عنوان :
...
کتاب :
...
منبع :
...
تاریخ :
...
گوینده :
...
مکان :
...
بسماللّه الرحمن الرحيم قيام ملت در راستاى احقاق حقوق شما برادرها و خواهرها چه فكر مىكنيد راجع به اين انقلاب، و چه تزريقاتى به شماها مىكنند راجع به اين نهضت؟ من بايد به شما عرض بكنم كه نهضت ما با پيروزى آمده است و با پيروزى جلو مىرود و هيچ نگران اين معنا نباشيد. براى اينكه يك ملتى وقتى كه يك مطلبى را خواست، آن هم مطلبى كه حق است، حق ملتهاست. اين ملتى كه تمام قشرهايش نهضت كرد و بپاخاست، و اين قيام هم قيامى بود كه حق خودش را مطالبه مىكرد، آزادى را مطالبه مىكرد، استقلال را مطالبه مىكرد، و چون مسْلم است جمهورى اسلامى را، يك همچو ملت، بپا خاسته براى مطالبۀ حق خودش، همين اسباب اين شد كه نتوانستند. اين ابرقدرتها ساليان دراز اين حق را از اين ملت سلب كرده بودند و آزادى به هيچ وجه نبود. استقلال نبود. رژيم، رژيم غير قانونى سلطنتى بود. نتوانستند كه حفظ كنند آن رژيم را، و نتوانستند آن اختناقى كه سابق بود و سابقه داشت در اين مملكت، باز نگهش دارند، و نتوانستند وابستگى ما را به غير حفظ كنند. ما الآن مستقلّيم. مملكت مال خود شماست. نه شرق، نه غرب، نه قدرتهاى بزرگ، هيچ كدام تصرف در اينجا ندارند و نمىتوانند داشته باشند. با همان قدرتى كه شما بيرونشان كرديد، با همان قدرت حفظ مىكنيد استقلال خودتان را، حفظ مىكنيد آزادى خودتان را، و حفظ مىكنيد رژيم حاضر كه جمهورى اسلامى است. شماها هيچ نگرانى نداشته باشيد. من به شما اطمينان مىدهم كه با اين روحيهاى كه در ملت ما پيدا شده است، و با اين قيام مردانهاى كه ملت ما كرد، شكست داد قدرتهاى بزرگ جهانى [را]. ايستادگى ملت در مقابل قدرتهاى بزرگ قضيه، قضيۀ محمدرضا تنها نبود. اگر قضيۀ او هم بود، مشكل بود براى اينكه با يك قدرت شيطانى زندگى مىكرد، لكن قضيه قضيۀ محمدرضا نبود. قضيه، قضيۀ امريكا بود، شوروى بود، انگلستان بود. قضيۀ اينها هم نبود. قضيۀ همۀ ممالك و دولتهايى [بود] كه يك روابطى با اينجا داشتند. همۀ دولتها مخالفت مىكردند، منتها بعضيها بصراحت مخالفت مىكردند و بعضيها هم به كنايه. در عين حال كه شما يك طرف بوديد، همۀ قدرتها يك طرف. و نبايد به حَسَب حسابهايى كه اين حسابگرها مىكنند، ما پيروز بشويم. نبايد اين سد را ما بشكنيم. براى اينكه ما چه دستمان بود؟ حالا چهار تا تفنگ شما مىبينيد دستتان است. اينها از غنايم جنگى است، شما قبل از آن كه دستتان چيزى نبود. آنها تا دندان مسلح بودند. همه چيز داشتند و شما با دست خالى. لكن با قلب پر از ايمان. قلبهاى نورانى پُر از ايمان و فريادهاى اللّهاكبر، در مقابل فرياد اللّهاكبر نمىتواند كسى بايستد. يك ملت سر تا[سر]، يك بچه اينقدرى كه تازه زبان باز كرده، با ساير مردم همصدا، اللّهاكبر و مرگ بر شاه. اين سيل خروشان خراب كرد همۀ سدهايى كه در مقابل بسته بودند، و الآن شما پيروز هستيد. منتها آنها حالا به دست و پا افتادند كه ناراضى درست كنند. در صورتى كه شما از اين پيروزى خودتان راضى هستيد. شما همانى را كه مىخواستيد دستتان آمد. آزادى، استقلال و جمهورى اسلامى اين فريادها چه بود؟! اين بود؛ «آزادى، استقلال، جمهورى اسلامى»، الآن دست شماست. چطور اين خانه خرابها مىگويند چيزى گير ما نيامده. اينهايى كه مىخواهند شما را باز مأيوس كنند، سست كنند، اينها مىگويند چيزى نشده، مگر ملت چه مىخواست كه بشود. شما هيچ وقت فرياد كرديد كه نان مىخواهيم؟ فرياد كرديد منزل مىخواهيم؟ كِى همچو فريادى؟ همهتان با هم جمع شديد، زن و مرد، بچه و بزرگ فرياد كرديد: «آزادى، استقلال، جمهورى اسلامى». همانى كه ملت ما مىخواست دستش آمد. چطور اينها مىگويند كه جمهورى اسلامى، انقلاب شد چيزى دست ما نيامد. مگر انقلاب براى چه شده بود؟ انقلاب براى اين سه تا مقصد، سه تا مطلب بود كه اساس مطالب است. آقا، شما آزادى را كم چيزى فرض مىكنيد؟ از بالاترين نعمتهايى كه در عالَم هست؛ آزادى انسان است. انسان، حاضر است همه چيزش را فداى آزادى خودش بكند. اين حبس سى و پنج ميليونى شكست و شما آزاد شديد. انقلاب شما كارى ازش نيامد؟ اينها اين طور تحقير مىكنند ملت ما را. اين نويسندههاى ما اين طور تحقير مىكنند ملت را كه ملت انقلاب كرد چيزى گيرش نيامد. ملت هرچه خواست گيرش آمد. ملت گندم نمىخواست. آن هم گيرش مىآيد. اما هيچ كس فرياد كرد كه ما گندم مىخواهيم؟ فرياد كرد كه ما خانه مىخواهيم؟ ما اجارهخانه مىخواهيم؟ ما منفعت مىخواهيم؟ اينها اصلاً مطرح نبود پيش ملت ما. ملت ما هر چيزى كه خواست به تمام عيار، گيرش آمده، البته جمهورى اسلامى آمده است، لكن خوب، بايد محتوايش هم بتدريج گير بيايد. هيچ از اين صحبتهايى كه اين گويندهها مىكنند، از اين مقالاتى كه اين نويسندهها مىنويسند و از اين شبنامههايى كه اين چپيها منتشر مىكنند، هر روز منتشر مىشود. هفت، هشت تايش پيش من آمد. تفاوت زندانىهاى رژيم سابق با دورۀ انقلاب اين خانه خرابها مىگويند كه حالا بدتر [از] زمان محمدرضا شد. براى اينكه الآن زندانيهاى سياسى بيشتر از آن وقت است! سر تا ته ايران بگرديد، اگر يك زندانى سياسى آدم پيدا كرديد كه توى حبس باشد. بله، زندانى سياسى به آن معنا كه مىخواهد اين مملكت را به عقب براند، هست در حبسهاشان از همان رژيم سابق، از همان رژيم باز هم هست. اما آنى كه آن وقت بود، با اينى كه حالاست مقايسه بكنيد. آنى كه آن وقت بود، بهترين فرزندهاى اسلام و بهترين فرزندهاى ايران زير شكنجه بودند و زير ظلم بودند و در حبس بودند، و حالا بدترين خيانتكارها آنجا هستند. اينها فكر نمىكنند، مىدانند، اما براى اينكه مردم را بازى بدهند، جوانهاى ما را بازى بدهند، اين را مىنويسند كه حالا هم با آن وقت فرقى نكرده. آن وقت زندانى سياسى داشتيم، حالا هم زندانيهاى سياسى. اولاً دروغ مىگويند كه سرتاسر مملكت، پُر زندانى [است]. خوب، حالا ما مىگوييم كه صحيح، امّا كيها آن وقت زندان بودند، كيها حالا زندان هستند. آن وقت امثال طالقانى و امثال اينها زندان بودند، حالا امثال نصيرى زندان است. حالا فرقى نكرده با آن وقت؟! حالايى كه تمام آزادگان از زير بند ستم بيرون آمدند و آزادند؛ الآن همهمان با هم آزادانه نشستيم صحبت مىكنيم كه پيشتر امكان نداشت برايمان. اينها آزاد، خائنها در حبس. آن وقت خادمهاى به ملت، خادمهاى به انسانيت، به اسلام در زندان بودند، خائنها بيرون بودند، اُشْتُلُم 1
مىكردند. حالا خادمهاى ملت، دوستهاى ملت، خدمتگزارهاى به ملت بيرون هستند. خيانتكارها، آن هم يك مشتشان. خيانتكارها بيش از اينهاست، بسيارشان فرار كردند، بسياريشان هم از زيرها گُم شدند و بسياريشان هم خودشان را جا زدند كه اينها بايد بتدريج درست بشود، پس فرقى مابين آن وقت و حالا نيست؟! در نظر توى بىاطلاع از همه چى يا با اطلاع و خائن فرق نيست؟ تو فرقى مابين طالقانى و نصيرى چون نمىگذارى، از اين جهت نصيرى 2
