بسم اللّه الرحمن الرحيم اهميت و حساسيت امر دانشگاه من قبلاً تشكر كنم از همۀ آقايان كه تشريف آوردند اين جا از نزديك خدمتشان برسيم. و من الآن بايد بگويم كه اطمينان دارم كه با اين جمعيتى كه الآن، اعضاى محترمى كه الآن هستند در شورا، ديگر نگرانى اى نسبت به دانشگاه ها و انشاءاللّه ساير چيزها نباشد. معذلك البته مسئله چون خيلى مهم است و سرنوشت انقلاب اسلام بستۀ به اوست بقايش، از اين جهت، بايد هميشه اين حساسيت را داشت. در همۀ امور بايد حساس بود، اما فرق است ما بين آنى كه ادامه بايد اين حساسيت پيدا بكند. يك چيزهايى كه حل مىشود، مثلاً ما جنگ داريم، جنگ چيز مهمى نيست، حل مىشود، چيز مهمى نيست و بحمداللّه خوب است وضع، و جهات سياسى اى كه در دنيا هست، آنها هم حل مىشود و انشاءاللّه، چيزهايى است حساس بايد بود. اما مسئلۀ دانشگاه يك مسئله فوق العاده است كه اين افرادى كه از دانشگاه در مىآيند يا مخرب يك كشورى هستند يا سازندۀ آن كشور هستند، و در كشور ما، يا رو به اسلام مىبرند كشور ما را، يا منحرفش مىكنند. اين از چيزهايى است كه از دانشگاه مىآيد اين كار، چنانچه از حوزههاى علميه مىآيد اين كار، از اين جهت، خيلى مهم است اين امر. اهميت انگيزه و محتوا در انقلابها در انقلاباتى كه در عالم واقع مىشود يا در شورش ها يا در كودتاها، يكى اصل اين شورش و انقلاب و كودتا، يكى انگيزهاش، يكى محتوايش اينها سه امرى است كه بايد در آن توجه كرد. خودشان، خود انقلابات يا خود اينها شبيه به هماند، يا شورش است يا كودتاست يا انقلاب، صورتاً مثل انسان ها مىماند كه همه صورتشان مثل هم هست اما معناشان فرق با هم دارد. انگيزه ها مهم است و محتواها. گاهى وقت ها انگيزه خوب است، محتوا خوب نيست، گاهى وقتها محتوا خوب است، انگيزه درست نيست. ممكن است يك نفر حالا، ـ حالا نسبت به يك نفر عرض مىكنم ـ يك نفر آدم با يك انگيزۀ خوبى بخواهد يك كار خوبى به نظر خودش انجام بدهد و او بد باشد، اين آدم مُصاب 1
است لكن كارش خلاف است. يك اشخاصى مىشود كه يك كارهاى خوبى انجام مىدهند با انگيزۀ بد. مثلاً يك كسى كشف يك چيزى مىكند و انگيزهاش بد است براىاين كار و كارش خوب است، يك وقت هم هر دويش خوب هستند. انقلاب فرهنگى هم همين جور است كه يك انقلاب است كه تحول است از يك حالى به حالى ديگر، نه پيشبرد همان چيزى كه هست. چنانچه انقلاب جمهورى اسلامى در كل هم همين طور است، يك انقلاب شد به توسط مردم، يك انگيزۀ انقلاب بود و يك محتواى انقلاب. اميدوارم كه انگيزۀ انقلاب در مردم الهى باشد. اما در انقلابات ممكن است كه ما انقلاب بكنيم، يك حكومتى را برداريم، يك حكومت ديگر براى خودمان درست كنيم، خودمان مىخواهيم به يك نوايى برسيم، كار نداريم ببينيم چه بشود. اين چه محتوايش خوب باشد، چه محتوايش بد باشد براى ما فايده ندارد، براى اينكه مىخواهد تشكيل بدهد وقتى انگيزهاش اين است كه فقط به دستش بيايد يك قدرتى، بخواهند قدرتمند باشند، او سابقى بوده، ما آن قدرت را از او بگيريم، خودمان بگيريم. اين با او نسبت به اصل مسئلۀ انگيزه فرقى ندارد؛ يعنى، يك حكومتى رفته است، يك حكومت ديگرى هم آمده است، هر دويشان هم مثل هم هستند، مثل ساير كودتاها مىماند كه در دنيا واقع مىشود، اين فرقى با هم ندارد. يك وقت اين است كه يك قيام مىشود، يك نهضتى مىشود براى يك كار خوبى اما الهى نيست. از باب اينكه كار خوب است براى ملتمان خدمت بكنيم كار خوب