بسماللّه الرحمن الرحيم پردهبردارى از نقشههاى استعمارگران من ابتدا يك نكتهاى راجع به اين مطلبى كه اين آقا گفتند عرض كنم. اينكه تذكر داديد كه در حدود پنجاه سال پيش يك نفر آمده است و مدرسه تأسيس كرده است، شما باور نكنيد كه اينها مدرسهاى براى نَصرانيت درست كنند. اين چپاولگرها نه به نَصرانيت اعتقاد دارند، نه به اسلام، و نه به هيچ مبدأيى از مبادى. اينها براى اين بوده است كه بچههاى ما را از اسلام منصرف كنند و اين نقشه تنها در سازمان «ابوبصير» نيست، اين نقشه در همۀ سازمانها بوده است. از وقتى كه غربيها راه پيدا كردند به شرق، از سالهاى بسيار قديم، شايد حدود قريب سيصد سال كه اينها راه پيدا كردند به ايران، كارشناسهاى خودشان را فرستادند و مطالعه كردند ايران را و شرق را، تنها نه ايران، همۀ شرق را مطالعه كردند. يك قسم مطالعات، مطالعات در خصوص زمينهاى اينجا، معادن اينجا، چيزها و ذخاير زيرزمينى اين ممالك شرقى، اين يك قسم مطالعات بوده است در آن وقتى هم كه اين وسايل نقليۀ حالا نبوده است، در تاريخ هست كه اينها با شتر مىرفتند؛ و حتى آن بيابانهاى بىآب و علف را هم گردش مىكردند و لابد نقشهبردارى مىكردند، و معادنى كه در اين ممالك هست، آنها با نقشهبرداريها و با وسايل علمى كه داشتند اطلاع بر آنها پيدا مىكردند. من در يك سالى ـ خيلى سابق ـ كه در همدان بودم، يكى از آشنايان ما يك ورقهاى آورد كه تقريباً حدود يك متر بيشتر در يك متر بيشتر. اين راجع به نقشۀ همدان بود كه آنها نقشهكشى كرده بودند و روى آن نقشه نقطههاى به رنگ ديگرى زياد بود آن آقا كه اين را آورد گفت: اين نقطهها هر يك علامت اين است كه در اين ده، در اين بيابان يك معدنى هست؛ يك ذخيرۀ زيرزمينى هست. اين يك قسم از مطالعاتشان بوده است كه بفهمند اين ممالك شرقى چه دارند؛ چه چيزهايى هست كه مىشود از آنها استفاده كرد و چپاول كرد. يك مطالعات ديگر راجع به عقايد اين مردم بوده است و اينكه اين عقايدى كه اينها دارند تا چه حدود مىتواند فعاليت داشته باشد، و تا چه حدود مىتواند جلوگيرى كند از چپاولگرى، كه اين هم يك مطالعات دامنهدارى اينها در اين معنا داشتند. يك سنخ مطالعاتشان هم مطالعات روحيات گروههاى مختلفهاى كه در اين ممالك بوده است كه حالا مملكت خودمان را حساب كنيم، ايلهايى كه در مملكت ما بوده؛ عشايرى كه بوده،مطالعه كردهاند. در بين اين عشاير رفتهاند با آنها صحبت كردهاند، روحيات آنها را مطالعه كردهاند كه ببينند اينها هر كدام را به چه جور مىشود مهار كرد. اينها چيزهايى بوده است ـ و بيشتر از اينها ـ كه اينها مطالعه كردهاند، شرق را تماماً مطالعه كردهاند كه بايد چه جور اين شرق را چاپيد و چه قدرتهايى مىتواند جلوى اين چاپيدن را بگيرد و چه طور بايد اين قدرتها را مهار كنند كه نتوانند. از چيزهايى كه آنها ـ قدرتى كه آنها ـ فهميدند كه مىشود اين قدرت از ساير قدرتها بيشتر جلو چپاولگرى و سلطۀ آنها را بگيرد، قدرت اسلام بود در اين ممالك اسلامى و عقيدۀ اسلامى. با اصل اسلام شروع كردند مخالفت كردن، مبلِّغين آنها به طور وسيع با همۀ دينها، و در اين ممالك اسلامى با خصوص اسلام، مخالفت كردند و مىخواستند كه اسلام را غير از آنى كه هست به مردم نمايش بدهند؛ و خود اين مردمى كه در اينجاها زندگى مىكنند و عقايد اسلامى دارند اينها را از اسلام منحرف كنند و اسلام را پيش آنها كوچك كنند و بد نمايش بدهند. و معالأسف