عنوان :
...
کتاب :
...
منبع :
...
تاریخ :
...
گوینده :
...
مکان :
...
بسم اللّه الرحمن الرحيم تلاش اجانب در بىهويت نمودن ملت ايران ما آن صدمهاى كه از قدرتهاى بزرگ خورديم، بايد بگوييم كه بالاترين صدمه صدمۀ شخصيت بوده. آنها كوشش كردند كه شخصيت ما را از ما بگيرند، و به جاى شخصيت ايرانى ـ اسلامى، يك شخصيت وابستۀ اروپايى، شرقى، غربى به جايش بگذارند؛ يعنى تربيت فاسدى كه در رژيم سابق بود و بتدريج داشت قوت مىگرفت، اين بود كه از همان كودكستان شروع كنند به اين برنامه اطفال ما را از همان جا زمينۀ تبديلشان به يك موجود وابسته فراهم كنند، تا برود به مرتبۀ بالا مثل دبيرستان؛ و بعد هم بالاتر از او. در طول اين مدتها كه ايران مبتلا به اين بوده است اين بيمارى در او پيدا شده است كه ما نمىتوانيم كار بكنيم. ما همه چيز را بايد از خارج بياوريم، و يا استمداد كنيم از آنها. اگر يك آپانديس را مىخواهيم عمل كنيم، طبيب از خارج بياوريم، يا اين را بفرستيم به خارج. شما ديديد كه در زمان محمدرضا براى يك مرض خيلى جزئى ـ حالا آپانديس بود يا شبيه به او ـ از خارج طبيب آوردند. و مىدانيد كه يك كسى كه ادعاى اين را داشت كه من رهبر اين ملت هستم و من مىخواهم اين كشور را به «تمدن بزرگ» برسانم و آن همه تبليغات براى اين مسئله كردند تا او را يك شخصيت بزرگى نشان بدهند، از يك همچو شخصيت به قول خودشان «بزرگ» يك همچو عملى، چه غائلهاى و چه فاجعهاى براى مملكت ايجاد مىكند در نظر خارج و در نظر داخل. در خارج ايجاد مىكند اين مطلب را كه اينها چنانچه طبيب متخصصى راجع به يك همچو امرى هم داشتند. خوب، ديگر لازم نبود از خارج بيايد. در داخل هم، بىاعتبار كردن اطبا و دكترهاى ما بود. انسان اين طور مىفهمد كه اين يك مسئله اتفاقى نبود كه اين آدم از باب اينكه به اين وابستهاش علاقه داشت مىخواست كه از خارج بياورد. اين يك مسئله برنامهريزى شدهاى بود كه شخصيت را بگيرند از اين كشور. اگر مىخواستيد شما يك زمينى را، يك خيابانى را اسفالت كنيد، يك جادهاى را اسفالت كنيد، دستشان را دراز مىكردند پيش خارج كه از خارج بيايند، متخصصين بيايند اين كار را بكنند. اين نه از باب اينكه اينجا نبود. از باب اينكه مىخواستند اينجا را اصلش ناديده بگيرند. اصلش مملكت خودشان را بگويند ما هيچ كارهايم و اصلاً ما چيزى نيستيم. بايد ما همه چيزمان از خارج باشد، حتى آسفالت مثلاً يك جادهاى. آن خرجهاى فوق العاده را مىكردند، و آن خرجش خيلى مهم نيست، آن القاى اين مطلب در ذهن عامه مردم كه ما در يك همچو امور كوچك هم احتياج به متخصص خارجى داريم، اين مهم بود. و اين روى برنامه بود. آنها مىخواستند كه اصلش همۀ مغزهايى كه در ايران هست وابسته باشد؛ يعنى خود اطبا هم شخصيت خودشان را گم كنند، و به جاى اينكه خودشان شخصيت داشته باشند، احاله كنند يك چيزهايى را به خارج، خوف اينكه ما نمىتوانيم. محاصرۀ اقتصادى؛ فرصتى براى خودكفايى شما ديديد در اين جنگ تحميلى كه پيش آمد و محاصرۀ اقتصادى ما شديم، خود ايرانيها خود ارتشيها اين قطعات را درست كردند. اگر قبل از اين بود، يكى از آن قطعات را نمىتوانستند درست كنند؛ از باب اينكه شخصيتشان را گم كرده بودند، مىگفتند بايد متخصص بيايد. من اعتقادم است كه اگر ما در محاصرۀ اقتصادى يك ده سال، پانزده سال واقع بشويم شخصيت خودمان را پيدا مىكنيم؛ يعنى همۀ مغزهايى كه راكد بودند در آن وقت و نمىتوانستند فعاليت بكنند به فعاليت مىافتند. اين طبيعى است كه اگر يك نفر آدم يك جايى نشسته و همه چيز او را مىآورند تقديمش مىكنند اين فكرش به كار نمىافتد، حتى كاسب هم نمىتواند بشود! اگر يك آدمى بود كه اول صبح چايش را و نانش را بياورند، ظهر هم همين طور. شب هم همين طور، هر احتياجى هم داشت، هر چيزى بود، برآورده كردند، اين نمىتواند ديگر هيچ كارى بكند، يك مرد فلجى مىشود. اينها مىخواستند كه [در] اين مملكت يك موجودات فلج بار بياورند. تبليغات دامنهدار و اعمال بسيار كوبنده بود كه به ما حالى كنند كه شماها نمىتوانيد! شماها نمىآيد ازتان هيچ كارى. از آن طرف هم از آنجا هر چيزى بياورند و متخصصين از خارج وارد كنند، و هر چيزى كه احتياج دارند راجع به هر امرى از خارج بياورند. وقتى كه يك ملتى ديد كه خارج همه چيزش را دارد اداره مىكند و ديگر احتياجى ندارد، اين به فكر نمىافتد كه خودش احتياجش را رفع كند. آن روزى كه اين ملت فهميد كه اگر ما جديت نكنيم براى كشاورزيمان، جديت نكنيم، براى صنعت نفتمان، جديت نكنيم براى كارخانههاى خودمان، از بين خواهيم رفت و كسى نيست كه به ما بدهد، وقتى اين احساس پيدا شد در يك ملتى كه من خودم بايد هر چيز مىخواهم تهيه كنم، ديگران به من نمىدهند، اين احساس اگر پيدا شد، مغزها به راه مىافتد و متخصص پيدا مىشود در هر رشتهاى و بازوهايى كه هر عملى را مىتوانند انجام بدهند به كار مىافتند: كشاورزى را خودشان درست مىكنند؛ كارخانهها را خودشان راه مىاندازند. چنانچه مىبينيد كه كارخانهها را راه انداختهاند ـ خودشان. در تلويزيون هم گاهى ديده مىشود كه خود راه انداختهاند، و يا ابتكاراتى كردهاند اينها. اين ابتكارات از بركات اين محاصرۀ اقتصادى بود. اگر ما هر چيزى مىخواستيم مىفرستادند، جوانهاى ما ديگر نمىرفتند دنبال اينكه خودمان بكنيم. هست ديگر! مىخواهيم چه كنيم. اين محاصرۀ اقتصادى را كه خيلى از آن مىترسند، من يك هديهاى مىدانم براى كشور خودمان، براى اينكه محاصرۀ اقتصادى معنايش اين است كه «ما يَحْتاج» 1
ما را به ما نمىدهند. وقتى كه ما يحتاج را به ما ندادند، خودمان مىرويم دنبالش. ممكن است يك ده سالى زحمت بكشيم، ده سالى گرفتارى داشته باشيم، اما نتيجه آخرش اين است كه بعد از ده سال خودمان هستيم؛ ديگر احتياج به اينكه دست دراز كنيم طرف اين مؤسسه يا آن مؤسسه يا آن كشور و اين كشور نيستيم. اشكال مطلب همين است كه در رژيم سابق جورى عمل كرده بودند و جورى ما را و جوانهاى ما را تربيت كرده بودند كه خودشان را تهى مىديدند از همه چيز، و مىگفتند مصرف كنيم ما. و اين را يك چيزى مىدانستند! و حتى تعبير بعضىها اين بود كه خوب، چه عيب دارد، ديگران نوكرما هستند براى ما مىآورند، ما هم مصرف مىكنيم! غافل از اينكه خير، ارباب شما هستند! و همه چيزهاى شما را مىبرند به اين صورت كه مىخواهيم به شما چيز بدهيم. خودباورى و اتكا به خويشتن مهم اين است كه ما بفهميم كه ديگران به ما چيزى نمىدهند، ما خودمان بايد تهيه كنيم. اگر اين كشاورزها اين معنا را حاليشان بشود، باورشان بشود كه خارج به ما چيزى نمىدهند، خود كشاورزها كار را انجام مىدهند؛ خود ملت انجام مىدهند. از قرارى كه شنيدم در چين يك وقتى در پشت بامهايشان هم گندم مىكاشتند. علاوه بر زمينهايشان، توى حياطهاشان، در پشت بام هم گندم مىكاشتند. يك مملكت اگر بخواهد خودش به پاى خودش بايستد، مستقل بشود در همۀ ابعاد، چاره ندارد جز اين تفكر كه «ما بايد از خارج چيز وارد كنيم» از كلهاش بيرون كند.