عنوان :
...
کتاب :
...
منبع :
...
تاریخ :
...
گوینده :
...
مکان :
...
بسم اللّه الرحمن الرحيم ضرر عالِم غيرمهذّب مهم در دانشگاهها، دانشسراها، تربيتهاى معلم، تربيتهاى دانشجويى، اين است كه همراه با تعليمات و تعلمات، تربيت انسانى باشد. چه بسا اشخاصى كه در علم به مرتبۀ اعلا رسيدهاند، لكن تربيت انسانى ندارند. يك همچو اشخاصى ضررشان بر كشور، ضررشان بر ملت، ضررشان بر اسلام، از ديگران زيادتر است. آن كسى كه دانش دارد، لكن دانشش توأم با يك تهذيب اخلاق و يك تربيت روحى نيست، اين دانش موجب اين مىشود كه ضررش بر ملت و بر كشور زيادتر باشد از آنهايى كه دانش ندارند. همين دانش را يك شمشيرى مىكند در دست خودش، و با آن شمشيرِ دانش ممكن است كه ريشۀ يك كشور را از بين ببرد و قطع كند. خطر حوزه و دانشگاه براى جهانخواران اينكه خارجيها، كارشناسهاى اجانب، آنهايى كه مىخواستند اين مملكتها را غارت كنند، عنايت زيادشان به دو جبهه بود؛ يكى جبهۀ روحانيين، يكى جبهۀ دانشگاهها؛ براى همين نكته بود كه اين دو جبهه اگر چنانچه يك تربيت صحيح بشوند، كه در پهلوى علم تربيت و عمل صحيح باشد، آنها اين معنا را فهميدند كه اگر اين دو جبهه به آنطورى كه بايد باشد، بشود، دست آنها از منافع كوتاه خواهد شد. اگر يك دانشگاه صحيح ما داشته باشيم، يا يك جبهۀ روحانىِ به تمام معنا روحانى داشته باشيم، نخواهد اجازه داد به اجانب كه همۀ حيثيت يك مملكت را از بين ببرند. از اين جهت چون اين دو جبهه را آنها براى خودشان خطر مىدانستند، حملهشان به اين دو جبهه بود. منتها فرم حملهشان فرق داشت. در زمان رضاخان كه من يادم است، و اكثر شما يادتان نيست، در آن زمان با سرنيزه حمله مىكردند اين جبهه را بشكنند. و لهذا حمله مىكردند مدارس را، افراد را مىگرفتند مىبردند، عمامهها را بر مىداشتند، لباسها را مىكندند، مدرسهها را مىبستند، مساجد را تعطيل مىكردند. مجالس وعظ و روضه و اينها را بكلى از بين بردند. به خيال اينكه با اين فرم مىشود از بين برد. منتها در دانشگاه چون انعكاس خارجىاش را مىترسيدند، به اين فرم وارد نمىشدند؛ به فرم ديگر وارد مىشدند كه نگذارند دانشجويان رشد كنند. بعد فهميدند كه اين طرز نتيجه ندارد. فشار هرچه زيادتر باشد بدتر خواهد شد. براى اينها بدتر خواهد شد. در زمان محمدرضا حمله به روحانيت را تغيير دادند شروع كردند به تبليغات كردن كه مردم را از روحانيت جدا كنند. اختلاف افكنى ميان حوزه و دانشگاه و ديگر تودهها چون اين دو قوۀ اسلام، قوۀ روحانيت و قوۀ دانشگاه، مىتوانست در مقابل اينها بايستد. آن ترتيبى كه با فشار بخواهند روحانيت را از بين ببرند، اين ترتيب نشد، تغيير دادند وضع را. شروع كردند تبليغات به ضد روحانيت كه جدا كنند روحانيت را از دانشگاه، و همه را از مردم. بين مردم، هم دانشگاهى و هم روحانى را، هم روحانيين را، مىخواستند ـ در بين مردم ـ يك طورى قلمداد كنند كه اينها ديانت صحيح ندارند؛ اينها هم دربارى و انگليسى و ـ نمىدانم ـ امريكايى و اينها هستند. نقشه اين بود كه ملت