Picture of the author
Comma
صحیفه
سخنرانى

بسم اللّه‌ الرحمن الرحيم اختلاف ارزشها به حسب مكاتب مختلف امروز بحمداللّه‌، با دو گروهى كه هر دو گروه ارزشمندند، مواجه هستيم. گروه آموزندگان به ملت در سر تا سر كشور ـ البته گروهى از آنها ـ و گروهى هم از هلال احمر. ارزشها در دنيا به حسب مكتبها و به حسب ديدها مختلف است. با مطالعه به مكتبهايى كه در دنياست و به مسلكهايى كه در دنياست، مى‌توانيم بفهميم كه ارزشها در مكتبها اختلاف دارد و در ايده‌ها هم اختلاف دارند. شما اگر قطع نظر كنيد از مكتبهاى توحيدى و الهى و به مكتبهاى مادى و به ايده‌هايى كه دنبال ماديات هستند. مراجعه كنيد و مطالعه در آن بكنيد، مى‌بينيد كه اين دو مكتب متقابل با هم و مختلف هم هستند. مكتب الهيين و موحدين ارزشهايش يك چيزهايى است، يك عناوين است و مكتبهاى ماديگرى، چه ماديگرى كمونيستى و چه ماديگرى سرمايه دارى و بالاخره، تمام مكتبهايى كه ماوراى مكتب الهى است، ارزشها با هم فرق دارد. شما در همين كشور خودمان، در زمان طاغوت و طاغوتها ملاحظه كنيد كه در خود آنها ارزشها چه بود و در ملت كه رنگ آنها را به تبع قبول كرده بودند. ارزشها چه بود. در زمان آنها، آن وقتى كه اتومبيل و امثال اينها نبود، در مركب، ارزشها به كالسكه‌هاى چند اسبه[بود] و هر چى بيشتر بود اسب، هشت اسب، گاهى تا بيشتر از اين هم، و عدد خدمه و عدد آنهايى كه هياهو اطراف اين انسانى كه، يا غير انسانى كه در آن كالسكه نشسته بود، هم ارزش در بين قشر روشنفكر آن زمان و هم نويسنده‌هاى آن زمان و هم شعرا و گويندگان و اهل هنر آن زمان، ارزش به اين بود كه هر كس پاركش بيشتر و هر كس خدم و حشمش بيشتر، ارزشش بيشتر. طبقه‌اى كه اسم خودشان را «طبقۀ اشراف و اعيان» گذاشته بودند، ارزش پيش آنها اين بود كه چند تا نوكر داشته باشند، و چند تا دِه داشته باشند و چند تا اسب داشته باشند و چند تا تازى و سگ داشته باشند. در پيش سرمايه دارها هم، ارزش ، زيادى سرمايه و روى هم انباشتن سرمايه‌ها و پر كردن بانكها يا تجارتخانه‌ها از اموال، از هر راهى باشد. وقتى در قشر توده‌هاى مردم نگاه مى‌كردى، در بين زن و مرد [در] هر دو طايفه، ارزش به لباس بود و به طرز پوشيدن لباس و دوختن لباس و آرايش. هر كه بهتر لباس مى‌پوشيد و شيكتر بود در لباس، ارزشش پيش مردم بيشتر بود. و هر زنى كه آرايشش به طرز اروپايى بود و لباسش از آنجا الهام مى‌گرفت، اين پيش زنها هم ارزشش زيادتر بود، البته پيش اكثر. ارزشها همه به امور مادى بود. وقتى بنا باشد كه ارزش انسان به اسب و الاغ و سگ و تازى و امثال اينها باشد، آن مبدأ ارزش ، ارزشش از اين شخص بيشتر است. اگر اسب مبدأ ارزش يك انسان شد، آن اسب ارزشش از انسان بيشتر است؛ براى اينكه او ارزش به انسان داده. اگر فرش و قالى و تجملات و بزك كردن و مو چطور كردن و مد را از اطراف آوردن، اين ارزش يك انسان را زياد مى‌كند، آنها ارزششان بيشتر از اين است؛ براى اينكه آنها مبدأ ارزش هستند. انسان خودش ارزش ندارد، ارزشش به گاودارى است، گاوها ارزششان بيشتر از خود انسان است؛ ارزششان به پارك دارى است؛ ارزششان به فرش دارى است؛ ارزششان به امثال اين مسائل است. وروى موازين عقلى، اگر مبدأ اثر يك جايى باشد و به واسطۀ آن مبدأ اثر، اين آدم يا اين شىء ارزش پيدا كند، آن مبدأ اثر ارزشش بيشتر است. نقل مى‌شود كه يك عارف مسلكى وارد شده بود به منزل يك امير، يك سلطان يا يك امير و ديده بود كه مجلس [به] همه چيز مزين است، همه چيز هست. در اين بين، آب دهان مى‌خواست بيندازد. نگاه كرد به اطراف و آب دهنش را توى صورت آن امير انداخت. امير اعتراض كرد كه براى چه؟ گفت: من هر چه نگاه كردم، كثيفتر از صورت تو در اينجا نيافتم. شما اگر آن ورق را ببينيد ، انسان اگر آن صفحۀ دوم عالم را ببيند و در آنجا ببيند كه اينهايى كه ارزششان را به اين مسائل مى‌دانند، آن وقت مى‌بينيد كه در آنجا، صورت آنها آن قدر مشوه [است] و صورت انسانى هم نيست، يك صورت ديگرى است، تا ببينى سگباز است و همه دلش را به سگ داده است، صورت سگ است. علم و تقوا، ميزان ارزش در مكاتب توحيدى مسئلۀ تجسم اعمال و تجسم اخلاق و اينها يك مسئله‌اى است كه در پيش اهل نظر و محققين مسلّم است. و در روايات ما هم هست كسى كه غيبت مى‌كند، در روايات هست كه زبانش به اندازۀ بين مكه و مدينه ظاهراً هست، دراز مى‌شود و مردم در روز حشر از روى اين زبان عبور مى‌كنند. اين نتيجۀ غيبت است. يك كسى كه زبانش از اين ور شهر به آن ور شهر دراز مى‌شود و اعراض مردم را ذكر مى‌كند و آبروى مردم را مى‌برد، اين زبان در آن عالم تا آن اندازه‌اى كه اينجا دراز بوده، آنجا هم درازى پيدا مى‌كند و اهل محشر از رويش ـ به حسب اين روايت ـ مى‌گذرند. وقتى بنا شد ارزش انسان به اين مسائل باشد، آن وقت هيچ يك از معنويات ديگر ارزش ندارد. شما اگر گمان بكنيد در پيش اين طايفه‌هايى كه ارزش را به اين معانى مى‌دانند، ارزشى كه پيش انبيا هست، اينها اصلاً ارزش بدانند؟ باور نكنيد كه بدانند. ممكن است بگويند. و ليكن باور ندارند. اگر باور داشتند، مى‌رفتند دنبال آن ارزش. حالا كه ندارند و نمى‌روند دنبال آن ارزش، معلوم مى‌شود باور ندارند. ارزش در لسان انبيا و در لسان اولياى خدا و در رأس آنها، قرآن كريم و رسول اكرم، ـ صلى اللّه‌ عليه و آله و سلم ـ ارزش به علم و تقواست. ميزان، ارزش اين دو خاصه است: علم و تقوا توأماً. علم تنها ارزش ندارد يا ضعيف است ارزشش. تقواى تنها يا ارزش ندارد يا ضعيف است ارزشش. در حديث منقول از رسول خداست كه قَصَّمَ رَجُلانِ [يا صِنْفان ]ظَهْرى: عالِمٌ مُتَهَتِّكٌ وَ جاهِلٌ مُتَنَسِّكٌ. 1

