اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم بسم اللّه الرحمن الرحيم رفراندم تاسوعا و عاشورا: سند سقوط شاه تظاهرات ديروز و امروز در ايران 1
راه عذر را از همه كس و همۀ دولتها سد كرد. ديگر دولتها نمىتوانند ادعا كنند كه شاه قانونى است و در مملكت به طور رضايتِ مردم و به طور قانونْ توقف كرده است. رفراندمى كه در ديروز و امروز شد و قطعنامههايى كه صادر شد به همۀ دنيا ثابت كرد كه شاه ساقط است. ما مىگفتيم از اول ساقط بوده؛ ادعاى من اين بود كه از اولْ رضاشاه و اين شاه به طور قاچاق و به طور ياغىگرى در ايران حكومت كردند؛ لكن حالا اگر كارتر و امثال اينها انكار داشتند، ديروز و امروز ثابت كرد كه هيچ قانونيت ندارد براى اينكه به حَسَب نص قانون اساسى ما، دولت، شاه بايد به رأى ملت شاه باشد. و يك امر طبيعى است كه بايد اينطور باشد. و الآن تمام ملت در تهران، مشهد، قم، تبريز، همه جاى ايران اعلام كردند با آرامش ـ كه عذرى در كار نباشد كه يك طوايف ديگرى داخل بودند و از آن طرف مرزها آدمهايى آمدهاند! 2
با كمالِ آرامشْ تمام ايران گفتند كه ما شاه را نمىخواهيم. بنابراين من يك پيامى به دولتهاى دنيا دارم، يك پيامى هم به داخل كشور و ارتشيها. آنكه به همۀ دولتهاست اين است كه ما اعلام مىكنيم از امروز كه رفراندممان به طور تماميت انجام گرفت و همه مىدانيد كه شاه قانونى نيست، هر دولتى كه پشتيبانى از ايران بكند، ما تمام قراردادهايى كه با ايران كردهاند لغو مىكنيم و يك قطره نفت به آنها نخواهيم داد و لااقل تا وقتى كه دولتشان هست. مجلس امريكا كارتر را استيضاح كند! مجلس امريكا بايد از كارتر مؤاخذه كند، استيضاح كند او را كه چرا پشتيبانى مىكنى از يك حكومتى كه پايۀ ملى ندارد و هيچ كس با او در ايران موافقت ندارد. بايد دولت كارتر را استيضاح كنند و شخص كارتر را استيضاح كنند كه تو برخلاف مصلحت مملكت امريكا دارى عمل مىكنى اگر چنانچه پشتيبانى بكنى از شاه كه برخلاف قانون در ايران سلطه پيدا كرده است و رفراندم ديروز و امروز ايران او را ساقط كرده ـ اگر تا حالا ساقط نبوده است. اين خلاف مصلحت مملكت امريكاست براى اينكه اگر چنانچه تو پشتيبانى بكنى، مادامى كه تو و دولت تو هست، نفت براى امريكا هيچ نيست. و همينطور اين اعلام به ساير كشورهاست؛ چه كشور امريكا و چه انگلستان و چه شوروى و چه ساير ممالك كه مىخواهند از ايران نفت بخرند. ما حتى به طور فروش عادلانه هم به اين ممالكى كه پشتيبانى از امروز بكنند از شاه، نفت نخواهيم داد؛ يعنى، تا آن وقتى كه دولتهاى اينها سرِ كار است كه شاه را پشتيبانى مىكنند، تا آن وقت نخواهيم نفت به آنها داد. بله، ما با ملتهايشان دشمنى نداريم و دولتهايشان را اگر ملتها ـ مجلس ـ دولتهايشان را وادارند كه پشتيبانىشان را از شاه قطع كنند و اعلام كنند كه ما پشتيبان شاه نيستيم، ما نفت خواهيم داد. و اگر دولتها اين كار را نكنند، تا آن دولت هست نفت براى اين ملتها هم نيست. حالا مجلسها خودشان مىدانند با دولتهايشان. اين يك پيامى است به خارج و سران دولتها كه چشم خودشان را باز كنند و راه صحيح بروند. پشتيبانى از يك ملتى كه ايستاده است و مىگويد من حق خودم را مىخواهم، من آزادى مىخواهم، حقسرنوشت من با خود من است، من شاه را نمىخواهم، بايد پشتيبانى بكنند