عنوان :
...
کتاب :
...
منبع :
...
تاریخ :
...
گوینده :
...
مکان :
...
اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم بسماللّه الرحمن الرحيم تسليت فاجعۀ قم من متحيرم كه اين فاجعه را، اين فاجعۀ بزرگ 1
را، به كى بايد تسليت بگويم؟ آيا به رسول اكرم ـ صلىاللّه عليه و آله ـ و به ائمۀ معصومين ـ عليهم السلام ـ به حضرت حجت ـ سلاماللّه عليه ـ تسليت بگويم؛ يا به امت اسلام، به مسلمين، به مظلومين در تمام اقطار عالَم تسليت بگويم؛ يا به ملت مظلوم ايران تسليت بگويم؛ يا به اهالى محترم قم، داغديدهها، تسليت بدهم؛ يا به پدر و مادرهاى مصيبت ديده تسليت بدهم؛ يا به حوزههاى علم و علماى اعلام تسليت بگويم؟ به كى بايد تسليت گفت و از كى بايد تشكر كرد در اين قضايا كه براى اسلام پيش مىآيد و اين ملت بيدار ايران در مقابل اين مصيبتها استقامت مىكند، كشته مىدهد، هتك مىشود. بىجهت و بدون هيچ مجوّزى مردم را به مسلسل بستند. و تاكنون آنچه به ما اطلاع دادند گرچه مختلف است لكن هفتاد، در بعضى از خبرگزاريها صد، غالباً كه به ما تذكر دادهاند صد، دويست و پنجاه، از بعض تلگرافاتى كه از اروپا آمده است، يا از امريكا، عدد را سيصد نوشتند و باز هم معلوم نيست. عدد مجروحين الآن معلوم نيست؛ بعد احصائيه لابد پيدا مىكند اگر بتواند. اگر مثل 15 خرداد به درياچۀ حوض سلطان مردم را نريخته باشند. اگر بتوانند آمار پيدا كنند. گفته شد ـ تأييد هم شد ـ كه اشخاصى رفتند كه خون خودشان را بدهند به اين اشخاصى كه محتاج به خون بودند در مريضخانهها، و آنها را گرفتهاند. و آنهايى كه خون به آنها نرسيده بعضى مردهاند، و كشتهها را ندادند به صاحبانش. اگر يكى هم اصرار كرده، مىگويند پانصد تومان گرفتهاند براى اينكه كشتند او را. اينها را بايد ما از كى تشكر كنيم؟ به كى تسليت بدهيم؟ ملت ايران را بايد ما از آن تشكر كنيم. ملت بيدارى است، ملت هوشيار و مقاومى است در مقابل ظلم. در عين حالى كه اين همه ظلم مىبيند، اين همه كشته مىدهد، در عين حال، مقاومت مىكند، ايستادگى مىكند. و اين ايستادگى به نتيجه خواهد رسيد. هيچ اشكالى نيست كه بعد از اينكه ملتها بيدار شدند و بعد از آنكه حتى زنها قيام كردند بر ضد دولت و بر ضد اين جباران، يك همچو ملتى پيروز مىشوند ان شاءاللّه. اسلحه در دست ناصالحان من شنيدهام كه در زمان رضا خان، مرحوم مدرس به رضا خان ـ پدر اين خان ـ گفته بوده است كه من شنيدم كه «شيخ الرئيس» 2
گفته من از گاو مىترسم براى اينكه اسلحه دارد و عقل ندارد. اين حرف اگر از شيخالرئيس هم مثلاً ثابت نباشد، يك حرفى است حكيمانه كه اسلحه وقتى در دست اشخاص غيرصالح افتاد و ناشايسته چه مفاسدى دارد. از اول، بشر مبتلاى به همين بوده كه اسلحه در دست اشخاص ناصالح بوده است. از اولى كه بشر تمدن پيدا كرد، به خيال خودش، اسلحهها در دست ناصالحها بوده و همۀ مشكلات بشر همين معناست. تا خلع سلاح نشوند اين اسلحهدارهاى ناشايسته، كار بشر سرانجام پيدا نمىكند. انبيا هم آمدند كه اين اسلحهدارهاى بىصلاحيتِ بىعقل را خلع سلاح كنند و نتوانستند؛ آنها قلدر بودند. در هر عصرى هم اشخاص لايق كه خواستند اين اسلحه را از نالايقها بگيرند و [خود به] دست بگيرند موفق نشدند، و اين اسلحه در دست نالايقها و بىعقلها و غيرصالحها بود. همۀ اين مشكلاتى كه شما ملاحظه مىكنيد همين معناست. از اولى كه بشر در دنيا آمده است و باب تنازع بين صالح و غيرصالح پيدا شده است، در همۀ اين دورهها، اسلحهها