Picture of the author
Comma
صحیفه
سخنرانى

بسم اللّه‌ الرحمن الرحيم اناللّه‌ و انا اليه راجعون تجليل از شخصيت آقاى طالقانى ما برادرى را از دست داديم، و ملت ما پدرى را، و اسلام مجاهدى را، همه در سوگ هستيم و متأثر از اين مصيبت بزرگ. خداوند او را غريق رحمت و شما را بردبار و صبور بفرمايد. آقاى طالقانى پس از سالهاى طولانى خدمت و رنج و نگرانى و مجاهدت از بين ما رفت و با اجداد طاهرينش ان‌شاءاللّه‌ محشور شد. ما بايد از وقايعى كه رخ مى‌دهد عبرتهايى بگيريم و تعليمهايى و تنبه به بعض مسائل پيدا كنيم. آقاى طالقانى چرا در مرگ او اين انقلاب و اين انفجار در مملكت ما و در ساير ممالك حاصل شد؟ مگر چه بود كه اين انفجار حاصل شد؟ ما اوصاف او را و ابعاد او را تحليل مى‌كنيم و بعد خود ملت را ميزان قرار مى‌دهيم. ما در تحليلات نبايد توى يك اتاق سربسته بنشينيم و فكر كنيم و قلم به دست بگيريم و به خيال خودمان تحليل كنيم؛ ما بايد مطالعه در حال ملت بكنيم ببينيم ملت چرا به آقاى طالقانى اين احترام را گذاشت؟ چه بود در او، و انگيزۀ ملت چه بود؟ آقاى طالقانى ابعاد مختلفه‌اى را داشت، اولاد پيغمبر بود، خدمتگزار بود، متفكر بود، مفسر قرآن بود، انسان متعهد بود، مخالف با رژيم بود، مخالف با چپ و راست بود، كدام يك از اين ابعادى كه آقاى طالقانى داشت اينطور مردم را برانگيخت و اينطور در سوگ نشاند همۀ طبقات را؟ هر يك از اين اوصاف به تنهايى در خيلى هست و همچو مطلبى رخ نمى‌دهد. آنچه كه ما از حال ملت و فرياد ملت مى‌توانيم بفهميم دو ـ سه مطلب مهم است كه آن مطالب، موجب اين انفجار ملت ما و اين تأثرات فوق‌العادۀ ملت ما شد؛ يكى اين روح مقاومت و مخالفت با دستگاه ظلم، از اول جوانى تا وقتى كه به دار بقا به اجداد طاهرينش ملحق شد، انگيزه او مخالفت با جباران و ستمكاران و چپاولگران بود، هيچ وقت از پاى ننشست و دنبال همين معنا، حبسهاى متعدد؛ هر گاهى از حبس به حبس ديگر منتقل مى‌شد. ملتى كه با يك رژيم مخالف است، ملتى كه از دست رژيم طاغوتى رنج كشيده است، ملتى كه همۀ بدبختيهاى خودش را از اين رژيم طاغوتى و از اربابهاى او مى‌داند اگر ببيند يك كسى با اين رژيم با تمام قوايى كه دارد، چه در حال جوانى و قوۀ جوانى و چه در حال پيرى و ضعف پيرى، مقاومت كرده، مخالفت كرده است، رنج برده است در اين مخالفت و مقاومت، حبس رفته است، تبعيد رفته است، اهانت شده است، شايد شكنجه شده است، يك ملتى كه ببيند يك كسى با دشمن او، با كسى كه تمام حيثيت ملى و دينى او را از بين برده است، اينطور مخالفت مى‌كند، اين ملت از او قدردانى مى‌كند؛ يعنى اين قدردانى از خدمتگزار خودش است. طالقانى خدمتگزار ملت بود و ملت از خدمتگزار خودش قدردانى مى‌كند. لكن اين تمام انگيزه نبود. اين مقاومت در بعضى از اشخاص ديگر هم بوده و هست لكن براى آنها مردم متأثر و متأسف، اما اين انفجار حاصل نشد. مقاومت و مخالفت با دستگاه جبّار را ضمّ به اين بكنيد كه اين روحانى است و اين كار را مى‌كند. يك روحانى، يك شخصى كه به واسطۀ روحانيتش در بين مردم محبوبيت دارد؛ وقتى خدمتگزارى او را هم كه مشاهده كنند اين انفجار حاصل مى‌شود. شما آن‌وقت كه ايشان را دفن مى‌كردند، در تلويزيون ديديد، شعارهاى مردم را شنيديد؛ شعار چه بود؟ انگيزۀ مردم از شعارشان پيدا مى‌شود. توى اتاقهاى دربسته نويسنده‌ها ننشينند براى خودشان وجه درست كنند، انگيزه درست كنند! انگيزه‌هاى علمى و توهُّمى، غير از انگيزه‌هاى واقعى محسوس است. چه مى‌گفتند مردم؟ چه شعار مى‌دادند؟ «اى نايب پيغمبر ما جاى تو خالى». اين نَفَس مردم بود، به عنوان نايب پيغمبر اين را مى‌شناختند، لكن نايب پيغمبر هم در جهات معنوى و هم در مقاومت، در مخالفت با دستگاه ظلم. نيابت هم در مقابله با ظلم، مخالفت با جباران، مقاومت در مقابل ستمكاران و هم در روحيات، معنويات، اما انگيزه «اى نايب پيغمبر ما» بود. شما ديديد كه آن بيل و كلنگى كه قبر ايشان را كنده بودند و با او خاك را بيرون آورده بودند و مردم با آن بيل و كلنگ چه مى‌كردند، عشق بازى مى‌كردند، مى‌بوسيدند، حمله مى‌كردند، بعضى به بعض و اين بيل و كلنگ را مى‌بوسيدند؛ چرا مى‌بوسيدند؟ بيل و كلنگ كه بوسيدنى نيست! براى اينكه آقاى طالقانى يك مرد دمكراتى بود بيل و كلنگش را مى‌بوسيدند؟! به همان انگيزه‌اى كه ضريح ائمۀ اطهار و بزرگان ما را مى‌بوسند، همان انگيزه مردم را وادار كرد كه بيل و كلنگش را ببوسند، براى روشنفكرى‌اش نبود؛ براى اين بود كه اين را نايب پيغمبر خودشان مى‌دانستند. اين حضرت معصومه را دختر امام خودشان مى‌دانند كه آستانش را مى‌بوسند. آستانه هم يك خرده طلاست؛ يك خرده آهن است، اين آهن و طلا را چرا مى‌بوسند؟ خيلى آهن و طلا توى دنيا هست. خوب ليره هم دستشان مى‌آيد، هيچ وقت مى‌بوسند؟! اين انگيزه علاقۀ مردم به مبادى است. چرا «حجرالأسود» را مى‌بوسيد و لمس مى‌كنيد و به او تبرك مى‌جوييد؟ چرا دور يك خانۀ سنگى و گِلى، ميليونها مردم هر سال مى‌روند و طواف مى‌كنند؟ [چون] انگيزه، انگيزۀ الهى است. هر چه مربوط به دستگاه خدا باشد احترام دارد. شما اين پوستى كه با او جلد «كلام اللّه‌» را درست كرده‌اند مى‌بوسيد و به چشم مى‌گذاريد؛ خوب پوست است، چرا؟ براى اينكه در جوف اين كلام خداست. همه چيز براى خداست. ما احترام هم به هر كس بگذاريم براى خدا بايد باشد. ملت ما اين بيل و كلنگى را كه چند روز پيش از اين مى‌بوسيدند به انگيزۀ اين بود كه طالقانى؛ نايب پيغمبر ماست. خودشان هم فرياد مى‌زدند كه «اى نايب پيغمبر ما جاى تو خالى». چرا اين قدرت را مى‌خواهيد از دست بدهيد؟ چرا اينقدر، كم سليقه و بد سليقه هستيد؟! چرا اين جوانهايى كه مى‌خواهند يك خدمت به مملكتشان و خودشان بكنند از يك همچو قدرتى استفاده نمى‌كنند؟ نمى‌بينند اين قدرت را! نمى‌بينند كه يك پيرمرد هفتاد و چند ساله‌اى كه هيچ قدرت بر اينكه يك فعاليت سياسى داشته باشد به آن معنا ندارد، ضعف پيرى او را گرفته است ، نقاهت دارد، وقتى از دست مردم مى‌رود، يك همچو انقلابى در ايران و در ساير كشورها و مورد تحير غرب و شرق مى‌شود؟ اين قدرت را چرا مى‌خواهيد از دست بدهيد؟ چرا هى مى‌شكنيد اين قدرت را؟ چرا هر چيزى كه مى‌شود از دوش اسلام برمى‌داريد، مى‌خواهيد رويش يك عنوان غربى بگذاريد؟ از قدرت اسلام استفاده كنيد اى ملت، اى روشنفكران، اى متفكران! از اين قدرت استفاده كنيد. اين قدرت بود كه طاغوت را تا جهنم راند؛ شماها كه نمى‌توانستيد. چرا هر روز اين مظاهر اُلوهيّت و قدرت خدايى را مى‌بينيد و بيدار نمى‌شويد؟ اين مرض چه مرضى است كه بعضى از اين روشنفكران ما دارند؟! همۀ آنها را نمى‌گويم؛ بعضى‌شان. بعضى‌شان اين چه مرضى است كه اينها دارند كه وقتى يك ملت در سرتاسر ايران به سر و سينه‌اش مى‌كوبد و به عنوان «نايب پيغمبر» يك كسى را ياد مى‌كند، وقتى مى‌خواهند بنويسند مى‌گويند كه آقاى طالقانى يك مرد روشنفكرى بود از اين جهت مردم ...! تو هم روشنفكر هستى، چطور مردم برايت فاتحه نمى‌خوانند! اين قدرت را از دست ندهيد آقا! كسانى كه علاقه به كشورشان دارند، علاقه به ملتشان دارند، مى‌خواهند مقابله كنند با دشمنهاى خودشان، مى‌خواهند نگذارند باز يك رژيم چپاولگر بيايد، اگر عقل دارند از اين قدرت استفاده كنند، بيايند متصل شوند به اين درياى موّاج؛ من نصيحتشان مى‌كنم. فردا دانشگاه ما باز مى‌شود و باز يك دسته‌اى كه خودشان را روشنفكر مى‌دانند و خودشان را براى اسلام، براى ملت چه مى‌دانند و خدمتگزار مى‌دانند؛ باز مى‌ريزند و نمى‌گذارند كه انگيزه‌هاى ملت به آنطورى كه هست شكوفا بشود. ضرورت اتصال به قدرت ملت دوستهاى ما هم متوجه نيستند! آنها هم. «سعدى از دست دوستان فرياد!» دوستانمان هم ملتفت نيستند كه نبايد اين قدرت را از دست بدهند. اين يك قدرت الهى است يَدُاللّه‌ِ مَعَ الجَماعَةِ. 1