جاهلى كه نداند موازين انسانى ـ اسلامى را، اين هر چه هم متنسك باشد، بر خلاف آن طريقه‌اى كه طريقۀ انبياست، عمل مى‌كند. و عالمى كه تقوا نداشته باشد و متهتك باشد، آن هم ضررش بر اسلام بدتر است از هر كس. آن ارزش [براى] علم و تقواست. همه چيز را از متقين قبول مى‌كنند. در لسان قرآن، از «علم» در لسان قرآن بسيار تمجيد شده است، لكن در كنارش تقوا. علم تنها فايده ندارد براى انسان، مگر همان روى موازين طبيعت و تقوا هم بدون علم انسان را نمى‌رساند به كمال. لزوم سفارش به تقوا در كنار آموزش شما آقايان و آقايانى كه در هر جا هستند و اين شغل شريف را در آن وارد شده‌اند كه آموزش بدهند به ملت ما و اين ملت مظلومى كه از همه چيز در رژيمهاى سابق محروم بود، و آنهاهى دم مى‌زدند از بزرگى و از تمدن و ملتشان در جهالت غوطه‌ور بود، شمايى كه امروز همت اين معنا را گماشته‌ايد كه مردم را سوادآموزى كنيد توجه داشته باشيد كه ارزش كار شما ارزشى است كه قرآن كريم اين ارزش را تصديق فرموده است. لكن در كنار اين آموزش، پرورش هم باشد؛ دعوت به تقوا هم باشد. آموزش تنها نباشد، آموزش و تربيت باشد. انسان تا آن آخر عمرش، هم به علم احتياج دارد و هم به آموزش و هم به پرورش. هيچ انسانى نيست كه مستغنى از علم باشد و مستغنى از پرورش و تربيت. اينكه بعضى از اشخاص گمان مى‌كنند كه ما ديگر وقت درس خواندنمان گذشته است، اين صحيح نيست. درس يك وقت معين ندارد، علم يك وقت معين ندارد. همان طورى كه در حديث است كه علم از گهواره است تا قبر 2