دست غيرصالحها بوده ـ مگر بسيار كم، بسيار نادر. و با اين اسلحهها چه جنايتها كه واقع شده است. حالا ما به آن تاريخهاى خيلى دور نمىرويم، اين جنگهايى كه اخيراً ـ يعنى در اين صد سال ـ در دنيا اتفاق افتاده است، جنگ اول جهانى، جنگ دوم جهانى، اين جنگهايى كه در ويتنام در اين آخر اتفاق افتاد، اين كشتارهايى كه از مردم شد، براى اين بود كه اسلحهها در دست غيرصالحها بود؛ ناشايستهها اسلحهها را به دست داشتند. جنايات رضاخان اين خونريزيهايى كه در اين پنجاه سالى كه ما ياد داريم و چه تلخيها در ذائقۀ ما هست از اين پنجاه سال و كمى از شما، يا هيچ يك از شما، تمام اين قضايايى كه در اين پنجاه سال سلطنت غيرقانونى اين روسياهها منعقد شده است ... ما كه سنّمان به كهولت رسيده است مُشاهِد اين سياهبختيهاى مردم و اين جنايات و اين كشتارهايى كه اين قدارهدارهاى غيرصالح انجام دادند [بوديم]. از اول كه آن كودتاى اول واقع شد، و ما آن وقت در اراك بوديم، اين به حَسَب چيزهايى كه در راديوهاى آن وقت بعد از اينكه اين جنگ دوم شروع شد، در راديوهاى آن وقت اين مطلب را گفتند، مردم مىدانستند تا يك حدودى لكن درست نه؛ تبليغات سوء نمىگذاشت درست مردم بفهمند لكن بعد از آنكه آن شخص را، آن آدم سياهرو را، رضا خان را، از ايران بيرون كردند، در راديوى دهلى گفتند كه ما اين را آورديم سر كار و چون خيانت كرد حالا برديمش. رضا خان را از اول انگليسهاى جنايتكار، انگليسهاى غيرصالح كه اسلحه در دستشان بود، رضا خان را اسلحهدار كردند؛ و اين آدم ناشايستۀ بىاصل را با اسلحه آوردند و مسلط كردند بر مردم و چه جناياتى، چه جناياتى در اين مدتى كه آن مرد سياهرو روى كار بود[واقع شد كه]، نمىشود تشريح كرد. توطئۀ «كشف حجاب» نمىتوانيم تلخيهاى آن روزها را براى شما تشريح كنيم. اينها به طور اطمينان در تواريخ محفوظ است و ان شاءاللّه به انقراض اين دودمان سياهرو تاريخها بيرون مىآيد و نوشتهها بيرون مىآيد و ان شاءاللّه شماها ببينيد، و اگر ماها و شماها نديديم نسلهاى بعد خواهند ديد، اگر بتوانند تشريح كنند آن جناياتى كه آن مرد كرد. چه خونها ريخت، چقدر از علما را اسير كرد، چقدر به اسم اتحادِ شكل به اين ملت بيچاره فشار آوردند، و چقدر مظلومها را كتك زدند، و چقدر علما را هتك كردند، و چقدر عمامهها را از سر اهل علم برداشتند. و اين مرد بىصلاحيت وقتى كه تركيه رفت، آنجا ديد كه آتاتورك يك همچو كارها و همچو غلطهايى كرده است، از همانجا ـ از قرارى كه آن وقت مىگفتند ـ تلگراف كرده است به عمال خودش كه مردم را متحدالشكل كنيد. آن وقت منتها به عذر اينكه اين زارعين از باب اينكه در آفتاب مىخواهند بروند كار بكنند، كلاه لبهدار داشته باشند تا اينكه توى آفتاب اذيت نشوند! لكن مطلب معلوم بود كه اينها نيست. وقتى هم كه از سفر آمد، كه ديگر فشارها شروع شد. يك رشته فشارهاى زياد دنبال همين اتحاد شكل بود و جنايات. چقدر علما را در اين قضايا اذيت كردند، تبعيد كردند، بعضى را كشتند. و بهانۀ دومى كه باز به تقليد از آتاتورك بىصلاحيت ـ آتاتورك مسلحِ غير صالح ـ باز انجام داد، قضيۀ كشف حجاب [بود] با آن فضاحت. خدا مىداند كه به اين ملت ايران چه گذشت در اين كشف حجاب. حجابِ انسانيت را پاره كردند اينها. خدا مىداند كه چه مخَدراتى 3
