عنوان :
...
کتاب :
...
منبع :
...
تاریخ :
...
گوینده :
...
مکان :
...
بسم اللّه الرحمن الرحيم تبليغ صحيح و جامع از اسلام قبلا از اين آقا تشكر كنم كه هم ما را مستفيض كردند امروز به آيات شريفه، و هم آبروى ما را در جاهاى ديگر. خداوند انشاءاللّه شما را بپذيرد. من اميدوارم كه انجمن اسلامى شما و ساير انجمنهاى اسلامى كه هست، بتواند اسلام را آن طور كه هست عرضه كند. اسلام يك متاعى است كه اگر عرضه بشود، معلوم نيست كه كسى كه ذرّهاى انصاف داشته باشد اين متاع را نپذيرد و دلخواه نباشد. منتها ما در طول تاريخ بعد از غيبت امام ـ سلاماللّه عليه ـ نتوانستيم آن طور كه بايد، عرضه كنيم اسلام را، عرضه نتوانستيم بكنيم. و اين در اين تقريباً دويست ـ سيصد سال به اين طرف، براى خاطر عوامل خارجى كه اينجاها كمكم آمدند و مطالعات كردند و همه چيزهاى ما را مطالعه كردند و ثبت كردند و بردند و كارشناسهايشان در اطرافش فكر كردند، اينها همچو يافتند كه چنانچه ـ اين طور محتمل است ـ اسلام در محيط اسلام آن طور كه هست عرضه بشود، براى آنها مجالى نخواهد بود. از اين جهت، با عوامل مختلفهاى كه داشتند، از داخل و خارج درصدد برآمدند كه اين متاع را نگذارند نمايش پيدا بكند. اين را در تحت پوششهايى مخفى نگه دارند. لزوم عرضۀ احكام اجتماعى و سياسى اسلام و معالأسف ما خودمان هم به آنها كمك كرديم و زياد هم كمك كرديم. ما از مسائل اسلام، بعض مسائلى كه روابط بين فرد و خداى تبارك و تعالى بود گرفتيم؛ و مابقى مسائل ـ كه اكثر كتب فقهى ماست ـ در كتابها مدفون شد، همان توى كتابها محفوظ بود و در خارج نيامد. مباحثى كه بحث شد در حوزههاى ما همين مباحث، محدود به همين مباحث بود و آنهمه اخبار و آنهمه آيات و آنهمه كتب فقهى ما نمايش خارجى پيدا نكرد. نتوانستيم ما عرضه كنيم امور اجتماعى را، امور سياسى را. اين امورى كه مال زندگى است، اينها را نتوانستيم ما عرضه بكنيم. از اين جهت، آنها از آن طرف دامن زدند؛ ما هم از اين طرف غافل. ردّادعاى كهنه بودن اسلام و قوانين آن آنها [با] قلمهاى مسموم ـ كه حتى حالا هم بعض از آن انگلها در ايران هستند ـ اسلام را معرفى كردند به اينكه اين يك ترتيبى است كه مال سابق بود كهنه است حالا ديگر؛ اين مال هزار و چهارصد سال پيش از اين است، و بايد حالا فكر نويى كرد! آنها از آن طرف هرچه توانستند راجع به اسلام گفتند. و حالا هم مىگويند و مهمّش اين است كه از اسلام مىترسند. اينهايى كه قلمهاى مسمومشان يا قدمهاى بسيار كثيفشان بر ضد اسلام و جمهورى اسلام و اينها برداشته مىشود، اينها بعضيهايشان، يا خيليهايشان، اصلاً نمىدانند چيست اسلام! غافل هستند، اصلاً نمىفهمند. يك چيزى از يك مقالهاى در اروپا منتشر شده است خواندهاند، همان را ميزان فهم خودشان [قرار دادهاند]. و همان طورى كه ـ غربزدهاند ديگر ـ هر چه آنها بگويند اينها بىدليل مىپذيرند. هيچ دليلى ديگر نمىخواهند! هر چه