جدا بشود از اين دو قشرى كه از آنها كار مىآيد. بين خود اين دو تا هم جدايى انداختند، به طورى كه روحانيين، بدبين بودند به دانشگاهيها؛ دانشگاهيها بدبين بودند به روحانيين، و اين نقشهاى بود براى اينكه اين قشرهاى مؤثر را از هم جدا بكنند، و همه را از ملت جدا بكنند، تا نتوانند اينها كارى انجام بدهند، و آنها بهرهبردارى خودشان را از اين كشور بكنند. از دستاوردهاى انقلاب در اين نهضت، يكى از بركات اين نهضت اين بود كه اين قشرها را به [هم] نزديك كرد. قشر دانشگاهى با قشر روحانى و طبقۀ جوان روحانى، اينها با هم نزديك شدند، همكار شدند، و همه با ساير طبقات مردم نزديك شدند، همكار شدند. و همۀ اينها در اين كلمه كه رژيم طاغوتى نبايد باشد و بايد يك جمهورى عدل اسلامى باشد، همه با هم مشترك شدند. غرض همه بود و مقصود همه اين معنا بود. اين نزديك شدن اين قشرها به هم، متحد شدن اين قشرهايى كه از هم جدا بودند، با تأييد خداى تبارك و تعالى و با اينكه همه مقصدشان يك مقصد الهى بود، اين سد عظيمى كه همه امكان نمىدانستند، ممكن نمىدانستند كه اين سد شكسته بشود، اين سد را شكست. حالا كه اين سد شكسته شده و آشفتگيها ظاهر شده و دزديهاى اينها فاش شده، و بعد هم فاشتر مىشود... حالا از براى ملت، به نظر خود افراد، نوعاً يك آرامشى پيدا شده است و يك نقشۀ ديگرى آنها دارند پياده مىكنند. يعنى آن نقشهاى كه قبل اسلامى بود و اين قشرها را به هم نزديك مىكرد و منسجم مىكرد و جوش مىداد به هم، اينها فهميدند كه از اين جوش خوردنِ اين قوا به هم اين سد شكسته شده است؛ حالا در صدد اين برآمدهاند كه اينها را از هم جدا كنند. گروههاى از راه رسيده الآن تمام اين اشخاصى كه براى اجنبيها دارند كار مىكنند، و آن اشخاصى كه سوءنيت ندارند لكن توجه به واقعيات ندارند، همه آمدهاند دارند گروهگروه مىشوند. زحمت تا حالا اين بود كه اين گروههاى مختلف با هم باشند تا اين كار را انجام بدهند، و از اينجا به بعد هم هر كارى بخواهد بشود بايد با اجتماع بشود، اينها آمدند حالا با نقشههايى كه دارند، دارند گروه گروه درست مىكنند. ديشب بود در روزنامه ديدم كه تا حالا صد گروه، ...، يا صد و پنج گروه يك همچو چيزى ـ يك همچو قلمى بود ـ اظهار وجود كردهاند! يعنى صد تا طايفه ايجاد اختلاف دارند مىكنند. نتيجه اين خواهد شد كه اگر اين صد طايفه هر كدام توانستند يك عدۀ زيادى دور خودشان جمع بكنند، نتيجه اين مىشود كه از آن طرف مرزها و از داخل و خارج، بعد از اينكه ديدند اين قوا از هم جدا شد، راه خودشان را باز ببينند براى اينكه يا يك كودتايى بكنند، يا يك حملهاى بكنند، يا لااقل شلوغكاريها را زياد بكنند؛ فلج بكنند مملكت را. گروهگرايى براى اختلاف افكنى درست الآن آن نقشهاى كه اول بود به يكجور ديگر[دنبال مىشود]. اوّلى كه رضاخان آمد، آن نقشهاى كه آن وقت بود براى جدا كردن اين قوا از هم، دانشگاه را از مدارس دينى، بازار را از اينها هر دو، كشاورزها را از همه، همه را على_' حده على_' حده، احزاب سياسى زياد درست مىكردند، جبهههاى