عنوان :
...
کتاب :
...
منبع :
...
تاریخ :
...
گوینده :
...
مکان :
...
بسم اللّه الرحمن الرحيم تبليغات مسموم گروهكهاى وابسته به امريكا اين گروهها كه در دانشگاه و در رسانهها و در سطح كشاورزى و در ساير جاها مشغول سمپاشى هستند و با اسم ملتدوستى و ملتخواهى و به اصطلاح خودشان كمونيست، مشغول فعاليت هستند، من گمانم اين است كه امريكايى هستند! امريكاييها در هر جا يك چيز درست مىكنند. در اين ممالك اسلامى، صورت كمونيست و شبيه ماركسيست درست مىكنند. دست آنها پشت سر اينهاست به حَسب گمان من. بايد از اين آقايان كه طرفدار تودهها هستند پرسيد كه حساب كنند اين طرفدارىشان را. ما حسابش را مىكنيم: رفراندم با مصالح توده مخالفت داشت؟ بر خلاف مصلحت مردم بود؟ رژيم شاهنشاهى برود و يك رژيم انسانى ـ اسلامى بيايد، اين خلاف مصلحت توده بود؟ اگر خلاف مصلحت توده بود، شما پس شاهنشاهى را مىخواهيد؛ پس شما كمونيست نيستيد؛ شما امريكايى هستيد كه رژيم طرفدار امريكا را مىخواهيد. و اگر چنانچه برخلاف مصلحت ملت نيست ـ چنانچه نيست؛ همه مىدانند كه نيست ـ چرا مخالفت كرديد؟ چرا صندوقها را سوزانديد؟ چرا مسلحانه از بعضى جاها جلوگيرى كرديد؟ چرا تحريم كرديد؟ شمايى كه طرفدار تودهها هستيد خوب، تودهها هرچه مىخواهند شما بايد با آنها باشيد. تودههاى ايران رفراندم را نمىخواستند؟ صدِ، 99 تقريباً نرفتند رأى بدهند با آن اشتياق؟ با آن وضع، كه همه مىدانيد كه حتى مريضها، معلولها رفتند و در بعضى جاها بعد از اينكه رأى را در صندوقها انداختند، همان جا فوت شدند! به من اين مطلب رسيد؛ اينهايى كه وقت رأى دادنشان نبود، مثل بچههاى كمتر از سن رأى دادن، اظهار ناراحتى مىكردند. يك عدهشان اينجا جمع شد[ند]. من برايشان صحبت كردم؛ دلدارى دادم به آنها. خوب، يك همچو چيزى كه همۀ ملت مىخواست، چطور شد كه اين آقايانى كه طرفدار ملت هستند مخالفت كردند؟ كشاورزى مخالف با مصالح مملكت ما و ملت ماست؟ اگر كشاورزى نشود، نفعش به جيب كى مىرود؟ بايد اين را حساب بكنيم تا آقايان معلوم بشود چكارهاند. آن وقت كه كشاورزان مىخواستند تخمافشانى بكنند، اينها مىرفتند مانع مىشدند از آن كار. بعد كه اين را موفق نشدند و حالا مىخواهند درو بكنند، مىروند مانع مىشوند از آن كار. اگر كشاورزى ما محصول نداشته باشيم، آيا خلاف مصلحت ملت است، يا مصلحت ملت است؟ مصلحت ملت ما، تودههاى ما، اين است كه كشاورزى ما راه نيفتد و ما همه چيزمان محتاج به امريكا باشد؟ اين خدمت، خدمت به امريكاست، يا به شوروى؟ به امريكاست. اينها يا مىگويند ما شوروى هستيم يا چين هستيم و اهل كمونيست چين هستيم؛ يا اينكه، آنطور كه ما مىگوييم، امريكايى هستند. جريانى امريكايى زير پوشش «اصلاحات ارضى» همه مىدانند كه كشاورزى ما يعنى همين كارى كه شاه كرد و همين خيانتى كه شاه كرد، به اسم «اصلاحات ارضى»، كشاورزى ما را به زمين زد و امريكا نفعش را برد. يك مقدارش امريكا يك مقدارش هم صهيونيسم. اينها اگر تودهاى هستند به اصطلاح خودشان، كمونيست هستند، ماركسيست هستند واقعاً، دلسوز براى ملت هستند ـ آنها هم كه هستند آنها هم نيستند! آنها هم دروغ مىگويند. اما حالا ما فرض مىكنيم ـ اگر چنانچه اينها براى ملت دلشان سوخته و مىخواهند خدمت كنند به ملت، خدمت اين است كه ما محتاج باشيم كه گندم و جو و برنج و عدس و همه چيزمان از امريكا بيايد؟ امريكا اين چيزها چون زياد است در آنجا مىسوزاند؛ به دريا مىريزد؛ زياد است. «اصلاحات ارضى» را پيش آوردند كه كشاورزى را به زمين بزنند. من همان وقت هم دكتر امينى 1
