عنوان :
...
کتاب :
...
منبع :
...
تاریخ :
...
گوینده :
...
مکان :
...
بسماللّه الرحمن الرحيم توشۀ آخرت؛ توحيد و خدمت به اسلام من نمىدانم با چه بيانى از اين جوانهايى كه در طول اين مدت فداكارى كردند تشكر كنم. آنقدرى كه مىتوانم عرض كنم اين است كه اين مطلب براى خداست و ما هم از خدا هستيم؛ إنّاللّهِ، و به سوى او هم مىرويم؛ دير و زود خواهيم رفت؛ و چه بهتر كه در اين راهى كه داريم قهراً به آن طرف مىرويم با يك توشه باشد. و آن توشه توشۀ توحيد است؛ توشۀ خدمت به اسلام است. من نمىتوانم براى ـ خدمتگزارى ـ جوانى كه براى خدمتگزارى به اسلام شب تا صبح، شب زنده دارى مىكند، در حال خطر واقع مىشود، مجاهده مىكند، ارزش براى اين ما نمىتوانيم حساب بكنيم كه ارزش اين چقدر است، اجرت اين چقدر است، مگر غير از خدا مىتواند كسى به اين اعمال پاداش بدهد؟ مگر طبيعت و زينتهاى طبيعت، پاداش يك موجودى است كه براى خدا قيام كرده است و براى خدا خودش را به خطر انداخته است؟! آن چيزى كه دل ما را خوش مىكند اين است كه براى شما پيش خداى تبارك و تعالى يك حسابى باز است و الاّ ما نمىتوانيم از شماها تشكر كنيم يا خداى نخواسته به شما اجر بدهيم. ما همچو قدرتى نداريم، آنچه هست اين است كه شما از خدا هستيد، براى خدا هم كار كرديد و خدا هم اجر شما را مىدهد. اجرى كه خدا مىدهد، آن ارزش دارد، ارزش عمل شما آن است كه خدا به شما مىدهد إنَّاللّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤمِنِينَ أَنْفُسَهُم وَ أَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ 1
جنّت، آن جنتى كه لقاى خداست، جنتى كه لقاى دوستان خداست؛ آن براى شما كافى است. و از آن كه گذشت، ديگر در عالَم طبيعت نمىشود براى اعمالى كه براى خداست يك چيزى قرار داد. هرچه مربوط به عالَم طبيعت است، مادون آن چيزى است كه براى خداست. رعب الهى در دل دشمنان ملت و شما براى خدا قيام كرديد و براى خدا هم مجاهده كرديد، و براى خدا انشاءاللّه تا آخر مجاهده مىكنيد؛ و اين نهضت را به پيروزى مىرسانيد براى خدا باز. و اين للّه بودن، شما را به پيروزى رساند؛ و الاّ با يك همچو قدرت شيطانى و قدرتهاى ديگرى كه دنبال او بودند، اصرار مىكردند، تشر مىزدند، تهديد مىكردند، شما جوانها ايستاديد، اين قدرت ايمان بود كه شما را جلو برد؛ نه قدرت طبيعت و مادى. از حيث ماديت آنها بر ما طرف نسبت نبودند. اينكه دنيا را به تحير واداشته است و حسابها را همه خطا از كار درآورده است اين است كه چطور يك ملتى كه نه ساز و برگ دارد، نه نظام، نظامى در كار نبود كه فكرى در اين باب نبود كه ما بخواهيم يك فكر نظامى بكنيم يك نيروى نظامى داشته باشيم. نه نظامى ما داشتيم، و نه ساز و برگ مقابله با آنها. شما خيال مىكنيد كه اگر نبود ارادۀ خدا، كه منصرف كرد اينها را از اينكه مقابله كنند، و نبود آنكه رعب در بسيارى از آنها ايجاد كرد [كار پيش مىرفت] اينها با يك شب مىتوانستند همۀ تهران را خراب كنند. همه چيز دستشان بود. همۀ مراكزى كه يك نفر آدم كه گوشش مىجنبيد همه را بمباران كنند. نه اينكه براى خدا نكردند؛ خدا اذهان