عنوان :
...
کتاب :
...
منبع :
...
تاریخ :
...
گوینده :
...
مکان :
...
بسماللّه الرحمن الرحيم تحول روحى ملت منشأ پيروزى انقلاب من متشكرم از آقايان كه تشريف آوردهاند، و از نزديك با ما مواجه شدهاند. يكى از بركات اين نهضت همين معناست كه ماها از هم دور بوديم، و حالا الحمدللّه با هم مواجه و نزديك هستيم و مىتوانيم مطالب خودمان را از نزديك در ميان بگذاريم. از آقاى جنتى 1
هم متشكرم كه با همراهى شما تشريف آوردهاند. البته ايشان از اشخاص بزرگ اينجا هستند و لياقت براى همۀ مسائل را دارند. اميدوارم كه با همراهى ايشان، همۀ آقايان در خدمتى كه محول به آنهاست به طور شايسته عمل كنند. مىدانيد كه تا اينجا كه نهضت آمده است، در اثر وحدت كلمۀ همۀ اقشار، و مهمتر، توجه به اسلام است. يعنى يك تحول روحى در جامعه پيدا شد، كه من غير از اينكه بگويم يك معجزه بود و يك ارادۀ الهى، نمىتوانم اسمى رويش بگذارم. يك مردمى كه از يك پاسبان اگر در بازارهاى بزرگ ـ مثل بازار اصفهان ـ يك پاسبان مىآمد، مىگفت «چهارم آبان» 2
بايد همه بيرق بزنيد، جشن بگيريد، نه اينكه مخالفت نمىكردند، در ذهنشان هم نمىآمد كه مىشود مخالفت كرد! اصلاً تو ذهن اقشار نمىآمد كه با پاسبان مىشود ... مخالفت كرد. در ظرف مدت كوتاهى همين مردم ـ يك نسل ديگر نه ـ همينهايى كه سابقاً پاسبان پيششان آنطور بود، ريختند توى خيابان و گفتند كه ما اين سلسله را نمىخواهيم. با شخصى كه شخص اول مملكتْ خودش را حساب مىكرد، مخالفت كردند. اين يك تحول بود كه نمىشود روى مسائل عادى حسابش را كرد؛ كه يك تربيت طولانى شد و يك قشرهاى ديگر آمدند روى كار و اين كار را كردند. اين يك تحول الهى بود؛ يعنى با ارادۀ خدا اين مطلب واقع شد. يك تحول ديگرى هم كه پيدا شد، اين انسانيت [بود] كه پيدا شد در بين جوامع؛ كه بيشترش شكوفايى ...، در حال انقلاب بود. حس معاونت در مردم پيدا شد؛ كه در اين تظاهرات كه واقع مىشد ـ كه شماها خودتان بهتر مىدانيد ـ از هر جا كه عبور مىكردند، مردم با اينها كمك مىكردند. آب مىدادند، ساندويچ مىدادند، چه مىكردند. يكى از دوستان من گفت، كه من در تهران ديدم در اين تظاهرات، يك پيرزنى يك كاسهاى دستش گرفته و توى آن پول است. به ذهنم آمد كه اين مثلاً فقيرى است كه پول مىخواهد؛ وقتى تحقيق كردم، با او صحبت كردم، گفت كه امروز روزى است كه تعطيل است و نمىشود مردمى كه از اينجا عبور مىكنند ممكن است كه بخواهند تلفن كنند، پول خرد نداشته باشند؛ من اين را نگه داشتهام اينجا كه كسانى كه مىخواهند تلفن كنند ـ تلفن هم همان جا بود ـ از اين پول بردارند تلفن كنند. اين البته يك چيز كوچكى است؛ اما مطلب خيلى بزرگ است. يك همچو تحول روحى در بين مردم پيدا شد، و تحول به جايى رسيد كه شهادت را بر خودشان يك فوزى مىدانستند؛ بسيارى از اشخاص، از جوانها، بعضى از جوانها. در نجف من بودم كه آمد جوانى پيش من گفت ـ خيلى با جديت ـ كه شما دعا بكنيد كه من شهيد بشوم. حالا هم گاهى وقت ها همين مطلب هست. كاغذى كه ديروز به من رسيده بود باز اينكه شما دعا كنيد كه بچههاى من شهيد بشوند. اين هم يك تحول روحى، كه اينها نظير همان كسانى كه در