عنوان :
...
کتاب :
...
منبع :
...
تاریخ :
...
گوینده :
...
مکان :
...
بسم اللّه الرحمن الرحيم اهميت حفظ پيروزى من اول راجع به آنچه گذشته است يك كلمه عرض مىكنم و بعد آنچه بايد درآينده بشود: ما تكليف داريم راجع به آنچه گذشت؛ و ـ بحمداللّه ـ خوب گذشت. چه چيز اسباب شد كه اين ملت اين راه را رفت و پيروز شد؟ و چه بايد كرد كه اين پيروزى ادامه پيدا كند؟ چه بسا يك لشكرى، يك جمعيتى، پيروز بشوند به يك جمعيت يا ملت ديگر، و خوب هم از عهده برآيند لكن نتوانند حفظ كنند پيروزى خودشان را. بسيارى از اين كشور گشاها بودهاند كه زدهاند و جلو رفتهاند و فتح كردهاند؛ لكن نتوانستند حفظ كنند. وقتى كه به يك حدى رسيدند، يك جهاتى پيش آمد كه نتوانستند حفظ كنند، شكست خوردند. اين بايد عبرت بشود براى كسانى كه در يك ميدان پيروز شدند و باز تتمه دارند؛ نرسيدهاند به مقصد. در همين جنگهاى عمومى كه شده است، يك وقت يك سردارى با فشار و زور و با لشكر خيلى جَرّار 1
جاهايى را گرفت و پيش رفت، مثل هيتلر پيش رفت، فرانسه را گرفت و حمله كرد به شوروى و يك مقدارى هم از شوروى گرفت؛ لكن جهاتى پيش آمد كه در همانجا شكست خورد و شكستش تا آخر هم تا ملزم شد ـ به طورى كه گفتهاند ـ خودش را بكشد. ما نبايد مغرور بشويم به اين پيروزى كه پيدا كردهايم با اينكه پيروزى بزرگى بود؛ يعنى يك پيروزى بود كه احتمالش را نمىدادند. شايد اين حركات ما را يك حركات غير عاقلانه مىدانستند. حتى در اين اواخر هم كه خود آن مردك 2
رفته بود و بختيار جايش بود، باز ناصحهاى بىاطلاع نصيحت مىكردند كه بايد ساخت ديگر با اينها! بايد شوراى سلطنتى را تأييد كرد و بعد رفت وكيل درست كرد. و بعد از راه او مسئله را ختم كرد، و شايد اين پافشاريهايى كه از طرف بعضى مىشد، اينها صحيح نمىدانستند. حالا شما به يك پيروزى ـ بحمداللّه ـ رسيديد و يك پيروزى بزرگى بود كه هم يك قدرت بسيار بزرگ را شكستيد و هم از كشور خودتان دست قدرتهاى بزرگ را كوتاه كرديد. تا اينجا بايد ما از همۀ ملت تشكر كنيم و اين خدمتى كه ملت كرد، اين وحدت كلمهاى كه پيدا كرد، اين كوششى كه كرد، اين جاننثارى و فداكارى كه كرد، در محضر خداى تبارك و تعالى مأجور است و مورد نظر ولىّ عصر ـ سلاماللّه عليه ـ است. تا اينجا خوب رفتيم و نتيجه هم خوب گرفتيم؛ اما ما كارمان كه به آخر نرسيده است. الآن نه يك حكومتى مستقر داريم ـ يك دولت انتقالى است، در عين حال كه خوب است، لكن يك دولت متزلزل انتقالى است ـ و نه قانون اساسى، كه اساس هر كشورى هست، الآن داريم؛ و نه يك رئيس جمهور داريم؛ و نه يك مجلس شورا داريم كه اينها اساس يك حكومت است و همۀ اينها بايد باشد. آن قدرى كه ما تا حالا به آن رسيديم اين كه با رأى و رفراندم عمومى آن رژيم از بين رفت و به جاى او جمهورى اسلامى آمد. الآن ايران به عنوان جمهورى اسلامى در دنيا شناخته شده است. اما جمهورى اسلامى كه فقط