از تفالۀ آنهايى كه اين مسائل را چشم بسته قبول كردهاند حالا هم موجود است. الآن هم اشخاصى پيدا مىشوند كه از همانها ارتزاق فكرى كردهاند، بدون اينكه اصلاً از اسلام اطلاعى داشته باشند و احكام اسلام را، حكومت اسلامى را، رژيم اسلام را اصلاً بدانند چيست. همين كه غربيها راجع به اسلام بدبين هستند و تبليغات كردهاند، اينها هم، براى اينكه بگويند ما روشنفكر هستيم، دنبال آنها رفتند و از اصل اسلام انتقاد كردهاند! الآن هم شما در همين قشرهايى كه به اسم روشنفكر هستند اشخاصى را مىبينيد ـ نه همه، در اينها اشخاص متفكر خوب زياد است ـ اما باز شما در بين اينها اشخاصى را مىبينيد كه اين اشخاص در همين جمهورى اسلامى «اسلامى»اش را نمىخواستند. مىگفتند جمهورى باشد؛ جمهورى دمكراتيك باشد. اين دنبالۀ آن تزريقاتى بود كه آنها كردند؛ تبليغاتى بود كه خارجيها كردند؛ و اينها گوش و چشم بسته، بدون اطلاع از اسلام، تسليم آنها شدند و غربزده شدند. هراس استعمارگران از قدرت روحانيون يكى از قدرتهايى كه آنها باز احراز كردند كه بايد شكسته بشود، قدرت روحانيت بود؛ كه اينها با تجربه و با عينيت در جاهاى مختلف ديدند كه قدرت روحانيت مىتواند جلوگيرى كند از مفاسدى كه آنها مىخواهند ايجاد كنند؛ از انتفاعاتى كه آنها مىخواهند از ما ببرند و ما را عقب نگه دارند. اينها مىتوانند يك چنين كارى بكنند. قضيۀ تنباكو، در زمان مرحوم ميرزا 1
، به اينها فهماند كه با يك فتواى يك آقايى، كه در يك ده در عراق سكونت دارد، يك امپراتورى را شكست داد و سلطان وقت هم با همه كوششى كه كرد براى اينكه حفظ كند آن قرارداد را نتوانست حفظ بكند؛ و مردم ايران قيام كردند و شكستند آن پيمانى كه آنها داشتند. اين يك تجربهاى شد براى آنها كه ببينند يك آقايى در يك ده وقتى يك كلمه مىنويسد كه «امروز استعمال تنباكو در حكم محاربه با امام زمان است» و اين موجش مىآيد همۀ ايران را فرا مىگيرد، به طورى كه شاه مستبدّ با آن قدرت را مىكوبد، قلم اين آقا مىكوبد آن سرنيزههاى آن روز را، اينها فهميدند بايد اين قدرت را بگيرند. تا اين قدرت زنده است نمىگذارد كه اينها هر كارى دلشان مىخواهد بكنند و دولتها عنان گسيخته شده باشند و هر طورى دلشان مىخواهد عمل بكنند. و لهذا با كمال كوشش، تبليغات كردند بر ضد روحانيت؛ و زايد بر اصلِ تبليغاتْ عمل خارجى كردند! در زمان رضاخان ـ كه اكثر شما يادتان نيست؛ و شايد كمى از شما يادتان باشد ابتداى زمان رضاخان را و من همهاش را يادم هست و از اوّلى كه آمد تا حالا مسائل را يادم هست ـ با دست رضاخان شروع كردند كوبيدن روحانيون را، عمّامهها را برداشتن و مدرسهها را جلويش را گرفتن، لباسها را تغيير دادن، با آن شدتى كه انسان شرم مىكند كه چه كردند با اين طايفه و اين هم به اسم اينكه مىخواهيم اصلاح بكنيم؛ همين «اصلاحاتى» كه پسر مىخواست بكند! با اسم اصلاحات، با اسم اينكه همۀ ايران يك رنگ باشند، ملت ما كذا باشد، با اين حرفهاى ناروا، اين قدرت را هم مىخواستند بشكنند و شكستند در آن وقت، و سخت هم شكستند. و چند قيامى كه در ايران از جانب روحانيون شد، كه يكى از آنها از اصفهان بود كه با يك دايرۀ وسيعى كه تقريباً از همۀ شهرهاى ايران اتصال پيدا شد و در قم مجتمع شدند و مرحوم حاج آقا نوراللّه 2
