بسماللّه الرحمن الرحيم لزوم اصلاح دانشگاهها آقايان مىدانيد كه دانشگاه يك كشورى اگر اصلاح بشود آن كشور اصلاح مىشود؛ براى اينكه آنكه در رأس امور اجرايى يا تقنين يا قضاوت يا اينطور چيزها واقع مىشود دانشگاهيها هستند و روحانيين و با اصلاح اين دانشگاه امور كشور اصلاح مىشود و با انحراف دانشگاه، كشور منحرف مىشود. حتى اگر يك استاد منحرف باشد ممكن است كه اثرش براى يك كشور اثر چشمگير باشد؛ براى اينكه يك استاد منحرف ممكن است كه جمعى از جوانها را منحرف كند و آنها هم همين طور در دراز مدت، يك وقت يك غائلۀ بزرگ برپا بشود. از اين جهت، در اصلاح دانشگاه و در انقلاب فرهنگى دانشگاه آنكه از همه مهمتر است قضيۀ اساتيد دانشگاه، معلمان و دانش آموزان از آن پايين تا بالا كه اين نورسها دست يك اشخاص متعهد بيفتند، بالاتر كه مىآيند نوجوانها باز دست يك دسته متعهد و بعد هم در دانشگاه كه مىآيند دانشگاه هم آنها را بسازد. و ما صدماتى كه در طول اين مدت خورديم از دانشگاه خورديم، از اينكه دانشگاه يك دانشگاه متعهّد نبوده است. حالا قطع نظر از اينكه دانشگاه يك تفكر اسلامى در آن حكمفرما نبوده است، يك تفكر ملى هم در آن نبوده است. اصلش منحرف مىخواستند بكنند آنهايى كه مىخواهند اين كشورهاى امثال كشور ما را همه چيزش را از بين ببرند. آنها در همه جا فعاليت مىكنند خصوصاً در دانشگاه؛ براى اينكه مىدانند كه اگر دانشگاه در خدمت غرب واقع بشود كشور در خدمت غرب است. از اين جهت، آنكه از همۀ امور لازمتر است اين است كه دانشگاه نظر كند اساتيد را، معلمان را، دانشآموزان را، اينها را نظر كند ببيند كه اينها وضعشان چه بوده است؛ در سابق چه بوده است، بعد از انقلاب چه بوده است، حالا چه جور وضعى دارند و دانشگاه را با افراد متعهّد به راه بيندازند. و البته دانشگاه بايد باز بشود، اما بايد اين رويّه در كار باشد. و خيال نكنند كه فقط باز شدن دانشگاه همۀ عقدهها را باز مىكند. دانشگاه خوب عقده بازكن است. دانشگاه بد نبودش بهتر از بودنش است؛ براى اينكه با نبودش قاعدتاً، اين است كه مردم جاهلاند، اما با بودن يك دانشگاه فاسد، افراد معاند و مخالف با ملت با اسلام درست مىشود. بنابراين، اين يك مسئلۀ مهمى است در دانشگاه و كمك بايد بكنند همه؛ زيرا همان هيأتى كه براى اين امر تعيين شدهاند، نمىتواند به تنهايى كار بكنند. بايد همه، همۀ اشخاص متعهدى كه در دانشگاه هستند و بحمداللّه زياد هم هستند، اينها بايد كمك بكنند و اين دانشگاه را به آنطورى كه براى خود ملت و براى اسلام مفيد باشد دانشگاه را آنطورش بكنند. و اين يك امر تازهاى است كه حالا شما داريد اطلاع مىدهيد كه از دانشگاه به جبهه مىروند و شهيد مىدهند. اين آن تحولى است كه پيدا شده است در اين نهضت. اين تحول الهى است كه دانشگاهى، استاد دانشگاه، اينها در جبههها هم مىروند و با كمال گشادهرويى مىروند و يا مجروح مىدهند يا شهيد مىدهند و اين از بركات اين انقلاب است. عزت و اقتدار در گِرو استقلال و من اميدوارم كه بركات اين انقلاب متحول كند همۀ قشرها را، حتى آنهايى كه منحرف هستند. منحرفين يك دسته معاند سرسختاند كه اصلاح شدنى نيستند. اينها مثل سرطان مىمانند كه بايد با جراحى اصلاح بشوند. يك دسته هم معاند نيستند، اما منحرفاند، اينها را بايد ارشاد بكنند. آنهايى كه مستقيم هستند بايد اينها را ارشاد بكنند كه خوب اين كشور از خود اين ملت است ديگر و همه هم فرياد مىزنند كه ما مىخواهيم امريكا يا شوروى در اين كشور دخالت نكند. ما مىخواهيم خودمان باشيم و با فقر خودمان بسازيم و انسان شريف حاضر است كه فقير زندگى بكند لكن شريف. من يك وقتى كه در يك عكسى كه در سالهاى سابق ديدم كه محمدرضا پهلوى مقابل يكى از رؤساى جمهور امريكا ايستاده بود كه الآن اسم او را يادم نيست. 1
