عنوان :
...
کتاب :
...
منبع :
...
تاریخ :
...
گوینده :
...
مکان :
...
بسم اللّه الرحمن الرحيم مسئلۀ قانون اساسى و مجلس شوراو كارشكنى گروهكها وقت من كم، و هوا گرم، و شما عزيزان من در توى آفتاب و مكان ضيق و فشرده در زحمت هستيد. ولى من چند كلمه با شما صحبت مىكنم. بعض مسائل، مسائل اصلى است؛ مسائلى است كه بنياد مسائل ديگر است؛ مسائلى است كه حفظ كيان اسلام و حفظ استقلال كشور به آنها بسته است و بعد از اينكه اين مسائل اصلى تحقق پيدا كرد، مسائل ديگرى است كه آن مسائل بايد دنبال بشود. ما الآن مبتلا هستيم به يك رشته از مسائل اصلى كه اسلام به آن بسته است و استقلال كشور. بايد همۀ ما تمام همّمان را و تمام قدرتمان را صرف در اين مسائل اصلى بكنيم و بعد از آنكه ايرانِ مستقلى و اسلامِ پياده شدهاى داشتيم، دنبال مسائل فرعى برويم، و ان شاءاللّه آن مسائل را هم متحقق كنيم. الآن مسئلهاى كه در پيش است؛ يكى مسئلۀ قانون اساسى است؛ و يكى تشكيل مجلس شورا. اين دو مسئله بر ساير مسائل مقدم است. كوششها هست براى اينكه نگذارند اين قدم ثانى را ما برداريم. چنانكه كوششها كردند كه نگذارند رفراندم حاصل بشود راجع به اصل جمهورى. قشرهاى مختلف، ريشههاى فاسد رژيم سابق، عمال فاسد اجانب، جديت كردند كه پس از آنكه شكست خوردند و رژيم منحوس شاهنشاهى مدفون شد، نگذارند جمهورى اسلامى تحقق پيدا بكند. طرحها ريختند و كارشكنيها كردند. طراحان نوكر اجانب طرح ريختند؛ و ريشههاى فاسد رژيم سابق كارشكنيها كردند. تحريم كردند رفراندم را؛ آتش زدند صندوقهاى بعضى از بلاد را؛ مانع شدند از اينكه رأى بدهند در بعضى از موارد، لكن شكست خوردند، آن هم شكستى كه در تاريخ نظير نداشت! دو شكست اينها تاكنون خوردهاند كه هر دوى اين دو شكستها در تاريخ بىنظير يا كمنظير است: يكى شكست در مبارزۀ بين ملت و رژيم با همۀ قدرتى كه داشت و با همۀ پشتوانهها كه از قدرتهاى بزرگ داشت. اين شكست شكستى بود كه در دنيا سابقه نداشت كه يك ملتى با دست خالى، يك ملتى كه هيچ نداشت، بر يك رژيمى كه همه چيز داشت غلبه كند. البته نيروى ايمان، نيروى اسلام، موجب اين غلبه شد. وقتى نيروى اسلامى بود، تمام قشرها متصل شدند به هم. قشر روحانى، قشر دانشگاهى، قشر ارتش، همه به هم متصل شدند و همه با هم اين سنگر بزرگ را، اين سد بزرگ را، شكستند. و اين نيروى ايمان بود. قدم بعد، قدم رفراندم بود. مخالفين ما با رفراندم مخالفت كردند و كارشكنى كردند. لكن ملت ما به نيروى ايمان پيش برد. و رفراندمى كه در ايران واقع شد نه در ايران و نه در ساير جاها سابقه نداشت. با اين عشق و علاقه، با اين محبت و همبستگى، كه 99 و بيشتر، يا 99 درصد، قدرى اين طرف و آن طرف، شما پيروز شديد. در اين دو قدم، پيروزى مال شما، و خذلان و رسوايى مال مخالفين