عنوان :
...
کتاب :
...
منبع :
...
تاریخ :
...
گوینده :
...
مکان :
...
بسماللّه الرحمن الرحيم نقش مخابرات در ارتباط رهبر با ملت من اول با خانمها كه از مخابرات هستند چند كلمه صحبت كنم. اين دايرۀ مخابرات ما كه در پاريس كه بوديم به ما خيلى محبت كردند و به نهضت خدمت. آن وقتى كه اعتصاب بود آنها اعتصاب كردند، لكن تلفنها را براى اينكه ما با ملت اتصال پيدا كنيم در اختيار ما گذاشتند. و اين بسيار در آن وقت مؤثر بود در پيشرفت نهضت. از اين جهت من بايد از اين دايره تشكر كنم. حالا من يك صحبتى به همه، راجع به همۀ آقايان و خانمها، عرض مىكنم. من اصل نابسامانيهايى كه در ايران هست فعلاً، و آشفتگيهايى كه در همۀ قشرهاى ملت هست، هم مطلعم و هم متأثرم. لكن بايد الآن ما حساب اين را بكنيم كه وظيفۀ فعلى براى ما، براى ملت ما، چه بانوان محترم و چه آقايان معظم، براى همه، چه هست. الآن ما در چه حال واقع هستيم؟ و بايد چه بكنيم؟ توجه داشتن به هدف اصلى قبل از اينكه ما به اين مرتبه از نهضت برسيم، همه مىدانستيم كه بايد چه بكنيم. و لهذا همۀ ملت با هم همصدا شدند؛ و مقصدشان هم اين بود كه ما سلسلۀ پهلوى را و رژيم شاهنشاهى را نمىخواهيم؛ و ما يك حكومت اسلامى، جمهورى اسلامى، مىخواهيم. همه با هم همصدا بوديم و همه با هم پيش رفتيم، تا رسيديم به آنجايى كه با اين وحدت كلمه و با اين وحدت مقصد، همه با هم اسلام خواستند، و [به] تأييد خداى تبارك و تعالى يك سد بزرگى را شكستيد و شكستيم. در آن وقتى كه دنبال اين قضيه بوديد همه مىدانيد كه هيچ قشرى توجه به اينكه من حالا چى ندارم، چى دارم، گرفتارى خانوادگىام چى هست، آيا منزلم مثلاً برقش مرتب است، آيا تلفن من چه طورى است، هيچ توجه به اين مسائل نبود؛ مطرح نبود اين مسائل؛ آنكه مطرح بود بين همه اين بود كه اين رژيم نباشد؛ يك رژيم الهى باشد. اين اسباب اين شد كه پيروز شديد. اگر در آن وقت هم كه همه داشتند، مثلاً فرض كنيد، توى خيابان آمده بودند هر كسى فكر اين بود كه خوب، حالا ما امشب وقتى برويم منزل شاممان چه هست، برقمان چه طورى است، تلفنمان چه هست، قرض داريم، بچههامان مثلاً چطورند، مريض داريم، اگر اينطور تشتت افكار بود، هرگز اين پيشرفت را نمىكرد. شما هر كدام وارد بوديد، و همه وارد بودند الحمدللّه، در اين نهضت، و در آن وقتى كه شور اين نهضت بود و فشار از آن طرف و از اين طرف، اين توجه [به] اين معنا را داريد. و خودتان الآن برگرديد به آن حالى كه در آن وقت داشتيد: مىدانيد كه هيچ چيز مطرح نبود آن وقت؛ همه يك توجه؛ و از خودمان غفلت كرده بوديم. آنهايى كه توى خيابانها و بالاى پشتبامها شب و روز فرياد مىزدند و «اللّه اكبر» مىگفتند و مبارزه مىكردند و با هيچ، با همه چيز مقابله مىكردند اينها، ابداً توجه به اينكه ما منزلمان چه جورى است، خانهمان، آيا داريم يا نه؛ هيچ ابداً اين مطرح نبود. مبارزه زاغهنشينان آن زاغهنشينهاى اطراف تهران كه يك دفعه من در تلويزيون ديدم وضعشان را و ديدم روحشان را، كه وضعشان. خوب، به