را اينها هتك كردند و چه اشخاصى را هتك كردند. علما را وادار كردند با سرنيزه كه با زنهايشان در مجالس جشن، يك همچو جشنى كه با خون دل مردم با گريه تمام مىشد، [شركت كنند]. مردم ديگر هم به همين ترتيب. دسته دسته اينها را دعوت مىكردند و الزام مىكردند كه با زنهايتان بايد جشن بگيريد. «آزادى زن» اين بود كه الزام مىكردند، اجبار مىكردند با سرنيزه و پليسْ مردم محترم را، بازرگانهاى محترم را، علما را، اصناف را، به اسم اينكه خودشان جشن گرفتند. در بعضى از جشنها، به اصطلاح خودشان، اينقدر گريه كردند مردم كه اينها از آن جشن شايد اگر حيايى داشتند پشيمان مىشدند. يك رشته هم اين بود، كه خدا مىداند كه چى كردند. جلوگيرى از مجالس روضه خوانى يك رشته هم جلوگيرى از منابر و جلوگيرى از روضهخوانى و خطابه به هر عنوان. در تمام ايران شايد گاهى اتفاق افتاد كه عاشورا يك مجلس نداشت. بعضِ از اشخاصى كه يك قدرى مثلاً جرأت داشتند، نصف شب، آخر شب، سحر مجلس داشتند كه اول اذان مثلاً تمام بشود. همۀ ايران را از اين فيض و از اينكه حتى ذكر مصيبتى بشود، ذكر حديثى بشود محروم كردند. اين جز اين [بود] كه اسلحه در دست بىعقل بود؟ افاضل بايد اسلحهدار باشند. اگر اسلحه در دست ناصالح باشد، آن وقت اين مفاسد از آن پيدا مىشود. و آن جناياتى ـ كشتار عامى ـ كه در مسجد گوهرشاد واقع شد و دنبال آن علماى خراسان را گرفتند آوردند به تهران حبس كردند؛ علماى بزرگ را حبس كردند و بعضىشان [را] هم محاكمه كردند و بعضىشان [را] هم كشتند. اسلحه در دست بىعقل بود. علماى اصفهان، علماى آذربايجان، اينها، به مجرد اينكه كلمهاى گفتند، يك نهضتى كردند، اينها را گرفتند و تبعيد كردند و بردند به جاهايى. علماى آذربايجان مدتها ظاهراً در سُنْقُر بودند. و مرحوم آقا ميرزا صادق آقا ـ رَحِمَهُاللّه ـ تا آخر هم نرفت به تبريز. يك رشته هم در زمان آن مرد خبيث اين رشتهها بود كه چه كردند و قابل ذكر نيست يعنى من كه حافظه ندارم، كسى هم حافظه داشته باشد با يك مجلس و دو مجلس نمى شود اين مصايب را ذكر كرد. كشتارها به دستور شاه در زمان شماها هم كه مبتلاى به اين شاخدار بىعقل شديد، گمان نكنيد كه يك تفنگ [تير] انداخته بشود در ايرانْ طرفِ يك آدمْ بدون اذن شاه. هيچ همچو گمانى نكنيد كه رئيس نظميۀ قم، رئيس سازمان 4
قم، پليس قم، يك همچو جرأتى داشته باشد كه تفنگ بزند و مردم كشى كند. هيچ، گمان اين مطلب را هيچ عاقلى نبايد ببرد. تمام اينها گزارش داده مىشود كه وضع اينطور است، و تصريحاً خود اين خبيث بايد دستور بدهد كه بزنيد. 15 خرداد را خود اين خبيث از قرارى كه گفتند در طياره، در هليكوپتر، چرخ مىزد[ه] و فرمان مىداده. فرمان مىداده كه به لشكرهاى خارجۀ دنيا! 5
لشكرهايى كه هجوم آوردند به ايران، به آنها حمله كنند! اين بىعرضهها كه در مقابل سلاطين يا در مقابل رئيس جمهورها، خصوصاً رئيس جمهور امريكايى، بالفعل اينقدر خاضعند و اينقدر چاپلوسند و خودشان را وابسته و پيوسته به اينها مىدانند، همين بىعرضهها، از بىعرضگىشان وقتى كه وارد مىشوند در جمعيت خودشان، چون مسلط هستند اينها را اذيت مىكنند. آنجا دستبوسى مىكنند و چاپلوسى، وقتى كه مىرسند به مملكت خودشان شروع مىكنند به كارهاى هرزگى. من قبلاً كه مىگفتند آزاديهايى دادهاند، همين جا اين مطلب را به آقايان عرض كردم كه اگر اين آدمْ نوكرى خودش را تحكيم كند با اين كارتر خبيث، اين دفعه يك سيلى به صورت مردم بزند كه بالاتر از همه. لكن ما نمىدانستيم به اين زودى، همچو دنبال اينكه ـ دنبال اين معنا كه با كارتر حسابش را تمام كرد و نوكرىاش را تثبيت كرد، بهانه درست كند كه ضرب شست نشان بدهد. بهانه درست كردند در قم؛ و الاّ قم آنطورى كه همه نقل مىكنند، آنطورى كه اشخاص نقل مىكنند ـ غير مطبوعات خودشان ـ آنهايى كه بودند در آنجا، با آرامش مردم داشتهاند مىآمدند و مىخواستند عرض حالشان را به علما بكنند، يكى از بين آنها، از خودشان وادار مىكردند آنها، يك سنگى زده يك جايى را شكسته؛ هجوم كردند و تيراندازى كردند. 