رأسشان بود و مخالفت با رضاخان كردند، اين را هم با قدرت و حيله شكستند. چنانچه قيام آذربايجان و علماى آذربايجان و قيام خراسان و علماى خراسان، اينها همه را با قدرت شكستند. و آن وقت هم به ما بعضيها گفتند كه مرحوم حاج آقا نوراللّه را ـ كه در قم فوت شد ـ ايشان را مسموم كردند. ـ ما مطلع نيستيم، اما اينطور مىگفتند بعضى از اشخاصى كه از اصفهان، از علماى اصفهان، آمده بودند اينجا ـ و علماى تبريز را دو نفر شخص كه در رأس بود از آنجا گرفتند و بردند، گمانم اين است كه در سُنْقُر. آنجا مدتى تبعيد بودند. و بعد هم كه اجازۀ رفتن دادند و مرحوم حاج ميرزا صادق آقا، 3
كه شخص اول آن وقت روحانيت تبريز بود آمد و در قم ماند و در همين جا هم فوت شد و ديگر نرفت آنجا. مىرفت هم كارى نمىتوانست بكند. و علماى مشهد را دستجمعى گرفتند و آوردند به تهران و حبس كردند. و مرحوم آقازاده 4
، كه در رأس علماى آن وقت خراسان بود، به محاكمه مىبردند، با سر برهنه و يك نفر سرباز همراهش مىبردند كه در عدليه محاكمهاش كنند! اين قدرت شيطانى آن وقت، اين قوّه را مىخواستند بشكنند. منتها خوب نتوانستند و خدا حفظ كرد اين جمعيت را. در زمان اين يكى، كه آنطور قُلْدُرى ديگر وقتش گذشته بود يا آنها هم صلاح نمىدانستند كه به اين نحو باشد، شروع به تبليغات شد. تبليغات زياد كردند نسبت به اهل علم و روحانيت، تبليغات زياد شد. آن سرنيزه برداشته شده بود اما نه به آن شدت. مساجد را نگذاشتند تبليغات صحيح بشود. درست كردند مبلِّغينى بر ضد اسلام. يك صورت روحانى، لكن ضد اسلامى. خود آنها هم تبليغات در همه جا، خصوصاً در دانشگاه، در دانشگاه دامنۀ تبليغات ضد روحانى خيلى اوج گرفت، به طورى كه بكلّى دانشگاه را از روحانيين جدا كردند. و هم دانشگاه را شكستند، و هم روحانيون را شكستند؛ يعنى مىخواستند بشكنند. تلاش براى شكست اقتدار مسلمين اينها كه مىگوييد كه مدرسه درست كردند در آنجاها، يا بعداً در همه جا داشتند مدارس، نه اينكه آنها يك اعتقاد به يك مبادى داشتند منتها مىگفتند اسلام نباشد و نصرانيت باشد؛ آنها نه نصرانيت را مىخواهند و نه اسلام را مىخواهند و نه كارى به اين مسائل دارند. آنها منافع مادى خودشان را مىخواهند به هر جورى شد، بچههاى ما را منحرف كنند؛ از اسلام منحرف بشوند. نصرانيت هم كارى از او نمىآيد. براى اينكه آن چيزى كه الآن در نصرانيت هست اين است كه مردم يك دعايى بكنند و يك ذكرى بگويند و يكشنبه كليسا بروند و ديگر كارى به دولتشان نداشته باشند. چنانچه الآن هم اين دستگاه نصرانيت كارى ندارد با نفوذ اينها، اگر نگوييم دنبال آنهاست. اسلام بود كه تحرك داشت و معالأسف ما را از اسلام جدا كرده بودند. اين قرآن كريمى كه هر كه مطالعه بكند مىبيند كه يك كتابى است كه در آن جنگها هست، تحركها هست، بر ضد اين اشخاصى كه مىخواهند مستضعفين را از بين ببرند، اين قرآن را نگذاشتند حتى ما خودمان درست مطالعه كنيم. همچو تبليغات كردند كه ما ديگر از قرآن آن استفاده را نگذاشتند بكنيم كه خودمان ببينيم چه نوشته قرآن، چى بوده است. در صدر اسلام همين قرآن بود كه مردم را تجهيز كرد، و دو امپراتورى بزرگ 5