من ديدم مثل يك عبد ضعيف ايستاده است در مقابل يك قدرتمند؛ عينك برداشته است اينطور، و اصلش به او نگاه نمىكند، نگاهش را به آن طرف انداخته است و اين هم مثل يك بچۀ مكتبى مقابل معلم ايستاده است و من اينقدر ناراحت شدم كه وضع ما به اينجا رسيده است كه يك كسى كه دارد به ما حكومت مىكند، سلطنت مىكند، در مقابل يك نفر اجنبى كه احتياج دارد به اينجا ـ يك وقت يك اجنبى بود كه احتياج نداشت ـ يك اجنبى كه احتياج دارد به اين كشور، احتياج دارد به سرمايههاى اين كشور، اينطور بايستد. آن اشخاصى كه بنايشان بر اين است كه تا آخر نوكر امريكا باشند، آنها البته بايد بروند؛ اما اشخاص نوعاً اينطور نيستند، بر فرض اينكه يك انحرافات فكرى داشته باشند. در اين مسئله كه ما نبايد اسير ديگران باشيم، ما نبايد تحت سلطه امريكا باشيم، ما نبايد امريكا بيايد دانشگاهمان را درست كند، امريكا بيايد ارتشمان را درست كند، و كارهاى ديگرمان را درست كند، احساس اين معنا را بكنيم ما خودمان كه بايد سر پاى خودمان بايستيم. بايد اين معنا در قلب همۀ ما بطور ايمان وارد بشود؛ مؤمن به اين مطلب باشيم كه خودمان يك كشورى داريم، كشورمان غنى هم هست، ديگران به ما محتاج هستند. اين كشور غنى كوشش كند كه خودش سر پاى خودش بايستد، تصور نكند كه نمىشود. خوب، اين تصور را اينها در دل بسيارى انداختهاند، در مغزها اين تصور را انداختهاند كه بدون اتكال به غرب يا شرق نمىشود زندگى كرد ـ اين تصورى بوده است كه آنها ديكته كردهاند و اينها پخش كردهاند، تبليغش را كردهاند ـ نخير، مىشود، مىشود همين كشورى را كه نگذاشتهاند جلو برود و در طول مدتى كه اين پدر و پسر نگذاشتند كه اين كشور جلو برود، نگذاشتند دانشگاه، دانشگاه باشد. رهايى از وابستگى در خودباورى بايد ما فكر كنيم كه چنانچه خودمان بخواهيم كار بكنيم مىتوانيم. افكارمان را بايد به كار بيندازيم. شما ملاحظه مىكنيد در همين چند وقتى كه اين جنگ بوده است بسيارى افكار خودشان را به كار انداختهاند و بسيارى از چيزها را درست كردهاند. مىتوانيم در طول يك مدت دراز ما از همه چيز مستغنى بشويم، از همه كس مستغنى بشويم. وقتى كه ما مىتوانيم خودمان را مستغنى كنيم، جوانهايمان را مستغنى كنيم، بايد كوشش بكنيم. بايد همهمان دست به هم بدهيم تا اينكه اين وابستگى به خارج را از بين ببريم. آنها هم هميشه با تبليغات به ما حكومت مىكنند. خارجيها با تبليغ حكومت مىكنند به ما و دامنۀ تبليغشان هم بيشتر راجع به اين مسائل زياد بود. شايد بسيارى از اين اساتيدى كه خيلى بند و بارى نداشتند و متمايل به غرب يا شرق بودند، اينها هم اين تبليغات را مىكردند كه: «ما بايد وابسته باشيم، زندگى نمىشود كرد بدون وابستگى». خير، مسئله اينطور نيست. و خدا خواسته است كه اين دو تا قدرت بزرگ دنيا در مقابل هم باشند و هر كدام بخواهند يك تعدى بكنند از ترس ديگرى نكنند و آنها هم فهميدهاند كه همۀ اين ملت ايستادهاند و نمىخواهند زير بار بروند. آنها كه نمىخواهند يك ملت را همهاش را از بين ببرند، اينها مىخواهند استفاده كنند از ملت؛ نمىخواهند