شماست. حالا به قدم سوم رسيده است كه باز مخالفتها شروع شده است. با بهانههاى مختلف جنود شياطين دور هم دارند جمع مىشوند. بهانههاى مختلفى كه سابقاً هم اين بهانهها را داشتهاند. حالا كه بناست قانون اساسى در دسترس ملت گذاشته شود تا هركس هر مطلبى دارد پيشنهاد كند، و بعد نمايندگان مردم، نمايندگان منتخب از طرف خود ملت، قانون اساسى را بررسى كنند. با همۀ مطالبى كه قشرهاى مختلف و به اصطلاح، حقوقدانها بررسى كنند، و همۀ مطالب را روى هم بريزند، و قانونى كه نوشته شده است اگر نقص دارد رفع كنند نقص را، و اگر اشكال دارد، اشكال را مرتفع كنند، حالا هم بهانهگيرها، آنهايى كه شكست خوردهاند در آن مراحل، مىخواهند در اين مرحله خرابكارى كنند. بيدار باشيد برادران! دشمنان خودتان را بشناسيد. مىخواهند نگذارند قانون اساسى بر طبق آنطورى كه اسلام حكم مىكند تصويب شود. بايد حقوقدانهاى غربى نظر بدهند؟ ما مىخواهيم قانون اسلامى بنويسيم، از غرب بيايند نظر بدهند؟! يا غربيها بيايند نظر بدهند؟ يا غربزدهها بيايند نظر بدهند؟ حقوقدان اسلامى ما مىخواهيم، و اين حقوقدانها، اسلام را نمىدانند يعنى چه! البته بعضى از آنها. سخنى با غربباوران من ... به طور كلى مىگويم، از باب اينكه آنهايى كه در قشر اسلامى هستند و مطالعات اسلامى دارند خارج هستند. من با آن غربزدهها صحبت دارم. با آنهايى كه تحت تأثير غربزدهها واقع مىشوند صحبت دارم. بايد قانون اسلامى ما را از غرب بگيريم؟! از غربزدهها بگيريم؟ بايد ديد كى صلاحيت دارد، چه حقوقدانى صلاحيت دارد، كه در قانون اساسى ما نظر بدهد. ما كه مىخواهيم جمهورى اسلامى تحقق پيدا بكند و قانون اساسى جمهورى اسلامى مىخواهيم تدوين كنيم، ما بايد دنبال آنهايى [باشيم] كه حقوقدان غربى هستند؟! ـ اگر باشند ـ روشنفكرانى كه از اسلام بىاطلاع هستند و نمىدانند اسلام چيست، هر وقت ما خواستيم قانون اساسى جمهورى يا جمهورى دمكراتيك را تدوين كنيم، شما آقايانى كه حقوقدان هستيد، شما آقايان روشنفكر غربى، صلاحيت داريد كه نظر بدهيد. لكن ما هر وقت خواستيم قانون اسلامى بنويسيم، خواستيم مسائل اسلام را طرح بكنيم، شما صلاحيت نداريد. شما از اسلام اطلاعى نداريد. شما اسلام را مىگوييد براى اين زمان نيست! براى اينكه اسلام را نمىدانيد؛ براى اينكه اعتقاد نداريد كه آنكه قانون اسلام را آورده است خداست. خداست كه محيط بر همه چيزهاست؛ بر همۀ اعصار است. قرآن است كه كتاب همۀ اعصار است. دستورات رسولاللّه است كه براى همۀ اعصار است. شما اطلاعى نه از قرآن داريد، و نه از سنت داريد، و نه از اسلام. و ما به شما اجازه نمىدهيم كه دخالت در معقولات كنيد. بله، در بعض مسائل ادارى، در بعض مسائل اجرايى، شما هم حق نظر داريد. لكن عمده اين است كه شما نمىخواهيد يك قانون اساسىِ اسلامى باشد. شماها از اسلام وحشت داريد. حق هم داريد؛ براى اينكه اسلام درِ استفادههاى شما را بست! اسلام دوستان شما را از ايران بيرون كرد. اسلام، جنايتكارها [را ]كه رفقاى بعض از شما بودند به درك فرستاد! شما وحشت داريد از اسلام و حق داريد وحشت داشته باشيد. ولى ملت اسلام، ملت ايران، نمىتواند تابع هواى نفس شما باشد؛ نمىتواند قرآن را كنار بگذارد و قانون اساسى غربى را قبول كند؛ به شما اجازه نمىدهد كه در امرى كه بىاطلاع هستيد و جاهل هستيد دخالت كنيد. شما اطلاعاتتان 1
در حدود مسائل غربى است. قوانين غرب را مىدانيد. شما تاكنون قرآن را مطالعه نكردهايد. عرض مىكنم كه من به همۀ اقشار نمىگويم؛ در بين اينها اشخاص اسلامى، اشخاص مطالعهدار هست؛ من آنها را مىگويم كه مىگويند اسلام ديگر فايده ندارد. من آنها را مىگويم كه مىگويند اسلام مال چهارده قرن پيش است. ميزان، رأى ملت است ما به اشخاصى كه اطلاع ندارند از قوانين اسلام، اطلاع ندارند از روح اسلام، نمىدانند كه اگر اسلام تحقق پيدا بكند چه خواهد شد، ما به آنها اجازه نمىدهيم كه دخالت در اين امور بكنند. بله، حق رأى دارند؛ رأى بدهند كه اسلام نه؛ چنانكه دادند. مختارند كه رأى بدهند؛ لكن نگويند كه ما مجلس مؤسسان كوچك را نمىخواهيم. يك مجلس مؤسسان پانصد ـ ششصد نفرى مىخواهيم! بهانه نگيرند. مگر مجلس مؤسسان چيست؟ جز اين است كه اشخاصى كه مردم آنها را انتخاب مىكنند بايد بنشينند و قانون را ملاحظه كنند؟ بايد حتماً ششصد ـ هفتصد نفر باشند تا نوبت به شما هم برسد! اگر تمام ملت پنجاه نفر را تعيين كنند، اينها وكيل ملت نيستند؟ اين مجلس مجلس مؤسسان نيست؟ ما بعد از اينكه بررسى شد در قانون اساسى، به نظر خبرگان اسلامى رسيد، به نظر روحانى اسلامى رسيد، به نظر علماى متعهد رسيد، به نظر نمايندگان مردم رسيد، باز هم در افكار عمومى مىگذاريم، خود ملت ميزان است. مجلس مؤسسان اگر اعتبار دارد براى اين است كه مجلس مبعوث از ملت است. خود ملت حق ندارد رأى بدهد، لكن وكيل ملت حق دارد؟! اين چه غلطى است! خود من حق ندارم تصرف بكنم در مالم، وكيل من حق دارد؟! خود شما حق نداريد رأى بدهيد، وكيل شما حق دارد؟! وكلا براى اين حق دارند كه وكيل شما هستند، و الاّ چه حقى دارند؟ يك نفر چه حقى دارد براى 35 ميليون جمعيت رأى بدهد؟ پنجاه نفر ـ ششصد نفر چه حقى دارد براى يك ملت 35 ميليونى رأى بدهد؟ اين حق براى اين است كه شما مىخواهيد رأى بدهيد. رأى شماست. ميزان؛ رأى ملت است. ملت يكوقت خودش رأى مىدهد. يكوقت يك عدهاى را تعيين مىكند كه آنها رأى بدهند: آن در مرتبۀ دوم صحيح است. و الاّ مرتبۀ اول، حق مال خود ملت است. شما خون داديد، حقوقدانان براى شما تكليف معين كنند؟! خودتان بايد تكليف معين كنيد. شماييد، همين ملت، همين مردم محروم دانشگاه، جوانهاى محروم دانشگاه، همين جوانهاى محروم مدرسۀ فيضيه، همين جوانهاى محروم در ارتش، همين جوانهاى محروم در بازار، همين جوانهاى محروم در كارخانهها و در كشاورزى، اينها بايد رأى بدهند. بهانهها را كنار بگذاريد؛ از خدا بترسيد؛ با ملت شوخى نكنيد؛ رأى مردم را هيچ حساب نكنيد؛ مردم را به حساب بياوريد. نظرخواهى بيواسطه از مردم ما حتماً بايد تابع طرحهاى غربى باشيم؟ اسلام را كار نداريم؟! غرب هرچه بگويد تابع آن هستيم؟! غرب تا حالا همين بساط بود كه بود. ما تا حالا مبتلاى به غرب بوديم. بيش از پنجاه سال ـ كه اكثر شما يا بعض از شما يادشان است، بعضى از شما و من يادم است ـ و بيست و چند سال ـ كه اكثر شما يادتان است طرحهاى ما غربى بود؛ گرفتاريهاى ما از غرب بود. باز همان گرفتاريها پيش بيايد؟ قانون اساسى را هم آنها بنويسند؟! آنها رأى بدهند؟ غربزدهها رأى بدهند؟ ميزان شما هستيد. آن كسى هم كه اينها خودشان قبول دارند ـ ولو دروغ مىگويند بعضىشان ـ دكتر مصدق هم وقتى كه مطلبى پيش آمد، كه من حالا يادم نيست، آمد بالا ايستاد و گفت من با خود مردم صحبت مىكنم؛ به وكلا كار ندارم؛ وكلا صداى مردمند؛ من با خودشان صحبت مىكنم. ما از خودتان رأى مىخواهيم. ما اگر چنانچه هيچ هم وكيل نگيريم، شما هستيد ميزان. ما براى خاطر اينكه اين نقنقها كم بشود، گفتيم يك مجلسى هم درست بشود. شما اسمش را «مجلس مؤسسان» بگذاريد، اگر خيلى دلتان مىخواهد غربى باشيد. اگر خيلى دلتان مىخواهد كه مردم را به خودتان متوجه كنيد، اسمش را بگذاريد «مجلس مؤسسان»؛ و الاّ ما با مردم كار داريم. ـ ما قانون را ـ قاعده اين بود، قانون را بنويسيم، منتشر كنيم در همۀ بلاد؛ و همۀ مردم ببينند؛ بعد به آنها بگوييم اين را مىخواهيد يا نه. رفراندم كنيم. ما براى اينكه شماها خيلى دم از «روشنفكرى» مىزنيد! يك قدرى هم با شما مسالمت بكنيم. با اينكه هرچه مسالمت كنيم، شما بدتر خواهيد كرد! ما مىگوييم كه مردم خودشان افرادى را تعيين كنند كه اين قانون اساسى كه نوشته شده است بيايند ببينند؛ هر رأيى دارند، هر طرحى دارند بدهند؛ مىخواهد اين رأيها رأيهاى مخالف با قرآن باشد، مىخواهد موافق. منتها ما مخالفهايش را قبول نمىتوانيم بكنيم؛ و شما هم دنبال اين هستيد كه اين كار را بكنيد. اين مجلس را شما اسمش را «مجلس مؤسسان» بگذاريد. ما بعد از اين مجلس مؤسسان هم به خود موكلها، به وكلا ما چه كار داريم، ما شما را مىشناسيم؛ ما نوكر شماييم. [ابراز احساسات مردم با شعار درود بر خمينى] اهانت به ملت چرا؟ آقايان مىگويند كه ملت بىاطلاع است! من مىگويم شما هم بىاطلاع هستيد. اگر ملت بىاطلاع است، شما بىاطلاعتر هستيد! براى اينكه در اينجا اطلاعات اسلامى مىخواهد، و بعضى از شما اصلاً اطلاع نداريد. بعضى از شما نمىداند نماز چند تاست! چرا ملت ما اطلاع ندارد؟ چرا اينقدر ملت ما را ضعيف قرار مىدهيد؟ چرا اهانت به ملت مىكنيد؟ چه حقى داريد؟ در ملت ما همه چيز هست. اگر اسلام فقط عيب است، بله شما حق داريد. ملت ما مسْلم است؛ شما هم اسلام را قبول نداريد؛ پس ملت ما چيزى نمىداند براى اينكه اسلامى است!؟ و اسلام چيزى است كه مخالف با همۀ دانشهاست!؟ حرف شما اين است؟ يك قدرى در حرفهايتان تفكر كنيد. يك قدرى در مطالبتان تعقل كنيد، نگذاريد كه ملت يكوقت به تنگ بيايد. رژيم سابق ملت را به تنگ آورد؛ نگذاريد. يك قدرى تعقل كنيد. يك قدرى براى اسلام حق قائل بشويد. يك قدرى براى مسلمين حق قائل بشويد. يك قدرى براى برادران اسلامى حق قائل بشويد. مسئلۀ اصلى، كه حالا بايد شماى ارتشى، من طلبه، مراجع عظام، علماى اعلام، دانشگاهى، بازارى، دهقان، ادارى، كارمندها، همه به آن توجه بكنند، اين است كه اين قانون اساسى، كه اساس اسلام را ما مىخواهيم پياده بكنيم، اين قانون اساسى درست بشود. بعد كه قانون اساسىمان را انشاءاللّه به رغم اينهايى كه نمىخواهند بشود، باز شما رأى داديد و درست شد و مجلس شورا را شما رأى داديد آزادانه، برخلاف اين پنجاه سال، آزاد رأى داديد و وكلايتان را فرستاديد، و رئيس جمهور را خودتان تعيين كرديد، [اگر] نگفتند شما حق نداريد، ما غربيها بايد رئيس جمهور برايتان تعيين كنيم! خود شما تعيين كرديد؟! آن وقت مىآييم سراغ اينكه اين مسائل دوم را بايد پيش بياوريم، و من هم مىدانم شما مشكلات داريد، ما هم مشكلات داريم. شما ارتش را مىدانيد كه يك اشكالاتى در آن هست؛ ما هم ارتش را مىدانيم اشكالات دارد؛ هم ادارات را؛ هم وزارتخانهها را؛ هم بازار را؛ و هم محلهها را؛ و هم مدارس خودمان را. اين مدارس خودمان هم اشكال دارد. اما حالا ما نبايد آن چيزى كه ما بايد در آن مسير همه با هم برويم هر كداممان مسيرش را رها كند. من بيايم بروم حجرههاى مدرسه مثلاً چند تا هست؛ نمراتش چه جورى هست؛ طلبههايش چند تاست؛ و شما برويد بگوييد كه در ارتش حالا چه اشكالى هست؛ شورا لازم است يا چه لازم است. تشتت الآن مخالف با مسير ماست؛ ملتفت باشيد! الآن اختلاف سليقهها را نياوريد پيش. الآن همهمان بايد برويم سراغ اين كارها. چطور آن وقت كه ـ من گاهى مثال مىزنم ـ اگر يكوقت زلزله خداى نخواسته بيايد و يك شهر را خراب كند و من بنشينم توى مدرسه درس بخوانم، شما هم برويد در نظام ـ عرض مىكنم كه ـ رژه برويد صحيح است؟ نه، بايد همه بياييم اين زلزلهزدهها را نجات بدهيم. غربزدگى، بدتر از زلزلهزدگى آقا، امروز مملكت ما غربزده است كه از زلزلهزده بدتر است! امروز بعضى از اشخاص در اين مملكت مىخواهند نگذارند اسلام تحقق پيدا بكند. اغفال مىكنند بعض مقامات را، مىخواهند نگذارند اسلام تحقق پيدا بكند. امروز وقت اين نيست كه نق بزنم كه من فلان قِسمش را نمىخواهم، فلان قِسمش را مىخواهم. امروز وقت اين است كه همه دست به هم بدهيد بگوييد اسلام را ما مىخواهيم، چنانكه همه گفتيد؛ با اسلام همه پيش رفتيد. شما اشكالات خودتان را حالا پيش نياوريد؛ بگذاريد براى بعد، بگذاريد اسلام تحقق پيدا كند، بگذاريد مملكت، مملكت بشود، بعد بياييم سراغ اينكه اين مملكت نظامش چه جور بايد باشد؛ طلبهاش چه جور بايد باشد؛ كاسبش چه جور بايد باشد. من هم مىدانم همه جا اشكال هست، لكن الآن ما زلزلهزده هستيم؛ غربزده هستيم. همه بايد دست به هم بدهيم و اين راه را تا اينجا كه آمديم، باقىاش هم برويم. مابين راه هستيم. باز گردنهها داريم كه دزدها توى آن گردنه هستند. ما يك گردنه را از آن گذشتيم؛ يا دو گردنه را؛ باز دزدها توى آن گردنههاى ديگر هستند؛ در كمين نشستهاند با هر صورت. ما بايد همه، همه، دست به هم بدهيم از اين گردنهها بگذريم. بعد كه گذشتيم از گردنهها و رسيديم به منزل، بنشينيم بگوييم حالا اشكالاتمان چيست. الآن وقت اشكالتراشى نيست. الآن وقت جلو رفتن است. من از همه مىخواهم، من التماس مىكنم به ملت ايران، من دست ملت ايران را مىبوسم، اسلام را مىخواهند ببرند. لزوم طرد غربزدگان از دانشگاهها و محافل روشنفكرى اين قشرهاى اين قشرهاى دانشگاهى و دانشجو و وكلا و روشنفكرها، حساب خودشان را از اين چندين نفر، چند نفرى كه عمال غربند و عمال محمدرضا، جدا كنند. كانون وكلا كه همهاش غربزده نيست؛ كانون وكلا تويشان پيدا مىشود؛ اين غربزدهها را كنار بگذارند. يكىشان رفت، باقى هم بروند. روشنفكرها هم، روشنفكرهاى اسلامى روشنفكرهاى وارداتى را كنار بزنند. غربزدهها را كنار بگذارند؛ عدهشان خيلى زياد هم نيست، اما فضولىشان زياد است؛ عده زياد نيست، ادعايشان زياد است! خود قشر روشنفكر متعهد اسلامى براى خاطر خدا، براى خاطر اسلام، براى خاطر استقلال كشور، براى خاطر حفظ آزادى، اين روشنفكر متعهد اسلامى، آنهايى را كه در بينشان پيدا مىشود كه نق مىزنند و مىخواهند نگذارند كارها پيش برود، اينها را كنار بزنند. التماس دعا دعا بكنند پيش گوششان، بروند به اروپا باز سر عياشىاى كه مىكردند! حالا آمدهاند. آن كانون وكلا، آنهايى كه بر ضد اسلامند كنار بگذارند. همه كه نيستند. بعضى از وكلا بسيار مردم صحيح و سالمى هستند، بسيارشان؛ ولى آنهايى كه فضولى مىكنند، آنها را كنار بگذارند؛ از كانون بيرون كنند. نگرانى غرب باوران از روحانى و دانشگاهى صالح دانشگاه ما، كه مركز آدمسازى بايد باشد، قشر دانشجو كه متعهد براى اسلام است و خونش را براى اسلام داد و فعاليت براى اسلام كرد، حالا بيدار باشد كه يك عده معدودى توى اين دانشگاهها دارند مىروند و نمىخواهند اسلام پيدا بشود. نه اينكه مىخواهند دانشگاه درست بشود؛ خير؛ آنها از درست شدن دانشگاه مىترسند. خدا رحمت كند مرحوم فيض قمى 2
