند كار مى‌كنند. اگر فهميده هستند، از روى فهم مى‌كنند، خائن هستند. و اگر چنانچه از روى بى‌اطلاعى و جهالت است، جاهل هستند. ولايت فقيه در راستاى ولايت رسول اللّه‌ (ص) قضيۀ ولايت فقيه يك چيزى نيست كه مجلس خبرگان ايجاد كرده باشد. ولايت فقيه يك چيزى است كه خداى تبارك و تعالى درست كرده است. همان ولايت رسول‌اللّه‌ هست. و اينها از ولايت رسول‌اللّه‌ هم مى‌ترسند! شما بدانيد كه اگر امام زمان ـ سلام‌اللّه‌ عليه ـ حالا بيايد، باز اين قلمها مخالف‌اند با او. و آنها هم بدانند كه قلمهاى آنها نمى‌تواند مسير ملت ما را منحرف كند. آنها بايد بفهمند اينكه ملت ما بيدار شده است، و مسائلى كه شما طرح مى‌كنيد ملت مى‌فهمد، متوجه مى‌شود، دست و پا نزنيد! خودتان را به ملت ملحق كنيد. بياييد در آغوش ملت. قلمهاى شما از تفنگهاى آن دمكراتها به اسلام بيشتر ضرر دارد. نطقهاى شما به اسلام ضررش بيشتر از آن توپهايى است كه آنها به جوانان ما مى‌بندند و تفنگهايى كه آنها مى‌بندند؛ ضررش به اسلام بيشتر است، براى اينكه آنجا دشمن معلوم است، و شما به صورتهاى مخفى به ميدان مى‌آييد. قلمهاى شما از سرنيزه‌هاى رضاخان بدتر است براى اسلام! و شما مضرتر هستيد از رضاشاه و محمدرضا براى اسلام، براى اينكه آنها معلوم بود مخالف هستند و مردم مى‌شناختند آنها را، مخالفت مى‌كردند با آنها، مقاومت مى‌كردند؛ شما در پوشش اسلام، در پوشش طرفدارى از خلق مسلمان، برخلاف اسلام داريد عمل مى‌كنيد. ناتوانى مخالفان در منحرف نمودن نهضت ملت شما را مى‌شناسد، و شما نمى‌توانيد اين نهضتى را كه به دست ملت بپاشده است و اين نهضتى را كه با خون جوانهاى ما و با آن همه زجر و با آن همه زحمت و با آن همه كارهايى كه انجام دادند آنها، و مقاومت كردند اينها، اين نهضت را به اينجا رساندند، شما نمى‌توانيد، كوچكتر از آن هستيد، كه اين نهضت را منحرف كنيد، بيخود كوشش نكنيد! اگر همۀ ملت مجتمع شدند كه ما نمى‌خواهيم مجلس خبرگان را، خوب آنها گفته‌اند خودشان هم مى‌توانند برگردند، اما شما چكاره هستيد؟ شما چند نفر آدم، كه يكيتان مى‌گويد و باقيتان هم دست مى‌زند! اين همان‌هايى است كه در زمان رضاخان هم، در زمان محمدرضاخان هم، يكى مى‌گفت و باقى دست مى‌زدند. شماها نمى‌توانيد در مقابل ملت بايستيد، شما رأى نداشتيد. هيچيك از شما وارد نشده است در اين مجلس خبرگان. اگر وارد شده هم، يكى دو تاى منحرف وارد شده است كه كارى از او نمى‌آيد. از اين جهت است كه شما وحشتتان برداشته است. مگر شما مى‌توانيد كه مجلس خبرگانى كه ملت با آن آراء