عنوان :
...
کتاب :
...
منبع :
...
تاریخ :
...
گوینده :
...
مکان :
...
بسم اللّه الرحمن الرحيم دانشگاه، مركز تربيت و پرورش انسانها دانشگاه مركز سعادت و در مقابل، شقاوت يك ملت است. از دانشگاه بايد سرنوشت يك ملت تعيين بشود. دانشگاه خوب يك ملت را سعادتمند مىكند. و دانشگاه غير اسلامى، دانشگاه بد، يك ملت را به عقب مىزند. در رژيم سابق، شايد از همۀ جنايتها، جنايت اينكه دانشگاه را به طور صحيح نگذاشتند عمل بكند شايد از همۀ جنايات بالاتر باشد. آنچه كه در اسلام مطرح است اموال نيست؛ ماديات نيست؛ معنويات است كه بايد از دانشگاه به همۀ اقشار سرايت بكند. يعنى چه دانشگاه شما، و چه دانشگاه روحانيون. اين دو قشر هستند كه تربيت امت به عهدۀ اين دو قشر است. اين دو قشر از همۀ قشرها عملشان شريفتر و از همۀ قشرها مسئوليتشان بيشتر است. عمل شريف، براى اينكه مركز انسان درست كردن است. دانشگاه بايد مركز درست كردن انسان باشد. چه دانشگاه روحانى، و چه دانشگاه شما. و اين يك امرى بوده است كه انبيا ـ عليهم السلام ـ مأمور بر همين امر بودهاند كه انسان درست كنند. كتب آسمانى، همۀ كتب آسمانى، براى انسان ساختن آمده است. اگر انسان ساخته بشود، همه چيز به صورت معنويت درمىآيد؛ يعنى ماديات هم به صورت معنويت در مىآيد. به عكس، اگر چنانچه قشرها شيطانى باشند و از دانشگاه ما و شما انسانهاى منحرف بيرون بيايند، معنويات هم به صورت ماديات درمىآيد؛ فانى در ماديات مىشود. رسالت پيامبران، الهى كردن همه ابعاد انسان آن چيزى كه انبيا مىخواستند اين بود كه همۀ امور را الهى كنند؛ تمام ابعاد عالم را و تمام ابعاد انسان را، كه خلاصۀ عالم است؛ عصارۀ عالم است. انبيا براى اين آمدند كه همۀ اينها را الهى كنند. يعنى انسان، كه خلاصه و عصارۀ همۀ عالم است، يك انسان الهى بشود كه وقتى كه هر كارى مىكند روى جنبۀ الهيت بكند. انبيا اينطور بودند كه معاشرتهايشان هم جنبۀ الهى داشته است؛ ازدواجهاشان هم جنبۀ الهى داشته؛ همه چيزهايشان؛ هر جهتى كه ما به نظرمان يك جهت مادى حيوانى هست آنها اين جنبه را انسانى، اين جنبه را الهى كردهاند. اگر جنگ مىكنند، جنگهايشان الهى است و براى اوست. اگر صلح مىكنند صلحهايشان هم الهى است و براى اوست. در مقابل طاغوت. يك جنبۀ الهى در مقابل طاغوت است. طاغوت همه چيزش مادى است؛ شيطانى است؛ معنويات را هم مىكشد طرف ماديات و طرف دنيا. لكن آنها كه تابع دستورات الهى هستند همين مادياتى كه همه از آن استفاده مىكنند، همين ماديات را، يك صورت معنويت به آن مىدهند؛ با جنبۀ معنويت به اينها نگاه مىكنند؛ همۀ عالم را به جنبۀ الهيت نگاه مىكنند؛ همه را مظاهر خدا مىدانند اگر محبت به مردم داشته باشد، نه به عنوان اينكه اين پسر من است؛ دختر من است؛ اين برادر من است؛ به آن عنوان معنويت كه هست كه بندۀ خداست؛ فرستادۀ خداست. شيطان عكس اين است. طاغوت عكس اين است. انبيا آمدند كه مردم را از ظلمات به نور دعوت كنند؛ اللّهُ وَلِىُّ الَّذينَ آمَنُوا يُخرِجُهُم مِنَ الظُلُماتِ إلَى النُّورِ والَّذينَ كَفَرُوا أولِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخرِجُونَهُم مِنَ النُّور إلَى الظُلُمَاتِ 1