را با يك عدۀ معدود عربى كه اسلحه نداشتند هر چندتايشان يك شتر داشتند. هر چندتايشان يك شمشير. آن هم آن شمشيرهاى آن وقت. در مقابل يك قدرتهايى كه در آن وقت روم داشت؛ و آن قدرتهايى كه در آن وقت ايران داشت كه در جنگى كه در بين ايران و بين لشكر اسلام واقع شد، آن كتيبهشان، كه عبارت از پيشقراولها بود، شصت هزار نفر بود از آنها؛ و دنبال او هم هفتصد هزار يا هشتصد هزار از لشكر بود! يكى از سردارهاى اسلام گفت كه ما اگر بخواهيم با اينها به ميدان برويم از ما برنمىآيد. تمام لشكر اسلام سى هزار نفر بودند، يك سى هزار نفرى كه ابزار جنگى نداشتند، بلكه درست خوراك هم نداشتند، يك مردم فقيرى بودند، لكن ايمان داشتند. اين سردار گفت ما اگر بخواهيم با اينها به طرز متعارف جنگ بكنيم حريف اينها نيستيم. من سى نفر انتخاب مىكنم، و امشب با اين شصت هزار نفر مىروم جنگ مىكنم. مسلمانها گفتند آخر با سى نفر چطور مىشود؟ بالاخره قرار شد كه با شصت نفر برود، كه هر نفر مقابل هزار نفر باشد! يعنى هر نفر با يك شمشيرى آن وقت كُنْد ـ حالا اگر تيزش كردند. لابد با آن بساطى كه آنها داشتند ـ [...] اين شصت نفر شبيخون زدند و شصت هزار را عقب نشاندند! اين اسباب اين شد كه لشكر روم بكلى شكست خورد از اينها 6
. اينها تاريخ اسلام را ديدهاند. و ـ عرض مىكنم كه ـ به عين هم در وقت خودش ديدهاند و از اسلام ضربه خوردهاند و ديدهاند قدرت اسلام چيست، و اين قدرت ايمان است، اين قدرت را بايد بگيرند. خوب، چه كنند كه قدرت را بگيرند؟ به خصوصِ اسلام توجه كنند؟ نه، اول به تمام اديان. دين، افيون جوامع بشرى نيست «اصلِ دين، افيون است 7
»! دين را اينها اينطور تبليغات كردند. و معالأسف در خود ايران و در جوانهاى ما هم تأثير گذاشت و گذاشته و در بعضى از اين روشنفكرهاى ما هم باز اثرش هست. اينها از همان تفالههايند. حالا كه حالا باز اثرش هم هست: دين افيون است! افيون جامعه است! معنايش اين است كه دين آمده است كه مردم را ـ يعنى دين را ـ درست كردند همين قدرتمندها درست كردند، براى اينكه مردم را خواب كنند و آنها بچاپند! همان طورى كه افيونى وقتى افيون كشيد چرت مىزند و ديگر توجه به چيزى ندارد، دين را هم اينها تبليغ كردند كه يك همچو چيزى است كه قدرتمندها درست كردند كه مردم توجه به دين بكنند [تا] مثل آدمى كه افيون مىكشد خواب بروند، و آنها بيايند غارت كنند و از بين ببرند. راجع به دين اينطور گفتند. كشاندندش [به] اسلام كه قدرتمندتر دين مىبود همين حرفها را كشاندندنش به اسلام: اسلام براى هزار و چهارصد سال پيش خوب است. اين را بعضى از اشخاصى كه از تفالههاى آنها ماندند حالا هم باز اين را مىگويند. «نمىشود همه احكام اسلام الآن تحقق پيدا بكند. اين مالِ سابق است، مالِ حالا نيست.»! و از اين حرفهايى كه همينها گاهى مىزنند، و گاهى هم نفهميده، اكثراً هم شايد از روى نفهمى مىزنند؛ نه اينكه عداوت دارند؛ از روى نفهمى كه اسلام را اصلاً نمىدانند چيست، تا اينكه اسلام مالِ چه وقت است. اينها اصلاً اطلاع ندارند كه اسلام چيست. در صورتى كه هركس تاريخ را ديده باشد، و لااقل تاريخ اسلام را ديده باشد كه نزديك است، تاريخ را ديده باشد كه چه اشخاصى در قبال چه اشخاصى بودهاند، اين انبياء كه اينها مىگويند كه درست كردهاند انبياء را براى اينكه دين درست بشود، براى اينكه قدرتمندها را حفظ كنند، هر كه تاريخ انبياء را ملاحظه كند كه اين انبياء از چه طبقهاى بودهاند و اينها با كى مخالفت داشتند، مىبيند كه انبياء از اين طبقۀ مستضعفين بودهاند. از همين طبقۀ سوم مردم بودهاند؛ و مردم را وادار كردند كه جنگ كنند با آن مستكبرين. يكى حضرت موسى است، كه به ما باز يك قدرى نزديكتر است. حضرت موسى يك آدمى بوده، شبان بوده است؛ با عصاى شبانى. مدتها هم در خدمت حضرت شعيب بوده و شبانى