زياد اين مجلس را درست كرده با يك كلمه‌اى كه شما بگوييد «ما مى‌گوييم كه منحل باشد» مگر با اين حرفها شما مى‌توانيد، مگر شما قابل آدم هستيد! اگر چنانچه ولايت فقيه بشود، ديگر همۀ قدرتها دست فقيه مى‌آيد! پس بنابراين عزا بايد بگيريد! اينها اگر همۀ قدرتها دست رئيس جمهور مثلاً كذايى بيايد، هيچ حرفى ندارند، همۀ قدرتها دست رئيس جمهور باشد، اگر همۀ قدرتها دست يك نخست وزير مثلاً منحرفى بيايد، آن هم حرفى به آن ندارند. اما اگر قدرت، نه آن قدرتى كه قدرت شيطانى است، آنى كه نظارت بر امور مملكت است كه نبادا معوج بشود [...] باز هم با رأى ملت. باز هم رأى ملت است كه آن اشخاص را يا آن هيأتهايى را كه مثلاً مى‌خواهند درست بكنند، با رأى ملت درست مى‌شود، با اكثريت. شماها در اقليت هستيد. نشسته‌ايد آنجا با قلم مى‌خواهيد حكومت كنيد بر اكثريت! شماها قُلدر هستيد. او با سرنيزه حكومت مى‌كرد؛ شما با قلم مى‌خواهيد حكومت كنيد. و سرنيزۀ او شكست؛ قلم شما هم مى‌شكند. بيدار باشيد آقايان و بيدار باشند ملت ما كه اين منحرفها در كنار نشسته‌اند و با هم دارند مجتمع مى‌شوند، و مى‌خواهند ملت ما را منحرف كنند، و نهضت ما را اينها خيال دارند سركوب كنند، ولكن بدانيد كه نمى‌توانند. مصمم بودن مردم در دفاع از اسلام و همۀ آنها، با تمام طوايفشان، يك عدۀ معدودند كه در قضيۀ رفراندم معلوم شد چى هستند. مردم همان مردم‌اند، بيخود اينها زحمت به خودشان ندهند. ملت همان ملت است، بازار همان بازار است، دانشگاه همان دانشگاه است، مدارس علمى همان مدارس علمى است، خطباى ما همان خطبا هستند، علماى بلاد ما همان علماى بلاد هستند؛ هيچ تزلزلى در آنها حاصل نشده است. گمان نكنيد كه اين حرفهاى شما تزلزل [ايجاد مى‌كند] بلكه تصميم را زيادتر مى‌كند؛ قوّت مى‌دهد به اينهايى كه براى اسلام مى‌خواهند كار بكنند. هرچه شما قدم برخلاف اسلام برداريد، اين جمعيت مصممتر مى‌شود. بيخود آبروى خودتان را نبريد! بيخود هى مقاله ننويسيد. بيخود هِى صحبت نكنيد، زحمت به خودتان ندهيد. ملت همان ملت است؛ و راه هم همان راه است؛ و دارند مى‌روند. تبعيت ولى فقيه از قانون شما از ولايت فقيه نترسيد، فقيه نمى‌خواهد به مردم زورگويى كند. اگر يك فقيهى بخواهد زورگويى كند، اين فقيه ديگر ولايت ندارد. اسلام است، در اسلام قانون حكومت مى‌كند. پيغمبر اكرم هم تابع قانون بود، تابعِ قانون الهى، نمى‌توانست تخلف بكند. خداى تبارك و تعالى مى‌فرمايد كه اگر چنانچه يك چيزى برخلاف آن چيزى كه من مى‌گويم تو بگويى، من ترا اخذ مى‌كنم و وَتينَت 2