آن وقت نخست وزير بود؛ گاهى كسى را مىفرستاد پيش من، من همان وقت به او پيغام دادم كه تو خودت اهل كشاورزى هستى، خودت مَلاك هستى، تو مىدانى كه اگر چنانچه اين اوضاع به هم بخورد اداره نمىتوانند بكنند؛ اين براى اداره كردن نيست. خوب، حالا ما از اين آقايانى كه دور مىگردند و كشاورزى را مىخواهند نگذارند كه به جريان بيفتد مىپرسيم كه خوب، به جريان كه نيفتاد، نفعش تو جيب كى مىرود؟ همه مىدانيم كه به جيب امريكا. پس شما از عمال امريكا هستيد. اگر از عمال امريكا نباشيد، بايد بگوييد كه كشاورزى [فعال] بشود كه نفع توى جيب امريكا نرود. خوب مىآييم سراغ كارخانهها. به نفع ملت است كه اين كارخانهها راه بيفتد و جريان پيدا بكند، يا به ضرر ملت است؟ به نفع مملكت ماست كه كارخانههايش به كار بيفتد؟ يا ما بايد در اين محصول كارخانهها هم دستمان را پيش ديگران دراز كنيم، نفعش را باز ببرند اكثرشان؟ پس شما عمال ديگران هستيد. اغتشاش در دانشگاه، خدمتى به امريكا مىآييم سراغ دانشگاه. آيا به نفع دانشگاه هست كه جوانهاى ما تحصيل نكنند؟ هر روز توى دانشگاه بيايند يك بساطى درست كنند، يك ميتينگى درست كنند، يك ـ عرض كنم ـ اغتشاشى ايجاد كنند كه جوانهاى ما درس نخوانند؟ اين به نفع كيست؟ به نفع مملكت ماست اين؟ ما اگر دانشگاهمان خوب باشد، دانشگاهمان صحيح عمل بكند، به نفع ملت است، يا به ضرر ملت؟ خوب، شما نمىگذاريد كه دانشگاه راه بيفتد، اين به نفع كى تمام مىشود؟ اين هم به نفع خارج. براى اينكه همان طورى كه آن دستها نمىگذاشت كه دانشگاه جريان صحيحش را پيدا بكند كه ما در اين مطالب هم محتاج بشويم به خارج، دستمان را پيش غير دراز كنيم، اينها هم دارند همين كار را انجام مىدهند كه ما در همه چيزمان محتاج به خارج باشيم. حالايى كه ما يك مملكتى پيدا كرديم و دست ديگران را كوتاه كرديم، الآن نفت را براى خود ما مىخواهند استخراج كنند، خوب، شما مىرويد نمىگذاريد نفت را هم استخراج كنند؛ اين به نفع كيست؟ ما هر يك از كارهاى اينها را وقتى بنشينيم حساب بكنيم، اينها به نفع امريكا بيشترش مىشود. اخلال ميان كارگران و توطئه تجزيۀ ايران بنابراين، شما به اسم «كمونيست»، به اسم «ماركسيست»، به اسم «توده»، براى امريكا كار مىكنيد! آدمهاى غير عاقلى نيستيد كه بيخودى براى امريكا كار كنيد. نخير، آدمهاى عاقلى هستيد: جيبتان را آنها پر مىكنند! كى به شما پول مىدهد كه برويد جلوى كارخانهها بايستيد و بگوييد تعطيل كنيد، ما بيشتر از آنها به شما پول مىدهيم؟! اين پولها از كجا مىآيد كه مىرويد دم كارخانهها مىايستيد و به كارگرها مىگوييد كه ما بيشتر پول به شما مىدهيم؛ شما كار نكن ما مزدتان را مىدهيم. اين پول از كجا براى شما مىآيد؟ شما كه از خودتان كه چيزى نداريد بدهيد؛ بىچيزيد. شما اگر چيزدار بوديد كه اين كارها را نمىكرديد. اين پولها را كى به شما مىدهد كه نگذاريد كارخانهها به راه بيفتد؟ اگر روسها مىدهند، پس شما تابع آن هستيد؛ پس شما عمال اجنبى هستيد. اگر انگليسها مىدهند همين طور. و به گمان من امريكايىها مىدهند. پس شما در اين جهت هم كه مىرويد پول مىدهيد كه كارگر كار نكند و خودتان هم كه پول نداريد، اين پولها از خارج مىآيد. وقتى كه از خارج آمد، خوب شما اين سرحدات ما كه مىخواهيم جلوى اجنبى را بگيريم، مىخواهيم مملكتمان يك مملكت باشد، مىخواهيم مستقل باشد، مىخواهيم تجزيه نشود، چطور رفتيد افتاديد اطراف مملكت و با هر بساطى كه مىتوانيد مىخواهيد تجزيه را درست كنيد؟ شما خدمتگزار اين مملكت هستيد؟ اگر خدمتگزاريد چطور تجزيه مىخواهيد بكنيد يك مملكت را؟ اين تجزيه به نفع كيست؟ به نفع ايران است؟ به نفع ملت ماست؟ يا آن هم به نفع ديگران است؟ شما هر جاى قضيه را بگيريد مشت اينها باز است. بايد اين را به آنها گفت؛ بايد نوشت؛ بايد تبليغ كرد. لزوم رويارويى با توطئهگران آقا شما نشستهايد كه چهار تا كمونيست بيايند در دانشگاه و قبضه كنند دانشگاه را؟! شما مگر كمتر از آنها هستيد؟ عدد شما بيشتر از آنهاست؛ حجت شما بالاتر از آنهاست. شما اين مسائل را كه بگوييد، خيانت اينها را مىتوانيد واضح بكنيد در آن مكان، در دانشگاه. خيانتشان را مىتوانيد واضح بكنيد كه خودشان بگذارند بروند. بايستيد، صحبت كنيد. بگوييد آقا، خوب بياييد يكىيكى بگوييد ببينم شما چكاره هستيد آمدهايد توى دانشگاه داريد اخلال مىكنيد؟ مىخواهيد چه بكنيد؟ مىخواهيد درس بگوييد برايمان؟ شما كار خودتان را اول حساب بكنيد كه چكاره هستيد توى اين مملكت. شما از اهل اين مملكت هستيد، يا عمال غير هستيد خودتان را به ما مىچسبانيد؟ بايستيد آقا بگوييد. البته بايد اشخاصى هم كه گوينده هستند بيايند در دانشگاه و من پيشنهاد مىكنم كه آقاى آقا سيد على آقا بيايند، خامنهاى. شما ممكن است كه برويد پيش ايشان از قول من بگوييد ايشان بيايند به جاى آقاى مطهرى. بسيار خوب است ايشان، فهيم است؛ مىتواند صحبت كند؛ مىتواند حرف بزند. خاطرهاى از شهيد مدرس در هر صورت عمده، فعاليت خود شماهاست. مرحوم مدرس، خدا رحمتش كند ـ مردى بود كه ملكالشعرا گفته بود از زمان مغول تا حالا مثل مدرس كسى نيامده ـ مىگفت كه بزنيد كه بروند از شما شكايت كنند؛ نه بخوريد و برويد شكايت كنيد! من رفتم پيشش ـ خدا رحمتش كند ـ اخوى ما 2
نوشته بود به من كه يك نفرى است اينجا رئيس غله است. آن وقت يك رئيس غلۀ زمان رضاشاه بود. به من نوشت كه برويد به آقاى مدرس بگوييد كه اين مرد آدم فاسدى است. دو تا سگ دارد يكىاش را اسمش را «سيد» گذاشته، يكىاش را «شيخ»! شما برويد [بگوييد] كه اين را از اينجا بيرونش كنند. من رفتم به ايشان گفتم. گفت بكُشيدش! گفتم آخر چطور بكشيم؟ گفت من مىنويسم بكشيدش. گفتم آخر شما اينجا مأمور هستيد، شما اينجا هستيد، آنها آنجا نمىتوانند. گفت چطور شد كه وقتى قافلهها از گلپايگان مىآيند عبور كنند و بروند به كمره 3