در حبس باشد يا طالقانى 3
، پيشت فرقى نمىكند، بلكه بعكس است. تو مىخواهى او آزاد باشد و او در حبس باشد. حالا كه امثال اينها بيرون آمدند و دارند زندگى مىكنند و دارند خدمت مىكنند، و امثال آن خيانتكارها يا فرار كردند يا [خود را مخفى] كردند، مىگويى فرقى نكرده است. البته جنابعالى و امثال شما و امثال شبنامهنويسها و امثال آنهايى كه مىخواهند باز رژيم سابق را يا امثال او را به ميدان بياورند، به اين معنا مىگوييد فرقى نكرده، البته پيش شما هم بايد فرق كرده باشد. اما متأسفيد از اينكه اين جمعيت خدمتگزار بيرون بيايند و آن جمعيت در حبس باشند. براى اين حبسى حالا دارد فرياد مىزند. اى حبسيهاى ما چه، اى حبسيهاى ما چه. حبسيهايى كه الآن هستند، اين آقاى نويسندهاى كه با يك گروهى هستند، نمىدانم چه گروهى، زهرمارى هستند، اين اظهار تأسف مىكند بر اينهايى كه حالا در زندان هستند، مثل اظهار تأسف امريكا به قتل نصيرى و هويدا و امثال اينها، البته همه از اين سنخ هستند، همهشان با هماند. برادرها، با هم باشيد. جوانها، خواهرها، عزيزان من، همهتان با هم باشيد. اين حرفهايى كه اينها مىزنند درست تأمل كنيد در آن كه اساس چه است مىگويند چيزى نشده است. مىگويند آنجا هم حالا حبسى هست. اين اساس مطلب درد اينها را ببينيد چه است. نمىفهمند اينها كه آنى كه ملت مىخواهد، شد. نشد يعنى چه؟ يعنى حالا باز رژيم سلطنتى است؟ حالا باز امريكا در اينجا حكومت مىكند؟ حالا باز مستشارهاى امريكا در اينجا حكومت مىكنند؟ حالا باز ما در توى حبس و تبعيد هستيم؟ حالا مملكت ما مال خودمان نيست؟ ديگران مىبرند؟ حالا آن ظالمهايى كه آن قدر ستم به ما مىكردند، باز مشغول همان كارها هستند؟ اينها نيست در كار. همه چيز تحقق پيدا كرد؛ يعنى آنى كه ملت مىخواست. ما خواست ملت را از فريادش بايد بفهميم. خواست ملت ـ يعنى همۀ ملت ـ خواستشان همان بود كه داد مىزدند. خواستشان اين بود كه مىنوشتند يا مىگفتند. فرياد مىزدند روز و شب بر پشتبامها و در توى خيابانها به فرياد مىنشستند و فرياد مىكردند. سر تا ته فريادشان هرچه بپرسيد جز اين سه تا كلمه نبود. ما در هيچيك از فريادها نشنيديم كه خانۀ ما مثلاً خانۀ خوبى نيست، حتى اين زاغهنشينها به فكر اين نبودند كه توى زاغه نشستند. تمام نظر، تمام خواست، اين سه تا مطلب بود. و اين سه تا مطلب تمامش حاصل است. خدمات جمهورى اسلامى چطور جمهورى، انقلاب واقع شد و هيچ چيز نشد؟ انقلاب براى آن كه واقع شد، شد. انقلاب براى چيزهاى ديگر نبود. براى اين بود. بله، جمهورى اسلامى شده است، اما محتوايش الآن محتاج به يك زمانى است كه اسلامى بشود. شما توقع داريد كه دوهزار و پانصد سال تعليمات غلط، حالا ما از آن دوهزار و پانصد سال و اينها را گذاشتيم، پنجاه سال در مَرئى و منظرِ ماها بود. شما توقع داريد كه يك جمعيتى كه پنجاه سال جوانهايش با اين تبليغات بزرگ شدند، بچهها از سن كوچكى كه چشمشان را باز كردند تا وقتى كه به دانشگاه رفتند تا وقتى كه به بازار رفتند تا وقتى كه به كارگرى رفتند، به دهقانى رفتند، هِى درِ گوششان خواندند كه «تمدن بزرگ» و آريامهر كذا، و يك رژيمى كه