عنوان :
...
کتاب :
...
منبع :
...
تاریخ :
...
گوینده :
...
مکان :
...
اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم بسم اللّه الرحمن الرحيم چرا با حكومت شاه مخالفيم ما كه سالهاى طولانى است با حكومت شاه مخالفيم و باز بعضيها خودشان را به نفهمى مىزنند و درِ گوش خودشان را مىگيرند! ما هم يك همچو عنصرى را شناخته بوديم. يك همچو موجودى كه هر روز براى ملت ايران مصيبت درست مىكند و جوانهاى ما را به خاك و خون مىكشد. از اول كه مخالفت شد، البته مخالفتْ اينطور درجه به درجه بالا آمد؛ هى هرچه جرمش زيادتر شد مخالفت زيادتر شد تا اينكه رسيد به آنجايى كه ديديم همه چيز ما را به باد داد، همۀ مخازن ملى ما را به ديگران داد، همۀ نيروهاى فعاله ما را نگذاشت ترقى بكند، فرهنگ ما را عقب راند ـ همه چيز ما را به باد داد. حالا كه اوج گرفته است مخالفت ملت و همه برخلاف او قيام كردهاند، حالا يك ديوانهاى شده است كه هيچ انسان نمىتواند تصور كند كه چه وضعى از براى حكومت او و از براى خود او... يك دسته سرباز را آورده است و دولت تشكيل داده. يك عده اشخاص جانى دولت تشكيل دادهاند كه همهشان شبيه به خودش هستند! و اينها را مسلط كرده است بر مملكت ما. و در اين بيست و چهار ساعت كه از ماه محرّم مىگذرد اعداد كشتهها را بعضيها قلمهاى درشت مىگويند ـ من كه حالا نمىتوانم بفهمم. از دو مبدأ تاكنون خبر رسيده است كه حدود بيست هزار نفر كشتههاى اين بيست و چهار ساعت بوده است! كه حالا بعدش چه خواهد شد. من نمىتوانم باور بكنم كه يك همچو عددى باشد لكن از دو مبدأ تا حالا يك همچو اطلاع رسيده. البته كمتر هم گفته شده. چه جرمى بوده؟ چه كرده است اين ملت جز اينكه خوب يك حرف صحيح مىزنند و آن اينكه ما يك حكومت عادل مىخواهيم، يك حكومتى مىخواهيم كه منافع مملكتمان خرج خود مملكت بشود؟ حكومت اسلامى يعنى قطع غارت و دزدى ما هى مىگوييم حكومت اسلامى، آقايان خيال مىكنند حكومت اسلامى از آن طرف دنيا مىآيد! يك چيزى است كه هيچ كس نمىتواند تصورش را بكند! ما مىگوييم كه يك دزدى را بردارند يك صحيحالعملى را جاى او بگذارند؛ خيلى مهم است؟! اسلام براى حكومت شرط قرار داده: بايد عادل باشد، بايد مطمئن و امين باشد، يك حكومت امينى سركار بيايد. احكام اسلام باقىاش را همه مىدانند. ما كه مىگوييم حكومت اسلامى براى اينكه يك همچو چيزى در كار نباشد، يك همچو موجودى تمام سرنوشت يك ملت را در دست نگيرد. اينها قريب پنجاه سال است كه اين مملكت را ـ همه چيزش راـ از بين بردند. اين 1
را امريكايىها آوردند سرِ كار و الآن ديگر در مشت آنهاست براى اينكه همۀ جهاتى كه در ايران هست، چه از نيروهاى فعالۀ آدمى و چه از مخازن زيرزمينى و چه آن اموال روى زمينى، همۀ اينها به باد فنا برود يا در جيب آنها برود يا در جيب همين طايفه برود. حالا كه چندين بيليون پول را از ايران خارج كردند كه صورتهايش را آوردند و ما ديديم، لابد شماها هم ديديد 2