15 خرداد هم همين بود. 15 خرداد هم غائله را ... مردم البته خودشان براى ـ فرض كنيد كه ـ مصالحى قيام كرده بودند لكن شلوغكارى نبود در كار. اينها يك دستهاى خودشان در تهران [درست] كردند، كتابخانهاى را آتش زدند و جايى را، دكانى را غارت كردند و بهانه درست كردند، با بهانه مردم را به مسلسل بستند. بهانه درست كردند. اين جنايت اخير هم كه با بهانه واقع شد و الاّ مردم كه نمىخواستند جنگ بكنند. كسى كه اسلحه ندارد كه با يك گاوِ اسلحهدار نمىتواند جنگ بكند. جنگى در كار نبوده. لكن ايشان بايد بفهماند كه من ديگر، آن آدمى كه قبلاً بود، نرفته [و] ملاقات نكرده بود، نيستم! من ملاقات كردم، من كارم را درست كردم، من تحكيم كردم نوكرى را. ديگر شما حق نداريد كه خيال كنيد كه من نخير، ديگر وابسته نيستم، من وابستهام! من مىكشم! اين اُشْتُلُمْها و اُلْدُرُمْها 6
براى همين معناست كه مىخواهد به مردم ضرب شست نشان بدهد كه مبادا يكوقتى يك چيزى، يك كسى، خيال بكند. لكن بد خوانده بود؛ نمىدانست كه با اين كشتارْ چه فضاحتى به سرش در مىآيد. آدمى كه مىگويد يك ملت همه با من موافقند، همه رأى دادند به اينكه مثلاً اين انقلاب سفيد خونين، همه رأى به من دادند، مردم سرتاسر ايران بر ضد ايشان قيام كردهاند؛ از قم شروع شد، تهران، و رفت تا خراسان و آذربايجان و از آن طرف تا كرمان و از آن طرف تا اهواز و ـ عرض مىكنم كه ـ آبادان؛ سرتاسر ايران قيام كردند بر ضد ايشان. اين اشخاصى كه ايشان ادعا مىكرد كه همه با من موافقند، ما همه هستيم، همهْ ما را مىخواهند، ملتْ من را مىخواهد، اگر يك روز اين سرنيزۀ امريكا از سر اين برداشته بشود، در خودِ دربارْ پوستِ اين آدم را مىكنند، خود دربار. يك روز يك همچو تجربهاى آقاى كارتر بكند، رها كند اين ملت ضعيف را، رها كند اين مردم را، اين سازمانهايى كه به گوش ما مىرسد سازمان مثلاً چه و كذا. همهاش بازى است؛ امنيتى در كار نيست كه سازمان امنيت اينجا باشد يا امنيت عمومى باشد. اينها همه براى بازى دادن مردم است. كمونيسم مخدر است مىخواهند مردم را نظير كمونيستى ... كمونيستى يك مخدرى است براى مردم. نه اين است كه يك چيزى، يك حلِ عقدهاى مىكند. مگر مىشود كسى كه خودش آدم نيست براى آدمها كار بكند؛ مگر مىشود كه يك مسلح غير صالح براى مردم ضعيف كار بكند. من خودم شاهد اين قضيه بودم كه وقتى كه در همين جنگ عمومى 7
كه بنا بود سران لشكرها، سران دوَل، در ايران با هم ملاقات بكنند، استالين آن وقت رئيس شوروى بود ـ اين استالينى كه حالا هم عكسهايش را مىاندازند و چه مىكنند؛ گر چه اخيراً ديگر آبرويى ندارد لكن ايشان رئيس شوروى بود ـ آن دوتاى ديگرى كه يكىاش از امريكا بود و يكىاش از انگلستان بود، اينها با امر عادى آمدند، رفتند ـ آنطور كه نقل مىكردند آن وقت ـ رفتند به سفارتخانههاى خودشان؛ و بنا بود در تهران يك جلسهاى داشته باشند. لكن استالين كه همه به او برادر مىگفتند و همه مىگفتند ما همه با هم، مثل هم هستيم و براى مردم دلسوزى مىكرد و «قارداش» 8
