بسماللّه الرحمن الرحيم معلم بودن انبياء و مدرسه بودن عالم آقايانى كه از بلاد مختلفه آمدهاند و دانشجويان تربيت معلّم هستند، لازم است كه راجع به معلّم و تربيت معلّم، يك چند جمله عرض كنم. عالَم، مدرسه است و معلّمين اين مدرسه، انبيا و اوليا هستند. و مربى اين معلّمين، خداى تبارك و تعالى است. خداى تبارك و تعالى، تعليم و تربيت كرده است انبيا را. و ارسال كرده آنها را براى تربيت و تعليم كافۀ ناس. انبياى بزرگ اولوالعزم مبعوثاند بر تمام بشر و سمت معلّمى و مربى دارند نسبت به تمام بشر، و معلّم آنها و مربى آنها حق تعالى است. و آنها هم بعد از اينكه به تعليمات الهى تعليم شدند و تربيت پيدا كردند مأمورند كه بشر را تربيت كنند و تعليم. راجع به رسول خدا ـ صلى اللّه عليه و آله و سلّم ـ در قرآن كريم است كه: هُوَ الَّذى بَعَثَ فِى الاُْمِيّينَ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آيْاتِهِ وَ يُزَكّيهمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَة 1
انگيزۀ بعث را در اين آيه شريفه ذكر مىفرمايد كه: خداى تبارك و تعالى است كه در بين اين اميين و بيسوادها و كسانى كه تربيت و تعليم الهى نداشتهاند رسول فرستاده است، تا اينكه آيات خدا را بر آنها قرائت كند، و آنها را با قرائت آيات قرآن و تربيتهايى كه خود او شده است در تعليمات الهى، آنها را به مردم عرضه كند و تزكيه كند آنها را و تعليم كند بر آنها كتاب و حكمت را. در اين آيه نكات زيادى هست راجع به اهميت تربيت معلم و اهميت تعليم و تعلم. با تعبير هُوَ الَّذى، اوست كه اين كار را كرده است. كانّه يك مطلب بااهميتى است كه مىفرمايد: هُوَ الَّذى بَعَثَ اين است كه فرستاده است بين مردم. و همۀ عالم امى هستند. حتى آنهايى كه به حسب ظاهر درسهايى خواندهاند. و به حسب ظاهر صنايعى را مىدانند. و مسائلى را اطلاع بر آن دارند. لكن همۀ آنها نسبت به آن تربيتى كه از جانب خدا به وسيلۀ انبيا به آنها مىشود همه امى هستند. همه در ضلال مبين هستند. معيار مؤمن و غير مؤمن تنها راه تربيت و تعليم راهى است كه از ناحيۀ وحى و مربى همۀ عالم ربالعالمين، تنها راه آن راهى است كه از ناحيۀ حق تعالى ارائه مىشود. و آن تهذيبى است كه با تربيت الهى به وسيلۀ انبيا مردم آن تربيت را مىشوند. و آن علمى است كه به وسيلۀ انبيا بر بشر عرضه مىشود. و آن علمى است كه انسان را به كمال مطلوب خودش مىرساند. همان كه در آيۀ ديگر مىفرمايد كه: اَللّهُ وَلِىُّ الَّذينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ اِلَى النُّورِ وَ الَّذينِ كَفَرُوا اَوْلِياؤُهُمُ الطّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ اِلَى الظُّلُماتِ. 2
