عنوان :
...
کتاب :
...
منبع :
...
تاریخ :
...
گوینده :
...
مکان :
...
بسماللّه الرحمن الرحيم حفظ مكتب و حفظ كشور ما و شما دو مسئوليت داريم: يك مسئوليت كوچك، و يك مسئوليت بزرگ. مسئوليت كوچك حفظ كشور، حفظ نظام و پيشبرد نهضت و رعايت جهات نظمى و تربيتى افراد [است] كه اين مهم است، لكن كوچكتر از آن دومى است. دوم، حفظ مكتب و چهرۀ اسلام. ما اگر چنانچه در آن امرِ اول پيش ببريم، البته پيشبرد بزرگ است. و اگر شكست هم بخوريم، شكستش هم بزرگ. لكن با حفظ چهرۀ اسلام و حفظ مكتب، شكست آخرى براى ما نيست. شكست همان در فعاليتهاى نظامى و فعاليتهاى انتظامى است. اگر چنانچه چهرۀ اسلام را ما حفظ بكنيم و در آن شكست نخوريم، براى ما در عاقبت پيروزى است. شما وقتى ملاحظه كنيد از زمان پيغمبر اكرم ـ صلىاللّه عليه و آله و سلم ـ و زمان خلافت حضرت امير ـ سلاماللّه عليه ـ جنگهاى زيادى شده است، و جنگها هم همه جنگهاى اسلامى، براى تربيت جامعه بودند. يك جنگ، ما در اسلام نداريم كه از اين مطلب كه براى ساختن جامعه باشد و جلوگيرى كردن از كسانى كه نمىخواهند بگذارند جامعه ترقى بكند، در اسلام نداريم همچو جنگى. پيغمبر اسلام جنگهاى متعددى كردند، و در بعضى از جنگها شكست خوردند، در عين حالى كه شكست خوردند، مكتبشان شكست نخورد؛ مكتب محفوظ بود. حضرت امير ـ سلاماللّه عليه ـ در بعضى از جنگها شكست خوردند، حتى در جنگ با معاويه بالاخره شكست با ايشان بود، آنها با حيله ايشان را شكست دادند، معذلك چون مكتب محفوظ بود، شكست نخورد؛ بلكه پيروز شد در آخر، الآن پيروزى او معلوم است. همۀ ملتهاى اسلامى به او توجه دارند. و معاويه قبلاً اگر بعض از برادرهاى اهل سنت ما نمىخواستند راجع به معاويه مثلاً چيزى بگويند، لكن حالا ديگر معلوم نيست اينطور باشد. معاويه ديگر اينقدر رسوا شده است كه مسلمين ديگر او را قبول ندارند. پس در عين حالى كه در جنگ صفين، اميرالمؤمنين بالاخره شكست خورد، لكن پيروز شد؛ براى اينكه مكتب محفوظ بود. و معاويه هم ماهيتش معلوم شد براى آن اشخاصى كه نمىدانستند، ماهيتش معلوم شد، منكشف شد. و همين طور حضرت سيدالشهداء ـ سلاماللّه عليه ـ خوب، در كربلا تشريف آوردند، و جنگ بين يك عدۀ كم با گروههاى زياد كه به قتل ايشان و اسارت اهل بيت ايشان، و به شكست منتهى شد؛ لكن در عين حال يزيد را شكست داد. اين يزيد در دنيا مفتضح شد، به طورى كه ديگر نشد باقى بماند، براى اينكه مكتب محفوظ بود. مكتب، مكتب توحيدى و اسلامى بود، و اسلام محفوظ بود، از اين جهت شكستى نبود. شكست واقعى، شكست اسلام الآن ما در يك وضعى واقع هستيم كه سر دو راهى ما واقع شدهايم كه ممكن است كه خداى نخواسته ما در مكتبمان شكست بخوريم. اگر فرض بكنيد كه ما در اين مبارزهاى كه ملت ما با محمدرضا، بلكه با همۀ كشورهايى كه با او همراه بودند، در اين مبارزه ما فرض كنيم كه خداى نخواسته ملت ما شكست خورده بود، اين يك شكستى بود كه دنبالش باز پيروزى بود. و اگر هم شكست خورده بوديم، به نظر من خيلى غصه نداشت؛ براى اينكه ما مكتبمان محفوظ بود، و با محفوظ بودن مكتب بالاخره حق بر باطل غلبه مىكند. اما ما الآن