را قطع مى‌كنم! 3

به پيغمبر مى‌فرمايد. اگر پيغمبر يك شخص ديكتاتور بود و يك شخصى بود كه از او مى‌ترسيدند كه مبادا يك وقت همۀ قدرتها كه دست او آمد ديكتاتورى بكند، اگر او يك شخص ديكتاتور بود، آن وقت فقيه هم مى‌تواند باشد. اگر اميرالمؤمنين ـ سلام‌اللّه‌ عليه ـ يك آدم ديكتاتورى بود، آن وقت فقيه هم مى‌تواند ديكتاتور باشد. ديكتاتورى در كار نيست، مى‌خواهيم جلوى ديكتاتور را بگيريم. هدف از ولايت فقيه ولايت فقيه، ولايت بر امور است كه نگذارد اين امور از مجارى خودش بيرون برود. نظارت كند بر مجلس، بر رئيس جمهور، كه نبادا يك پاى خطايى بردارد. نظارت كند بر نخست وزير كه نبادا يك كار خطايى بكند. نظارت كند بر همۀ دستگاهها، بر ارتش، كه نبادا يك كار خلافى بكند. جلو ديكتاتورى را ما مى‌خواهيم بگيريم، نمى‌خواهيم ديكتاتورى باشد، مى‌خواهيم ضد ديكتاتورى باشد. ولايت فقيه، ضد ديكتاتورى است؛ نه ديكتاتورى. چرا اين قدر به دست و پا افتاده‌ايد و همه‌تان خودتان را پريشان مى‌كنيد بيخود؟ هرچه هم پريشان بشويد و هرچه هم بنويسيد، كارى از شما نمى‌آيد. من صلاحتان را مى‌بينم كه دست برداريد از اين حرفها و از اين توطئه‌ها و از اين غلطكاريها! برگرديد به دامن همين ملت. همان طورى كه توصيه به دمكراتها كردم، به شما هم مى‌كنم، و شما و آنها [را] مثل هم مى‌دانم، منتها شما ضررتان بيشتر از آنهاست! من توصيه مى‌كنم به شماها اين قدر اجتماع نكنيد، و اين قدر حرف نزنيد. هر روزى يك چيزى درست كنيد و هر روز يك كاغذ بنويسيد و هر روز يك نشريه‌اى بدهيد. اينها غلط است! اينها اسباب اين مى‌شود كه نهضت ما خداى نخواسته اگر ـ اگر، و الاّ شما كوچكتر از اين هستيد ـ اگر اين نهضت خداى نخواسته به ثمر نرسد، تمام شماها، آنهايى كه البته پيوسته به خارجيها هستند و پيوسته به رژيم هستند، آنها در صف بالا مى‌نشينند و باز پاركها و باز بساط را درست مى‌كنند؛ اما ملت ما چه مى‌شود حالش؟ اين ملت ضعيفى كه دو هزار و پانصد سال زير يُوغِ آنها بوده، كه شما برايشان مرثيه‌خوانى مى‌كنيد، و پنجاه سال زير يوغ اين پدر و پسر، پنجاه و چند سال زير يوغ اين پدر و پسر بودند، كه شما حالا داريد طرفدارى از آنها مى‌كنيد منتها با صورت، و طرفدارى از تِزشان مى‌كنيد، طرفدارى از مقصدشان مى‌كنيد، اين ملت ما حالش چه مى‌شود؟ اين مملكت ما، حالش چه مى‌شود؟ اين اسلام، حالش چه مى‌شود؟ شما داريد كمك مى‌كنيد به دشمنهاى كشور ما؛ به دشمنهاى ملت ما. خودتان يا ملتفت نيستيد؛ يا از روى التفات مى‌كنيد. بعضيتان از روى التفات است، بعضيتان هم التفات نداريد به مسئله. نفى شايعه كاناليزه شدن رهبرى انقلاب اين قدر هياهو درست نكنيد! هر چند روزى كه يك اجتماعى مى‌شود، يكى مى‌ايستد صحبت مى‌كند، و هرچه مى‌گويد همه‌اش خلاف واقع! مى‌گويند كه فلانى را اصلاً هيچ كسى ملاقات نمى‌كند. اين فلانى كه از صبح ـ من را مى‌گويند ـ كه بيدار مى‌شوم تا ظهر، اين همه جمعيت كه شما بيرونش را مى‌بينيد، آن حياطش را مى‌بينيد، اينجايش را مى‌بينيد، و حالا هم شما همه مجتمعيد، قبلاً هم اين طايفه‌اى كه عليل بودند 4

، بودند پيش ما، و قبلش هم يك عده‌اى و بعدش هم يك عده‌اى، تا ظهر هم همين طور، مى‌گويند ايشان كسى با او ملاقات نمى‌كند! مقصود اينها اين است كه نگذارند يك نُضجى 5