دو گروهاند. مردم: يك گروه مؤمن هستند كه تحت تربيت انبيا واقع شدهاند. به واسطۀ تربيت انبيا از همۀ ظلمتها و از همۀ گرفتاريها و از همۀ تاريكيها خارج شدند آنها. به واسطۀ تعليمات انبيا وارد شدند در نور، در كمال مطلق. اين آيه؛ ميزان مؤمن را و معيار ايمان را بيان مىفرمايد، و مدّعيان ايمان را از مؤمنين جدا مىفرمايد. مؤمنين آنها هستند كه به واسطۀ تربيت حق تعالى و به واسطۀ تربيت انبيايى كه مرّبا 3
هستند به تربيت الهى، از همۀ ظلمتها، از همۀ نقيصهها، از همه چيزى كه انسان را از راه باز مىدارد، اينها را خارج مىكنند از همۀ ظلمتها به نور. ميزان مؤمن اين ميزان است. هر كس از همۀ ظلمتها به واسطۀ تعليم انبيا خارج شده است و به نور مطلق رسيده است اين مؤمن است. مدّعيان ايمان زيادند، لكن مؤمنين اَندكاند. آنهايى كه در مقابل مؤمنين هستند وَالَّذينَ كَفَروا آنهايى كه كافر هستند، آنها اوليايشان خدا نيست و طاغوت است و طاغوت، كفار را از نور خارج مىكند و به همۀ ظلمتها واصل مىكند. معيار مؤمن و غير مؤمن به حسب اين آيۀ شريفه اين است. مؤمن حقيقى آن طور تبعيت از انبيا كرده است، و آن طور در تحت تربيت انبيا واقع شده است كه از همۀ ظلمتها و از همۀ نقصها بيرون آمده است و به نور رسيده است. و مربّىِ او و ولىِّ او هم خداى تبارك و تعالى است، و مربيانِ به واسطه هم انبيا هستند؛ يعنى اينها تربيت شدههاى خدا هستند و آمدهاند كه ماها را، همۀ بشر را تربيت كنند. و اگر ما در تحت تربيت آنها واقع بشويم، از آن علومى كه آنها براى بشر آوردهاند ما استفاده كنيم و از آن تعليماتى كه كردهاند ما بهرهبرداريم؛ ما در صراط مستقيم واقع مىشويم و هدايت به نور مىشويم، هدايت به خداى تبارك و تعالى مىشويم كه آن نور مطلق است. تقدّم تربيت بر تعليم مسئله تربيت بالاتر از تعليم است. در آن آيۀ شريفه هم تلاوت آيات قرآن را؛ يعنى رساندن آن تعليماتى كه در راه تربيت و تعليم است، بعد از اينكه اين را مىفرمايد، بعد وَيُزَكّيهِمْ را مىفرمايد. از اين ممكن است استفاده بشود كه مسئلۀ تزكيه و مسئلۀ تزكيۀ نفس اهميتش بيشتر از مسئله تعليم كتاب و حكمت است، مقدمه از براى اين است كه كتاب و حكمت در نفس انسان واقع بشود. اگر تزكيه بشود انسان، تربيت بشود و به تربيتهايى كه انبيا ـ عليهم السلام ـ براى بشر هديه آوردند، بعد از تزكيه كتاب و حكمت هم در او به معناى حقيقى خودش، در نفس انسان نقش مىبندد و انسان به كمال مطلوب مىرسد. و لهذا بعد از يك آيۀ ديگر مىفرمايد كه: مَثَلُ الَّذينَ حُمِّلُوا التَّوْريةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوها كَمَثَلِ الْحِمارِ يَحْمِلُ اَسْفاراً 4
مىخواهد بفرمايد كه علم تنها فايده ندارد. علمى كه تربيت در او نباشد، تزكيه در او نباشد، اين علم فايده ندارد. همان طورى كه اگر الاغ و حمار، چنانچه الاغ به بار او كتاب باشد، هر كتابى باشد، كتاب توحيد باشد، كتاب فقه باشد، كتاب انسانشناسى باشد، هر چه باشد، در بار او باشد و به دوش او باشد، چطور فايده ندارد و آن حمار از او استفاده نمىكند؛ آنهايى هم كه انبار علم در باطنشان هست و باطنشان تمام علوم را فرض كنيد، تمام صناعات را، تمام تخصصات را داشته باشند، لكن تربيت و تزكيه نشده باشند، آنها هم آن علومشان براى آنها فايده ندارد، بلكه بسيارى از اوقات مضرّ است. بسيارى از اوقات هست كه آن كسى كه عالم است، آن كسى كه همه چيز را مىداند لكن تزكيه نشده است، تصفيه نشده است، تربيت الهى نشده است، آن علمش وسيله است از براى اينكه بشر را به تباهى بكشد. چه بسا عالمانى كه براى بشر تباهى هديه مىآوردند. آنها از جهال بدتر هستند و چه بسا متخصصانى كه براى بشر هلاكت ايجاد مىكنند، تباهى ايجاد مىكنند. آنها از مردم عامى بدتر هستند. ضررشان بيشتر است. همان است كه قرآن فرمود كه: كَمَثَلِ الْحِمارِ 5
و از آن هم بالاتر اينكه موجب صدمه به ديگران مىشود. شما كه براى تربيت معلم قيام كرديد، و هر كس كه براى تربيت معلم قيام كرده است بايد بداند كه اولاً شغل، شغلى الهى است. خداى تبارك و تعالى مربّى معلّمين است كه انبيا باشند. اولاً شغل، شغلى الهى است و ثانياً تربيت و تزكيه، مقدّم بر تعليم است. مدرسههاى ما، دانشسراهاى ما، دانشگاههاى ما و همۀ مدارس علوم ـ چه علوم اسلامى يا غير اسلامى باشد ـ اينها اگر در آنها تربيت باشد، تزكيه باشد، آنها مىتوانند خدمتها بكنند و براى بشر سعادت را به هديه بياورند. و همۀ سعادتهاى بشر از علم و ايمان و تزكيه است: اِنَّ الاِنْسانَ لَفى خُسْرْ 6
انسان، اصلش اين حيوانى كه به اسم انسان خوانده مىشود، در خسارت و زيان است مگر يك طايفه. آنهايى كه ايمان آوردند به خداى تبارك و تعالى و آنچه كه او فرموده است، و اعمال صالحه بجا آوردند، و از آثارش هم اين است كه تَواصَوْا بِالْحَقِّ 7
توصيه به حق و توصيه به صبر مىكنند. والاّ اگر از اين استثناى اِلاَّ الَّذينَ آمَنُوا خارج شد، لَفى خُسْر است، در خسران است، در زيان است. كوشش كنيد كه تربيت بشويد و تزكيه بشويد قبل از اينكه تعليم و تعلم باشد. كوشش كنيد كه همدوش با درس خواندن و تعليم، تربيت باشد كه او مقدّم است به حسب رتبه بر تعليم و بر تلاوت آيات و بر تعليم كتاب و حكمت. تربيت معلّم بايد بكنيد؛ يعنى معلّمينى تربيت بشوند كه اين معلمين علاوه بر اينكه آگاهى بر همۀ علومى كه مورد احتياج انسان است و مورد احتياج بشر، چه در دنيا و چه در آخرت هست، علاوه بر اين و مقدم بر اين، تزكيه در كار باشد، تصفيۀ نفس در كار باشد، والاّ تربيتهاى شما و تعليمهاى شما بدون تزكيه و بدون اينكه تصفيه نفس بشود، براى بشر اگر ضرر نياورد، نفع نخواهد آورد بلكه ضرر دارد. تمام اين ضررهايى كه بشر مىبيند، تمام اين خسرانهايى كه بشر در اين سيّاره مىبيند، از دست همين عالِمهايى هستند كه تخصص را دارند، لكن تربيت را ندارند ما اگر تزكيه داشتيم و تربيت اسلامى شده بوديم و خداى تبارك و تعالى ولىّ ما بود، و ولىّ ما طاغوت نبود، اين نقصهايى كه در اطراف كشورمان و همين طور در اطراف جهان هست، اين نقصها نبود، اين اختلافات نبود، همۀ اختلافاتى كه پيدا مىشود الاّ فقط يكى كه آن اختلاف مابين حق و باطل است، تمام اختلافاتى كه پيدا مىشود براى اين است كه ما تربيت نشديم و ما تزكيه نشديم. بزرگترين دشمنى كه ما داريم عبارت از خودمان است اَعْدى عَدُّوِكَ 8