به او مىگفتند، ايشان، مىگفتند حتى گاوى كه از آن شير مىخواهد بخورد آوردهاند همراهش كه مبادا از گاوهاى ايران شير بخورد! گاو را با طيارهاى كه حامل خودش بوده، حامل يك گاو هم بوده! هم او اسلحهدار بىعقل و هم خودش اسلحهدار بىعقل! بلكه خدا مىداند كه او بدتر از آن رفيقش بود! خدا مىداند كه اينطور بود. ايشان، اين آدم، با حتى گاو شيرده آمد و وارد شد. و اين را ديگر خودم با چشمم ديدم كه از بين راه خراسان، از شاهرود يا يك قدر جلوتر (اين ديگر منطقۀ آنها بود، منطقۀ شوروى بود؛ ايران را به چند منطقه قسمت كرده بودند، آن منطقۀ شوروى بود) من خودم ديدم كه ـ ما با اتوبوس مىرفتيم براى زيارت ـ اين سربازهاى آنها مىآمدند گدايى مىكردند جلوى اتومبيلها. يك دانه سيگار وقتى كه به او مىدادند، اينقدر خوشحال مىشد كه دستش را پشتش مىگذاشت و شروع مىكرد سوت زدن. كمونيستى براى اين است كه مردم را بازى بدهند. مگر مىشود كسى به مبادى غيبى اعتقاد نداشته باشد و در فكر مردم باشد و در فكر اصلاحات؟ بازى است همهاش. اين اسلحهدارها يك دفعه ـ فرض بفرماييد كه ـ كتك و بساط است، يكوقت هم با تبليغات توأم با هم. الآن هم مىبينيد كه زدهاند مردم را كشتهاند، اين همه جنايت وارد كردهاند. حالا تبليغات را ببينيد. تبليغات دست خودشان است. تبليغات را ببينيد چه مىكند؛ همۀ گناهها را گردن مردم مىاندازد، و كشتهها هم شش تا بودهاند كه چند تاش زير پاى مردم رفته، يك بچۀ سيزده ساله؛ يك چيزى از طرف آنها ـ جنايتى ـ واقع نشده! اينها تبليغات دست خودشان است. از آن طرف اينطور تبليغات مىكنند، از آن طرف اينطور كشتار مىكنند. تمام اين مفاسد براى اسلحهدار بودن غيرصُلَحاست. صلحا بايد اسلحه داشته باشند. عدالت، شرط اصلى زمامداران اسلام اسلام خدايش عادل است، پيغمبرش هم عادل است و معصوم، امامش هم عادل و معصوم است، قاضىاش هم معتبر است كه عادل باشد، فقيهش هم معتبر است كه عادل باشد، شاهد طلاقش هم معتبر است كه عادل باشد، امام جماعتش هم معتبر است كه عادل باشد، امام جمعهاش هم بايد عادل باشد ـ از ذات مقدس كبريا گرفته تا آن آخر. زمامدار بايد عادل باشد؛ وُلاتشان 9
هم بايد عادل باشند. اين وُلاتى كه در اسلام مىفرستادند، واليهايى كه مىفرستادند به اين طرف و آن طرف، امام جماعتشان هم بود، بايد عادل باشد. اگر عادل نباشد، اگر عدالت در بين زمامداران نباشد، اين مفاسدى است كه داريد مىبينيد. اسلحه دست اشخاص غيرصالح، اسلحه دست اشخاص ناصالح، اشخاص بىانصاف، بىعدالت. ادعاى اصلاحات ارضى و آزادى زنان اينها از اين طرف آدمكشى مىكنند، از آن طرف «عدالت اجتماعى، عدالت اجتماعى»! از آن طرف فشار مىآورند به زنها كه بايد بىحجاب بشويد، از آن طرف «آزادى نسوان، آزادى نسوان»! اينها مضحكه است؛ اين آزادى مضحكه است، آزادى نيست. از آن طرف «اصلاحات» ـ «اصلاحات ارضى»، از آن طرف بازار براى امريكا درست مىكنند! تمام «اصلاحات ارضى» ما اين شد كه ما [كه] يك گوشهاى از مملكتمان براى تمام مملكتمان آذوقه داشت باقىاش بايد برود بيرون و پول بگيرند، حالا هر چى دست مىزنى مىگويند از خارج بايد بيايد! آن وقت هم افتخار مىكنند به اينكه ما آنيم كه گندم از خارج آورديم، جو از خارج آورديم، پرتقال از خارج آورديم، تخم مرغ از خارج آورديم! گريه دارد اين ، و حيا در كار نيست. اصلاحاتشان هم يك همچو اصلاحاتى است كه همۀ آن مفسده است. آن وقت مىگويند كه همۀ علما موافق با اصلاحاتى است كه ما كرديم و با «انقلاب سفيد». در تمام ايران اگر