سر يك دوراهى واقع شدهايم كه ممكن است با دست ما اسلام آن چهرۀ زيبايى كه دارد، در پيش كشورهاى خارجى يا دشمنهاى داخلى، آن چهرهاش به طور ديگرى نمايش پيدا بكند، كه مكتب ما شكست بخورد. آنهايى كه ما هميشه مىگفتيم مكاتبشان انحرافى است، و اسلام است كه مىتواند يك مكتبى داشته باشد كه بسازد جمعيتها را، و گروهها و ملتها را بسازد و اسلام مكتب انسانساز است، انسانها را از قوه به فعليت مىآورد، اين حرفها را ما مىزديم و مىزنيم، خوف اين است كه اگر چنانچه در اعمال ما يك نحوى مشاهده بشود كه برخلاف آنى است كه ما ادعا مىكنيم، دشمنهاى ما پاى ما حساب نكنند، پاى اسلام حساب كنند بگويند پاسدارهاى اسلامى، ملاّهاى اسلام، نظامى اسلامى، اينطور عمل مىكنند. پى بهانه هستند آنها كه يك خلاف ببينند و آن خلاف را عَلَم كنند، با اضافاتى صد چندان؛ و به خيال خودشان ما را معرفى كنند در جوامع به اينكه جمهورى اسلامى كه اينها مىگفتند اينطور بود كه الآن مردم از گرفتارى آن رژيم سابق خلاص شدهاند و به گرفتارى اين رژيم افتادهاند. الآن دارند اين حرفها را مىزنند، در عين حالى كه بهانههايشان كم است. انقلاب ايران، انقلاب سفيد در عين حالى كه در اين انقلابى كه ملت ايران كرد از همۀ انقلابهاى دنيا آرامتر و سفيد بود. يك انقلاب «سفيد» بايد اسمش را گذاشت؛ نه مثل انقلاب محمدرضا؛ يعنى آنقدرى كه ما از دست داديم چند صد مقابل آن به دست آورديم؛ لكن نه آنى كه مىخواهيم. آنى كه مىخواهيم باز به دستمان نيامده است. آنى كه به دست آورديم اين است كه موانع را از سر راه به طور عمده برداشتيم. يك مقدارى هم هست. عمل خلاف مسئولين لكن چنانچه ما امروز يك كارى بكنيم كه گفته بشود كه آن وقت رژيم سلطنتى بود و اين كارها را مىكرد، حالا هم كه جمهورى اسلامى است و اسلام است و دم از قرآن مىزنند و دم از اسلام مىزنند و دم از ايمان مىزنند، حالا هم همان است. منتها لفظش فرق كرده است؛ معنا همان معناست. الفاظ تغيير كرده است، به جاى رژيم سلطنتى رژيم جمهورى گفته شده است، لكن عمل همان عمل است و برنامه همان برنامه. اين يك مسئوليت بزرگى است گردن من و آقا، گردن آقا و شماها هم هست، و گردن همۀ ملت. يعنى هركس الآن در پوشش جمهورى اسلامى هست اين مسئوليت را دارد. مسئوليت، مسئوليت شخص نيست. اگر مسئوليت شخص بود چيزى نبود. اگر مسئوليت آقا بود چيزى نبود. فرض كنيد كه آقاى لاهوتى 1
هم متهم بشوند، يا من متهم بشوم، و يا آقاى ابوشريف 2
متهم بشوند، اين چيزى نيست. مسئله اتهام مكتب است. مكتب ما را اينها متهم مىخواهند بكنند؛ به اشخاص كار ندارند. آنها آن چيزى را كه برخلاف مقصدشان بوده است و آن چيزى كه خودشان را براى آن شكست خورده يافتند، آن عبارت از مكتب ما بود. مكتب ما اينها را شكست داد. مكتب ما يك مكتبى بود كه اين جوانها را عرضه داشت؛ همين جوانها مىگويند كه شهادت را براى ما بخواهيد. اين مكتب بود، فرد نمىشود كه، افراد نمىشود كه، مردن را بخواهند براى يك امورى كه مربوط به زندگى است! اين اصلاً معقول نيست يك همچو چيزى كه شما بگوييد كه من كشته بشوم براى اينكه مثلاً فلان چيز، فلان كالا، ارزان بشود يا گران بشود. اين پيش اشخاص مطرح نيست. آنى كه مطرح است عقايد مردم است. اين، عقيده است كه انسان را مىكشد به اين طرف و آن طرف. آن عقيده بود كه حضرت سيدالشهداء را با چند نفر، با چند عدد معدود، كشاند در مقابل يك امپراتور خبيثى كه همۀ عُدّه و عِدِّه 3