حالا تازه به فكر اين افتادند كه بعد از اينكه بردند و خوردند و از بين بردند، به فكر اينكه نه ديگر نبايد بيرون ببريم! كجا نبايد بيرون ببريم؟ بردند! تمام شد. آنكه مربوط به شاه و مربوط به كسانى كه از دار و دستۀ شاه بود، اين خائنها بردند. از هشتصد ميليون هر كدامشان دويست ميليون، سيصد ميليون دلار، دويست ميليون دلار، پانصد ميليون دلار، چقدر دلار بردند. يك صورت خيلى بلندى آوردند ما هم ديديم كه چه اشخاصى بردند. از نظامى گرفته است تا دربارى گرفته تا وزرا گرفته تا اجزاى سازمان امنيت گرفته ـ همينهايى كه همه حول و حوش خودش بودند و اين ملت را غارت كردند ـ پولهايشان را در بانكها گذاشتند، حالايى كه مىبينند احتمال اين است كه يكوقتى جلويشان را بگيرند پولهايشان را نقل كردند به خارج. ملت جلوى فرار غارتگران را بگيرند ملت ايران نبايد بگذارند كه خود اينها بروند. خود اينها را بايد بيخ گلويشان را بگيرند پولها را از آنها درآورند؛ اينها همهاش از مِلْك ملت ماست كه به جيب اينها رفته. شاه اگر كنار هم برود بايد بيخ گلويش را بگيرند، آنكه خورده است بگيرند از او. اين جناياتى كه كرده بايد عوضش را از او بگيرند و تلافى كنند. اين همه آدم كشتهاند، حالا «اعليحضرت» ديگر توبه كردهاند! اين «توبۀ» آقاست! اين توبهاى كه چند روز پيش از اين براى بازى دادن مردم... يك دسته هم خودشان را به بازى خوردن مىزنند نه اينكه نمىفهمند؛ يا از باب اينكه مسامحه كارند يا منافعى دارند، اينها خودشان را به بازى خوردن مىزنند يكوقتى ولهذا پيشنهاد مىكنند كه خوب، آخر ايشان مىگويد من توبه كردم، خوب ديگر چه مىگوييد شماها؟ اين توبه كرده! آمد به پيشگاه ملت و از علماى اعلام عذر خواست و گفت ما اشتباهاتْ ديگر بعد از اين نمىكنيم! اين آقايى كه مىگويد ما ديگر اشتباهات نمىكنيم و ما ديگر تكرار نمىكنيم اعمال سابق را، اين است كه الآن مىبينيم كه در اين بيست و چهار ساعت اينها چه كردند با ملت ما و الآن چه مىكنند. من الآن نمىدانم؛ بدانيد حتماً كه الآن مشغولند. الآن كه تلفن از خارج مىآيد و آقايان تلفن را مىگيرند اين است كه جاهاى مختلف گفتهاند كشتار هست در آنها. در شهرستانها و شهرها و همۀ خيابانهاى تهران الآن پر است از اينها. و بسيارى از شهرهاى ايران الآن همه منقلب هستند. و اين كماندوها و اين كوليها ـ كه همين سازمان امنيت باشد ـ و امثال اينها را آوردند در شهرها و چه مىكنند. و اين همان كلمهاى است كه خود او هم گفته كه من اگر بخواهم بروم، ايران را به يك تل خاك درمىآورم و مىروم! اين الآن فهميده است كه بايد برود، الآن دارد همان مطلب را عملى مىكند. تأسى به سيدالشهداء در مبارزه با ظلم در هر صورت ماها كه الآن اينجا هستيم بايد خودمان را بسازيم. اگر يك ملتى بخواهد مقاومت كند براى يك حرف حقى، بايد از تاريخ استفاده كند. از تاريخ اسلام استفاده كند ببيند كه در تاريخ اسلام چه گذشته؛ و اينكه گذشته سرمشق هست از براى ما. حضرت سيدالشهداء عدد كمى، با يك عدد كمى حركت كردند و مقابل يزيد كه خوب يك حكومت قلدرى بود، يك حكومت مقتدرى بود و اظهار اسلام هم مىكرد، اظهار اسلام هم مىكرد و از قوم و خويشهاى خود اينها هم بود؛ در عين حالى كه اظهار اسلام مىكرد و حكومتش ـ به خيال خودش ـ حكومت اسلامى