است، فلان، به اين ممكن است ارج بدهد، اما آن كه مقصود است، نيست. آن كه مقصود است اين است كه انسان در كارهايش چه در تشكيل حكومتش، چه در انقلاب فرهنگيش، چه در انقلابات ديگرش نظرش اين باشد كه يك كار الهى كرده باشد، آن پيش خدا ارزش دارد مثل انبيا. انبيا كارشان به واسطۀ اين ارزش داشت نه براى عمق كارشان ـ و عرض مىكنم كه ـ سعۀ كارشان، حكومتشان زياد باشد، كم باشد فرقى نمىكند. انبيا، آنى كه هيچ نتوانسته كار بكند با آنى كه خيلى كار كرده هر دو در انگيزه مثل هم هستند؛ يعنى، هر دو مىخواستند كه يك كارى براى خدا بكنند و پيش خدا مأجورند و هر دو هم مأجور هستند، يكى موفق شده، يكى موفق نشده است، آن ديگر دست خود اين نبوده، موفق نشده است. اسلامى و الهى نمودن دانشگاه در انقلاب فرهنگى و در انقلاب فرهنگى، آنى كه براى شما فايده دارد ـ يك وقت براى مملكت فايده دارد، يك وقت براى دانشجوها فايده دارد، يك وقت براى شما آقايان ـ آنى كه براى شما فايده دارد اين است كه انگيزهتان اين باشد كه اين دانشگاه را ببريد طرف اسلام، الهىاش كنيد. هر درسى مىخواهند بخوانند مانع ندارد، درس هايى كه [مفيد] است، اسلام با همۀ [درسها]، الاّ بعضى از درس ها استثنا كرده، با همه موافق است. اما آنى كه براى ماها فايده دارد اين است كه ما بخواهيم همين اسلامىبودن را الهى اش كنيم، بخواهيم الهى باشد اين كار ما، براى خدا كار بكنيم، اين براى خودتان فايده دارد، موفق بشويد فايده دارد، موفق هم نشويد فايده دارد. و اگر اين انگيزه شد مسلماً دنبال اين هستيد كه كار خوب باشد وقتى انگيزه الهى شد، ديگر نمىشود اينكه انسان انگيزهاش الهى باشد و دنبال اين باشد كه خودش يك راهى باز كند، حالا چى باشد، هر چى شد، شد. اين قهراً خواهد اين طور شد كه وقتى كه انگيزه براى خدا شد، دنبال اين است كه اين كار را انجام بدهد، به طورى كه خداپسند باشد، از اين جهت، در اين كار موفق است. اگر موفق نشد در انجام و نتوانست انجام بدهد، خوب، قصور قدرتش است، قدرت نداشته بيشتر از اين؛ اما پيش خدا اين ارزشش با آن كسى كه قدرت داشته مثل هم مىماند. ارزش انگيزۀ الهى در امور بنابراين، آنى كه براى انسان ارزش دارد، ارزش انسانى و روحانى دارد، ارزش الهى دارد، اين است كه اين انگيزه را حفظش بكند كه براى خدا اين كار را بكند. مىخواهيد تربيت كنيد اطفال مردم را، براى خدا، مىخواهيد تربيت كنيد جوان هاى مردم را، براى خدا، مىخواهيد تربيت كنيد ملت را، براى خدا؛ مىخواهيد حكومت كنيد، براى خدا؛ حكومت كنيد، همان حكومتى كه انبيا مىكردند، خوب، موسى هم حاكم بود، پيغمبر هم حاكم بود، على هم حاكم بود. از آن طرف، [افراد] مفسد هم حاكم هستند، آن هم صورت مثل هم مىماند ـ الاّ در بعضى جهات ـ انسانها صورتهايشان يكى هست. مثل هم مىماند همه، يك وضع دارند. گاهى اگر يك وضع اختلاف داشتند، وضع جسمانى و حيوانى است ديگر، آن چيزى كه فرق مىگذارد ما بين اينها، آن معنايى است كه در آنها هست. و مهم آن انگيزۀ الهى است كه برگردد همه چيز به خدا. خدا هم كه انبيا را فرستاده، مقصد اصلى اين نبوده كه حكومت بكنند، مقصد اصلى اين نبوده است كه نظام ايجاد كنند، مقصد اعلا اين نبوده كه عدالت اجتماعى ايجاد كنند، مقصد اعلا اينها نيست، اما اينها مقصد است ـ بعضيهايش مقصد است ـ البته عدالت، اجراى عدالت يك مقصدى است، عدالت الهى را بخواهيد اجرا كنيد للّه تعالى، مقصدى است. بخواهيد عدالت الهى را