مشاهده ديدم كه عدۀ زيادى در يك زاغهاى، در يك سوراخى، رفت و آمد مىكنند. و بعد كه پرسيد از يكى از آنها كه شما چه مىكنيد، روزها چه مىكنيد، گفت ما صبح كه مىشود با بچههايمان راه مىافتيم مىرويم تظاهرات! ـ فكر اينكه حالا ما منزلمان اين زاغه است و زندگىمان اينطورى است، اين فكر از سر مردم پريده بود. همۀ فكر متوجه و متمركز شده بود در يك جهت، و اينكه اين رژيم نبايد باشد؛ ما نمىخواهيم اينها را؛ «مرگ بر شاه»؛ و ما جمهورى اسلامى مىخواهيم. اين رمز بود از براى اينكه شما پيروز شديد. توجه به خودمان نه؛ توجه به مقصد. همه رو به مقصد بوديم. رو به خودمان نبوديم. همه آن طرف را نگاه مىكرديم. اين طرف، كه عبارت از وضع خودمان بود، هيچ توجه به آن نداشتيم. از اين جهت پيروز شديم. لكن خوب، پيروزى تا كجا رسيده است؟ تا اينجايى كه اين اساس، اين بنيان ظلم، اساسش شكسته شد و رفت؛ لكن ريشههايش كه هست و حالا، به پيروزى ما نرسيديم. آنى كه الآن ما را يك قدرى به نگرانى مىكشد اين است كه ملت حالا برگشته به اينكه حال خودش را دارد مىبيند. بين راه از مقصد دست برداشته، متوجه شده به حال خودش؛ خانه نداريم. يك عدۀ كثيرى [به] اينكه ما خانه نداريم؛ خانه مىخواهيم. يك عده كثيرى به اينكه ما در ادارهمان مثلاً چطور است. يك عدۀ كثيرى [به] اينكه مثلاً در دانشگاه چه جورى است. از آن حال انقلابى كه اين ملت داشت و حال توجه به مقصد و غفلت از حالات خودش و گرفتارى خودش بيرون آمده است ملت. سرتاسر كشور اين جورى است الآن كه همه الآن يك توجه به چيز ديگرى هم پيدا كردهاند. و آن ـ اينكه ـ گرفتاريهاى خودمان. هر كسى الآن [...] الآن روزى چقدر كاغذ براى ما مىآيد، چه قدر مراجعات به جاهاى ديگرى هست، چقدر مراجعات به دولت هست، و همه شكايت از وضع خودشان[دارند]. جوّسازى و فريبكارى و دامن مىزند به اين مطلب. اينكه دستهايى كه الآن در كار است كه اين نهضت را در نيمه راه متوقف كند. آنها دست زدند به يك تبليغاتى. و او اينكه «چه شد؟» تاكنون چه شده است؟ خوب، اين هم جمهورى اسلامى! باز هم براى فقرا فكرى نشده است؛ براى ادارى فكر نشده است؛ باز هم بعضى از همان مهرهها هستند؛ باز هم كذا. هى اشكالتراشى. از همه اطراف عمال آنهايى كه مىخواهند نگذارند اين نهضت به آخر برسد، اينها افتادهاند توى قشرهاى مختلف ملت و هر جا به يك صورت، به صورت به حسب ظاهر فريبندۀ همان فريبهايى كه شاه در آن وقت، شاه سابق در وقت سلطنتش مىداد ماها را، و صورت فريبنده درست مىكرد: «دروازۀ تمدن بزرگ» عرض مىكنم، دهقان كذا، «آزادزنان و آزادمردان»، «بيرون آوردن نيمى از ملت را براى خدمت»، همين حرفهايى كه حرف است، محتوا ندارد، همين حرفهاى فريبنده الآن روى هر نقشهاى كه كشيده شده است؛ و با دقت كشيده شده است. و كاردارها و آن اشخاصى كه درست مطالعات در همۀ روحيات مردم داشتند و دارند همين مسائل را، حالا مىبينند كه تا اينجا رسيده است، نگذارند جلو برود. اينها فهميدهاند كه اگر اين نهضت به اين قدرتى كه تا حالا آمده است برود جلو، اين اسباب اين مىشود كه بكلى تا آخر دست آنها كوتاه بشود. اين را مىخواهند در اين نيمه راه خفهاش كنند. و لهذا در همه قشرهاى مختلفى كه اينها عمالشان هست تبليغاتى شروع شده است دامنهدار. توى كارگرها مىروند يك صورتى، با يك وضعى، صحبت مىكنند كه خوب، براى كارگر هم كه باز فكرى نشد. كو خانه؟ كو زندگى؟ كو چطور؟ آن روزى كه كارگر اعتصاب كرد و هيچ توجه به خانه و به زندگى نداشت و با اعتصاب خودش جلو رفت، حالا مىآيند به او مىگويند كه خوب، اين هم جمهورى اسلامى! پس چه شد الآن؟ كو خانهتان؟ كو [حقوقتان]؟ آنها هم غفلت مىكنند از اينكه خوب، ما باز نرسيديم به جمهورى اسلامى. حالا باز الفاظ است؛ معانى تا حالا نيست؛ ما بين راه هستيم؛ باز به مقصد نرسيديم. مثل اينكه مثلاً يك رئيس كاروانى به دوستان و اجزاى كاروان بگويد كه ما وقتى به منزل رسيديم، همۀ اسباب و وسايل راحتى آنجا فراهم است. بعد كه دارند حركت مىكنند، يك جا اينها اعتقادشان اين اصل بشود كه رسيدهايم؛ باز مىبينند كه نه ديگر، باز زحمت و باز جور و باز راه رفتن و باز [مشكلات ] است؛ هى بروند ايراد بگيرند كه خوب، ما كه رسيدهايم حالا، پس كو اين وعدههايى كه تو كردى! خوب اين غفلت از اين است كه ما نرسيدهايم. باز به آنجايى كه بايد برسيم، نرسيديم. جمهورى اسلامى از لفظ تا عمل الآن ريشههايى از آن رژيم سابق و عمالش هست. آنطورى كه گفته مىشود در سرحدات و كنار سرحدات بيرون از كشور، چه در طرف تركيه و چه در طرف افغانستان و چه در طرف عراق، و آنجاها هستند اشخاص، جاهاى ديگر هم هستند؛ و اينها يك توطئهاى الآن دارند و مىخواهند يك اجتماعى داشته باشند؛ با هم روابط پيدا دارند مىكنند؛ و عمالشان توى جمعيت افتاده است و توى قشرهاى مختلف ملت افتاده است و اشكالتراشى مىكنند. امروز بايد، توجه به اين معنا داشته باشيم كه وقت اشكالتراشى و وقت اينكه حالا ما چه شد كارمان، يك قدرى زود است. حالا همه را بايد توجه به اين بدهيم كه ما بين راهيم الآن. يك رأيى ملت دادهاند به جمهورى اسلامى؛ با رأى ملت جمهورى اسلامى رسميت دارد؛ اما محتوايش تا حالا تحقق پيدا نكرده. اسلام كه اين نيست. ما مىدانيم كه همۀ قشرهايى كه هست باز رنگهايش رنگهاى غيراسلامى است. لكن الآن اگر چنانچه همۀ ما توجه به اين بدهيم كه برويم سراغ اينكه فلان اداره وضعش چه جورى است، فلان رئيس اداره وضعش چه جورى است، فلان كس چه جورى است، فلانى خوب عمل نمىكند، فلانى خوب عمل مىكند، اگر از آن معنايى كه الآن ما دنبالش هستيم و مىخواهيم متحققش بكنيم، مىخواهيم قانونش را بگذرانيم، مىخواهيم مجلسش را درست بكنيم، اگر از اين مرز ما برگرديم به اين مسائل فرعى و اصل را از دست بدهيم، خوف اين است كه دوباره برگردد مطلب به حال اول. كارشكنى و اشكالتراشى الآن وقت اين نيست كه ما ـ عرض بكنم كه ـ ناراحت بشويم از اينكه چرا خوب دولت كار نمىكند. خود دولت هم مىداند كه آنطور نمىتواند با شدت كار بكند؛ اما سوء نيت ندارد. من اينها را خوب مىشناسم. اينها