بود و خليفۀ رسولاللّه ـ به خيال خودش ـ بود لكن اشكال اين بود كه يك آدم ظالمى است كه بر مقدرات يك مملكت، بدون حقْ تسلط پيدا كرده است. اينكه حضرت ابى عبداللّه ـ عليه السلام ـ نهضت كرد و قيام كرد با عدد كم در مقابل اين، براى اين [بود] كه گفتند تكليف من اين است كه استنكار كنم از اين، نهى از منكر كنم. اگر يك حاكم ظالمى بر مردم مسلط شد، علماى ملت، دانشمندان ملت بايد استنكار كنند، بايد نهى از منكر كنند. در عين حالى كه مىدانست، يعنى به حَسَب قواعد هم معلوم بود، به حَسَب قواعد هم يك عدۀ كمى كه آن وقتى كه همراهانشان همه با هم بودند مىگويند چهارهزار نفر بودند لكن شب آنها رفتند، يك عدد بسيار كم هفتاد ـ هشتاد نفرى، هفتاد و دو نفرى ماند، در عين حال او تكليف مىديد براى خودش كه بايد او با اين قدرت مقاومت كند و كشته بشود تا به هم بخورد اين اوضاع؛ تا رسوا بكند اين قدرت را با فداكارى خودش و اين عدهاى كه همراه خودش بود. چون ديد كه يك حكومت جائرى است كه بر مقدرات مملكت او سلطه پيدا كرده است تكليف خودش را ـ تكليف الهى خودش را ـ تشخيص داد كه بايد نهضت كند و راه بيفتد برود و مخالفت بكند و اظهار مخالفت و استنكار بكند؛ هرچه خواهد شد. در عين حالى كه به حَسَب قواعد معلوم بود كه يك عدد اينقدرى نمىتواند با آن عدهاى كه آنها دارند، مقابله كند لكن تكليف بود. اين يك سرمشقى است از براى شما و ما كه اگر عددمان هم كم بود بايد باز استنكار كنيم براى اينكه يك كسى آمده است و سلطنت اسلامى ايران را گرفته است. جايى كه بايد اميرالمؤمنين بنشيند اين نشسته، جايى كه بايد امام حسين بنشيند اين نشسته. سلطنت دارد مىكند ـ به خيال خودش ـ و اظهار اسلام هم مىكند! يزيد هم مىكرد! معاويه هم مىكرد. آنها جماعت هم مىخواندند، امام جماعت هم بودند. در مقابل يك كسى كه مسند اسلام را غصب كرده است، حكومت اسلامى را غصب كرده، بر مقدرات مسلمين حكومت مىخواهد بكند، اگر اين خيانتكار هم نبود غاصب بود؛ غصب كرده بود مقام را. اين مقام براى اشخاصى است كه شرايطى دارد. اسلام شرايطْ معين كرده براى آن كسى كه بايد تكفل امور مسلمين را بكند. اگر اين نفتهاى ما را هم به باد نداده بود و مراتع ما هم از بين نبرده بود و زراعت ايران را هم از بين نبرده بود و فرهنگ ايران را هم از بين نبرده بود و ارتش ايران را هم ضايع نكرده بود و اقتصاد ايران را هم به هم نزده بود و همۀ جهات ايران را هم به هم نزده بود، باز هم يك آدم غاصبى بود كه استنكار لازم داشت كه شما نبايد حكومت بكنيد؛ حالا كه همۀ اين صفات را دارد، همۀ اين كارها را هم كرده، همۀ جهات ايران را به هم زده است. همان طورى كه سيدالشهداء ـ سلاماللّه عليه ـ تكليف شرعى الهى مىخواست عمل بكند، غلبه بكند تكليف شرعىاش را عمل كرده، مغلوب هم بشود تكليف شرعىاش را عمل كرده. قضيۀ تكليف است. قضيۀ اين است كه مقابل يك نفرى كه دارد همۀ حيثيات اسلام و مسلمين را مىبرد و سلطه پيدا كرده است بر مقدرات مسلمين و سلطه مىدهد كفار را بر بلاد مسلمين، ارتش ايران را به دست مستشارهاى امريكا مىسپارد، مخازن ايران را به