او را مىكرده است و از همان مردم عادى بوده است در صورت. و همين حضرت موسى، كه از توى همين جمعيت پاشد، همينها را تجهيز كرد بر ضد فرعون. فرعون موسى را درست نكرد براى اينكه تختش را حفظ كند. موسى مردم را برداشت رفت تخت فرعون را به هم زد. «دين افيون است»! به نظر آنها فرعون موسى را درست كرده كه مردم را خواب كند تا خودش سلطنت كند! عكس آنى كه واقع است كه موسى مردم را تجهيز كرده، اين طبقۀ سه را تجهيز كرده و برده و تاج و تخت فرعون را به باد فنا داد. خوب، تاريخ اسلام كه نزديك است: آيا قريش و قدرتمندهاى قريش، رسول اكرم را درست كردند كه مردم را خواب كند كه آنها به رباخوارى خودشان و به تجارت خودشان و به أخّاذى خودشان و به غارتگرى خودشان ادامه بدهند؟ يا پيغمبر اكرم در مقابل قريش بود؟ خودش هم از قريش بود، اما يك آدمى بود كه از همين طبقات پايين بود. از اشراف، به آن معنى كه طايفهدار بوده، بود، اما هيچ چيز نداشت. نتوانست در مدينه زندگى كند. از دست همين پولدارها و همين قلدرها مدتى در يك كوهستانى رفت، در يك غارى بود تا اينكه كارهاى زيرزمينيش را انجام داد. و بعد تشريف بردند مدينه. مدينه كى همراه پيغمبر بود؟ باز آن قدرتمندها بودند؟ باز قُلْدُرها بودند؟ باز رباخوارها بودند؟ تاجرها بودند؟ يهوديهايى كه آن وقت جزء مُتمكِّنين بودند، آنها بودند؟ يا پيغمبر وارد شد به يك آدم درجه سهاى و اشخاصى كه دورش جمع شده بودند يك اشخاص فقير بىبضاعتى و خودش هم يك منزل و اتاق، نه مثل اين اتاق، يك اتاقى با ليف خرما! چند تا اتاق براى خودش، و مسجدش هم آنطور. و اصحاب حضرت هم يك دستهشان، كه اصحاب صُفّه 8
بودند، آنهايى بودند كه منزل هم نداشتند مىآمدند روى يك سَكّويى در آنجا مىخوابيدند. و زندگيشان همين بود. اينها را برداشت برد و آنها را از بين برد. اين فقرا را، اين مستضعفين را، اينهايى كه درجه سه بودند و حتى خانه نداشتند، حتى در جنگ يكيشان يك خرما وقتى پيدا مىكرد دهن خودش مىگذاشت و در مىآورد به دهن رفيقش مىگذاشت و او درمىآورد و به دهن رفيقش و او، او، يك خرما را اينطورى دور مىزدند، اينها بودند كه پيغمبر تجهيز كرد [در] جنگهاى با قريش. آنها با همۀ بساطى كه داشتند و اينها با همۀ فقر و فلاكتى كه داشتند، لكن ايمان داشتند. واقعه غير آنى است كه به جوانهاى ما گفتهاند و تبليغات كردهاند، كه خير اينها، اسلام يا ساير اديان، همهاش افيون بوده! خير، اسلام و ساير اديان همه محرك بودهاند؛ بيدار كردند مردم را. تعليمات انبيا مردم را بيدار كرد؛ تجهيز كرد مردم را بر ضد قدرتمندان، بر ضد مشركين. قرآن مىشود گفت كتاب جنگ است. كتابى است كه تجهيز مىكند مردم را به جنگ كردن. در عين حالى كه همۀ تعليمات انسانى در آن هست، لكن أشِدَّاءُ عَلَىالكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَينَهُم 9
، قَاتِلُوا المُشْرِكِينَ كَافَّةً 10
قرآن وادار كرد مردم را و بيدار كرد مردم را. دلدارى داد به مردم [كه] ملائكه همراه شماست. ملائكه هم بود همراهشان. يك دسته كوچكى حركت مىكرد يك قدرت بزرگ را مىشكست، با همان قدرت ايمان و آن تحرك كه پيغمبر اكرم و قرآن كريم ايجاد كرده بود در آنها. پس، اين تعليم، كه معالأسف در بعض از جوانهاى ما هم اثر گذاشته است، اين تبليغى است كه آنها كردهاند كه بشكنند اين قدرت را كه مىتواند در مقابل ساير قدرتها بايستد و آنها ما را بچاپند. مىآييم سراغ روحانيون كه ببينيم كه آيا اينها دربارىاند؟ اينها را انگليسها درست كردند كه مردم را خواب كنند و آنها بچاپند؟ اين قيامهايى كه در اين صد سال شده است از كى بوده؟ چند قيام در اين صد سال؟ كى رأس اينها بوده؟ قيام تنباكو مرحوم ميرزا بود. قيام مشروطه از نجف آقايان نجف، از ايران علماى ايران ايجاد كردند. اين چند قيامى كه ما شاهدش بوديم همه از علما بود. علماى اصفهان قيام كردند. رأسشان مرحوم حاج آقا نوراللّه ـ رحمةاللّه ـ بود. علماى تبريز قيام كردند. علماى مشهد قيام كردند. يك وقت مرحوم آقاى قمى 11
خودش تنها پا شد راه افتاد آمد ـ كه من تهران بودم ـ ايشان [به] حضرت عبدالعظيم آمدند و ما هم رفتيم خدمتشان. ايشان قيام كردند، منتها حبسش كردند، همانجا حبسش كردند، و بعد هم تبعيدش كردند. قدرت بود ديگر. در اين صد سال هرچه قيام بوده است تقريباً از اينها بوده، تبريز هم خيابانى هم يكى از آقايان. بله، جنگل 12
هم بودهاند. آنها هم بودهاند، اما در اقلّيت بودند. عمدهاش اينها بودند. پس اينكه مىگويند كه روحانيون دربارىاند، يعنى براى دربار دارند كار مىكنند، اينها كارى مىكنند كه مردم را خواب كنند و دربار بچاپندشان، اين حرف صحيح نيست. باز در هر شهرى از شهرها برويد، آن روحانى آن شهر اگر علناً نتواند مخالفت كند با اينها، مخالفت [پنهانى] مىكرده است. من نمىگويم صد درصدِ مُعمِّم درست است. ما معمَّمهايى داشتيم كه از سازمان امنيتيها بدتر بودند! من روحانيون را مىگويم. آنها به طور مطلق مىگويند روحانيون اينطور هستند. و من عرض مىكنم نه، مسئله اين نيست. من نمىخواهم بگويم كه هركس عمّامه سرش گذاشت اين روحانى است و هر كس عمّامه سرش گذاشت اين مخالفت كرده. نه. خيلى از عمّامه به سرها هم موافقت كردهاند؛ زياد هم موافقت كردهاند؛ اما [اينكه ]روحانيون مطلقاً اينطور بودند صحيح نيست. اين هم براى اين بود كه اين قدرت را بشكنند. و وقتى كه اين قدرت را شكستند، از آن طرف اسلام را در نظر مردم كوچك كردند، از اين طرف روحانيون را در نظر مردم كوچك كردند، اين دو قدرت را از ما گرفتند، آن وقت هر كارى مىخواستند مىكنند. نقشۀ جدايى روحانيت و دانشگاه از آن طرف آمدند دانشگاهها را جدا كردند از روحانيين. در دانشگاه تبليغات بر ضد روحانيون [كردند]. در مساجد و منابر و عرض مىكنم كه جاهاى ديگر گروههاى روحانى تبليغات به ضد دانشگاه. نه براى اسلام بود كه اينها مىآمدند مىگفتند دانشگاهيها مثلاً اشخاصى هستند كذا. خير، اين نبود. اين نقشه بود. اين يك مطلب حساب شده بود. مىخواستند اين دو قدرتى كه مىتواند كار بكند، دانشگاهى مىتواند كار بكند، روحانى هم مىتواند كار بكند، مىخواستند اين دو قدرت را از هم جدا بكنند. و جدا هم كردند. دانشگاه مىرفتى، اسم روحانى نمىشد بياورى ـ حالا نه، آن وقت ـ اسم معمّم را نمىشد بياورى. در محيط روحانى هم مىآمدى، اسم دانشگاهى را نمىشد برد. جدا كردند اين دو قدرت را از هم. يعنى دو تا قدرت فعّالهاى كه مىتوانست، اگر با هم پيوند كند، اساس اين چپاوليها و اين دستهايى كه از خارج به اين سفرۀ يغما دراز شده اينها مىتوانستند قطع بكنند، اين دو طايفه را از هم جدا كردند. اينها يك نقشههايى بود. تفرقه افكنى نقشۀ دشمنان نهضت اسلامى خوب، ـ الحمدلِلّه ـ در اين نهضت اين پيروزى حاصل شد براى مسلمانها كه همه بيدار شدند و همه با هم انسجام پيدا كردند، پيوند پيدا كردند. معالأسف حالايى كه