يا اخراج از ظلمتها به نور است؛ اين كار انبياست؛ اين كارى است كه خداى تبارك و تعالى به وسيلۀ انبيا انجام مىدهد. و يا از نور به ظلمت است. فطرت انسانى، كه يك فطرت نورانى است به حسب خلقت، اينها اين فطرت را مىكشند طرف ظلمت؛ از نور به ظلمت مىآيد. اين كار طاغوت است. اين دو جنبه است. و هر كدام اصحابى دارد. مؤمنين، آنهايى كه به خدا ايمان دارند، از همۀ ظلمتها به نور كشيده مىشوند. و كفار، آنهايى كه ايمان به خدا ندارند، از نور به طرف ظلمتها كشيده مىشوند. انقلاب در راستاى حاكميت الهى چيزهايى كه در عالم واقع مىشود و ما بايد از آن چيزها تنبه پيدا بكنيم، يكى از امور همين نهضت ايران است. از اين نهضت ايران بايد ما تعلّم پيدا كنيم؛ تنبه پيدا بكنيم. مطالعه كنيم در اين نهضت ببينيم كه اين نهضت چه بود؛ براى چه بود؛ و چه شد كه تا اينجا پيروز شده است؛ و بايد چه كرد كه تا آخر پيروز بشود. نهضتها در عالم خيلى بوده است؛ انقلابات در عالم خيلى بوده است؛ انقلاب در شوروى هم بود؛ انقلاب در فرانسه هم بود؛ انقلاب ايران با آنجا چه فرقى دارد؟ و انقلاب ايران براى چه هست، و انقلاب شوروى براى چه بود؟ مردم ايران چرا در خيابانها ريختند و فرياد كردند و همه «اللّهاكبر» گفتند و فرياد كردند؟ قضيه اين چه بود؟ آيا مردم ايران هم مثل شورشيهاى شوروى فرياد مىكردند و علف مىخواستند؟ فرياد مىكردند و دنيا مىخواستند؟ خونشان را جوانهاى ما براى اينكه يك زندگى مرفهى در دنيا داشته باشند خون مىدادند؟ اين مىشود كه يك كسى خودش را بكشد كه زندگىاش خوب باشد؟ يا خير، اين يك نهضت الهى بود. نهضت مثل نهضتهاى آنهايى كه به خدا اعتقاد ندارند يا آنهايى كه نهضتهايشان نهضتهاى جهت مادى بوده است، نبوده است. نهضت ايران نهضتى بود كه خداى تبارك و تعالى در آن نقش داشت و مردم به عنوان جمهورى اسلامى، به عنوان اسلام، به عنوان احكام اسلام،در خيابانها ريختند و همه گفتند ما اين رژيم را نمىخواهيم؛ و حكومت عدل اسلامى و جمهورى اسلامى مىخواهيم. آن چيزى كه انگيزۀ اين ملت بود، انگيزۀ همه قشرها، اِلاّ بعضيها. زنها در خيابانها ريختند؛ مردها در خيابانها ريختند؛ بچهها آمدند. [اسلام بود] همين ديشب كسى مىگفت كه من شاهد قضيه بودم كه يك بچۀ ده دوازده ساله سوار موتورسيكلت شده بود و حمله كرد طرف يك تانك! از آن طرف هم بچه را تكهتكه كردند. اما او يك بيرق دستش بود و حمله كرد. اين چه بود؟ قضيه، قضيۀ چه بود كه يك همچو تحول در يك ملت پيدا شد؟ گرايش ملت ايران به راه و روش مسلمانان صدر اسلام اين تحول عظيمى كه در اين ملت پيدا شد يك تحولى بود كه فقط براى اين معنا كه مثلاً رژيم نباشد؟ يا دنباله داشت؟ رژيم نباشد؛ حكومت اسلامى باشد. اساس آن بود؛ اساس آن بود كه مىخواستند قرآن حكومت كند در اين كشور. موانع را برداشتند كه حكومت، حكومت اسلامى باشد؛ نه اينكه همۀ مقصد اين بود كه فقط آزاد باشيم. همۀ مقصد اين بود كه مستقل باشيم؟ ايران مىخواست كه مثل مملكت مثلاً سوئد باشد؟ آزاد هستند؛ مستقل هم هستند؛ اما اگر از قرآن در آن خبرى نباشد، باز هم چنين مىخواهند؟ ايرانىها اين را مىخواستند كه قرآن باشد يا نباشد؟ اسلام باشد يا نباشد؟ ما آزاد باشيم، ما آن جهت حيوانىمان، آن جهت حيوانىمان اشباع بشود، كارى به معنويات ديگر ما نداريم! ايران جوانهاى خودش را براى اين داد؟ يا ايران متحول شده بود به يك ملت صدر اسلامى؛ يك جوانهايى مثل جوانهاى صدر اسلام كه شهادت را براى خودشان فوز مىدانستند، مىگفتند شهيد هم بشويم سعادتمنديم. مسئله اين بود؛ و مسئله اين هست. حوزه و دانشگاه ايدهآل دانشگاه مبدأ همۀ تحولات است. از دانشگاه، چه دانشگاه علوم قديمه چه دانشگاه علوم جديده، از دانشگاه سعادت يك ملت و در مقابل سعادت، شقاوت يك ملت سرچشمه مىگيرد. دانشگاه را بايد جديت كرد، جديت بكنيد دانشگاه را درستش كنيد، دانشگاه را اسلامىاش كنيد. مملكت ما براى اسلام زحمت كشيده است و بايد براى اسلام زحمت بكشد و مىكشد و همه چيزش بايد اسلامى بشود. همين توقع نباشد كه دولت اسلامى باشد؛ خير، همه چيز بايد اسلامى بشود. همۀ قشرها بايد قشر اسلامى باشد؛ كه هركس بيايد ببيند جمعيت را، ببيند كه يك جمعيت الهى اينها هستند؛ يك جمعيت اسلامى اينها هستند. الآن وقتى است كه خداى تبارك و تعالى ما را امتحان مىكند. همين حالا. همين «عصر». ما الآن بعد از اينكه انقلاب به پيروزى رسيده است، تا حدودى الآن وقتى است كه ما در امتحان هستيم كه حالا كه ما آزادى پيدا كرديم، اين آزادى را صرف چه مىكنيم. آزادى پيدا كرديم؛ آزادى! حالا من آزادم كه هر كارى مىخواهم بكنم؟ آزادم كه به هر كه مىخواهم اذيت بكنم؟ آزادم كه هرچه مىخواهم بنويسم؟ ولو به ضد اسلام باشد؛ ولو به ضد منافع مملكت باشد. اين آزادى است؟! اين را ما مىخواستيم؟ ما آزادى مىخواستيم، يا آزادى در پناه اسلام ما مىخواستيم؟ ما اسلام مىخواستيم. اسلام هم آزادى دارد، اما آزادى بىبندوبارى نه. آزادى غربى ما نمىخواهيم. بىبندوبارى است آن. هركس با هر جورى مىخواهد!؟ هرچه هرچه!؟ نيست آنطور. آزادى كه ما مىخواهيم، آزادى در پناه قرآن ما مىخواهيم. استقلال ما مىخواهيم، آن استقلالى كه اسلام به ما بدهد؛ آنكه اسلام بيمهاش كند. تمام مقصد ما اسلام است. همه اسلام است، براى اينكه اسلام مبدأ همۀ سعادتها و همۀ قشرها را از ظلمات به نور مىرساند. ما مىخواهيم يك جمعيتى نورانى پيدا بكنيم، يك قشرهاى نورانى كه وقتى وارد مىشويم در يك دانشگاهى، عملش نورانى، علمش نورانى، اخلاقش نورانى، همه چيزش نورانى باشد؛ الهى باشد. پيروزى نه براى اين است كه ما برسيم به يك مثلاً آزادى؛ برسيم به يك استقلالى و منافع براى خودمان باشد، همين؛ همين ديگر تمام؟ حالا كه ديگر منافع مال خودمان شد، ديگر كارى ديگر نداريم؟ هدف انبيا، تربيت انسان اينها مقدمه است. همهاش مقدمۀ اين است كه يك ملت انسان پيدا بشود؛ يك ملتى كه روح انسانيت در آن باشد پيدا بشود؛ تحول پيدا بشود در خود اشخاص. آن چيزى كه مطرح است پيش انبيا انسان است. آن چيز، چيز ديگر نيست؛ انسان مطرح است پيش انبيا؛ چيز ديگر پيش انبيا مطرح نيست. همه چيز به صورت انسان بايد درآيد. مىخواهند انسان درست كنند. انسان كه درست شد، همه چيز درست مىشود. رژيمها، به تبع خارجيها، مىخواستند كه در اين ممالك شرقى انسان درست نشود. آنها از انسان مىترسند. آنها مىخواهند كه يك انسانى پيدا نشود. انسان اگر پيدا شد، زير بار زور نمىرود. انسان اگر پيدا شد، منافع مملكتش را به خارج نمىدهد. امين است انسان. انسان براى خدا كار مىكند و براى خداست. زندگىاش براى خداست و مردنش هم براى خداست. يك همچو موجودى ممكن نيست كه براى اجانب خدمت بكند و به ضد كشور خودش قيام بكند. اينها نخواستند