اينها را همچو منصرف كرد و دلهاى اينها را همچو پُر از خوف كرد كه دست به آن آلاتى كه بايد بزنند نزدند. اين يكى از معجزاتى بود كه در اين قضيه واقع شد. شكست كودتا، معجزه بود و معجزۀ ديگر همين توطئهاى بود كه براى كودتا در همان شبهاى آخر، كه ما در تهران بوديم، اينها ديده بودند. و قبلش توطئه اين بود كه حكومت نظامى را روز هم اعلام بكنند. ما هم هيچ خبر از هيچ نداشتيم. اعلام بكنند مردم توى خيابانها نيايند، قواى انتظاميه تمام را بگيرند؛ تمام خيابانها و اينها را قواى انتظامى و آلاتى كه آنها دارند؛ تانكها را بياورند مستقر كنند. و بنابراين بود كه در همان شب بريزند و هركس را كه احتمال بدهند كه اين يك مثلاً چيزى هست از بين ببرند و بعد هم چه بكنند. ما هيچ اطلاع نداشتيم. مِنْ حَيْثُ لايَحْتَسِبْ 2
قضايا واقع شد، مثلاً گفته شد كه بشكنيد اين اعتصاب را، اين نظام را، اين حكومت نظامى را. خوب، مردم شكستند؛ و آنها نتوانستند كه بياورند نابودشان بكنند. بعد آن درگيريها پيدا شد. مرحوم قرنى، 3
ـ خدا رحمتش كند ـ اينجا بود. به من گفت كه مقاتله و جنگ مابين مردم و قواى دولتى در آن شب سه ساعت و نيم بود. با سه ساعت و نيم، دستهاى خالى بر تانك و توپ و مسلسل و اينها غلبه كرد! اين غلبه، غلبۀ الهى بود. اين نظر خدا بود. اين نظر خدا را حفظش بكنيد. خودتان را متصل كنيد به آن درياى بىپايان اُلوهيّت. قلبهايتان را متصل كنيد به مبدأ خير. همه چيز از اوست. او كس همه كس است. همۀ پيروزيها با ارادۀ او حاصل مىشود. همۀ خوبيها با ارادۀ او تحقق پيدا مىكند. هرچه بدى هست از ماست، و هرچه خوبى است از اوست. خودتان را به او متصل كنيد. آن قطرههاى ضعيفى كه ما هستيم؛ بلكه لاشىءايم، هيچيم؛ اما اگر متصل بشويم به آن درياى رحمت الهى همه چيز مىشويم؛ قدرت پيدا مىكنيم. غلبۀ اندكى از مؤمنين بر لشكر كفر صدر اسلام هم يك دسته از اعرابى كه نه نظامى داشتند و نه پرورش نظامى شده بودند و نه ساز و برگى داشتند [و] آنها از شما، دست تُهىتَر بودند. هر چند تايشان يك شمشيرى، با يك چيز، خرمابند، بندشان بود ليفهاى خرما. هر چند تايشان هم يك اسبى يا يك شترى. وضع اينطورى بود، عدد هم بسيار كم؛ تمام لشكر اسلام سى هزار بود. و رومىها كه آمدند با اسلام مواجه شدند، پيشقراول آنها شصت هزار بود! همۀ لشكر اسلام سى هزار. به حسب تاريخ، پيشقراول آنها شصت هزار بود. دنبالش هشتصد هزار، يا هفتصد هزار! يكى از سردارهاى اسلام گفت كه ما اگر بخواهيم به طور عادى با اينها مقابله كنيم، اينها هم طليعهشان، كه همان پيشقراولشان باشد، دو مقابل ما هستند، ما بايد يك كارى بكنيم كه اينها را بترسانيم. سى نفر همراه من بيايد ما مىرويم با آنها جنگ مىكنيم. با اين شصت هزار تا جنگ مىكنيم! به او گفتند آخر نمىشود. بالاخره، چَك و چَك كردند تا قبول كرد كه شصت نفر باشند. شصت تا يك نفرى شبيخون زدند به آنها شكستشان دادند! شصت هزار جمعيت را شصت نفر مؤمن، شصت نفر كه براى خدا داشت كار مىكرد، اين طليعه را شكست دادند. اسباب اين شد كه اين سى هزار جمعيت بر روم غلبه كرد؛ بر ايران هم كه غلبه