مىخواهند عبور كنند مىفرستيد لختشان مىكنند، حالا نمىتوانيد بكشيد يك كسى را؟! گروهكها، در خدمت امريكا اينها تودهنى مىخواهند آقا! عدد شما زيادتر است؛ حجت شما بالاتر است؛ خيانت آنها واضح است. گفتن مىخواهد. اجتماع بكنيد، بگوييد مطالب را. يك رئيس، يك معلم را كه مىبينيد كمونيستى است بيرونش كنيد از دانشگاه. من نمىگويم حالا جنگ بكنيد با آنها، جنگ نمىخواهيم حالا بشود، اگر يكوقتى منتهى به اين شد، به يك روز اينها را بيرونشان مىكنيم! اما حالا نمىخواهيم يك جنگى بشود؛ مىخواهيم حالا با ملايمت بشود؛ اما خوب، با صحبت. آنها صحبت مىكنند؛ شما هم صحبت بكنيد. شما ننشينيد يكى ديگر برايتان صحبت بكند؛ يك روحانى بيايد صحبت كند؛ خودتان برويد، هر كدامتان مىتوانيد، در مقابل آنها بايستيد صحبت كنيد. آن مىگويد؛ شما هم بگوييد. آن وقت يكىيكى انگشت بگذاريد روى كارهايشان كه تو اين كارى كه مىكنى براى چيست؟ تو، تو تابع كى هستى كه اين كارها را مىكنى؟ تو ايرانى هستى و اين كار را مىكنى، يا امريكايى هستى يا شوروى؟ يا براى آنها كار مىكنى، يا براى ايران. اگر براى آنها كار مىكنى، جاى شما اينجا نيست، برو آنجاها كار بكن. تو براى آنها دارى كار مىكنى. واضح است كه منفعتى كه به دست مىآيد از نبود زراعت در ايران جيب امريكا مىرود. همه مىدانند اين را. ما چه چيزهايمان از امريكا وارد مىشود و اين بازارى بود كه شاه درست كرد و حالا شما تابع او هستيد؛ شما دنبال او هستيد، شما مىخواهيد همان رژيم را پيش بياوريد، نمىخواهيد كه يك رژيم صحيحى باشد، شما هم تابع همان هستيد. عافيتطلبان در خدمت منافع قدرتها شما مىخواهيد همان بساط را درست كنيد براى ما. ما هم تا حالا زحمت كشيديم، اين ملت اينقدر خون داده است، اينقدر زحمت كشيده است، شما آن كنارها نشستيد تماشا كرديد. مثل بسيارى از اين روشنفكرها آن كنار نشستند تماشا كردند. اين جوانهاى ما از دانشگاهى و از ـ عرض مىكنم كه ـ جنوب شهرى و از اينها ريختند و كارها را انجام دادند، حالا كه كارها را انجام دادند، اينها از آن طرف مرزها راه افتادهاند و آمدهاند اينجا و با تذكرههاى نمىدانم درست و غير درست ايرانىاند، اما بيرون بودند اينها بسيارشان. حالا آمدهاند اينجا و مىخواهند باز اخلال بكنند؛ مىخواهند باز همان مسائل را ايجاد كنند. نه اينكه اينها مىخواهند كه يك رژيمى باشد مثلاً فرض كنيد كه [چون] با اسلام مخالفند اسلامى نباشد؛ يك رژيم آزادمنش دمكراتيك به اصطلاح آنها باشد؛ نخير، اين مسئلۀ اينها نيست. مسئله اين است كه اينها مىخواهند همان مسائل پيش بيايد. نشد با عنوان شاهنشاهى، يك عنوان ديگر رويش بگذارند. باز قضيه، قضيۀ امريكايى باشد؛ لكن با يك صورت ديگرى غير شاهنشاهى. حالا ديگر شاهنشاهى تمام شد. اگر بتوانند آن را مىآورند؛ اما حالا نمىتوانند، مىخواهند يك بساط ديگرى درست كنند، همان مسائل، همان منافع اين ملت رنجديده باز برود تو جيب امريكايىها؛ و باز برود [توى] جيب نفتخوارهاى مفتخوار. اينها عمال آنهايند براى اين كار. دليلش هم همينهاست كه من دارم مىگويم. و واضح است جواب آنها. هى «مكتب»، «مكتب»! كدام مكتب، مكتب ماركسيسم؟ اين شكستخورده در دنيا حالا گير اين بچهها افتاده، اگر راست بگويند. لكن درست نمىگويند. قضيه، قضيۀ مكتب نيست؛ قضيه، قضيۀ منافع است منافع را مىخواهند ببرند. آنها بهتر به آنها منفعت مىرسانند، تابع آنها هستند. و الاّ خوب، يك مملكتى كه مىخواهد، ادعايش اين است، كه ما مىخواهيم دست همه خوب، بنابر همين است، ما مىخواهيم دست همۀ اجانب بريده بشود از اين مملكت، اين به نفع ملت ماست يا به ضرر؟ اگر به نفع ملت ماست و شما هم ملى هستيد، شما هم دلسوز هستيد براى اين مملكت، تودهاى هستيد، خوب شما كمك كنيد. ما مىخواهيم قطع بشود دست اجنبيها ـ و قطع شد الحمدللّه ـ حالا شما كمك كنيد كه دوباره برنگردد؛ نه اخلال كنيد كه دوباره برگردد آن مسائل. كمك به اين است كه برويد كارخانهها را كارى كنيد راه بيفتد؛ كارگرهاى نفت را كارى كنيد كه كارهايشان را انجام بدهند. حالا كه نفت منافعش براى خود شماهاست، راه بيفتد اينها، كشاورزها را برويد تشويق كنيد كه كار بكنند؛ دانشگاه را تشويق كنيد كه راه بيفتد. شما همه جا اخلال مىكنيد؛ پس شما يك مردم اخلالگر هستيد؛ نه يك مردم مثلاً دانشمندى كه مىخواهيد به ما چيز ياد بدهيد، شما مىخواهيد اخلال بكنيد. و بايد جلويشان را بگيريد. مسائل را به آنها بگوييد؛ در دانشگاه بنويسيد، منتشر كنيد. كسانى كه برخلاف اين هستند، برويد يكىيكى پيش آنها، برويد بگوييد شما اينكاره هستيد. شما چه مىگوييد باز به ما؟ چطور مىخواهيد يك دانشگاه را در دست بگيريد در صورتى كه اخلالگر هستيد؟ يك اخلالگر دزد كه نمىتواند دانشگاه را اداره كند. لزوم پايدارى و روشنگرى در سنگر دانشگاه و ما اگر دانشگاهمان اداره نشود، كارمان زار است! دانشگاه، تمام مسائل به دست دانشگاه است. يعنى اين دو تا قطبِ دانشگاه و روحانى همۀ مقدرات مملكت تو مشت اينهاست. دانشگاهى، دانشجو، چه دانشجوى قديمى، چه دانشجوى جديد، همۀ مسائل توى دست اينها بايد حل بشود. اينها قوۀ متفكرۀ يك ملت هستند. اگر دانشگاه را ما سست بگيريم و از دست ما برود، همه چيزمان از دستمان رفته است. يك مسئلهاى است كه نبايد شما بنشينيد كه من عمل بكنم؛ و نه من هم بايد بنشينم كه شما تنها. ما هر دو بايد دست به دست هم بدهيم، آنقدرى كه من مىتوانم من انجام بدهم آنقدرى كه شما مىتوانيد شما انجام بدهيد. جوان هستيد، در مقابلشان بايستيد؛ صحبت كنيد؛ حرف بزنيد. اشخاصى كه مىتوانند در آنجا بيايند حرف بزنند، برويد پيدايشان كنيد برداريد برويد، دعوتشان كنيد به دانشگاه. ننشينيد كه من تعيين كنم. البته من آسيد على آقا 4