يك عالِم تو پيدا كردى كه موافق با انقلاب خونين تو باشد، حقدارى بگويى همۀ علما. اين معممى كه خودت درست كردى را بگذار كنار، اينكه عالِم نيست. معممى كه خودت عمامه سرش گذاشتى و مىرقصانيش هر جورى دلت مىخواهد، خوب، البته در هر جا يك همچو چيزى يكى ـ دو تا هست. اما تو در ائمۀ جماعت تهران يك امام جماعت پيدا كن كه موافق با تو باشد؛ كه بگويد من موافقم. در تمام ائمۀ جماعت ولايات يك امام جماعت پيدا كن كه بگويد من با تو موافقم. در قم تو يك ملا پيدا كن كه بگويد من با تو موافقم. خوب، حيا در كار نيست. همۀ مفسدهها را انجام مىدهند، همۀ كارهاى خلاف را انجام مىدهند، و بعد براى اينكه مردم را بازى بدهند مىگويند كه «با من همۀ علما موافقند، يكى هم كه اهل اينجا نيست مخالف است»! اسلحهْ دست بىاصل و دست غيرصالح است. همۀ اسلحهها را ملاحظه كنيد، يك نظر عمومى بكنيد. قلم خودش يكى از اسلحههاست؛ اين قلم بايد دست اشخاص صالح و دست افاضل باشد. وقتى كه قلم دست اراذل افتاد، مفسدهها زياد خواهد شد. الآن قلم دست اراذل است، در يك محيطهايى و در يك جنبههايى. و اين اراذل هر چه آن رذلِ فوقشان انجام مىدهد، به يك صورت زيبايى، با يك قلم شيوايى، اينها خوب بزك كرده نشان مىدهند. اين جنايتى است كه از قلم به اين ملت مىخورد. مفسدههايى كه آنها مىكنند، جناياتى كه آنها مىكنند، خونريزيهايى كه آنها مىكنند، اين اهلِ قلم غير صالح كه اين حربه در دستش است، اين با قلمفرسايى خودش، و مىنشيند توى خانهاش و قلمفرسايى مىكند و همۀ چيزها را وارو نشان مىدهد، هر مطلبى شده باشد عكسش مىكند. اين هم يك رشته است كه قلم بايد دست اشخاص صالح باشد. فرهنگ، مبدأ خوشبختيها و بدبختيها فرهنگْ مبدأ همۀ خوشبختيها و بدبختيهاى ملت است. اگر فرهنگْ ناصالح شد، اين جوانهايى كه تربيت مىشوند به اين تربيتهاى فرهنگ ناصالح، اينها در آتيه فساد ايجاد مىكنند. فرهنگ استعمارى، جوان استعمارى تحويل مملكت مىدهد. فرهنگى كه با نقشۀ ديگران درست مىشود و اجانب براى ما نقشهكشى مىكنند و با صورت فرهنگ مىخواهند تحويل جامعۀ ما بدهند، اين فرهنگْ فرهنگ استعمارى و انگلى است. و اين فرهنگ از همۀ چيزها، حتى از اين اسلحۀ اين قلدرها بدتر است. اين قلدرها اسلحهشان بعد از چند وقت مىشكند، و حالا هم شكسته، اما وقتى فرهنگ فاسد شد، جوانهاى ما كه زيربناى تأسيس همه چيز هستند از دست ما مىروند و انگل بار مىآيند، غربزده بار مىآيند. اينها را از همان اول، از همان كلاسهاى اول، توى ذهنهايشان هى مطالبى مىكنند تا برسند به آن بالا. اگر فرهنگْ فرهنگ صحيح باشد جوانهاى ما صحيح بار مىآيند. اگر فرهنگْ فرهنگ حق باشد، فرهنگ الهى باشد، فرهنگى باشد كه براى منفعت اهل ملت، براى منفعت مسلمين باشد، اين افرادى كه مىبينيد كه الآن سر كار هستند، اينها از آنها بيرون نمىآمد. فرهنگ ما يك فرهنگ استعمارى است، فرهنگ ما در دست صُلَحا نيست، صالح ادارهاش نمىكند. دانشگاه استعمارى اگر دانشگاه ما يك دانشگاه صحيح استقلالى بود، مستقل بود، و اشخاصى كه در آنجا ـ اگر صالحى هم در آنجا باشد ـ مىتوانستند كه كارى را كه مىخواهند و صلاح است انجام بدهند، روزگار مملكت ما به اينجا نمىرسيد؛ و به بدتر از اينكه نسل آتيه شايد ـ خداى نخواسته ـ بشود. دانشگاه ما را اشخاصى قبضه كردند كه اينها خودشان انگل هستند، و خودشان استعمارى هستند، و خودشان نوكرمآب هستند. و تمام اينها سرچشمهاش همان يك نفر آدم است. حالا مگر در دانشگاه اگر يك معلمى، يك استادى، بخواهد يك چيزى بگويد، قدرت دارد؟ مگر سازمان امنيت به امر «اعليحضرت» مىگذارد كه يك همچو حرفى بشود؟ اگر دانشگاه ما يك دانشگاه صحيحى بود، اين جوانهاى ما كه در دانشگاه مىخواهند يك حرف حقى را بزنند، با پليس خفهشان نمىكردند. دختر را مىزنند، پسر را مىزنند، جوان را مىزنند، حبس مىكنند، چه مىكنند! خوب براى اين است كه دانشگاه ما استقلالى ندارد. دانشگاهْ ما نداريم. دانشگاهى كه يك نفر آدم بر آن حكومت كند، اين دانشگاه نمىشود. محيط علم بايد محيط آزاد باشد. تبعات مجلس ناصالح و غير ملى اگر مجلس ما يك مجلس صالحى بود و اين ابزار دست صُلَحا بود، اين قوانين را مىگذاشتند بگذرد؟ مصونيت مستشارهاى امريكايى كه ذلت ايران و ننگ ايران است و بود، اينها مىگذاشتند تصويب بشود؟ مجلسْ ما نداريم. يك عده اشخاص مأمورند. همان مأمور سازمان امنيت، اسمش را گذاشته «مجلس». اينها مأمورند همهشان. اگر اينها آزاد بودند و اگر مجلس ملى بود و مال مردم بود كه نمىگذاشتند اين همه اسلحه بخرند؛ نفت ما را بدهند و آهن بخرند، آهنى كه نمىتوانند به كار بيندازند؛ خودشان هم متحيرند؛ بايد مستشار امريكايى و متخصص امريكايى بيايد نشان بدهد. و به اينها هم نشان نمىدهند. آنها يك جانورهايى هستند كه به اين حرفها تسليم نمىشوند. آنها آمدند اينجا با حقوقهاى گزاف، حقوقهاى گزاف كه ما اطلاع نداريم؛ تصورش هم نمىكنيم كه اينها هر يكىشان ماهى چقدر مىگيرند، همين قدر عددشان را مىگويند زيادند. مستشارها و تَبَعاتشان چند صد نفر، يا چند هزار نفر ـ من الآن نمىدانم ـ و آن وقت با چقدر، شصت هزار نفر ـ ظاهراً گفتند ـ با چقدر حقوق؛ هر يك چقدر حقوق از اين ملت مىگيرند. از جيب اين فقرا و بيچارهها در مىآورند و به جيب اين گردن كلفتها مىريزند. و آن وقت اينها مگر به نظامى ما تعليم نظامى مىدهند؟ اينها مىخواهند اين نظاميها را همين طورى نگه دارند كه هر طورى دلشان مىخواهد عمل بكنند. شاه، منشأ تمام مفاسد اگر ما يك ارتش انگلى نداشتيم و يك ارتش مستقل داشتيم، اجازه نمىداد كه مستشارها بيايند همۀ چيزها در تحت دستور آنها باشد؛ و اينها صاحبمنصبهايشان جز آلت هيچ چيز نباشند. براى اينكه ارتش ما هم يك ارتشى [مستقل]نيست؛ همهاش در تحت نظر يك آدم است. يك آدم فاسد همه چيز را فاسد كرده. يك بز فاسدِ كچل مىگويند يك گله را كچل مىكند. اين فساد، همۀ فسادها... منتها ايران از باب اختناقى كه هست نمىتوانند دست بگذارند روى آنكه همۀ مفسدهها زير سر اوست. مىگويند مأمورين، مأمورين! آقا مأمورين از كى امر دارند كه بكشند مردم را؟ از كى امر دارند كه بريزند توى مدرسۀ حجتيه و طلبهها را بكشند؟ از كى امر دارند كه در چهار راهها مسلسل را بكشند و مردم را بكشند؟ 10
مگر كسى مىتواند امر بدهد الاّ خود آن مردك؟ از خود اوست همۀ اين مفاسد. مگر مجلس حق دارد كه يك كلمهاى بگويد بدون اذِن اين مردك؟ مگر ارتش حق دارد يك كلمه بگويد بدون اذِن اين؟ مگر قضات ما آزادند؟ مگر استقلال قضايى ما داريم؟ قضات ما هم حربۀ قضا دستشان است و صلاحيت هم ندارند. اشكال اين است كه چرا رفتى قاضى شدى؟ مىگويى نمىتوانم حكم حق بكنم؛ خوب، غلط كردى رفتى قاضى شدى، رها كن. الآن ادارۀ مملكت ما، هر گوشهاش را دست بگذاريد، اسلحه دست غيرصالحها هست. و سَرِ همۀ امور هم برمىگردد به دربار، و برمىگردد به اين شخص. اين را بايد از بين برد. من نمىدانم كه اين ارتش چرا خواب است. آخر چرا اينقدر ذلت مىكشد. چند روز بيشتر نگذشته بود از رفتن كارتر زهرمارى، اين بساط را درست كرد. حالا هم اولش است؛ اگر مجال به او بدهند اوّلش است، اگر تنبه پيدا نكرده باشند كه چند نفر را كشتند و يك هياهويى پيدا شد كه موجش در همۀ دنيا رفت و همۀ عالَم فهميدند و راديو صدايش را به خارج و همه جا پر كرد. راديوى خودشان هم هر چه مىخواهد بگويد. مگر مردم ديگر بازى مىخورند از اين حرفها. ملت بيدار شده. آقا، مردم بيدار شدند؛ اگر مردم بيدار نبودند كه بازارها را اين جور نمىبستند. روز جمعه، روز پنجشنبه ـ از قرارى كه هم نقل شده است و هم مقاماتِ اطلاعات رسمى اطلاع دادهاند ـ بازار تهران اعتراضاً تعطيل شده. و مسئلۀ تعطيل بازار تهران يك امر عادى نيست، يك امر خلاف عادت است. هيچ كس نمىتواند اين كار را بكند. اين احساسات و بيدارى ملت است كه اين كار را انجام داده. اين آقا كه مىگفت كه «همه با من موافقند»، اين بازار تهران، آن هم بازار اهواز، آن هم اصفهان، آن هم شيراز! اين كيفيت زندگى ماست. لزوم اتحاد همۀ اقشار ما اميدواريم كه همۀ طبقات، چه طبقات علما و مجتهدين و چه طبقات محصلين علوم دينيه و چه بازاريها ـ بازرگانها و چه لشكريها و كشوريها، كه همه خون دل مىخورند از دست اين خبيث، ما اميدواريم كه تمام اينها دست اتحاد به هم بدهند، احزاب سياسى ما مستقلاً كار نكنند، همه با هم روابط داشته باشند. همان طورى كه حالا در اين قصه ـ قضيۀ اخير ـ همه اظهار تنفر كردند؛ و هم بعض احزاب سياسى اظهار تنفر كردند، و هم علما و هم اهل بازار و هم دانشگاهيها و همه. هم خارجيها براى ما تلگراف كردند و اظهار تنفر خودشان را از دستگاه كردهاند؛ از امريكا، از اروپا. و آنها بعضىشان نوشتند سيصد نفر در اين قضيه از بين رفته است. مژدۀ قطع ريشۀ فساد من اميدوارم كه همۀ جبههها، همۀ جبههها با هم همدست بشوند. و اگر ملت به همۀ ابعادش همدست بشود، اين اسلحه از دست اين ناصالحها خلع مىشود و شاخ اين گاو شكسته مىشود. تشتت نكنند، اسباب تشتت فراهم نكنند. با بهانههاى جزئى و بچهگانه با هم جنگ نكنند، با هم در نيفتند. اين چيزها را آنها درست مىكنند و بين مردم درست مىكنند تا مردم را به هم مشغول كنند و استفاده كنند. بيدار بشوند مردم؛ شدهاند ان شاءاللّه. و با هم بشوند، مجتمع باشند تمامشان. با هم دست به هم بدهند و ان شاءاللّه به حول و قوۀ خدا با دست هم دادن شما به هم و تفاهم همۀ جبههها با هم، بزودى قطع مىشود اين ريشه؛ بزودى ان شاءاللّه قطع مىشود؛ ان شاءاللّه. و من از خداى متعال سلامت همه را خواهانم. و من تشكر خودم را به همۀ طبقات، به همه از اينكه علماى اسلام را تنها نگذاشتند و همۀ جبههها خصوصاً علماى اعلام، خصوصاً بازاريها[ى ]بزرگوار، من تشكر از همۀ آنها مىكنم. و از همۀ آنها استدعا دارم كه هم دعا به اسلام بكنند، و هم جبهههاى خودشان را محكم كنند و واحد كنند. و كلمۀ واحده باشد و آن كلمۀ واحده، قطع ايادى ظَلَمه و ايادى اجانب باشد؛ بلكه اين مملكت يك سروسامانى پيدا بكند و دست اجانب از آن كوتاه بشود؛ منافعى كه خود مملكت ما دارد صرف ضعفا و صرف مصالح خود اهل مملكت بشود و همه چيزش درست بشود. و اين نمىشود الاّ اينكه خلع بكنند اين سلاح را از آنها. و اميد است ان شاءاللّه خلع بشود اين سلاحها. والسلام عليكم و رحمةاللّه
عنوان :
جنایات رژیم پهلوى
مرجع :
صحیفه امام (۳) صفحه ۳۱۶
مکان :
نجف، مسجد شیخ انصارى
تاریخ :
۱۳۵۶-۱۰-۲۹
حضار :
روحانیون، طلاب، و جمعى از مردم