اگر انسان در حال احتضار هم يك كلمه ياد بگيرد بهتر از اين است كه جاهل باشد. اين طور نباشد كه شما كه آنها را تعليم مى‌دهيد و ان شاء اللّه‌، موفق خواهيد بود، غفلت [كنيد] از تربيت؛ از اين غفلت نكنيد. محتاج است انسان به موعظه، محتاج است انسان به تربيت؛ تا آخر عمر احتياج دارد. علم را با تربيت [همراه كنيد ]اينها دو بالى است كه انسان با آن مى‌تواند سير بكند الى اللّه‌ تعالى. مردم را به تقوا دعوت كنيد. همانطورى كه تعليمشان مى‌كنيد، به تقوا دعوتشان بكنيد؛ آن جمله‌هايى كه مى‌خواهيد يادشان بدهيد جمله‌هايى باشد كه دعوت به تقوا شده، دعوت به مكارم اخلاق شده. شما اگر كتابهايى كه در زمان سابق تعليم مى‌كردند ببينيد، مى‌بينيد كه آن كتابها خودش مردم را از تقوا دور مى‌كرد. علم به استثناى تقوا مى‌خواستند درست كنند. و كشور ما را علم به استثناى تقوا فاسد كرد و حكومتها را علم به استثناى تقوا فاسد كرد و قلدرها هم به واسطۀ اينكه تقوا نداشتند، علم هم نداشتند، بدتر بودند. شما از آن بچۀ كوچكى كه پيشتان مى‌خواهد سواد آموزى كند تا آن پير مرد و پير زنى كه با عصا مى‌آيد پيشتان و ان شاء اللّه‌، بيايد، علم را، آموزش را باحوصلۀ تمام‌ـ چون به اين قسم از مردم حوصله لازم است ـ با صبر تمام، با حوصله و صبر آموزش بدهيد و در ضمن اين آموزش، آن پر ديگر را هم تقويت كنيد كه تقواست: يعنى، جمله‌هايى كه انتخاب مى‌كنيد براى اينكه آنهارا ياد بدهيد، جمله‌هايى باشد كه در آن تقوا هم ذكر [شده] باشد. اينكه مى‌بينيد كه در نماز جمعه، كه بزرگترين اجتماعات است ـ در اسلام قاعده‌اش بود، باشد ـ و بحمد اللّه‌، امروز در ايران بزرگترين اجتماعات است، در خطبه امر شده است به اينكه دعوت به تقوا بكنيد، اين براى اهميتى است كه تقوا دارد. دنبال اينكه توحيد را تذكر مى‌دهيد و صلوات و سلام را بر پيغمبر اكرم و اوليايش مى‌فرستيد و از آنها نام مى‌بريد، در قبال او، امر به تقوا كنيد. و سرسرى از امر به تقوا نگذرند ائمه جمعه، اين را يكى از مسائل مهم بدانند. ملت اگر متقى شد، مى‌تواند كه حفظ كند خودش را از همۀ آفاتى كه در دنيا پيش مى‌آيد. و ائمۀ جمعه ان شاء اللّه‌، بيشتر توجه بكنند كه مردم را دعوت كنند به تقوا. بايد مردم را آشنا كرد با آن چيزى كه انبيا براى آن آمدند. براى مكارم اخلاق همۀ انبيا آمدند؛ بُعِثْتُ لاُِتَمِّمَ مَكارِمَ الاَْخْلاقْ. 3

