عنوان :
...
کتاب :
...
منبع :
...
تاریخ :
...
گوینده :
...
مکان :
...
بسم اللّه الرحمن الرحيم سير انسان از طبيعت تا الوهيت اينكه ما مىگوييم و شما هم اشاره به آن كرديد كه هيچ رژيمى مثل حكومت اسلامى نمىتواند انسان را و ملتهاى انسانى را آنطور كه بايد اداره كند و تربيت، اين براى اين است كه همۀ رژيمهاى غير توحيدى و رژيمهايى كه به دست غير انبيا وجود پيدا كردهاند آنقدرى كه بينش دارند، اگر ما فرض بكنيم كه اينها صد درصد هم امين هستند و دلسوز براى ملتها، لكن شعاع بينش بشر را بايد ديد تا كجاست، و انسان تا كجا مىتواند سير بكند و احتياجات انسان چقدر است 1
. آيا به مقدار سعۀ وجود انسان و قابليت رشد انسان اين رژيمهاى غير الهى ديدشان وافى است؟ تا فرض بكنيم كه اگر هم اشخاصى باشند دلسوز و اشخاصى باشند كه بخواهند خدمت بكنند به ملتها، بتوانند خدمت بكنند. يا ديدِ اينها محدود است تا يك حدودى، و اگر آنها هم بخواهند خدمت بكنند تا همين حدود مىتوانند خدمت بكنند؟ اگر ما اين معنا را ديديم كه انسان مراتب سيرش از طبيعت است تا مافوق طبيعت، تا برسد به آنجايى كه مقام الوهيت است، سير از طبيعت تا رسيدن به مقامى كه غير از خدا هيچ نمىبيند، مراتب معنوى انسان و اين موجود كه قابل اين است كه از اين طبيعت سير بكند و تمام معنويتها را در خودش ايجاد بكند با تربيتهاى صحيح، و برسد به يك مقامى كه فوق مقام ملائكةاللّه باشد، احتياجات انسان يك همچو احتياج است. انسان مثل يك حيوان نيست كه احتياجش به خوردن و خوابيدن باشد، انسان يك موجودى است كه خداى تبارك و تعالى تا حالا او را خلق كرده است براى اينكه همۀ جهاتى كه در عالم هست، در انسان هست، منتها به طور قوه است، به طور استعداد است، و اين استعدادها بايد فعليت پيدا بكند، تحقق پيدا بكند. ديدگاه محدود رژيمهاى غير توحيدى تمام رژيمهاى غير الهى كه به دست غير انبيا تحقق پيدا كردهاند، حدود ديدشان همين طبيعت است. احتياجات طبيعى را مىتوانند آنها برآورند؛ مىتوانند احتياجات طبيعى را هم خيلى خوب برآورده كنند. سابق، مسافرتها با الاغ و اسب بود، حالا با طياره است؛ سابق طبابت ناقص بود، حالا كامل است و از اين هم كاملتر خواهد شد؛ سابق علوم طبيعى ناقص بود، حالا كامل است و كاملتر هم خواهد شد؛ همۀ اينها حدود طبيعت است. تمام اين چيزهايى كه دست بشر به آن مىرسد، همين حدود طبيعت و چيزهايى كه با چشمشان مىبينند و با ادراك ناقصشان ادراك مىكنند. از عالم طبيعت به آن طرف دست بشر از آن كوتاه است، و تربيتهايى كه بخواهند غير الهيين، غير انبيا كه به الهام خدا تربيت مىكنند، تربيتهايى كه اينها بخواهند بكنند، همان تربيتهاى طبيعى است. طبيب معالجۀ جسم ما را مىكند. طبيب خيلى خوب هر مرضى را، مرض جسمانى را معالجه مىكند، اما امراض روحانى به طبيب مربوط نيست، هيچ، ابداً طبيب كارى به آن ندارد، نمىتواند هم داشته باشد، چون اطلاع بر آن ندارد. هرچه علوم طبيعى ترقى بكند انسان را به آن چيزهايى كه در طبيعت به آن احتياج دارد مىرساند، آن ورق بالا كه فوق طبيعت است، هيچيك از اين علوم بشرى به آنجا نمىرسد. رژيمهاى بشرى بر فرض اينكه صالح باشند ـ و حال آنكه مىدانيم كه اكثراً نيستند ـ بر فرض اينكه صالح باشند تا حدودى كه ديدشان هست، انسان را پيش مىبرند. آنجا كه