تمام اداراتش اداراتى بود كه برخلاف مصالح كشور بود، از همهاش، حتى هر جايش بگرديد، مصالح كشور مطرح نبود. مصالح خود آنها يا مثلاً فرض كنيد كه اربابها. اگر مىخواستند دانش به ما به جوانهاى ما بياموزند، يك دانش استعمارى آموختند، اگر تعليم و تربيت بود، تعليم و تربيتى بود كه به نفع آنها باشد. تعليم و تربيتى كه به نفع خود كشور باشد، در كار نبود. شما حالا توقع داريد كه اينها كه پنجاه سال در اين اداره كار خلاف كردند، فوراً متبدل بشود يك شيطان به يك ملائكه؟ امكان ندارد. تدريج لازم دارد. بخواهند اينها را، ادارات را خالى كنند از اين جمعيتى كه اينقدر تربيت شدند. خوب، اداره نمىشود مملكت. اين بايد بتدريج، هِى فرد خوب پيدا بشود جاى اين بگذارند و فرد بد را بگذارند كنار، بايد بشود، هيچ چاره ندارد. استقلال كشور در گرو استقلال فرهنگى اگر مملكت بخواهيد يك مملكت مستقل براى خودتان باشد، بايد اين تحولات حاصل بشود. يك فرهنگ استعمارى برگردد به يك فرهنگ استقلال، مستقل. همه چيز بايد عوض بشود. مغزهاى استعمارى برگردد به يك مغزهاى مستقل. تا اين نشود، ما نمىتوانيم به آن پيروزى نهايى برسيم. به اين پيروزى رسيديم، به اين پيروزى؛ يعنى آنى كه ملت خواست اولش بود و از دلش فرياد مىكرد، به او رسيد، خدا به او داد. لكن خوب، تتمه دارد. خواست ملت تحقق همه جانبۀ اسلام حالا خواستهاى ثانى هست. خواستهاى ثانى اين است كه همۀ ادارات ما اسلامى بشود، بازار ما يك بازار اسلامى باشد. در كشاورزى كه مىرويم، ببينيم كه اسلامى است. در ادارات مىرويم، در كارخانهها مىرويم، هر جا برويم ببينيم كه قدم اسلام در آنجاست. اين خواست دوم هر مسلمانى است ولو نگويد، صحبتش را هم نكند، خواست اوست. هر مسلمانى مىخواهد كه اسلام ـ كه يك مذهب مترقى است، و ابعادش تمام اينجاها را مىگيرد ـ به همان تربيت و تعليم اسلامى كه اگر با آن تربيت و تعليم اسلامى يك جوانهايى رشد بكنند، يك ملتى رشد بكند به آن ترتيب تمام چيزهايش درست مىشود. ديگر از استعمار بويى پيدا نخواهد شد. از استثمار بويى نخواهد بود. از اين اشتباهاتى كه مىشود و از اين غلط اندازيهايى كه مىشود و از اين كاغذبازيهايى كه مىشود و از اين رفتن توى عدليه، در اين گيروبنديهاى عدليه، از اينها هيچ اسمى نخواهد بود. اين خواست ماست، خواست ملت است، لكن خواست دومى است كه اولش حاصل شد. آنى كه ايستاد و گفت مىخواهم، او شد. بيخود اينها مىگويند كه انقلاب شد و چيزى نشد، مىدانند هم. بعضى از اينها شياطيناند، مىدانند، لكن مىخواهند اين طورى بگويند براى اينكه شماها را، مردم را سست كنند. جوانهاى ما بايد متوجه اين معنا باشند كه اين شياطين را بشناسند. و اين وسوسهها، وسوسههاى خَنّاس 4
است. اينها را بشناسند و به خدا پناه ببرند از وسواس خَنّاس، كه در رأسشان امريكاست و اَذناب 5
او، تا برسد به آنهايى كه در بين قشرهاى ما هم از اَذنابشان موجود است. خداوند همۀ شما را انشاءاللّه حفظ كند، موفق باشيد، مؤيد باشيد و همه با هم باشيد. و من را هم به خدمتگزارى قبول كنيد كه من خدمتگزار هستم و تا آخر خدمتگزارم.
عنوان :
حفظ نظام با قدرت ملت وضع کشور در رژیم سابق و خدمات جمهورى اسلامى
مرجع :
صحیفه امام (۱۰) صفحه ۴۸۹
مکان :
قم
تاریخ :
۱۳۵۸-۰۸-۱۳
حضار :
مربیان امور تربیتى مناطق 19 گانه آموزش و پرورش تهران