آن نفسى است كه در بين جنبۀ 9
خودِ شما هست. خود انسان، دشمن بزرگ خود انسان است. اگر تربيت نشود، اگر تزكيه نشود، انسان را هم خود انسان به تباهى مىكشد و به ظلمتها وارد مىكند و آخرش ظلمت بزرگ است كه آن جهنم است. ما اگر خودمان را تربيت بكنيم مشكلاتمان همه رفع مىشود. همۀ مشكلات از اين است كه ما تربيت نشدهايم. يك تربيت الهى و تحت بيرق اسلام در نيامديم. به حسب واقع، همۀ اين كشمكشهايى كه شما ملاحظه مىكنيد، همۀ اين كارشكنيهايى كه براى ملت ما هست، همۀ اينها براى اين است كه تربيت نيست در كار، تزكيه نيست در كار، فقط يا جهالت است و يا علمى كه از جهالت براى انسان مضرتر است. ميزان علم را خداى تبارك و تعالى به وسيلۀ انبيا ذكر فرموده است. و واقع مطلب همين است كه اَلْعِلمُ نُورٌ 10
علم نورى است كه خدا در قلوب مردم او را وارد مىكند اگر نورانيت آورد براى انسان، اين علم است. و اگر حجاب شد براى انسان، آن علم نيست، آن حجاب است «اَلْعِلْمُ هُوَ الْحِجابُ الاَْكْبَرُ». 11
شمايى كه مىخواهيد تربيت بشويد، تربيت معلم يا تربيت بكنيد، تربيت معلم، در رأس هر امرى اين است كه با اين تعليمها تربيت را مقدم بداريد. اين جوانها نفوسشان مستعد است از براى گرفتن هر چيزى كه وارد بشود در نفوس. نفوس جوانها يك آينۀ صيقلى است كه باز از آن فطرت خودش جدا نشده است. و اين آينه همه چيز در آن نقش مىشود ببندد. چنانچه معلّم، يك معلّمى باشد كه دعوت به نور بكند، دعوت به صلاح بكند، دعوت به اسلام بكند، دعوت به اخلاق صالحه بكند، دعوت به ارزشهاى انسانى بكند، آن ارزشهايى كه عنداللّه ارزش است، اگر معلّم اين كار را بكند، همان طورى كه انبيا مردم را از ظلمات به نور مىكشانند، اين معلّم هم اين بچهها را از ظلمات به نور وارد مىكند. و همين شغلى است كه شغل انبياست. و اگر خداى نخواسته، معلّمى يا معلّمهايى بر خلاف مسير حق باشند، تربيت نشده باشند، تزكيه نشده باشند، برخلاف صراط مستقيم الهى باشند، اين آينههاى صيقلى كه نفوس جوانهاى ماست، در آن همان تعليمات اعوجاجى كه در اين خود معلم هست نقش مىبندد، و او را رو به انحراف مىبرد يا به طرف شرق و يا به طرف غرب. كمال جمهورى اسلامى؛ برقرارى حكومت و عدل الهى جمهورى اسلامى محتاج به تربيت و تزكيه است. تمام قشرهاى ملت ما و همۀ ملتها احتياج به تربيت و تزكيه دارند، احتياج به تعليماتى كه از ناحيۀ انبيا آمده است دارند. مجرد اينكه ما ادعا بكنيم كه جمهورى ما اسلامى است اين ادعا پذيرفته نيست. آن وقت جمهورى ما اسلامى مىشود و به كمال خودش مىرسد كه