مى‌توانيد انكار كنيد اين را كه آقاى طالقانى فوت شده است؟ مى‌توانيد انكار كنيد كه در دنبال فوتش، يك انفجار حاصل شده است؟ مى‌توانيد انكار كنيد كه اين انفجار از خود متن ملت پيدا شده است بدون اينكه من و تو او را تبليغ كنيم؟ مى‌توانيد انكار كنيد كه متن ملت فرياد مى‌زند كه «اى نايب پيغمبرِ ما جاى تو خالى»؟ كجا چنين انكار مى‌كنيد؟ قدرت ملت را مى‌توانيد انكار كنيد؟ اين قدرت ملت است، متصل بشويد به اين قدرت. اى قطره‌ها! به دريا متصل بشويد تا محفوظ باشيد؛ والاّ مُستهلك و از بين مى‌رويد. اى افكار كوتاه! بيدار بشويد، خودتان را متصل كنيد به اين دريا؛ درياى اُلوهيت، درياى نبوت؛ درياى قرآن كريم. از اين غربزدگيها بيرون بياييد! آقا شما پنجاه و چند سال است اين غربزدگيها همۀ مصيبتها را به شما وارد كرده؛ به خود بياييد! يك قدرى به اسلام فكر كنيد. نشكنيد اين سدّ بزرگى كه قدرتهاى بزرگ را شكست؛ نمى‌توانيد هم بشكنيد. عِرْض خود مى‌برى و چه مى‌كنى؟! نمى‌توانيد بشكنيد. هر چه هم بخواهيد نمى‌شود. آقا! ملت علاقه به خدا دارد. با آنهايى كه خدا را انكار دارند، ملت ما معارض است. ملت، علاقه به روحانيت دارد؛ نايب امام مى‌داند اينها را؛ نايب پيغمبر مى‌داند اينها را. براى طالقانى: «اى نايب پيغمبر ما» علت را خودش نقل مى‌كند. اينكه من تو سرم مى‌زنم براى اين است كه نايب پيغمبر رفته است؛ نه براى اين است كه يك دمكرات رفته است! نه براى اين است كه يك روشنفكر رفته است؛ براى اينكه نايب پيغمبر رفته. شما مطالعه در حال ملت بكنيد، ننشينيد تو خانه‌هايتان و پيش خودتان انگيزۀ فكرى و هر چه هم مى‌توانيد بر خلاف آن چيزى كه مسير ملت است، هى بنويسيد، بنويسند هم فايده‌اى ندارد، لكن چرا متصل نمى‌شويد به اين ملت؟ چرا آنى كه هست نمى‌گوييد؟ هى «آخوند مرتجع»، آخوند مرتجع همين است كه به شما تزريق كرده‌اند. دشمنان اسلام، آخوندها را مرتجع معرفى كرده‌اند دشمنهاى اسلام تزريق به شما كرده‌اند «آخوند مرتجع» را، تا شما را از آخوند جدا كنند. همين قلمهايى كه آخوند را مرتجع مى‌داند و مى‌نويسد يا ادراك ندارد و مطالعه در حال آخوند نكرده است و يا غرض دارد و قلم او اجير است؛ اجرت مى‌گيرد و مى‌نويسد. اين عراق را آخوند نجات داد از انگلستان، از توى حلقوم انگلستان، آخوند بيرون آورد، آميرزا محمدتقى شيرازى 2