را داشت، لكن نه آدم بود، نه ايمان داشت. اينكه سيدالشهداء را كشاند به آنجا مكتب بود كه كشاند به آنجا؛ اتحاد و عقيده بود كه كشاند به آنجا. و همه چيزش را داد در مقابل عقيده، در مقابل ايمان؛ و كشته شد و شكست داد؛ طرف را شكست داد. اگر خداى نخواسته در اين نهضتى كه شما كرديد يكوقت كارى ما و شما انجام بدهيم، روحانيون و پاسداران هر دو طايفه پاسدار هستند؛ پاسدار اسلام. همۀ ملت، پاسدار اسلام بايد باشند: كُلُّكُم رَاعٍ 4
. همه بايد مراعات كنيد، همهتان «راعى» هستيد، همۀ مردم، و همه هم مسئول هستند؛ يعنى همه بايد همان طورى كه يك شبانى يك گلهاى را مىبرد و رَعْى 5
مىكند و مىچراند و به جاهاى خوب بايد ببرد، مسئول اين است كه اين را به جاهاى خوب و به علفچراهاى خوب ببرد و به آبهاى خوب، و مسئول است پيش صاحبان او به اينكه چرا نبردى؟ امر به معروف و مسئوليت همگانى همۀ ما آن حال را داريم، مسئوليم در مقابل خدا و در مقابل وجدان. و همهمان بايد مراعات بكنيم؛ يعنى نه اينكه مراعات خودمان را؛ من مراعات همۀ شما را بكنم؛ شما هم هر يك مراعات همه را. يك همچو برنامه است كه همه را وادار كرده كه به همه «چرا»بگوييم، همه را. به هر فردى، لازم كرده به اينكه امر به معروف كند. اگر يك فرد خيلى به نظر مردم مثلاً پايين يك فردى كه به نظر مردم خيلى اعلا رتبه هم هست، اگر از او يك انحرافى ديد، بيايد ـ اسلام گفته برو به او بگو نكن ـ بايستد در مقابلش بگويد اين كارَت انحراف بود نكن. مىگويند عمر گفت ـ در وقتى كه خليفه بود ـ كه من اگر چنانچه خلافى كردم به من مثلاً بگوييد و چه بكنيد. يك عربى شمشيرش را كشيد گفت ما با اين مقابل تو مىايستيم. اگر تو بخواهى خلاف بكنى، ما با اين شمشير مقابلت مىايستيم. 6
تربيت اسلامى اين است كه در مقابل اجراى احكام خدا و در مقابل راه انداختن نهضتهاى اسلامى، هيچ ملاحظه از كسى نكند. اين آقاست اين غير آقا، اين پدر است اين پسر است، اين رئيس است، اين مَرئوس است، ابداً اين مسائل نباشد در كار. مسئله اين باشد كه اين آيا به طريق اسلام دارد عمل مىكند يا نه. به طريق اسلام عمل مىكند، هر فردى باشد بايد از او قدردانى كرد و تشويق كرد و محبت به او كرد. برخلاف اسلام كه باشد، هر فردى مىخواهد باشد، يك روحانى عاليمقام باشد، يك آدمى باشد كه مثلاً رأس باشد، يك سركرده باشد، وقتى ديدند برخلاف مسير دارد عمل مىكند، هر يك از افراد موظفند كه به او بگويند كه اين خلاف است، جلويش را بگيريم. همۀ ما الآن موظفيم به اينكه اعمالى كه خودمان مىكنيم يك اعمالى نباشد كه چهرۀ انقلاب ما را مُشوَّه كند؛ غير از آنطور كه خدا مىخواهد عرضه بكنيم. اهميت وظيفۀ پاسداران الآن شما اسم شريف پاسدارى برايتان ثبت است؛ پاسدار اسلام، پاسداران انقلاب اسلامى، پاسدار انقلاب اسلامى، لفظ نيست، واقعيت است، يك واقعيتى