دانشگاه نباشد، مىخواهند از دانشگاه استفاده بكنند، نمىخواهند زراعت نباشد، نمىخواهند صنعت نباشد، مىخواهند ما بازار باشيم. هم مخازن ما را ببرند، هم ما بازار باشيم و آنها از ما استفاده بازارى بكنند. بنابراين، اگر آنها يك وقت احساس كردند كه يك ملتى در مقابلشان ايستاده است مثل حالا ... محمدرضا اين خيال را مىكرد و گفته بود كه اگر من بروم ايران تجزيه مىشود؛ نه، ايشان رفتند و تجزيه نشد. اينها [دو ابرقدرت] هيچ وقت تفاهم حقيقى با هم نمىكنند. اينها هميشه مثل دو تا گرگ مىمانند كه مىخواهند همديگر را بخورند. بنابراين، بايد ما با قدرتمندى، با فكر اينكه نمىتوانند به ما تصرف بكنند و با فكر اينكه مىتوانيم ما خودمان كارهاى خودمان را انجام بدهيم پيش برويم. شما توجه كرديد به اين جنگ، شايد اوايل خيليها گمان مىكردند كه يك جنگ شد و امريكا هم چطور است و نمىشود چه كرد و يك وقت فهميديد كه آنها غافلگير ـ البته با خيانت بعضى آن وقت، كسانى كه آن وقت بودند ـ غافلگير كردند و يك جاهايى را به غافلگيرى گرفتند. آن وقتى كه ايستادند جوانها در مقابلشان ديگر نتوانستند يك قدم پيش بيايند و حالا هم كه دارند مىروند كنار؛ براى اينكه احساس كردند مىتوانيم، جوانهاى ما، ارتش ما و ساير قوا، مثل پاسداران و بسيج و امثال اينها، احساس كردند كه ما مىتوانيم جلو اينها را بگيريم. ملت هم احساس كرد كه بايد جلوى اينها را گرفت، از همۀ قشرها رفتند. اينكه از دانشگاه هم مىرود در جبهه و شهيد مىدهد، اين براى اين تحولى است كه در افكار پيدا شده است كه ما بايد جلو بگيريم، ما بايد پيش برويم، ما بايد خودمان زنده باشيم و زندگانى استقلالى بايد داشته باشيم، آزاد داشته باشيم و الاّ نوكر اجانب باشيم. زندگى مىخواهيم چه كنيم كه بندۀ اجانب باشيم، بردۀ اجانب باشيم. اين زندگى الآن نيست براى صدام. صدام شما خيال نكنيد الآن يك فكر آزادى دارد، يك فكر مغشوشى دارد كه روى ديوانگيها دارد كارها را انجام مىدهد؛ براى اينكه مىبيند كه همه چيزش از دستش رفته است و گول خورده و حمله كرده است به ايران و الان با ناراحتى او دارد مىرود به جهنمش؛ الآن در همان جا هست. جايگاه دانشگاه در حفظ استقلال كشور در هر صورت دانشگاهها از امورى است كه، جاهايى است كه بايد ايران را، اسلام را، اينها نگه دارند؛ يعنى، تربيت اينها و فرهنگ خودى، فرهنگ اسلامى، فرهنگ انسانى در اينجا حكمفرما باشد. اگر دانشگاهها اصلاح بشود استقلال ما، آزادى ما، همه چيز ما، حفظ مىشود. و حتماً بدانيد كه در دراز مدت هم بكلى ما مستغنى از غير خواهيم شد، در همه چيز مستغنى از غير خواهيم شد. و كوشش كنيد كه كمك كنيد به اين انقلاب فرهنگى و كمك به انقلاب فرهنگى كمك به استقلالتان است، كمك به آزاديتان است، كمك به كشورتان است كه از زير بار وابستگى بيرون برود. و البته بايد تشكر بكنيم از آنهايى كه متعهّد هستند و هميشه در فكر همين مسائل هستند و براى اسلام كوشش مىكنند و براى كشور خودشان كوشش مىكنند و احساس اين را كردهاند كه حالا ما كشورمان از خودمان است. پيشتر خوب اين احساس نبود، يا واقعاً تزشان اين بود كه ما بايد براى ديگران كار بكنيم يا مىديدند نمىشود يا كشيده مىشدند به آنجا. امروز كشور مال خود شماست و مال خود ملت است و هيچ قدرتى در كشور دخالت نمىتواند بكند و دخالت ندارد خارجى. ما هيچ مستشارى ديگر نداريم نه در ارتشمان، نه در دانشگاه كسى را داريم كه بخواهد يك