نمىدانند، ديگر نمىتوانند پيش ببرند. ولهذا مىبينيم كه تمام رژيمهاى غير وحىاى، رژيمهايى كه مربوط نيستند به مبدأ وحى، كارى به انسان ندارند. راجع به آن چيزهايى كه مربوط به باطن انسان است حكومتها هيچ كار ندارند كه شما پيش خودتان چه فكر مىكنيد، پيش خودتان چه اعتقاد داريد، پيش خودتان چه ملكاتى داريد، هيچ كارى به اين ندارند؛ آنقدرى كه آنها كار دارند، اين است كه نظام اين عالم طبيعت را، آنهايى كه مردم صحيح هستند، آن حكومتهاى «عادلِ نظام»، اين طبيعت را به طورى كنند كه محفوظ باشد، بازارشان يك بازار منظم باشد، مملكتشان يك مملكت منظم باشد، دزديها را جلويش را بگيرند، بىعدالتيها را جلويش را بگيرند، آنقدرى كه رژيمها به آن نظر دارند همين مقدار است، اما هيچ كارى به اين ندارند كه شما توى منزلتان، چه خودتان چه مىكنيد. چه كار دارند به اينكه توى منزل؛ شما بيرون كه آمديد بايد نظام را حفظش كنيد، اما در داخل منزل بين خودت و خداى خودت [است كه] چكاره هستى. هيچ ابداً اين نظامها، قانونى هم برايش ندارند و كارى هم به آن ندارند. تفاوت مكاتب انبيا با مكاتب مادى تنها رژيمى كه و تنها مكتبى كه كار دارد به انسان، از قبل از اينكه اين تخم و اين دانه كِشته بشود، تا آن وقتى است كه آخر است و آخر ندارد آن مكتبهاى انبياست. هيچ مكتبى در عالم غير از مكتب انبيا كارى به اين ندارند كه تو چه زنى انتخاب كن، وصلت كنى، زن چه مردى را انتخاب كند. به آنها چه ربط دارد، كار به اين ندارند؛ هيچ ابداً در قوانينشان اين نيست كه چه زنى انتخاب كن و چه مردى انتخاب كن. هيچ در قوانينشان نيست كه ايام حمل بچه، مادر چه كارهايى را بكند، ايامى كه بچه را شير مىخواهد بدهد چه كار بكند؛ ايامى كه بچه در دامن مادرش است، مادرش چه وظيفهاى دارد؛ آن وقتى كه تحت تربيت پدرش هست پدر چه. ابداً به اين كارها قوانين مادى و طبيعى و رژيمهاى غير انبيا، هيچ كارى به اينها ندارند. آنها فقط وقتى كه انسان، انسانى شد كه آمد توى جامعه، جلوى مفسدههايى كه اينها مىخواهند، آن مفسدههايى كه مضر به نظم باشد والاّ مفاسدى كه عيش و نوش و عشرت باشد، هيچ كارى به آن ندارند، بلكه دامن هم به آن مىزنند. كارى به اينكه بخواهند يك انسان بسازند، آدم درست كنند، هيچ كارى به اين ندارند. در نظر آنها انسان با حيوان فرقش همين مقدار است كه در طبيعت اين بيشتر پيشرفت دارد. حيوان نمىتواند طياره درست كند، انسان مىتواند؛ حيوان طبيب نمىتواند بشود، انسان مىتواند؛ اما حدود، حدود طبيعت است. آنكه به همه چيز كار دارد، آنكه انسان را از قبل از ازدواج، قبل از اينكه بخواهد ازدواج كند، دنبال اين است كه آن چيزى كه از اين ازدواج مىخواهد حاصل بشود بايد يك آدم صحيح باشد، انسان بايد باشد، قبل از اينكه شما ازدواج كنيد. دستور دارد چه زنى را انتخاب كن، چه مردى را انتخاب كن. چرا اينها دستور دارند؟ براى اينكه همان طورى كه يك زارع، يك دهقان وقتى كه مىخواهد يك مزرعهاى را بسازد، اول نظر مىكند كه زمين چه جور زمينى است، يك زمين صالح انتخاب مىكند، آن تخمى را كه مىخواهد بكارد چه جور تخمى است، يك تخم گندم صالحى انتخاب مىكند؛ چى لازم دارد براى تربيت، تمام اينها را در نظر دارد تا اينكه اين مزرعه را آباد كند و يك منفعتى از آن ببرد. اسلام در انسان اين نظر را داشته است كه آن زوجى كه انتخاب مىشود چه جور باشد تا از اين زوج يك انسان صحيح پيدا بشود. آن زنى كه انتخاب مىكنى چه جور زنى باشد تا از اين دو نفر زوجين يك انسان پيدا بشود؛ بعد هم به چه آدابى بايد باشد. روى چه ادبى اين ازدواج بايد باشد، بعد هم در چه حالى بايد تلقيح بشود و چه آدابى دارد، بعد هم در ايام حمل چه ادبهايى هست، بعد هم در ايام شير دادن چه ادبهايى هست؛ همۀ اينها براى اين است كه اين مكتبهاى توحيدى كه بالاترينش اسلام است، آمدهاند براى اينكه انسان درست كنند؛ نيامدهاند كه يك حيوانى منتها داراى ادراكاتى كه حدود همان حيوانيت و همان مقصدهاى حيوانى باشد، منتها يك قدرى زيادتر، نيامدهاند اين را درست كنند؛ آمدهاند انسان درست كنند. اينكه شما گفتيد كه هيچ مكتبى مثل اسلام نيست و هيچ رژيمى مثل اسلام نيست، نكتهاش [به] اين معناست كه اسلام است كه مىتواند انسان را از مرتبۀ طبيعت تا مرتبۀ روحانيت، تا فوق روحانيت تربيت كند. غير اسلام و غير مكتبهاى توحيدى اصلاً كارى به ماوراى طبيعت ندارند، عقلشان هم به ماوراى طبيعت نمىرسد؛ علمشان هم به ماوراى طبيعت نمىرسد، آنى كه علمش به ماوراى طبيعت مىرسد، آنى است كه از راه وحى باشد، آنى است كه ادراكش ادراك متصل به وحى باشد، و آن انبيا هستند. امتيازات حكومت اسلامى اسلام مثل حكومتهاى ديگر نيست، اينطور نيست كه اسلام فرقش با حكومتهاى ديگر اين است كه اين عادل است و آنها غير عادل، خير، فرقها هست، يكىاش همين است. فرقهاى زياد بين حكومت اسلام و بين اسلام هست و مابين رژيمهاى ديگر. يكى از فرقهايش هم، اين است كه حكومت اسلام يك حكومت عادل است. آن اوصافى كه در حاكم است چيست؟ آن اوصافى كه در پليس است چيست؟ آن اوصافى كه در لشكرى است چيست؟ آن اوصافى كه در مثلاً ساير كارمندان دولتى است بايد چه باشد؟ اين يكى از فرقهاست. يك فرق نازلى است و بالاتر از اين، آن چيزهايى است كه انسان را رو به معنويات مىبرد. اسلام آمده است كه اين طبيعت را بكِشد طرف روحانيت، مهار كند. طبيعت را به همان معنايى كه همه مىگويند، آن هم مىگويد اين جور نيست كه به طبيعت كار نداشته باشد. تمدن را به درجۀ اعلايش اسلام قبول دارد و كوشش مىكند براى تحققش؛ ولهذا حكومتهايى كه در اسلام بودهاند يك حكومتهايى بودهاند كه همه جور تمدنى در آنها بوده است. اما نظر به اين نبوده است كه در عين حالى كه همان چيزهايى كه در ممالك متمدنه باشد، اسلام هم آنها را قبول دارد و كوشش هم برايش مىكند، در عين حال آنها به اين نگاه مىكنند و همين است. او به اين نگاه مىكند كه بكشدش طرف روحانيت، بكشدش طرف توحيد، از اين جهت فرق است مابين «اسلام و غير اسلام» بين «حكومت اسلامى و حكومتهاى غير اسلامى»، بين آن چيزى كه مكتب اسلام آورده با مكتبهاى ديگر. مكتبهاى ديگر، مكتبهاى ناقصى هست كه خودشان خيال مىكنند خيلى كاملند. لكن حدودش تا همين ديدى است كه دارند بيشتر از اين نيست. مكتب اسلام ديدش تا آخر است؛ طبيعت را به آن دنيا مىگويند، در لسان انبيا دنيا يعنى خيلى پست؛ پس كلمۀ دنيا يعنى خيلى پست، اسفلالسافلين 2
هم كه در قرآن هست همين طبيعت است و آثار طبيعت، بالاتر است، «اعلىعليين» 3