ما رسيديم به يك مرتبه اى از پيروزى، دست آنها را كوتاه كرديم، چپاولگرها هم به همت همۀ مردم بيرون رفتند، معالأسف حالا باز نقشهها اين است كه تفرقه بيندازند؛ گروه گروه كنند مردم را. همان نقشهاى كه در زمان سابق، زمان همين رژيم سابق بود، چه قبل از ماه رمضان و قبل از محرّم و صفر، اين دو موعد جاى تفرقهاندازى بود. براى اينكه ماه رمضان «شهراللّه» بود و قدرت روحانيون در ماه رمضان نمايشش زياد بود، اجتماع مسلمين زياد بود. ماه محرّم هم، ماه امام حسين بود و قدرت اينها ـ اهل منبر و روحانيون ـ آن وقت هم زياد بود. جلو ماه رمضان يك چيزى درست مىكردند. جلوه ماه محرم هم يك چيزى درست مىكردند. حالا هم جلو ما ماه رمضان هست، الآن چيزى درست كردهاند. الآن اصفهان يك قصهاى درست شده است، مشهد هم همين طور، سر يك مطلب پوچى ريختهاند به هم، اين چهقدر غفلت مىخواهد. يك حالى كه الآن مقدّرات اسلام مطرح است، قانون اساسى اسلام مطرح است، حكومت اسلام مطرح است، رئيس جمهور اسلام مطرح است، از اينها دست برداشتند؛ يك جبهههايى كه حسابشده آنها كارهايشان را خودشان كردهاند و بسياريشان هم از روى بىاطلاعى، صد تا گروه درست كردهاند! صد تا حزب و گروه در همين چند وقت درست كردهاند. هر كدام گروه گروه شدند. و معالأسف در اصفهان، در تهران هم يك مقدارى، در مشهد هم. حالايى كه قبل از ماه رمضان است و حالايى كه بايد قدرتها با هم جمع بشود و اين مقدرات مملكت را درست بكنند و اسلامى كنند حكومت را، سر يك شخصى 13
دعوا مىكنند آيا اين مسلمان است يا نه! مسلمان است به من چه؛ مسلمان نيست به تو چه! چرا همه قدرتها را به باد فنا مىدهيد براى اينكه زيد مسلمان است يا غير مسلمان؟ قضيۀ مرحوم شمسآبادى 14
شما خيال كرديد كه يك چيز عادى بود. اين هم جزء همانها بود كه با طريقهاى مختلف اينها مىآمدند و درست مىكردند. يك وقت «شهيد جاويد» 15
را پيش مىآوردند، دِ از اين ور، دِ از آن ور! يك ماه محرم و صفر و بيشتر، منبرها همه خرج اين مىشد كه شهيد جاويد چه! از اين طرف يك دستهاى تأييد؛ از آن طرف يك دستهاى تكذيب. يك خورده كه اين سست مىشد، يك چيز ديگر درست مىكردند. مرحوم شمسآبادى هم از آن امور بود كه شايد هم خودشان اين كار را كردند ـ من نمىدانم ـ كه يك كسى را بكشند صدا درآورند، يك دسته از آن طرف و يك دسته از اين طرف، و بساط درست كنند يك قدرى كه اين كمتر مىشد آن وقت يك كس ديگر را به ميدان مىآوردند: اين كتابهايش چهطور است! آن مىگفت كافر است آن مىگفت مسلمان است، آن مىگفت كه مسلمانى است تالىِ مثلاً انبيا! آن مىگفت كافرى است از ابوجهل 16
بدتر! اما نقشه توى كار است! آنهايى كه اينها را درست مىكنند نه به اسلام عقيده دارند و نه به روحانيت عقيده دارند و نه به هيچ چيز. آنها ماديت در نظرشان هست، و مسلمانها را به جان هم بريزند تا آنها چپاول كنند. امروزى كه ما احتياجمان به وحدت كلمه از همۀ اوقات بيشتر است، امروزى كه اين توطئههاى مرزى و غير مرزى در كار است، باز ما سر يك چيز مختصرى دعوا مىكنيم. اين نيست جز اينكه يك جهالتى است در ما. ما رشد نداريم كه مواقع را تشخيص بدهيم كه چه وقت بايد چى گفت. و آنهايى كه نقشه مىكشند مىفهمند كه دارند چه مىكنند. آنها مىدانند كه بايد چه وقت چه چيز را چاپ كرد و منتشر كرد، كسانى را واداشت ضدش، كسانى را واداشت تأييدش. امروز، روز وحدت همۀ قوا ما بايد بيدار باشيم آقا! توجه داشته