ايجاد كنيد براى خاطر اينكه مشهور بشويد، به اينكه آقا چه آدم خوبى است، دارد چى مىشود، اين براى خودتان بد است، واقعش خوب است، براى مردم آن وقت خوب است. بعضى چيزها براى مردم خوب است، براى دانشگاه خوب است، بعضى از چيزها براى شما خوب است، بعضى چيزها براى هر دو خوب است. اگر موفق بشويد هم اين معنا را درست بكنيد كه انگيزه، انگيزۀ الهى و خدايى باشد، نه براى خودم يك كارى مىخواهم بكنم، براى خدا مىخواهم يك كارى بكنم، براى ملت هم نيست، براى خداست، اگر اين طور باشد موفقيد در كارتان راجع به اين جهت. در آن كار اگر هم ـ به حسب قاعده موفق خواهيد شد در آن كار هم ـ اگر هم خداى نخواسته، يك وقت چيزهايى آمد پيش، موانعى آمد پيش، نتوانستيد موفق بشويد، اين ديگر قدرت نداشتيد، خدا هم از شما قبول دارد، بيشتر از قدرت از شما نمىخواهد. بنابراين، اين انگيزه را بايد ما حفظ بكنيم. يك كسى ممكن است درس بخواند، درس الهى بخواند، توحيد بخواند، عرفان بخواند و جهنم برود. ديگران از استفادۀ از او توبهشت بروند، اين براى اينكه خودش انگيزه باطل داشته باشد جهنم برود. يك كسى مىخواهد درس بخواند براى اينكه مثلاً فلان منصب را پيدا كند، آقاى محله بشود، آقاى شهر بشود، آقاى يك مملكت بشود، آقاى دنيا بشود. يك كسى مىخواهد درس بخواند براى اينكه خودش معروف بشود، در اين جاها، در اين ده، در اين شهر معروف بشود، همه اش برگشت به اين است كه يا خودم يا خدا، يا من يا او. اين «من» را اگر انسان زيرپا گذاشت و «او» شد، اصلاح مىكند همه چيز را. و در همۀ اقطار كارها اين طورى است كه فرق مابين اينكه اين كار يك كارى است الهى، آدم خودش بايد فكرش را بكند. گاهى وقتها خود انسان هم در اشتباه است لكن بايد فكر كند حالا اين كارى كه من دارم مىكنم و اين قدر خوشحالم براى اينكه براى خدا اين كار را كردم، اگر يك كسى بهتر از من اين كار را انجام بدهد، حاضرم كه اين را به او بدهم و خوشحالتر هم بشوم براى اينكه، او بهتر براى خدا كار مىكند يا نه. اگر اينجا آدم فهميد كه نه، اين طور نيست، حاضر نيست اين كار را، بداند اين خدايى نبوده ـ صرف خدايى ـ اخلاص نبوده در آن. آنى كه براى ما فايده دارد اخلاص است كه براى خدا هم كار بكنيم، خدا هم احتياجى به هيچ چيز ندارد، احتياجى به اخلاص ما هم ندارد. خدا مىخواهد كه، ميل دارد، يعنى ميل به آن معنايى كه ديگران دارند نه، انبيا را فرستاده كه تربيت كنند، مردم را نجات بدهند. نجات مردم هم به اين است كه دنبال انبيا باشند و انگيزههايشان هم انگيزۀ انبيا باشد؛ نمىتوانيم به آن قدر، به هراندازهاى كه مىتوانيم. البته ما نمىتوانيم كه انگيزهاى كه حضرت امير دارد ما داشته باشيم، اين معلوم است كه ما نمىتوانيم. اما مىتوانيم كه يك انگيزههايى داشته باشيم كه مشابه او باشد، برويم طرفِ آن طرف. انگيزۀ الهى در عظمت حركت انبيا دانشگاه را بايد شما روبه خدا ببريد، رو به معنويت ببريد و همۀ درسها هم خوانده بشود، همۀ درسها هم براى خدا خوانده بشود. اگر اين را توانستيد كه شما براى اين كار برويد و اين كار را بكنيد، در كارتان موفقيد، چه برسيد به مقصدتان، چه نرسيد به مقصدتان. و اگر براى خودتان باشد ممكن است كار، بسيار كار عادى باشد اما براى ديگران نفع دارد، براى شما نفع ندارد، گاهى براى شما ضرر دارد؛ براى ديگرى نفع دارد، براى شما ضرر دارد و گاهى براى شما نفع دارد، براى ديگران ضرر دارد. شما مىخواستيد يك كار