ـ سلام اللّه‌ عليه ـ از توى حلقوم انگلستان بيرون كشيد؛ آخوند مرتجع است يا تو؟ آن نصف سطر ميرزاى شيرازى 3

ـ رضوان اللّه‌ عليه ـ مملكت ما را از تو حلقوم خارجيها بيرون كشيد: «اليوم استعمال دخانيات حرام است، معارضه با امام زمان است». اين يك كلمه، يك ملت را وادار كرد كه مخالفت كند. چرا اين قدرت را مى‌شكنيد؟ آخر آدم باشيد! اين آخوند بود كه در عراق به جبهه رفت و به جنگ رفت و اسير شد. همين مرحوم آقاى خوانسارى 4

ـ رضوان اللّه‌ عليه ـ مرحوم آقاى آسيد محمدتقى خوانسارى يكى از اشخاصى است كه در جبهه رفت و جنگ كرد و اسير شد؛ مدتها هم اسير بود. هدف دشمن، شكست قدرت روحانيت اين قدرت را نشكنيد، صلاح نيست، صلاح ملت نيست؛ صلاح كشور نيست كه يك قدرتى كه در مقابل قدرتهاى بزرگ مشتش را گِره مى‌كند و آنها را از صحنه بيرون مى‌كند حالا اجر او را تحويلش بدهيد و يك همچو قدرتى را بشكنيد. اين دژ بزرگ اسلام و اين دژ بزرگ روحانيت هر دوى آن، مورد نفرت اجانب است. هم با اسلام، دشمن هستند، براى اينكه از اسلام بدى ديده‌اند، اسلام نمى‌گذارد كه اينها مخازن ما را از بين ببرند. و هم روحانيت را معارض خودشان مى‌دانند، و اين را مى‌خواهند بشكنند. رضاخان كه آمد تمام نظرش به اين بود كه اين قدرت آخوند را بشكند. تمام نظرش اين بود، لكن مأمور بود، لكن مأمورِ معذور، نه. مأمورى بود كه معذور هم نبود. تمام قوايش را صرف اين كرد كه اين لباس را از تن اينها بيرون بياورد. در آن مدرسه دارالشفا من حجره آنجا داشتم، در آن بحبوحۀ فشار به ملت، فشار به روحانيت، در آنجا ما يك حجره‌اى داشتيم. رفقاى ما در مواقعى كه از كارهاشان فارغ مى‌شدند، آنجا مى‌آمدند مجتمع مى‌شدند. يك روز يك نفر كارآگاه آمد در حجره و بعد آمد توى حجره نشست گفت كه: بنا بر اين است كه در تمام ايران شش نفر معمم باشد يك بنايى بود كه از اين عمامه‌ها اينها مى‌ترسيدند، چرا؟ براى اينكه اين عمامه‌ها توى مردم به عنوان «نايب پيغمبر ما جاى تو خالى است» بودند، مردم از اينها حرف مى‌شنيدند؛ از اين مسجدها مى‌ترسيدند. اخيراً براى هر مسجد، يك سرهنگ بازنشسته گذاشته بودند مأمور مسجد! براى اينكه از اين مساجد مى‌ترسيدند. آنها كوشش كردند كه اين لباس را از تن روحانيت بيرون بياورند و روحانيت را خلع كنند از آن پُستى كه دارند و بحمداللّه‌ نتوانسته‌اند. حالا نوبت شما شد؟ حالا نوبت اين شده است كه شما هِى هر كدامتان يك نِقى بزنيد به روحانيت، يك روحانيتى كه اينهمه خدمت به ملت كرده و نجات داده چندين مرتبه از مهلكه، اين ملت را. حالا آقايان آمده‌اند با قلمهايشان و با قدمهايشان و با كلماتشان از اين روحانيت انتقاد مى‌كنند. من نمى‌خواهم بگويم سرتاسر، هر كه عمامه دارد كذاست، نايب‌الامام است، نيست، همچو حرفى نيست. لكن آنها كه مى‌شكنند، بدها را نمى‌شكنند؛ اينها با خوبها بدند، با بدها خوبند! بدهايى كه هم پُست آنها