Picture of the author
Comma
صحیفه
سخنرانى

بسم‌اللّه‌ الرحمن الرحيم ترفندها و نيرنگهاى رضاخانى چيزهايى در دنيا اتفاق مى‌افتد كه تاريخ را تحقق مى‌دهد، اين براى عبرت گرفتن ما، سرمشق بودن براى ماست. مِن‌جمله، اين قضيه‌اى كه در ايران اتفاق افتاد. پنجاه و چند سال سلطنت غاصبانۀ رژيم پهلوى كه سرتاسرش مشحون بود از كارهايى كه مخالف مسير ملت بود. شايد اكثرش را شماها يادتان نيست؛ شماها جوانيد؛ من از اولش بودم، از آن وقتى كه كودتا شد، كودتاى رضاشاه شد، تا حالا حاضر قضايا بوده‌ام. كارهايشان گاهى به ظاهر خيلى فريبنده بود لكن برخلاف مسير ملت بود. وقتى كه او آمد، ابتدائاً شروع كرد به اظهار ديانت و اظهار چه، و روضه‌خوانى و سينه‌زنى. و گاهى ماه محرم در همه تهران همۀ تكيه‌هايى كه در تهران بود مى‌رفت مى‌گرديد خودش تا وقتى كه سوار شد؛ سلطه پيدا كرد. همين آدمى كه اينطور مجلس روضه داشت، هم آنطور سينه‌زن، و ارتش مى‌آمد به سينه‌زنى ـ كه من خودم دسته‌هاى ارتش را هم ديدم ـ همين آدم شروع كرد به ضد آن عمل كردن، تا قبل از اينكه قدرت پيدا بكند، خواست براى بازى دادن مردم آنطور امور را انجام داد؛ وقتى كه قدرت پيدا كرد، درست بر ضد آن كارهايى كه كرده بود شروع كرد به فعاليت، مِن‌جمله، همين آدمى كه اين دستگاه روضه را داشت همچو قدغن كرد دستگاه خطابه و وعظ و روضه و همه اينها را كه در تمام ايران شايد يك مجلسى علنى نبود! اگر بود در خفا، در بعضى شهرها در خفا، و به صورتهاى مختلف و با اسمهاى مختلف. چيزهايى كه موجب نارضايتى مردم بود انجام مى‌داد. مثل قضيۀ كشف حجاب. كشف حجاب شما نمى‌دانيد آن وقت چه مصيبتى براى مردم بود. نمى‌دانيد چه كرد و مأمورها چه كردند با مردم و با زنها، كه اسباب نارضايتى عموم مردم بود، منتها قدرت زياد شده بود، مردم هم هدايت نمى‌شدند با يك مثلاً قدرتهايى از اين جهت نمى‌توانستند كارى بكنند، لكن عقده‌ها زياد بود. بعد هم شروع كرد به اسم اينكه مى‌خواهد قدرت مركزى را درست كند، عشاير ... البته در عشاير يك اشخاص غير باب هم بود، لكن اينها يك پشتوانه‌اى براى ملت بودند؛ تمام اينها را از بين برد. و آنطور فشار آورد به مردم و نارضايتى ايجاد كرد كه وقتى كه آن سه قدرت خارجى در جنگ عمومى اينها حمله كردند به ايران، امريكا و انگلستان و روسيه، اينها همه با هم حمله كردند، در جايى كه مخالفت با آلمان مى‌خواستند بكنند حمله كردند به ايران، در عين حالى كه همه چيز ايران در خطر بود و مردم براى همه چيزشان نگران بودند، لكن وقتى گفتند كه رضاخان را اينها برده‌اند مردم شادى مى‌كردند! اينطور رفتار كرد. رفتار غير عقلايى، رفتارى كه براى خاطر انگلستان آن وقت انگلستان اين را آورد روى كار. پندناپذيرى محمدرضا شاه بعد از او نوبت به پسرش رسيد كه ديگر بيشتر شما همه، همه را يادتان است؛ بعضى‌اش را هم كه همه مى‌دانيد. اين هم كارهايى كرد كه به حسب صورت فريبنده بود، لكن كم‌كم هرچه پرده بالا رفت، ديدند كه برخلاف مسير ملت است. ملت با او مخالف شد، منتها در طول اين سى و چند سالى كه بود، [پيوسته] عقده‌ها روى هم آمد؛ عقده‌هاى مردم روى هم آمد؛ و [دائماً] نارضايتيها زياد شد؛ و خدمتهاى او هم به اجانب يكى بعد از ديگرى فاش شد، تا رسيد به آنجا كه من شايد مكرر اين را در بعضى از صحبتهايم گفتم كه نكن كارى كه وقتى بروى همۀ مردم شادى كنند؛ نكن اين كارى را كه همين مطلب را، كه وقتى كه پدر تو رفت همه شادى كردند، در عين حالى كه همه در خطر بودند، تو نكن اين كار را، كه وقتى رفتى همه شادى كنند 1