خداى تبارك و تعالى در اين ملت و در اين كشور حاكم باشد؛ يعنى از آن نقطه اولى تا آن آخر حكومت، حكومت الهى باشد. سردمداران، همه الهى باشند. كسانى كه در رأس حكومت هستند، كسانى كه در رأس امور هستند الهى باشند، از نفسانيت خارج شده باشند، خود را نبينند، شخصيت خود را نبينند، چون نه خودى دارند و نه شخصيتى، هرچه هست از خداست. اگر انسان الهى بشود و ادراك بكند كه اين بندگان راه خدا، اينها بندگان خدا هستند و بايد با آنها آن كرد كه خدا راضى است، اگر ما بيدار بشويم و بفهميم كه ما از خدا هستيم و به او رجوع مىكنيم ـ اِنّا لِلّهِ وَ اِنّا اِلَيْهِ راجِعُونَ 12
ـ اگر اين دو كلمه را ما در زندگى بفهميم كه ما از او هستيم و همه از اوست و ما هيچ هستيم و هيچ نداريم و هرچه داريم از اوست و ما به سوى او برگشت مىكنيم و از ما حساب مىبرند، ما را در حساب واقع مىكنند، اين دو كلمه را اگر ما بفهميم، با بندگان خدا آن طور كه خدا راضى است و آن طور كه امر خداست عمل مىكنيم. در همۀ ارگانهاى دولتى، در همۀ بازارهاى اسلامى، در همۀ كوچه و خيابانهاى ممالك اسلامى و در همه جا اگر اين كلمه الهى وارد بشود، در كارخانهها وارد بشود، در مزارع وارد بشود، در مدارس وارد بشود، در وزارتخانهها وارد بشود، در مجالس شورا و شوراها اين دو كلمه اگر وارد شد و ايمان به او آمد، و انسان ادراك كرد اين را و ايمان به او آورد؛ يعنى در قلبش واقع شد كه ما و همه از خدا هستيم و به او رجوع مىكنيم، همۀ موجودات از خداست و بايد با عدل الهى با آنها رفتار كرد و همۀ ما برمىگرديم به خداى تبارك و تعالى، و اگر با عدل الهى رفتار كرديم خداى تبارك و تعالى به ما رحمت بزرگ را وارد مىكند، و اگر با عدل الهى رفتار نكرديم، آنجا خدا با ما با عدل رفتار مىكند كه هيچ كس نمىتواند از زير آن بار بيرون برود. سعادت بشر در علم همراه با تربيت آنها كه گمان مىكنند كه مدارس بايد علم در آن باشد و ديگر كارى به اين مسائل نداريم، بايد متخصصين باشند، ساده انديشند آنها. سادهانديشى است كه انسان گمان كند كه يك معلمى كه انحراف دارد، معلّمى كه يا طرف شرق است و يا طرف غرب، يا تربيت شرقى دارد يا تربيت غربى،آن را ما معلم قرار بدهيم از براى اين فرزندانى كه نفوسشان مثل آينه صيقلى است. و هرچه در او وارد بشود مىپذيرد. سادهانديشى است كه ما جوانهاى خودمان را به دست معلمى بدهيم كه به طرف شرق مىرود و بچههاى ما را شرقى كند، يا به طرف غرب مىرود و بچههاى ما را غربى كند. سادهانديشى است كه ما گمان كنيم كه فقط تخصص، ميزان است و علم، ميزان است. علم الهى هم ميزان نيست. علم توحيد هم ميزان نيست. علم فقه و فلسفه هم ميزان نيست. هيچ علمى ميزان نيست. آن علمى ميزان است و آن علمى براى بشر سعادت است كه تربيت در او باشد، كه او از مربّى القا شده باشد، از كسى كه تربيت الهى شده است القا بشود به بشر. آن اگر در همۀ مدارس ما