جيب اين و آن مىكند، فرهنگ ايران را ضايع كرده، ايران به يك شكل نمونه درآمده است، يك همچو آدمى كه بر مسندى نشسته است كه بايد مثل امام حسين ـ سلاماللّه عليه ـ بنشيند، اين استنكار لازم دارد؛ يعنى بر همۀ مردم لازم است كه اين را به او بگويند كه بيا پايين از اين مسند! همه مكلف هستند. لزوم حركت با سيل خروشان ملت الآن كه ملت ايران قيام كرده است و در مقابلش ايستاده، الآن بر همۀ ما، بر همۀ علما، بر همۀ مراجع، بر همۀ كسبه و تجار، بر همۀ روشنفكران، بر همۀ احزاب لازم است كه همراه اين سيل حركت بكنند تا اينكه اين آشغالها را از بين ببرند. اگر يكى تبانى بكند در اين امر، سستى بكند ـ هركس مىخواهد باشد ـ سستى بكند، اين خيانتكار است؛ اين به مسلمانها خيانت كرده، به اسلام خيانت كرده. اگر يكى يك كلمه همراهى با اين آدم بكند، اين خائن است. به اسلام خيانت كرده است براى اينكه يك آدمى است اينكه به اسلام دارد خيانت مىكند؛ يك آدمى كه دارد همۀ حيثيات اسلام را مىبرد؛ يك آدمى كه همۀ مخازن ما را [مىبرد] و اين ملت را فقير كرده است. نابودى كشور به نام «اصلاحات» و «ملى كردن» اين را شما بدانيد كه اگر اين چند سال ديگر باشد، نفت شما را كه داد به امريكا، دارد مىدهد به امريكا همين طورى، در مقابلش چه مىگيرد؟ در مقابلش هيچ چيز! چيزى كه به درد مملكت ما بخورد نمىگيرد بلكه چيزى است كه مضر است به حال مملكت ما: پايگاه درست مىكند براى امريكا! اين مخزن را كه از بين برد، مخازن ديگر را هم يكى بعد از ديگرى به اين و آن داده است. مراتع را به يك دستهاى داده، جنگلها را به يك دستهاى داده به اسم مليت، آبها را خشك كرده است يك جاهايى، ماهيها را به دست كسى ديگر داده، 3
همه چيزى كه داشتيم ما، ايشان تحويل ديگران داده. يك زراعت داشت ايران، آن زراعتش را هم از بين برد؛ ايشان به اسم «اصلاحات ارضى» زراعتش را هم از بين برد. الآن كشاورزى، ما نداريم در ايران. آنكه كشاورزى صحيح مىكند در ايران، در بعضى از نقاط، عبارت از اسرائيلىها هستند كه زمينهاى خوب را به دست آنها داده است؛ و حالا هم از قرارى كه گفتند اسرائيلىها هستند كه آمدهاند ايران و دارند اين كشتار را مىكنند. اينها از اسرائيلىها هستند، در ازاى خدمتهايى كه شاه به آنها كرده است؛ يعنى نفت را شاه به آنها داده است؛ در مقابل مسلمين كه در جنگ اسلام هستند، يهوديها ايشان نفتش را كمك مىكند! حالا در ازاى كمكى كه ايشان كرده، آنها هم در ازايش كماندوهاى اسرائيل را، آنهايى كه فنون آدمكشى را خوب مىدانند، الآن در ايران مىگويند آنها آمدند. اين آدمهايى كه مىكشند جرأت نمىكنند به سربازهاى خودشان بگويند؛ از آنها آدم خواستند براى كشتن! الآن يك آدمى است كه هر چه را دست بگذارى خيانت است يا جنايت. همۀ ما، همۀ مسلمين، همۀ علما، همۀ روشنفكرها، همۀ سياسيون ـ هركس هست ـ تكليف شرعى الهىاش اين است كه با اين مخالفت كند. هركس مخالفت نكند برخلاف تكليف شرعى الهى عمل كرده، برخلاف شرافت عمل كرده؛ شريفْ ديگر نمىتوانيم به او بگوييم، آدم پست و رذل است. هركس كمك كند به اين ـ مثل كارتر و امثال اينها