براى تقوا و آدم سازى آمدند انبيا، و حالا كه اين ائمۀ جمعه شغل انبيا را كه نماز جمعه بوده است و نماز بوده است، در ساير جاها اين شغل شريف را متكفل شده‌اند، همت كنند به اينكه مردم را آموزش تقوا بدهند، دعوت به تقوا بكنند. ذكر تقوا و تاريخ تقوا گفتن، اين در خطبۀ جمعه كافى نيست، بايد دعوت كنند مردم را به تقوا، وادار كنند مردم را به تقوا. اهميت بدهند به اين خاصۀ الهى كه انبيا براى آن آمدند. و شما آموزگارها بايد اهميت بدهيد به مسئله تقوا. و آموزندگان هم بايد اهميت بدهند. و اساتيد دانشگاه و اساتيد حوزه‌ها هم به اين خاصه بايد اهميت خاص بدهند كه اگر علم تنهاى بى‌تقوا باشد، ولو علم توحيد باشد، ولو علم اديان باشد، در آن عالم ارزش ندارد. علم تنها اگر ضررش بر ملتها و بر اسلام بالاتر از نفعش نباشد ـ كه هست ـ بايد گفت كه بى تقوا مى‌تواند كه يك كشورى را، يك انسانهايى را به باد فنا بدهد. و آن كسى كه عالمتر است بهتر مى‌تواند كه مردم را فاسد كند. پس بايد كه همراه اين آموزش، آموزش تقوا هم باشد. از بچه‌ها اگر هستند، بچه‌ها را آموزش تقوا [بدهيد] به اندازۀ فهمشان و بزرگترها را هم همين طور. و بزرگترها گمان نكنند ديگر احتياج ندارند يا اينكه وقت گذشته است؛ وقت نمى‌گذرد. انسان در هر حال، اگر يك چيزى را بداند بهتر از ندانستن است. در هر صورت، اين شغل بسيار شريف است و مسئوليتش هم بسيار سنگين است. و ان شاء اللّه‌ شما موفق باشيد. ارزش خدمت در هلال احمر و دنبال همين قضيه، اين صليب سرخ 4

است. صليب سرخ ايده‌اش اگر يك ايدۀ انسانى ـ اسلامى باشد، اين هم يكى از امورى است كه دنبال همان تقواست، دنبال همان علم است. علم و تقواست كه مى‌تواند اين صليب سرخ را و اين هلال احمر را و اين چيزى كه هست هلال احمر، كه در اينجا هست، آن مى‌تواند كه ارزش به آن بدهد. ارزش به حجم كار نيست، ارزش به كيفيت است. وقتى كيفيت كار شما خوب شد و حجمش هم زياد شد، آن وقت ارزشها، ارزشهاى بسيار ارزنده است. البته اين كار بسيار ارزنده است؛ با معلولين سروكار داشتن و با ضعفا سروكار داشتن و با اشخاصى كه در جنگ هستند و در بيمارستانها هستند سروكار داشتن ، در عين حالى كه مشكل است، پرارزش است. و اما اينكه اين آقا 5