آنها در مقالاتشان بنويسند، اين دليلشان اين است كه او نوشته! شما در كتابهايى كه اين قرنها از نويسندگان ما، از به اصطلاح «محققين» ما، نوشتهاند ـ الاّ بعضى ـ ملاحظه كنيد كه اينها هر مطلبى را كه مىگويند، آخرش دليلشان اين است كه فلان پروفسور در كجا اين را گفته! فلان كس در كجا اين را گفته. تمام استشهادشان به قول آنها نظير استشهاد ما به قول خداست! ما هم استشهاد مىكنيم به قول پيغمبر و خدا در حرفهايمان؛ آنها هم استشهادشان همين نحو است كه هرچه كه فلان پروفسور گفت همين تمام است! ماركس هرچه گفت درست است ديگر؛ ديگر لازم نيست! ماركسى كه در خارج الآن شكست خورده و مكتبش دفن شده است، حالا تازه آمده است توى جوانهاى ما و بچههاى ما! تازه حالا اينجا. آنها كنارش زدهاند، اينها گرفتهاند او را! و نمىدانند اصلاً او چه مىگويد، و نمىدانند كه برنامهاش چى هست، و نمىدانند برنامههاى اسلام چى هست. اصلاً نمىدانند اينها را و يك دسته هايى هم هستند كه اينها مىدانند، اما اجيرند؛ براى اينكه چنانچه اسلام آنطور كه هست در خارج بيايد و عرضه بشود، كلاه آنها پس معركه است؛ نمىتوانند اجانب در اينجا حكومت كنند. از اين جهت اين يك دستهاى از اينها هم اجير آنها هستند، براى همين كه نگذارند يك مطلبى درست بشود، از آن جمله، آن نويسندههايى بودند كه اطراف شاه مخلوع بودند. اين كتابها كتابهايى نيست كه با قلم او باشد. او اهل قلم نبوده است و اهل فهم اين چيزها نبوده، براى اينها مىنوشتند. در سابق هم براى ناصرالدين شاه شعر مىگفتند و مىگفتند خودش گفته است! اينها هم حالا كتاب نوشتند و آنهايى كه بايد بنويسند و آنهايى كه اجيرند از آن طرف، كتاب نوشتند و به اسم «اعليحضرت» منتشر كردند. هدف شوم غرب و غربزدگان اينها با قلمهاى خودشان نخواستند كه اسلام معلوم بشود چيست. و اينها ديگر يك دستهاند، البته اينها در اقليتاند، اما مؤثرند. اينها يك دستهاى هستند كه با علم به مطلب، براى انحراف اذهان، مطالب را مىگويند، مطلعاند، نه اينكه نمىدانند، لكن اگر آنچه را مىدانند بگويند، كلاه خودشان هم پس معركه است! كلاه اربابها هم پس معركه است. از اين جهت، آنها هم نمىگذارند كه بشود و در اين مدتى كه اينها رفت و آمدشان زياد شده است در شرق، آن چيزى را كه توفيق زياد پيدا كردهاند تهى كردن جامعه ماست از محتواى خودش، در اين توفيق پيدا كردند. بىجهت نيست كه هر قصهاى پيش مىآيد راجع به ـ فرض كنيد كه ـ اطبا، راجع به ساير طبقات، هر قصهاى پيش مىآيد، قبلهشان غرب است. آتاتورك ـ من گمان مىكنم ديده باشم اين مجسمه را ـ به من هم گفتند كه اينكه ايستاده دستش را اين طور كرده و يك مجسمهاى هست رو به غرب ـ يعنى همه چيز از آنجا است . يكى از نويسندههاى اينجا هم، كه حالا مرده است 1
او هم مىگفته است كه ما همه چيزمان بايد از انگلستان باشد! همه چيزمان. اين براى اين است كه تبليغات آنها، مغز آنها را تهى كرده است؛ و از خودشان بيگانه شدند. شرقىهاى ما از مَآثِر 2