ـ چه مدارس علوم اسلامى و چه مدارس علوم ديگر ـ اگر در همۀ آنها اين معنا باشد و انحراف در كار نباشد و استقامت باشد، چندى نمىگذرد كه همۀ جوانهاى ما كه اميد آتيه اين مملكت هستند، همه اصلاح مىشوند. و همه نه شرقى و نه غربى بار مىآيند، و همه بر صراط مستقيم واقع مىشوند. سادهانديشى است كه ما گمان بكنيم كه كافى است براى ما اينكه يك اشخاصى باشند داراى علم، اشخاصى باشند كه علم داشته باشند و تربيت، و لااقل علم داشته باشند و انحراف نداشته باشند. فرضاً كه ما بخواهيم كه علم را رواج بدهيم و از علم علما استفاده كنيم، بايد علمى باشد و لااقل انحراف نباشد، كار نداشته باشد به شرق و غرب. اين طور نباشد كه معلّمين ما و مربّيهاى جوانهاى ما، تربيت مسكو شده باشند يا تربيت واشنگتن. سادهانديشى است كه ما گمان كنيم كه بايد همۀ اينها كه تخصص دارند هر طورى مىخواهند باشند. بايد بيايند و ما از آنها استفاده كنيم. استفاده نمىتوانيم بكنيم اگر مرض ظاهرى ما را يك متخصص خوب بكند، امراض باطنى براى ما ايجاد مىكند، از يك مرض كم به يك مرض بزرگ، از يك مرض كوچك به يك مرض بزرگ ما را مىكشاند. بايد توجه داشته باشيم ما به همۀ مسائل. همين حزب بعثى را كه ملاحظه مىكنيد كه الآن مبدأ اين همه گرفتارى براى كشور ما و براى كشور مُسْلمِ عراق ايجاد كرده است، و براى آنجا بيشتر از اينجا ايجاد كرده است. اينها همينها هستند كه بسياريشان متخصصند، و بسياريشان دانشگاه رفته و از دانشگاه بيرون آمدهاند، لكن تربيت نداشتند، تزكيه نداشتند. اگر علم باشد و تزكيه نباشد، هم آن رژيم سابق پيش مىآيد و هم اين رژيم صدام. اگر ما تزكيه نكنيم خودمان را و چنانچه همراه با علم، تزكيه نباشد؛ كشور ما هم كشيده مىشود به همان طرفها و ما هم صدام خواهيم شد. بايد تربيت شما، تربيت معلم، يك تربيت اسلامى باشد، يك تربيت انسانى باشد، يك تربيت در صراط مستقيم باشد. والاّ تربيت مسكو را نمىتوانيم بپذيريم و تربيت واشنگتن را هم نمىتوانيم بپذيريم. لزوم رفتار انسانى با اسيران جنگى اگر ما تربيت بشويم، و بحمداللّه ملت ما تحولى حاصل كرده است و مقدمه اين است كه تربيت آخر هم بشود، با همۀ اشخاصى كه با ما هم حتّى مخالف هستند به طور انسانيت عمل مىكنيم. چنانچه الآن مىبينيد كه ارتش ما و پاسدارهاى ما با اين اُسَرايى كه آوردند، به طور انسانيت عمل مىكنند و بايد بيشتر عمل كنند. من سفارش مىكنم تمام كسانى را كه اين اُسَرا در اسارت آنها هستند، به حسن سلوك و به رفتار انسانى، و مهماناند اينها براى شما. و البته الآن در دست آنها اسلحه نيست. و من اعلام مىكنم كه هر كس از افراد ملت ما اسلحه را كنار بگذارد و بيايد در ملت ما وارد بشود مثل ساير افرادى كه هستند، آنها در پناه اسلام محفوظ هستند. ولى ما اين قدر سادهانديش نيستيم كه كسانى كه اسلحه دارند و اتاق جنگ دارند آنها را هم وارد بكنيم در بين كشور خودمان و