خوبى بكنيد نشده است و كار بد شده است، اما شما مىخواستيد خوب انجام بدهيد. اين معنا را ما بايد هميشه در ذهنمان باشد و توجه به اين داشته باشيم تا موفق در امور بشويم، در هر كارى موفق بشويم. من ادعا نمىكنم كه امثال من يك همچو چيزى هستيم، نه، ما آدمهاى ناقصى هستيم، بايد برويم تحصيل كنيم، تا تحصيل كمال بكنيم. اما مردم، بودند در بينشان كه يك همچو اشخاصى بودند، لااقل ما مىدانيم انبيا بودند، اولياى خدا بودند كه اين جور بودند، براى او بوده هر چه كار كردند، نه اين است كه براى حكومت بوده است يا براى چى بوده. مىرفتند دنبال حكومت براى اينكهاز دست جائرين بگيرند، فشار مىآوردند كه از دست جائرين بگيرند، لكن نه از دست جائرين بگيرند كه خودشان حاكم باشند، از دست جائرين مىبرند كه عدالت الهى را اجرا بكنند. اين كار، كار انبيا بوده، عدالت الهى را مىخواستند ايجاد كنند للّه تعالى. از اين جهت كه للّه تعالى بوده است و خالص بودند آنها، الهى بودند خودشان، كارهاشان اين طورى بوده. ما ناقصيم، ما اعتراف مىكنيم پيش خدا كه ما ناقصيم، تا آخر هم نمىتوانيم اين طور كمال را پيدا بكنيم. اما بايد فكر باشيم كه، دنبال اين معنا باشيم، همچو نباشد كه پشت بكنيم به اين معانى، دنبال اين معنا باشيم كه ما يك كارى كه مىكنيم براى خدا باشد. و من اميدوارم كه موفق بشويد وقتى كه يك همچو انگيزهاى باشد، حتى در آن كارهايى كه پيشتر نمىتوانستيد انجام بدهيد با اين انگيزه انجام بدهيد، با اين انگيزهاى كه عرض مىكنم قدرت به انجام پيدا بكنيد. خدا تأييد مىكند يك همچو انگيزه اى را، يك همچو كارى را تأييد مىكند خداى تبارك و تعالى. چنانچه ديديم كه انبيا با دست خالى مىآمدند كارهاى بزرگ مىكردند. پيغمبر اكرم چى بود؟ خوب، يك شبانى بود در مكه، همه هم با او مخالف بودند و اذيتش هم مىكردند و چه مىكردند منتها [مؤمن]بود، اما اين يك شبان پا شد يك همچو كارى كرد كه حالا دنيا را اين طور كرده. حضرت عيسى هم همين طور، حضرت موسى هم يك شبانى بود آن هم اين طور، حضرت ابراهيم هم همين طور، يكى بودند اينها خودشان، لكن جمع بودند، يك ملت بودند هر يكيشان، يعنى همه چيز داشتند. و عمده همان است كه نقطۀ اتكا خدا بوده است، براى خدا بوده، حركت براى خدا. سيرالى اللّه تعالى بوده، سيرالى اللّه تعالى چون بوده است، هركارى كه مىكردند الهى بوده. ناهار هم مىخوردند الهى بوده. نماز هم مىخواندند الهى بوده، جنگ هم مىكردند الهى بوده. من اميدوارم كه ما دنبال اين مسئله باشيم. و من مطمئنم كه شما آقايان انشاءاللّه موفق هستيد در اين كارى كه داريد انجام مىدهيد و هميشه هم حساس باشيد در آن، هيچ وقت خيال نكنيد كه نه، تمام شد مسئله. دانشگاه جورى است كه نظرهاى فاسد دنبالش است به اينكه يك كار خلافى بشود در آن. دنبالش است، موفق انشاءاللّه نشوند. و هميشه بايد انسان حساس باشد كه نگذارد اين سنگرى كه مىتواند همه چيز را درست كند و مىشود كه همه چيز را به هم بزند، يك وقت از دستتان اين سنگر [گرفته] بشود، يك خللى در آن واقع بشود. من هم دعاگوى شما هستم و اميدواريم كه هميشه موفق و مؤيد و منصور باشيد و هميشه براى اين ملت و براى خدا خدمت بكنيد. والسلام عليكم
عنوان :
دانشگاه و انقلاب فرهنگى
مرجع :
صحیفه امام (۱۹) صفحه ۴۶۳
مکان :
تهران، جماران
تاریخ :
۱۳۶۴-۰۹-۱۹
حضار :
خامنهاى، سیدعلى (رئیس جمهور و رئیس شوراى انقلاب فرهنگى) اعضاى شوراى انقلاب فرهنگى