صدر اسلام بودند و براى شهادت استقبال مىكردند و پيشقدم مىشدند، در ملت ما هم اين مطلب پيدا شد. اينها يك تحولات روحى بود كه در مردم پيدا شد، كه نمىشود اسمى روى آن گذاشت، الاّ اينكه يك دست غيبى در كار بود. و همينها موجب اين شد كه در مقابل تانك و توپ ـ همۀ اين چيزها ـ با مشت خالى ايستادند و كشته دادند و جلو رفتند؛ يك پيشبردى كه روى موازين طبيعى ممتنع به نظر مىآمد. ولهذا خارجيها ـ حتى «سيا»ى امريكا ـ اعلام كردند به اينكه اين مطلب روى قواعد درست نبود و روى حسابهاى ما درست از كار درنمىآمد؛ و صحيح مىگفتند! روى حساب ماديگرى، نمىشد صحيح باشد كه ملتى كه هيچ نداشت و دستْ تهى بود، در مقابل اين قدرتهاى بزرگ، كه پشت سرش قدرت امريكا و قدرت روسيه و قدرت انگلستان هميشه بود و پشتيبانى مىكردند [بايستد]. معذلك همين ملتى كه هيچ نداشت جلو رفت و با قدرت ايمان، اين سد را شكست. اين رمز بايد محفوظ بماند. اگر چنانچه بخواهيد كه نهضت شما به آخر برسد، و آنطورى كه خواست خداى تبارك و تعالى است، اسلام تحقق پيدا بكند، اين نهضت را بايد حفظ كرد؛ با همين شور و شعفى كه هست. شور مذهبى در رفراندم جمهورى اسلامى همان طورى كه ملاحظه كرديد در رفراندم چطور مردم با شور و شعف و با اشتياق رفتند رأى دادند. يكى از آنها را كه نقل كردند براى من ـ زياد از اين چيزها نقل كردند؛ اما يكىاش كه نقل كردند اين است، كه نمىدانم در روزنامه هم بود يا نه؛ حالا يادم نيست ـ كه يك مردى داشت گريه مىكرد و مىگفت كه من يك گناهى كردم كه گمان ندارم توبۀ من قبول بشود؛ گمان ندارم خدا مرا بيامرزد؛ و آن اينكه من اشتباهى بايد رأى مثبت بيندازم، رأى منفى را انداختم! يا بعضى از اشخاص با چرخ، و مريضى كه نقل كردند، در محلى مريض را با آن حال مريضى گفته مرا ببريد، رأيش را داده و در همان مجلس فوت شده است. يك همچو[شور و شوقى] در دنيا سابقه ندارد. هيچ سابقه ندارد در دنيا ـ هر جا شما بگرديد ـ مردم به اين شور و شعف براى رأى دادن بروند. اينقدر تبليغات مىكنند اين رؤساى جمهور، وقتى كه مىخواهند ... [انتخاب] بشوند؛ اينقدر خرج مىكنند، اينقدر تبليغات مىكنند، از يك ماه دو ماه قبل پولهاى گزاف خرج مىكنند و تبليغات زياد ـ راست و دروغ ـ تا اينكه يك عده مردم را جمع كنند و رأى بدهند. اينجا اين مسائل نبود. مسئله، اسلام بود، و مردم روى عقايد اسلامى خودشان با آن شور و شعف رفتند و رأى دادند. از سى و پنج ميليون جمعيت، بيست ميليون بيشتر رأى موافق دادند. اين هم سابقه در دنيا ندارد، كه آنقدرى كه مىشد رأى بدهند رأى دادهاند. و از آن طرف، بچههاى اينقدرى 3
كه به حسب قانون كه درست كرده بودند كه رأى نبايد بدهند، اينها ناراحت بودند! پيش من بعضى از آنها آمدند و ناراحتى مىكردند؛ و يك عدهاى اجتماع كردند در آن حياط، از همين بچهها، و اظهار ناراحتى از اينكه چرا به ما اجازۀ رأى ندادند. اينها يك مسائلى است كه نظير ندارد در دنيا. و اين براى همين است كه مسئله اسلامى است؛ و نظير ندارد در دنيا. حزبيها ـ مليگراها و انقلاب اسلامى قضيه قضيۀ «ملى» بودن نيست؛ قضيه قضيۀ ـ عرض مىكنم كه ـ «حزبى» بودن نيست. از اين مليها و