كارى انجام بدهد برخلاف. بايد ما خودمان اين كشور خودمان را نگه داريم. همۀ ملت، همۀ افراد مسئول هستند، خصوصاً، دانشگاه مسئوليت دارد در اين امور. بايد دانشگاه خودش را مجهّز كند براى اينكه جوانها را بسازد. آتيۀ اين كشور را بايد از حالا شما پىريزى كنيد. ما فقط به فكر خودمان و زمان حال نبايد باشيم. ما بايد به فكر آيندۀ كشور باشيم؛ براى اينكه اسلام است، آيندۀ اسلام بايد محفوظ بماند. آيندۀ كشور بايد محفوظ بماند. نسلهاى آينده بايد اين معنا را بفهمند كه از اينجا شروع شده است براى حفظ اين كيان. اسلام و كيان كشور. رهايى از سلطه اجانب مهمترين ثمرۀ انقلاب بنابراين، يك مطلبى را كه من احساس مىكنم، همهتان احساس مىكنيد اين ديگر محتاج به اين نيست كه يك موعظه بشود، همه احساس مىكنيد، حتى آن دورافتادهها، آنها هم احساس اين را كردهاند كه امريكا دشمنشان است و بايد اين دشمن نباشد. بايد زراعت بكنند تا اينكه اين دشمن از بين برود. از جاهاى مختلف مىآيند ـ شايد همان ديروز بود ـ مىآيند مىگويند: كه فلان رعيت ـ در آنجايى كه هيچ فرهنگى نرفته است ـ مىگويد: كه ما زراعت مىكنيم؛ براى اينكه از قيد و بند اسارت امريكا خارج بشويم. اين يك احساسى است كه خدا در قلب اين ملت انداخته است و همۀ ملت احساس اين را كردهاند كه ما بايد از زير بار اينها بيرون برويم. ما بايد خودمان اداره كنيم زندگى خودمان را و مىتوانيم. عمده اين است كه اراده با احساس توانايى پيش مىآيد كه ما احساس اين معنا را بكنيم كه مىتوانيم. ما در اين مدت سه ـ چهار سالى كه، سه سالى كه اين گرفتاريها پيش آمده همه را خود اين ملت درست كرده است، حل كرده است. جنگ كه يك مسئله مشكلى بود خود اين ملت حل كرد اين را و مشكلات ديگر هم قابل حل است، حل مىكند. و شما ملاحظه مىكنيد كه در همۀ اين انقلاباتى كه در دنيا پيدا شده، انقلابى كه مثل انقلاب ايران باشد به اين پرثمرى و به اين كم ضايعاتى ـ ثمرهاش خروج از تحت سلطۀ شرق و غرب است، اين يك ثمرۀ كمى نيست ـ هيچ جاى دنيا اينطور نشده است كه تا حالا كه از همه جور بريده بشود، اگر هم بريده شدند از يك طرف، با يك طرف ديگر پيوند كردهاند. اينجا بحمداللّه با هيچ كس نه پيوندى دارد نه چيزى بريده شده است. از همه چيز دست آنها كوتاه شده است. يك تحول بزرگى براى اين كشور، براى اين ملت پيش آمده، و ثمرۀ عظيمى است تبديل يك رژيم ظالم به يك رژيمى كه انشاءاللّه، عدالت در آن اجرا خواهد شد. اين يك امر مهمى است كه واقع شده است. يك امرى است كه انبيا جان خودشان را براى همين مسائل دادهاند، پيغمبر اسلام و اولياى ما همه كوشششان در اين بود كه دست مستكبرها را كوتاه كنند از مستضعفين. و بحمداللّه در ايران الآن يك احساس همگانى است و اين احساس همگانى است كه به دست و پا انداخته است اين قدرتها را و دارند توطئهها مىكنند و انشاءاللّه، اين توطئهها هم به جايى نمىرسد و حل مىشود قضايا. و انشاءاللّه خودمان سر سفرۀ خودمان مىنشينيم و نان پنير خودمان را مىخوريم. و ما لازم نداريم آن دستگاههاى قدرتهاى بزرگ را كه ما دست بسته تسليم آنها بشويم براى اينكه، يك پارك داشته باشيم، براى اينكه، يك عمارت كذا داشته باشيم.
عنوان :
جایگاه و نقش دانشگاه در کشور
مرجع :
صحیفه امام (۱۵) صفحه ۴۴۹
مکان :
تهران، حسینیه جماران
تاریخ :
۱۳۶۰-۰۹-۲۲
حضار :
هیات امناى دانشگاه ملى و روساى دانشکدههاى مختلف و بیمارستانهاى وابسته به این دانشگاه