سوء نيت ندارند. كار زياد است؛ گرفتارى زياد است؛ آشفتگى زياد است. و اضافه كنيد به اين زيادى آشفتگى و كار، اينكه اشكالتراشى زياد است. مىروند نمىگذارند كه اين كارگرهاى نفت، كارگرهاى ادارات، كارخانهها، نمىگذارند اينها كار بكنند. مىگويند كه بايد ما همين حالا اين كارفرماها را همه را از بين ببريم، و چه بكنيم. در صورتى كه الآن وقت اين حرف نيست؛ و اينهايى كه دارند اين را مىگويند از فرصت دارند استفاده مىكنند براى اينكه نهضت را جلويش را بگيرند، مهار كنند. مىروند توى رعيتها و اينها نمىگذارند كشت بكنند، بعد از آن هم كه كشت شده، الآن نمىگذارند برداشت كنند. شما ديديد كه در رفراندم، كه آمال يك ملت بود، مسئله ملى بود، تاريخ سراغ ندارد يك همچو ملى بودن يك رفراندمى را، يك همچو اشتياقى كه همه داشتند، زن و مرد و جوان و پير و مريض و عليل و همه آمدند پاى صندوق و رأى دادند، باز يك دستهاى پيدا شدند كه تحريم كردند؛ يك دستهاى پيدا شدند كه رفتند با تفنگ جلويش را گرفتند؛ يك دستهاى پيدا شدند كه صندوقها را آتش زدند. اينها دلشان براى ملت سوخته بود كه اين كارها را مىكردند؟! يك كار غير ملى بود؟! يك كار تحميلى بود؟! يك زورى در كار بود؟! يك فشارى در كار بود؟! يا با كمال آزادى و اشتياق. نه اينكه فقط رأى مىخواهند بدهند. اشخاصى اين بچههاى كوچكى كه وقت رأى دادنشان نشده بود و به آنها گفته بودند رأى ندهيد متأثر بودند، اعتراض مىكردند؛ كه يك دستهشان آمدند اينجا، من نصيحتشان كردم؛ دلدارىشان دادم. يك همچو مسئلهاى كه همۀ ملت مىخواست، همه قشرها مىخواستند، زن و مرد رفتند رأى دادند و قريب به اتفاق رأى دادند، و آنها همۀ قوايشان را كه روى هم جمع كردند نيمى از صد شايد شد، يا فرض كنيد قدرى بيشتر، چه شد كه تحريم كردند؟ چه شد كه جلويش را مىخواستند بگيرند؟ چه شد كه صندوق را آتش مىزدند؟ جز اين است كه اينها نمىخواستند تحقق پيدا كند؟ اينها مىخواستند جمهورى اسلامى نشود. از جمهورىاش مىترسيدند؟ نه! جمهورى ترس ندارد؛ شوروى هم جمهورى است؛ از اسلامش مىترسيدند! از اين كلمۀ اسلام مىترسند آنها. [از ]جمهورى اسلامى مىترسند. [از] دولت اسلامى مىترسند، الآن اين توطئه در كار است كه نگذارند اين نهضت جلو برود. رأى فقط ما داديم؛ كار ديگرى انجام نداديم. نياز بيشتر به اتحاد و انسجام ما همه مىدانيم كه نتوانستهايم تا حالا. براى اينكه كار كم نيست؛ كار زياد است. و الآن اين ايرادهايى كه گرفته مىشود، چه ايرادهايى باشد كه صحيح باشد ـ من هم مىدانم بسياريش صحيح است. ايشان كه خواندند الآن، من هم تصديق دارم كه بسياريش صحيح است ـ چه آن چيزهايى باشد كه صحيح نيست، هر دوى اينها الآن به حال نهضت ما كه در راه است مضر است. همه بايد دست به هم بدهيم. همۀ ما، همۀ قشرها، همۀ دانشگاهيها، همۀ تاجر و كاسب و ـ عرض كنم ـ كذا همۀ زن و مرد، همان طورى كه تا حالا دست به هم داده بوديم و تا اينجا رسانديم، كه موجب حيرت همۀ متفكرين شد، از اينجا به بعدش كه مهمتر است بايد دست به هم بدهيم تا اين مراحل را بگذرانيم. بعد هم نبايد ما بنشينيم منتظر اينكه يك قشرى كار را انجام بدهد. يك مملكتى است مال همهتان. آشفته هم هست. فقير زياد. بيكار زياد. لكن ما بايد بپرسيم ازشان كه اين فقر زياد و بيكارى زياد مال انقلاب است؟ چون شاه رفته است فقير زياد شده است؟ چون رژيم به هم خورده است بيكارى زياد شده است؟ يا نه، يك مسئلهاى است كه الآن ما وارث آن خرابيها هستيم؟ دولت وارث آنها هست. يعنى خرابى را كردهاند و رفتهاند. دزديهايشان را كردهاند و رفتهاند. قرضها را به بانكها گذاشتهاند و رفتهاند. از هر بانكى چند صد ميليون دلار قرض كردند و رفتند! الآن وقت اين است كه ما با هم باشيم. و بعد هم نبايد ما بگوييم چرا او نكرد؟ بايد بگوييم خودمان هم بايد بكنيم. همه بايد بكنيم. همه بايد بكنيم. همه هم وادار كنيم ديگران بكنند. اما اشكالتراشى و ـ عرض بكنم كه ـ تزلزلى در نهضت ما بشود، امروز صلاح هيچ يك از قشرهاى ملت نيست. بسيج عمومى براى سازندگى امروز، هم دانشگاهى و هم من طلبه و هم آقا، كه آقا هستند، و هم شما، كه از آقايان هستيد، و هم خانمها و همۀ ملت، امروز بايد با هم برويم جلو، فردا هم با هم بسازيم. توقع نداشته باشيد كه ما بسازيم. خوب، ما چكاره هستيم؟ شما هستيد، ما هستيم، ديگران هستند. نه من بايد بنشينم بگويم كه خانمها اين كارها را انجام بدهند؛ نه خانمها بنشينند بگويند فلانى انجام بدهد. آنها به اندازۀ خودشان؛ ما به اندازۀ خودمان؛ شما به اندازۀ خودتان؛ دولت به اندازۀ خودش؛ ارتش به اندازۀ خودش؛ اداره به اندازۀ خودش. چيزى نيست كه يك دولت بتواند انجام بدهد. آشفتگى آشفتگىاى نيست كه يك دولت بتواند؛ يا يك قشر از ملت بتواند. همۀ ما بگوييم كه ما هيچ كارى نمىكنيم، دانشگاهيها بكنند، دانشگاهى نمىتواند بكند. دانشگاهى بگويد كه ما هيچ كارى نمىكنيم، آخوندها بكنند، آخوندها هم هيچ. ما همه هر دو بنشينيم بگوييم تاجرها اين كار را بكنند، كاسبها اين كار را بكنند، ازشان نمىآيد. ملت اگر چنانچه همه با هم نباشند، اگر دست به دست هم ندهند، اگر هر كس هر مقدارى كه ازش مىآيد كار نكند، اين مملكت نمىتواند اين آشفتگى را از دست بدهد. بايد همهمان با هم. اگر همه با هم مشغول شديم، پيروز مىشويم؛ پيش مىبريم. همين طور كه ديديد همه با هم بوديم و يك همچو سد بزرگى كه هيچ كس احتمال شكستش را نمىداد شكستيد. با دست الهى شكستيد. «اجتماع» شكست اين را. براى سازندگى هم و براى پيشرفت از حالا به بعد هم همين مطلب لازم است. محاسبات غلط سازمان سيا از حالا به بعد ما بايد اين راه را طى كنيم. ما بين راه هستيم. ما نرسيديم به آخر. يعنى اوايل هستيم. فقط يك موانعى را، آن هم نه به تمامِ ريشههايش. مهمش البته از بين رفته است. و اين هم كه از بين رفته است هيچ كس احتمال نمىداد؛ هيچ متفكرى. سياىِ امريكا گفت ما اشتباه كرده بوديم! حسابهايمان غلط درآمد! براى اينكه آنها حساب ماديت مىكردند، و اين قضيه قضيۀ الهى بود. ما الآن بين راه هستيم. يعنى نصف راه هم