مختلف درست مىكردند، همه براى اين بود كه نبادا يكوقت اينها با هم مجتمع بشوند. آن وقت احساس نكرده بودند، لمس نكرده بودند مطلب را؛ لكن به طور كلى مىدانستند، مىفهميدند اين مطلب را، مىخواستند اين كار بشود. بعد كه اين نهضت الهى پيدا شد، اين گروههاى مختلف با هم جمع شدند و يك گروه پيدا شد. ديگر صحبت از اين گروههاى ديگر نبود. همه يك گروه اسلامى بودند. در دانشگاه مىرفتيد، فرياد اين بود كه مرگ بر اين كذا و اسلام كذا. در پيش كشاورزان مىرفتيد، 1
همين طور. در كارخانهها هم مىرفتيد، همين طور. در ... بازار هم مىرفتيد، همين طور. هر جا مىرفتيد، همه با هم يكصدا يك مطلب داشتند، و اين سد را شكستند. اين دشمنهاى شما لمس كردند اين مطلب را. آن وقت علمى بود، حالا عينى شد. لمس كردند اين مطلب را كه با انسجام اين قوا با هم، دانشگاه و روحانى با هم، همه با بازار با هم، با كارگر و سايرين، ادارى و غير ادارى با هم، اينها وقتى منسجم شدند، حتى ابرقدرتها نمىتوانند كارى انجام بدهند. چنانچه نتوانستند. همه در صدد اين بودند كه محمدرضا را نگه دارند. نه ابرقدرتها تنها؛ تمام قدرتهايى كه بود. همۀ اين مملكتهاى اسلامى هم، همه پشتيبانى مىكردند. يعنى من نيافتم يك كسى را. لفظاً بعضى از اينها به ما پيام مىدادند كه ما همراهيم؛ لكن ما نمىتوانستيم باور كنيم. همهشان با هم متحد بودند براى اينكه اين جانور را حفظش كنند اينجا، و نتوانستند. چرا نتوانستند؟ براى اينكه همهتان با هم يك صحبت[داشتيد]. نفتخواران در سوگ نفت ايران يك ملت وقتى همهاش يك [صحبت] داشت ـ نمىشود ـ يك چيزى خواست، نمىشود خلافش كرد. خلاف خواست يك ملت نمىشود عمل كرد؛ عملى نيست در دنيا. حالا كه اينها لمس كردند اين مطلب را كه اين اتحاد و انسجام يك همچو ضررى برايشان دارد و اين نفت را ازشان گرفته است، كه الآن دارند دنبالش روضهخوانى مىكنند و گريه مىكنند كه نفت از دستمان رفته است! حالا دنبال اين آمدهاند كه باز آن مسائل را برگردانند؛ جدا كنند ملت را از هم؛ همه را از هم جدا كنند. و معالأسف روشنفكرهاى ما هم غافلند از اين معنا؛ غير از آنهاشان كه خائنند. يك دسته خائنند كه با حساب كار مىكنند و براى غير كار مىكنند؛ و بيشتر غافلند از مطلب. گروهگروه، صد گروه ـ صد بيشتر ـ مثل اينكه بود صد گروه تا حالا درست شده است! در اين دو ماهى كه شما به پيروزى رسيديد، كه با اتحاد به پيروزى رسيديد، حالا آن انسجام دارد باز مىشود؛ دارد از هم باز مىشود. گروه گروه مىشوند؛ هر گروهى جداى از هم؛ حسابشان جداى از هم؛ قلمشان مخالف با هم؛ قدمشان مخالف با هم. نتيجه چه مىشود؟ نتيجه [اين] مىشود كه همان طورى كه سابقاً، و در اين پنجاه و چند سال، به واسطۀ اين اختلافات ما نتيجه بردهاند، دوباره همان مسائل پيش بيايد و همان اختلافات موجب اين بشود كه آنها باز بيايند و برگردند به حال اول؛ و لااقل يك رژيمى دست نشاندۀ امريكا بيايد، ولو اسمش رژيم سلطنتى نباشد؛ يك رژيمى بيايد دمكراتيك باشد، اما نوكر امريكا. توطئههاى مخالفين اسلام الآن نقشه اين است، و شروع شده به اين تكهتكه كردن. صد تا در اين دو ماه، دو ـ سه ماه، صد تا گروه اظهار وجود كرده است! ولو چيزى نيستند اينها؛ اينها چيزى نيستند، يك عدۀ معدودى هستند؛ لكن فساد ايجاد مىكنند. اين اسباب فساد مىشود در اين مملكت. اين كمكم زياد مىشود، يكوقت ما باز برمىگرديم به اينكه قشر متجدد و متفكر و ـ عرض بكنم كه ـ دانشگاهى جدا شده است از قشر روحانى. روحانى رفت آن طرف شروع كرد باز آن حرفهاى سابق را زدن؛ دانشگاهى هم رفت آن طرف شروع كرد آن حرفهاى سابق را زدن. اين دو تا با هم مخالف. بازارى هم به تبع اينها يك دسته با اين موافق و با آن مخالف؛ يك دسته با آن مخالف؛ يا همه هم با هم [مخالف] همۀ نتيجه اين مىشود. ما اينقدر خون جوانهايمان از بين رفت براى اينكه يك مملكتى داشته باشيم مال خودمان، اينقدر مردم جانفشانى كردند و زنها جوانهاشان را دادند براى اينكه يك مملكت عدل اسلامى پيدا بشود؛ مخالفين اسلام نمىتوانند ببينند اين مطلب را. مىبينند با قدرت اسلام است كه مىشود جلوى آنها را بگيرد، نمىتوانند اين معنا را ببينند، حالا در صدد اين برآمدهاند كه باز از هم جدا كنند اينها را. وقتى جدا كردند اينها را از هم، باز همان مسائل پيش مىآيد. جدايى تودهها از يكديگر، منشأ شكست انقلاب امروز بايد شما معلمين، آن متعلمين، آن دانشگاهى، آن بازارى، آن روحانى، آن كارگر و كارمند، آن كشاورز، و همه، بيدار باشيد كه الآن نقشه دقيقتر از سابق است. سابق چون علماً به طور كلى مىگفتند كه اگر اينها با هم بشوند چه خواهد شد و آن نقشهها را مىكشيدند، حالا عيناً ديدند كه شد! اينها با هم شدند و يك همچو كارى شد. يك همچو كارى كه همه ممتنع مىدانستند، و همۀ حسابها برخلاف درآمد. حالا كه شده است، بيشتر آنها در صدد هستند كه بشكنند اين نهضت را. راه شكستنش هم همين است كه شماها را از هم جدا كنند؛ هر كدام را به ديگرى بدبين بكنند؛ هر كدام را براى ديگرى در يك جبهۀ مخالف قرار بدهند؛ و آنها نتيجه ببرند. متفكرهاى ما، روشنفكرهاى ما، همۀ دانشجويان و دانشگاهيان، بدانند كه نقشه اين است و آثارش را ما داريم مىبينيم. اين گروهگروه شدنها براى همين است كه نگذارند اين انسجامى كه بوده حفظ شود. مىخواهند نگذارند مردم بيدار بشوند و راه خودشان را پيدا كنند؛ همان راهى را كه اسلام دستور داده كه همه با هم باشيد. خداوند واعتَصِمُوا بِحَبلِاللّهِ جَمِيعاً ولاَ تَفَرَّقُوا 2
را بر مردم واجب كرده. همه با هم باشيد و تفرق در كار نباشد. با تفرق همۀ فسادها هست. و با تمسك به خداوند همۀ صلاح و سعادتها هست. خداوند انشاءاللّه همۀ شما را و همۀ ما را و همۀ ملت را بيدار كند. و همۀ ما در راه اسلام و در راه استقلال مملكت و در راه حقيقت و آزادى قدم بردارد و اين نهضت را به آخر برسانيم. والسلام عليكم و رحمةاللّه و بركاته
عنوان :
نقش وحدت حوزه و دانشگاه جریان دستهبندى و حزب بازى
مرجع :
صحیفه امام (۸) صفحه ۳۳۸
مکان :
قم
تاریخ :
۱۳۵۸-۰۴-۰۶
حضار :
دانشجویان انجمن اسلامى دانشگاه تربیت معلم تهران