Picture of the author
Comma
صحیفه
سخنرانى

بسم اللّه‌ الرحمن الرحيم پاسخ به تهديد اشغال ايران توسط شوروى! از جمله تشبثاتى كه كردند براى حفظ شاه، اين است كه ايران هم مرز با شوروى است، چند صد كيلومتر هم مرزى دارند، و شاه است كه ايران را حفظ كرده از تجاوز شوروى. اگر چنانچه شاه برود، به واسطۀ اين هم مرزى كه هست، ايران در دامن شوروى مى‌افتد! و در كلمات خود ايشان هم مكرر هست كه اگر چنانچه من نباشم ايران مى‌شود ايرانستان! حالا ما بايد حساب بكنيم ببينيم كه آيا صحيح است اين مطلب كه الآن شاهْ مملكت ايران را از شر شوروى نگه داشته، و اگر ايشان بروند مملكت ايران به دامن شوروى مى‌افتد يا صحيح نيست اين؟ يك صحبت اين است كه، يك فرض اين است كه، يك فرض اين است كه اگر شاه برود شوروى مستقيماً حمله مى‌كند به بلاد و ايران را مى‌گيرد ـ يا لااقل آذربايجان را مى‌گيرد؛ يك فرض اين است كه ما اين فرض را بايد حساب كنيم. يك فرض ديگر اين است كه اگر چنانچه شاه برود، به واسطۀ تحريكاتى كه مى‌كند شوروى، كمونيست داخلى آنجا را به دامن شوروى مى‌اندازد. اين هم بايد ما حسابش را بكنيم ببينيم صحيح است يا نه. تجربه‌اى از دوران اشغال ايران اما فرض اول كه شوروى حالا كه حمله نكرده به ايران، قدرت شاه او را نگه داشت، جلوگيرى كرده، اين شاه اتكال به ملت دارد يا نه، بى‌اتكال به ملت همچو قدرتى دارد؟ اگر ادعا بكند كه من اتكال به ملت دارم و اين ملت است كه مى‌تواند، قدرت اين را دارد كه نگذارد كسى تعدى بكند، خوب اين را بايد مطالعه كرد در احوال ايران و بالفعل كه ببينيم كه ايران يكسره پشتيبان اعليحضرت است، و ايشان ـ پايه‌اى الآن ـ پايگاهى دارد در ايران يا اين هم به همان شكل پدر درآمده است؟ كه خوب، اين را من يادم است، شماها شايد هيچ كدام يادتان نباشد، كه وقتى كه جنگ عمومى شروع شد و متفقين ايران را خواستند قبضه كنند براى اينكه يك پلى باشد بين آنها و جاى ديگرى كه دعوا داشتند، سه تا لشكر از سه جنبه به ايران حمله كردند؛ مال انگلستان بود و مال امريكا بود و مال شوروى. و آن حرفهايى كه رضاشاه مى‌گفت ـ مثل همين حرفهايى كه ايشان مى‌زند ـ كه قدرت ما ديگر به آنجا رسيده است كه كسى نمى‌تواند تعدى كند،به آنجا رسيده است كذا! خوب، يكدفعه معلوم شد كه يك ادعايى بوده است كه تويش خالى بوده. فقط اين يك حرفى بوده. آن وقت مى‌گفتند كه اعلاميه‌اى كه دوم نداشت،اعلاميۀ لشكر ايران بود كه اعلاميۀ اول را ـ كه اعلاميۀ جنگشان بود؛ دومى نداشتند! كه ظاهراً سه ساعت طول كشيد! كه وقتى كه رضاشاه به سردارهايش گفته بود كه آخر چرا سه ساعت، گفته [بودند] آن سه ساعت هم زيادى بود، براى اينكه ما هيچى نداشتيم، آنها همه چيز. راه افتادند، راه مى‌آمدند! سه ساعت راه مى‌آمدند كه مى‌رسيدند و الاّ [مقاومتى] در كار نبود![خندۀ حضار] حالا ايشان همچو قدرتى دارد كه ملت را استثنا كنيم و خود قدرت ايشان را كه قدرت ايشان جلوگيرى كرده است از اين ابرقدرت كه شوروى باشد، يا يك مسائل ديگرى در كار هست؟ قدرت ايشان همين ... . رضاشاه، بدتر از دشمنان خارجى وقتى هم كه يك قدرتى اتكال به ملت نداشته باشد، نظير همان رضاشاه مى‌شود كه اين سه تا مملكت،اين سه تا لشكر ريختند به ايران و ايران را گرفتند و همه چيز ايران در معرض خطر بود، عصر خطرى بود كه از همه چيز ايران ـ در عين حال يك مطلب وجدانى براى ماها بود و مشهود بود كه مردم شادى مى‌كردند كه اينها آمدند شرّ رضاخان را كندند! براى اينكه آنها كه آمدند، رضاخان را فرستادند رفت. يك همچو وضعى پيش آورده بود كه در عين حال كه دشمن اجنبى، دشمن، سه تا دشمن بزرگ همه چيز ايران را در معرض خطر داشت مع ذلك از آمدن اين دشمنها مردم شادى مى‌كردند و به هم ـ عرض مى‌كنم ـ شايد مبارك باد مى‌گفتند كه خوب شد آمدند كه اين مردكه رفت! شرش را كَنْد و رفت! اينطور با مردم عمل كرده بود كه از دشمن، سه تا دشمنى كه به حَسَب ديانت با اينها مخالف بود و همه چيزشان مخالف بود، اينها آمدن آنها را براى رفتن او ترجيح مى‌دادند كه آن بيايد، اينها بيايند و اين برود. الآن هم وضع اين آقا اينطور است كه همچو در نظر مردم اين مبغوض است كه اگر خداى نخواسته يك قدرتى بيايد و اين برود، آن را مردم ترجيح مى‌دهند براى اينكه آنها باز ممكن است يك حسابى داشته باشند؛ لهذا آنها كه آمدند بيحساب نبود كه به مردم تعدى بكنند. البته بود يك تعدياتى اما نه تعدى ـ آنطور تعدى كه رضاخان مى‌كرد. شوروى هم نكرد، انگلستان هم نكرد، امريكا هم نكرد، دشمنهاى ما نكردند آنطور با ايران، آنطور كه اين سختگيرى كرد و مردم را آزار داد آنها همچو كارى نكردند! اينها آمدند البته قبضه كردند، بسيار بد بود، بسيار زشت بود لكن مع ذلك اينطور بود. الآن هم وضع ايشان اينطور شده كه بودن ايشان در ايران به طورى در نظر مردم يك امر ناگوارى است كه اگر چنانچه يك قدرتى بيايد و اين برود، معلوم نيست كه همان شاديها را نكنند! همان طور كه آن وقت بود حالا هم شادى نكنند. حالا در هر صورت الآن قدرت ايشان كه اتكال به ملت هم ندارد؛ ملت هم اصلاً با او موافق نيست. موازنۀ قوا، نه قدرت شاه باز ما فرض مى‌كنيم كه ارتشْ تمامش هم با اين موافق است ـ و حال اينكه فرض است ها! الآن ارتش توخالى شده، الآن پوسيده تويش و با ايشان موافق خيلى نيستند؛ خوب يك دسته‌اى كه خورد و بُردشان زياد بوده و هست آنها