گفتند كه به حسب قوانين بين المللى، افراد هلال احمر بايد مصون باشند، اينها در جاهايى كه ارزش را، ارزش انسانى نمى‌دانند، حرفش هست، معنايش نيست. شما استبعاد نكنيد كه حزب بعث عراقى دنبال اين باشد كه قواعد بين المللى چى است يا آنهايى كه همين جمعيتهاى بين المللى را ـ به اصطلاح خودشان درست كردند. آنها ارزش را در اين مسائل كه انبيا مى‌گفتند، در اين مسائل نمى‌دانند. آنها ارزش انسان رابه ايمان نمى‌دانند. آنها ارزش انسان را به شقاوت، خونريزى و بدتر از او مى‌دانند. وقتى ارزش را اينها آن ندانستند و از اول، نفس خبيثشان منحرف است در اخلاق و در همه چيز، ديگر توقع نداشته باشيد كه آنها به قواعد بين المللى عمل كنند. به چه قواعدى اينها عمل مى‌كنند؟ مگر آنهايى كه اين جمعيتهاى حقوق بشر و ـ نمى‌دانم ـ سازمان كذارا درست كردند، خودشان به اين قواعد بين المللى عمل مى‌كنند؟ آنهايى كه اين همه فرياد مى‌زنند از حقوق بشر، وقتى كه مى‌رسند به اينكه حزب بعث صدامى اين قدر از انسانها را در اينجا كشته است و آن قدر از انسانها را در اينجا بى خانمان كرده و عليل كرده، علاوه بر اينكه از آن همين طورى مى‌گذرند، توجيه هم مى‌كنند. توجيه مى‌كنند به اينكه خوب، شما در عراق فلان جا را منفجر كرديد، اينها هم عوض دادند! يك دروغ عراق مى‌گويد براى اينكه تصحيح كند كار خودش را، هر روز مى‌گويد كه بصره را زدند! اين بصره‌اى كه زدند، كجاست؟ اين جمعيت بصره كجايند كه زدندشان يا ساير شهرها؟ اسلام اجازه نمى‌دهد كه ما مردم بى‌گناه را براى خاطر گناه ديگرى آزار بدهيم. منتها آنها مى‌گويند اين مسائل را؛ براى اينكه وقتى يك بمب يا چند بمب مى‌اندازند و يك جمعيت كثيرى را، زن و بچۀ بى‌گناه را، پير و جوان بى‌گناه را مى‌كشند، بگويند كه ما در ازاى آن، اين كار را كرديم. شما متوقع نباشيد از اينهايى كه ادعاى اين مسائل را مى‌كنند و مى‌گويند ـ مثلاً ـ هلال احمر در هر جا يا صليب سرخ در هر جا افرادش مصون‌اند. توقع نداشته باشيد كه در عمل هم همين‌طور باشند؛ در عمل اين طور نيستند. ارزشها پيش آنها ارزش انسانى نيست. و همۀ مسائل همين طور است، منتها من بعضيهايش را عرض كردم. شما خودتان مطالعه كنيد ببينيد كه در رژيم سابق، در هر جا ارزش چه بود. ارزش شعر چه بود. ارزش روشنفكر چه بود. روشنفكر آن وقت ارزش را به چه مى‌دانست. ارزش انسانها به چه بود در آن وقت. آن وقت خواهيد فهميد كه مسئله دو راه است: يك راه انبياست و يك راه شياطين؛ يك راه طغات 6

است و يك راه انبياست. راه انبيا ارزشها را طور ديگرى مى‌داند. انسان را صاحب ارزش مى‌داند و ارزشش را به حيوان نمى‌دانند، به جماد نمى‌دانند، به دارايى نمى‌دانند؛ به آن چيزهايى كه در باطن خودش هست مى‌دانند، به علم مى‌دانند، به تقوا مى‌دانند، به مكارم اخلاق مى‌دانند. و اين قشر از جمعيت بشر تمام ارزشها را به غير آن چيزى كه انبيا مى‌دانند، مى‌دانند. خداوند ان شاء اللّه‌، ما و شما را موفق كند كه به ارزشهاى انبيا توجه كنيم؛ و ما دنبال انبيا و در خط آنها باشيم؛ و از ارزشهاى دنيايى كه بر خلاف سيرۀ انبياست، پرهيز كنيم؛ دنيايى را بخواهيم كه ارزشش [را ]انبيا دادند؛ خدمتى را بخواهيم كه ارزشش را تقوا و علم داده است ان شاء اللّه‌، همه موفق بشويد. والسلام عليكم و رحمة اللّه‌ و بركاته

  1. ـ بحارالانوار، ج 2، ص 111، ح 25، «دو نفر كمر مرا شكستند: عالمى كه ترسى از رسوايى ندارد و زاهدى كه نادان است.»
  2. ـ «اُطْلُبُوا الْعِلْمَ مِنَ الْمَهْدِ إلَى اللَّحْدِ»؛ زگهواره تا گور، دانش بجوى.
  3. ـ «براى تكميل و تتميم بزرگى‌هاى اخلاقى برانگيخته شدم». بحارالانوار، ج 16، ص 210.
  4. ـ صليب سرخ، جمعيت امدادگر جهانى كه در جمهورى اسلامى ايران «هلال احمر» ناميده مى‌شود.
  5. ـ آقاى سيد على غيورى، نماينده امام در جمعيت هلال احمر جمهورى اسلامى ايران.
  6. ـ طُغات، جمع طاغى: سركش ، طغيانگر .

عنوان :

ریشه تفاوت ارزشها در دنیا

مرجع :

صحیفه امام (۱۷) صفحه ۲۰۳

مکان :

تهران، حسینیه جماران

تاریخ :

۱۳۶۱-۱۰-۰۵

حضار :

قرائتى، محسن (نماینده امام و سرپرست نهضت سواد آموزى) غیورى (نماینده امام در جمعیت هلال احمر) آموزشیاران نهضت سواد آموزى، کارکنان جمعیت هلال احمر سراسر کشور.