در دانشگاههاى ما انسان درست بشود. از انسان مىترسيدند. كوشش كردند كه نيروى انسانى ما را نگذارند رشد بكند؛ نيروى انسانى ما را نگذارند جلو برود؛ كوشش كردند؛ با هر ترتيبى كه توانستند؛ با هر نقشهاى كه داشتند. عمدۀ كارشان روى انسانها بود كه انسانها را نگذارند رشد بكنند. وقتى انسان تربيت نشد در يك مملكت، وقتى تمام نظر يك فرد به ماديت بود، وقتى تربيت، تربيت مادى بود، خوب، اين آدم مىخواهد كه داراى يك پارك باشد، اين از هر راهى شد بشود؛ اين فرقى به حالش نمىكند. براى اينكه مادى است. آدم مادى همين جهت ماده را نگاه مىكند؛ كار ندارد كه اين ماده، اين پاركى كه پيدا شده است، اين اتومبيلى كه پيدا شده است، از كجاست. هر چيز خودش را مىخواهد، به مبدأش كار ندارد. انسانِ الهى است كه اگر چنانچه يك چيزى را به او بدهند، مىپرسد از كجاست؛ چه هست؛ استفادۀ اين آيا صحيح است يا نه؛ اين اتومبيل آيا از راه حلال است يا حرام؛ خيانت است يا امانت. اين انسان است كه اين چيزها پيشش مطرح است؛ ما هم اين را مىخواهيم. اين اشتباه است كه ما مىگفتيم كه، يا مىگوييم كه، رژيم نباشد بس است ديگر؛ استقلال باشد بس است؛ آزادى باشد بس است. نخير، مسئله اين نيست. ما همۀ اينها را فداى انسان مىكنيم. ما انسان مىخواهيم. همه فداى انسان. انسان وقتى درست بشود، همه چيز درست مىشود. مدرس، يك انسان بود در اين چند سال كوشش كردند كه انسان نباشد. ... نگذارند يك انسانى پيدا بشود. اينها مىديدند كه يك فرد انسان اگر پيدا بشود ممكن است يك ملت را هدايت كند، ممكن است كه يك ملت را به خلاف آنها كند، از اين ناراحت بودند نمىگذاشتند كسى تحقق پيدا بكند. آنها از مدرس مىترسيدند. مدرس يك انسان بود. يك نفرى نگذاشت پيش برود كارهاى او را تا وقتى كشتندش. يك نفرى غلبه مىكرد بر همۀ مجلس! بر اهالى كه در مجلس بودند غلبه مىكرد يك نفرى، يك نفرى تا توى مجلس نبود ـ من آن وقت مجلس رفتم ديدم براى تماشا. بچه بودم، جوان بودم رفتم ـ مجلس آن وقت تا مدرس نبود، مثل اينكه چيزى در آن نيست؛ مثل اينكه محتوا ندارد. مدرس با آن عباى نازك و با آن ـ عرض بكنم ـ قباى كرباسى وقتى وارد مىشد، مجلس مىشد يك مجلس ـ طرحهايى كه در مجلس داده مىشد، آنكه مخالف بود، مدرس مخالفت مىكرد و مىماساند مطلب را! وقتى كه روسيه در يك قضيهاى ـ كه الآن يادم نيست ـ اولتيماتوم داد به ايران و آوردند به مجلس و قواى نظاميش هم حركت كرده بودند به طرف تهران يا قزوين كه اين را قبول كنند، مجلس ـ آنطور كه حالا نقل مىكنند ـ بهتشان زده بود كه بايد چه بكنند. قوا، قواى شوروى است، مقاومت نمىتوانيم بكنيم؛ قبول اين هم كه خيانت است. آنجا نوشته است كه يك روحانى با دست لرزان آمد و گفت حالا كه ما بايد از بين برويم چرا خودمان از بين ببريم؟ ما اين را ردش مىكنيم. رد كرد. همه هم قبول كردند. آنها هم هيچ كارى نكردند. اينها مىبينند يك انسان وقتى در يك ملت پيدا بشود، مىتواند كه مجراى امور را از آن طريقى كه آنها مىخواهند برگرداند. آنى كه آنها مىخواهند نگذارد بشود. كوشش كردند نگذارند انسان پيدا بشود. سعادت ملت در گرو حوزه و دانشگاه شما دانشگاهيها كوشش كنيد كه انسان درست كنيد. اگر انسان درست كرديد، مملكت خودتان را نجات مىدهيد. اگر انسان متعهد درست كرديد، انسان