هستند و اما همچو نيست كه همه موافق باشند ـ حالا ما فرض مى‌كنيم كه تمام ارتش هم با ايشان موافق باشند، لكن در قبال يك قدرتى مثل قدرت شوروى اينطور نيست كه اينها بتوانند يك كارى بكنند. پس مسئله اين نيست كه الآن قدرت «اعليحضرت» مانع شده است از اينكه شوروى حمله كند به ايران! خير، مقابلش قدرتهاى ديگر است. جهات ديگرى است كه نمى‌شود. نه آن يكى مى‌تواند تعدى كند، نه آن يكى مى‌تواند تعدى كند. همچو كه امريكا مى‌خواهد يك كلمه‌اى بگويد، از شوروى اعلام مى‌شود كه اين مخالف با مصالح ماست! ما آرام نمى‌نشينيم! اگر اين هم بخواهد [اقدامى] بكند، آن يكى مى‌گويد كه مخالف مصالح ماست! اين بين اين دوتا قدرت بزرگ اينجا حفظ شده است! نه اينكه ايشان حفظ كردند. پس، بنابراين قدرت منهاى ملت يك قدرت پوسيده‌اى است كه ايشان دارند و اين همچو قدرتى را ندارد. آذربايجان، روسها را بيرون ريخت و اگر چنانچه ايشان بروند ـ ما فرض كنيم كه ايشان بروند و ديگر جهات ديگرى نباشد كه امريكا در مقابل شوروى، انگلستان در مقابل شوروى، كه اگر اين بخواهد تعدى كند اينها نمى‌گذارند، اگر اينها بخواهند تعدى بكنند آنها نمى‌گذارند، اين هم نباشد در كار ـ بخواهد شوروى حمله كند به ايران؛ ملت ايران كه الآن با هم هستند، با اين ملت نمى‌تواند حمله كند. ما فرض مى‌كنيم خير، ارتشش را زد و وارد كرد، زندگى نمى‌تواند ديگر بكند ارتشش! يعنى در هر دِه و دِه‌كوره‌اى كه برود پدرشان را درمى‌آورند! چنانچه ديديم بيرونشان كردند از آذربايجان. آذربايجانيها بودند كه بيرون كردند شوروى را در جنگ عمومى كه بنا گذاشتند بمانند اينجا. بعد كه آذربايجانيها بيرون كردند، آقا راه افتادند به رجزخوانى كه اين من بودم كه آذربايجان را نجات دادم! اين را همۀ مردم مى‌دانند كه ايشان نبودند كه آذربايجان را نجات دادند؛ آن كسى كه نجات داد آذربايجان را، ملت آذربايجان بود كه نجات داد. حالا هم اگر بنا باشد شوروى حمله بكند و ايشان نباشند، ملت هست. اگر ايشان باشند ملت نيست، براى اينكه ملت پشتيبانى اين نيست، پشتيبان اين نيست؛ و اگر شوروى بخواهد حمله بكند شايد يك تأييدى هم ازاو بكنند! آن اشخاصى كه رنج ديدند از اين خانواده، يك تأييدى هم شايد بكند؛ چنانكه آن‌وقت خيلى هم خوشحال بودند. و اگر ايشان نباشد، بهتر ايران حفظ مى‌شود از شوروى. و حال آنكه اصل مطلب اينطور است كه قضيۀ اينكه شوروى تعدى نمى‌كند به ايران و امريكا تعدى نمى‌كند و انگلستان تعدى نمى‌كند، اين است كه خود اينها قدرتهايى در مقابل هم هستند؛ و اگر اينها بخواهند هر كدام [متعرض] بشوند، يك جنگ عمومى پيدا مى‌شود و اينها الآن مى‌دانند كه جنگ عمومى مساوق 1