است. قانون اسلام براى خلوت و جلوت خدا مىخواهد مردم را به «اعلىعليين» برساند. از اسفلالسافلين بكشاندشان تا «اعلىعليين»، و اين در غير رژيمهاى انبيا جاهاى ديگر اصلاً مطرح نيست. چكار دارند به اينكه مردم بشوند يك مردم الهى، به ما چه ربط دارد. اينجا خلاف نظم نكنند، اينجا كارى كه به حكومت ما ضرر بزند، هرچه مىخواهد باشد. انبيا اينطور نيستند. انبيا به شما كار دارند توى صندوقخانهات هم كه هستى به تو كار دارند. هيچكس نيست، لكن حكم خدا هست دنبال شما. آنها مىخواهند يك انسانى تربيت كنند كه خلوتش و جَلوتش فرقى نداشته باشد. همان طورى كه خيانت نمىكند در جلوت و در پيش مردم، براى اينكه از مردم ملاحظه مىكند، انبيا مىخواهند انسانى درست كنند كه پيش مردمش و غياب مردمش ديگر فرقى نباشد، هر دويش آدم باشد، وقتى آدم شد، چه در خلوت آدم است، چه در بين مردم هم آدم است. آنها نظرشان به اين معنا هست، و ما ميلمان اين است؛ آرزومان اين است كه يك همچو مكتبى در خارج بشود، تحقق پيدا كند؛ ميل انبيا هم همين بوده است. ميل همۀ ما اين است كه ما يك حكومتى داشته باشيم، همان جور حكومتهايى كه در صدر اسلام بود كه عدالت بود، همهاش عدالت بود و زايد بر آن، آن مسائلى كه در قرآن كريم و در اسلام هست آنها هم باشد ـ همه چيز ـ و حالا راجع به جمهورى اسلامىاش كه اول قدم است و تا حالا الآن اسلام، جمهورى اسلامى الآن رژيم ماست. براى اينكه رأى داديد و شد. تلاش براى تحقق محتواى اسلامى در نظام رژيم سابق رفت، دفن شد تا ابد. دفن شد و حالا رژيم شما رژيم اسلامى است. در اين رژيم اسلامى الآن ما خيلى مسئوليت داريم. مسئوليت بزرگ داريم و او حفظ آبروى اسلام است. الآن ما همهمان مكلفيم حالايى كه جمهورى اسلامى شد ما هم اسلامى باشيم. اگر بنا شد جمهورى اسلامى باشد اما ماها ديگر اسلامى نباشيم، حكومت اسلام نيست؛ اينكه، جمهورى اسلامى نمىشود. اگر بنا شد كه جمهورى اسلامى باشد، پاسبانهايش اسلامى نباشند خداى نخواسته، دادگاههايش اسلامى نباشد، وزارتخانههايش اسلامى نباشد، اين حكومت طاغوتى است؛ به اسم اسلام. همان طاغوت است، منتها اسمش را ما عوض كرديم. ما نمىخواهيم اسم عوض بشود، ما مىخواهيم محتوا درست بشود، بايد كوشش كنيد محتوا درست بشود. امروز اسلام بسته به اعمال شماست، حكومت اسلامى، اگر شما خوب رفتار كرديد، همۀ قشرهاى ايران خوب رفتار كردند، يك حكومت اسلامى و يك رژيم اسلامى؛ «حكومتش اسلامى، ملتش هم اسلامى». اگر همۀ وزارتخانهها اسلامى شد و همۀ ادارات اسلامى شد، و ارتش اسلامى شد و شهربانى اسلامى شد و ژاندارمرى اسلامى شد، آن وقت حكومت ما يك حكومت اسلامى است. و اگر ماها هم كه يك اشخاصى هستيم هر كدام وارد يك كسبى هستيم، و يك شغلى هستيم، ماها هم روى دستور اسلام عمل كرديم يك ملت اسلامى هستيم، و الاّ الفاظ است و معنا ندارد. هى من بگويم اسلام ولكن عملم برخلاف آن باشد، هى حاكم بگويد اسلامى ولكن عمل برخلاف آن باشد، آن وقت نه رژيم، اسلامى مىشود، نه ملت، ملت اسلامى مىشود. كوشش كنيد كه ملت اسلامى باشد و دولت اسلامى. و از خداى تبارك و تعالى من مىخواهم كه اين اتحاد شماها و اين روحيۀ قوى شما محفوظ باشد تا اين مراتب سير بشود، تا اين مراحل بگذرد. خداوند همهتان را حفظ كند.
عنوان :
تفاوتهاى حکومت اسلام با دیگر حکومتها
مرجع :
صحیفه امام (۸) صفحه ۴۳۹
مکان :
قم
تاریخ :
۱۳۵۸-۰۴-۱۳
حضار :
پرسنل سپاه پاسداران انقلاب اسلامى آباده