ما رأى به آن داديم؛ اما مجلس نداريم و رئيس جمهور نداريم و قانون اساسى نداريم، اينها را بايد درست كنيم، پس ما بين راهيم؛ مثل يك لشكر فاتح مىماند كه زده و رفته و يك جايى را گرفته است لكن معلوم نيست كه بتواند حفظش بكند. ما الآن با اين توطئهها كه هست و با اين تفرّقها كه موجود شده است و با اين كارها كه انجام مىگيرد، بعد از پيروزى معلوم نيست سرنوشتمان چه خواهد شد؛ نگرانى داريم. تكليف ما امروز چه هست؟ ما اگر بخواهيم پيروزيمان كه تا اينجا رسيده به آخر برسد، چه بكنيم كه حفظ بشود اين پيروزى، و مثل قضيۀ هيتلر نشود كه محتاج بشود به خودكشى! عامل شكست: سستى و توجه به منافع شخصى ما بايد بفهميم چرا پيروز شديم، اين چرا را اگر فهميديم آن وقت بايد كوشش كنيم كه همان چيزى كه ما را پيروز كرده حفظش كنيم، اگر حفظش نكنيم؛ همان است كه يك لشكر فاتحى آمده و نتوانسته بعدش حفظ كند. اكثر فتحهايى كه شده است نتوانستند حفظ كنند، بعد رفتند و رها كردند، حتى نادرشاه هم كه رفت هندوستان را گرفت، آنجا ديد نمىتواند حفظ كند، يك قراردادى كرد و برگشت. حفظ يك نظامى، حفظ يك پيروزى، از اصلِ يك پيروزى مشكلتر است و نكتهاش هم اين است: در آن وقتى كه يك جمعيتى دارند حمله مىكنند براى گرفتن يك قلعهاى، همه توجهشان به گرفتن قلعه است، هيچ توجه ديگرى ندارند، هيچ يك فكرش اين نيست كه ما امشب وقتى شب شد شام چه داريم، ناهار چه داريم، بچهمان كسالت دارد، هيچ در فكر نيستند، تمام قواى هر فرد دنبال اين است كه اين فتح را بكند؛ اين قلعه را بگيرد. و يك گروهى كه با هم مجتمع شدند، همه يكصدا و قواى مختلفه جمع شده است و به حال حمله است، همه قوا مجتمع شده است و همه هم نظرشان يك چيز است و آن اين است كه اين قلعه را بايد ما فتح بكنيم، تا وقتى رسيدند و فتح كردند و آن وقتى كه در داخل قلعه بودند و نشستند و ديدند الحمدلِلّه فتح كرديم، سستيها شروع مىكند پيدا شدن، خستگيها، سستيها، اختلافها در داخل همان قلعه ممكن است كه هم سستى براى اين افرادى كه آن وقت با اين قدرت پيش رفتند پيش بيايد و قدرت خودشان را از دست بدهند و هم تا حالا همه متّحدالكلمه براى اين فتح و پيروزى بودند، حالا كه خودشان را پيروز مىبينند، مىافتند به گلههايى كه از هم دارند؛ اشكالاتى كه برايشان هست: زندگيمان چه جورى هست، بچههايمان چه طورى شد. مناقشاتى كه بعضى با بعضى دارند؛ اغراضى كه دارند. تأثير منفى اختلاف و سستى پس از پيروزى آن سستى بعد از پيروزى و اين اختلاف بعد از پيروزى موجب اين مىشود كه نتواند اين فاتح حفظ كند فتح خودش را و آنهايى كه شكست خوردهاند ـ بسيار اين طور اتفاق افتاده ـ آنهايى كه شكست خوردهاند براى اينكه عقدۀ شكست خوردن درشان هست، شروع مىكنند به پيوند با هم. از آن طرف شكست خوردهها روى عقدهاى كه پيدا كردند بنا مىكنند اين جزئى جزئىها به هم متصل بشوند و وحدت پيدا بكنند. از اين طرف، اينهايى كه فتح كردهاند، براى اينكه عمق مسائل را درست ادراك نكردهاند، شروع مىكنند به اينكه استراحت بكنند؛ سستى پيدا مىكنند و عمده اختلافات، جدا از هم بشوند. آن وقت كه با هم مجتمع بودند فتح كردند، حالا آنهايى كه شكست خوردند دارند با هم مجتمع مىشوند؛ اينهايى كه فتح كردند دارند از هم جدا مىشوند؛ نتيجه چه مىشود؟ نتيجه اين مىشود كه همان رمزى كه در فتح شما بود در آنها پيدا مىشود و همان رمزى كه در شكست آنها بود در شما پيدا مىشود. پس ما بايد چه بكنيم؟ عظمت انقلاب ايران اين فتحى را كه كرديد يك فتح كوچكى نبود. ما باز ادراكش را خيلى نمىكنيم. اينهايى كه از خارج مىآيند، از امريكا مىآيند، از انگلستان مىآيند، از بلاد خارج و غرب مىآيند، اينها گاهى به ما مىگويند كه ايرانيان نمىدانند چه كردهاند! نمىدانند چه فتحى كردهاند. يك فتحى بوده است كه همۀ عالم را به تعجب واداشته است كه چه طور يك جمعيتى كه هيچ چيز دستشان نبود بر يك قوايى كه همۀ قواى عالم با هم جمع شده بودند، شما خيال مىكنيد كه فقط محمدرضا بود و امريكا؟ مسئله اين نبود! محمدرضا بود و دنبال سرش همۀ دولتها ـ چه اسلامى و چه غير اسلامى ـ همه دنبال سرش بودند. بىجهت بود كه ما را در كويت راه ندادند؟ با ما دشمنى نداشتند آنها، براى اينكه پشت سر او بودند. بىجهت بود كه كارى كردند كه نتوانيم عراق بمانيم؟ بىجهت بود كه من ممالك اسلامى را رها كردم و رفتم به خارج، در يك مملكت كفرى! اينها همه جهت داشت براى اينكه من ديدم همين كارى كه عراق دارد مىكند و همين كارى كه كويت مىكند نمىگذارد ما از اين طرف شهر برويم آن طرف شهر، سوار طيّاره بشويم برويم، اين قدر هم مانع شدند، گفتند: از همان جا كه آمديد به همان جا برگرديد. اين براى اين بود كه همه اينها طرفدار بودند با آن رژيم، آن وقت آن قدرتهاى بزرگ هم همه پشت سرش بودند. بعضيها صريح مىگفتند مثل امريكا و انگلستان، بعضيها هم صريح نمىگفتند لكن بودند؛ براى اينكه منافع خودشان را به وجود او مىدانستند و متأسف بودند از رفتن او. در عين حال كه همه قوّههاى عالم بر خلاف يك سى و پنج ميليون جمعيت، يك جمعيت ايرانى، همه قوّههاى عالم، مخالف، معذلك نتوانستند نگه دارند اين را. چه اسباب اين شد كه يك همچو پيروزى پيدا شد؟ ماها عُرضهاى داشتيم؟ نه، ايمان و نظر خدا بود، وقتى همۀ شما از ظلم بيزاريد و همۀ شما به عدالت اسلامى رو آورديد، خداى تبارك و تعالى به شما كمك مىكند؛ ملائكةاللّه كمك مىكنند. اين ملائكةاللّه كه در جنگهاى اسلامى به جمعيتهاى كوچك كمك مىكردند كه پيروز مىشدند بر جمعيتهاى بزرگ، منتها خود مردم آنجا نمىدانستند؛ پيغمبر مىدانست به وحى. الآن هم اگر پيغمبر بودند، شايد مىفرمودند كه شما اين پيروزى كه پيدا كرديد، ملائكةاللّه با شما موافق بود. همه اسلام را مىخواستيد، دين حق را مىخواستيد و از رژيم فاسد اعراض كرديد، اين اسباب اين معنا شد. وحدت، رمز پيروزى است اين دو تا كلمه: همه با هم وحدت كلمه و همه با اسلام. اين دو تا كلمه رمز پيروزى شما بود، و عمل به آيه كريمۀ وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِاللّهِ جَميعاً وَلاَ تَفَرَّقُوا 3