هستند و همرأى آنها هستند و در خدمت دستگاه هستند و بودند، با اينها بدى ندارند. اينها با آنهايى كه خوبند، بدند! اينها با طالقانى بدند. من مى‌گويم كه اين قدرت را همچو يك كاسه نكنيد و بشكنيد. اين يك قدرت الهى است كه از آن استفاده كنيد. مسئوليت بزرگ روحانيون من به آقايان روحانيين هم كراراً گفته‌ام، حالا هم عرض مى‌كنم كه اولاً مسئوليت شما زياد است، مسئوليت بزرگى به عهدۀ شماست. اين ملت كه همه دارند مى‌گويند نايب‌الامام و نايب پيغمبر اگر خداى نخواسته از شما يك انحرافى ببينند؛ اين روحانيت را مى‌شكنند. روحانيت اگر شكسته بشود، اسلام شكسته شده است. روحانيت، اسلام را نگه داشته؛ اگر اين شكسته بشود، اسلام شكسته مى‌شود. اگر در اين مقطع زمان به دست ما شكسته بشود، ما خيانت به اسلام و قرآن كرديم. خودتان را بپاييد، متوجه باشيد! اعمالتان را با اسلام تطبيق بدهيد. اگر كسانى در بين شما خداى نخواسته انحراف دارند، از صف خودتان خارج كنيد. حفظ قدرت جوانان و دانشگاهيان و نصيحت ديگرى كه به آنها مى‌كنم و كرده‌ام اينكه اين قدرت دانشگاهى و طبقۀ جوان را حفظ كنيد، در مقابل او نايستيد، همه اهل يك ملتيد؛ همه اهل يك كشور و خانه هستيد؛ اين خانۀ خودتان را هر دو حفظ كنيد. مقدرات مملكت شما بعد از چندى به عهدۀ اين دانشگاههاست، اينها وزير و نمى‌دانم چه خواهند شد؛ اينها را حفظشان كنيد. همان طورى كه به آنها عرض مى‌كنم كه اين قدرت را از دست ندهند؛ به شما عرض مى‌كنم كه اين قدرت را از دست ندهيد، برادر باشيد؛ با هم باشيد. به دانشگاهيها عرض مى‌كنيم كه اينقدر گروه، گروه نشويد، شما دشمن داريد؛ در مقابل دشمن بايد مجهز بشويد، مجهز شدن به اين است كه با هم يك گروه با وحدت كلمه، اگر شما يك گروه بشويد، جوانهاى معتقد مسْلم ما كه بحمداللّه‌ اكثر دانشگاه را در قبضه دارند، اگر اينها هى گروه، گروه نشوند و با هم مجتمع بشوند، چهار تا آدمى كه معوج و منحرف است يا به اينها ملحق مى‌شود كه ان‌شاءاللّه‌ ملحق بشود؛ و يا گورش را گُم مى‌كند و مى‌رود. شما منتظر اين نشويد كه دولت بيايد جلو بگيرد، يا ملت بيايد جلو بگيرد، خودتان با اجتماع خودتان، بدون اينكه دعوايى راه بيندازيد، بدون اينكه درگيرى در كار باشد، با اجتماع خودتان، با وحدت كلمۀ خودتان؛ جلوى اين توطئه‌ها را بگيريد. فردا دانشگاه باز مى‌شود، جلو بگيريد از اين توطئه‌ها. توطئه‌گرها دشمن شما هستند؛ دشمن ملت شما هستند. هم روحانى بايد با دانشگاهى دوست و برادر باشد، و هم دانشگاهى با روحانى، تا اين دو قدرت، دو قدرت مفكّرۀ متفكر بتوانند مملكت خودشان را حفظ كنند. وقت گذشت. خداوند ان‌شاءاللّه‌ شما را هدايت كند و ما را. خداوند خدمتگزاران به ملت را رحمت كند. و مرحوم آقاى طالقانى را به رحمت خودش غريق كند و همۀ ما را سعادت و سلامت و مملكت ما را استقلال و آزادى بدهد. والسلام عليكم و رحمة‌اللّه‌ و بركاته