. حكومت اگر حكومت ملى باشد به دست ملت يك حكومتى وجود پيدا بكند، چون از خودشان است اگر يك وقتى از بين برود، همه ناراحت مى‌شوند اگر بخواهد از بين برود، همه پشتيبان‌اند لكن حكومت اگر چنانچه پايۀ قدرتش بر دوش ملت نباشد، به اين وضع در مى‌آيد كه آن روزى كه مى‌گويند رفت، خيابانها آنطور شد كه ديديد ـ من نبودم لكن نقل مى‌كنند ـ شاديها آنطور شد كه ديديد. همان كه من به او تنبه دادم كه نكن كه اينطور بشود. عبرت از تاريخ اين بايد مايۀ تنبه براى ماها بشود ـ فرق نمى‌كند ـ يك قدرتى كه در رأس است و همۀ مملكت تحت سيطره‌اش است؛ يا يك قدرتى كه در يك استان است؛ يا يك قدرتى كه در يك شهر است؛ يا يك قصبه است. اگر چنانچه عقل داشته باشند قدرتها، بايد از اين تاريخ موجود عبرت ببرند؛ كه وقتى حكومتى پايۀ قدرتش به دوش ملت نباشد و ملت با قلبش با آن موافق نباشند، هرچه قدرتمند باشد هم نمى‌تواند پايدارى كند. ديديد كه قدرت خودش چه بود؛ علاوه بر او، همۀ قدرتها با او موافق بودند؛ يعنى ما در تمام دنيا يك كسى كه با او مخالف باشد حالا شايد يك نفر، مثلاً يكى از دولتها، شايد آن هم اظهار مى‌كرد ـ حالا راست گفته يا نه نمى‌دانم ـ اما تمام دول بزرگ با او موافق بودند؛ ابرقدرتها موافق بودند؛ تمام دول عربى با او موافق بودند؛ اين خليج و اين كويت و اين، عرض مى‌كنم كه، دول عربى با او موافق بودند؛ در عين حال چون پايۀ قدرت بر قلوب مردم نبود، روى دوش ملت نبود، همۀ قدرتها دستشان را روى هم گذاشتند و قدرتهايشان را روى هم گذاشتند كه نگه دارند او را ـ و نتوانستند ـ رفت! اين يك تاريخ موجود است؛ و بايد براى ما همه عبرت باشد. نقش ملت در پشتيبانى از دولت شما كه در شهربانى كاشان هستيد، آن هم كه در شهربانى قم است، آن هم كه رئيس شهربانى كل است، آن هم كه رئيس ارتش كل است، آن هم كه رئيس ژاندارمرى كل است، آن هم كه رئيس دولت است، اينها توجه داشته باشند كه آنكه مى‌تواند اينها را نگه دارد و حفظ كند ملت است. ملت مى‌تواند اين قدرتها را حفظ كند. اگر ملت پشتيبان اين جمعيت شد، اينها همه كارى مى‌توانند بكنند. و اگر ملت يكوقتى نارضايتى پيدا كرد، اگر امروز صحبت نكنند، چند روز ديگر صدايشان درمى‌آيد؛ چند وقت ديگر صدايشان درمى‌آيد. آن روزى كه ملت صدايش در بيايد، ديگر نمى‌تواند يك قدرتى با آن مقابله بكند. از اين جهت، بايد همۀ ما توجه به اين معنا داشته باشيم كه آنچه ملت را راضى مى‌كند اين است كه ببينند كه شهربانى براى آنهاست؛ نه شهربانى ضد آنهاست. در زمان طاغوت، مردم شهربانى را، ارتش را، ژاندارمرى را، دولت را، تا برسد به خود آن آدم، ضد خودشان مى‌ديدند. اگر هم فرض كنيم يك شهربانى يا يك رئيس شهربانى بود كه اين موافق با ملت بود، نمى‌توانست عملى بكند كه مردم از او احساس كنند كه اين موافق است، ولهذا خوب و بدش در نظر همۀ مردم بد بود؛ و آن پايگاهى كه بايد از آن اول تا آن آخر داشته باشد، در ملت آن پايگاه را از دست داد. وقتى بنا شد كه پايگاه ملت از دست رفت، و نتوانستند هم جورى بكنند كه دوباره اعاده‌اش بكنند، اين است كه فرو مى‌ريزد. پايگاه مردمى، رمز پايدارى نظام اين الآن براى شما و ما و همۀ قشرهاى دولت و ملت، و خصوصاً قشرهايى كه قواى انتظامى هستند، اين بايد يك سرمشق و يك الگو باشد كه ببينيم كه يك قدرت بزرگ وقتى پايگاه ملى ندارد، اين قدرت نمى‌تواند بايستد سرپاى خودش. يك قدرت ولو بزرگ نباشد اگر