در اين آيه همين رمز است كه همهتان با هم به خدا بپيونديد و جدا از هم نباشيد؛ اجتماع با هم باشد، و توجه به خدا باشد؛ تفرقه هم نباشد در كارهايتان. اين اسباب اين شد كه يك جمعيت كمى با نداشتن هيچ ساز و برگ جنگى، مشتى داشتند و ايمانى داشتند، غلبه كردند بر جمعيتهاى بزرگ و با اشخاصى كه منافعشان در خطر بود، منافع حياتشان در خطر بود و پشتيبان او بودند. هيچكس نتوانست اين را نگهش دارد. ما تا اينجا آمدهايم، پس ما يك فاتحى هستيم كه در نيمه راهيم، از اينجا به بعد چه بكنيم كه اين فتح را به آخر برسانيم، حفظ كنيم اين فتح را، اين پيروزى را حفظ كنيم؟ مثل هيتلر نشويم كه بين راه بَرَش گرداندند، تو دهنش زدند بَرَش گرداندند و محتاج به خودكشى شد! آنچه كه بايد بكنيم اين است كه همين رمز را، همين دو تا كلمه را، حفظ كنيم: يكى جدا نشويم از هم. و الآن دستهايى در كار است كه مىخواهند اين رمز را از دست ما بگيرند، دستهاى زياد، دستهايى كه معالأسف اغفال كردهاند دوستان ما را؛ نه همان دشمنها، دوستان را هم اغفال كردهاند؛ و دارند بذر نفاق و جدايى را در اين مملكت پخش مىكنند. اين مملكتى كه از مركز تا سرحَدّات همه جا يك كلمه مىگفتند، مىگفتند: «جمهورى اسلامى». يك كلمه مقدمه او بود: مىگفتند كه اين رژيم نه، از مركز اين بود تا سرحَدّات، از هر طرف بروى، هر جا مىرفتى، همين كلمه بود. فهميدند آنهايى كه مىخواهند غارت كنند ما را كه رمز پيروزى ما اين وحدت كلمه بود و مقصد، يك مقصد بودن، هر كس يك طرف نمىكشيد، همه يك چيز مىگفتند، همه مىگفتند «جمهورى اسلامى». حالايى كه ما رسيدهايم به اينجا، الآن آنهايى كه اين معنا را لمس كردند كه اين وحدت كلمه و وحدت مقصد، همه با هم و همه با هم اسلام، اين پيروز كرده ما را، مىخواهند اين را از ما بگيرند، همه با هم را بگيرند؛ اسلامش را هم بگيرند. اين دو تا كلمهاى كه اساس پيروزى شما بود. الآن شياطين در صددند كه از شما اين رمز را بگيرند و اگر اين رمز را حفظش نكنيد و شياطين خداى نخواسته غلبه كنند بر شما و رمز را بگيرند، مملكت ما مىشود مثل همان قضيۀ هيتلر، در نيمه راه برش مىگردانند، مىزنند توى دهنش بيرونش مىكنند! ما بايد اين را حفظش كنيم. پرهيز از تفرقه و گروهگرايى الآن شما ببينيد در تهران از قرارى كه روزنامهها مىنويسند قريب صد گروه پيدا شدهاند! اظهار وجود كردهاند. گروه، گروه ولو چيزى نيستند اينها، در مقابل ملت اينها چيزى نيستند، لكن اين زنگ خطر براى اينكه آن رمز پيروزى را كه اجتماع بود ـ از ما بگيرند. آن وقت ما گروه گروهها را به هم پيوند داديم، ملتْ، گروهها را به هم پيوند داد، حالا در مقابل او، بعد از اينكه به اين حد رسيديد، دارد پيوندها از هم گسسته مىشود و گروه گروه مىشوند. اين كيست؟ حزب چه، اين كيست؟ حزب چه، اين كيست؟ جبهه چه، بسياريشان هم اسم اسلام رويش هست، اما غفلت از اينكه حالا تكه تكه كردن صحيح نيست؛ محله محله كردن، گروه گروه كردن، الآن صحيح نيست. ما در يك حالى الآن هستيم كه بايد اين مراحل را طى كنيم تا بتوانيم بگوييم ما حالا پيروز شدهايم. آن وقت هم بايد حفظش بكنيم. هميشه بايد حفظش بكنيم، اما حالا نيمه پيروزى است، نه پيروزى. الآن ما يك مقدار جلو رفتيم، مقدار ديگرش مانده است. اگر در اين نيمه راه كه ما هستيم غلبه كنند بر ما، ما از هم جدا بشويم. كم كم آنها از زير پيوند كنند، مثل همان فاتحى كه قلعه را فتح كرده و لشكرش رو به سستى و رو به افتراق گذاشته است و اهالى قلعهاى كه شكست خورده بودند رو به اجتماع و روى دسته بندى... يكى بشوند، نتيجهاش اين مىشود كه بعد از چندى اين گروه فاتح، شكست خورده مىشوند و از قلعه بيرونشان مىكنند. اگر ما اين رمز را حفظ نكنيم ـ «ما» مقصودم همۀ ايران است، همۀ مملكت، طبقۀ روحانى، طبقۀ دانشگاهى، پاسداران، بازارى، كارمند، كارگر، دهقان، همه مكلّفيم ـ اگر ما نگه نداريم اين پيروزى كه براى ما پيدا شده و اين فتح عظيمى كه براى شما پيدا شده است، اگر حفظش نكنيم، در حالى كه بين راه هستيم، آنها دارند با هم مجتمع مىشوند؛ ما داريم گروه گروه مىشويم الآن بسيارى از اين منحرفينْ زيرزمينى با هم مجتمع دارند مىشوند؛ با هم پيوند مىكنند. اضافه كنيد كه دستهايى هم از خارج هست، كه آن دستها و كمكهاى خارجى هم اين مطلب را به آن دامن مىزنند، كمك مىكند. از مرزها الآن باز اشخاص وارد مىشوند، اسلحه وارد مىشود! از اين چيزها. در داخل باز اين طور روابط دارد درست مىشود. گروهها با هم مجتمع مىشوند. آنها دارند مجتمع مىشوند؛ ماها داريم متفرق مىشويم! ما خودمان را فاتح ديديم به سستى گراييديم و جدا داريم از هم مىشويم؛ آنها خودشان را مغلوب ديدند و عقده پيدا كردند و دارند با هم پيوند مىكنند و ما را متفرق مىكنند؛ رمز را از ما مىگيرند و خودشان رفتار مىكنند. رمز پيروزى، يعنى يك رمزش را و او وحدت كلمه و آن اجتماع، اجتماع را دارند از ما مىگيرند؛ گروه گروهش مىكنند. آقا، اين بىجهت نيست كه صد گروه يك وقت، در حدود يك ماه يا يك خرده بيشتر در تهران پيدا بشود! اين يك مسئله عادى نيست كه يك دستهاى دلشان خواسته. دلشان خواسته! اين يك نقشهاى است، يك چيزى است كه زير پرده يك دستى پشت سر اينهاست، آنهايى كه آدمهاى صحيح و حسن نيت دارند، غفلت مىكنند، بايد بيدار بشوند؛ آنهايى كه شياطين هستند روى نقشه كار مىكنند. اگر اين دستههايى كه علاقه دارند به اسلام، علاقه دارند به كشور خودشان، علاقه دارند به ملت خودشان، اين دستهها از اين تفرقها دست بردارند، براى آنها چيزى خيلى نمىماند؛ ديگر آنها صد گروه نيستند. از آن طرف دارد آنها مجتمع مىشود، از اين طرف گسسته. نتيجه اين مى شود كه خداى نخواسته اگر ما سستى كنيم، اگر ما غفلت كنيم، شياطين هم با هم مجتمع بشوند، يك وقت چشممان را باز كرديم كه يك كودتا شد و همۀ بساط را به هم ريخت! همۀ بساطى كه تا حالا همۀ خونهايى كه تا حالا داديد هدر مىرود؛ همه زحمتهايى كه كشيديد باطل شد. بايد چه كرد؟ نبايد امروز ما هى فرياد كنيم كه ما چنين كرديم؛ ما امروز بايد فرياد كنيم كه بايد اين كار را بكنيم. نبايد يك لشكر فاتح هى بنشيند از فتحش بگويد. اين ثناخوانى از فتح، اسباب اين مىشود كه دلگرم مىشوند كه الحمدلِلّه ديگر گذشت، سستى پيدا مىشود. بايد از آن طرف صحبت كنيم كه ما بايد جلو برويم. همان فريادهاى اللّه اكبرى كه كرديد و با قدرت الهى پيش برديد اين پيشبرد عظيم را، همين را بايد حفظش بكنيد. لزوم حفظ رمز پيروزى الآن ماه مبارك رمضان جلو است، ماه بسيار شريف شعبان هم درش واقع هستيم، اين مساجد را بايد مسلمانها پر كنند از جمعيت، اين سنگرهاى اسلامى را پر كنند از جمعيتها و در آنجا مسائل روز را بگويند و فرياد كنند. الآن ما احتياج به «اللّه اكبر» داريم تا آن وقتى كه آن مردك بود، الآن احتياج ما بيشتر است. الآن ما به اجتماعات بيشتر احتياج داريم. حربه دست شماست، اگر بتوانيد نگهش داريد، شما همه چيز داريد، اگر بتوانيد نگه داريد. شما قدرت ايمان داريد، بايد نگهش داريد. شما يك ملت رنج ديده بوديد كه از وقتى چشمتان را باز كرديد و هوشتان بوده است هى سازمان امنيت به گوشتان خورده، هى در سازمان امنيت چه شده، هى دلتان لرزيده براى اينكه سازمان امنيت مبادا چه بكند، پاسبان مبادا چه بكند. شما با اين تنفرى كه پيدا كرديد از اين رژيم و با آن توجهى كه پيدا كرديد به اسلام، پيروز شديد. اين وحدت كلمه را حفظش كنيد و اين ايمان را، اين ايمان را كه جوانهاى عزيز ما، بسيار عزيز ما مىآيند استدعا مىكنند كه دعا كنيد ما شهيد بشويم. اين جوان سى ساله، بيست ساله، بيست و پنج ساله، كمتر هجده ساله، مىآيد مىگويد كه دعا كنيد من شهيد بشوم. اين احساس، اين تحولى كه در جامعۀ ما پيدا شد، اينها رمز پيروزى ما بود، اين را نگهش داريد. اين روحيه، اين روحيۀ بزرگ، اين روحيۀ الهى ـ غيبى، اين را حفظش كنيد و از تفرقات، از اين افتراقها، پرهيز كنيد. من همه را دارم مىگويم، من خطابم به هر جا[ست كه] برسد صدايم. معنا ندارد امروز در يك مملكتى كه فتحش نيمه كاره است، احزاب مختلف بگذارند استقرار پيدا بكند، بعد هر كارى مىخواهند بكنند. بگذارند ما درست مستقر بشويم، اقتصادمان درست بشود، زراعتمان درست بشود، لااقل دستمان دراز نباشد براى ديگران كه گندم بده، جو بده، چه بده! همه چيزمان را از ديگران بگيريم. بگذاريد اينها يك قدرى درست بشود. اگر شما خدا را مىشناسيد، براى خاطر خدا، اگر شما ملت را دوست داريد، براى خاطر ملت، اگر كشورتان را مىخواهيد، براى خاطر كشور. بازى نخوريد از اين يك مشتى كه دارند كارى مىكنند كه همه چيز ما به باد برود. تا مىتوانستند نمىگذاشتند كسى زراعت درست بكند؛ بعدش نمىگذاشتند كسى زراعتش را بردارد، حالا كه برداشت كردهاند آتش مىزنند! اينها دلشان براى ملت سوخته؟ ارزاق يك ملتى را اين طور دارند به باد مىدهند، آن وقت مىگويند كه ما «ملّى» هستيم! ما با ملت آشنا هستيم. نيست مطلب اين طور، بازى نخورند اين جوانهاى عزيز ما اينهايى كه قصدشان است كه خدمت بكنند، لكن راه را نمىدانند. دست بردارند اينها از اين متفرق شدن و گروه گروه درست كردن. مطلب زياد است من هم نمىتوانم ديگر ادامه بدهم، محوَّل به خودتان. اسلام را امروز به دوش من و شما گذاشتند كه اين را حفظش كنيم، مسئوليتش به دوش من و شماست، به دوش اين ملت است؛ اين را حفظش كنيد. شما پاسداران، خدمت مىتوانيد بكنيد به اين نهضت؛ و خداى نخواسته مىتوانيد كارى بكنيد كه اسلام از دست برود. شما پاسدارها اگر واقعاً پاسدارى از اسلام مىكنيد، پاسدارى از مملكت اسلامى مىخواهيد بكنيد، توجه كنيد به اينكه خودتان يك قدم خلاف برنداريد. اگر شمايى كه الآن پاسدار اسلاميد از شما يك خلاف ببينند، مىگويند اسلام اين طورى است ـ چنانچه اگر از روحانيون يك چيزى ببينند، مىگويند اسلام اين است ـ بايد شماها وظايف پاسدارى از اسلام، پاسدارى از جمهورى اسلامى، پاسدارى از مملكت اسلام، شمايى كه الآن به اين شغل بسيار شريف و لباس بسيار مبارك درآمديد قدرش را بدانيد. اگر الآن شما يك خلافى بكنيد، گردن شما نيست؛ مىگذارند كردن جمهورى اسلامى، مىگويند جمهورى اسلامى هم همين است. آن وقت سازمان امنيت به ما ظلم مىكرد، حالا پاسدارهاى اسلامى! مكتب ما را، آن مكتب بزرگ ما را، دفن مىكند. اگر در اين نهضت مكتب ما شكست بخورد، دفن مىشود، و ديگر كسى نمىتواند بيرونش بياورد. كارى بكنيد كه شكست نخوريد، كارى بكنيد كه مكتبتان شكست نخورد. عمل به وظايف انسانى اسلامى شما به وظايف انسانى و اسلامى خودتان رفتار كنيد ما هم همين طور، انشاءاللّه و همۀ گروهها هم همين طور، تا اينكه اين فتحى كه تا اينجا رسانديم بتوانيم نگهش داريم تا به آخر برسانيم و بتوانيم ما عرضه كنيم به دنيا كه ما يك همچو متاعى داريم؛ اسلام يك همچو چيزى است. اگر بنا باشد كه حالايى كه يك پيروزى نصيب ملت ما شده است، كميتهها تعدّى كنند خداى نخواسته، پاسدارها تعدّى بكنند خداى نخواسته، روحانيون خلاف مسلك روحانيت عمل بكنند خداى نخواسته، دولت خلاف دولت اسلامى رفتار كند خداى نخواسته، ارتش خلاف ارتش اسلامى رفتار كند خداى نخواسته، و همين طور، اگر يك همچو قصهاى پيش بيايد، در دنيا منعكس مىشود. آنهايى كه در صددند كه اين نهضت را آلوده كنند و اسلام را ـ دشمن دارد اسلام ـ آنها در خارج و در داخل منعكس كنند كه مهرهها عوض شده، اَعمال همان اَعمال است! مهرهها عوض شده، آن وقت نصيرى 4
بود، حالا بصيرى، 5