از اين حزبها بودند كه همه شكست خوردند. تا اينجا كه ما آمديم، با روحيۀ پاك و ضمير صاف، مردم، با توجه به اسلام، با توجه به ديانت تا اينجا آمدند، و پيش بردند. اگر اين روحيه از مردم ـ خداى نخواسته ـ گرفته بشود، ما رو به شكست خواهيم رفت. ما با اين رمز پيش آمديم؛ اگر اين رمز از دست ما گرفته بشود و اختلافات حاصل بشود؛ [...] كه الآن يك قشرهاى مختلفى... [پيوسته] خودنمايى مىكنند؛ و اين جزء اشتباهاتى است كه مىكنند؛ اگر چنانچه مثلاً مردمِ ملى باشند و حزبى باشند. اشتباه مىكنند كه يك جبهههايى، يك حزبهاى مختلفى درست مىكنند. اين حزبهاى مختلف هيچ وقت از آنها كار نمىآيد. جز اينكه يك تشتتى ايجاد بكنند و يك اختلافى ايجاد بكنند و موجب تشتت و اختلاف بشوند، كارى از اينها نمىآيد. و اگر ـ خداى نخواسته ـ نظر سوء دارند، حساب شده آمدهاند براى اينكه ايجاد اختلاف بكنند؛ بايد ما بيدار باشيم و توجه داشته باشيم به اينكه نگذاريم اينها كارشان به ثمر برسد؛ و اين امر مهمى است الآن. يعنى ما الآن در يك وضع حساسى هستيم كه از آن وقت كه داشتيم حمله مىكرديم براى شكستن اين سد، حالا بدتر است؛ حساستر است. آن وقت همه يك وجهه داشتند و داشتند مىرفتند؛ آن وقتى كه انسان به يك نقطهاى رسيد، به اينكه عقيدهاش اين شد كه پيروز شدند،... [بتدريج] هم سستى پيدا مىشود، و هم توجه به احتياجات. فرايند انقلاب و انتظارات پايان ناپذير الآن مىبينيد كه همين اشخاصى كه پنجاه سال يا بيشتر بوده است كه اينها همه فقير بودند در اطراف ايران؛ ايلهاى مختلف، عشاير مختلف، در خود تهران، در شهرها، همه جا، خوب، فقر در بين مردم زياد بوده است. فقر يك چيزى نبوده است كه به واسطۀ انقلاب آمده باشد؛ سابقاً اين فقر بين مردم بوده است. فقر يك چيزى نيست كه از انقلاب آمده باشد؛ سابقاً اين فقر بوده. البته يك مقدارش از اين انقلاب هست؛ اما اينهايى كه اظهار مىكنند كه ما هيچ نداريم ـ خوب ـ هيچ نداشتند قبلاً. الآن يك دستهاى توى اينها افتادهاند كه خوب، چه شد؟ اين هم جمهورى اسلامى! جمهورى اسلامى چه شد؟ حسابِ شدههايش را هيچ نمىكنند. آنهايى كه تا حالا چه؟ آنچه شده است را حساب نمىكنند. حساب نمىكنند كه اگر در زمان سابق بود، شما امكان نداشت كه بياييد و اينجا بنشينيد و با من صحبت بكنيد. آقا 4
امكان نداشت كه بيايند در اصفهان با شما تماس بگيرند؛ امكان نداشت كه شما بتوانيد يك كلمه حرف بزنيد، يك احقاق حقى بكنيد. فوراً شما را مىگرفتند و مىبردند به زندانها، و با آن حبسها و با آن بساط. خوب، اين حبسها شكسته شد. چى مىخواهد بشود؟ اين حبسها همه خراب شد و از بين رفت؛ و حالا جز آن اشخاصى كه خائن هستند و به شما خيانت كردند كسى ديگر تو حبس نيست. اين «چه شد» يعنى چه؟ خوب، همين شده است كه حالا ما آزادانه نشستهايم با هم صحبت مىكنيم. شما آزادانه در هر جا دلتان مىخواهد صحبت مىكنيد و حرفهايتان را مىزنيد؛ روزنامهها هم ولو مزخرفات هم مىنويسند، لكن آزادانه دارند مىنويسند، و درِ حبسها بكلى بسته شد؛ الاّ براى اين خائنهايى كه مردم را تا حالا چاپيدهاند. اين «شده» را هيچ حساب نمىكنند. خوب، يك كار ديگرى كه شده اين نفت ما را مىبردند، عوضش چه مىدادند؟ عوضش يك قدرى اسلحه ، به اسم اينكه ما اسلحه مىدهيم! عوض واقعش اين بود كه اسلحه براى خود آنها بود؛ براى اينكه ما نمىتوانستيم اين اسلحه را به كار ببريم. اسلحه براى خود آنها [بود] كه بيايند اگر يكوقتى شوروى بخواهد حمله كند به اين طرف، اينها مقابله داشته باشند. نفت ما را مىگرفتند، پولش را براى خودشان... اسلحه مىدادند براى خودشان در ايران. درِ اين بسته شد، و الآن نفت به اختيار خود دولت است. هركس كه پول بدهد، به او نفت مىدهند؛ نخواهد، به او نفت نمىدهند. اين چه شد. اين هم يك چيزى كه شده. آنى كه شده است را بايد حساب كرد؛ و «بايد بشود» را مهلت داد. فقر از سابق بوده است. آن وقت صحبتش را نمىكردند؛ حالا كه يك تحول حاصل شده است و بساط به اينجا رسيد، فريادشان درآمده كه حالا چه شده! چرا فقر ما تمام نمىشود؟ آخر فقر پنجاه ساله را مىشود با دو روز، با يك ماه، با دو ماه از بين برد؟ خوب، بايد مهلت بدهند كارخانهها راه بيفتد، كه مهلت نمىدهند. مهلت بدهند كه زراعت و كشاورزى راه بيفتد؛ اين هم توى كشاورزها مىروند و نمىگذارند انجام بگيرد. توطئه جهانخواران به دست گروهكها در هر صورت، الآن يك قشرهايى هستند كه نمىخواهند كه اين نهضت به آخر برسد. يك دستهشان ـ كه بيشتر و عمده است ـ همين تتمۀ رژيم و اينهاست، كه با صورتهاى مختلف مىخواهند نگذارند، و مىخواهند همان مسائل سابق را برگردانند؛ و نمىتوانند انشاءاللّه. اما اين را مىخواهند كه اين كار بشود. اين شلوغيها و اينها را مىخواهند بكنند كه آرامش در مملكت نباشد، و كمكم وقتى آرامش نشد، راهى باز بشود، براى اينكه يك كودتاى مشروعى ـ به قول خودشان ـ درست بشود، خداى نخواسته به حال اول برگردد؛ و اين انشاءاللّه نمىشود. لكن ما بايد بيدار باشيم؛ بايد توجه داشته باشيم اينهايى كه مىآيند توى كارخانهها تبليغ مىكنند كه كمكارى و بيكارى و ترك كار، اينها دلشان براى كارگر نسوخته؛ اينها دلشان براى امريكا سوخته يا براى شوروى؛ براى آنها دلشان سوخته؛ يعنى براى خودشان كه منافعشان تابع منافع آنهاست. اينها اجيرند از غير؛ به واسطۀ اينكه مزدور آنها هستند. اينها مىآيند، نمىگذارند كه كارها انجام بگيرد. اينها را راه ندهند در كارخانههايشان. شما برويد سراغشان و بگوييد كه اينها را ...، توى كارخانههاراه ندهيد. اينها مىخواهند شما را دوباره برگردانند به همان حال اول. شما كار بكنيد و كارهايتان را درست انجام بدهيد، دولت هم مشغول رسيدگى است. براى كارگرها، براى همه، منزل درست مىكنند، رفاه درست مىكنند؛ لكن مهلت مىخواهد؛ نمىشود يكدفعه همۀ اين كارها بشود. اين بايد مهلت داده بشود كارخانهها راه بيفتد، كشاورزى راه بيفتد. اينها خراب كردهاند همه را و رفتند، و حالا بايد درست بشود. و من اميدوارم كه با همت همۀ آقايان، و هركس در هر قشرى كه هست، آن قشر و آن اشخاص بايد در همان محلى كه هستند كارهايشان را موافق با اسلام بكنند و كار بكنند. همين امروز به من گفتند كه بسيارى از ادارات هست كه كم كار مىكنند و اهمال مىكنند در كارهايشان. خوب، اين اشخاصى كه در ادارات، حالا كم كار مىكنند ـ كه شايد يك قدرى