امين، انسان معتقد به يك عالم ديگر، انسان معتقد به خدا، مؤمن به خدا، اگر اين انسان در دانشگاههاى شما و ما تربيت شد، مملكتتان را نجات مىدهد. بنابراين، كار، كار بسيار شريف، و مسئوليت، مسئوليت بسيار زياد. الآن اين مسئوليت به دوش ما و شماست. اين مسئوليت بزرگ، يعنى سعادت ملت را شما و ما بايد بيمه كنيم: قشر روحانى و قشر دانشگاهى. سعادت ملت را شماها بايد بيمه كنيد. اين مسئوليت به دوشتان آمده، نرفتيد زارع بشويد. اگر زارع بوديد مسئوليت داشتيد، اما نه اين مسئوليت را. اگر يك كاسبى بوديد مسئوليت داشتيد در حدود شعاع خودتان؛ اما الآن مسئوليت، مسئوليت يك ملت است؛ مسئوليت يك كشور است. مسئوليت براى اسلام است. مقابل خدا، الآن همه مسئوليم. بايد همۀ ما كوشش كنيم، دانشگاه كوشش كند، دانشگاههاى دينى كوشش كنند، دانشگاههاى علمىِ شما كوشش كنند، انسان درست كنند همه دنبال اين باشيد: انسان. تفاوت انسانهاى الهى و مادى اگر انسانيت را استثنا بكنيد، يك فردى درست كنيد دانشمند، يك طبيبى كه بهتر از همۀ اطباى دنياست، اگر اين وجهۀ انسانى نداشته باشد، همين طبيب مضر است. همين طبيب وقتى كه مىخواهد يك كسى را معالجه كند، دنبال منافع است؛ نه دنبال معالجه؛ دنبال اين است از اين چقدر درمىآيد! هرچه بشود بيشتر بدوشد او را. اگر يك طبيب درست كنيد كه انسانى بار بيايد، او دنبال معالجه است؛ نه دنبال اينكه از اين چقدر درمىآيد. قضيۀ كسب نيست؛ قضيۀ علاج انسانى است؛ الهى است. يك طبيب مىتواند معالجهاش الهى باشد؛ مىشود معالجهاش شيطانى و طاغوتى باشد. معالجۀ طاغوتى، اينكه برود دنبال اينكه چقدر از اين درمىآيد. ـ چقدر ما قضيۀ استخوان لاى زخم! چقدر ما مىتوانيم از اين استفاده كنيم. هر چقدر مىتوانيم استفاده كنيم معطلش كنيم! الهى مىخواهد اين را نجات بدهد، ولو چيزى گيرش نيايد؛ مىخواهد اين را نجات بدهد. اگر در دانشگاه شما انسان درست شد، او مىخواهد ملت را نجات بدهد؛ در فكر اين نيست كه خودم چى باشم؛ مقام خودم چى باشد؛ مىخواهد نجات بدهد؛ و اگر طاغوتى شد، مىخواهد استفاده كند؛ نمىخواهد نجات بدهد؛ مىخواهد خودش را، براى خودش كار كند، نه براى كشور. كوشش كنيد كه الآن همه مسئول هستيم و بايد همه از عهدۀ اين مسئوليت بيرون بياييم. و همه بايد خدمت بكنيم. الآن مملكت ما محتاج به خدمت است. چه آنهايى كه انسان مىخواهند درست كنند و نيروى انسانى در دست آنهاست، و چه آنهايى كه در قشرهاى ديگر هستند، همه بايد به اين مملكت خدمت بكنند، بلكه اين آشفتگيهايى كه هست، اين آشفتگيها انشاءاللّه از بين برود؛ و شما به يك مملكتى كه از خودتان باشد خودتان در آن خدمت بكنيد؛ براى ملت خودتان و خودتان. و عمده اينكه براى نجات كشورتان و براى خدا. خداوند همۀ شما را انشاءاللّه موفق كند؛ و همۀ ما را به خدمتگزارى براى كشورمان، براى ملتمان، موفق كند. [امام د ر جواب سؤال يكى از حضار فرمودند:] من ديگر وقت اينكه حالا بنشينم و هى صحبت كنم ندارم، من حرفهايم همينهاست. من الآن ديگر حالم مقتضى نيست، حرفهاى ما همينهاست، ديگر بيشتر از اين ما حرفى نداريم. والسلام عليكم و رحمةاللّه و بركاته
عنوان :
لزوم اسلامى شدن دانشگاهها
مرجع :
صحیفه امام (۸) صفحه ۸۹
مکان :
قم
تاریخ :
۱۳۵۸-۰۳-۱۶
حضار :
پزشکان، استادان و دانشجویان دانشگاه شیراز