هست. عمل چه عملى است، اگر ما اعمالمان را موافق با آنكه جمهورى اسلامى اقتضا دارد منطبق نكنيم، اگر ما كه پاسدار احكام و شما پاسدار اسلام ـ همهمان الحمدلِلّه اميدوارم پاسدار باشيم ـ اگر ما اعمالمان را مطابق با آن وظيفه پاسدارى نكنيم، ما را متهم مىكنند به اينكه ـ خودمان را متهم نمىكنند؛ آنها ديگر حالا كار به شخص ندارند؛ مكتب ما را متهم مىكنند به اينكه ـ اين هم همان رژيم شاهنشاهى است، افراد فرق كردهاند، اسمش فرق كرده، آن وقت مىگفتند «رژيم شاهنشاهى»؛ حالا مىگويند «جمهورى اسلامى» آن وقت مىگفتند «شاهنشاه»، حالا مىگويند يكى ديگر، اما معنا همان معناست؛ محتوا همان محتواست، اشكالات همان اشكالات است و تعدّيات همان تعدّيات است. اگر يك كارى بكنيد، زيادش مىكنند. [اگر كسى] يك تعدّى بكند، نمىگويند اين كرده، مىگويند پاسدارهاى اسلامى اين طور. از اينجا هم بَرَش مىدارند و مىگذارند روى اسلام و مىگويند اسلام اين است! آن اسلامى كه اينها فرياد مىكردند ما اسلام مىخواهيم، ما رژيم شاهنشاهى را نمىخواهيم، ما رژيم اسلام را مىخواهيم؛ اين هم اسلامشان! اين طور براى ما مىگويند. حفظ حرمت اسلام و اصلاح خويشتن امروز اسلام به شما محتاج است، قرآن كريم محتاج به شماست؛ خودتان را اصلاح كنيد! شما هم خودتان را اصلاح كنيد؛ اين طبقه هم خودش را اصلاح كند. اگر هر كس يك جايى، ـ فرض كنيد ـ، يك صورت روحانى به خودش داد و چهار تا از اين تفنگدارها را دور خودش جمع كرد و شروع كرد خلاف آن چيزى كه وظيفۀ روحانى است عمل بكند، اسلام را به باد داده. امروز نمىگويند زيد اين كار را كرده؛ مىگويند جمهورى اسلامى اين است. منعكس مىكنند، اين جمهورى اسلامى. وظيفه سنگين. مسئوليت سنگين و همهتان مسئول خواهيد بود. اگر يكيتان يك كارى بكند، ديگرى ساكت باشد، او هم مسئول است. اگر يكى خلاف كرده، همه بايد برويد دنبالش كه آقا چرا؟ لازم نيست كه كُتك كارى بكنيد، مؤاخذه كنيد. اگر يك نفر خلاف كرد، بيست نفر از شماها رفت گفت نكن، اين كار صحيح نيست، تحت تأثير واقع مىشود. اگر يك معمّم، يك صورت معمّم، يك كار خلاف كرد، از اطراف، معمّمين هجوم به آن آوردند كه چرا اين كار را مىكنى؟ نمىكند ديگر. اگر من يك خلافى كردم همهتان هجوم آوريد كه چرا اين كار را مىكنى؟ من سر جايم مىنشينم. همهتان مسئوليد، همهمان مسئوليم. امروز مسئوليت، بزرگ است براى ما، ما نصف راه هستيم و من خوف اين را دارم كه قضيۀ ما قضيۀ هيتلر بشود. خداوند انشاءاللّه شما را سلامت بدارد، ماها همه را به وظايف خودمان آشنا كند مملكت ما را از همۀ شرها نجات بدهد و نادانهاى ما را دانا كند و آن كسانى كه خيانت مىخواهند بكنند به اين مملكت، هدايت كند. والسلام عليكم و رحمةاللّه و بركاته
عنوان :
حفظ پیروزى مشکلتر از اصل پیروزى
مرجع :
صحیفه امام (۸) صفحه ۵۲۹
مکان :
قم
تاریخ :
۱۳۵۸-۰۴-۱۶
مخاطبین :
(اقشار مختلف مردم و پاسداران حصارک کرج)