از يك همچو ملتى؛ و اگر پشتيبانى نكنند و از شاه پشتيبانى بكنند، ديگر نفتى در كار نيست براى آنها مادامى كه آن دولت هست. هشدار و اخطار به ارتش و يك مطلبى كه به ارتش مىخواهم بگويم، به ارتش ايران مىخواهم بگويم و اميد است كه برسد به آنها، اين است كه اين جوانهاى، از صاحبمنصبانى كه ـ من مىدانم كه اينها محروم هستند ـ آن صاحبمنصبهاى پيرى كه از سابق بودند، خصوصاً از آنهايى كه از زمان رضاشاه بودند با شاه ـ اگر باشند ـ آن پيرها را شاه سير كرده است! آنها موافقند و اين كُشت و كشتار هم به دست آنها واقع شده است، چه در حكومتِ نظامى چه در دولتِ نظامى. ما از آن پيرها ديگر مأيوس هستيم؛ آنها را گفتيم كه اسمائشان را ثبت كنند و در دولت اسلامى آنها به مجازات خودشان ان شاءاللّه مىرسند [ان شاءاللّه حضار] و اما صاحبمنصبهاى جوان كه آن رتبهها را ندارند، يعنى به آنها ندادند، يعنى آنها را در يك رتبۀ پايين نگه داشتند كه زيردست آن بزرگها باشند كه آن بزرگها نوكر رسمى امريكا يا شوروى هستند و براى آنها خدمت مىكنند و براى شاه هم به دست دوم خدمت مىكنند و آنها را از پول نفت ما سير كردند، آنها چون سير شدند و از نعمت اين ملت به دست شاه سير شدند، اينها ولى نعمت خودشان را شاه و امريكا مىدانند، ما از آنها مأيوس هستيم؛ و اما طبقۀ جوان كه مهم در ارتش اين طبقه هستند، اينها را من تنبه به آنها مىدهم كه شما جوانيد، شما باز وقت زندگىتان مانده است، وقت كارتان مانده است، وقت خدمتتان به ملت مانده است، شما برگرديد به اين ملت و خدمت به ملت بكنيد و رها كنيد اين دستگاهى كه الآن شما مىدانيد كه برخلاف قانون است، برخلاف اسلام است؛ دست از اين دستگاه برداريد و به ملت بپيونديد و حكومت اسلامى شما را با آغوش باز پذيرايى مىكند، و بهتر از زمان شاه براى شما خواهد بود، براى اينكه ديگر در حكومت اسلامى كه يك پولى بدهند كه از حاكم تقويت كنند، اين ديگر نيست در آنجا. آنجا حكومت عدل است، حكومت ملى است، حكومت مستند به قانون الهى و به آراى ملت هست؛ اينطور نيست كه با قلدرى آمده باشد كه بخواهد حفظ كند خودش را، با آراى ملت مىآيد و ملت او را حفظ مىكند و هر روزى هم كه برخلاف آراى ملت عمل بكند يا برخلاف قانون ـ قانونى كه مدون است ـ عمل بكند قهراً ساقط است و دولت ايران هم، ملت ايران هم او را كنارش مىگذارند. نياز به ارتش در آينده شماها جوانهاىِ از صاحبمنصبان ارتش كه مثل آن پيرها نيست كه ديگر آن فطرتتان را از دست داده باشيد در مقابل دلار! شما برگرديد به آغوش ملت، و ملت شما را مىپذيرد و حكومت اسلام هم شما را نگهدارى مىكند. گمان نكنيد كه اگر حكومت اسلامى آمد، ديگر صاحبمنصب نمىخواهد؛ اينها تبليغاتى است كه مىكنند. حكومت اسلامى هم همۀ اين ابزارى كه ساير حكومتها دارند دارد، منهاى دزدى [خندۀ حضار]؛ دزدى را ما مىخواهيم جلويش را بگيريم، دزدها را مىخواهيم بگيريم. آنهايى كه خدمت به وطن مىكنند، ارجمندند پيش همۀ ما، پيش خدا هم ارجمندند. آنها همه چيز برايشان مهيا خواهد شد. آنهايى كه دزدند و اموال اين ملت را دزديدند و در خارج بردند و خوردند، آنها البته مؤاخذه خواهند شد و گمان نكنند كه اگر از ايران رفتند بيرون، تمام شد قضيه! اگر اينجا بيايند، اين جوانها هستند كه اينجا به حسابشان مىرسند [خندۀ حضار]؛ اگر امريكا بروند، باز هم هستند؛ انگلستان بروند، باز هم هستند. اينها گمان نكنند كه پولها را بردند، و خود شاه هم همين طور خيال اين معنا را بكند كه حالا ما پولها را مىخوريم؛ حالا هم تا مىتوانيم مىمانيم و بعد هم با طياره سوار مىشويم و فرار مىكنيم مىرويم به امريكا! هر جا برويد، هستند جوانهاى غيور ايرانى در آنجا و به حساب شما خواهند آنجا رسيد. [ان شاءاللّه حضار]. در هر صورت، من از اين جوانهايى كه در ارتش هستند... و من مىدانم كه آنها فطرت اسلامى خودشان، فطرت انسانى خودشان را از دست ندادهاند و اينها قلباً با ملت هستند؛ منتها حالا تحتِ ـ به خيال خودشان ـ فرمانِ اين بزرگترهاى ارتشبدها و امثال اينها هستند؛ و اينها را ترساندهاند از اينكه اگر يكوقتى حكومت اسلامى پيش بيايد ديگر صاحبمنصبى تو[ى] كار نيست. نخير، زمان حضرت امير هم صاحبمنصبى تو[ى] كار بوده است منتها با يك فرم ديگرى بوده است. صاحبمنصب، آن وقت هم «مالك اشتر» يكى از صاحبمنصبهاى بزرگِ حضرت امير بوده است، «محمدبن ابى بكر» يكى از صاحبمنصبهاى بزرگ حضرت امير بوده است؛ هميشه محتاج است مملكت به ارتش و هميشه محتاج است به صاحبمنصب و هميشه محتاج به همۀ اين قشرهايى كه در ادارات هست. آنى كه احتياج به او ندارد، آنهايى است كه سرْبار هستند؛ آنهايى است كه مىخواهند مال ملت را بخورند و كار هم نكنند؛ مال ملت را بخورند و نفعى هم نداشته باشند براى ملت؛ آنها البته حساب خودشان را بايد بكنند و هر چه كمتر بخورند به نفع خودشان است، هر چه هم كمتر ببرند به نفع خودشان است، براى اينكه در هرجا بروند اينها پيدا خواهند شد. حكومت اسلامى، مدافع حقوق محرومان در هر صورت، اين تبليغاتى كه مىشود، چه در بين ارتشيها و سربازها و چه در بين دهقانها و ـ عرض مىكنم كه ـ كشاورزها كه اگر حكومت اسلامى بشود اين دهقانها دوباره بايد به حال فلاكت بيفتند، خود دهقانها مىدانند اين را كه اين «اصلاحات ارضى» كه اين آقا كرد، اين بيچارهها را به روزگار سياه نشاند. اينها الآن زندگىشان بسيار زندگى پستى است؛ و اين بانكهاى تعاونى و اين هيأتهايى كه درست كردند، اين بيچارهها را به كلى از هستى ساقط كردند. و حكومت اسلامى كه بشود، اين حرفها نيست تو[ى ]كار. خيال نكنيد كه اين املاكى كه حالا از اين گردن كلفتها گرفته شده است، حكومت اسلامى مىآيد و مىگويد نه اينها را بدهيد به خودشان. يكىيكى را مىآيد مىنشاند حساب از آنها مىكشد: شماها ماليات دولت اسلام را بايد بدهيد؛ و هفتاد سال، صد سال، خودتان، پدرتان، جدتان نداده؛ اگر حساب بكنيم، زايد بر اين املاكى كه شما داريد، جواهراتتان را هم از شما مىگيريم؛ پولهاى بانكىتان را هم از شما مىگيريم براى اينكه شما بدهكار هستيد به دولت. وقتى املاك ملى شد، يعنى مال دولت اسلام شد، آن وقت البته دهقان لازم دارد، رعيت لازم دارد، كشاورز لازم دارد. نمىخواهد كشاورزى را مثل حالا بكند كه دستش پيش اسرائيل و امريكا دراز باشد كه تخم مرغ بده ـ نمىدانم ـ جوجه بده ـ نمىدانم ـ گندم بده، جو بده! مىخواهند يك مملكتى باشد كه همه چيز از خودش باشد. همه چيز دارد مملكت ما؛ نه اين است كه ندارد، همه چيز دارد. مملكت ما كشاورزىاش، يك ناحيهاش براى يك مملكت كافى است. از بين برد اين آدم كشاورزى ما را. دامدارى ما را از بين برد