ـ رضواناللّه عليه ـ را، توى همين مدرسۀ فيضيه، نزديك اينجايى كه حوض بود، زمان رضاخان، فرمودند به من كه چه عيبى دارد، خوب اينها مىخواهند صالح را از غير صالح جدا كنند. ـ مىخواستند امتحان بكنند و آن امتحانهايى كه مىخواستند بكنند و روحانيت را از بين ببرند ـ ايشان باورشان آمده بود؛ مىفرمود كه خوب، اينها مىخواهند صالحها را كنار بگذارند باشد، بدها را بفرستند. من عرض كردم آقا، اينها از صالح مىترسند! اينها از روحانى صالح مىترسند؛ از بدش چه ترسى دارند؟ بدش كه همراه هست ـ همراهشان ـ اينها از صالح مىترسند. دانشگاه هم بايد خودش را اصلاح كند. خود دانشگاهى؛ خود دانشگاهى صالح. اينهايى كه حالا آمدهاند و مىخواهند به قول خودشان اصلاح بكنند، اينها از اصلاح دانشگاه مىترسند. اينها مىترسند كه در دانشگاه يك آدمى پيدا بشود كه يكوقت مشت بزند به دهانشان! آنها هم مىترسيدند كه از روحانيت يكى پيدا بشود مشت بزند به دهانشان! همه از آدم مىترسند. از آدمك كه كسى نمىترسد! برخورد استدلالى اينها مىخواهند دانشگاه را نگذارند آدم تويش پيدا بشود و شما جديت كنيد كه آدم پيدا بشود. شما جديت كنيد كه اين اشخاصى كه حالا افتادهاند توى دانشگاهها و دارند فساد مىكنند، خودتان بيرونشان كنيد. نياييد شكايت كنيد كه در دانشگاه يك كسى آمده و دارد حرف مىزند. خوب، برو مقابلش بايست. بگو آقا تو چه مىگويى؟ تو براى ملت دلت مىسوزد؟ اگر براى ملت دلت مىسوزد، چرا رفراندم را نمىگذاشتيد بشود؟ چرا نمىگذاريد كشاورزها الآن زراعتشان را بردارند؟ جز اين است كه مىخواهيد براى امريكا بازار درست كنيد؟ پيشتر شاه درست مىكرد، حالا شاهك! چرا نمىگذاريد كارخانهها راه بيفتد؟ اگر كارخانهها براى ما راه بيفتد، خوب احتياجمان از بيرون كم مىشود، از غرب كم مىشود و اينها عمالند براى اينكه ما را محتاج به آنها كنند. بشناسيد دوستان خودتان و دشمنان خودتان را. قشرهاى روشنفكر، دشمنهاى اسلام را بيرون كنند از مراكز خودشان. كانون وكلا، وكلاى دشمن با اسلام را، يا نفهم را، كنار بگذارند. من از خداى تبارك و تعالى سلامت همۀ شما را مىخواهم و عذر مىخواهم كه شما را در اين گرما مزاحمت كردم؛ ولى خوب چه بايد كرد. بايد دردها را گفت و ملت را بيدار كرد كه مبادا خداى نخواسته تحت تأثير اين حرفها يكوقت واقع بشوند. خداوند ملت ما را سعادتمند كند. خداوند مملكت ما را از شرّ شياطين نجات بدهد. خداوند شما را از مسلمين متعهد و از لشكر امام زمان ـ سلاماللّه عليه ـ قرار بدهد. والسلام عليكم و رحمةاللّه و بركاته
عنوان :
قانون اساسى جمهورى اسلامى و کارشکنى غربباوران خطر روشنفکرمآبهاى غربزده
مرجع :
صحیفه امام (۸) صفحه ۱۹۷
مکان :
قم
تاریخ :
۱۳۵۸-۰۳-۲۵
حضار :
پرسنل نیروى هوایى