كرد. در صورتى كه آنها همه چيز داشتند. آنها يراقهاى اسبهايشان هم، از قرارى كه گفتند، طلا بوده است! لكن ايمان نداشتند؛ ميانشان تهى بود؛ هر چه بود يك صورت بود؛ هر چه بود يك ساز و برگ بود؛ اما ميان تهى بود. اين روحيه در آنها نبود كه ما اگر بكُشيم هم بهشت مىرويم؛ اگر كشته بشويم هم بهشت مىرويم، اين روحيه در آنها نبود، در اينها بود. و اين روحيه غلبه كرد. روحيۀ شهادتطلبى ملت؛ منشأ پيروزى و من مطمئنم به اينكه شما پيروز مىشويد انشاءاللّه ؛ براى اينكه يك همچو روحيهاى امروز من در بين ملتمان مىبينم. يك دفعه و دو دفعه نبوده است، از نجف تا اينجا، مواجه شدم من با جوانهاى زيبا، جوانهايى كه اول جوانىشان است، و اينها يكىشان آمد در نجف آمد جلو من نشست بنا كرد قَسَم دادن من را، كه شما[را] قَسَم[مىدهم]، قَسَم داد كه من شهيد بشوم. بعد هم كه ما در اينجا آمديم، زن اين تقاضا را كرده؛ جوانها اين تقاضا را كردهاند. زنى كه بچه هايش را از دست داده است باز مىگويد كه من يكى ـ دو تا دارم اين را هم مىدهم. اين روحيه، روحيهاى است كه اطمينان براى ما مىآورد. اين بر همۀ تانكهاى عالَم مُقدَّم است؛ يعنى پيروز مىشود. اين روحيه، روحيهاى است كه خداى تبارك و تعالى اِنعام كرده است، مرحمت كرده است، اين مرحمت الهى را حفظ كنيد، اين امانت است. اين را كوشش كنيد محفوظ بماند. و مادامى كه اين روحيۀ الهى، اين هديۀ الهى، در بين شماها هست، از هيچ نترسيد؛ نگرانى هيچ وقت نداشته باشيد. به فكر اين نباشيد كه چرا به ما اَحسَنت نگفتند؛ چرا به ما اجر ندادند؛ چرا با ما مثلاً همراهى نكردند. خدا همراه شماست. امام زمان ـ سلاماللّه عليه ـ دعاگوى شماست. از چه ما مىترسيم؟ ما چرا بترسيم؟ مايى كه راهمان راه خداست، مايى كه در مقابل اين قدرت شيطانى، كه همه چيز ما را، اسلام ما را، جوانهاى ما را، همه چيز ما را، از بين برد، قيام كرديم، از چه بترسيم؟ از اين بترسيم كه كشته مىشويم؟ خوب، بشويم. جوانهاى ما همه كشته شدند. از اين مىترسيم كه غلبه بكنند؟ غلبه هم بكنند ما ترس نداريم، براى اينكه ما حقيم. وقتى حق هستيم، غالب هم بشويم ما حق هستيم؛ مغلوب هم بشويم ما حق هستيم. و انشاءاللّه غالب مىشويم، مطمئن باشيد، دلتان را به اين مبدأ خير متصل كنيد. با خدا مناجات كنيد، اين شبهايى كه در اين تاريكيها اسلحه به دوش است و در اين تاريكيها راه مىرويد، دلتان را به آن مبدأ متوجه كنيد. متصل بشويد به آن درياى بزرگ رحمت، و از هيچ چيز ديگر باك نداشته باشيد. از هيچكس هم توقع نداشته باشيد. نظرتان هم به هيچ كسى نباشد، و غير از آن يك قدرت هم، هيچ چيز نشناسيد. همه اوست. همۀ هرچه هست آنجاست. خداوند انشاءاللّه به شما اطمينان عنايت كند، ايمان كامل عنايت كند؛ و شماها را در شمار شهداى كربلا محسوب كند؛ و همۀ ما را موفق كند كه اين وظيفهاى كه الآن به دوش همۀ ما هست، اين وظيفه را بتوانيم خوب عمل كنيم.
عنوان :
معجزه الهى روحیه شهادتطلبى ملت
مرجع :
صحیفه امام (۱۰) صفحه ۳۳
مکان :
قم
تاریخ :
۱۳۵۸-۰۶-۲۶
حضار :
خانوادههاى شهداى انقلاب اسلامى پرسنل کمیته مرکزى انقلاب اسلامى