براى اينكه مراتع ما را به غير داد ـ عرض مىكنم كه ـ همه چيز ما را به باد فنا دادند. ما مىخواهيم يك مملكتى باشد مال خودمان باشد. اينها خيال مىكنند كه اگر اين تبليغات را بكنند... اسلام نيامده كه ظلم به ضعفا بكند، اسلام آمده است كه ضعفا را پرستارى بكند، خدمت به ضعفا بكند. اسلام از توى ضعفا پيدا شده است، از اغنيا كه پيدا نشده. از اين گداهاى مدينه و مكه اسلام پيدا شد؛ از اين بيچارهها و ضعيفها اسلام پيدا شده است. و انبياى ديگر هم همين طور بودند؛ هيچ كدام اشراف نبودند كه طرفدار اشراف باشند. اينها از همين ضعفا هستند و از بين همين تودهها پيدا شدند و طرفدار همين تودهها هم هستند و نمىگذارند ظلم به اينها بشود؛ البته به بزرگها هم نمىگذارند ظلم بشود، هيچ كس ـ به هيچ كس نبايد ظلمى بشود. اسلام، مدافع تمدن و حافظ حقوق مردان و زنان اين تبليغات كه اگر اسلام پيدا شد، مثلاً ديگر زنها بايد بروند توى خانهها بنشينند يك قفلى هم درش بزنند بيرون نيايند! [خندۀ حضار] اين چه حرف غلطى است كه به اسلام نسبت مىدهند. صدر اسلام زنها توى لشكرها هم بودند؛ توى ميدانهاى جنگ هم مىرفتند. اسلام با دانشگاهها مخالف نيست، با فساد دانشگاهها مخالف است؛ با عقب نگه داشتن دانشگاهها مخالف است. با دانشگاه استعمارى مخالف است اسلام، نه با دانشگاه مخالف است. اسلام با هيچ چيز از اين مظاهرِ ـ عرض مىكنم ـ تمدن مخالفت ندارد، و با هيچ قشرى از شماها مخالفت ندارد. اسلام زنها را دستشان گرفته آورده در قبال مردها نگه داشته؛ در صورتى كه در زمانى كه پيغمبر اسلام آمد، زنها را هيچ حساب مىكردند. اسلام زنها را قدرت داده است. اسلام زنها را در مقابل مردها قرار داده؛ نسبت با آنها تساوى دارند. البته يك احكامْ خاصِّ به مرد است كه مناسب با مرد است؛ يك احكامْ خاص به زن است، مناسب با زن است. اين نه اين است كه اسلام نسبت به زن و مرد فرقى گذاشته است. زن و مرد همه آزادند در اينكه دانشگاه بروند؛ آزادند در اينكه ـ عرض مىكنم ـ رأى بدهند، رأى بگيرند. آنى كه مخالفند، اين است كه اينطورى كه اينها زن را مىخواهند بار بياورند كه يك ملعبهاى در دست مردها باشد، به قول شاه: «زن خوب است فريبا باشد»! 3
ما مىخواهيم اين كلمه را بگيريم، اين غلط را بگيريم. ما مىخواهيم زنْ آدم باشد مثل ساير آدمها، انسان باشد مثل ساير انسانها، آزاد باشد مثل ساير آزادها. اين تبليغاتى كه شاه ـ سالى صد ميليون دلار مىگويند داده براى تبليغات ـ اينها را گوش نكنيد به آنها؛ ديگر هم به گوش كسى نمىرود اين حرفها. ايشان هم ديگر بايد جمع كند بساطش را برود سراغ كارى. [خندۀ حضار]. من اميدوارم كه ان شاءاللّه شماها موفق باشيد؛ و اسلام ان شاءاللّه با كمال توفيق در ايران حكومتش را قائم مقام حكومتهاى ظلم قرار بدهد. خداوند اينهايى كه در ايران هستند و كمك به اسلام مىكنند، همه را مؤيد و موفق قرار بدهد؛ و شما جوانهايى كه در خارج ملت ـ خارج ايران ـ هستيد، همه را موفق كند كه بتوانيم ما دست اجانب را از مملكت خودمان قطع كنيم. خداوند همه شما را حفظ كند. [آمين حضار].
عنوان :
رفراندم عظیم تاسوعا و عاشورا ضرورت بازگشت ارتش به دامن مردم
مرجع :
صحیفه امام (۵) صفحه ۲۳۱
مکان :
پاریس، نوفللوشاتو
تاریخ :
۱۳۵۷-۰۹-۲۰
حضار :
دانشجویان و ایرانیان مقیم خارج