نرفتيم. ديوارها را شكستيم، رد كرديم، حالا مىخواهيم برويم. يك رأيى داديم؛ رأى كه براى ما خانه نمىشود. رأى براى ما اين چيزها را تمام نمىكند؛ عمل مىخواهد. رأيش را داديم؛ عملش را بايد بكنيم. دنبال اين بايد عمل بكنيم. بايد همان طورى كه الآن مطرح است، نمايندگان را تعيين بكنيم براى اينكه قانون اساسى درست بشود؛ نمايندگان را تعيين بكنيم براى اينكه مجلس درست بشود. مجلس ملى باشد. يك مجلس فرمايشى نباشد. يك مجلسى نباشد كه به قول محمدرضاخان ليستش را مىنوشتند و مىدادند مىگفتند اينها را! خود اين اقرار كرد كه ليست را مىنوشتند. منتها مىخواست براى خودش تعريف درست كند، پدرش را تكذيب مىكرد! براى حالاى خودش تعريف درست كند ... جلوترِ خودش را خراب مىكرد كه ليست را مىفرستادند ... از سفارتخانهها؛ و ما هم مجبور بوديم كه همان ليست را، وكلا را همان طورى تعيين بكنيم. اين چيزى بود كه اقرار كرد خودش! منتها او مىخواست بگويد كه حالا ديگر اين جور نيست. و حال آنكه بدتر بود! وظيفۀ ملت در خنثىكردن توطئهها حالا يك مملكتى هست كه نصف راه را، بلكه كمتر از نصف را ما رفتيم. و البته اين قدرتهاى بزرگ كه مانع بودند اصولش از بين رفته است؛ و ريشههايش مانده است؛ كه اين هم با دست شماها بايد از بين برود. اين توطئهها را شما ملت بايد بشكنيد. هم بانوان مكلفند، هم آقايان مكلفند كه بشكنند اين را. بعد كه اين ريشهها از بين رفت و موانع از بين رفت، آن وقت وقت اين است كه سازندگى پيش بيايد. يعنى اين تا آنجايى كه بايد اين دولت موقت كارش را بكند بكند؛ و بعد مجلس بيايد در كار و قضيۀ سازندگى. اميد اينكه مجلس هم براى ما كار بكند صحيح نيست. مجلس هم يك چند صد نفرند؛ ازشان كارى نمىآيد. بايد همۀ قشرها براى خودشان تكليف فرض كنند، بگويند ما موظفيم. همان طورى كه هر آدمى خودش موظف مىداند كه بچۀ خودش، و اطفال خودش را اداره كند و مىرود دنبال اينكه اداره كند او را، اين احساس بايد در ما پيدا بشود كه اين مملكت عائلۀ ما هستند و خانه ماست؛ اين خانه را بايد صاحبخانهها درستش بكنند. صاحبخانه هم يكى نيست، دو تا نيست؛ همهاند. اينطور نيست كه صاحبخانهاى داشته باشيم. همۀ ملت است و همۀ كشور. همۀ كشور مال همۀ ملت است. اينها بايد خودشان بنشينند درستش بكنند و بايد همه با هم دست به هم بدهيم؛ و الآن وقت اين نيست كه ما اشكال كنيم به اين طرف و آن طرف، اشكالى كه شما مىكنيد من هم دارم؛ خودشان هم دارند؛ لكن الآن وقت طرحش نيست، كه باز يك آشفتگى بر آشفتگيها اضافه بشود. لزوم شناسايى مفسدهجويان امروز وقت اين است كه ما همه با هم اين سد را بشكنيم. اين يعنى اين ريشهها را سد را شكستيم ـ الحمدللّه ـ. اين ريشهها [را] هم درآوريم از زير خاك و بريزيم بيرون. اين مفسدهايى كه الآن دور مىگردند توى دانشگاه مىروند ـ عرض مىكنم كه ـ تظاهرات راه مىاندازند، توى خيابانها مىروند چه مىكنند، با هر بهانهاى يك بساطى درست مىكنند، اينها را بشناسيم. همۀ قشرها اينها را بشناسند كه چه جور اشخاصى هستند، چى دارند مىكنند. اجتماعاتشان روى چه ميزان است؟ آيا به اسلام اعتقاد دارند يا ندارند؟ آيا اينها جمهورى اسلامى مىخواهند يا جمهورى دمكراتيك مىخواهند؟ يعنى جمهورى منهاى اسلام. بايد همين معانى در ذهن ما باشد كه اين جمعيتهايى كه توى كارخانهها مىروند و توى كشاورزها مىروند و توى دانشگاهها مىروند و ـ نمىدانم ـ اين طرف و آن طرف مىروند، بايد اينها را بشناسيم كه اينها چه اشخاصى هستند. و اينها را بشناسانيم به ملت، تا ملت از اينها احتراز كند؛ و اينها را دمشان را بگيرد و بيرونشان بكند. و بعد اين مراحل كه طى شد و اين قشرها از بين رفتند، آن وقت سازندگى هم با همۀ ملت است. همه با هم، همه با هم شكستيم، همه با هم بايد اين سازندگى را بكنيم. الآن وقت اين كار است. لزوم حفظ وحدت من هم قبول دارم آشفتگيها هست؛ اما آشفتگى علاجش به اين است كه همه كار بكنيم؛ همه دقت بكنيم در امورمان. هر كس خيال نكند كه از من چه كارى مىآيد، هر آدمى از او يك كارى مىآيد. يك قطره باران از آن كارى نمىآيد؛ اما به اندازۀ يك قطره است. يك قطره كار يك قطره را مىكند، همين قطرههاى باران است كه سيل را راه مىاندازد، و سيل سدها را مىشكند. همين قطرهها، يكى يكى، يكيهاى ما، كه مثل قطرۀ باران هستيم، بود كه با هم وقتى مجتمع مىشد و در خيابان فرياد مىزد، يك سدى را مىشكست. اگر آن روز هم مىگفت خوب، من يك آدمم، من كه نمىتوانم در مقابل توپ حرفى بزنم، هر كسى اين فكر را مىكرد، حالا باز همان بساط بود و همان «آريامهر» بود و همان نصيرى بود و همان هويدا و همان بساط. اما اين قطرهها كه به نظر مىآيد چيزى نيستند، و هستند، وقتى پهلوى هم جمع شدند از بين بردند اينها را. الآن هم همين طور است. اين قطرهها متفرق نشوند. اينها دنبال اين هستند كه اين قطرهها را از حال اجتماع بيرون كنند؛ متفرق كنند؛ بشوند قطره، قطره قطره. قطره را بعد هم مىشود از بين برد. يك پاسبان از بين مىبرد. الآن وقت اين است كه همه با هم دست به هم بدهيم؛ همه با هم تأييد هم را بكنيم. من تأييد شما را بكنم؛ شما تأييد مرا بكنيد؛ ما همه تأييد دانشگاهيها را بكنيم؛ دانشگاهيها تأييد بازاريها را بكنند؛ بازاريها تأييد [ديگران ]را بكنند؛ تا اين كار [را] پيش ببرند؛ تا اين آشفتگيها كم كم رفع بشود؛ تا اين موانع برداشته بشود، و بعد دنبالش سازندگى پيش بيايد. انشاءاللّه خداوند همۀ شما را ـ مىدانم كه حسن نيت داريد همهتان؛ مىدانم دلتان براى اين مملكت مىسوزد؛ لكن در عين حالى كه الآن اين آشفتگيها هست، الآن اين كندرويها هست، لكن بايد كمك بكنيد. نبايد يك بارى را روى بار بگذاريم. بايد يك بارى را كم كنيم ـ انشاءاللّه خداوند همۀ شما را حفظ كند؛ موفق باشيد؛ بانوان را حفظ كند؛ آقايان را حفظ كند و همه موفق باشيد. والسلام عليكم و رحمةاللّه و بركاته
عنوان :
نگرانى از مسائل جزئى و غفلت از اهداف و آرمانهاى انقلاب
مرجع :
صحیفه امام (۷) صفحه ۵۴۲
مکان :
قم
تاریخ :
۱۳۵۸-۰۳-۰۶
حضار :
دانشجویان دانشکده پزشکى تهران کارکنان شرکت مخابرات