پايگاه ملى داشته باشد، اين غلبه مى‌كند. كوشش كنيد كه پايگاه ملى براى خودتان درست كنيد. اين به اين است كه گمان نكنيد كه شما صاحب مقام هستيد، منصب هستيد بايد به مردم فشار بياوريد. هرچه صاحب منصب ارشد باشد بايد بيشتر خدمتگزار باشد. مردم بفهمند كه هر درجه‌اى كه اين بالا مى‌رود با مردم متواضعتر مى‌شود. اگر يك همچو كارى شد و يك چنين توجهى به مسائل شد و يك همچو عبرتى از تاريخ براى ما شد، هر قوه‌اى پايگاه ملى پيدا مى‌كند؛ و پايگاه ملى حافظ اوست؛ حفظ مى‌كند او را. شهربانى هر شهرى اگر چنانچه در خدمت مردم باشد؛ اينطور نباشد كه مردم وقتى اسم كلانترى را بشنوند بلرزند به خودشان! وقتى بخواهند بروند طرف كلانترى مثل اينكه طرف حبس دارند مى‌روند يا طرف كشتارگاه مى‌روند! خيال كنند دارند طرف منزلشان مى‌روند، يا طرف جايى مى‌روند كه عدالت توى آن هست، جايى مى‌روند كه ظلم در آن نيست، جايى مى‌روند كه با مردم دوست هست، نه دشمن، اگر اينطور شد، دلهاى مردم متوجه مى‌شود. مردم زود راضى مى‌شوند، مردم نفوسشان اينطور است كه زود راضى مى‌شوند. يك نوازش از يك نفر صاحب‌منصب براى مردم كافى است كه تا مدتها اينها دلشان راضى باشد از او. حكومت بر دلها، تنها راه اقتدار دولتها كارى بكنيد كه دل مردم را به دست بياوريد. پايگاه پيدا كنيد در بين مردم. وقتى پايگاه پيدا كرديد، خدا از شما راضى است؛ ملت از شما راضى است؛ قدرت در دست شما باقى مى‌ماند، و مردم هم پشتيبان شمايند؛ اگر يك كسى بيايد بخواهد به شما يك تعدى بكند، ملت به او حمله مى‌كند. به خلاف اينكه اگر مردم ديدند كه اينها با آنها نيستند، اينها دشمن آنها هستند، اگر يك كسى بيايد، يك دزدى بيايد بخواهد به شما حمله كند، آنها كمكش هم مى‌كنند. اين يك مطلبى است كه الآن ما از اين تاريخ موجودى كه بر ما گذشت بايد عبرت بگيريم؛ و بدانيم كه اگر پايگاه داشت اين مرد بين مردم، اگر نصف قدرتش را صرف كرده بود براى ارضاى مردم، هرگز اين قدرت به هم نمى‌خورد؛ هرگز مخالفت با او نمى‌شد؛ لكن مع‌الأسف همۀ قدرتش را روى هم گذاشت بر ضد مردم. به طورى كه اگر مى‌رفت به زيارت حضرت رضا، هر كه مى‌شنيد مى‌گفت كه دارد حقه‌بازى مى‌كند! اگر قرآن طبع مى‌كرد و بين مردم منتشر مى‌كرد، دست هركس مى‌آمد مى‌گفت كه اين مثل قرآن معاويه است! اين براى اين است كه عمل نشان نداد به مردم؛ يك عملى كه با آن عمل بتواند پايه براى خودش درست بكند. او آن قدرت بالا بود؛ فرق نمى‌كند؛ شما هم كه در كاشان هستيد و در آنجا يك اداره‌اى داريد همين معنا در آنجا هم جارى است؛ آن براى همۀ ملت بود، شما براى ملت كاشان هستيد؛ قم هم براى قم هست؛ تهران هم براى تهران هست. اين يك مسئلۀ كلى است براى همۀ ما كه فكر اين باشيم ـ كه براى ملتمان ـ بفهمد ملت كه ما خدمتگزار ملت هستيم؛ ملت ادراك كند كه ما خير او را مى‌خواهيم، وقتى آن را ادراك كرد كه ما همه خير ملت را مى‌خواهيم، ملت هم پشتيبان ماست. ان‌شاءاللّه‌ خدا همۀ شما را حفظ كند. همه موفق باشيد و همه خدمتگزار باشيد و در اين خدمتگزارى بدانيد كه هم رضاى خدا را تحصيل كرديد؛ و هم رضاى ملت ـ كه رضاى خداست ـ تحصيل كرديد. خداوند به همۀ شما توفيق عنايت كند.

  1. ـ سخنرانى عصر عاشوراى 1383 ـ 13 خرداد 1342.

عنوان :

کوشش در جهت ایجاد پایگاه ملى

مرجع :

صحیفه امام (۷) صفحه ۵۳۶

مکان :

قم

تاریخ :

۱۳۵۸-۰۳-۰۶

حضار :

پرسنل شهربانى کاشان