شرق [غافل شدهاند] كه اروپا گرفته است. كتابهاى شيخالرئيس حالا هم در اروپا مورد استفاده است، مآثر شرق را از دست ما گرفتهاند. و ما را همچو تهى كردند كه هرچه صحبت مىشود ما حرفمان آنجاست. تا يك كسى زكام مىشود، بايد برود اروپا! مىخواهد لُوزَتَيْنَش را عمل كند، اين بايد اروپا برود، يا اگر متمكن است، يك طبيبى از اروپا بياورد. من يك وقت ـ اطبا بعضيشان بودند ـ گفتم كه خوب، يك همچو مسئلهاى است كه شما معلوم مىشود هيچى بلد نيستيد كه اين طورى گفتند ما بلد هستيم؛ همانها كه ما بلد هستيم در آنجا هم الآن اطباى ما كار مىكنند؛ اينها هم كه بروند آنجا شايد بسياريشان پيش اطباى ايرانى [بروند]، اما وضع جورى شده است كه اين مطلب در همه جا گسترش پيدا كرده. هر كه هرچه بخواهد بفهمد، بايد اروپا برود. ايران اصلاً جاى فهمى نيست! مسئلهاى نيست در ايران. اين طور نيست كه ايران خودش بتواند خودش باشد! اين براى اين است كه اين تبليغات ما را از آن محتوايى كه خودمان داشتيم تهى كرده. يعنى شرقى را از شرقيت خودش تهى كرده؛ مغز غربى براىِ او گذاشته؛ و مغز غربى انگل. اين ديگر در همۀ قشرها هست، همۀ قشرها يك همچو غربزدگى در آنها هست، منتها كم و زياد دارد. بعضى زيادتر، بعضى كمتر. نجات كشور از غربزدگى و ما اگر بخواهيم واقعاً مملكتمان نجات پيدا كند، مقدّم بر همه اين است كه از اين غربزدگى نجات پيدا كنيم. شما ملاحظه كنيد، حتى اسم خيابانهاى ما «روزولت» ، «چرچيل»، چه! خوب چرا؟ براى اينكه ما براى خودمان شخصيتى قائل نيستيم؛ الاّ شخصيت اروپايى بايد باشد. اصلاً مملكت ما تزيين بايد بشود به اسماء اينها! اين مسئله است. آنها همچو كردند مغز ما را و اين طور بار آوردند كه اگر بخواهيم يك چيزى بشويم، كتاب مىنويسيم، اولش هم اسم يكى از آنها بايد باشد تا كتابمان را بخرند! جوانهاى ما بخواهند كتاب بخرند، اگر چنانچه به اسم ماركس باشد و لنين باشد، مشترى زياد است. اگر به اسم شيخالرئيس باشد نه! با اينكه تمام اينها يك صفحه از كتب شيخالرئيس را نمىتوانند بفهمند! ولى معذلك چون شرقى است، از اين جهت [...]. ملاّصدرا را اسمش را نشنيدهاند، ملاّصدرا اصلاً اسمش را نشنيدند، ملاّهاى ما را اسمش را نشنيدند، اما رجال آنها همه. كتابهاى ما را نمىدانند چه است، مىگويند «اسلامشناس»! «اسلامشناس»، ما اسلامشناسيم. اسلام را نمىدانند چيست تا اسلامشناس باشند! دو تا جنگ اسلام را مىدانند! دو سه تا جنگهايى كه واقع شده است. مگر اسلام جنگ است؟ مگر معارف اسلام جنگ است؟ از معارف اسلام بىاطلاعاند. اسلام هم وقتى مىخواهند بشناسند، با حرفهاى اروپاييها مىشناسند. حرفهاى غربيها را مىآورند. فلان غربى اسلامشناس! اسلامى كه غربىها براى ما معرفى مىكنند! اين براى اين است كه ما خودمان را باختهايم در مقابل غرب، شرق خودش را باخته است. تا از اين باختگى بيرون نيايد، تا محتواى خودش را پيدا نكند، نمىتواند مستقل باشد. راه دستيابى به استقلال؛ رهايى از خودباختگى استقلال نظامى يك مسئله است؛ استقلال فكرى، استقلال روحى، مغز خود آدم مال خودش باشد، همهاش توى آن غرب نباشد، هر چه مىخواهد بگويد: غرب، كى گفته، فلان فيلسوف گفته، فلان چه گفته، اين تا شرقيها آن حيثيتى كه خودشان داشتند ـ و يك وقتى قبلۀ همه جا بودند. آن وقتى كه آنها وحشى بودند، اينها قبله بودند براى آنها ـ تا اينها آن محتواى خودشان را پيدا نكنند و نشوند يك موجود شرقى و خودشان را نشناسند نمىتوانند مستقل باشند. شما هرچه هم زحمت بكشيد، تا دانشگاه ما آن مغز غربيش را كنار نگذارد و يك مغز شرقى پيدا نكند، نمىتواند مستقل باشد. دائماً حرف، حرف آنهاست. فوجفوج از اينجا بايد بروند اروپا براى تحصيل. اگر هم اروپا نروند، اينجا نمىپذيرند آنها را. كلام سَر اين است كه ملت هم اين طور شده! مردم هم اين طور شدهاند، دولت هم همين طور است، همه همين طور، همه اين جورند ديگر كه تا اين نرود يك مدتى در ـ فرض كنيد كه ـ فرانسه، ولو آنجا برود و كارى ديگر نداشته باشد ـ اكثراً هم شايد اين طورى باشند. آنجا مىروند يك كارهاى ديگرى مىكنند ـ ... وقتى كه آمد اينجا، آنها هم زود به اينها ورقه مىدهند! براى اينكه نمىخواهند كه يك آدم دانشمند بفرستند؛ مىخواهند يك آدم ورقهدار بفرستند! اصلاً برنامه اين است كه اين اشخاصى كه مىروند در آنجا و صاحب ديپلم مىشوند و [صاحب] تصديق مىشوند، اين طور نيست كه آنها تصديق كرده باشند اينها را، اين تصديق استعمارى است! تصديق استعمارى. بناى آنها بر اين است كه خودشان يك جور تصديق مىكنند ـ به اين زوديها به [خودشان] تصديق نمىدهند ـ به ما هم يك جور، به ما زود تصديق مىدهند! براى چه ؟ براى اينكه نمىخواهند كه ما يك چيزى داشته باشيم. نه، آنها نه! هميشه ما محتاج به آنها باشيم و هميشه انگل باشيم. تا ما از آن غربزدگى در نياييم و مغزمان را عوض نكنيم و خودمان را نشناسيم، نمىتوانيم مستقل باشيم؛ نمىتوانيم هيچ داشته باشيم. كوشش در شناساندن اسلام به جامعه كوشش كنيد اسلام را بشناسانيد به مردم. اين انجمنهاى اسلامى كوشش كنند كه اين متاعى كه ما داريم و هيچ كس ندارد، اين قرآنى كه ما داريم، اين سنتى كه ما داريم و هيچ كس ندارد در دنيا، اين را معرفى كنيد. كارشناسها را پيش خودتان ببريد از آنها استفاده كنيد و اين را توسعه بدهيد كه يك وقت انشاءاللّه ايران بشود انجمن اسلامى ايران، نه فقط فرض كنيد در نيروى هوايى يا در نيروى زمينى يك انجمن اسلامى؛ همه انجمن اسلامى. خداوند انشاءاللّه همۀ شما را توفيق بدهد. موفق باشيد و از خدمتگزاران اسلام باشيم و باشيد انشاءاللّه با قصد خالص و نيّت الهى، انشاءاللّه.
عنوان :
لزوم تبلیغ اسلام با همه ابعادش رهایى از خودباختگى نسبت به غرب
مرجع :
صحیفه امام (۹) صفحه ۴۰۳
مکان :
قم
تاریخ :
۱۳۵۸-۰۶-۱۰
حضار :
اعضاى انجمن اسلامى نیروى هوایى