  1. - حديث نبوى، صحيح ترمذى، ج 3، ص 316: « دست خدا با جماعت است».
  2. - آقاى ميرزا محمدتقى شيرازى معروف به ميرزاى دوم از مراجع بزرگ شيعه و از شاگردان ميرزاى شيرازى بزرگ بود. وى در جنگ جهانى اول و در ماجراى اشغال كشور عراق توسط قواى انگليس، رهبر مبارزات مردم و عشاير شيعۀ عراق عليه سلطه‌گران انگليسى بود. متن فرمان وى چنين بود: «مطالبۀ حق بر مردم عراق واجب است».
  3. - آقاى ميرزا محمد حسن شيرازى مرجع اعلم عصر خود و از علماى عاليقدر اماميه بود 1230 ـ 1312 ه . ق.. وى فرمان معروف تنباكو را صادر كرد، و موجب لغو قرارداد منعقد شده بين ناصرالدين شاه قاجار و شركت انگليسى رژى شد.
  4. - از مراجع بزرگ تقليد.

عنوان :

بیان ابعاد شخصیت آقاى طالقانى قدرت اسلام و مسئولیت روحانیت ضرورت حفظ قدرت جوانان و دانشگاهیان

مرجع :

صحیفه امام (۹) صفحه ۵۶۰

مکان :

قم، مدرسه فیضیه

تاریخ :

۱۳۵۸-۰۶-۲۳

حضار :

اقشار مختلف مردم