است. اين واقعيت است كه شما هر جا اگر يكى پيدا بشود و برخلاف مسير اسلام بخواهد يك كارى بكند و يك گروهى چه بكند، اين واقعيت است كه شما را مىكشاند آنجا، حركت مىكنيد به آنجا، آن فتنه را خاموش مىكنيد. اين يك واقعيتى است كه چنانچه ما اسممان پاسدار بود و واقعيتمان پاسدار اينكه خودمان را، از خودمان پاسدارى بكنيم كه برخلاف مسير اسلام حركت نكنيم. از پاسدار وقتى برخلاف پاسدارى يك چيزى ديده بشود، نمىگويند اين آقا اين كار را كرده؛ مىگويند پاسدارها اينطورى هستند. و اين يك مسئوليت بسيار بزرگى است كه به عهدهتان هست، به عهدۀ ما هم هست. ما هم، در بين ما هم، اين مسئله است كه اگر يك اهل علمى خداى نخواسته يك خلافى بكند، مىگويند آخوندها اينجورند، مىروند سراغ آخوندها. اگر يك كميتهاى يك كارى بكند، مىگويند اين كميتهها، كميتههاى اسلام اينطورى است. دشمنها ايستادهاند كه از «شخص» مطلب را ببرند بالا، برسانند به «نوع»؛ از آنجا ببرند بالا برسانند به «اسلام». دشمنهاى ما اينطورى؛ اين كارهاند، فكر اين مطلب هستند؛ يعنى آن مركزى را كه از آن ترسيدهاند مىخواهند بكوبند؛ و آن اسلام است، آن را مىخواهند بكوبند. گاهى به اسم معمَّمين مىكوبند؛ گاهى به اسم پاسدارهاى اسلامى؛ گاهى به اسم كميتههاى اسلامى؛ گاهى به اسم دادگاههاى اسلامى، اينطورى. هوشيارى در مقابل غرضورزان ما موظفيم كه بهانه دست اين اشخاصى كه غرض دارند ندهيم. هر يك خودمان را مواظبت كنيم و پاسدارى از خودمان بكنيم؛ و هر يكمان از رفقا فرض كنيد پاسدارى بكند. آقا خودش را حفظ بكند؛ و مأمور حفظ شما و شما و شما هم هست. نه اين است كه مأمور است [براى] خودش؛ مأمور است خودش نماز بخواند؛ نخير مأمور است كه شما را وادار كند به نماز خواندن؛ من را وادار كند به نماز خواندن، همه مأموريم. خودش فقط مثلاً بدگويى به مردم نكند بىجهت؛ اين خودش هست؛ اگر شما هم كرديد، اين مكلف است؛ يعنى تكليف الهى دارد به اينكه جلوتان را بگيرد. امر به معروف و نهى از منكر دو اصلى است در اسلام، كه همه چيز را مىخواهد اصلاح كند؛ يعنى با اين دو اصل مىخواهد تمام قشرهاى مسلمين را اصلاح بكند. به همه مأموريت داده، به همه، به تمام افراد زير پرچم مأموريت داده كه بايد وادار كنيد همه را به كارهاى صحيح، و جلوگيرى كنيد از كارهاى فاسد. اينطور نيست كه شما فقط يك مأموريتى داريد، و آن اين است كه خودتان يك كارهاى خوبى بكنيد، از كار بد احتراز كنيد. مأموريت زيادتر از اين است، خودتان و همه را، هم خودتان، هم همه را. و هيچ فرقى هم بين قشرها در اين امر نيست كه همه بايد اطاعت خدا بكنند و همه بايد حفظ اين پاسدارى را بكنند، مهم اين است. پاسدارى خيلى شريف است، براى اينكه خدمتگزارى به اسلام است؛ حفظ اسلام است. و مسئوليتش خيلى زياد است، براى اينكه اگر خداى نخواسته پاسدار برخلاف مقررات پاسدارى و برخلاف مقررات پاسدارى اسلامى عمل بكند، يكوقت مىبينيد كه با قلم اشخاصى كه مىخواهند چهرۀ اسلام را وارونه نشان بدهند، آنها به فعاليت مىافتند و بهانه دستشان مىآيد و اسلام را بد معرفى مىكنند، و مكتب ما خداى نخواسته يكوقت شكست بخورد. اگر مكتب ما