را صالح مىدانم براى اين كار. لكن ننشينيد كه من دعوت كنم. لازم نيست كه يكى باشد. هر چند روز يك دفعه يك نفر، اجتماع كنيد در همان دانشگاه، و يك نفر از همين آقايانى كه صحبت مىتوانند بكنند، حرف مىتوانند بزنند، بياوريد دانشگاه صحبت بكنند برايشان. حاضر به صحبت هم اينقدرها نيستند اينها؛ فقط اخلال مىخواهند بكنند. در هر صورت، من اميدوارم كه مأيوس نباشيد و با قدرت جلو برويد و با قدرت دانشگاه را خودتان اصلاح كنيد. هر معلمى كه مىبينيد انحراف دارد برويد با او صحبت كنيد. دعوا نكنيد؛ صحبت بكنيد. بگوييد شماها اينكاره هستيد و اينكاره نمىتواند در دانشگاه بيايد و رئيس دانشگاه يا استاد دانشگاه بشود؛ نمىشود. و البته اگر مسائلى باشد كه من هم از دستم برآيد كه خدمت بكنم، من خدمتگزارم و مىكنم. و اگر چنانچه اينهايى كه گفتيد بايد به جايى رجوع بشود، بنويسيد روى ورقهاى بدهيد اينجا تا من با آنها صحبت كنم تا درست بشود. [در اينجا يكى از حاضران از طرح آماده شده براى جهاد روستاها سخن به ميان آورد، امام فرمودند:] بله، اين مورد تأييد است، لكن به طور مقيد. من گفتم به آقايانى كه آمدند پيش من راجع به اين معنا: در دهات و به اسم اينكه از طرف دولت آمده و هر كارى بكند، نباشد. بايد به نظر معتمدين، اشخاصى كه مىشناسند آن اشخاص را، انتخاب بشوند، كه گروههايى كه مىروند در ده و اينها اگر كه يكوقت گروه منحرف باشند، دهات را منحرف مىكنند. اين بايد انتخاب بشود از اشخاصى كه متعهدند؛ از اشخاصى كه صحيحند. و البته يك خدمتى است به جامعه. اين [طرح] خوبى است براى مملكت ما. خطر اسلام شناسان بيگانه از اسلام بله، 5
اينها مصيبتشان بدتر از آنهاست. يكوقت اين است كه يك كسى مىآيد تكليفش معلوم است. آن وقت ما بچه كه بوديم، در خمين مىگفتند «امير مُفَخَّمْ» ـ آن وقت از بختياريها بود، آنجا رئيس بود در آنجاها ـ گفته بود كه سردار حشمت ـ اين يكى از خوانين آنجا بود؛ يكى از شاهزادهها بود ـ اين تكليفش معلوم است، دشمنىاش معلوم، دوستىاش هم معلوم. اما فلان آدم ـ گفته بود ـ امان از اين آدم كه بظاهر دوست است، لكن كمر آدم را مىشكند! اين بظاهر «دوست»ها كارشان مشكلتر از آن غيردوستها هستند. آنها تكليفشان معلوم است، ما مىدانيم چه بكنيم. ... حالا من نمىگويم كه كى اينطور است. من اينها را الآن درست نمىتوانم بگويم. اما اينهايى كه سرِخود هرچه دلشان مىخواهد گردن قرآن مىگذارند! اينها كارشان مشكلتر از آنهاست. هر كىدلش هر طورى! اينكه در صدر اسلام اين كلمه مكرر وارد شده است كه اگر كسى قرآن را به رأى خودش تفسير كند فَليَتَبَوَّءُ مَقعَدَهُ مِنَ النَّارِ 6
اين جايش توى آتش است، اين پيشبينى يك همچو مطالبى است كه يكوقتى هر كسى به رأى خودش يك چيزى درست مىكند. برخلاف آنچه مىگويد قرآن مىخواهند درست كنند، اينها كارشان يك قدرى مشكلتر است؛ براى اينكه ـ اينها ـ تشبث به قرآن مىكنند. قرآن و نهجالبلاغه، دستاويزى براى نفاق و نفوذ من نجف كه بودم، يك نفر از همين افراد 7
آمد پيش من. قبل از اين بود كه آن منافقين پيدا بشوند. پيش من، شايد بيست روز ـ بعضيها مىگفتند 24 روز ـ مدتى بود پيش من. هر روز [مى]آمد آنجا، و روزى شايد دو ساعت آمد صحبت كرد از نهجالبلاغه، از قرآن. همۀ حرفهايش را زد. من يك قدرى به نظرم آمد كه اين وسيله است. نهجالبلاغه و قرآن وسيله براى مطلب ديگرى است. و شايد، بايد يادم بياورم آن مطلبى كه مرحوم آسيد عبدالمجيد همدانى به آن يهودى گفته بود. مىگويند يك يهودى در همدان مسلمان شده بود. بعد خيلى به آداب اسلام پايبند شده بود؛ خيلى زياد! اين موجب سوءظن مرحوم آسيد عبدالمجيد كه يكى از علماى همدان بود شده بود كه اين قضيه چيست. يكوقت خواسته بودش، گفته بود كه تو مرا مىشناسى؟ گفت: بله. گفت: من كىام؟ گفت: شما آقاى آسيد عبدالمجيد. گفت من از اولاد پيغمبرم؟ گفت بله. تو كى؟ من يك يهودى بودم، پدرانم يهودى بودند و تازه مسلمان شدهام. گفته بود نكتۀ اينكه تو تازه مسلمان كه همۀ پدرانت هم يهودى بودند و من هم سيد و اولاد پيغمبر و ملاّ و اين چيزها، تو از من بيشتر مقدسى، اين نكتۀ اين چيست؟ من شنيدم كه يهودى گذاشت و رفت! معلوم شد حقه زده. يك قضيهاى بوده. مىخواسته با صورت اسلامى كارش را بكند. تو يهوديها اينگونه كارها هست. من به نظرم آمد كه اين قضيه... اينقدر نهجالبلاغه و خوب، من هم يك طلبه هستم؛ من اينقدر نهجالبلاغه خوان و قرآن و اينها نبودم كه ايشان بود! ده ـ بيست روز ماند. من گوش كردم به حرفهايش، جواب به او ندادم؛ همهاش گوش كردم و آمده بود كه تأييد بگيرد از من، من همان گوش كردم و يك كلمه هم جواب ندادم. فقط اينكه گفت كه ما مىخواهيم كه قيام مسلحانه بكنيم، من گفتم نه، قيام مسلحانه حالا وقتش نيست؛ و شما نيروى خودتان را از دست مىدهيد و كارى هم ازتان نمىآيد. ديگر بيش از اين من به او چيزى نگفتم. او مىخواست من تأييدش بكنم. بعد هم معلوم شد كه مسئله همان طورها بوده. هوشيارى و تأثيرناپذيرى بعد هم كه آقايان آمدند، از ايران هم براى آنها اشخاصى سفارش كرده بودند كه اينها را تأييد كنيد، اينها مردم كذايى هستند، فلان، معذلك من باور نكردم. حتى از آقايان خيلى محترم تهران سفارش كرده بودند كه اينها مردم چطور هستند؛ و من باورم نيامده بود. اينهايى كه اينقدر از قرآن و از نهجالبلاغه و از ديانت زياد دم مىزنند و بعد فقرات قرآن را يكجور ديگرى غير از آنچه بايد معنا مىكنند و فقرات نهجالبلاغه را يكجورى ديگر غير از آنچه كه بايد معنا مىكنند، اينها را نمىتوانيم ما خيلى رويشان اطمينان داشته باشيم. اين «بعثى»هاى عراق همين فقرات نهجالبلاغه را كه امثال اينها استشهاد مىكنند، آنها هم در چيزها مىنويسند و در پلاكاردشان مىنويسند و منتشر مىكنند. همين، همين فقرات نهجالبلاغه را! اين بعثيهايى كه اصلاً كارى به اين مسائل ندارند اينها را مىنويسند و به ديوارهاى نجف و به خيابانهاى نجف منتشر مىكنند. به اينها ما نمىتوانيم من نمىگويم چطورند؛ ممكن هم هست كه يك نفرشان سالم باشد، يا شايد اشتباه نداشته باشد، لكن ما نمىتوانيم به آنها اعتماد كنيم؛ به آنها نمىشود اعتماد كرد. [امام در پاسخ يكى از دانشجويان كه پرسيد: موضع ما در برابر آنها بايد چگونه باشد، فرمودند:] موضع شما همين است كه با آنها خيلى دوستانه نباشد؛ البته نبايد طردشان كرد؛ نبايد درگيرى با آنها كرد.
عنوان :
اخلال و توطئه گروهکها در دانشگاهها و مراکز کارگرى و کشاورزى و ضرورت رویارویى با آنها خطر نفاق و التقاط
مرجع :
صحیفه امام (۸) صفحه ۱۶۲
مکان :
قم
تاریخ :
۱۳۵۸-۰۳-۲۳
حضار :
گروهى از دانشجویان دانشگاه تهران