باشيم. وقت اين نيست كه امروز سر افراد دعوا بكنيم، وقت اين است كه امروز همۀ قوايمان را متحد كنيم و اين گروه گروهها يكى بشوند همان طورى كه با يكى بودن، اين ـ قدرت را به زمين زديم، با يكى بودن به جلو برويم، نه اينكه حالايى كه ما با يكى بودن، قدرت را زمين زديم، حالا متفرقمان كنند؛ و بعد هم يك قدرتى بيايد همۀ ما را از بين ببرد. الآن وقت وحدت كلمه است. الآن وقت اين است كه همۀ ما قدرتهايمان را روى هم بگذاريم. از من، كه يك طلبه هستم، از شما آقايان، از اين علماى اعلام اصفهان، يا جاهاى ديگر، وقت اين است كه همه فكرهايشان را متوجه به اين بكنند كه حالا بايد چه كرد. حالا كه قانون اساسى طرح است طرح بدهند؛ نظر بدهند؛ مسائل را بگويند به مردم. بگويند فردا كه بناست مجلس خُبرگان درست بشود، خُبرۀ اسلامى تعيين كنند. حالايى كه وقت اين حرفهاست، يك وقت ما مىبينيم كه يك طرحى آوردند: او فحّاشى به يك كسى كرده؛ يك دسته هم از آن طرف فحّاشى، يك دسته هم از اين ور تأييد، يك دسته هم از آن طرف! باز همان مسائلى كه در زمان محمدرضا درست مىشد قبل از ماه رمضان، دوباره حالا قبل از ماه رمضان ما، آن هم در يك همچو موقعيتى، ماه رمضان و اين ماه شعبان، غيرِ ماه شعبان و رمضانهاى ديگر است. ماه رمضانى است كه سرنوشت ما را مىخواهد درست بكند. ما بايد با همۀ قوا روى هم برويم سراغ اين مصيبت. نبايد ما مشغول يك چيزى بشويم كه هيچ ارزشى پيش اسلام ندارد، هيچ ارزشى به هيچ وجه ندارد. ما نبايد برويم دنبال اين مسائل، بايد برويم دنبال اين مسائل اساسى، اين يك جملهاى بود راجع به حرف ايشان. ابعاد انسان اما چيزى كه راجع به اين عزيزها، راجع به اين فرزندان عزيز بگويم، اين است كه انسان با روحْ انسان است؛ با بصيرتْ انسان است. ما همه، با همۀ حيوانات شركت داريم در اينكه گوش داريم، چشم داريم، پا داريم، دست داريم. اما اين مناط انسانيت نيست. آنى كه انسان را از همۀ موجودات جدا مىكند، از همۀ موجودات طبيعى جدا مىكند، آن قلب انسان است؛ آن بصيرت انسان است. شما بصيرت داشته باشيد انسانيد. اگر بصيرت نداشته باشد ابوجهل چشم داشت، اما انسان نبود. بعضى از انبيا هم چشم نداشتند 17
و نبى بودند ميزان در انسانيتْ معنويت انسان است. كوشش كنيد كه خودتان را با محتوا كنيد. معنويت در خودتان ايجاد بكنيد. و از اين هيچ باكى نداشته باشيد كه انسان دست ندارد، پا ندارد، چه ندارد. در روايت است كه بعضى از انبياء بودند كه عضوى را نداشتند، دست و پا هم حتى نداشتند. حضرت مىفرمايد مىبينم فلان را كه ـ الآن من درست يادم نيست ـ دست و پا نداشتند، نبى بودند البته مُرْسَل به آن معنى نبودند اما نبى بودند. بسيارى از علما، بسيارى از نوابغ بودند كه چشم نداشتند، در زمان ما هم بعضىها را ما ملاقات كرديم كه از علما بودند؛ نابغه بودند؛ اطلاعات زياد و وسيعى داشتند؛ انسان بودند. هيچ از اين معنا نگران نباشيد كه حالا شما صاحب يك حسّى نيستيد. شما معنوياتتان را انشاءاللّه تقويت كنيد؛ روحتان را تقويت كنيد؛ و از همۀ بصيرها شما ان شاءاللّه بصيرتر باشيد. خداوند انشاءاللّه شما را حفظ كند؛ و همۀ ما را براى اسلام خدمتگزار كند و همۀ ما اين راهى را كه آمدهايم بتوانيم تا آخر انشاءاللّه برسانيم.
عنوان :
نفوذ سیصد ساله غربىها در ایران
مرجع :
صحیفه امام (۸) صفحه ۴۷۷
مکان :
قم
تاریخ :
۱۳۵۸-۰۴-۱۴
حضار :
نابینایان مدرسه ابابصیر اصفهان