ـ اينها هم خيانتكار هستند؛ به يك ملت خيانت دارند مىكنند. يك ملت است الآن كه ايستاده و مىگويد كه ما آزادى مىخواهيم، ما چه مىخواهيم، در مقابلش اينطور كشتار مىكنند. يك آدم جانى را نمىخواهند، مىگويند نمىخواهيم، بايد با مسلسل بگويند نه حتماً بايد بخواهيد! سلطنتى كه بايد اگر صحيحش هم باشد ـ صحيح كه نيست، اگر صحيحش هم باشد ـ به حَسَب قانون بايد ملت اعطا كند، ملت مىگويد نه؛ حالا با سرنيزه مىگويند بايد بگويى آرى! اقتدا به پيشوايان دين در تحمل مصيبتها و سختيها ماها بايد خودمان را بسازيم يعنى توجه كنيم به اينكه بزرگهاى ما ـ پيشواهاى ما ـ چه كردهاند، براى اسلام چه كردهاند، براى مسلمين چه كردهاند، چه مىخواستند بكنند. پيغمبر اكرم كه سيزده سال در مكه رنج كشيد، حبس بود، زجر كشيد، توهين شد، هزار جور بساط بود، در آنجا صبر كرد؛ صبر كرد و دعوت كرد اشخاصى را. بعد هم كه ملاحظه فرمود كه نمىشود در اينجا كار را پيش برد، هجرت كردند به مدينه. در آنجا خوب، اشخاصى به آنها مُنْضَم شدند. ده سال هم كه در آنجا بودند تمام همّشان در اين بود كه با اين قلدرها جنگ بكنند و اينهايى كه ظالم بودند، اينهايى كه مىخواستند مردم را بخورند، اينهايى كه منافع ملتها را مىخواستند بخورند. با اينها جنگ كرد تا اينها را آن مقدارى كه شد ساقط كرد؛ ولى صبر مىكرد. اين مسلمين كه در آن وقت جنگ مىكردند، جنگهايشان جنگهايى بود كه وقتى انسان تاريخ را مىبيند تعجب مىكند كه چطور اينها با اين عدد كم اينطور شهامت داشتند. در يكى از جنگها يكى از صاحبمنصبها گفت كه در آن طلايۀ جنگ، كه پيشقدمهايشان بودند، پيشقراولها بودند، سى هزار نفر بودند آنها، شصت هزار نفر بودند، گفت كه ما سى نفر بشويم: يكى من، بيست و نه نفر ديگر با من همراهى كنيد تا برويم سراغ اينها! ما اين شصت هزار را، سى نفرى اين شصت هزار را بزنيم تا بفهمد! هشتصد هزار نفر هم اصلِ اردوى روم بود. گفتند آخر با سى نفر نمىشود. بالاخره با او چك و چك كردند تا حاضرش كردند كه شصت نفر باشند. براى هر هزار نفر يك نفر رفتند و شكستند، شبيخون زدند و شكستند براى اينكه قوه داشتند؛ يك قوهاى بود در آنها، قوۀ اعتقاد به خدا. اعتقاد به خدا بايد پيدا بكنيد قوه پيدا مىكنيد. اگر چنانچه ما پشتوانهمان عبارت از خدا باشد ديگر ترس نداريم؛ اگر براى دنيا باشد بايد خيلى هم بترسيم. خوب براى دنيا مىخواهم [به] دست بياورم، چرا دنيايم را بدهم براى دنيا؟! آن كسى كه جوانش را مىدهد، اگر پشتوانهاش خدا باشد چيزى از جيبش نرفته براى اينكه رضاى خدا را بهدست آورده؛ بالاتر از اين، زندگى بالاتر پيدا كرده. آن كسى كه جانش را مىدهد، اگر براى خدا باشد، پشتوانۀ خدا باشد، از جيبش چيزى نرفته. اما اگر دنيا باشد، اين حياتش داده است، تمام شد؛ تمام شد. نه اينكه تمام شد، نخير، اگر چنانچه براى دنيا باشد آنجا برايش چيزهاى ديگر هم هست. قيام براى خدا شكست ندارد جديت كنيد كه كارهايتان براى خدا باشد، قيامتان للّه باشد: اَعِظُكُمْ بِواحِدَةٍ اَنْ تَقُومُوا للّهِ مَثْنى وَ فُرادى؛ 4