شغل به آنها بدهيم و يا معلمشان كنيم و يا در وزارتخانهها ببريم. اسلحه داشتن دليل بر خيانت است و توطئه. اسلام خيانتكار را تأديب مىكند. و كسانى كه توطئهگرند از دنيا بيرون مىكند. ما نه آن طور هستيم كه اگر توبه كار بشوند و اسلحه را زمين بگذارند و بيايند، آنها را نپذيريم. اگر هر يك از جيش عراق كه به روى ما اسلحه كشيده است اسلحه را كنار بگذارد و پناه بياورد به مملكت اسلامى ما، آنها را مثل مهمانان عزيز مىپذيريم. و هر كس از اين جناحهاى داخلى كه تا حالا شرارت كردند و مشغول شرارتاند دست بردارند و اسلحه را كنار بگذارند و در دامن ملت وارد بشوند آنها را مىپذيريم. و هر كس اسلحه در دست اوست مثل جيش صدام حسابش مىكنيم. الآن اين اشخاصى كه اسير مملكت اسلامى هستند اينها اسلحه ندارند، و اينها بايد به طور انسانى، به طور خوب با آنها رفتار بشود كه مىشود. لكن در عراق آن دستگاههاى تبليغاتى عراق كه هر روز دروغ مىگويد، راجع به اين هم دروغپردازى مىكند كه نه، اشخاصى كه اسير مىشوند با آنها چه مىكنند و چه مىكنند. در صورتى كه اين حرف دروغ است و مملكت ما اين اسرا را به طور انسانى، به طور اسلامى، به طور خوب با آنها رفتار مىكند و پذيرايى از آنها مىكند. و هر كس كه مىخواهد بيايد، از دنيا بيايند ببينند كه چه مىكنند اينها. البته تبليغات سوء زياد است و ما بايد احتراز كنيم از كارهايى كه تبليغات سوء در آن كارها بهانه پيدا مىكند. اعلام برائت از اعمال خلاف قانون ما در هر جا كه هستيم، پاسبانها در هر جا كه هستند، پاسدارها در هر جا كه هستند، ارتشيها در هر جا كه هستند، ژاندارمرى در هر جا كه هست، و ارگانهاى دولتى هر جا كه هستند، موظفاند كه به مسائل اسلامى رجوع كنند، و مسائل را اسلامى ختم كنند. ما مىخواهيم يك مملكت اسلامى باشد. و من اعلام مىكنم كه هر كس به من نسبت بدهد مطلبى را كه بر خلاف دستورات اسلامى است، دروغ گفته است. و هر كس كه به من نسبت بدهد كه من راضى هستم به اينكه يك وجب از زمين مردم غصب بشود، برخلاف موازين اسلامى اخذ بشود، يا يك شاهى از مردم گرفته بشود و مصادره بشود و موازين اسلامى نداشته باشد، يا يك محاكمه بشود بر خلاف موازين اسلامى، يا يك تازيانه به كسى زده باشد برخلاف مصالح اسلامى، من از آنها بَرى هستم. و خداى تبارك و تعالى هم بَرى است. من از خداى تبارك و تعالى سلامت و سعادت همۀ انسانها را و سلامت و سعادت ملت خودمان و كشور خودمان را مىخواهم و از خداى تبارك و تعالى مىخواهم كه شما موفق بشويد در تربيت معلم. و معلمهاى تربيت شدۀ صحيح را در كشور ما تربيت كنيد كه سعادت ملت ما حاصل بشود. والسلام عليكم و رحمة اللّه و بركاته
عنوان :
اهمیت تعلیم و تربیت و مقدم بودن امر تربیت بر تعلیم
مرجع :
صحیفه امام (۱۳) صفحه ۵۲۳
مکان :
تهران، جماران
تاریخ :
۱۳۵۹-۱۰-۱۸
حضار :
گروهى از دانشجویان مراکز تربیت معلم شیراز، اصفهان، اراک و یزد