شكست بخورد، رفتيم تا آخر؛ تمام شده ديگر كار. اگر در اين زمان، در اين زمانى كه اين نهضت پيدا شد و اين قُلْدُرها را، اين چپاولگرها را، همه را خارج كرد و بيرون كرد همه را، اگر به جاى او يك غارتگر و چپاولگر به حدود خودش بنشيند، نهضت ما از بين مىرود، و مكتب ما شكست مىخورد. و اين به عهدۀ من و شما و همه است؛ بايد حفظش بكنيم. نسيم اسلام در ايران من از خداى تبارك و تعالى مىخواهم كه هميشه نظير اين آقاى ابوشريف را ـ كه كم ديدمشان اما خوب ديدمشان ـ و اين آقا 7
كه نور چشم من است و سابقه دارم با ايشان سالهاى طولانى، و اينقدر رنج ديده است از اين رژيم فاسد كه الآن كسى به من گفت ايشان باز آثار آن شكنجهها در بدنش هست، و مقاومت كرده اين آقا را قدرش را بدانيد، اين يك آدم معمولى نيست، يك آدم زايد بر معمول است. و من اميدوارم كه با همت همۀ شما انشاءاللّه اين نهضت پيش برود و اين چهرۀ اسلام خوب نمايش پيدا كند. يعنى ما يك متاعى داريم كه اين متاع را چنانچه عرضه بكنيم، همۀ عالم قبول مىكنند. نمىگذارند اين متاع را ما عرضه بداريم، نگذاشتند. سالهاى طولانى نگذاشتند كه ما عرضه كنيم اين متاعى كه داريم؛ و آن اسلام است. الآن يك خرده، يك بادى از اسلام آمده است يك نسيمى از اسلام در اين مملكت آمده است، الآن از هر جا مىآيند مىگويند كه همه عاشق ايرانند. همين الآن يك آقايى، كه رفته بود در يك محلى در خارج، آمده بود مىگفت كه در آن جلسهاى كه ما بوديم و پنجاه و چند نفر از اشخاصى ـ كه روشنفكرهاى آنها و از علماى آنها بودند ـ همهشان اظهار مىكردند كه ايران چطور، ما چطور هستيم. و [با] ملتها با هركس كه تماس گرفتيم همه اسم از ايران مىبردند، و قضيۀ ايران چطورى است. نظر دارند الآن به ايران. الآن چند نفر هم از بنگلادش بود كه آمده بودند اينجا، اينها هم همين طور مىگفتند كه ملت ما همه توجه به اينجا دارند و چشمشان به اينجاست. همۀ عالَم الآن چشمشان را دوختهاند كه ببينند ما چه مىكنيم؛ ما راست گفتيم كه حكومت عدل اسلامى؛ يا خداى نخواسته خلاف گفتيم و خودمان هم غير اسلامى هستيم و غير عدل اسلامى. باز اگر اينطور حساب بكنند كه اينها غير اسلامىاند، باز يك چيزى بود؛ اما بگويند كه اسلام اين است، شكست آن است كه بگويند كه اسلام اين است كه اينها پاسدارهايشان هستند و اينها هم آخوندهايشان. خودتان را حفظ كنيد برادرهاى من. توجه كنيد به اينكه مسئوليت زياد است، و بايد خودتان را حفظ كنيد، و همهتان بايد خودتان را حفظ بكنيد. توجه داشته باشيد به اينكه مكتب را حفظش كنيد. و شما كه رؤساى پاسدارهاى جاهاى ديگر هم هستيد پاسدارهاى خودتان را توجه بدهيد به اين مسائل كه آنها هم حفظ كنند. تا انشاءاللّه يك كشورى پيدا بشود، يك كشور اسلامى، كه هر جايش پا بگذاريم بوى قرآن كريم و پيغمبر اسلام باشد. خداوند همهتان را انشاءاللّه حفظ كند.
عنوان :
ضرورت حفظ مکتب و نظام اسلامى اهمیت وظیفه پاسداران
مرجع :
صحیفه امام (۱۰) صفحه ۱۳۰
مکان :
قم
تاریخ :
۱۳۵۸-۰۷-۰۲
حضار :
آقایان: لاهوتى، حسن (سرپرست سپاه پاسداران) زمانى، عباس (فرمانده عملیاتى) و پرسنل سپاه پاسداران انقلاب اسلامى