است با قطع نسل بشر. اينطور نيست كه جنگ عمومى بكند، آن يكى غلبه كند بر او، او را از بين ببرد خودش زندگى كند؛ براى اينكه قضيۀ جنگهاى ذره‌اى است، اتمى است و تمام بشر از بين مى‌رود، و هيچ عقلى اقتضاى اين را هم نمى‌كند كه يك جنگ عمومى را؛ اين جنگ عمومى غير از آن جنگ عموميهاى اول و دوم [است]. جنگ عمومى اول و دوم جنگ عمومى بود كه اين ابزارى را كه الآن پيدا شده نبود اين ابزار. جنگ اول كه خيلى كم بود؛ جنگ دوم هم بود اما اينطور نبود. الآن وضع جورى شده است كه اگر يك جنگ عمومى بخواهد در دنيا پيدا بشود، عقلاى دنيا مى‌دانند، همين ابرقدرتها مى‌دانند اينكه اين جنگ مثل آن جنگها نيست. اين جنگ بشر را به نابودى كشيدن است؛ يعنى هم شوروى نابود خواهد شد، هم امريكا نابود خواهد شد، هم ساير ممالك نابود خواهد شد. يك همچو جنگ عمومى نخواهد پيدا شد كه بشود. اگر هم پيدا شد، ما هم مثل همۀ مردم. ما عاقبتمان هم به خير است، آنها عاقبتشان نمى‌دانند چه مى‌شود [خندۀ حضار]. منطق فاسد! در هر صورت، اين حرف، اين منطق، يك منطق فاسدى است كه اگر «اعليحضرت» نباشند امريكا از آن طرف شروع مى‌كند به تعدى كردن و انگلستان از آن طرف و امريكا از آن طرف! و اين «قدرت» است كه در مقابل همۀ قدرتهاى عالَم! ادعا اين است كه قدرت ايشان در مقابل اين سه تا ابرقدرت كه انگلستان و امريكا و شوروى باشد ايستاده است! نه فقط در مقابل شوروى، در مقابل اين سه قوه ايستاده است! و الآن كارتر وقتى فكر مى‌كند كه يك همچو قدرتى در ايران هست به خودش مى‌لرزد! [خندۀ حضار] يا فرض كنيد در كرملين اگر يك همچو چيزى صحبت بشود، مردم به خودشان مى‌لرزند! يا در انگلستان! ايشان اينطور ادعا را دارد كه من هستم كه تجزيه نشده است ايران! اگر من نباشم، ايران تجزيه خواهد شد! اين حرفى است كه مى‌زند. خوب از بچگى‌اش تا حالا عادت كرده از اين حرفها بزند! [خندۀ حضار] حالا هم از اين حرفها مى‌زند. راهيابى كمونيسم به ايران ممكن نيست خوب حالا فرض دوم را پيش مى‌آوريم كه نه، ادعا اين نيست كه اگر ايشان نباشند آنها حمله مى‌كنند لكن حالا كه ايشان هست يك ثباتى هست؛ و اين داخليها ـ كمونيستهاى داخلى ـ نمى‌توانند كه الآن كارى انجام بدهند لكن ايشان به مجردى كه رفت اينها شروع مى‌كنند به شلوغ كردن و آذربايجان را مى‌دهند به شوروى، يا ايران را مى‌دهند به شوروى! اين حرفها را مى‌زنند. يا خير نمى‌دهند به شوروى لكن ايران مى‌شود كمونيست! ايشان هم همچو ادعايى دارد. گاهى آنطور مى‌گويند، گاهى اينطور مى‌گويند كه خير ايران مى‌شود كمونيست. اين را هم وقتى حسابش را بكنيم يك حرف نامربوطى است؛ براى اينكه الآن اين كمونيستهايى كه در ايران هستند از قدرت ايشان مى‌ترسند كه اگر قدرت ايشان نباشد، ديگر مردم ديگر را هيچ حساب نمى‌كنند؟! سى و چند ميليون جمعيت ايرانى يك عدۀ كمى‌شان كمونيست هستند؛ آن هم نه آن كمونيستى كه بخواهند شوروى را بياورند در ايران؛ كمونيستند. آن هم من خيلى باورم نيست كه كمونيست اصيل باشند، به اصطلاح خودشان. اينها هم بسيارى‌شان، سرانشان ـ حالا شايد جوانهايشان اين جور نباشند اما آن سرانشان آنهايى است كه از دربار سر درآوردند و در آنجا كارهايى انجام مى‌دهند! و الآن بعضى‌شان نوكر دربار هستند! اينها از آنجا سر درمى‌آورند. اينها ـ به اصطلاح من ـ كمونيست امريكايى هستند نه كمونيست واقعى. حالا ما فرض مى‌كنيم كه يك عده‌اى هم كمونيست باشند، خوب ما در اين چيز [انقلاب] ايران ديديم اين را؛ همين الآن، همين الآن كه ايران اين انقلابات است ما مى‌بينيم كه شعار چه است در ايران. شعار كمونيستى است يا شعار اسلامى؟ همه هم مى‌دانند اين معنى را كه اگر يك شعار كوچكى هم يك جايى داده بشود و ما فرض هم بكنيم كه از كمونيستها هست، يك قطره است در مقابل يك دريا. همۀ اقطار ايران، سرتاسر اقطار ايران، تمامش فرياد حكومت اسلامى دارند مى‌زنند؛ يك عدۀ مختصرى هم هستند فرض كنيد كه به قول اينها نه، اينها شعار كمونيستى مى‌دهند؛ اين عدۀ مختصر در مقابل اين سيل و اين دريايى كه الآن راه افتاده و همه دارند ادعا مى‌كنند كه ما حكومت اسلامى مى‌خواهيم، اينها منحلند. اينها يك حرف نامربوطى است كه ايشان خيال مى‌كند ـ خيال نمى‌كند ايشان، مى‌خواهد اغوا كنند و الاّ خودش هم مى‌داند اين مسائل نيست، نمى‌تواند اغوا كند اين را ـ خوب تجزيه چيست؟ كمونيست شدن چيست؟ يك جا مى‌گويد تجزيه مى‌شود يعنى يك طرف ايران را شوروى اخذ مى‌كند، يك طرف ايران را هم انگلستان مى‌گيرد، يك طرف ايران را هم ـ مثلاً ـ امريكا مى‌گيرد؛ يك وقت هم مى‌گويد ايران كمونيستى مى‌شود! يعنى همان تكه‌اش مى‌شود؟! ديگر باقىِ جاهايش نمى‌شود؟! كمونيستها فقط آذربايجان را مى‌گيرند يا خير، شوروى مى‌آيد آذربايجان را مى‌گيرد؟! اين حرفها يك حرفهايى است كه اينها مى‌زنند و مى‌گويند كه اگر شاه نباشد كذا! و همه‌اش براى حفظ اين است. امريكا هم همين حرفها را اگر بزند براى حفظ اين است؛ شوروى هم پشتيبانى از اين مى‌كند و از اين حرفها ممكن است القا بكند كه ايشان را نگه دارد؛ انگلستان هم ممكن است همين حرفها را بزند براى نگه داشتن ايشان. البته همۀ اينها موافقند با اينكه ايشان باشد، براى اينكه بهتر از ايشان براى اينكه منافعشان را تأمين كند ندارند الآن. اگر يك نوكر بهتر پيدا مى‌شد خيلى پشتيبانى نمى‌كردند لكن حالا اين يك كهنه‌كارى است كه بلد است راهها را؛ فهميده چه جورى كار بكند ولو الآن از كار افتاده است! و اينها ميل دارند كه اين باشد بلكه منافع اينها باز يك مدتى ادامه پيدا كند. و ملت ايران الآن در مقابل همۀ اينها ايستاده است و مى‌گويد كه نه! ما منافعمان براى خودمان مى‌خواهيم باشد. و ما مى‌خواهيم آزاد باشيم، مى‌خواهيم مستقل باشيم، ما يك حكومت عدل اسلامى مى‌خواهيم نه يك حكومت جائرى كه همه چيز ما را به باد بدهد؛ ما يك حكومت امينى مى‌خواهيم كه امين باشد براى مردم و ما داريم در ايران؛ [و] در خارج ايران مردم امينى [را] كه مى‌توانند جانشين بشوند از براى اين آدم و اين دستگاه. تأكيد بر وظيفۀ ايرانيان مقيم خارج و اين مطلب را باز هم تكرار مى‌كنم كه ماها همه‌مان مكلفيم به اينكه در خارج اينجا كه هستيم، در خارج ايران كه هستيم، به ايرانى‌ها كمك كنيم. به ملت ايران كه همه چيزش را الآن در طَبَق اخلاص گذاشته و دارد براى نفع همۀ ماها، همۀ ملت دارد، قيام كرده است و همه چيز را دارد مى‌دهد، ما هم آنقدرى كه قدرت داريم به آنها كمك كنيم. و الآن ما در اينجا اين قدرت را داريم كه با مصاحباتمان با مطبوعات اگر مى‌توانيم، چيزى در مطبوعات بدهيم بنويسند. با مردم وقتى كه صحبت مى‌كنيد حرفهايتان را بزنيد و روشن كنيد كه اين مردم ايران اينطور نيست كه به قول آقاى كارتر «اراذل پست» باشند و بخواهند يك آدم شريفى را از مملكت بيرون بكنند؛ خير اينها يك مردمى هستند كه حقوقشان را مى‌خواهند. حق اول بشرى كه عبارت از آزادى و استقلال است مى‌خواهند؛ و مى‌خواهند يك كسى كه تعدى به اين حق كرده است از ايران بيرون برود، و كسانى هم كه تعدى به اين حق كردند، به حق آنها كردند، دستشان را قطع بكند. و اين را به كسانى كه با آنها روابط داريد اين مطلب را گوشزد كنيد، مكرر كنيد تا اينكه يك موجى هم در خارج پيدا بشود و ان شاءاللّه‌ زودتر به نتيجه، به نتيجه مى‌رسيد. من ميل دارم زود برسيد ان شاءاللّه‌ [ان شاءاللّه‌ حضار]. خداوند همۀ شما را توفيق عنايت كند.

  1. ـ مساوى.

عنوان :

با سرنگونى شاه نه ایران تجزیه مى‌شود و نه کمونیسم حاکم مى‌گردد

مرجع :

صحیفه امام (۵) صفحه ۱۴۴

مکان :

پاریس، نوفل‏لوشاتو

تاریخ :

۱۳۵۷-۰۹-۰۵

حضار :

دانشجویان و ایرانیان مقیم خارج