پيدا كند اين. مأيوس كنند مردم را. خير، هيچ راهى ديگر [براى ملاقات] فلانى نيست! حتى ديشب، از قرارى كه گفتند، يكى از گويندگان ـ كه البته سوءنيت ندارد، لكن سوء ادراك دارد ـ يكى از گوينده‌ها گفت در مسجد امام گفته است كه فلانى را هيچ اصلش نمى‌شود ديگر ملاقات كرد! الآن من ملاقات با شما ندارم؟! و قبل از اين هم نداشتم؟ و بعد از اين هم ندارم؟، عرض مى‌كنم ملاقات هيچ ما نداريم؟ با مردم هم همين هيچ نيست ملاقات؟ مى‌گويند كه فلانى را نمى‌گذارند با او ملاقات كنند. آن آقا هم كه هر روزى كه فرصت پيدا كند صحبت مى‌كند، آن هم همين طور دنبال اينكه فقط يك راه، يك كانال، هست براى فلانى؛ يك چند نفرى هستند كه همانها مى‌توانند؛ اما ساير مردم اصلش راهى ندارند! اين جمعيت مردم نيستند؟! و اين اتاق كه هر ساعتى پُر مى‌شود از جمعيت ـ از زن، از مرد، و همۀ طوايف مختلف ـ اينها همه‌اش موهومات است؟! واقعيت ندارد؟ فرمايشات آنها صحيح است كه خير، يك مطلب است! اينها مى‌خواهند كه مردم را بترسانند؛ تضعيف كنند. از آن ور، من را تضعيف كنند، و روحانيت را تضعيف كنند. از آن وَر، مردم را تضعيف كنند. مردم را نمى‌توانند تضعيف كنند. مردم همان مردم‌اند، من هم تضعيفم اشكالى ندارد. من چهار روز ديگر من چهار روز ديگر مى‌ميرم. و همه شما هستيد و همه شما پيش مى‌بريد [ابراز احساسات و ناراحتى حضار ـ خداى نخواسته باشد ـ] اين حرف نيست. در هر صورت، بيدار بشويد آقايان! توجه داشته باشيد، دشمنها در صدد هستند، و قلمها در صدد هستند؛ قدمها در صدد هستند، زبانها در صدد هستند، اغفال مى‌خواهند بكنند مردم را، ملت را. بيدار باشيد و گول اينها را نخوريد، و توجه به مسائل بكنيد، مسائل را درست حل بكنيد. سيد الشهداء اسلام را زنده نگه داشته است و اما قضيه‌اى كه آقا فرمودند راجع به منبر و راجع به محراب. اين را من باز هم گفته‌ام ـ اگر سانسور نشود! و اگر سانسور بشود، ممكن است من يك كار ديگر بكنم ـ اسلام را تا حالايى كه شما مى‌بينيد، اينجا ما نشسته‌ايم، سيدالشهدا زنده نگه داشته است‌سيدالشهدا ـ سلام‌اللّه‌ عليه ـ تمام چيز خودشان را، همۀ جوانان خودش را، همۀ مال و مَنال، هرچه بود، هرچه داشت ـ مال و مَنال كه نداشت ـ هرچه داشت، جوان داشت، اصحاب داشت، در راه خدا داد و براى تقويت اسلام و مخالفت با ظلم قيام كرد. [در ]مخالف با امپراتورى آن روز، كه از امپراتوريهاى اينجا زيادتر بود، قيام كرد در مقابل او با يك عدۀ قليل. و با اين عدۀ قليل در عين حالى كه شهيد شد، غلبه كرد. غلبه كرد بر اين دستگاه ظلم و شكست داد آنها را. ما كه دنبالۀ او هستيم و مجالس عزا از آن وقت، به امر حضرت صادق ـ سلام‌اللّه‌ عليه ـ و به سفارش ائمۀ هدى ـ عليهم‌السلام ـ ما بپا مى‌كنيم اين مجالس عزا را، ما همان مسئله را داريم مى‌گوييم؛ مقابل ظلم است، مقابل ظلم ستمكاران. ما زنده نگه داشتيم، خطباى ما زنده نگه داشتند، قضيۀ كربلا را؛ و زنده نگه داشتند قضيۀ مقابلۀ يك دستۀ كوچك اما با ايمان بزرگ را در مقابل يك رژيم طاغوتى بزرگ. گريه كردن بر شهيد؛ نگه‌داشتن زنده نگه داشتن نهضت است اينكه در روايت هست كه كسى كه گريه بكند يا بگرياند، يا به صورت گريه‌دار خودش را بكند، اين جزايش بهشت است. 6