موعظه يك موعظه است، يك موعظه. مىفرمايد كه به آنها بگو كه يك موعظه من دارم ـ يعنى خدا يك موعظه دارد به شما ـ اين است كه قيام كنيد براى خدا. قيامتان براى خدا باشد؛ نه قيامتان براى پيدا كردن يك عنوانى ـ نمىدانم ـ يك جاهى، يك مقامى، يك پولى، يك چه. نه، اينطور نباشد. اگر قيام براى خدا باشد، پشتوانۀ خدا باشد، يك طمأنينهاى در نَفْس پيدا مىشود كه ديگر شكست توى آن نيست؛ يك حالت نفسانى در انسان پيدا مىشود براى اينكه به يك قدرت لايزال متصل شده است. آن كسى كه براى تبعيت از ذات مقدس حق تعالى حركت مىكند، اين مثل يك قطرهاى كه پشتوانهاش دريا، درياى غيرمتناهى... ماها چيزى نيستيم خودمان؛ قطره، از قطره هم كوچكتر هستيم اما اگر چنانچه متصل بشويم به آن دريا، درياى غيرمتناهى، حكم همان دريا پيدا مىشود. وَ ما رَمَيْتَ اِذْ رَمَيْتَ وَلكِنَاللّهَ رَمى؛ 5
خدا به پيغمبر مىفرمايد كه تو آن وقت كه تير انداختى، تير تو انداختى لكن تو نينداختى، خدا انداخت؛ يعنى دست تو دست خداست. الآن تير انداختن تو تير انداختن خداست براى اينكه تو خودت را متصل كردى به او. تو ديگر خودت چيزى نيستى، هرچه هست اوست. وقتى هرچه هست او باشد، ديگر ما رَميْتَ اِذْ رَمَيْتَ. «رَمَيْتَ» لكن «ما رَمَيْتَ»: تو انداختى و تو نينداختى. تو انداختى، خوب به حَسَب صورت من انداختم اما اين دستْ دستِ خدا بوده است. آنهايى كه با تو بيعت كردند، اِنَّما يُبايِعُونَاللّه؛ 6
بيعت با خداست براى اينكه متصل شده به يك قدرت لايزال، متصل شده به خدا؛ حالا اينطور شده است كه دست او را با آن بيعت مىكنند. خداى تبارك و تعالى مىفرمايد كه آنهايى كه با تو بيعت كردند با خدا بيعت كردند. با همين دست با خدا بيعت مىشود براى اينكه اين دست ديگر دست خود نيست؛ اين دستْ دستِ اوست. خوب البته اين يك مقامى است كه براى من و شما مَيْسور نيست اما براى خدا كار كردن كه ميسور است. يكوقت همه چيز نمىبيند مگر خدا، حركت نمىكند مگر لِلّه، اراده نمىكند مگر آن ارادۀ خدا باشد، سِيْر نمىكند مگر سِيْرُاللّه باشد؛ راهْ راهِ اوست نه خودش، خودش هيچ؛ خودش هيچ، همه او؛ خودش را از بين مىبرد، جاى او يك قدرت لايزال مىنشيند. يك وقت اينطور است. اين ما رَمَيْتَ اِذْ رَمَيْتَ وَلكِنَاللّهَ رَمى يا يك مرتبهاى بالاتر از اين هم هست. يكوقت نه، اينطور نيست لكن باز براى خداست. شما براى خدا قيام مىكنيد، شما نهضتتان براى خداست، براى اين است كه احكام خدا جريان پيدا بكند، مقصد نداريم كه حالا به يك نوايى برسيد؛ فرض در اينجا يك مثلاً فرصتطلبى باشد، حالا به يك نوايى برسيد؛ اين نيست؛ لكن مىبينيد كه دين خدا در معرض خطر است، بندگان خدا. كه خدا عنايت به آنها دارد؟