هم عادت از سابقشان باشد ـ اينها برايشان مشروع نيست كه اجرت بگيرند از اداره؛ اجرت وقتى است كه كار در مقابلش باشد. و ما به دولت مىگوييم كه اشخاصى كه كم كار مىكنند، به اندازهاى كه كم كار مىكنند اجرت از ايشان كسر بگذارد و ندهند به اينها. كسى كه مىآيد آنجا مىنشيند و سيگار مىكشد و در آخر ماه چند هزار تومان مىخواهد، او نبايد بگيرد. اينها بايد متوجه باشند كه مملكت، حالا مال خودشان است؛ بايد كار بكنند. هركس در هر محلى هست بايد كار بكند، تا چرخهاى مملكت راه بيفتد. ضرورت تحول در ادارات و دادگستريها و تحولى بايد پيدا بشود در اين ادارات؛ خصوصاً در دادگسترى تحول مىخواهد. اين را من سابقاً گفتهام؛ لكن ـ خوب ـ بايد وقتى مستقر شد و مجلس پيدا شد، اين تحولات بايد پيدا بشود؛ كه اينطور طول و عرض محاكمات، به اينقدر طولانى شدن هم موجب اين مىشود كه وقت مردم صرف بشود. آدم ده سال توى اين سالنهاى دادگسترى هى راه برود و هى برود و برگردد، و آخرش معلوم نشود كه به حقش مىرسد يا نه. كارهايى را كه يك قاضى اسلامى در يك روز و دو روز تمام مىكرد، وقتى به دادگسترى ما مىرسد يك سال طول مىكشد تا اين وكيل بگذارد آن محاكمه در مجرا واقع بشود! از اول مىآيد به صلاحيت دادگاه اعتراض مىكند. چند وقت بايد طول بكشد كه شما بياييد صلاحيت آن دادگاه را اثبات بكنيد، كه خير، اين دادگاه صالح است! بعد چند وقت بيايد صحبت بكند. يكوقتى يك شاهدى، يكى از علما امضا كرده بود كه الآثم 5
فلان. مدتى طول داده بود كه اين اقرار به ذنب است و اين فاسق است كه دارد «الآثم»! وكلا اينطورى هستند كه نمىگذارند كه پيش برود. حالا «ابتدايى»، بعدش «استيناف» 6
، بعد چه. چند دفعه برمىگردد از اول [بررسى] مىشود. اينها جز تضييع اوقات مردم چيز ديگرى نيست. محاكمات بايد يك درجه باشد؛ يك قاضى صحيح باشد كار مردم را تمام كند، بروند مردم سراغ كارشان. همان كارى كه پيشتر قاضيهاى ما مىكردند، مىنشاندند اينها را و حرفهايشان را گوش مىكردند، شاهدشان را مىگرفتند، و چه مىكردند، دو روز، سه روز، يك روز، و گاهى يك ساعت، دو ساعت، مسئله تمام مىشد. مردم وقتشان شريف است؛ نبايد صرف يك محاكمهاى بشود كه آن. يك نفر وكيل دادگسترى بود كه من مىشناختم؛ او را ديده بودم؛ شيخ رضا اسمش بود؛ معروف بود آن وقت. نقل مىكنند كه گفته بود اين محاكمهاى را كه الآن ما شروع كرديم، تا من هستم اين محاكمه هست؛ وقتى من مُردم، پسرم اين كار را انجام مىدهد! نمىگذاريم به آخر برسد! وضع دادگسترى اينطورى است كه مىتواند يك وكيلى نگذارد به اين زوديها مسئله ختم بشود. اينها بايد تحول پيدا بكند؛ بايد طورى بشود كه اگر ما نتوانيم صد درصد اسلامىاش بكنيم، لااقل نزديكش بكنيم به اسلام. و انشاءاللّه اميدواريم بتوانيم. اما حالا فرض مىكنيم نتوانيم؛ لااقل به آن نزديك بشود. همچو نباشد كه او در يك قطبى؛ و هرچه در غرب عمل شد ما بايد تبع آنها باشيم و همۀ اداراتمان غربى باشد. اين از اغلاط است كه... به خاطر ضعف مسلمين بوده است كه هرچه را از آنجا ديدند خيال كردهاند اين خوب است و به آن عمل كردند. ديگر خودشان نظر نكردند، كه ببينند كه خود اين آيا صحيح