اين براى اين است كه حتى آنى كه با صورت گريه‌دار خودش را، صورتش را مى‌كند يك حال حزن به خودش مى‌دهد و صورت گريه‌دار به خودش مى‌دهد، اين نهضت را دارد حفظ مى‌كند؛ اين نهضت امام حسين ـ سلام‌اللّه‌ عليه ـ را حفظ مى‌كند. ملت ما را اين مجالس حفظ كرده. افشاگرى ظالم در مجالس سيدالشهداء بيخود نبود كه رضاخان ـ مأمورين ساواك رضاخان ـ تمام مجالس عزا را قَدَغَن كردند. اين همين طورى نبود. رضاخان همچو نبود كه از اصل مخالف با اين مسائل بشود، رضاخان مأمور بود، مأمور بود [براى] آنهايى كه كارشناس بودند؛ آنهايى كه ملتفت بودند مسائل را. دشمنهاى ما، كه مطالعه كرده بودند در حال ملتها و مطالعه كرده بودند در حال ملت شيعه، مى‌ديدند آنها كه تا اين مجالس هست و تا اين نوحه‌سراييهاىِ بر مظلوم هست و تا آن افشاگرى ظالم هست، نمى‌توانند برسند به مقاصد خودشان. زمان رضاخان قدغن كردند، به طورى كه تمام مجالس در ايران قدغن شد، كارهاى خودشان را انجام دادند. دست اهل منبر را، دست علما را بستند و نگذاشتند كه اينها تبليغات خودشان را بكنند؛ و آنها تبليغات را از آن طرف شروع كردند، و ما را به عقب راندند و تمام مخازن ما را به چپاول بردند. در زمان محمدرضا هم به همين معنا، منتها با فرم ديگر، به فرم ديگر، نه با آنطور سرنيزه، به يك جور ديگر، اين طايفه را مى‌خواستند كنار بگذارند. حالا هم همانها [هستند] منتها جوانهاى ما را بازى مى‌دهند. همان مسئله است. همان مسئلۀ زمان رضاخان است كه مجالس را او قدغن كرد. حالا يك دسته‌اى آمده‌اند مى‌گويند كه نه، ديگر روضه نخوانيد! نمى‌فهمند اينها كه روضه يعنى چه. اينها ماهيت اين عزادارى را نمى‌دانند چيست. نمى‌دانند كه اين نهضت امام حسين آمده تا اينجا، تا اين نهضت را درست كرده. اين نهضت پرتوى است از نهضت عاشورا اين تابع، اين يك شعاعى است از آن نهضت. نمى‌دانند كه گريه كردن بر عزاى امام حسين، زنده نگه‌داشتن نهضت، و زنده نگه‌داشتن همين معنا[ست] كه يك جمعيت كمى در مقابل يك امپراتورى بزرگ ايستاد. دستور است. آن دستور عمل امام حسين، سلام‌اللّه‌ عليه. دستور است براى همه: كُلُّ يَوْمٍ عَاشُورَا؛ وَ كُلُّ أَرْضٍ كَرْبَلاء 7