، بندگان خدا در معرض خطر هستند، بندگان خدا در عذاب هستند از دست يك ظالم؛ شما براى نجات بندگان خدا، نه نجات عمو و پسر عمو، نجات بندگان خدا [قيام مىكنيد]. كمك به نهضت، براى خدا بندگان خدا الآن در عذاب هستند، الآن در معرض خطر هستند، شما كمك كنيد به آنها؛ به كمك تبليغاتى در اينجا. الآن مىتوانيد تبليغات بكنيد، مصاحبه بكنيد. اگر هر كدام مىتوانيد، مصاحبۀ مطبوعاتى بكنيد؛ مسائل ايران را بگوييد اما نظرتان، پشتوانهتان خدا باشد. براى خدا قيام كنيد. يكنفرى هم كه باشيد قيامتان قيامِ للّه وقتى باشد، قيام براى خدا باشد، اين ارزش دارد يعنى ارزش الهى دارد، فُرادى باشد يا مَثْنى؛ اِنَّما اَعِظُكُمْ بِواحِدَةٍ اَنْ تَقُوموُا للّهِِ مَثْنى وَ فُرادى. خودتان را متصل كنيد به آن درياى لايزال و كارهايتان را كارهاى الهى كنيد. توجه به احكام خداى تبارك و تعالى داشته باشيد. اين نهضتها براى اين است كه احكام خدا جارى بشود. اين همه نهضتى كه هست، كه حالا سالهايى است كه نهضت شده است، اين براى اين است كه حكم خدا در دنيا جارى بشود، حكم شيطان از اين دنيا بيرون برود. در ايران حكم شيطان جارى است؛ مىخواهند حكم خدا جارى باشد. شما كوشش كنيد كه در خودتان احكام خدا را جارى كنيد؛ تعبد داشته باشيد، اعمالى كه خداى تبارك و تعالى فرموده است انجام بدهيد؛ خودتان را الهى كنيد. يعنى تابعْ چون و چرا ندارد، فرموده است بكن، مىكنم. خداست فرموده است بكن، مىكنم. چرا؟ به من ربطى ندارد. «چرا» مال اين است كه يك كسى عادى باشد؛ آدم نداند كه صحيح است يا نه «چرا» مىگويد. شما وقتى پيش يك طبيبى كه تشخيص داديد طبيب است، وقتى مىگويد فلان كار را بكن نمىگويى «چرا»، نسخه كه مىدهد نمىگويى «چرا»، با اينكه طبيب است و يك بشر است. خودسازى، پيش از قيام بايد خودتان را بسازيد تا بتوانيد قيام كنيد. خود ساختن به اينكه تبعيت [كنيد] از احكام خدا: هرچه فرموده است اطاعت؛ هر چه فرمود نه، نه؛ هر چه فرمود آره، آره. وقتى اينطور شد، يك مرتبه، يك مرتبه پيدا شد يك مرتبهاى كه از براى انسان بايد باشد. اگر اين كار اينطور بشود كه هرچه فرمود نه، نه؛ و هرچه فرمود آره، آره شد، و اين تابع ارادۀ حق تعالى شد كه هرچه فرموده است مىكنم، هرچه فرموده است نكن نمىكنم، اين از انسانيت يك «مرتبه» پيدا شده. مراتب ديگر هم زياد است. و اگر اين مرتبه از انسانيت هم پيدا شد كه من كارم كارى شد كه براى خدا اين كار را مىكنم، شكست ديگر در آن نيست. كارى كه براى خداست شكست در آن نيست. ايرانىها اگر ان شاءاللّه براى خدا قيام كردند شكست در آن نيست؛ يعنى اگر چنانچه اين مرد ادامۀ ظلم خودش هم تا آخر بدهد و ما موفق نشويم به اينكه او را خلعش كنيم از اين سلاح باطل، باز هم ما غم نداريم براى اينكه ما اطاعت خدا كرديم؛ چون اطاعتْ اطاعتِ خدا بوده است، شكست بخوريم اطاعتِ اَللّه است. پيغمبر در بعضى جنگها شكست مىخورد؛ شكست خورد در بعضى جنگها. حضرت امير در جنگ با معاويه شكست خورد؛ حضرت سيدالشهداء را كشتند؛ اما اطاعت خدا بود، براى خدا بود، تمام حيثيتْ براى او بود؛ از اين جهت، از اين جهت هيچ شكستى در كار نبود. اطاعت كرد، تمام شد؛ با اينكه خوب شكست هم داد همه را ـ همۀ سلطنت معاويه و اينها را ـ به هم زد همۀ اوضاع را؛ تا حالا هم الآن هست. ان شاءاللّه همهتان موفق باشيد، و همهتان به اين نهضت كمك بكنيد للّه تعالى.
عنوان :
قیام براى خدا پیروز است
مرجع :
صحیفه امام (۵) صفحه ۱۷۹
مکان :
فرانسه، نوفل لوشاتو
تاریخ :
۱۳۵۷-۰۹-۱۱
حضار :
دانشجویان و ایرانیان مقیم خارج