است يا غير صحيح است. وقتى ديدند آنها طياره درست كردند، خيال كردند كه ديگر جهات اخلاقىشان هم صحيح است؛ و حال اينكه مسئله اينطور نيست. اتحاد اسلامى بزرگترين قدرت جهانى در هر صورت، تحولات لازم است؛ هم در اشخاص براى پاك بودن، براى مهذب بودن، براى خدمتگزار و ملى بودن تحول مىخواهد، كه با ارشادات اقشار مختلف، بزرگترها، بايد اينها عملى بشود؛ و هم در كيفيت خود اين ادارات و فرم ادارات، بايد اينها عوض بشوند. و انشاءاللّه اميدوارم كه اين امور تحقق پيدا بكند و يك مملكت اسلامى بشود، و بالاتر از آن، انشاءاللّه سرايت بكند به ساير ممالك اسلامى، و بشود يك مملكت اسلامى بزرگ، در مقابل همۀ ابرقدرتها. اگر ممالك اسلامى با جمعيتى كه يك ميليارد تقريباً هست، مخازن بزرگى كه دارند، اينها اگر به يك نحو، اتحادى با هم پيدا بكنند، بزرگترين قدرت هستند. خداوند انشاءاللّه به همۀ شما سعادت و سلامت عنايت كند. مسئلۀ مصادرۀ اموال اينكه من عرض مىكنم ـ از اول هم گفتهام ـ كه دادگاهها نبايد روى آن مسائل سابق عمل بكنند، دادگاهها بايد به تمام معنا اسلامى [باشند]، و توجه به اينكه خداى نخواسته يك بيگناهى يكوقتى گرفتار نباشد يا يك كم گناهى زياد از اندازه به او تحميل نشود، اين از مسائل مهم است. قضيۀ مصادرۀ اموال هم مسئلهاى است كه به نظر من مگر در يك استثناهايى كه معلوم است كه همۀ اموالش از سرقت و دزدى بوده و از خيانت و چپاول و امثال ذلك بوده؛ و الاّ اگر كسى ـ فرض كنيد ـ ساواكى بوده، يا كسى ـ فرض كنيد ـ وكيل مجلس بوده، محتمل است كه خودش مال داشته است؛ اين را نبايد مصادره كرد؛ زيرا اينها زن و بچه دارند؛ اينها زندگى دارند. همين چند روز اخير نامهاى آمده است از عيال علامه وحيد كرمانشاهى 7
ـ كه او را كشتهاند ـ كه اموال ما را مصادره كردهاند، و ما چيزى نداريم. و من گفتهام كه تماس بگيرند؛ كه آخر نمىشود همچو چيزى. حالا ما فرض مىكنيم كه فلان آدم، آدم خائنى بوده و مستحق قتل هم بوده ـ همۀ اينها را ما فرض مىكنيم ـ اما خوب، خانوادهاش و عيالش و بچههاى كوچكش چه تقصيرى دارند؟ بله، اين آقايان مىگويند كه ما راجع به اين مصادرات، اينطور نيست كه همۀ اموال [را] مصادره بكنيم به آن معنا؛ بلكه به اندازۀ كفافشان اموال مىگذاريم. لكن اين زن كه كاغذ نوشته بود، خيلى الحاح 8
كرده بود كه براى ما چيزى نگذاشتند و ما نمىتوانيم زندگى كنيم؛ كه بايد به او توجه بكنيد. در هر صورت، اين يكى از مسائل است كه اموال مردم را بيخودى نمىشود مصادره كرد. به مجرد اينكه وكيل مجلس بوده، حالا خودش [به] قتل و اموالش مصادره! وكالت مجلس اسباب قتل نمىشود. اينها البته خلافكارى كردهاند؛ اين حقوقى كه گرفتهاند بايد پس بدهند؛ اما اين حقوق معنايش اين نيست كه بايد همۀ اموالش را مصادره كنند. حقوقى كه گرفتهاند خلاف قاعده بود كه از دولت گرفتهاند؛ بايد پس بدهند؛ و يك تأديبى هم بايد بشوند. والسلام عليكم و رحمةاللّه و بركاته
عنوان :
عوامل پیروزى انقلاب اسلامى مشکلات و انتظارات تحول در ادارات و دادگستریها مسئله مصادره اموال
مرجع :
صحیفه امام (۷) صفحه ۲۹۲
مکان :
قم
تاریخ :
۱۳۵۸-۰۲-۲۳
حضار :
قاضیان اصفهان