دستور است به اينكه هر روز و در هر جا بايد همان نهضت را ادامه بدهيد، همان برنامه را. درس عاشورا امام حسين با عدۀ كم همه چيزش را فداى اسلام كرد؛ مقابل يك امپراتورى بزرگ ايستاد و «نه» گفت؛ هر روز بايد در هر جا اين «نه» محفوظ بماند. و اين مجالسى كه هست مجالسى است كه دنبال همين است كه اين «نه» را محفوظ بدارد. بچه‌ها و جوانهاى ما خيال نكنند كه مسئله، مسئله «ملتِ گريه» است! اين را ديگران القا كردند به شماها كه بگوييد «ملتِ گريه»! آنها از همين گريه‌ها مى‌ترسند، براى اينكه گريه‌اى است كه گريه بر مظلوم است؛ فرياد مقابل ظالم است. دسته‌هايى كه بيرون مى‌آيند، مقابل ظالم هستند؛ قيام كرده‌اند. اينها را بايد حفظ كنيد. اينها شعائر مذهبى ماست كه بايد حفظ بشود. اينها يك شعائر سياسى است كه بايد حفظ بشود. بازيتان ندهند اين قلمفرساها! بازيتان ندهند اين اشخاصى كه با اسماء مختلفه و با مرامهاى انحرافى مى‌خواهند همه چيز را از دستتان بگيرند. و اينها مى‌بينند كه اين مجالس، مجالس روضه، ذكر مصايب مظلوم و ذكر جنايات ظالم، در هر عصرى [مظلومان را] مقابل ظالم قرار مى‌دهد. اينها ملتفت نيستند كه اينها خدمت دارند مى‌كنند به اين كشور؛ خدمت دارند مى‌كنند به اسلام. توجه جوانها به فريبكارى خيانتكاران توجه ندارند جوانهاى ما! بازى اين بزرگها را نخوريد. اينها خيانتكاراند! اينهايى كه تزريق مى‌كنند به شما «ملت گريه»، «ملت گريه»، اينها خيانت مى‌كنند. بزرگهايشان و اربابهايشان از اين گريه‌ها مى‌ترسند؛ دليلش اين است كه رضاخان آمد همۀ اينها را برد از بين، و مأمور بود. دليلش اين است كه رضاخان آخرش كه رفت، انگلستان در راديوى دهلى اعلام كرد كه ما اين را آورديم، حالا هم برديم! درست هم مى‌گفتند. آورده بودند براى سركوب كردن اسلام، و يكى از راههايش همين بود كه اين مجالس را از دست شما بگيرند. جوانهاى ما خيال نكنند كه دارند يك خدمتى مى‌كنند مى‌روند توى مجلس اگر صحبت عزا بشود، مى‌گويند نه، اين را نگو، غلط است اين حرف، بايد اين را بگويد، بايد اين ظلمها را بگويد، تا مردم بفهمند كه چه گذشته آن وقت؛ و بايد هر روز اين كار بشود. اين جنبۀ سياسى دارد؛ جنبۀ اجتماعى دارد. جانفشانيهاى روحانيون در طول نهضت بازى نخوريد از اين حرفهاى نامربوطى كه مى‌زنند و از هر طرف حمله كرده‌اند به اينكه اسلام را از بين ببرند؛ و از هر طرف حمله كرده‌اند به اينكه اين نهضت را از بين ببرند. گاهى روحانيتش را از بين مى‌برند؛ گاهى چه. اين روحانيون بودند كه شما را آزاد كردند، حالا با قلمهايتان به ضد روحانيون قلمفرسايى مى‌كنيد؟! شما كجا بوديد آن وقتى كه روحانيون حبس مى‌رفتند؟ آن وقتى كه پاى روحانى ما را اره كردند شما كجا بوديد؟ آن وقتى كه با روغن پاى روحانى ما را سوزاندند شما كجا بوديد؟ حالا سردرآورديد و حرف مى‌زنيد، و نمى‌دانم، به ولايت فقيه اشكال مى‌كنيد، نمى‌دانم مجلس را مى‌خواهيد منحل بكنيد؟ مگر شما قدرت اين را داريد؟ توى دهنتان مى‌زنم من! دست برداريد از اين حرفها، از اين مزخرفات. وارد بشويد در جرگۀ اسلام، وارد بشويد در جرگۀ مسلمين. بگذاريد كه اين مملكت سر و سامان پيدا بكند. او در كردستان، دمكرات در كردستان، خلاف مى‌كند، آقايان در تهران! بس است ديگر. كفايت كرد! خداوند همۀ شما را ان‌شاءاللّه‌ مؤيَّد و منصور، و نهضت را به پيش ببريد. از هيچ چيز نترسيد، هيچ. هيچ، خوف به خودتان راه ندهيد. تا اتكال به خدا داريد، تا اتكال به خدا داريد، تا شما اسلام را سرمشق خودتان قرار مى‌دهيد، كسى نمى‌تواند به شما تعدى كند. خداوند همه‌تان را ان‌شاءاللّه‌ حفظ كند و موفق باشيد.

  1. ـ رضاخان و پسرش محمدرضا پهلوى.
  2. ـ رگِ دل.
  3. ـ اشارت است به آيات 43 تا 46 از سورۀ «الحاقه»: «وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنا بَعْضَ الاَْقاويلَ لاََخَذْنا بَالْيَمينِ، ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتينَ». «و اگر محمد ص به دروغ به ما سخنانى مى‌بست، با قدرت او را مى‌گرفتيم و رگ دلش را قطع مى‌كرديم».
  4. ـ گروهى از روشندلان كه قبل از ديدار فوق، خدمت امام رسيدند.
  5. ـ رُشد.
  6. ـ بحار الانوار، ج 44، ص 287، ح 27. و همان جلد، ص 305.
  7. ـ هر روز عاشورا و هر زمينى كربلاست.

عنوان :

بیان علل مخالفتهاى دشمنان پاسخ به اتهامات فلسفه قیام امام حسین (ع)

مرجع :

صحیفه امام (۱۰) صفحه ۳۳۰

مکان :

قم

تاریخ :

۱۳۵۸-۰۷-۳۰

حضار :

نمایندگان اقشار مختلف مردم و عشایر