مغزش توجه به اين بكند كه ما از خارج نبايد وارد بكنيم. اگر يك چيزى نداريم، از خارج برايمان نمىآورند آن [را] فلان كار را انجام نمىدهيم، تا خودمان درست كنيم. اگر يك وقت ديديم كه ما چنانچه يك كارخانهاى را نمىتوانيم راه بيندازيم، اتكال به اين نكنيم كه برويم از خارج بياوريم. خودمان دنبالش برويم تا كار انجام بگيرد، و انجام مىگيرد. مغزهاى اروپا با مغزهاى ايران فرقى ندارند، جز اين معنا كه آنها آن طورى تربيت شدند و خودشان را آن جورى درست كردند؛ و ماها را اين طورى تربيت كردند. ما را يك موجودات مهملى بار آوردند. خوب، تا كى ما بايد اين تحمل را بكنيم كه ما يك موجودات مُهْمَلى هستيم، و بايد از اربابها پيش ما برسد؟ حتى نانمان را آنها بدهند و گوشتمان را آنها بدهند؛ اداراتمان را آنها درست كنند؛ ارتشمان را آنها. اين بايد يك آخرى داشته باشد. نمىشود كه هميشه انسان انگل باشد به غير. و عمده اين است كه ما باور كنيم كه خودمان مىتوانيم. اول هر چيزى، اين باور است كه مىتوانيم اين كار را انجام بدهيم. وقتى اين باور آمد، اراده مىكنيم. وقتى اين اراده در يك ملتى پيدا شد، همه به كار مىايستند، دنبال كار مىروند. در هر صورت، اين باور را بايد از گوش [و] مغز خودمان بيرون كنيم. و كسانى كه گوينده هستند، كسانى كه نويسنده هستند، كسانى كه فرض كنيد در ادارات هستند و اطلاعات دارند، اين مطلب را به مردم بباورانند. همان طورى كه آنها با تبليغات خودشان در طول چند صد سال تقريباً اين مطلب را در شرق بوجود آوردند كه ما تا طرف غرب، تا طرف شمال نرويم، طرف شرق نرويم، كار نمىتوانيم انجام بدهيم. اين يك باورى بوده است كه نويسندهها [و] گويندگان آن وقت همۀ آنها در تعقيب اين بودند. يك عدهاى با اينكه حسن نيت داشتند، عقيدهشان اين بود كه بايد اين طور بشود. حالا هم خيلىها عقيدهشان اين است كه ما بايد يك پيوندى داشته باشيم، با اينكه حسن نيت دارند. يك عده هم وابسته بودند، اجير آنها بودند، براى اينكه اين مسئله را دامن به آن بزنند. حالا كه يك مملكتى شده است كه آن چيزى را كه در نظر [كسى] امكان نداشت و هيچ كس احتمالش را نمىداد كه امريكا را كه داراى همه چيز هست، داراى قدرت اول دنياست تقريباً، يك ملت كوچكى كه آن همه تبليغات كردند و آن همه وابستگى بايستد و امريكا را بيرونش كند ـ اين مسئلهاى بود كه به نظر خيليها امكانش نبود. من بر نخوردم به شخصى كه بگويد كه نه مىشود، يا ساكت بود، يا مىگفت نمىشود. خوب، ديديد كه وقتى ملت خواست، شد. يك ملت وقتى يك چيزى را بخواهد، اين خواهد شد ـ و اينها الآن در صدد اين هستند كه آن مسئله را باز پيش بياورند: مسئلۀ اينكه ما خودمان نمىتوانيم؛ ما خودمان متخصص نيستيم؛ ما خودمان تحصيلاتمان ناقص است. اين مسئله را پيش بياورند. آن ممالكى كه توانستند مثل ژاپن، ژاپن ـ خوب ـ اول چيزى نبود. كوشش كردند. تا اينكه حالا با امريكا مقابله مىكند. بسيارى از [مصنوعات] او در امريكا فروش مىرود. خوب، يك امرى نشدى را شد كردند. يا هندوستان كه الآن پيش رفته است، براى اين است كه اين فكر را در خودش پيش آورده است كه ما نبايد وابسته باشيم... .
عنوان :
ضرورت خود باورى و اغتنام فرصت محاصره اقتصادى براى خودکفایى
مرجع :
صحیفه امام (۱۴) صفحه ۱۳۳
مکان :
تهران، جماران
تاریخ :
۱۳۵۹-۱۱-۲۶
حضار :
کفیل وزارت نفت معاونان مدیران شرکت ملى نفت و گاز و صنایع پتروشیمى و شرکتهاى وابسته